24 دی 1400

شرحی بر زندگانی آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم یزدی حائری


محمد علی صفوت

شرحی بر زندگانی آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم یزدی حائری

یوم تبسم عنه الدهر واجتمعت                  له السعود و اغضت دونه الغیر

لما تجلی عن آلامال مشرق‍ﮥ                    قال العلی بک استعلی و اقتدر

 مرحوم آیت‌الله حائری پس از آنکه سال‌های متمادی در نجف اشرف متوقف بودند در اثر اغتشاش عراق و کسالت موذی مزاج مجبور به هجرت شد. سال 1331 هجری به ایران تشریف آورده. به اتفاق یکی از آقازادگان مرحوم حاج آقامحسن عراقی به بلدۀ سلطان‌آباد که امروز اراکش گویند وارد و متوقف شد.

در مسجد معروف به آقاضیاء نماز می‌خواند و در همانجا تدریس می‌کرد چون متدرجاً از خارج نیز طلاب به قصد استفاده از محضر آن مرحوم به اراک آمدند و عدۀ متعلمین زیاد شد ناچار مدرس خود را به مدرسۀ سپهسالار انتقال داد.

در سنۀ 1337 قمری از نظر ادای نذر و انجام تعهدی که داشت به عتبه‌بوسی ثامن‌الائمه مشرف شد. در اثنای تشرف به ارض اقدس فوت خلد آشتیان سیدمحمد کاظم طباطبائی در نجف اتفاق افتاد. خراسانی‌ها استدعا کردند که مرحوم حائری در مشهد اقامت گزیند. اهالی اراک اصرار داشتند به موقف اولی رجعت فرماید. بالاخره عودت فرمود.

مرحوم آیت‌الله میرزامحمدتقی شیرازی که مرجعیت تام یافته بود احتیاطات خود را به مرحوم معظم‌له رجوع فرمود و متمایل شد که ایشان از اراک به عراق عرب برگردند ولی چون عمر مرحوم شیرازی پایان یافت (ذیحجه 39 هجری) مرجعیت در سلطان‌آباد به آقای حاج شیخ منتقل شد. شهریۀ که به طلاب داده می‌شد به پول آن زمان به ماهی ششصد تومان بالغ گشت.

در بیست‌ودوم ماه رجب که مصاوف بعید نوروز هم بود مرحوم حائری به قصد زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام در معیت حضرت حجت‌الاسلام خونساری و جناب حاج میرزامهدی بروجردی و آقاشیخ احمد یزدی از اراک حرکت کرده و روز 24 رجب به قم ورود فرمود. استقبال شایانی از طرف اهالی قم به‌عمل آمده آن‌جناب به منزل آقای حاج شیخ مهدی پائین‌شهری قمی که از رفقای سابق حاج شیخ و از اخیار زمان خود بود وارد گردید. (حاج شیخ عبدالکریم یزدی) تاریخ ورود آن مرحوم است.

1340

اهالی قم و گروه انبوه زائران که از تهران و دیگر شهرهای ایران در قم گردآمده بودند از محضر جناب حاج شیخ استدعا کردند که قم را موقف و مدرس خود قرار دهد. آن مرحوم راضی نمی‌شد بالاخره در اثر اصرار بنا به استخاره گذاشت لذا در بین‌الطلوعین که به حرم مشرف بود به قرآن شریف استخاره کرد در سوره یوسف آیه نودودو جواب استخاره آمد:

اذهبوا بقمیصی هذا فاقلوه علی وجه ابی یأت بصیراً و اتونی باهلکم اجمعین.

طبقات مردم در منطل حاج سیدعلی قمی معروف به بلورفروش تجمع و انتظار داشتند. معظم‌له تشریف آورده آیه را به اطلاع آن جمع رسانید همگی خوشحال شدند.

و ترتجیه من الرحمن سائل‍ﮥ                     حتی استجیب لما ترجوه داعیها

اراکی‌ها راضی نبودند و چند تن برای عودت دادن آن مرحوم به قم آمدند مسئول ایشان به اجابت نرسید. آیت‌الله حائری عیالات خود را هم به قم انتقال داده منزلی که اکنون ملک ورثه آن مرحوم است به ماهی ده تومان استیجار نمود. پس از مدتی مرحوم حاج آقارضا جاپلقی که از بزرگان علماء آن محل و مردی متمول بود خانۀ استیجاری حاج شیخ را خرید سپس به آن جناب تملیک کرد.

