01 مرداد 1393
زمانیکه همه دست در دست هم میدهند تا قوامالسلطنه را از قدرت براندازند/ نخستوزیری که شاه را «این پسره» خطاب میکرد
قوامالسلطنه از جمله سیاستمدارانی است که نام و سرنوشت او به دوران پهلوی اول و دوم گره خورده است. او پنج بار نخست وزیر شد؛ دو بار در پایان دوران قاجار و سه بار در زمان حکومت محمدرضا پهلوی. قوام متجاوز از 20 بار وزیر، یک بار فرمانروای کل خراسان و یک دوره هم، وکیل مجلس شد. دوران صدارت او همیشه با هیاهو و سروصدای فراوان همراه بود. وی از آغاز تا پایان حیات سیاسی خود با وارد کردن آمریکا در امور سیاسی، نظامی و اقتصادی ایران، برای به دست آوردن حمایت آن کشور و خنثیکردن نفوذ روس و انگلیس تلاش کرد.
بیتوجهی قوام به محمدرضاشاه در میان درباریان و نزدیکان شاه چنان بود که چنین شایعه شد که قوام میخواهد بساط سلطنت را در ایران برچیند و حکومت جمهوری برپا سازد، اما نزدیکان قوام از جمله ابوالحسن ابتهاج در خاطرات خود در این باره گفته است: «قوام معتقد به سلطنت بود، همیشه میخواست نخست وزیری با اقتدار باشد و شاه در کارهایش دخالت نکند. اما اینها را به قیمت بر کنار کردن شاه نمیخواست.»
قوام در دوران بحرانی کشور
وی در دوره دوم نخستوزیری خود در حالیکه کشور در اوضاع بحرانی سختی به سر میبرد، نقش مهمی در تحولات آن زمان ایفا کرد. در آن برهه زمانی شوروی به او اعتماد داشت و این برگ برندهای در فرو نشاندن بحرانهای داخلی ایران به حساب میآمد. به ویژه آنکه تاکید میکردند که جز او با شخص دیگری درباره خروج نیروهای روسی از خاک ایران گفت و گو نخواهند کرد. همچنین مقامات امریکایی نیز او را کارآمدترین سیاستمدار ایرانی که میتوانست با روسها کنار بیاید قلمداد میکردند و از پشتیبانی هواداران اشرافی خود در مناطق شمالی و حزب توده و همچنین حکومتهای خودمختار تبریز و مهاباد برخوردار بود.
قوام در مساله غائله آذربایجان و عدم خروج نیروهای شوروی از ایران به روسیه سفر کرد و در 29 بهمن 1324 به مسکو رفت، در آنجا با ژوزف استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی ملاقات کرد و با دادن قول نفت شمال به روسها از او خواست تا برای تحقق این امر هر چه سریعتر نیروهای خود را از آذربایجان خارج سازد تا شرایط را برای انتخابات مجلس مهیا کند.
بدین ترتیب قوام با سادچیکف سفیر کبیر شوروی در ایران مقاولهنامهای امضا کرد و شوروی که از سوی دولتهای خارجی بهویژه آمریکا زیر فشار بود، برای هرچه زودتر به تصویبرسیدن معاهده نفت شمال نیروهای خود را از آذربایجان خارج کرد. البته قوام اطمینان داشت که این معاهده در مجلس به تصویب نخواهد رسید و بدون تایید مجلس هیچگونه ضمانتی نخواهد داشت. آزادسازی آذربایجان و قانع ساختن شوروی به خروج نیروهایش، بیشک یکی از پیروزیهای چشمگیر قوامالسلطنه در صحنه سیاست بود. چنانکه وی در خاطرات خود نیز به تفصیل به آنها اشاره کرده است.
قوام پس از استعفا از مقام نخست وزیری، در سال 1331شمسی (در جریان حوادث قیام 30 تیر) کاملا تاب و توان خود را از دست داد و غالبا بیمار بود. وی در 31 تیرماه 1334 در سن 82 سالگی درگذشت و در مقبره خانوادگی در قم مدفون شد.
قوام رابطه خوبی نه با «توده مردم» داشت و نه با «افراد همسنخ»
لیما صالحرامسری، مدیر انتشارات «معین» در گفتوگو با «ایبنا» با استناد به کتاب «خاطرات سیاسی قوامالسلطنه» گفت: شکی نیست که قوام یکی از سیاستمداران تاثیرگذار تاریخ معاصر ایران بوده است. خیلیها اعتقاد دارند که پیشنهاد ملیشدن صنعت نفت را در ابتدا وی به نوعی مطرح کرده بود که بعدها تیزهوشی و وجهه ملی دکتر محمد مصدق باعث شد که ملیشدن نفت به نام وی تمام شود.
وی ادامه داد: یکی از دلایل عدم توفیق قوام در صحنه سیاست این است که قوام سیاستمداری بوده که در عین هوشمندی و زیرکبودن، رابطه خوبی نه با «توده مردم» داشت و نه با «افراد همسنخ» خودش. البته شاید وی حق داشت زیرا در مقطعی که قوام میزیست اکثریت توده بیسواد و در مملکت رجال فاسدی بودند و او نمیتوانست ارتباطی با آنها برقرار کند. در واقع، فسادی که مملکت دچار آن بود ریشه در آن داشت که ایران ارتباطی ناهمسنگ با آمریکا، انگلیس و روسیه دارد و این برای قوام قابل تحمل نبود.
مدیر انتشارات معین افزود: اگر بخواهیم نمونه تفکر قوام را بیاوریم، میتوانیم از مورد خطاب قراردادن محمدرضا شاه به «این پسره» از سوی قوام مثال بزنیم که ریشه آن باز میگشت به زمانیکه قوام برای سلام نوروزی خدمت رضاشاه رفته و در آنجا یک تومان به شاه عیدی داده بود تا اینکه تاریخ ورق میخورد و محمدرضاشاه جانشین پدر میشود و هر زمان که قوام به محمدرضا میرسید میگفت: ماشاالله اعلیحضرت چقدر بزرگ شدند یادمه روزی به ایشان یک تومان عیدی داده بودم. در واقع، این موضوع در نوعی زیرکی قوام نهفته بود که هدفش یادآوری این نکته به شاه بود که من همیشه شما را کودکی بیش نمیبینم. و اتفاقا به دلیل نوع نگرش قوام بود که همیشه شاه از وی متنفر بود. شاه از افرادی مانند محمد مصدق، احمد قوام، علی امینی و حتی به شکلی از پدر خود بیزار بود؛ چراکه نمیتوانست افرادی بالاتر از خود را ببیند و این همانا خصلت دیکتاتورهاست.
وی با بیان اینکه بین زمامداری رضاشاه و محمدرضاشاه فاصله بسیاری وجود داشت، گفت: بهترین تعبیر را «محمدحسنین هیکل»، روزنامهنگار مصری درباره این تفاوت آورده است که میگوید «به رضاشاه میترسیدند دروغ بگویند اما به محمدرضا شاه میترسیدند راست بگویند.» در واقع کل مطلب در همین جمله هیکل نهفته است.
صالحرامسری درباره «خاطرات سیاسی قوامالسلطنه» توضیح داد: اصولا قوامالسلطنه برخلاف دیگر سیاستمداران یعنی اسدالله علم، محمد مصدق و غیره اهل خاطرهنویسی نبود و این مجموعه در واقع مجموعه خاطرات و یادداشتهای دیکتهشده قوام به منشیهایش است و صرفا مربوط به خاطرات سیاسی وی و نه خاطرات زندگی روزمرهاش است و از نظر زمانی، مقطع نخستوزیری وی در دوره پهلوی دوم را در برمیگیرد.
وی عنوان کرد: بیشتر فرازها و نوشتههای این کتاب، پیش از این در هفتهنامه «خواندنیها» چاپ شده است که بعدها آقای غلامحسین میرزاصالح با اضافات و توضیحاتی، آن را در قالب کتاب تدوین و گردآوری کرده است.
قوام همه چیز را با عینک سوظن مینگریست
کتاب «خاطرات سیاسی قوامالسلطنه» با یک مقدمه نسبتا طولانی 77 صفحهای با عنوان «نظری به یادداشتهای قوامالسلطنه» شروع میشود که شرحی مفصل از شخصیت قوام را به خواننده ارایه میدهد. در قسمتی از این یادداشت نوشته شده است: «یکی از خصوصیت اخلاقی قوام این بود که وی نسبت به همه کس بدبین بود و همه چیز را با عینک سوظن مینگریست و به همین جهت بود که در بدو زمامداری خود یک سازمان مخفی تشکیل داده بود که تا روز آخر هم کسی از اسرار آن سازمان آگاهی نیافت. وظیفه این سازمان مخفی کسب خبر و خرید اطلاعات بود و مخصوصا در کلیه احزاب و جمعیتها این سازمان مخفی اشخاصی را خریده بود که به نفع قوام جاسوسی میکردند.»
نظری به یادداشتهای قوامالسلطنه، کافتارادزه در تهران، شوروی و تجزیه آذربایجان، تشکیل حکومتهای خودمختار آذربایجان، نخستوزیری صدرالاشراف، طرح تجزیه ایران، شکایت ایران علیه شوروی، ملاقات با سفیر شوروی، اسرار مذاکرات مسکو، پایان دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، مواد موافقتنامه قوام- سادچیکف، نخستوزیر شدن پیشهوری، شرکت رهبران حزب توده در کابینه، انتخابات دوره پانزدهم مجلس، اعلام جرم بر ضد قوام عناوین برخی از مباحث این کتاب را تشکیل میدهند.
