14 فروردین 1400
معضل امنیت دورهی رضاشاه فراماسونری بود
تاجگذاری رضاشاه از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران است. همین امر سبب شد تا به گفتوگو با آقای قاسم تبریزی بنشینیم. در بخش اول این گفتوگو، چگونگی کودتا و عوامل روی کار آمدن رضاشاه مورد بحث قرار گرفت. اینک و در بخش دوم این گفتوگو، جایگاه مجلس در تغییر سلطنت، امنیت مدنظر رضاشاه و مسائل مربوط به نوسازی در دورهی وی به بحث گذاشته میشود.
چرا پس از خلع رضاخان از سلطنت، ایران جمهوری نشد؟
از روز بعد از کودتا، رضاخان عهدهدار وزارت جنگ میشود. درست در این دوران، انگلیس برای تحقق اهداف بعدی خود، از جمله سلطه و ایجاد دیکتاتوری بر جامعه، ارتش را تجهیز میکند. در این راستا، بهتدریج رضاخان را بهعنوان ناجی مطرح میکنند. این کار نیاز به مقدماتی دارد تا مقاومت مردم را به شکلی بشکنند. لذا به تدریج ترورها شروع میشود. اولین ترورشان میرزاده عشقی، شاعر پرآوازهی بعد از انقلاب مشروطه، بود. واعظ قزوینی دو تا مقاله مینویسد ترورش میکنند، آیتالله سید حسن مدرس در مجلس مخالفت میکند، او را ترور میکنند.
اگرچه از ترور جان سالم به در میبرد. این اقدامات باعث بروز ارعاب، که پیشنیاز برقراری دیکتاتوری است، میشود. در ادامه، مسئلهی جمهوریت را مطرح میکنند؛ البته ایدهی جمهوریخواهی اگر از درون مملکت برخاسته بود و مستقل میبود، امر مطلوبی بود ولی نه اینکه انگلیسیها و بیگانگان متولی آن شوند. اگر ایدهی جمهوریخواهی را که مطرح کرده بودند پیاده میکردند، همان قانون اساسی نیمبند را هم از بین میبردند و ایران مانند ترکیه، لائیک میشد. البته کمال آتاتورک به نسبت رضاخان سواد داشت که رضاخان فاقد آن هم بود. با مقاومت مراجع، علما، بازاریها و مردم علیه شعار جمهوریخواهی رضاخان، وی بهظاهر عقبنشینی میکند و به رودهن میرود.
ماده واحدهای که در مجلس شورای ملی برای تغییر رژیم، از سلطنت به پهلوی صورت گرفت، تا چه حد قانونی بود؟ آیا این اقدام مجلس قانونی بود؟
اولین نکته در خصوص مجلس در این باب این است که انتخابات این مجلس، قانونی نبود. مجلس مؤسسان هم انتصابی بود. نمایندگان مجلس با زور، تهدید و ارعاب به مجلس راه یافتند. این نوعی خیانت و دست بردن در قانون بود. با وجود بیانیهها و نامههای روحانیت مثل امام خمینی (ره)، آیتالله محمدرضا گلپایگانی، آیتالله روحالله کمالوند و آیتالله العظمی سید محمدحسین بروجردی در مخالفت با اقدامات شاه، حکومت، قانون را آنطور که میخواست تغییر داد.
این اقدام خیانت به قانون بود چون با آگاهی، حضور و مشارکت مردم نبود؛ البته به لحاظ حقوقی، طبق قانون اساسی مجلس چنین اختیار و قدرتی داشت، اما فرآیند تشکیل مجلس غیرقانونی بود. حق هر ملتی است که در هم تدوین و نگارش و هم در تغییر قوانین مشارکت کنند، اما باید با انتخابات و نظر مردم باشند. هرگاه نیاز به تغییر قانون باشد، ابتدا نیاز به طرح مقدماتی دارد؛ ولی در ماجرای تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی هیچ مقدماتی رعایت نشد.
در استبداد منور یا دیکتاتوری منور، خود دیکتاتور باید صاحب اندیشه و فکر باشد؛ درحالیکه رضاخان در جایگاه علم، عقل، فکر و اندیشه نبود. از همهی اینها مهمتر آن دیکتاتور از متن جامعه آمده باشد. رضاخان از متن جامعه ما نیامده بود، انتخاب جامعه نبود؛ نه پایگاه مردمی داشت، نه موقعیت مردمی.
