استقلال بحرین و استدلال شاه: من دن‌کیشوت نیستم


سمیه متقی

 تاریخ سیاسی تمام کشورهای جهان مبین آن است که بنا بر طبیعت حاکم، تجزیه کشور و استقلال بخشی از آن، برای دولت مرکزی نوعی شکست محسوب می‌شود و معمولا با اعتراض اقشار گوناگون جامعه همراه است؛ اما‌ همان‌گونه که هر اصلی امکان دارد استثنایی داشته باشد، این قضیه هم خالی از استثنا نیست. یکی از این موارد، جدایی بحرین از ایران است که آنگونه که متصور شده، رقم نخورده است.
 حکومت وقت ایران برای جلوگیری از تنش‌ها و ایجاد آمادگی افکار عمومی برای جدایی بحرین، به عباس مسعودی مدیر مسوول روزنامه اطلاعات، مصطفی مصباح‌زاده مدیر مسوول کیهان، داریوش همایون سردبیر آیندگان، عباس شاهنده مدیر مسوول روزنامه فرمان، کاظم مسعودی سردبیر آژنگ و محمدحسین فری‌پور مدیر مسوول صدای مردم ماموریت داد که مقالاتی در کم اهمیت جلوه دادن بحرین از نظر استراتژیکی و اقتصادی در روزنامه‌هایشان به چاپ برسانند و به مردم القا کنند که بهترین و کم هزینه‌ترین راه، جدایی بحرین از ایران است. این ماموریت زمانی مطرح شد که دولت ایران چاره‌ای جز پذیرش جدایی بحرین نداشت، البته این داستان نیز همانند بسیاری وقایع تاریخی سر درازی دارد.
 پاشیدن بذر جدایی
 اولین نوای جدایی بحرین از ایران زمانی به گوش رسید که پس از ۱۵۰ سال حضور انگلیسی‌ها در خاک بحرین و شیوخ دست‌نشانده آنان در رأس حکومت (اواخر دهه ۱۹۶۰)، این دولت تصمیم به خروج از خاک بحرین و خلیج‌فارس گرفت. در مدت طولانی حضور انگلستان در منطقه، بحرین به پایگاه اصلی نیروی دریایی و زمینی این کشور مبدل شده بود و این دولت در حالی که نیروهای خود را از این منطقه خارج می‌کرد و دیگر موقعیتی نظامی در منطقه نداشت، به تحکیم روابط با اعراب همت گماشت. این دولت پس از خروج نیرو‌های خود از خاک بحرین، طرح تشکیل اتحادیه‌ای متشکل از قطر، بحرین و هفت امیرنشین خلیج‌فارس را ارائه داد که با این عمل برای اولین بار نام بحرین به صورت کشوری مستقل مطرح شد و ایران که انتظار داشت خروج انگلستان به معنی باز پس دادن بحرین باشد از این واقعه به خشم آمد و مخالفت خود را نسبت به حضور بحرین در این اتحادیه اعلام کرد. این داستان به همین جا ختم نشد.
 با گذشت مدت زمانی اندک و در پی این مخالفت، عربستان که خود را حامی استقلال بحرین و دوست دولت آن معرفی می‌کرد از شیخ بحرین همانند رییس یک کشور استقبال کرد و شاه ایران این بار نیز دست به اعتراض زد. او در برابر این رفتار دولت عربستان سفر خود به این کشور را در فروردین ۱۳۴۷ (۱۹۶۸) لغو کرد.
  ریشه دواندن بذر جدایی
 از نظر شاه ایجاد بحران بر سر بحرین به هر شکلی نمی‌توانست نتیجه خوبی برای او در بر داشته باشد. او از یک سو علاقه‌ای به درگیری با انگلستان نداشت و از سوی دیگر می‌دانست این ادعای مالکیت در منطقه عرب‌نشین خلیج‌فارس به تنش کشیده می‌شود و حضور دو قطب قدرتمند مخالف مطمئنا به ضرر ایران خواهد بود. در نتیجه فتیله خشم خود را پایین کشید و سردی روابط ایران و عربستان به یک سال نیانجامید. شاه ایران پس از حل اختلاف بر سر موضوع فلات قاره در خلیج‌فارس و امضای توافق‌نامه، در آبان‌‌‌ همان سال به طور رسمی از عربستان بازدید کرد.