مرحوم حاج شیخ در مسجد بالاسر همانجایی را که امروز مدفن آن مرحوم است مدرس خود تعیین کرد از آن تاریخ چنانکه لفظاً عدد حروف قم با عدد حروف علم حاوی است (140) معنی و عملاً نیز قم دارالعلم مذهب و ملت جعفری گردید.

بدون اغراق در اثر این پیش‌آمد و از برکات آن استاد کل صدها بلکه هزاران نجوم لامعه در خود قم و سایر بلاد و قصبات ایران به ظهور پیوستند.

«فانک شمس من سواک کواکب» و ناگفته نماند که آن جناب بیشتر از آنچه به تعلیم محصلین مراقب بود در تربیت اخلاقی طلاب هم اهتمام داشت. چنانکه آنجناب خود مبدأ و منبع اخلاق ستوده بوده و از باب هضم نفس و فروتنی هیچگونه تمیز و تظاهری از او دیده نشد. در میان جماعت اعم از طلاب علوم و غیرهم چو یکی از آنان بود. طرز معاشرت و مجالست آن‌جناب با اصحاب و احباب خویش سیرۀ نبویه را به خاطرها می‌آورد که: اگر مرد غریب و ناشناسی به مجمع و محضر آن حضرت می‌آمد می‌پرسید ایکم رسول‌الله.

حائری را بدین‌جهت برای خود نام نشان اتخاذ کرده بود که نسبت به سیدالشهدا علیه آلاف التحی‍ﮥ و الثناء علاقه و ارادت خاصی داشت و هنگام توقف در عراق عرب و ایام محرم در میان هم‌قدمان و دانایان از راه فرط علاقه و محبت قصاید و اشعار مرثیه انشاد می‌کرد.

جز فرائض دینیه تمام اعمال تطوعی آن مرحوم از قبیل عبادات خفیه بود.

بیدالامان و ذم‍ﮥ الرحمن            یاراحلا بالعالم الروحانی

شلت یدالحدثان اذ لک سددت            سهم الردی شلت یدالحدثان

و لئن طوتک فقد طوت شخصی‍ﮥ             (بلغت من العلیاء کل مکان)

محمد الکرمی

طلاب علوم دینیه از اطراف در قم احتفال جسته و مدارسی که خالی بودند یا منزلگاه غربا و دراویش منزل و مسکن طلاب گردیدند. قدرجع الحق الی اهله

مدرسه دارالشفاء به کلی خراب شده بود به دستور آن جناب معمور گردید. مدرسه فیضیه یک طبقه بود. طبقه دوم را آن مرحوم ساخت.

کتابخانه و قرائت‌خانه برای مطالعه و استفاده طلاب در آن مدرسه تشکیل داده و به هر نحوی بود کتب زیاد جمع‌آوری کرد.[1]

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم تنها در علوم مربوطه متبحر نبود بلکه مردی خردمند و مجرب و مدبر کم‌نظیر بود. در مدت پانزده سال که به وضعیات خاص و سخت زمان مصادف بود و با تمام قضایا و حوادث مهمه که قهراً تماس پیدا می‌کرد مانند موضوع نظام وظیفه که علماء اصفهان و غیر آن در قم گردآمدند. با موضوع جمهوریت که واقعۀ اهمی بود و متروک گذارده شد و هکذا و هکذا... به وجهی حل اشکال می‌فرمود که هم شاکیان اقناع می‌شدند و هم دولت‌های وقت خوشحال می‌گشتند. نه قیافۀ تظاهر و مبارزت به خود می‌گرفت و نه به تذلیل نوع منجر می‌شد.

محب العدل مشکور المساعی                 علیم بالسیاس‍ﮥ بل مؤید

و لیس الشمس تخفی عن عیون                 سوی ان کان صاحبهن ارمد

در سال 1342 قمری علماء اعلام نجف انتخابات کشور عراق را تحریم فرمودند. پارۀ پیش‌آمدها و سیاسات حضرات را مجبور کرد که از عراق عرب به قم هجرت نمایند. از معاریف مهاجرین: مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی و مرحوم آقا میرزاحسین نائینی و مرحوم حاج میرزاعلی شهرستانی و مرحوم آقا شیخ مهدی خالصی بودند. مرحوم حائری پشت و روی قضیه را توجه نمی‌کرد و بلکه ناهنجاری هر کاری را برای برانداختن و تبدیل و ترمیم آن کار قوی‌ترین حاکم و عامل فعال و مؤثر می‌پنداشت. فقط هم او مصروف به تجلیل و تعظیم مهمانان عالی‌شان بوده و آنان را به اصرار تمام واداشت که کماکان و ینتظر به افادات و تدریسات خودشان ادامه دهند. و طلاب را دستور داد و تشویق فرمود که به درس حضرات اعلام حضور یابند و استفاده نمایند و همین ترتیب جاری و عملی شد تا اینکه پس از هشت یا نه ماه توقف در ماه شعبان 42 با احترام و اجلال تمام به اعتاب مقدسه عودت فرمودند.

