17 اردیبهشت 1400
یهودیان بهائی
تنها سران بهائیت و هیأتهای مختلف محافل ملی و محلی بهائی نبودند که متفقاً دولت اسرائیل و صهیونیسم جهانی را تأیید میکردند و با آن همکاری مینمودند، بلکه در بسیاری از نقاط جهان، به ویژه ایران اکثر بهائیان متمایل به «جهودان» و دولت اسرائیل بودهاند و در راستای سیاستها و برنامههای این کشور پیش میرفتند. در بسیاری از کشورها خصوصاً ایران، بهائیان داخل تشکیلات جاسوسی «موساد» شده بودند و همه جا به نفع اسرائیلیان به خبرچینی و جاسوسی مشغول بودند. این خصیصه ذاتی بهائیت نه تنها به نفع صهیونیسم جهانی و دولت اسرائیل بوده است، بلکه بهائیان هم سعی میکردند از وجود یهودیان در گسترش نفوذ خود استفاده کنند. آنان از بدو پیدایش، همواره تلاش میکردند از یهودیان، استفاده کرده، آنها را بهایی کنند. اسماعیل رائین مینویسد: «بیشتر بهائیان ایران یهودیان و زرتشتیان هستند و مسلمانانی که به این فرقه گرویدهاند در اقلیت میباشند. اکنون سالهاست که کمتر شده مسلمانی به آنها پیوسته باشد.»(1) همچنین عبدالحسین آیتی سالها پیش از رائین در زمان حکومت رضاشاه به سلطة یهودیان بر جامعة بهایی ایران اشاره کرده و مینویسد: «این بشارتی است برای مسلمین که بساط بهائیت به طوری خالی از اهل علم و قلم شده که زمام را به دست مثل حکیم و اسحاق یهودی و امثال او دادهاند.»(2)
اگر چه بیشترین پیروان مسلک بهائیت یهودیان بودند، اما به این نکته باید توجه کرد که گرایش یهودیان به بهائیت همانند گرایش یهودیان به اسلام واقعی نبود. بلکه یهودیان در صدد بودند با پذیرش آئین بهایی، منافع استعماری و جاسوسی خود را بیش از پیش تحقق بخشند. بهائیان نیز تلاش میکردند از اختلاف دیرین مسلمانان و یهودیان استفاده کرده، یهودیان را به عنوان حامیان و پشتیبانان اصلی دین تازه تأسیس خود قرار دهند؛ از این طریق هر دو گروه به اهداف استعماری بلندمدت خود نائل آیند. حسن نیکو، از مبلغان پیشین بهائی در این باره مینویسد: «... دیگر اینجا جای خندة قاه قاه است، کار از تبسم گذشته که عبدالبهاء در هر لوحی که برای یهودیها انزال کرده، بشارت میدهد که چون شما به جمال مبارک ایمان آوردید... عن قریب چنین شود، چنان شود، حتی کار را به جایی رساند که به دروغ و تقلب نسب پدر خودش را به داوود رساند، در حالی که خود بهاء [میرزاحسینعلی نوری] به زرتشتی بودن افتخار کرده بود و این مضحک است که یکنفر هم از نسل «بنی اسرائیل» باشد و هم «کیان» و گویا از نژاد و تاریخ اقوام بویی به مشامش نخورده بود... با این همه که رؤسای بهایی نوید و بشارت به یهودیان بهایی میداده و هماکنون شوقیتر و خشکشان میکند... باید یقین [کرد] که یکقدم از یهودیت بیرون نگذاشتهاند، صدها حکایت دارم از یهودیانی که بیست سال و سی سال بود بهائی شده بودند و هنوز گوشت و ذبیح و طبخ سایرین را نمیخوردند و در حقیقت بهایی بودنشان یک خدعهای دو سره بود، زیرا بهائیت خود یک خدعه سیاسی است، آنها هم خدعه دیگری بر آن مزید کرده، بهایی، یهودی را فریب میدهد که بدوشد و پول بگیرد و سیاهی لشکر درست کند. یهودی هم بهایی را فریب میدهد که به دروغ بگوید ما با شما هم عقیدهایم، تا بازار فروش برای خود تهیه کند. چنان که کراراً دیده میشود، چوبدارهای سنگسر و آباده بعد از فروش گوسفندانشان در تهران سراغ دکان و حجرة یهودیان کاشانی و همدانی را میگرفتند تا از آنجا خرید کنند. گمان میکردند که بر اثر هممسلکی اجناسی بهتر و ارزانتر به دست میآورند، حال آنکه کاملاً معکوس بود، جنس بد را به قیمت گران میخریدند و یهودیان را همین معامله دلگرم میداشت که الله ابهی را رساتر به بابیهای سنگسر و اغنام آباده بچپانند.»(3)
