02 شهریور 1397
فاجعه دردفتر نخستوزیری؛ 8 شهریور 1360 بخش دوم
آیتالله خامنهای در 26 مرداد 1361 طی مصاحبهای به خاطرات خود در باره شهادت رجایی و باهنر چنین اشاره کردهاند:
من بیمار بودم، تازه از بیمارستان خارج شده بودم، در منزلى در حدود نیاوران استراحت مىکردم و در جریان اوضاع و احوال هم قرار مىگرفتم؛ مرحوم شهید رجایى و شهید باهنر و برادران دیگر (میآمدند و) مسائل را با من در میان مىگذاشتند. لیکن خود من شرکت فعالى در جریانات نمىتوانستم داشته باشم.
در این اواخر تدریجاً حالم بهتر شده بود، گاهى در جلسات شرکت مىکردم، کمااینکه در شب قبل از حادثه؛ در جلسهاى در اتاق خود مرحوم رجایى شرکت کردم و راجع به مسائل مهم مملکتى صحبت مىکردیم. بنابراین دور بودم از محل حادثه (انفجار) و بعدازظهر هم بود، من هم بیمار بودم و خوابیده بودم، از خواب که بیدار شدم از بچههاى پاسدار، برادرهایى که پهلوى من بودند یک زمزمههایى شنیدم. گفتم چیه؟ گفتند که یک بمب در نخستوزیرى منفجر شده است. گفتم که کى آنجا بوده؟ گفتند که رجایى و باهنر هم بودند، من فوقالعاده نگران شدم، با حال بسیار ضعیف و ناتوانى که داشتم خودم را رساندم پاى تلفن، نشستم، بنا کردم اینجا آنجا تلفن کردن، اما خبرها همه متناقض و نگران کننده بود. یکى مىگفت که حالشان خوب است، یکى مىگفت زنده بیرون آمدند، یکى مىگفت جسدشان پیدا نشده، یکى مىگفت توى بیمارستانند و من تا اوائل شب که خبر درستى به من نرسیده بود در حالت فوقالعاده بد و نگرانى به سر مىبردم، تا بالأخره مطلب برایم روشن شد.
احساسات من در آن موقع طبیعى است که چه احساساتى بود. دو دوست عزیز و قدیمى، دو انقلابى، دو عنصر طراز اول جمهورى اسلامى را از دست داده بودیم و من شدیداً احساس خسارت مىکردم، احساس ضایعه مىکردم، احساس غم مىکردم و از طرفى احساس خشم نسبت به آن کسانى که عاملین این حادثه بودند مىکردم و همین بود که فردا صبح زود با اینکه خیلى بىحال بودم پا شدم، سوار ماشین شدم، آمدم براى تشییع جنازه به مجلس، و با اینکه اطبا همه من را منع مىکردند که من شرکت نکنم و دخالت نکنم، دیدم طاقت نمىآورم که شرکت در مراسم نکنم، آمدم آنجا روى ایوان جلوى مجلس و یک سخنرانىاى هم با کمال هیجان کردم که دور و ور من را دوستان گرفته بودند که نبادا من بیفتم، از بس هیجان داشتم. بههرحال براى من بسیار حادثه تلخى بود، یعنى شاید بتوانم بگویم تلخترین حادثهاى بود که تا آنروز من دیده بودم، زیرا حادثه هفتتیر که مىتوانست براى من تلختر باشد هنگامى اتفاق افتاده بود که من آن روز بیهوش بودم و نمىفهمیدم، بعد تدریجاً با این حادثه ذره ذره آشنا شدم و اطلاع پیدا کردم، اما این حادثه ناگهانى به خصوص بعد از حادثه هفت تیر براى من شاید تلخترین حادثهاى بود که تا آن روز براى من پیش آمده بود.
با تصویب شورای ریاست جمهوری، مسئولیت نظارت بر تحقیق در مورد فاجعه انفجار نخستوزیری که بهزاد نبوی پیگیری میکرد، بر عهده آیتالله ربانی املشی دادستان کل کشور قرار گرفت. امام خمینی (ره) طی یک سخنرانی در روز دهم شهریور ماه 1360 در حسینیه جماران در مورد رعایت اکید قوانین توسط مسئولان امنیتی و قضایی نکات مهمی بیان کرد.