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم یزدی حائری با آن‌همه اشتغالات فکری که در نگاهداری و اداره کردن حوزۀ علمیه داشت و با آنهمه مراجعات که از نقاط ایران و مجامع اسلامی خارج از کشور می‌شد و اوقات او را مستغرق کردی. یگانه میان‌دار میدان اجتماع و نمونۀ بارز تمدن پاک اسلامی بود. از هیچ کار مفید در آسایش مسلمانان شانه خالی نمی‌کرد. او پدر فقیران و سرپرست مسکینان بود. از آنان که بی‌بضاعت یا عجزه بودند دستگیری کردهی. شهریه دادی، نانشان را تأمین کردی. شب‌های عید به مستمندان عیدانه می‌رساند. سالی احصائیه مردان عیدانه‌ستان به یازده هزار تن رسیده بود.

عجبا یجاری البحر کفک فی الندی             او مادری لا یستوی البحران

سالی که قیمت نان ترقی کرد و فقرا از مجاعه به سختی افتادند دارالاطعامی ترتیب داد و فقرا را جمع‌آوری کرد و شب و روز آذوقه و اطعام آنها را در عهده گرفت و بدین‌وسیله از تلف نفوس مساکین جلوگیری شد.

هم‌چنین برای بهداشت ضعفا و فقرا مریضخانۀ مختصری ترتیب داد. مرحوم سعیدالاطباء کهکی را معالج بیماران معین کرد. پس از آنکه اوضاع گرانی تخفیف یافت و دارالاطعام تعطیل شد. بیمارستان به حال خود باقی بود و کم‌کم صورت ظاهر خوشی پیدا کرد و برای اعادۀ صحت بیچارگان وسیلۀ خوبی شد.

در خلال این احوال مرحوم حاج میرزا سیدمحمد فاطمی قمی (مستشار دیوان تمیز) پس از فوت پسر منحصربفردش خدمت حاج شیخ اعلی‌الله درجۀ عرض کرد وجهی موجود دارم نمی‌دانم به چه مصرف خیری برسد. فرمود خوبست که آن به ساختن یک بیمارستان آبرومند صرف شود. آن مرحوم بدون تردید امتثال و اقدام کرد. زمین مناسبی را خرید با دستیاری حاج آقاعلی فهیم‌التجار به ساختمان بیمارستان فاطمی آغاز گردید. و کلنگ اول را مرحوم حاج شیخ به زمین زد.

حاج سیدعلی فهیم‌التجار              حاج سیدمحمد فاطمی قمی

و از طرفی مرحوم سهام‌الدوله که از ارادتمندان حاج شیخ بود فوت کرد. در وصیت‌نامۀ خود مرحومان: حاج شیخ عبدالکریم، مؤتمن‌الملک، مشیرالدوله راوصی و حاج آقااحمد کرمانشاهی و حاج میرزایحیی خان احتشام تهرانی را ناظر قرار داده بود: مرحوم حاج شیخ در امر وصایت مداخلۀ مستقیم خود را مقدور و میسور ندیده آقای شیخ علی مدرس تهرانی را از جانب خود وکیل و نایب معین فرمود. پس از آنکه اوصیاء به کارهای مربوط به وصیت رسیدگی کردند، در خدمت حاج شیخ اظهار داشتند که وجهی از ثلث سهام‌الدوله موجود است. به هر نحوی صلاح بدانند در قم به مصرف برسد. فرمود من مایلم مریضخانۀ مهمی ساخته شود که به درد مردم بخورد و در صورت امکان جهت قبرستان نو، پلی ساخته شود.

قبرستان نو در کنار رودخانه به دستور حاج شیخ از ثلث مرحوم حاج ابراهیم تهرانی با یک غکسالخانه ساخته شده بود برای تسهیل در کار حمل جنائز و عبور و مرور به وجود پل احتیاج مبرم داشت. جمعی از غافلان و جاهلان محل با هر نظری که داشتند به ساختن پل عدم تمایل نشان دادند فلذا مسکوت ماند. سپس همان پا را مرحوم آهنچی از مال خود ساخت. الحال برای قم بنای بسیار سودبخش و آبرومندی شده رحم‍ﮥالله علیه. فکیف کان با صرف‌نظر از ذکر جزئیات مطلب و مشکلاتی که در انجام اینگونه اعمال خیر و خداپسند پیش آمده.