 به مرور زمان آتش این ادعای مالکیت سرد شد و کم‌کم توجیهاتی نیز چاشنی آن قرار گرفت؛ ترس از در‌گیری به حدی بود که محمدرضا پهلوی از ابراز آن بیمی نداشت و در سخنانش در ۲۴ دی ۱۳۴۸ در جمع کارکنان وزارت امور خارجه با تاکید بر تسلط ۱۵۰ ساله انگلستان بر بحرین گفت: «انگلیس این جزیره را به ایران پس نخواهد داد و من نمی‌توانم چون دن‌کیشوت رفتار کنم.» البته شاه ایران پیش از این نیز در سخنانی غیرمنتظره نشان داد دیگر کار از کار گذشته است؛ او در دهلی نو (۱۴ دی ۱۳۴۷) گفت: «اگر مردم بحرین تمایلی برای پیوست به ایران نداشته باشند، دولت ایران درباره ادعای ارضی خود نسبت به آن سرزمین پافشاری نخواهد کرد و خواست ساکنان آنجا را مشروط بر آنکه مورد شناسایی بین‌المللی قرار گیرد، می‌پذیرد.» در ابتدا این تسلیم ناگهانی همه را به تعجب واداشت؛ یا این رفتار زیرکانه و سیاستمدارانه بود و شاه ایران با این پنداشت سخن رانده بود که مردم بحرین در یک همه‌پرسی، میان استقلال مبتنی بر حضور شیوخ دست‌نشانده انگلستان، اقلیت سنی مذهب آل‌خلیفه و یا ماندن به عنوان استان چهاردهم ایران، مطمئنا دومی را به دلیل اکثریت شیعی و بافت شیعه‌نشین خود انتخاب می‌کنند و یا به گفته امیر خسرو افشار، قائم‌مقام وزارت امور خارجه و مسوول مذاکره با دولت انگلستان، این موضع‌گیری جدید «بنا بر توصیه‌های رییس اینتلیجنت سرویس انگلیس در تهران»، و احتمالا با توافق بر سر همکاری دولت انگلیس در حفظ مالکیت ایران بر جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک اتخاذ شده است.
 این وقایع آغازی بود که از پس آن هرگاه محمدرضا شاه سخن به میان ‌آورد به قصد توجیه این رفتار خود بر می‌آمد. چنانکه در خاطرات اسدالله علم، وزیر وقت دربار آمده از جمله استدلال‌های شاه برای توجیه جدایی بحرین از ایران این است که: «اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می‌گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع‌الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند، زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد. از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق‌الجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز آن جزایر ارزشی ندارد، از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.» او صراحتا بر این نکته تاکید می‌کند که «من اهل این نیستم که به زور حضور لشگرم یک جایی را ضمیمه خاک خود بکنم.» و پس از آن تمام روزنامه‌های پرخواننده ملزم به آماده‌سازی ذهنی مردم شدند و در مسیر این رهیافت قدم برداشتند و به نتیجه رسیدند.
 در ۱۸ اسفند ۱۳۴۸ دولت ایران که هنوز به توافقی درباره جزایر سه‌گانه نرسیده بود به صورت رسمی از اوتانت، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد خواست تا کوشش‌های خود را در امر تشخیص خواسته‌های مردم بحرین به کار گیرد، به این امید که بر اساس پیش‌بینی موجود، سازمان ملل به برگزاری همه‌پرسی دست بزند. مدت کوتاهی از درخواست ایران نگذشته بود که انگلستان هم موافقت خود را اعلام کرد و البته آنچه که انتظار می‌رفت، رخ نداد. همه‌پرسی لغو شد و نماینده دبیرکل، ویتوریا وینسپیر گیچیاردی با هیاتی ۵ نفره به بحرین رفت. فضای بحرین به دلیل اقامت‌های بیش از حد کارگرانی که از کشورهای عربی آمده بودند و بسیاری معتقدند حضور این افراد حربه حاکمیت برای گمراه ساختن نماینده سازمان ملل بوده است، به نفع شیوخ حاکم و دولت انگلیس چربیده بود. نماینده دبیرکل تنها در مدت دو هفته و با هم‌صحبتی با برخی احزاب سیاسی و دیدار از اتحادیه دولتی زنان بحرین، انجمن دولتی شهر منامه و ساکنین یکی دو هتل در منامه گزارشی تنظیم کرد که در آن چنین برداشت می‌شد، هم‌کلامی با مردمی که در کوچه و بازار به عربی تکلم دارند و در خانه‌هایشان اصالت فارسی و ایرانی را حفظ کرده‌اند، فضای حاکم را علاقه مردم به استقلال نشان می‌دهد.
  ایران در برابر آهنگ جدایی بحرین
 در ایران سال ۱۳۴۸ به دلیل فضای ذهنی ایجاد شده توسط رسانه‌ها کمتر شواهد مخالفت با این واقعه به چشم می‌خورد و شاید بتوان گفت تنها مخالفین جدی این جدایی و استقلال اعضای حزب پان‌ایرانیست بودند. این افراد حتی مدعی هستند این تصمیم مسیر قانونی قانون اساسی را نپیموده است و وجاهت قانونی ندارد. چنانچه به دلیل استیضاح دولت هویدا و مقاومت پان‌ایرانیست‌ها تنها گزارش آن به مجلسین (شورا و سنا) فرستاده شد و به عنوان طرح از سوی نمایندگان و لایحه از سوی دولت مطرح نشد و به امضای شاه هم نرسید. این افراد تلاش بسیاری کردند و به قول خودشان این افتخار را تا ابد برای حزب خود باقی گذاشتند که مخالف تجزیه ایران و جدایی بحرین بودند.
 بذر کاشته شده به بار نشست
 روز ۹ فروردین ۱۳۴۹ محسن پزشک‌پور از سوی حزب پان‌ایرانیست که اعضای آن در مجلس محمدرضا عاملی‌تهرانی نماینده مهاباد، اسماعیل فری‌پور نماینده رضائیه، فضل‌الله صدر نماینده قم و هوشنگ طالع نماینده رودسر بودند، متن استیضاح را تقدیم مجلس کرد. در بخشی از این متن آمده: «... من به خوبی می‌دانم که در ژرفای قلب و وجود شما چه می‌گذرد، ‌همان‌گونه که اکنون دیدگان میلیون‌ها زنان و مردان ایرانی‌نژاد و به ویژه دیدگان نگران هزاران هم‌میهنان بحرینی ما بر این لحظات غم‌انگیزه و خطیر دوخته شده است... نمایندگان محترم، جناب آقای وزیر امور خارجه من ایمان دارم که شما نیز با ما هماهنگ هستید که این لحظات در تاریخ ملت ایران، در پهنه رسالت‌های‌نژاد ایرانی در این منطقه از جهان و در زمینه وظایفی که هر یک از ما در پیشگاه سرزمین و ملت و شاهنشاهی ایران به عهده داریم خطیر است و غم‌انگیز، بسیار غم‌انگیز، من این غم را در دیدگان و سکوت نمایندگان مجلس شورای ملی احساس کردم، لحظات و ایام کنونی خطیر است برای اینکه در برهه‌ای حساس از ایام تاریخ زندگی‌نژاد و سرزمین خود قرار گرفته‌ایم، در دوران شکوفایی ملت ایران و در روزگار اعلام آئین «سیاست مستقل ملی» و در زمان لزوم درهم کوبیدن همه آثار استعمار در این منطقه از جهان قرار داریم؛ هر یک از ما در هر پایگاه و جایگاه که قرار داشته باشیم باید عظمت حوادث کنونی و اهمیت وقایع زمان را دریابیم و رزم آزادگی بخش ملی را در سمت هر چه بیشتر استقرار حاکمیت ملی بر همه حقوق و منافع تاریخی و به حق ملت ایران دنبال کنیم. غم‌انگیز است به این سبب که اکنون در چنین ایامی که باید آهنگ انقلاب ملی پرطنین و هر چه بیشتر پیروزی‌بخش باشد، در مجلس شورای ملی کشور شاهنشاهی ایران، دولت گزارشی را مطرح می‌کند که تمامی مفاد مقدمه مبسوط آن حاکی از حاکمیت به حق تاریخی و مالکیت بی‌چون و چرای شاهنشاهی ایران بر جزایر بحرین می‌باشد ولی نتیجه و روشی که در این مورد از سوی دولت به عنوان گزارش کار به مجلس شورای ملی ارائه شده است جز تعارضی آشکار با تمامیت ارضی ایران و جز نقض اصل حاکمیت ملی و نیز تعارض صریح با سخنان شاهنشاه و برخورد آشکار با اصول و مقررات و قوانین میهن ما چیز دیگری نمی‌باشد. شما هم نیک می‌دانید که صحیح است... این جمله‌ای است که در کلیه گزارش‌ها و کتاب‌های وزارت‌خانه منعکس است که «... بحرین از زمان هخامنشیان به عنوان یکی از توابع استان فارس اداره می‌شده است و تا به امروز همیشه جزء لاینفک شاهنشاهی ایران بوده است...» از این قرارداد‌ها زیاد است، با ترکمانچای ولی یک فرق دارد، هیچ‌یک از اینها در یک مرجع مقننه ملت ایران مطرح نشده است این است لحظه خطیر و غم‌انگیز دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی...» با تمام شیوایی سخن و تلاش این حزب، نمایندگان مجلس با ۱۸۷ رای موافق و تنها با ۴ رأی کبود استقلال بحرین را پذیرفتند.
 از سوی حزب پان‌ایرانیست‌ تلاش‌های بسیاری صورت گرفت اما آنچه حاصل شد چیزی غیر از خواست آنان بود؛ شورای امنیت با صحه گذاشتن بر گزارش نماینده دبیرکل سازمان ملل در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹ قطعنامه ۲۷۸ را بر اساس خواسته مردم بحرین صادر و به دو کشور ایران و انگلستان ابلاغ کرد، ایران هم به سرعت موافقت خود با استقلال بحرین را اعلام کرد و کمتر از یک سال نگذشته بود که مرزهای این دو کشور مشخص شد.
 در خاطرات علم آمده است: «گوینده رادیوی ایران چنان با افتخار و غرور خبر جدایی بحرین را خواند که گویی هم اکنون بحرین را فتح کرده‌ایم.»
  منابع:
 ۱‌- بحرین مروارید یکتای ایران و خلیج‌فارس و مقاومت پان‌ایرانیست‌ها، سهراب اعظم زنگنه
۲‌- بحرین، چرا و چگونه از ایران جدا شد، عباس پرتوی مقدم
۳‌- ایران و جهانی پرتلاطم، خاطراتی از دوران خدمت در وزارت امور خارجه (۱۳۵۹-۱۳۲۶)، فریدون زندفرد، نشر شیرازه کتاب
۴‌- خاطرات اسدالله علم، گفت‌وگوی من با شاه، ج ۱، زیر نظر عبدالرضا هوشنگ‌مهدوی، تهران، طرح نو، ۱۳۷۱


سایت تاریخ ایرانی