روزنامه جمهوری اسلامی در همان زمان خبر خبرگزاری پارس به نقل از فرانس پرس را منتشر ساخت که طی اطلاعیهای در لندن، سازمان مجاهدین خلق مسئولیت انفجار نخستوزیری را بر عهده گرفت. این خبر نه در آن زمان و نه در سالهای بعد، چندان مورد اشاره و استناد واقع نگردید و گویا ناشی از عدمهماهنگی با دفتر سازمان در لندن و یا تعجیل خبرگزاری فرانسه، بهطور ناخواسته انتشار یافته بود که با توجه به عواقب حقوقی و بینالمللی آن بهسرعت نادیده گرفته شد و تکذیب گردید . البته قرائن و شواهد متقن و اعتراف صریح مسعود رجوی در دیدار با رئیس سازمان اطلاعات رژیم صدام حسین، به روشنی اثبات نموده که همانند انفجار هفتم تیر، سازمان مجاهدین خلق مجری فاجعه تروریستی انفجار هشتم شهریور در ساختمان نخستوزیری بوده است. 12 سال بعد یک نشریه آمریکایی فاش ساخت که عملیات تروریستی مذکور را سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) طراحی و برنامه ریزی نموده و عاملان آنها در واقع مأموران سیا بوده اند.
درباره مسعود کشمیری قاتل شهیدان رجایی و باهنر
خلاصه بیوگرافی مسعود کشمیری، عامل بمبگذاری در دفتر نخستوزیری و شهادت محمدعلی رجایی رئیسجمهور و محمدجواد باهنر نخستوزیر، در کتاب خاطرات حجتالاسلام ریشهری بهشرح ذیل میباشد:
مسعود کشمیری فرزند سعید، با شماره شناسنامه 401 متولد 1329 از کرمانشاه دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران بود که از تاریخ 23/5/51 تا اواخر سال 1353 با قراردادهای ششماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بوده است. وی قبل از پیروزی انقلاب در یک شرکت خارجی (انگلیسی) کار میکرد و با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجیان به کشورشان، شرکت مذکور منحل گردید و بنابر اظهارات خودش پس از پیروزی انقلاب در جهاد سازندگی کار میکرده است. وی قبل از انقلاب توسط پسر دایی خود معدوم ابوالفضل دلنواز (برادر همسرش) جذب منافقین شد. ابتدا در بحثهای خانوادگی از منافقین حمایت میکرد، لیکن به مرور زمان چهرهای حزباللهی و حمایت از نظام را یافت. مدتی در نیروی هوایی شاغل میشود و تا دبیر شورای امنیت ملی ارتقای شغلی پیدا میکند، بعد از انفجار دفتر نخستوزیری از بازرسی از منزل مسعود در شهرستان کرج مقادیر زیادی سلاح و مهمات و اسناد طبقهبندی کشف شد. پدر مسعود بازنشسته شرکت نفت بود که در سال 1377 به علت سرطان در انگلیس فوت و دفن شد.
سرهنگ مهدی کتیبه از اعضای حاضر در جلسه شورای امنیت که جان سالم به در برده است، در باره کشمیری میگوید:
در اواخر سال 57 از طرف نخستوزیری عدهای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقهبندی شده در ارتش مأمور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دستخط رسمی رئیس دفتر نخستوزیر وقت یعنی مهندس بازرگان به ارتش معرفی شده بود تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را بر عهده گیرد. رئیس دفتر نخستوزیر آقای بازرگان، شخصی بود به نام آقای خلیلی، بدین ترتیب کشمیری به کلیه اسناد سری و طبقهبندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا میکند. ایشان تا کمی قبل از انفجار نخستوزیری در نیروی هوایی بود و با آقای محمد رجبی و داداشی که آنها هم از نخستوزیری معرفینامه داشتند در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضداطلاعاتی انجام میدادند. کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی گردید و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد، او قیافه حق به جانبی داشت، با ریش محرابی، قشنگ و صورت سرخ و سفید موجه که هر کس که ایشان را میدید، فکر میکرد حتی نماز شبش نیز ترک نمیشود.