هر دو مریضخانه با سرمایۀ مرحومین فاطمی و سهام‌الدوله و با نیکوکاری و مراقبت و سرپرستی حاج فهیم‌التجار ساخته شد. مع‌الاسف با آنهمه شوق و ولعی که حاج شیخ مرحوم داشت دایر شدن بیمارستان‌ها را ندید.

بگذار به گیتی اثری زانکه در آفاق              تا چشم بهم بر زنی از ما خبری نیست

از جملۀ آثار عمرانی که در سایۀ وجود و اهتمام آن مرحوم معمور و معمول گردیده آبادی محلۀ مبارک‌آباد است که جا دارد از بلاد بعیده به تماشای بزرگی همت و بلندی روح پرفتوح آیت‌الله حائری و دیدن کوی مبارک‌آباد به قم مسافرت نمایند.

نعم ما قال مولی الکونین ارواح العالمین له الفدا: آل‍ﮥالریاس‍ﮥ سع‍ﮥ الصدر

دو سال پیش از فوت مرحوم آی‍ﮥالله حائری سیل هولناکی به قم آمده و نهصدوهفتادودو خانه را خراب کرد. مردم آواره و بی‌خانمان شدند.

آن مرحوم دست به اقدامات وسیع‌تری زد. از یک طرف به دولت وقت یادآوری فرمود که هرچه زودتر رودخانه را سدسازی کنند. از سوی دولت با اعزام مأمور و مهندس به آن کار شروع گردید. بحمدالله تا حدی که رفع خطر نماید سدبندی صورت گرفته ولی فوت مرحوم حاج شیخ باعث شد که تاکنون عمل سدسازی ناتمام مانده است و از طرفی به ولایات تلگرافات مؤثر کرد تا راجع به احوال فلاکت‌بار قم و سیل‌زدگان کمک و حمایتی نمایند لذا مبالغ معتنابه و کافی از نقاط ایران فرستاده شد.

تجار معتمد و معتبر محلی را دستور فرمود که وجوه واصله را ضبط و ثبت نمایند. و از یک سو کمیسیونی مرکب از معتمدین و مردان کارآمد محل و رؤسای ادارات دولتی تشکیل داد که به وضعیت سیل‌زدگان و خرابی‌های سیل کاملاً رسیدگی نمایند. اولین اعانتی که در حق بیچارگان نمود آن بود که به هر یک از مستمندان چهل تومان داده شد تا بتوانند به یاری فعله و عمله اسباب و اثاثیۀ خود را از زیر گل و خاک بیرون آورند. سپس اراضی مبارک‌آباد را از تولیت وقت به نودوننه سال استیجار کرده توسط اسپاشوسسکی مهندس (از روس‌های سفید بود) خانه‌های بسیار ساخت که مرکب بودند از مطبخ و سرداب و دو اطاق روی آنها انبار آب غالباً در جائی و به طوری ساخته شد که دو خانه از آن استفاده کنند و چون عمارات به اتمام رسید آوارگان را در آن خانه‌ جا داد. بنا و اعیانی عمارات را با قباله به ساکنین آنها تملیک فرمود.

و نیز در جوار کوی مبارک‌آباد قلعه‌ای بنا کردند یعنی اطاق‌های مسقف در یک جای وسیع و محصور برای مساکین که در صورت تمایل در آن خانه‌ها مسکن گزینند. بالاجمال کسی نشد از ضرردیدگان که به حال او رسیدگی و ارفاق نشود. هزینۀ این کار خداپسند مطابق دفاتر منظم تجار معتمد و نظارت کمیسیون و سرپرستی مرحوم حاج شیخ به مصرف معین خود رسید. بدون اینکه آن شادروان مداخلۀ مستقیم کرده باشد.

و رأف‍ﮥ بعبادالله کافل‍ﮥ          بخیر ما حدثت نفسا امانیها

عمده‌ترین آثار باقیۀ مرحوم آیت‌الله حائری از جهت علم و فضل و فضیلت اخلاق و تقوی دو پسر او است که فی‌الحقیق‍ﮥ باقیۀ صالحه می‌باشند. و دیگر دایر بودن حوزۀ علمیۀ قم و محصلین علوم دینیه هستند که شکر خدا را روزبه‌روز رونق دیانت و روحانیت در توسعه و افزایش است. فضلائی که از محضر فیض اثر آن‌جناب ادب درس و ادب نفس یاد گرفته‌اند الحال در شهرهای ایران متکفل امور دینی مسلمین هستند و ایراث خیر آن مرحوم می‌باشند.

