14 مهر 1404
ریشههای پیمان ابراهیم در قرارداد کمپ دیوید
انورسادات جزو یاران جمال عبدالناصر بود؛ جزو کسانی بود انقلاب افسران آزاد را به وجود آورده بودند. آنها این حرکت اساسا با شعار «نجات فلسطین» بود؛ اما کارشان به آنجا رسید که با غاصب فلسطین آشتی کردند، علیه مردم فلسطین توطئه کردند، و در این اواخر کار به جایی رسید که حتّی با صهیونیستها برای محاصرهٔ فلسطین همکاری کردند.
به بهانه سالروز ترور انور سادات در چهاردهم مهرماه، گزارش اجمالی پیش رو به بازخوانی دورهای از تاریخ مصر میپردازد که با قرارداد کمپدیوید و روند عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی آغاز و در نگاه بسیاری بهعنوان «خیانت» ارزیابی شد. در این گزارش، زمینههای سیاسی و منطقهای توافق کمپدیوید بررسی شده و نقش عوامل پشتپرده در ترور سادات، پیامدهای داخلی و تأثیرات آن بر سیاستهای خاورمیانه به صورت تحلیلی روایت میشود.
سادات؛ از سایه ناصر تا آغوش اسرائیل
انورسادات در سال ۱۹18 میلادی در شهر بندری پورتسعید، از خاندانی نسبتاً متمول و شناختهشده، چشم به جهان گشود. با اینکه از طبقهٔ نخبهٔ سیاسی محسوب نمیشد، اما بهتدریج مسیر ورود به بدنهٔ قدرت را پیمود. دوران اوج سیاسی وی، پس از مرگ جمال عبدالناصر، آغاز شد؛ کسی که در دوران زمامداریاش، هرگونه مصالحه با اسرائیل را خط قرمز میدانست.
اما با روی کار آمدن سادات، آرامآرام نشانههایی از چرخش در سیاست خارجی مصر پدیدار شد. سادات دو راهبرد اصلی را در دستور کار خود قرار داد: نخست، حرکت بهسوی صلح با اسرائیل و دوم، فاصلهگرفتن از بلوک شرق و تقویت روابط با غرب و بهویژه آمریکا.
در فوریه ۱۹۷۱، سادات طرحی را به اسرائیل پیشنهاد داد که در آن، با رسمیتدادن به مرزهای پس از جنگ ۱۹۶۷ و تضمین امنیت اسرائیل، خواهان برقراری صلح شد. این پیشنهاد غیرمنتظره، در آن زمان حتی سران اسرائیل را شگفتزده کرد. اما تلآویو با رد قاطعانهٔ طرح، اعلام کرد که حاضر نیست به مرزهای پیش از جنگ ۶ روزه بازگردد.
با بنبست در روند دیپلماتیک، سادات در سال ۱۹۷۳ تصمیم به اقدام نظامی گرفت. باوجود آگاهی از برتری نظامی اسرائیل، مصر حملهای محدود را آغاز کرد. برخی معتقدند این حمله بلکه برای رساندن یک پیام به جهان خصوصاً به آمریکا صورت گرفت: اینکه مصر، حتی در ضعف نظامی، تن به تحقیر سیاسی نمیدهد و اشغال صحرای سینا را تحمل نخواهد کرد.
اما این جنگ، هرچند برای مدتی کوتاه جایگاه مصر را بهعنوان بازیگری مستقل تقویت کرد، در نهایت به نقطهٔ چرخش بزرگی در رویکرد سادات انجامید. تنها چهار سال بعد، در نوامبر ۱۹۷۷، سادات در اقدامی بیسابقه، بدون هیچ پیششرط یا امتیازی، راهی سرزمینهای اشغالی شد و با سران رژیم صهیونیستی دیدار کرد؛ سفری که زیر نظر مستقیم هنری کیسینجر، معمار سیاست خارجی آمریکا و چهرهٔ نزدیک به لابی صهیونیسم انجام شد. [1] این در حالی است که وزیرخارجه مصر، بارها در کتاب خود از رفتارهای سادات در این مقطع زمانی ابراز تعجب میکند: «سادات به دلیل سخنانی که در اتاقهای دربسته بر زبان آورده است و نیز تعهداتی که یکی پس از دیگری و در دیدارهای پی درپی بر عهده گرفته آنچنان درمانده و بیچاره شد و تمام اتکایش را از دست داد که گریزی از امضای ورشکستگی و شکست اقدام خویش، برایش باقی نمانده بود».[2]
در آن سفر، سادات آشکارا از گذشته فاصله گرفت و گفت: «من به اسرائیل آمدهام تا ترس، سوءتفاهم و بیاعتمادی را از میان بردارم.» در ادامه نیز با عبارتی تأملبرانگیز افزود: « در گذشته کشورهای عرب، موجودیت اسرائیل را نفی کردهاند، اما اکنون آمادهایم تا با شما در منطقه همزیستی داشته باشیم.» در همان روز، روزنامهٔ نیویورکتایمز با اشاره به سفر سادات نوشت: «اسرائیل و موجودیتش از این برجستهتر نمیتوانست پذیرفته شود.»[3]
از نگاه جریانهای مقاومت و اکثریت دنیای عرب، سادات با این اقدام، نهتنها مهر تأیید بر مشروعیت رژیم صهیونیستی زد، بلکه نقطه آغاز روندی بود که به تضعیف جدی جبههٔ عربی - اسلامی در حمایت از فلسطین انجامید؛ روندی که هنوز هم ادامه دارد.
برای فراموشی فلسطین
«مصر کشور تأثیرگذاری در دنیای عرب است؛ به همین مناسبت هم بود که آن کسانی که میخواستند کشورهای عربی را در مقابل رژیم غاصب صهیونیست به زانو دربیاورند، رفتند سراغ مصر. پیمان ننگین کمپدیوید را در مصر تحمیل کردند. بعد از قبول پیمان کمپدیوید در مصر بود که بتدریج کشورهای دیگر عرب هم تسلیم شدند، در مقابل آمریکا خاشع شدند؛ مسئلهی فلسطین از صحنهی تصمیمگیری کشورهای عربی بکلی خارج شد. باید مراقب باشند. روی مصر حساسند. یک روز بعد از دوران جمال عبدالناصر که غربیها و استکبار رانده شده بودند، دوباره برگشتند؛ این تجربه نباید در مصر تکرار شود.»[4]
۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸، در کمپ دیوید آمریکا، قراردادی امضا شد که تا سالها بعد، نهتنها سرنوشت خاورمیانه، بلکه چهره سیاست مصر را نیز دگرگون کرد. این توافقنامه که با میانجیگری مستقیم ایالات متحده میان «انورسادات» رئیسجمهور وقت مصر و «مناخیم بگین» نخستوزیر رژیم صهیونیستی به امضا رسید، نخستین سند رسمی بود که طی آن یک کشور اسلامی، اسرائیل را به رسمیت میشناخت و مسیر عادیسازی روابط دیپلماتیک را با آن هموار میکرد.
از نگاه بسیاری از تحلیلگران و جریانهای مقاومت در جهان اسلام، کمپ دیوید نه صرفاً یک قرارداد سیاسی که یک چرخش استراتژیک خطرناک بود؛ چرخشی که راه را برای به حاشیه رفتن آرمان فلسطین و عادیسازی حضور رژیم صهیونیستی در منطقه باز کرد. بر اساس مفاد این معاهده، مصر موظف شد اراضی صحرای سینا را به اسرائیل بازگرداند؛ سرزمینی که در جریان جنگ ششروزهٔ ۱۹۶۷ به اشغال رژیم جعلی اسرائیل درآمده بود. اما آثار این قرارداد تنها به مرزهای مصر محدود نماند. بسیاری معتقدند کمپ دیوید، بذر نطفهٔ جریانهایی چون تشکیلات خودگردان فلسطین را کاشت؛ جریانهایی که بعدها برخی چهرههایشان در مسیر مماشات با رژیم صهیونیستی گام برداشتند.[5]
کمپ دیوید؛ نقطهٔ آغاز یک انزوا
بهای سنگین این توافق برای سادات، انزوای بیسابقه سیاسی در دنیای عرب بود. بهدنبال امضای کمپ دیوید، مصر از سوی کشورهای عربی طرد شد؛ روابط دیپلماتیک قطع گردید و حتی مقر اتحادیه عرب از قاهره به تونس منتقل شد. با این حال، سادات با لحنی که خشم او را پنهان نمی کرد ضمن سرزنش دولتمردان عرب به صراحت اعلام کرد: «آنها یعنی حکام عرب نیز چون او تمایل به برقراری رابطه و امضای صلح با اسرائیل و شناسایی آن را دارند اما جرأت، شهامت و توانایی بیان علنی آن را ندارند.»
سادات که خود را در برابر موجی از مخالفتها میدید، پس از بازگشت از سفر رسمی به آمریکا، موج گستردهای از سرکوب سیاسی را در داخل کلید زد. با استناد به قانون تحفظ، صدها تن از علما، نویسندگان، فعالان سیاسی و مبارزان مصری بازداشت شدند؛ حرکتی که بیشازپیش چهرهٔ سرکوبگر حکومت او را آشکار ساخت.
واکنش به کمپ دیوید در جهان اسلام گسترده و تند بود، اما شاید مهمترین آن از سوی امام خمینی (ره) صورت گرفت؛ رهبر نهضت اسلامی ایران که سالها پیش از انقلاب، نسبت به خطر عادیسازی با اسرائیل هشدار داده بود. امام خمینی، رژیم صهیونیستی را غدهای سرطانی میدانست که باید از پیکر جهان اسلام ریشهکن شود و با صراحت، هرگونه مصالحه یا شناسایی این رژیم را خیانت به امت اسلامی تلقی میکرد.[6]
صلح یا تسلیم؟ نوبل برای سادات و بگین
در همان سالی که کمپ دیوید امضا شد (1978)، بنیاد نوبل تصمیم گرفت جایزه صلح خود را بهطور مشترک به انورسادات و مناخیم بگین اهدا کند؛ اقدامی که بسیاری در جهان اسلام آن را نوعی مشروعیتبخشی بینالمللی به این توافق جنجالی و تأیید ضمنی روند عادیسازی با رژیم صهیونیستی تلقی کردند.
برای رژیم جعلی اسرائیل، امضای این قرارداد یک پیروزی راهبردی بود؛ نه فقط بهخاطر خروج مصر بهعنوان مهمترین کشور عربی از دایره تقابل نظامی، بلکه بهسبب گشودهشدن مسیرهای تازهای برای نفوذ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در یک کشور اسلامی. بر اساس نظر صاحبنظران، کمپ دیوید نهتنها معادلات نظامی منطقه را بر هم زد، بلکه توازن روانی و گفتمانی مبارزه با اسرائیل را نیز فروپاشید.
از مهمترین آثار این قرارداد، خروج رسمی مصر از جبهه کشورهای عربیِ مخالف با رژیم صهیونیستی بود؛ اقدامی که عملاً حمایت قاهره از آرمان آزادی فلسطین را متوقف کرد. همین خروج باعث شد که یکپارچگی جهان عرب در قبال مسئله فلسطین شکسته شود و احتمال شکلگیری جبههای متحد علیه اشغالگران عملاً از بین برود. کمپ دیوید همچنین قبح مذاکره با اسرائیل را در ذهن بسیاری از سیاستمداران عرب شکست و زمینهساز آغاز دورهای شد که در آن، «رابطه با اسرائیل» دیگر خط قرمز تلقی نمیشد.[7]
در این میان، روایت حسنین هیکل، روزنامهنگار و تحلیلگر برجسته مصری، ابعاد تازهای از سیاست پشت پرده را آشکار میکند. او در گفتوگویی با نشریهٔ «الرایه» نقل میکند که سادات زمانی گفته بود: «تلاش دائم اسرائیل این بوده است که مصر را از جهان عرب خارج کند و به اینکه سینا را ضمیمه کند و الحاق سینا به معنای ابقای همیشگی مصر در میدان مبارزه اعراب علیه اسرائیل است و مصر قدرتمندترین کشور عربی است که میتواند در برابر اسرائیل بایستد؛ بنابراین، اسرائیل به مجرد اینکه مصر را از جهان عرب خارج میکند، اختلاف خود را با آن حل مینماید و همینطور هم شد.»[8]
ترورِ فرعون مصر!
۶ اکتبر ۱۹۸۱ (۱۴ مهر ۱۳۶۰) قرار بود روزی نمادین در تقویم مصر باشد، رژهای نظامی به مناسبت سالگرد جنگ رمضان که رؤسای کشور و جمعی از مقامات عالیرتبه را گرد هم آورد. اما همان روز، مقابل چشمان میلیونها ناظر، حافظِ ثباتِ سیاسیِ بهاصطلاح جدیدِ مصر هدف سه مرد مسلح قرار گرفت و انورسادات در همان محل جان باخت.
عامل این عملیات ستوان خالد بن احمد شوقی اسلامبولی بود؛ افسری که با عضویت در جمعیتی اسلامگرا معرفی شد. جماعتی که گزارشها آن را شبکهای فراملی میدانستند و گفته میشد در کشورهای مختلف از سوریه و لبنان تا پاکستان، عراق، ایران و اندونزی دارای نفوذ یا شاخههایی بوده است. یکی از اصول اعلامشدهٔ این گروه، برخورد با «استعمار» و «رژیم اسرائیل» بود؛[9] فروکاستن این اصول به «انگیزهٔ ترور» البته نیازمند تحلیل حقوقی و سیاسی دقیقتر است، اما در فضای آن روز مصر همین ایدئولوژیها به عاملتراشی برای عمل خشونتآمیز تبدیل شد.
اسلامبولی و همراهانش مأموریتِ شرکت در رژه را بهعنوان پوششِ اجرای نقشهٔ ترور انتخاب کردند. هنگام عبور جرثقیلهای حامل توپ از مقابل جایگاه، یکی از کامیونها از مسیر خارج و ناگهان متوقف شد؛ لحظهای که اسلامبولی و دو نفر دیگر از عقب کامیون پریدند و بهسوی جایگاه رگبار بستند. سادات همان روز گفته میشود بدون جلیقهٔ ضدگلوله هدف تیر قرار گرفت و همراه چند تن از مقامات کشته شد؛ دستکم ۲۸ نفر نیز مجروح شدند.
پس از دستگیری، اسلامبولی در محاکمهٔ نظامی به جرم قتلِ رئیسجمهور محاکمه شد و در ۱۵ آوریل ۱۹۸۲ (۲۶ فروردین ۱۳۶۱) به اعدام محکوم و در حضور جوخه اعدام به دار مجازات سپرده شد. در لحظات پایانی، او گفته بود «من خالد اسلامبولی قاتل فرعون هستم، من از مرگ نمیترسم»[10] و این سخنان بعدها به یکی از قطعات کلیدی روایتِ عام و رسانهای از انگیزهٔ او تبدیل شد. گزارشها همچنین حاکی است که وی پیش از اعدام تقاضای ادای نماز کرده بود.[11]
پرتابِ این واقعه به متن سیاست داخلی مصر، واکنشهای گستردهای در پی داشت: آمریکای کارتر و دولتهای غربی و اسرائیل با شگفتی و تأسف از حادثه سخن گفتند؛ در برابر، حکومت مصر تحت رهبری حسنی مبارک واکنشهای امنیتیِ شدیدی نشان داد و دستکم چندصد نفر از کسانی را که بهنوعی به اتهام ارتباط با عملیات مرتبط دانسته شدند، بازداشت کرد. موج سرکوب سیاسی و مذهبی که پیشتر هم (ماهها قبل از ترور) آغاز شده بود، با این حادثه تشدید شد.
از منظر پزشکی رسمی، مرگ سادات در ساعت ۱۴:۴۵ همان روز اعلام شد؛ علت مرگ شوکِ شدید و خونریزی داخلی بهسبب آسیب به ناحیهٔ سینه و شریانهای اصلی عنوان شد.[12] اما تأثیر تاریخیِ ترور فراتر از گزارشهای پزشکی بود: مرگ سادات یک لحظهٔ تعیینکننده در مسیر سیاست مصر رقم زد پایان فصل خاصی از تجربه سیاسیِ ناصر و آغاز دورهای که ریشههای آن در تقابلِ داخلی درباره جهتگیریهای دولت پیش از ترور قابل ردیابی است.
[1] اشرفی، لیلا (۱۳۹۲). «خالد اسلامبولی». تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی. ص 38.
[2] محمد ابراهیم کامل (1368) صلح موعود - در توافقنامههای کمپ دیوید، ترجمه ، محمد رخشنده، تهران: انتشارات امیر کبیر، ص 150
[4] بیانات در مراسم بیست و دومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)، 14/03/1390.
[5] علوی آزاد، سیدحسین (۱۳۹۰). «شوالیه اناث». تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۸۲.
[6] «خالد اسلامبولی»، ص 46.
[8] «خالد اسلامبولی»، ص 45.
[9] معادیخواه، عبدالمجید (۱۳۸۴). «جام شکسته»، ج 2. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۷۳.
[10] کسرائی، شاکر (1362). حماسه خالد، تهران: مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، ص 133.
[11] هاشمی، محسن (۱۳۸۱). «هاشمی رفسنجانی – نطقهای پیش از دستور مجلس شورای اسلامی»، ج ۲ – سال ۱۳۶۱. تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، ص ۱۰۳.
[12] دفتر عقیدتیسیاسی فرماندهی کل قوا (۱۳۸۱). «روزها و رویدادها»، ج ۱، تهران: رامین، ص ۱۸۹.