اکبر تهرانی اظهار داشته است:
مسعود کشمیری فرزند سعید متولد 1329 در کرمانشاه، او دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران میباشد، پدر او کارمند بازنشسته شرکت نفت بود که در سال 1377 به علت سرطان در انگلستان فوت و دفن شده او قبل از انقلاب به وسیله پسردایی خود به نام ابوالفضل دلنواز، که برادر همسرش بود، که در درگیری مسلحانه معدوم شد، جذب سازمان منافقین گردید، ابتدا در بحثهای خانوادگی از آنها حمایت میکرد، لیکن به مرور زمان چهرهای حزباللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گرفت، و در کار خود کمی پیچیدهتر عمل کرد، وی پس از انقلاب نیز همچنان عضو سازمان منافقین بوده و اسامی مستعاری هم چون (حنیف) و (مجیب) داشته است.
کشمیری از امالخبائثانی بود که امالفسادی را هم با خود داشت، و بهقدری نقش خود را خوب بازی میکرد که هیچ کس نمیتوانست به او شک نماید. از اینرو نام او غالباً همراه با ریا و تزویرهایش بود، وی حتی دو خودکار در جیب داشت، که یکی برای نوشتن کار بیتالمال و دیگری برای کار شخصی بود.
پس از انفجار نخستوزیری در نتیجه بازرسی از منزل وی، در مهرشهر کرج و آریاشهر، مأمورین با بزرگترین انبارهای اسلحه و مهمات روبهرو شدند، و احراز گردید که افراد سطح بالای منافقین در این منازل به تشکیل جلسه میپرداختهاند، همسر وی مینو دلنواز هم از اعضاء فعال منافقین بوده است، که هماکنون به همراه او متواری میباشد.
در نامه منتشره یکی از قهرمانان عملیات ویژه (امضا محفوظ) در نشریه مجاهد که واقعیات زیادی در آن پیدا بود(و قراین و شواهد متقن نشان میدهد نویسنده نامه مسعود کشمیری بوده است)، مسئولیت مستقیم سازمان را در اینگونه فجایع عریانتر ساخت. در این نامه چنین آمده است:
نامه زیر از سوی یکی از قهرمانان عملیات ویژه مجاهدین ارسال شده است که به دلایل امنیتی آن را با امضای محفوظ منتشر میکنیم. عنوان قهرمان مجاهد خلق که توسط رهبری سازمان تصویب میشود، در دوران حیات یک مجاهد تنها به خواهران و برادرانی اطلاق میشود که در عملیات و اقدامات استثنایی یا فوقالعاده خطیر آزمایش رشادت و جانبازی و خلاقیت داده باشد.
1. محل کار کشمیری (قبل از نهاد نخست وزیری):
من بنابه مسئولیتم سالها ... در مقاطع مختلف در حساسترین ارگانهای اصلی اطلاعاتی رژیم بودهام.
2. نفوذ کشمیری به نخستوزیری.
خطوط قسمتی که به آنجا نفود کرده بودم (شورای امنیت کشور) برای همه ارگانهای رژیم اعم از دادستانی، کمیته ها، سپاه، آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، جهاد دانشگاهی، وزارت ارشاد و رادیو و تلویزیون در آن مقطع لازمالاتباع بود.
3. مسئولیت کشمیری در مورد مبارزه با نفوذیهای سازمان.
یک بار خودم فضای به خصوصی را در ... (نخستوزیری) فراهم نمودم و متعاقباً ترتیب تشکیل یک جلسه ویژه را دادم. بالاترین مهرههای اجرایی رژیم به ... (نخستوزیری) احضار شدند، از طریق چند تن از آنها که قبلاً با هم صحبت کرده بودیم، مسئله چک برخی افراد و این که نفوذی مجاهدین نباشند را مطرح کردم و بعداً خودم نیز وارد شده و نظراتی دادم.