وافی علی غیر میعاد یبشرنا            بان ستتبعه امثاله الاخر

دو چیز نیز از اخلاق پاک و کرامت تابناک آن حضرت لایق ذکر و کتابت است. یکی فقر و ناداری اوست در زمان فوت تمام اثاثیه خود و دو پسر کمتر از هزاروپانصد تومان بوده و مبالغی مدیون بود زیرا که بابت تأهل دو پسر و عروسی سه دختر قرض کرده و نخواسته از سهم امام بردارد. چون طلبکاران آگاهی یافتند که مرحوم حاج شیخ ذخیره و دارائی ندارد ذمه او را بری کردند.ِ

و لست اری السعادۀ جمع مال                  ولکن التقی هوالسعید

و دیگر مزار بودن قبر شریف آن جناب است. از تاریخ غیبت کبری تاکنون علماء جلیل‌القدر که به حق حائز مقام ولایت عامه بوده آمده و رفته‌اند و قبور ایشان هم غالباً معروف و مزاره بوده ولیکن قبر هیچ‌یک از آنها مانند مدفن مرحوم حاج شیخ عبدالکریم مورد توجه و ازدحام مسلمین نبوده است. به‌ندرت اتفاق می‌افتد که کسی به آستان‌بوسی حضرت معصومه علیهاالسلام مشرف و موفق گردد و قبر آیت‌الله حائری را زیارت نکند و تلاوت قرآن ننماید. شاید این موقعیت موهوبی در نتیجۀ هضم نفس و تواضع آن بزرگوار می‌باشد که در ایام حیاتش بدان متصف و متخلق بود.

به‌قدر آنچه شوی پست سربلند شوی           گرفته‌ایم عیار بلند و پستی‌ها

در فقه کتاب صلوۀ (471 صفحه) در اصول کتاب درر را برای ابناء روحانی به یادگار گذاشته. در شب شنبه هفدهم ذی‌قعده سال 1355 قمری جهان فانی را وداع گفت.

دهقان فلک خرمن عمر همه را                 می‌پیماید به کیل ماه و خورشید

جای حیرت و تأسف نه بلکه برای همه از عالی و دانی مورد عبرت و تنبه است که آن‌جناب با دل مالامال از رنجش و ملال درگذشت و تا حدی از زمان و ابناء زمان در زحمت و شکنجه بود که از سه چهار ماه پیش از مرگش پیوسته به ذکر امن یجیب المضطر اذا دعاه مشغول و خلاصی از زندان حیات مسئول او بود و گاهی می‌فرمود حالا دیگر مرگ سرقفلی دارد. «فیا موت زران الحیوۀ ذمیم‍‍ﮥ» ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت.

حضرت آیت‌الله سیدصدرالدین صدر ادام‌الله ایام افاضاته. آیت‌الله حائری رحمت‌الله علیه را بعد از وفاتش در خواب دیده بود استدعا شد که تفصیل آن رؤیای صادقه را تفضلا با قلم خودشان مرقوم و مرحمت فرمایند تا در ذیل تاریخچۀ آن بزرگوار نوشته شود. ایشان هم مسئول این بندۀ بهیچ نیر زنده را اجابت و مرهون عنایات و الطاف شاملۀ خود فرمودند.

هذا...

بعد از آنکه چند شعر ذیل را در تاریخ فوت آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم رفعت درجته ساختم:

عبدالکـریم آی‍ﮥ‌الله قضی           وانحل من سلک العلوم عقده

اجدب ربع العلم بعد خصبه            و هد ارکان المعالی فقده

کان لاهل العلم خیر والد            و بعده امست یتامی ولده

کوکب سعد سعدالعلم به            دهراً و غاب الیوم عنه سعده

فی شهر ذی‌القعدۀ غاله الردی           شهر الحرام کیف حل صیده

دعاه مولاه فقل مؤرخا

(لدی الکریم حل ضیفا عبده)

1355

در عالم رؤیا خود را در باغی دیدم که فوق‌العاده از حیث اشجار و اثمار و ازهار و انهار و خیابان‌ها زیبا و قلیل‌النظیر است و من در خیابان‌ها قدم می‌زدم شخصی از مقابل به من رسید و گفت میل دارید آقای حاج شیخ را ملاقات بنمائید؟ گفتم کدام حاج شیخ. گفت آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری. گفتم کمال میل را دارم.