اسماعیل رائین در تأیید مطالب نیکو مینویسد: «بهائیان از بدو پیدایش تا به امروز همواره از جهودان ممالک استفاده کرده، آنها را بهایی کردهاند، میدانیم که ذات یهودی با پول و ازدیاد سرمایه عجین شده است. یهودیان ممالک مسلمان که عدة کثیری از آنها دشمن مسلمانان هستند و همه جا در پی آزار رسانیدن و دشمنی با مسلمین میباشند، خیلی زودتر از مسلمانان به بهائیت گرویدهاند و از امتیازهای مالی بهرة فراوان برده و میبرند و مقداری نیز به مرکزیت بهائیت (عکا) میفرستند».(4)
تنها پول و ثروتاندوزی نبود که موجب اتحاد ظاهری و همکاری میان یهود و بهائیت میشد؛ بلکه انتقامجویی و کینهتوزی از مسلمانان به این عمل کمک میکرد. حسین نیکو در این موردنظری مشابه دارد و مینویسد: «طبقة دیگر [بهائیان] یهودی هستند که با چه بغض و عناد به اسلام معروفاند... در چنین صورتی اگر کسی علمی بلند کند که باعث تفریق و تشیت جمعیت اسلام شود و سبب تفریق مسلمین گردد، البته دشمن... دلشاد گردیده، وی را استقبال میکند... [یهودیان] در دخول مجامع و محافل بهائیان سه فایدة مسلم برای خود تصور داشته[اند]: اول آنکه لااقل سیاهی لشکر دشمن میشود که بر ضد اسلام قیام کرده و رایت تشتت و تفریق را بلند نموده است؛ دوم آنکه از مسئلة اجتناب و دوری که در مسلمین شیعه نسبت به یهود بود، مستخلص میشوند و با آنها معاشرت میکنند، بلکه وصلت مینمایند؛ سوم آنکه اگر دولت و قدرت با بهائیان گردد، عجالتاً خودی در حزب آنان وارد کرده باشند.»
در هر صورت چه گرایش یهودیان به بهائیت ظاهری باشد و صرفاً به جهت پیشبرد منافع و اهداف آنان صورت گیرد و چه عکس این قضیه باشد، باید اذعان کرد که یهودیان اولین گروهی بودند که به مسلک بهائیت لبیک گفتند و بعدها نیز از سرسختترین مدافعان کیش بهائیت شدند. پس از تشکیل دولت اسرائیل، فرقة بهائیت همگام با یهود قدرتمند شدند، به طوری که میتوان گفت بهائیت با تولد کشور اسرائیل سیاسی شد و از آن پس بود که به سرعت از نفوذ اقتصادی و سیاسی در ایران برخوردار گردید.
فضلالله صبحی مهتدی که خود از نزدیک با یهودیان بهایی آشنایی داشته و از «مبلغین بهایی» و «کاتب وحی بهائیت» بوده، مکرر از یهودیان بهایی نقل کرده است؛ او مینویسد: «... از چند سال پیش من آگهی پیدا کردم که شوقی همة خویشاوندان و پدر و مادر و برادرها و خواهرها و داییزادهها و فرزندان ایشان را رانده و میان آنها تیرگی پدیدار شده و اکنون همة کارها در دست بیگانگان است و بزرگ و سر بهائیان آنجا هم یک بیگانه است و هیچ ایرانی دستاندرکار نیست، جز لطفالله حکیم که از جهودان بهایی است و کارش آوردن و گرداندن بهائیان است بر سر گور سروران این کیش که در ایران، به این کار زیارتنامهخوانی میگویند.»
همچنین او در خاطراتش مینویسد: «... به نظر این بنده، بیشتر آنان برای فرار از یهودیت، بهائی شدهاند، تا گذشته از این که اسم جهود از روی آنها برداشته شود، در فسق و فجور نیز فیالجمله آزادی داشته باشند و من از این قبیل یهودیان نه در همدان، بلکه در تهران نیز سراغ دارم و بر اعمال آنان واقفم.»