شرایط ایران از منظر روشنفکران به لحاظ عقبماندگی ایران، شرایط اضطرار بود. ارزیابی شما از خروج ایران از وضعیت اضطرار در این دوره چیست؟ و تا چه حد در این زمینه حکومت را موفق میدانید؟
در استبداد منور یا دیکتاتوری منور، خود دیکتاتور باید صاحب اندیشه و فکر باشد؛ درحالیکه رضاخان در جایگاه علم، عقل، فکر و اندیشه نبود. از همهی اینها مهمتر آن دیکتاتور از متن جامعه آمده باشد. رضاخان از متن جامعه ما نیامده بود انتخاب جامعه نبود. نه پایگاه مردمی داشت، نه موقعیت مردمی. نه شرافت و عزت و توجه جامعه را دارد. استعمار انگلیس او را آوردند و بر جامعه تحمیل کردند. پس در اینجا سیاست بیگانه اعمال میشد و نه سیاست جامعهی روشنفکری؛ در صورتی که در دورهی رضاخان علم محدودتر شد و جلوی علم و اندیشه گرفته شد. لذا من فکر میکنم این ادعاها و دفاع از دیکتاتوری منور، تلاش مذبوحانهای برای تبرئهی رضاخان، جریان فراماسونری و وابسته به غرب، انگلیس و استعمار است.
البته شاهان قاجار دیکتاتور بودند، اما اندازهای که شعور داشتند عمل میکردند؛ اما کسی به آنها دیکته نمیکرد. اگر هم شاهی یک قرارداد نامناسب منعقد میکرد، مراجعی مثل میرزای شیرازی یا میرزا حسن آشتیانی و علمای دیگر در آذربایجان و فارس و... اعتراض و مقاومت میکردند، قبول میکرد. اگر ملاعلی کنی نامههایی به شاه مینویسد، هم قرارداد رویتر را لغو میکند، هم جلوی تأسیس فراماسونری و فراموشخانه را میگیرد؛ درحالیکه در مورد رضاخان چنین چیزی وجود نداشت، دورهی رضاخان امکان حرف زدن نبود.
نمونهی آن آیتالله حاج شیخ محمدتقی بافقی، با یک اعتراض در حرم مطهر حضرت معصومه (س)، زیر چکمهی رضاخان فریاد: یا امام زمان (عج) سر میدهد. لذا چون نمیتوانند منکر دیکتاتوری رضاخان شوند، سعی میکنند آن را توجیه کنند. دیکتاتوری امری ضد علم و ضد انسان و تحقیر فرد و اجتماع است. استبداد و دیکتاتوری توهین به یک مملکت است. نمیتوانند این صفت ناشایست را از رضاخان حذف کنند، تلاش میکنند آن را توجیه و تبرئه کنند.
با توجه به اینکه حفظ و تداوم امنیت در ایران غالباً زیر سایهی استبداد و استعمار بوده است، آنچه رضاخان توانست به وسیلهی آن نگاهها را به خود معطوف کند، برقراری و گسترش امنیت در کشور بود. شما قائل به تئوری «استبدادـهرجومرجـاستبداد» هستید؟
اصل امنیت یک اصل انکارناپذیر نیست. جامعه موقعی میتواند بقا داشته باشد و رشد کند که امنیت داشته باشد. جامعه بدون امنیت، نه رشد اقتصادی دارد نه رشد علمی. پس این یک اصل است که هر حکومتی هم نیاز به یک سیستم اطلاعاتی و امنیتی دارد. هر حکومتی نیاز به چشم و گوشی دارد که در برابر توطئهی عوامل داخلی و خارجی بیگانه یا افراد فرصتطلب و شرور، جامعه مواظب باشد تا نتوانند جامعه را به انحطاط بکشانند. اما در مورد رضاخان باید پرسید که اولاً آن اغتشاشات را چه کسی به وجود آورد؟ این در حالی است که خود انگلیسیها طراح و عامل به وجود آورندهی اغتشاشات بودند. در جنوب چه کسی شیخ خزعل را روی کار آورده بود؟ پلیس جنوب را چه کسی ایجاد کرده بود؟ این در حالی بود که در بوشهر و چند شهر دیگر این پلیس جنوب بود که مسیر راهها را ناامن میکرد.
ناامنیها در آن دوره به دست عوامل انگلیس ایجاد میشد. کمیتهی مجازات، که بعد از مشروطه در تهران تشکیل شد، به دست عوامل انگلیس و بهاییها ترور میکردند. حزب دموکرات به رهبری تقیزاده ترور میکرد و اغتشاش به وجود میآورد. اگر هم از طرف جریان اسلامی مبارزهای بود، همچون قیام میرزا کوچکخان، در اعتراض به دخالتهای انگلیسیها بود. شیخ محمد خیابانی با چه کسی مبارزه میکند؟ با تجاوز روس، عثمانی و انگلیس و قرارداد 1919. آیتالله سید عبدالحسین لاری در لارستان علیه جنایات و خیانتهای انگلیس مبارزه میکرد. رئیس علی دلواری و علمایی همچون علمالهدی و آیتالله اهرمی و محمدحسین برازجانی علیه حضور غیرقانونی و ضد ملی عنوان پلیس جنوب پلیس جنوب در خوزستان، بوشهر، یزد و اردکان بود. حضور آنها برای تداوم سلطهشان در مملکت بود.
شاهان قاجار دیکتاتور بودند اما اندازهای که شعور داشتند عمل میکردند، اما کسی به آنها دیکته نمیکرد. اگر هم شاهی یک قرارداد نامناسب منعقد میکرد، مراجعی مثل میرزای شیرازی یا میرزا حسن آشتیانی و علمای دیگر در آذربایجان و فارس و... اعتراض و مقاومت میکردند، قبول میکرد؛ درحالیکه در مورد رضاخان چنین چیزی وجود نداشت. دورهی رضاخان امکان حرف زدن نبود.
در همایش سه سال قبل، اسنادی را منتشر کردیم که حاکی از جنایتهای استعمار انگلیس در شهرهای مختلف ایران بود. موضوع بعدی خود رضاخان بود. او عامل مستقیم انگلیس بود. لذا حاکم ملی نیست. بر این اساس، سیستم اطلاعاتی و امنیتی او نیز در راستای اهداف اقتدار ملی و منافع ملی ما نبوده است. در طول تاریخ بخشی از اقتدار و منافع ملی ما ناشی از رشادتهای عشایرمان بوده است. اما رضاخان عشایر را سرکوب و قتل عام میکرد. حالا باید پرسید که آیا این اقدامات او برای امنیت بود؟ آیا دستگیری و جنایاتی که رضاخان در لرستان رضاخان مرتکب شد جهت امنیت ملی بود؟ سیستم اطلاعاتی «سرپاس درگاهی» به چه جهت بود؟ آیا برای امنیت ملی بود؟ اینکه بزرگانی مثل آیتالله سید حسن مدرس را دستگیر میکرد و میرزاده عشقی را ترور میکرد یا قتل عام مردم در مسجد گوهرشاد و دستگیری، زندان و تبعید مراجع تقلید مثل آیتالله سید حسین قمی در جهت امنیت ملی بود؟
کتاب بسیار خوبی به نام «امنیت در دورهی رضاشاه» توسط آقای دکتر سید مصطفی تقوی نوشته است. بخشی از مطالب آن به این موضوعات اشاره دارد؛ درحالیکه معضل امنیتی ما فراماسونری بود. بهائیت، جریان فراماسونری و جریان صهیونیسم بر اقتدار، منافع، عزت و فرهنگ ملی ما حاکم بود؛ مثلاً معلم نظامی محمدرضا شاه، سرلشگر اسدالله صنیعی، بهایی بود. امنیت اگر از ناحیهی استعمار و مستشاران انگلیسی باشد نهتنها فرصت امنیتی نیست، بلکه مشکل امنیتی است. آنها نعل وارونه میزدند. عشایر که مشکلی نداشتند؛ آنها کاری جز تولید اقتصادی، خدمت به ملت و حمایت از دین نداشتند. کشتاری که رضاخان از عشایر کرد به خاطر انتقامی بود که انگلیس از آنها گرفت.
در جنگ جهانی اول، چه بسیار از عشایر ما که به دست عوامل انگلیس به شهادت رسیدند. آن قتل عامی که از مردم جنوب کردند، بهتنهایی توسط شیخ خزعل صورت نگرفت... همهی این جنایات را عوامل انگلیس با حمایت مستقیم انگلیس انجام دادند؛ وگرنه شیخ خزعل که پایگاهی و پشتوانهای نداشت. بنابراین تاریخنگاری امروز ایران بدون توجه به حضور، وجود و نفوذ عوامل استعمار و غرب، خاصه انگلیس، آمریکا و رژیم صهیونیستی، نارسا و ناقص است. مورخان ما باید با شجاعت، شهامت و دقت و به صورت مستند، دست استعمار و عوامل آن را نشان دهند و مواظب القائات شیطانی عوامل غرب در تاریخنگاری و سندشناسی و تحلیل باشند و شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را در این عرصه به منصهی ظهور رسانند و از اتهامات واهی آنها ترسی نداشته باشند.
* با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار برهان قرار دادید
برهان