قوام از علاقه و ارادت خاص روسها نسبت به خود میگوید
در این کتاب قوام درباره رابطهاش با روسها مینویسد: «در اواخر سال 1324 روابط روسها با من بسیار دوستانه و خوب بود. در آن زمان روسها برخلاف امروز، که آمریکاییها را دشمن تمامعیار و انگلیس را بنا به مقتضیات اقتصادی و سیاسی قابل انعطاف میشمارند، انگلیسها را رقیب سرسخت و دشمن آشتیناپذیر خود میدانستند، از اینرو حملات آنان در تمام محافل بینالمللی و بهوسیله مطبوعات و رادیوهایشان متوجه انگلیسیها بود. بدین جهت طی سالهای 1322 تا 1324، روسها در ایران به هر کسی که انگلیسیها نسبت به او موافقتی داشتند با سوءظن مینگریستند و بالعکس درباره اشخاصی که مطرود انگلیسیها بودند حسن عقیدت ابراز میکردند. به همین مناسبت چون یقین حاصل کردند که انگلیسیها و مخصوصا سفیر آنها بولارد که یک مامور مستعمراتی و مردی بسیار لجوج و کینهتوز بود، با من سابقه خصومت و دشمنی دارد، نسبت به من علاقه و ارادتی پیدا کردند.» (ص 153 و 154)
نجات آذربایجان و تلاش قوام
وی همچنین درباره پایان غائله آذربایجان مینویسد: «نجات آذربایجان بیشک از لحاظ خارجی با مساعدت کشورهای متحده آمریکای شمالی بود، ولی پس از پیروزی، تمام عوامل و مقامات موثر کشور هر یک به تنهایی خود را عامل موثر ختم غائله آذربایجان معرفی کردند تا بدانجا که حتی احمد دهقان و سایر پادوهای سرلشکر رزمآرا رییس ستاد ارتش، خود را در بازگشت آذربایجان سهیم قلمداد مینمودند و حال آنکه از مذاکرات بین من و آلن و موافقتی که بین ما حاصل شد، هیچ ایرانی دیگری در آن موقع اطلاع نداشت. فقط به رزم آرا دستور دادم که چون هنگام شروع انتخابات آذربایجان قوای دولت باید برای حفظ نظم و آرامش در آن استان استقرار یابد، مقدمات اعزام یک لشکر کامل را به آنجا فراهم کند و به او نیز اجازه دادم که موضوع را فقط به استحضار اعلیحضرت شاهنشاه برساند، ولی همه میدانیم که پس از پیروزی آذربایجان، پهلوان پنبهها و فرصتطلبان به خودستایی پرداختند و زحمات و کوششهای مداوم من را به حساب خود گذاردند.» (ص 281)
حملات داخل و خارج به قوام برای سرنگونی
قوام در جایی دیگر مینویسد: «هنگامیکه عمال انگلیس با منتهای شدت، من و یارانم را مورد حمله قرار داده بودند، روسها نیر متعاقب رد مقاوله نفت شمال، زبان به اعتراض گشودند و وزارت امور خارجه شوروی یادداشتهای تند و شدیدالحنی برای من فرستاده، مطبوعات و رادیوهای شوروی دولت و مجلس ایران را بسختی در معرض انتقاد و نکوهش قرار دادند و مرا پیمانشکن و ناصالح قلمداد کردند. برای نخستین بار رادیو فرقه دموکرات آذربایجان که مرکز آن در خارج از کشور و گویا در ایروان قرار داشت، پس از ناکامی روسها در ماجرای نفت، با امواج خود ناسزاها و اتهامات بسیار به ملت و دولت ایران نثار کرد. مرتجعین و مخالفین داخلی که من را در مقابل سیاستهای خارجی متزلزل دیدند، موقع را غنیمت شمردند و علیه دولت بدستهبندی پرداختند. عمال سیاست بریتانیا لحظهای از ایجاد فتنه و فساد غافل نمیماندند و کوشش داشتند از کلیه عوامل مخالفت برای سقوط حکومت استفاده برند. مقصود اصلی آن بود که من و یارانم را به کلی در انظار عمومی خفیف و بیآبرو کنند و برای همیشه آنان را از صحنه سیاست ایران طرد نمایند.» (ص 301)
در اینجا برخی از عکسهایی که در انتهای کتاب آمده است را میبینیم.
1. خانم اشرفالملوک، همسر قوامالسلطنه.
2. قوام در بستر بیماری در کنار تنها پسرش، حسین
3. از راست به چپ: مظفر فیروز، دکتر اقبال، قوامالسلطنه، اعزاز نیکپی، محمدرضا شاه، سپهبد یزدانپناه
چاپ دوم کتاب «خاطرات سیاسی قوامالسلطنه» با تدوین غلامحسین میرزاصالح، در 348 صفحه، شمارگان یکهزار و 100 نسخه و بهای 14 هزار تومان از سوی انتشارات معین چاپ و منتشر شده است.
ایبنا