گرایش یهودیان به بهائیت و تلاش برای تبدیل این فرقه به یک دین متنفذ جهانی، بیشترین فشار را بر جامعة ایران وارد آورد. آنان با همدستی یکدیگر به هر نیرنگی دست میزدند تا به اهداف خود برسند، تعدادشان نیز در تمام شهرستانهای ایران زیاد بود؛ چنان که نیکو مینویسد: «همدان که مرکز مهم بهائیان است به استثنای سه چهار نفر همگی یهودی بهائی شده هستند و همان کلیمیها که بهائی شدهاند، زمام امور را به دست گرفتند، هر اقدامی که مخالف روح اسلامیت است، میکنند.»
صبحی مهتدی در تأیید مطالب فوق مینویسد: «گرانی خانهها، بالا بردن بهای زمینها و ساختن داروهای دغلی و دزدی و گرمی بازار سیاهکاری و بردن نشانههای باستانی به بیرون کشور و تبهکاری و ناپاکی و روایی بازار زشتکاری و فریب زنان ساده به کارهای ناهنجار همه به دست این گروه است که از نام یهود، گریزان و به بهائیگری سرافرازند.»
گرایش یهودیان به بهائیگری در شهرهای همدان و کاشان زیاد بود. از جمله یهودیان سرشناس کاشان که بهائی شدند و خاندانهای ثروتمند و پرشماری را بنیاد نهادند، باید به افراد زیر اشاره کرد: آقای «یهودا» نیای خاندان میثاقیه، حکیم یعقوب نیای خاندان برجیس، میرزا خلیل نیای خاندان ارجمند، میرزا اسحاق خان نیای خاندان متحده و خاندان متنفذ ثابت. چنان که پیشتر گفتیم ارتباط نزدیک این خاندان با هم و همکاری نزدیک آنان با قدرتهای جهانی سبب شد که خاندانهای مذکور از سرمایهدارترین اشخاص بهائی دورة پهلوی به شمار آیند.
در همدان نیز وضعی مشابه با کاشان دیده میشود؛ تعداد زیادی از خانوادههای بهائی همدان از تبار حاجیلالهزار (العازار) یهودی همدانی هستند. او نیای دو هزار نفر یهودی، مسیحی و بهائی است.(5) همچنین در شیراز، مشهد، اراک، رشت و سایر نقاط ایران جمع کثیری یهودی بهائی شده وجود داشت. در تهران نیز جمع قابل توجهی از یهودیان بهائی شده بودند که در دوره پهلوی – چنان که ذکر شد – شبکهای مقتدر و متنفذ را پدید آوردند، افرادی چون میرزااسحاقخان حقیقی، یوسف وحدت، عبدالله خان متحده، جلال ارجمند و اسحاقخان متحده، نمونههایی از متنفذین بهائی دوره پهلوی بودند که ابتدا کیش یهودی داشتند.
آنچه در خصوص ارتباط یهودیان با بهائیها قابل ملاحظه است، همکاری تبهکارانه و غارتگرانه این دو گروه متحد، در دوره پهلوی، به ویژه حکومت محمدرضاشاه میباشد، به طوری که بهائیها در این دوره نه تنها با همکاری سرمایهداران یهودی، سیاستهای صهیونیستمآبانهای در امور اقتصادی اجرا کردند، بلکه با عضویت در سازمانها و تشکلهای مخفی – فراماسونری – وارد فعالیتهای جاسوسی نیز شدند و به عبارتی یک مثلث سه ضلعی بهائیت – فراماسونری – صهیونیسم را ترسیم کردند.
در اینجا ما را با این بحث که اصولاً بهائیت دنبالهای از صهیونیسم جهانی است، کاری نیست و تحقیق در این مورد را به عهدة صاحبنظران و پژوهشگران میگذاریم، لیکن آنچه مهم است، حمایتهای مالی بهائیها به صهیونیستها در جریان استقرار رسمی آنان در کشور فلسطین است که ما سعی کردهایم با تکیه بر اسناد حاضر، مطالبی کوتاه، در این مورد ذکر کنیم.
کمکهای مالی بهائیها به یهودیان پس از تشکیل دولت اسرائیل
پس از تأسیس دولت جدید اسرائیل در سرزمین اشغالی فلسطین 1948م/1327ش، ایران یکی از معدود کشورهای اسلامی بود که در سال 1329ش آن را به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخت و در بیتالمقدس سرکنسولگری دایر نمود.(6) ویلیام شوکراس در کتاب «آخرین سفر شاه» دربارة شناسایی اسرائیل توسط دولت ایران برای اولین بار فاش میسازد که اسرائیل شناسایی خود را با پرداخت مبلغ چهار میلیون دلار به ساعد مراغهای (نخستوزیر وقت)، به دست آورد.(7)
در واقع وحدت منافع حکومت پهلوی و اسرائیل آنها را به هم نزدیک میکرد و به همکاری در زمینههای مختلف سوق میداد. هدف اصلی آنان از این همکاری را میتوان ناشی از احساس مشترک آنها در ایجاد سیاستهای ضدعربی و ضداسلامی در منطقه دانست. اما این رابطه و همکاری با روی کار آمدن دولت ملی دکتر محمد مصدق مورد تهدید جدی قرار گرفت؛ چرا که در 15 تیر ماه 1330 دکتر مصدق با عنایت به اصل موازنة منفی و با توجه به اعتراضات مردم و برخی از نمایندگان مجلس، شناسایی دوفاکتوی اسرائیل را پس گرفت و طی اعلامیهای قطع رابطه با دولت اسرائیل را به اطلاع عموم رساند. این وضعیت دیری نپایید و با سقوط دولت مصدق در 28 مرداد 1332 روابط ایران و اسرائیل عملاً شروع شد و در ابعاد مختلف، خصوصاً در زمینههای کشاورزی، اطلاعاتی و نفتی تا انقلاب اسلامی روز به روز گسترش یافت. اسرائیل، رژیم شاه را تنها متحد و دوست خود در منطقة خاورمیانه تلقی میکرد. ولی محمدرضاشاه به خاطر جو ضداسرائیلی در بین مردم ایران و مسلمانان جهان و واکنش منفی محافل و شخصیتهای ملی، نمیتوانست به طور علنی روابط خود را با اسرائیل رسمی کند. به همین دلیل با وجود رابطه با اسرائیل، رژیم در ظاهر خود را ضداسرائیل نشان میداد و در سازمان ملل و سایر سازمانهای بینالمللی تخصصی همیشه علیه اسرائیل رأی میداد و در ردیف کشورهایی قرار داشت که رژیم صهیونیستی را محکوم میساختند. ولی این روش «اسمی» برخورد ایران با اسرائیل بود. ایران و اسرائیل منافع بسیاری در این همکاری بی سر و صدا به دست میآوردند. آمریکا و انگلیس نیز این گونه همکاری را میپذیرفتند؛ زیرا ایران با نقش فوق میتوانست بهترین حلقة اتصال اسرائیل و کشورهای عربی باشد. همانطور که از ترجمة مقالة «لوموند» تحت عنوان تفاهم پنهانی ایران و اسرائیل برمیآید:
«با این همکاری [بی سر و صدا] اسرائیل به طریقی جهان عرب را محاصره میکند، خود را در خاورمیانه کاملاً تنها احساس نمیکند و در بازاری شرکت میکند که به سرعت در حال توسعه است. کارشناسان کشاورزی اسرائیل در چند طرح بزرگ عمرانی شرکت میکنند، سرمایههای اسرائیلی در بخشهای مختلف به کار میرود و همکاری وسیعی بین صنعت جوان هوایی – دریایی ایران و وضعیت مقتدر «اسرائیل ایرگرافت ایند استری» (صنعت هواپیماسازی اسرائیل) وجود دارد.
البته این تفاهم دوستانه در اشکال دیگری نیز جلوه مینماید؛ سرویسهای مخفی دو کشور به طور نزدیک با یکدیگر همکاری میکنند و بسیاری از اعضا و افراد «ساواک» (پلیس مخفی مقتدر ایران) در تل آویو تعلیم دیدهاند. بسیاری از مخالفین شاه که در اروپا زندگی میکنند، در اردوگاه، پناهندگان فلسطین لبنان تعلیم میبینند. مهارت اسرائیلیها [ناخوانا] کردن از طریق شبکههای جاسوسی خود معروف است و آنها اطلاعاتی را که ممکن است برای مقامات ایرانی جالب باشد، در اختیار آنان قرار میدهند. البته همة اینها در قبال چیزی انجام میگیرد. از سوی دیگر به رغم تکذیبهای رسمی با اطمینان میتوان گفت که تعدادی از افسران ایرانی و مخصوصاً عدهای از خلبانان و چتربازان ایرانی در اسرائیل تعلیم دیدهاند. این سیاست همکاری با کشور یهود اینک جنب و جوشی در افکار عمومی ایجاد کرده است. ملاها (پیشوایان مذهبی) بیش از پیش از این سیاست در مساجد انتقاد میکنند؛ ملت به هیجان آمده است و اتفاق افتاد که تظاهرکنندگانی که قرار بود از زمامدار خود تجلیل کنند، دچار اشتباه لفظی شدند، به جای آن که فریاد بزنند «جاوید شاه»، آنها فریاد زدند «جهود شاه»... همه اینها ممکن است یک روز مسائل مهمی را مطرح سازد. فعلاً به رغم تظاهرات مختصری که از جانب مخالفین این امر ایجاد میشود، همکاری میان ایران و ا سرائیل با رضایت طرفین ادامه دارد...».
اینگونه همکاری بی سر و صدا نه تنها به نفع دول استعماری انگلیس، آمریکا و اسرائیل بود، بلکه بهائیها نیز از این موقعیت در جهت ارتقای منافع خود استفاده میکردند. در گزارش شهربانی آذربایجان شرقی به ساواک در تاریخ 28/10/1348 چنین آمده است:
«... چند تن از افراد فرقة بهائی در کشور اسرائیل سکونت داشته و چند نفر نیز از جمله شخصی به نام روحالله مشتاق، اهل قریة «سیسان» در اطراف تبریز به آن کشور تردد داشته و کمکهایی که در آذربایجان و در سایر شهرستانها دارای تأسیسات و کارخانههایی هستند، از وسایل و آلات ساخت اسرائیل استفاده و با خرید آن به اقتصاد کشور مورد بحث به طور غیرمستقیم کمک مینمایند.».
همکاری گسترده بهائیها با صهیونیستها در جریان انتقال یهودیان جهان به فلسطین اشغالی افزایش یافت. در این برهه از زمان، کشور ایران به عنوان ایستگاه انتقال یهودیان ممالک همجوار شناخته شده بود. به این نحو که یهودیان کشورهای آسیایی به ایران مهاجرت میکردند و انجمن صهیونیست ایران – که بعدها به آژانس یهود تغییر نام یافت – ترتیب مهاجرت آنان را به اسرائیل میداد و تسهیلات لازم را برای آنان فراهم میآورد.
انجمن صهیونیست ایران، توسط یهودیان ایرانی تباری چون حبیب القانیان، لطفالله حی و مئیر عزری راهاندازی شده بود. این انجمن که بعداً به آژانس یهود تغییر نام یافت، زیرمجموعه «انجمن کلیمیان» بود، اما در واقع توسط سازمان جاسوسی اسرائیل (موساد) اداره میشد و به عنوان یک ابزار کارآمد در خدمت تحقق اهداف این رژیم قرار داشت. این انجمن توسط دولت اسرائیل در هر سرزمینی که یهودیان در آن اقامت داشتند، با هدف کنترل و هدایت آنان به وجود میآمد. یکی از مهمترین اقدامات انجمن مذکور، کمک به یهودیان برای مهاجرت به اسرائیل و جمعآوری اعانه از کلیمیان ایران جهت کمک به اسرائیل بود. به عنوان نمونه ساواک در تاریخ 12/10/1350 گزارش میدهد:
«طبق گزارشات واصله در سه ماه گذشته، نمایندگی اسرائیل در ایران با کمک انجمن کلیمیان تهران، تلاش همه جانبهای را در زمینه اخذ اعانه و تعهدات و کمکهای نقدی از یهودیان ایرانی شروع کرده و مبالغ قابل توجهی را جمعآوری نمودهاند. اخیراً آقای مئیر عزری نماینده سیاسی اسرائیل در ایران مبادرت به دعوت از طبقات مختلف یهود اعم از داروسازان، دکترها، تجار و کارمندان بانکی، کارمندان شرکت ملی نفت [و] کارمندان دولت، حتی بازاریان نموده و با سخنرانیهای مهیج چه در نمایندگی اسرائیل در تهران و چه در انجمن کلیمیان تهران، آنان را تشویق به دادن کمکهای نقدی برای دولت و ارتش اسرائیل مینماید و از این رهگذر میخواهد با تشکیل گروههای مختلف از طبقات یهود، همبستگیهای بیشتری بین آنان به وجود آورند.
نمایندگی اسرائیل در ایران اخیراً با صدور دستورالعملهایی که به صورت بخشنامه به امضای مئیر عزری نماینده سیاسی اسرائیل در ایران رسیده و چگونگی آن قبلاً گزارش دیده [شده] جهت کلیة کنیسهها و انجمن کلیمیان تهران و انجمنهای محلی یهود ارسال و خواسته شده که گروههای کلیمی ایران در این زمینه هماهنگی کامل نشان داده و با جمعآوری کمکهای نقدی و انجام تعهدات لازم، علاقهمندی و پشتیبانی خود را از دولت و ملت اسرائیل اعلام نمایند. ضمناً آقای مئیر عزری نامههایی برای عدهای از سرشناسان و مؤسسات کلیمی در تهران ارسال [کرده]، که حاوی پیام تبریک پرزیدنت زالمان شازار رئیس جمهور اسرائیل میباشد...».
و یا در گزارش 6/7/1350 واصله از ساواک تهران آمده است:
«ربی مئیر عزری نمایندگی اسرائیل در ایران به مناسبت آغاز سال نو عبری (روزه بزرگ) از کلیه نمایندگان کنیسهها، انجمنهای محلی، انجمن کلیمیان تهران و صندوق ملی یهود، دعوت به عمل آورده بود تا در محل نمایندگی مزبور اجتماع و به منظور کمک به اسرائیل در جمعآوری اعانه تعهداتی بنمایند و بعضی از کنیساها نیز تعهداتی به همین لحاظ نموده بودند...
در اجرای اوامر صادره، چگونگی از ساواک تهران استعلام، پاسخ واصله حاکی است:
یهودیان ایران مبلغ 11929.000 ریال تعهد سپردهاند که از مبلغ مزبور 455000 ریال نقداً جمعآوری و بقیه را نیز به تدریج پرداخت خواهند نمود...».
همگام با تکاپوهای یهودیان، بهائیان ایران نیز مشغول جمعآوری پول برای کمک به یهودیان اسرائیل شدند. از جمله، سندی که در این خصوص خواندنی و جالب توجه است، راجع به کمکهای مالی بهائیان پاوه میباشد:
«هفتمین جلسه محفل روحانی بهائیان شهرستان پاوه درساعت 11:30 در منزل خانم دکتر فرخنده یاری، رئیس بهداشت پاوه، اسماعیل عزتی راننده بیمارستان، دکتر منصوره یاری رئیس بیمارستان پاوه، دکتر فرخنده یاری، خانم عزتی، خانم روحانگیز شفیعزاده، مادرزن عزتی، در جلسه شرکت داشتند. در ابتدای جلسه مناجات توسط ضیائی خوانده شد، سپس راجع به جمعآوری پول سهمیة محفل پاوه بحث گردید. امین صندوق خانم منصوره یاری به عرض محفل رسانید که تا به حال 31500 ریال جمعآوری گردیده، فقط ضیائی، زمانی و یوسفی عربی رئیس جنگلبانی، سهمیة خود را پرداخت نکردهاند که پس از اخذ سهمیة نامبردگان وجه مزبور به محفل کرمانشاه ارسال خواهد شد...». علاوه بر این در تاریخ 9/9/1349 ساواک گزارش میدهد:
«شنیده شده است که چندی قبل بهائیان ایران نیز مبلغ هنگفتی که چندین میلیون تومان بوده به اسرائیل کمک کردهاند. البته تصور میرود. کمک بهاییها از طریق آقای غفوری نماینده سیاسی اسرائیل در ایران و [به] وسیلة حبیب القانیان که تماس مستقیم با حبیب ثابت که قبلاً یهودی و اهل کاشان بوده است، انجام گردیده، زیرا از قرار معلوم سرمایه محفل و وجوه جمعآوری شده بهائیان ماهیانه به نام خیرالله در صندوقی نزد حبیب ثابت میباشد و مشارالیه این پولها را به ربح میدهد، لکن کل مبلغ وجوه جمعآوری شده فعلاً نامعلوم است.»(8)
حبیب القانیان یکی از سرمایهدارترین یهودیان ایران بود که سالیان دراز ریاست انجمن کلیمیان تهران را نیز بر عهده داشت. او با اکثر سازمانها و انجمنهای یهودی و صهیونیستی فعال در ایران ارتباط و همکاری داشت، القانیان ضمن کمکهای مالی سرشار به اسرائیل بخشی از سرمایة خود را به منظور حمایت و پشتیبانی از رژیم صهیونیستی در فلسطین اشغالی به کار گرفته و در زمینههای مختلف چون هتلسازی، تأسیس بانک، خانهسازی و... سرمایهگذاری کرده بود. القانیان جزو اولین سرمایهداران یهود ایران است که در اتاق بازرگانی و صنایع ایران شاهنشاهی عضویت داشت.(9)
حبیب القانیان با بهائیهای ایرانی به ویژه ثابت پاسال روابط نزدیکی داشت. او از دوستان قدیمی و صمیمی حبیب پاسال به شمار میآمد. زمانی که حبیب ثابت بانک توسعه صنعت و معدن را جهت افزایش اعتبارات بانکی خود تأسیس کرد، بخشی از سرمایة اولیه این بانک را چند سرمایهدار نظیر حبیب القانیان، ابوالحسن ابتهاج و حسین همدانیان تأمین کردند.(10) ثابت پاسال نیز به پاس این خدمات و همکاریها، در جریان مهاجرت یهودیان به فلسطین و ارسال کمکهای مالی به آنان مراتب وفاداری خود را به دوستان قدیمی خود اثبات کرد. به پاس این خدمات، رژیم اشغالگر قدس، پس از مرگ وی یکی از خیابانهای شهر تلآویو را به نام او نامگذاری کرد و رادیو اسرائیل در بخش خبری خود، مرگ او را «ضایعه بزرگ» نامید.(11)
یکی از کسانی که در گسترش روابط سیاسی و اطلاعاتی بین ایران و اسرائیل نقش تعیین کنندهای داشت، مئیر عزری نمایندة دولت اسرائیل در تهران بود. عزری یهودی ایرانی تباری بود که در سال 1328 به همراه دهها نفر از یهودیان ایرانی به اسرائیل مهاجرت کرده بود. او نخستین نمایندة سیاسی اسرائیل در ایران بود و حدود بیست سال به عنوان سفیر، وزیرمختار و بازرگان در ایران ماند. عزری که با زبان فارسی و آداب و رسوم ایرانیان آشنایی داشت، نقش اصلی را در برقراری روابط بین ایران و اسرائیل و انجام ملاقاتهای طرفین ایفا میکرد و حتی با ایجاد ارتباط صمیمانه با شخصیتهای سیاسی و نظامی و مالی، از جمله سپهبد حجیعلی کیا، رئیس ادارة اطلاعات ارتش، دکتر منوچهر اقبال نخستوزیر، غلام عباس آرام وزیر امور خارجه، عبدالکریم ایادی رئیس ستاد ارتش و دیگران، موفق شد اعتماد آنها را به خود جلب کند. او توانسته بود با کمک دوستان بهائی خود مانند عبدالکریم ایادی، ملاقاتهایی بین شاه و مقامات عالیرتبه اسرائیلی از جمله «ژنرال هرکایی» رئیس اطلاعات ارتش اسرائیل ترتیب دهد. از جمله پیامدهای این ملاقاتها موافقت محمدرضاشاه با افتتاح دفتر نمایندگی سیاسی ایران در تلآویو بود.(12) با این حال شاه برای جلوگیری از بحرانی شدن روابط ایران و کشورهای عربی به ویژه مصر و عراق دستور داد این کار به نحو پنهانی انجام گیرد(13) و به صورت دفتری در سفارت سوئیس فعالیت نمایند و به گفتة فردوست «شاه جرأت نکرد روابط خود را با اسرائیل رسمی کند.»(14)
مئیر عزری توانسته بود با شخص محمدرضاشاه و اسدالله علم وزیر دربار و عبدالکریم ایادی روابط صمیمانهای برقرار کند و هر گاه مناسب بداند به ملاقات آنها برود؛ به طوری که خود در خاطراتش از روابط نزدیکش با عبدالکریم ایادی مینویسد: «پروانه ورود داروهای خریداری شده از کشورهای بیگانه که باید به بازارهای ایران میرسید، در کمیتهای در وزارت بهداری که از گروهی پزشکان و کارشناسان کارکشته برپا شده بود، ارزیابی میشد. دکتر ایادی یکی از کارشناسان این کمیته بود. روزی به دیدارش رفتم تا در زمینة برگزاری کنگرة داروسازان ارتشها که باید روز بیست و پنجم آوریل 1960 در تهران انجام میشد و دربارة سرهنگ دوم ایسرائیل ماهاریک که فرماندهی گروه اسرائیلی را داشت، با وی گفتگو کنم. گو این که ایادی از برخی موشدوانیها [ی] نمایندگان کشورهای تازی [عربی] در واکنش به بودن نماینده اسرائیل در کنگره آگاه بود، ولی دلاورانه با خوشرویی، سرهنگ ماهاریک را در این کنگره پذیرفت... ایادی به یهودیان مهر ناگسستنی داشت و آنها را مردمی درد دیده و شایستة بیپیرایهترین یاریها میدانست. افزون بر آن، ارزندهترین و والاترین نیایشگاههای بهائیان، در کشور اسرائیل بود و این پدیدة روشنتر از آفتاب را ایادی نمیتوانست نادیده بگیرد.»
روابط نزدیک و بسیار صمیمانه عالیترین نمایندة دولت اسرائیل (مئیر عزری) با سرکردگان بهائی در ایران نشانگر اوج همکاری و همیاری بهائیان و رژیم غاصب صهیونیستی در این برهه از زمان میباشد. گرچه این نوع همکاریها در مراتب بسیار وسیعتر صورت میگرفته است، لیکن عدم دسترسی به اسناد در این مورد، در حال حاضر فضا را برای بررسی و پژوهش محدود کرده است. امید است با کشف اسناد جدید، از میزان همکاری بین بهائیان و رژیم غاصب صهیونیست، تحقیقات گستردهای توسط پژوهشگران در آینده صورت گیرد.
پینویسها:
1- اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، تهران، مؤسسه تحقیقی رائین، بیتا، ص 202.
2- عبدالحسین آیتی، کشفالحیل، ج 2، ص 144.
3- آئین اسلام، شمارة 12، (231/5/1338)، سال ششم، ص 15.
4- اسماعیل رائین، پیشین، ص 171.
5- عبدالله شهبازی، جستاری در بهائیگری، ص 28.
6- علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران (1357-1320)، تهران، نشر قومس، 1379، ص 412.
7- ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، نشر البرز، 1369، ص 93.
8- سازمان یهودی و صهیونیستی در ایران، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1381، ص 536.
9- همان، ص 119.
10- معماران تباهی، ج 3، ص 38.
11- همان، ص 45.
12- علیرضا ازغندی، پیشین، ص 414.
13- همان.
14- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 551. محمدرضا شاه سعی میکرد روابط ایران و اسرائیل به طور مخفیانه پیش رود؛ به همین دلیل هیچ وقت علناً مقامات اسرائیلی را نمیپذیرفت. به عنوان نمونه زمانی که ناهوم گلدمن، رئیس اتحادیه یهودیان جهان از طریق نمایندگان یهودی در ایران، تقاضای شرفیابی به حضور شاه ایران کرد، هرمز قریب رئیس تشریفات دربار شاهنشاهی به لطفالله حی نمایندة اقلیت یهود در مجلس شورای ملی اطلاع داد: «مراتب به شرف اعلیحضرت همایونی رسید. مقرر فرمودند در موقعیت کنونی به صلاح نیست، به وقت مناسب دیگری موکول شود. ضمناً چنانچه آقای دکتر ناهوم گلدمن به صورت عادی به ایران مسافرت نماید، اشکالی ندارد، ولی ما نمیتوانیم آمدن او را به ایران منکر شویم.» (ر.ک: سند شمارة 127 از مجموعة حاضر).
اسناد فعالیت بهائیان در دوره محمدرضاشاه،ثریا شهسواری،مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1387 - صص 141-155