افتاد جلو و گفت بفرمایید. سه چهار خیابان طی کردیم رسیدیم به فضایی که وسط باغ بود و به حوضی مصادف شدیم که اطراف آن گلکاری زیاد شده بود و در سمت راست آن فضا عمارتی بود که سه چهار پله از زمین باغ مرتفع بود و درهای چندی به طرف باغ داشت: نگاه کردم دیدم در آخر اطاق گوشه دست راست حاج شیخ تکیه به در نموده و به باغ نگاه می‌کند من سلام کردم و با عجله بالا رفتم وارد اطاق شدم ثانیاً سلام کردم جواب دادند و برخاسته تعارف کردند. خدمتشان نشستم احوال‌پرسی کردم جواب فرمودند الحمدالله خیلی خوب است ایشان هم از شخص بنده و رفقا و حوزۀ علمیه احوالپرسی کردند جواب دادم الحمدالله خوبست. از جواب من و اخبار سلامت و حسن حال مسئول عنهم بشاشت و مسرت در ایشان ظاهر می‌شد.

در این بین پیش‌خدمت وارد و در دست خود فنجانی بود که خیال می‌کردم چائی باشد. نزد آقای حاج شیخ گذاشت. فرمودند این را برای من درست کرده‌اند. بعد اشاره به پیش‌خدمت کرده فرمودند برای آقا هم بیاور رفت و یک استکان چائی آورد.

در تمام این جریانات خیال می‌کردم که ایشان زنده هستند و به باغ آمده‌اند. عرض کردم تنها تشریف دارید اگر میل مبارک باشد من هم خدمت شما باشم. فرمودند خیر شما کار دارید و به شما کار دارند و باید بروید و بعد هر دو دست بلند کردند فرمودند من تنها نیستم خیر تنها نیستم. در آن میان ملتفت شدم که ایشان فوت شده‌اند. ثانیاً احوال‌پرسی کردم و ایشان هم احوال‌پرسی کردند بعد نظری به طرف باغ انداختم ایشان هم چون فهمیدند که من به منظرۀ باغ مجذوب شده و از نزاهت و طراوت آن استعجاب می‌کنم مختصری نیم‌خیز شد و هر دو دست را بلند کرده به طرف من اشاره کرده فرمودند: لدی الکریم حل صیفا عبده. من فوق‌العاده تعجب کردم که چگونه از شعر و تاریخ گفتن من مسبوق شده‌اند از شدت تعجب از خواب بیدار شدم.

و دمتم سالمین انشاءالله

سید صدرالدین صدر

 

با صدق نیت و قصد قربت این چند شعر در تاریخ فوت آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی قدس سره گفته شد:

عجب از سیرت بی‌ارزش دنیای دنی          صلح ناکرده ز اول دل دانا با او

زهد و دنیاطلبی ساز نیایند بهم          نشده یک قدمی سازش دنیا با او

بی‌مکارم نرسد فایدۀ علم به کس           گرچه علم و هنرش بوده چو دریا با او

گشت از حوزۀ علمیه روان سوی جنان          آنکه شد ماحصل دانش و تقوا با او

نشنیدیم در این ملک چو او مردی راد           همه اسباب شرف بوده مهیا با او

خود اگر داشت کسی دیدۀ بینا می‌دید           رسم و آئین تدین که هویدا با او

همه کس را نرسد رتبۀ همپائی وی

«فیض روح‌القدسی بود به پیدا با او»

1355

گفتم این جامه که داور بکشد روز پسین

خط بطلان به خط جرم و خطاها با او

پایان

هفتمین اثری است که در مدت دو سال در دارالایمان قم به چاپ کردن آنها موفق گردیده است.

1328


[1] سال 1327 شمسی این ذره بی‌قدر هم نود جلد کتاب از خود و آشنایان تهیه و به کتابخانه تقدیم کرد. پنجهزار ریال برای همین مصرف الحاج محمدباقر خوئی کلکته‌چی داده بود. با استحضار حضرت مستطاب السید شهاب‌الدین المرعشی النجفی دامت برکاته کتاب‌های نفیس خریده و به کتابخانه اهدا نمود.


کتاب داستان دوستان (تذکره ادباء وشعراء آذربایجان - تبریز ) - چاپ قم - 1318