4. طرح فرار و تعویق انفجار نخستوزیری.
یادم میآید در اوایل مرداد 60 که سازمان در آستانه اجرای یک طرح مشخص بود، ناگهان ... (مسئول سازمانی و رابط کشمیری با تشکیلات) تماس گرفت و به من گفت: طرح اجرا نمیشود و آن را به تعویق انداخت. او در وقت خداحافظی ضمناً به من گفت: مژدهای هم برایت دارم که اگر بدانی شور و عشق و ایمان بیشتری پیدا میکنی. هر قدر فکر کردم این مژده چه میتواند باشد عقلم به جایی نرسید... با خود فکر میکردم ممکن است ابلاغ عضویت باشد یا مژده پیروزی عملیات دیگری در سازمان یا... نمیدانم.
چند روز بعد از این دستور صبح که به ... (نخستوزیری) رفتم ... گفتند: دیشب رجوی و بنی صدر با هواپیمایی به خلبانی معزی در فرودگاه پاریس به زمین نشسته است ... خیلی خوشحال شدم، داخل اتاقم آمدم، در را از پشت قفل کردم و سجده شکر به جای آوردم.
5. مسئولیت کشمیری در مورد کشف و بمباران ایستگاه رادیو مجاهد.
در همان ایام که آغاز کار رادیو بود ... در ابتدا مسئله از طرف رفسنجانی و نخستوزیرشان پیگری میشد. وقتی پارازیت مسئله را حل نکرده بود، اقدامات جدیتری را میخواستند به مرحله اجرا بگذارند، هیئتهایی از مخابرات، سپاه، رادیو و تلویزیون، ارتش و نیروی هوایی برای یافتن محل فرستنده تلاش میکردهاند.
گزارش های ارسالی برای ... (شورای امنیت کشور) که بهدست من میرسید حاکی بود که مسئله اصلی یافتن محل فرستنده رادیوست. شورای عالی دفاع در یکی از گزارشات خودش نظر داده بود که ... اولویت را به شناسایی محل فرستنده میدهد.
6. طرح انفجار در نخستوزیری.
در تاریخ ... بعد از مدتها برادر قهرمانم (مهدی افتخاری) به خانه ما آمد. همه از دیدنش بهخصوص در جو خفقان و تنهایی خاص ما، خیلی خوشحال شدیم. نمیدانستیم چه هدیه گرانبهایی برایم آورده است. او گفت: اگر سازمان تصمیم بگیرد که طرح ... (انفجار در نخستوزیری) را به اجرا در آورد، تو چه طرحی داری؟ من هیچ طرحی را بهتر از انجام عمل فدایی ندیدم و بلافاصله طرح را گفتم اگر چه هیچ وقت سازمان به خودم اجازه عمل فدایی را نداد، اما در آن لحظه که طرحم را گفتم، هیجانزده شده بودم. از مدتها قبل روی این امر فکر کرده بودم و آن را اوج کار و ایفای مسئولیتم میدانستم.
بنابه نقل یکی از مسئولان ذیربط آن زمان در جریان پیگیری تعقیب کشمیری، رد فرار همسرش و عوامل سازمان از یک خانه تیمی در نظام آباد تهران به دست آمد که در کرج و قزوین امتداد داشت.
وقتی که مأموران به محلهای تردد و اختفای آنان میرسیدند آنها قبلاً آن مکانها را تخلیه کرده بودند، ولی به دلیل تعجیل در فرار مدارکی از آنها به دست میآمد. از جمله اسنادی که نشان میداد همسر کشمیری به همراه مهدی افتخاری در یکی از خانههای تیمی بودهاند و مسیر فرار آنها از سمت غرب کشور در کردستان بوده و خروج از طریق مرز عراق و سپس ترکیه صورت گرفته است.
مسعود رجوی که در مواردی با اشاره و کنایه از انفجارهای هفتم تیر و هشتم شهریور به عنوان اقدامات سازمان یاد کرده، تعبیر "مجازات رجایی و باهنر" را در باره انفجار نخستوزیری بهکار برده و کینه خود را در باره آن دو آشکار ساخته است.
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران