25 اردیبهشت 1400
رژیم شاه بزرگترین تأمینکننده نفت اسرائیل
روز 11 اردیبهشت 1354 وزیر دارایی اسرائیل، طی یادداشتی به سفارت آمریکا در تلآویو تأکید کرد که اسرائیل سالانه 4 میلیون تن نفت خام از ایران وارد میکند.
در سالهای قبل از انقلاب عمدهترین محورهای همکاری اقتصادی ایران و رژیم صهیونیستی، مسئلة نفت بود که ایران را به منزلة مهمترین منبع تأمینکننده نفت اسرائیل درآورد. میتوان گفت که همکاری نفتی و فروش گستردة نفت خام ایران به اسرائیل از مهمترین جنبههای روابط ایران و اسرائیل بود که جنجال بسیاری در مناسبات ایران و اعراب به وجود آورده بود.
همکاری رژیم شاه با اسرائیل یک سال پس از کودتای 28 مرداد آغاز شد. در یکی از روزهای پاییز 1333ش «سلطان حسنی سنندجی»، دبیر دوم سفارت ایران در لندن، ضمن ملاقاتی با «مردخای گازیت» دبیر اول سفارت اسرائیل، پیشنهاد فروش نفت ایران را کرد. «گازیت» بیدرنگ موضوع را به دولت متبوعش گزارش داد. دو هفته بعد، دو دیپلمات یکدیگر را در ضیافت «ملکه الیزابت» در کاخ باکینگهام دیدند. «سنندجی» به همکار اسرائیلیاش اطلاع داد که به زودی معاون مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران به لندن خواهد آمد و هرگاه اسرائیل مایل به خرید نفت باشد، این فرصتی برای مذاکرات مقدماتی خواهد بود. به دنبال این ملاقاتها «لوی اشکول»، وزیر دارایی اسرائیل، «کوزلوف»، رئیس سازمان نفت آن کشور را به لندن فرستاد. معاون مدیرعامل شرکت نفت به طور اصولی با فروش نفت موافقت کرد و قرار شد جزئیات معامله ضمن سفر آیندة «کوزلوف» به تهران ترتیب داده شود.
بسته شدن موقتی کانال سوئز به دنبال حملة انگلستان و فرانسه و اسرائیل به مصر در اکتبر 1956م همکاری نفتی گستردهتری بین دو کشور به وجود آورد. 73 درصد از کالاهای وارداتی و 76 درصد نفت صادراتی ایران از طریق کانال سوئز عبور میکرد. بنابراین ایران میبایستی هر چه زودتر راههای جدیدی برای کشتیهای نفتکش حامل نفت خود بیابد. نظر به اینکه دولت شوروی به محض حملة اسرائیل به مصر مناسبات سیاسی خود را با آن دولت قطع و مانع ارسال نفت به کشور یهود شده بود، ایران تنها جایگزین نفت شوروی به شمار میرفت.
در تابستان 1957م نمایندة شرکت ملی نفت ایران وارد اسرائیل شد تا با «لوی اشکول» و «پینهاس ساپیر» وزیر بازرگانی و صنعت اسرائیل، دربارة فروش نفت مذاکره کند. اسرائیلیها این شخص را در خانة امنی در حومة تلآویو سکونت دادند و تعداد بسیار کمی از مقامات آن کشور با او ملاقات نمودند.
پس از چند روز مذاکره، سرانجام قراردادی امضا شد که به موجب آن نفت ایران به بهای بشکهای 30/1 دلار به اسرائیل فروخته شد. طبیعی است که قرارداد مزبور بدون دستور شاه هرگز امضا نمیشد. «بن گوریون» نخستوزیر اسرائیل، که به شدت خوشحال بود و آن را موفقیت بزرگی برای کشورش میدانست، بلافاصله دستور داد لولة نفت هشت اینچی بین بندر ایلات و بئرشبع احداث شود و از آنجا نفت ایران به وسیله کامیونهای نفتکش به پالایشگاه حیفا حمل گردد. لوله مزبور در ظرف صد روز ساخته شد و در دسامبر 1957م شروع به کار نمود.
یک سال بعد نیازهای نفتی اسرائیل به علت مهاجرتهای دستهجمعی و پیشرفتهای اقتصادی افزایش یافت؛ لذا «بنگوریون» تصمیم گرفت «لوی اشکول» را به تهران بفرستد تا با شاه در این باره مذاکره کند. سفر «اشکول» به تهران چنان مخفی نگاه داشته شد که حتی «دوریل»، نمایندة اتاق بازرگانی اسرائیل در ایران، از آن آگاه نشد. «اشکول» به همراهی «کوزلوف» و «دکتر زِوی اینشتاین»، رئیس ادارة ارزهای خارجی در وزارت دارایی، به تهران آمدند و با استقبال «سپهبد بختیار» روبهرو شدند و در میهمانسرای ساواک اقامت داده شدند. پس از چند جلسه مذاکرات مقدماتی «اشکول» به حضور شاه رسید. این نخستین ملاقات یک وزیر اسرائیلی با شاه بود و ضمن آن هر دو تمایل خود را به گسترش روابط و تماسهای بین دو کشور ابراز داشتند و به دنبال آن صادرات نفت ایران به اسرائیل دوبرابر شد.
در اواخر دهه 1950م، پس از شکلگیری و تأسیس جمهوری عربی متحده، اسرائیل به رهبری «بنگوریون» نامههایی مبنی بر نگرانی خود از چنین روندی را به گوش سران ایران و اتیوپی رساند. شاه در پاسخ، موافقت کامل خود را با نظرات «بنگوریون» اعلام داشت و به دنبال این تبادلنامهها، تلاشهایی به منظور تحکیم و تقویت روابط اقتصادی بین دو کشور صورت گرفت. با وجود بحران سیاسی موجود در ایران، در سالهای 1341 و 1342ش، همکاری اقتصادی بین دو کشور اسرائیل و ایران ادامه داشت و عمدة خصوصیت و برجستگی مناسبات اقتصادی دو کشور، مسئله نفت بود که به همراه «خط لولة نفتی» پرماجراترین بخش روابط اقتصادی دو کشور را تشکیل داده است.
در سال 1344ش ایران و اسرائیل شرکتی به نام شرکت نفت «ماوراء آسیا» تأسیس کردند و آن را در کانادا به ثبت رساندند. به موجب توافق طرفین برای ایجاد یک شرکت نفتی که در تهران و تلآویو شعبه دایر کرده بود، پس از جنگ ژوئن اعراب و اسرائیل در سال 1346ش/1967م خط لولهای به طول 260 کیلومتر از بندر ایلات در کنار دریای سرخ به بندر اشکلان در ساحل مدیترانه کشیده شد که مخارج آن را دولت ایران پرداخت و از این طریق نفت ایران به مناطقی در اروپا به ویژه به ایتالیا و رومانی ارسال میشد.
در اواسط دهه 1340ش، طی ملاقات «آباابان» با شاه در تهران، با تقاضای آباابان مبنی بر افزایش میزان نفتی که ایران به اسرائیل میفروخت، موافقت شد.
پس از جنگ شش روزه، اسرائیل شروع به بهرهبرداری از چاههای نفت ابورودیس در شبه جزیره سینا کرد و بدینسان وابستگی خود را به نفت خارجی کاهش داد؛ اما از آنجا که میدانست باید روزی سینا را تخلیه کند، مایل بود مطمئن باشد که از ایران نفت دریافت خواهد کرد. بنابراین پس از بازگشت شاه از آمریکا و خرید شش هزار قبضة دیگر مسلسل یوزی از اسرائیل، ارسال نفت ایران به اسرائیل تضمین شد.
بسته شدن کانال سوئز موجب گردید که اسرائیلیها به فکر احداث لولة نفت جدید 32 اینچی بیفتند که نفت را از بندر ایلات به بندر اشکلان (عسقلان) در ساحل مدیترانه و از آنجا به وسیلة کشتیهای نفتکش به اروپا برساند.
در 21 شهریور 1344 «ساپیر»، وزیر دارایی اسرائیل، به اتفاق «مایر عزری»، سفیر اسرائیل در ایران، به حضور شاه رسید. ساپیر توضیح داد که در عرض ده سال گذشته دو بار کانال سوئز بسته شده، تمام قرائن و شواهد حاکی از آن است که کانال مدت مدیدی بسته خواهد ماند. خط لولة 32 اینچی از خاک اسرائیل که هزینة آن 110 میلیون دلار خواهد شد، میتواند نفت ایران را از ایلات به اشکلون و از آنجا به اروپا بفرستد. آمریکاییها با این طرح موافقت کردهاند و نخستوزیر انگلیس نیز فرستادة ویژهای برای بحث دربارة این موضوع به اسرائیل اعزام داشته است. شاه موافقت اصولی خود را با این طرح اعلام نمود؛ اما برای اظهارنظر قطعی چند روز مهلت خواست. چون میگفت باید واکنش کشورهای عرب و کمپانیهای نفتی را نیز در نظر بگیرد. در روزهای بعد روشن شد که «اردشیر زاهدی»، وزیر امور خارجه و «جمشید آموزگار» وزیر دارایی، با این طرح مخالفند و از واکنش کشورهای عرب واهمه دارند. از سوی دیگر سه تن از نیرومندترین افراد نزدیک شاه از طرح پشتیبانی میکنند؛ «اسدالله علم» وزیر دربار، «امیرعباس هویدا» نخستوزیر و «دکتر منوچهر اقبال» مدیرعامل شرکت نفت. سرانجام ایران موافقت خود را اعلام داشت. دو کشور بدین منظور شرکتی تأسیس کردند.
آغاز کار لوله جدید مصادف با اوج جنگ فرسایشی در امتداد کانال سوئز بود و چنین مینمود که در بهرهبرداری از آن تأخیر حاصل خواهد شد، اما در فوریه 1970م/بهمن 1348ش شاه بر تردیدهایش غلبه کرد و ده میلیون تن نفت از طریق این لوله فرستاد. نیروی دریایی ایران مرتباً از کشتیهای نفتکش در خلیجفارس و تنگة هرمز حمایت میکرد. در حالی که نیروی دریایی اسرائیل از پایگاه شرمالشیخ واقع در جنوب شبهجزیره سینا میتوانست از نفتکشهای مزبور هنگام عبور از تنگة تیران دفاع نماید.
بدینسان تأمین نفت اسرائیل عملی شد و شاه دیگر ترسی از واکنش کشورهای عرب به خود راه نداد. او در پاسخ یکی از خبرنگاران اظهار داشت:
«وقتی نفتکشها بنادر ایران را ترک میکنند، ما از مقصد نهایی آنها اطلاعی نداریم. نفتکشها در وسط راه به دستور صاحبانشان تغییر مسیر میدهند، چه کسی میتواند قسم بخورد که نفت اعراب به اسرائیل نمیرود؟»
در این بخش لازم است که راجع به برخی زوایای روابط نفتی و مسائل مربوط به آن در عرصة مناسبات ایران و اسرائیل از زبان اسناد و مدارک توضیحات بیشتری عرضه گردد.
مناسبات نفتی ایران و اسرائیل در نیمة دوم دهة 1960م دچار تحولی بزرگ شد. بسته شدن کانال سوئز و توافق ایران و اسرائیل بر سر ایجاد خط لوله ایلات اشکلون برای صدور نفت ایران و منتفع شدن طرفین از این حیث (برای ایران، درآمد مالی و برای اسرائیل، مصرف داخلی و استفاده از حق ترانزیت و صادرات آن) دگرگونی عظیمی را در مناسبات نفتی دو کشور به وجود آورد.
برخی از کشتیهایی که در این مسیر در حال آمد و شد بودند، در حالی که در اجارة شرکت ملی نفت ایران قرار داشتند، مالکیت ثبت شدة آنها متعلق به دیگر کشورها بود.
سندی از سفارت آمریکا در تهران، به تاریخ 24 مه 1967م/ سوم خرداد 1346ش در این خصوص اشعار میدارد:
«... 2- مالکیت ثبتشدة چهار نفتکش (همه با پرچم لیبریا) که به طور منظم نفت را از ایران به بندر ایلات (اسرائیل) میبرند:
الف: شرکت نفتکش نورا – هریس (مدیران، هیمن) مونرویا.
ب: شرکت نفتکش لئون ترانس ولد، مونرویا.
ج: شرکت سوپر تانکر سامسون، مونرویا.
د: شرکت سیریس (سابقاً آئورورا) استرو آرمادا Sa Nav پاناما.
3- یک کشتی پنجم به نام پاتریا که مالکیت آن شرکت نفتکش ZAS با مسئولیت محدود مونورویا بوده است در این برنامه به کار رفته و لیکن اکنون چنان تعهدی ندارد...
4- نفت از ذخائر موجود تحت مالکیت دو عضو گروه ایریکان میباشد که عبارتند از سیکنال ایران مقیم لوس آنجلس و سویپو مقیم کلیولند.»(1)
سند دیگری از سفارت آمریکا در تهران به تاریخ 27 مه 1967م/ششم خرداد 1346ش اطلاعات بیشتری درباره فعالیت نفتکشها، طریقة حمل و مبدأ و مقصد آنها عرضه میکند:
«... 1- تلگراف تی، دی، سی، اس، 67-07341/314 گزارش داد که نفتکشهای سیریس (سابقاً آئورورا)، نورا، لئون و سامسون که همه با پرچم لیبریا حرکت میکنند به طور منظم نفت به بندر ایلات (در خلیج عقبه) میبرند.
2- نفتکشهای نورا، لئون در تاریخ بیستم و بیست و چهارم می 1967 به ترتیب از جزیره خارک رهسپار خلیج عقبه شدند. نفتکش سیریس روز بیست و هشت مه برای بارگیری نفت به جزیرة خارک خواهد آمد. هنوز معلوم نشده است که نفتکشهای سامسون و پاتریا که نفتکش دیگری است که نفت به اسرائیل میبرد و همچنین دارای پرچم لیبریا است در کجا هستند.
3- نفتکشهای سیریس و پاتریا به طور منظم بین جزیرة خارک و بندر ایلات حرکت کرده و نفت برای اسرائیل میبرند و سفر آنها روی هم رفته 20 روز به طول میکشد. همچنین دانسته شده است که کشتیهای دیگری نفت را از بنادر ایران به اسرائیل حمل میکنند ولی تعدادی از آنها هنگام ترک بندر بارنامهای قلابی دارند، به طوری که بندر ایلات بندر مقصد آنها ذکر نشده است.(2)
باید خاطرنشان ساخت که از کشتیهای حامل نفت به اسرائیل برای حمل کالاهای اسرائیلی و یا تجهیزات نظامی آن کشور به ایران نیز استفاده به عمل میآمد و کشتیهای مزبور که پس از رسیدن به مقصد و تخلیة نفت خود به ناچار میبایست به صورت خالی به مبدأ مراجعت نمایند، در صورت لزوم اقدام به بارگیری و جاسازی اشیا و کالاهای صادره از اسرائیل به ایران مینمودند. این روش، اغلب در مواردی به کار میرفت که امکان حمل وسائل و تجهیزات به وسیله هواپیما، به هر دلیل ممکن میسر نمیگردید.
سند زیر از سفارت آمریکا در تهران به تاریخ 27 مه 1967م/ خرداد 1347ش توجیهات اقتصادی احداث خط لولة 42 اینچی را بیان میدارد:
«...1- توجیه اقتصادی:
الف. ارزانتر از دور آفریقا. در حالی که شرکتهای نفتی مدعی هستند که خط لوله مقرون به صرفه نیست. آنها خودشان بهتر میدانند آن طوری که اسرائیل برداشت میکند 29 کشتی به ظرفیت 200 هزار تن میتوانند 50 میلیون تن نفت را از طریق خط لوله در ظرف یک سال منتقل کنند. برای منتقل کردن همین مقدار نفت در ظرف مدت مشابهی با کشتیهایی به همین ظرفیت از طریق دور آفریقا 50 کشتی لازم خواهد بود. هر کشتی، 20 میلیون دلار ارزش دارد و از آنجایی که 21 کشتی دیگر نیز لازم است، هزینه اضافی بیش از چهارصد میلیون دلار خواهد بود که دو یا سه برابر خط لوله است.
ب. هزینه کمتر سرویس. اسرائیلیها مدعی هستند که هزینة سرویس برای نفتکشها بیش از هزینة سرویس برای خط لوله است و تناسب هزینه سرویس نسبت به هزینة سرمایه، دو بر یک برای این نفتکشها در مقابل یک بر دو برای خط لوله است.
ج. تأسیسات بهتر بندری برای بارگیری و تخلیه کشتیها. بندر ایلات آن قدر عمیق است که میتواند هر گونه کشتی با هرگونه ظرفیت را بپذیرد و از سوی دیگر این بندر قادر خواهد بود برنامه رفت و آمد کشتیهای کوچکتر را به بنادر اروپایی در شرق مدیترانه تنظیم کند، زیرا به هر صورت بنادر اروپایی میتوانند تنها کشتیهای کوچک را بپذیرند و نخواهند توانست نفتکشهای بزرگ را که آفریقا را دور زده و به آنجا میآیند، بپذیرند. زیرا در چنین صورتی عملیات پذیرش کشتیها دو برابر خواهد شد.
بدین ترتیب اسرائیلیها اعتقاد دارند که وجود یک خط لوله از لحاظ اقتصادی قابل توجیه است، حتی اگر کانال سوئز مجدداً باز شود.
2. قابلیت دستیابی:
آنها گفتند که موضوع، ایجاد تأسیسات ترانزیتی است که همة کشورها بتوانند از آن استفاده کنند. آنها خاطرنشان ساختند که تمامی نفت خط لوله 16 اینچی کنونی از ایران میآید. ولی هیچگونه تعهدی داده نشده است که ظرفیت این خط لوله 16 اینچی فقط برای ایران قابل دسترس باشد.
3. ساختمان:
آنها انتظار دارند که ظرف یک سال کار را تمام کنند و بیشتر لولهها از سوی یک کارخانه در اسرائیل متعلق به یک شرکت مقیم کالیفرنیا ساخته خواهد شد و آنها فرایند جوشکاری فرکانس بالای فوق مدرن را که در کارخانه لولهسازی اهواز به کار میرود، به کار نخواهند برد، بلکه یک فرایند قدیمیتر و محافظهکارانهتر را به کار میبرند. آنها گفتند که کاملاً معتقدند که کارخانة ترسن کالیفرنیا کاملاً رضایتبخش است؛ هر چند اینگونه طرحها به نحو اجتنابناپذیری دارای یک دوران آزمایش هستند. آنها متذکر شدند که کیفیت فولاد، گاهگاهی مشکلاتی ایجاد میکند.
4. تحویل نفت خام:
آنها افزودند که دربارة قابل دسترس بودن نفت خام جهت تحویل از طریق این خط هیچگونه نگرانی ندارند و تنها مشکل پیدا کردن مشتری در انتهای دیگر خط لوله است.»(3)
پس از اینکه پیشنهاد مشارکت اسرائیلیها به ایران در خصوص احداث خط لولة 42 اینچی با استقبال شاه روبهرو شد و شرکت خط لولة ایلات – اشکلون با سرمایهگذاری مساوی پنجاه – پنجاه اسرائیل و شرکت ملی نفت ایران تأسیس گردید، اسرائیلیها اطمینان یافتند که خواهند توانست حدود چهارصد الی پانصد هزار بشکه در روز از طریق تولیدکنندگان مستقل نفت در خلیجفارس و شرکت ملی نفت ایران برای تغذیة خطوط لولة خود به دست آورند.
و اما درباره موضعگیریهای شاه در قبال مسئلة نفت در رابطه با اسرائیل چنین برمیآید که «در حالی که آمریکا و شرکتهای نفتی غربی سعی داشتند به طور زیرکانهای نقش خود را در ارسال نفت به اسرائیل انکار نموده و به منظور حفظ منافع و موقعیت خود در میان کشورهای عربی، موضع بیطرفانهای در قبال مسئله احداث خط لولة مشترک ایران و اسرائیل اتخاذ نمایند، شاه، نه تنها تصمیم گرفت کوچکترین وقعی به تمایلات ضدصهیونیستی اعراب ننهد، بلکه از اظهار تلویحی این نکته نیز به شرکتهای کنسرسیوم و فراتر از آن در سطح جهانی، که تصمیمگیرندة اصلی کیست خودداری نورزید.»
سند زیر، نامهای از وزارت امور خارجة آمریکا به «آرمین مایر»، سفیر آن کشور در تهران است که در سیزدهم فوریه 1966م/24 بهمن 1347ش ارسال گردیده، به خوبی مبین دیدگاه شاه در این زمینه است:
«در جلساتمان با شرکتهای نفتی و انگلیسیها، به هنگام مقایسة یادداشتهای مربوط به ملاقات شاه با نمایندگان کنسرسیوم در تاریخ 31 ژانویه از گفتة قطعی شاه در مورد خط لولة اسرائیل اطلاع یافتیم. او گفته است این خط برای ایران سود مالی دارد و ایران در نظر دارد بدون توجه به شکایات اعراب، استفاده از آن را ادامه دهد.
او اضافه کرده است که مطمئن است اعراب قادر به شکست دادن اسرائیل نیستند و اسرائیل برای ایران منزلت یک دوست را دارد.»(4)
درباره شیوة برخورد آمریکاییها با رابطه خط لولة ایلات – اشکلون در سند زیر که از کنسولگری آمریکا در ظهران عربستان به وزارت امور خارجه آمریکا در تاریخ 23 اوت 1970م/31 مرداد 1349ش ارسال گردیده، میتوان پی برد که روش برخورد قدرتی که پشت سر دو متحد استراتژیک منطقهای خود قرار داشته، چقدر احتیاطآمیز بوده است. در این سند چنین آمده است:
«1- در این موقعیت حساس فکر میکنیم که هرگونه مشارکت و معیت آمریکا با طرح خط لولة ایلات – اشکلون ممکن است مخاطرات شدیدی را در قبال مناسباتمان با کشورهای دوست عرب صادرکنندة نفت دربر داشته باشد و برای مبارزة افراطیون عرب علیه تلاش صلح جاری که آمریکا به راه انداخته، افراطیون عرب علیه تلاش صلح جاری که آمریکا به راه انداخته، مهمات حیاتی ]تبلیغاتی] تهیه خواهد کرد. هماکنون نیز جبهة خلق برای آزادی فلسطین در شمارة 11 ژوئیه هفتهنامه بیروتی الهدف، آمریکا، دولت عربستان و ایران را به توطئه علیه منافع اعراب با ترتیب دادن ارسال نفت اضافی ایران از طریق خط لولة اسرائیلی متهم نموده است.
2- علاوه بر آن، در حالی که کلیة تولیدکنندگان حوزه خلیج سعی در تولید بیشتر دارند، هرگونه حرکتی که نشانگر حمایت از تولیدکننده (مانند ایران) در بازار پرمنافع اروپایی باشد، باعث رنجش و انزجار دولتهای عرب تولیدکنندة نفت و شرکتهای آمریکایی در این منطقه خواهد شد.
3- خلاصه، ما احساس میکنیم این امر اساساً به ایرانیها و اسرائیلیها مربوط است و هر دو به حد کافی هوشیار هستند تا بدون مطرح شدن از طرف دولت آمریکا احتمالاتی را که خط لوله ایلات – اشکلون همراه دارد ملاحظه کنند.»(5)
در جریان جنگ یوم کیپور در سال 1973م اعراب و اسرائیل و در سالهای پس از آن صادرات نفت ایران به اسرائیل همچنان ادامه داشت و این امر در حالی بود که اعتراضات اعراب گوش ایرانیان را میآزرد.
بر اساس سندی به تاریخ اول مه 1975م/یازدهم اردیبهشت 1354ش، وزیر دارایی اسرائیل برای سفارت آمریکا در تلآویو تصدیق نمود که خرید نفت خام از ایران در سطح چهار میلیون تن در سال ادامه داشته است. وی همچنین اضافه کرده بود که مبلغ پرداختی به وسیله اسرائیل در طول سال 1975م معادل قیمت جهانی، یعنی به طور متوسط، 35/10 دلار برای هر بشکه بوده است.
نتیجة عمدة محور جدید ایران، مصر و عربستان سعودی در اوایل دهة 1350ش این بود که ایران مناسبات خود را با مصر به نحو اعجابآوری گسترش داد و از گرمی روابط خود با اسرائیل به شدت کاست. «شرکت ملی نفت ایران دیگر نیازی به راه اسرائیل برای صدور نفت به اروپا نداشت و میکوشید استفاده از خط لولة اسرائیل را محدود سازد.» بنابراین از این ناحیه خطر بزرگی لوله نفت ایلات – اشکلون را تهدید میکرد، چرا که ایران به مصر قول داده بود لولة نفت جدیدی احداث کند که عملاً در مقابل خط لولة ایلات – اشکلون قرار میگرفت و آن را از کارایی میانداخت. اسرائیلیها که شاهد این تغییر سیاست بودند، ضروری دانستند به فشار خود به شاه برای همکاریهای دو کشور بیفزایند؛ اما این فشارها ثمری نبخشید؛ زیرا که روند اوضاع به سمتی میرفت که قدرتهای فرامنطقهای و منطقهای پذیرفته بودند که برای ایجاد صلح و ثبات در منطقه بایستی متحد استراتژیک خود را تحت فشار بگذارند. هر چند که به منظور ایجاد ثبات در منطقه و برقراری صلح، ایران پذیرفت نفت موردنیاز اسرائیل را تأمین کند؛ نفتی که بخش اعظم آن تا زمانی که چاههای نفت ابورودیس در اختیار اسرائیل قرار گرفت تأمین شده بود و هنگامی که برای برقراری صلح در منطقه موافقتنامه بین مصر و اسرائیل در کمپدیوید امضا شد و چاههای مذکور به مصر بازگردانده شدند، شاه ایران تأمین نفت را برای اسرائیل تضمین کرد.
زمانی که مناسبات ایران و مصر بهبود یافت و پس از درخواستهای «سادات» مبنی بر توقف خط لوله ایلات – اشکلون و جایگزینی خط لولهای از سوی ایران و مصر به جای آن، «در اوایل سال 1975م رژیم شاه به اسرائیل اطلاع داد که در نظر دارد استفاده از خط لوله ایلات – اشکلون را متوقف سازد. در همان هنگام «سادات» نیز از اسرائیل خواست که گردنههای جدی و میتلا و چاههای نفت ابورودیس را در شبهجزیرة سینا تخلیه کند. نظر به اینکه نفت سینا بخش عمدهای از نیازهای مصرفی اسرائیل را تأمین میکرد، توانایی اسرائیل در موافقت با تقاضای «سادات» بستگی به اطمینان از ادامة فروش نفت ایران به آن کشور داشت؛ لذا در بهمن 1353ش «ایگال آلون»، وزیر خارجة اسرائیل به منظور مذاکره در این خصوص به تهران آمد. وی در این سفر که «حیئم بارون» او را همراهی میکرد موفق شد جریان نفت ارسالی به اسرائیل را تضمین کند.»
بدین سان بر اساس چنین موافقتنامههایی بود که در سال 1348ش طبق دستور شاه ده میلیون تن نفت از طریق خط لوله ایلات – اشکلون به اسرائیل فرستاده شد. ارسال نفت ایران حتی پس از جنگ چهارم اعراب و اسرائیل در سال 1352ش/1973م ادامه یافت. مخصوصاً از زمانی که اسرائیلیها مجبور شدند حوضچههای نفتی اشغال شده در صحرای سینا را به مصریها بازگردانند، صدور نفت ایران به اسرائیل افزایش یافت و حتی در سال 1354ش/1975م حکومت ایران متعهد شد «کلیة احتیاجات نفتی اسرائیل را تأمین کند و این تضمین دولت ایران خود جزیی از معاهده سرّی میان مصر و اسرائیل بود که «هنری کیسینجر» وزیر خارجه وقت آمریکا، مذاکرات مربوط به آن را به عهده داشت.»
محمدرضا شاه و امیرعباس هویدا همیشه در مصاحبههای خود منکر ارسال نفت به اسرائیل میشدند و ادعا میکردند که کنسرسیوم به اسرائیل نفت میفروشد و حتی پس از قرارداد نفتی 1973م شاه مدعی شد هنگامی که نفتکشها بنادر ایران را ترک میکنند، ایران از مقصد نهایی بیخبر است. در سال 1354ش که مجاهدین عرب نفتکشی را که از ایران به اسرائیل نفت میبرد منفجر کردند، «هویدا» در پاسخ یکی از مخبرین جراید گفت: «کشور ایران نفت موردنیاز اسرائیل را تأمین میکند. منتها نفت را کمپانیهای خارجی به اسرائیل میفروشند و نه ایران». به رغم تمامی این موضعگیریها، طبق تحلیل «فرد هالیدی» نمیتوان منکر این واقعیت شد که دولت ایران بزرگترین فروشندة نفت به اسرائیل بوده و این مهمترین رقم واحد از میان همکاریهای گوناگون دو کشور است.
در سالهای 1354 و 1355ش نفت ایران همچنان به اسرائیل جاری بود. فشارهای ایران و مصر به اسرائیل در تابستان 1354ش به نتیجه رسید و اسرائیل با استرداد چاههای نفت ابورودیس به مصر موافقت کرد؛ اما چون «رابین» از دریافت نفت از ایران چندان مطمئن نبود، در 25 مرداد (دو هفته قبل از امضای موافقتنامه) یک بار دیگر به تهران آمد. این بار مذاکرات شاه و رابین در نوشهر، واقع در کرانة دریای خزر، به عمل آمد. هر چند دربارة سفر «رابین» اختفای کامل به عمل آمد و برای او با اسم مستعار در هتل رامسر اتاق ذخیره شده بود، به محض اینکه نخستوزیر اسرائیل وارد هتل شد، تعدادی از یهودیان ایرانی و کارشناسان اسرائیلی که در طرحهای مختلف کار میکردند و برای گذراندن تعطیلات به رامسر رفته بودند، او را شناختند و برایش کف زدند. در نتیجه خبر مسافرت نخستوزیر اسرائیل به ایران ابتدا در میان جامعة یهودیان ایران و سپس در مطبوعات بینالمللی منتشر شد؛ اما دولت ایران از انتشار آن در مطبوعات داخلی جلوگیری کرد. هر چند جزئیات مذاکرات شاه و رابین هیچگاه منتشر نشد؛ اما گفته میشد شاه به رابین اطمینان داده بود که نفت ایران – کماکان – به اسرائیل صادر شود و جای نگرانی نیست.
به محض اینکه موافقتنامه جداسازی نیروها در شهریور 1354ش امضا شد، بلافاصله در روابط ایران و اسرائیل گرمی احساس شد. در این هنگام، ایران به برکت چهار برابر شدن بهای نفت، یک باره ثروتمند شده بود و دیگر نیازی به اعتبارات اسرائیلی برای خرید جنگافزار و تجهیزات نظامی نداشت و بازار اسلحة جهانی کاملاً به رویش باز بود؛ اما شاه با درآمد سرشاری که از نفت عایدش میشد و تشویق آمریکا، در نظر داشت زیربنای صنایع نظامی ایران را گسترش دهد تا خودش بتواند به تولید سلاحهای پیچیده و تکنولوژی پیشرفته بپردازد. بهبود موقعیت ایران در جهان عرب و کمارزش شدن خط لولة ایلات – اشکلون، اسرائیلیها را به این فکر واداشت که مبادا به کلی از خرید جنگافزار از آن کشور خودداری کند.
با وجود این، ایران در تابستان 1355ش یک بار دیگر تمایل خود را به ارسال نفت خود به اروپا از راههای دیگری جز خط لولة ایلات – اشکلون ابراز داشت. به خاطر موفقیتی که «ایگال آلون» در سفر سابقش در زمینة تأمین نفت اسرائیل از ایران و ارسال نفت ایران از طریق خط لولة ایلات – اشکلون کسب کرده بود، «رابین» در مردادماه آن سال او را مأمور مذاکره با شاه کرد. وی در این سفر نیز موفق شد از سقوط مناسبات نفتی دو کشور به نقطة صفر جلوگیری کند و موجبات تداوم ارسال نفت ایران را به اسرائیل و خط لولة فوقالذکر فراهم آورد.
به این ترتیب، ایران عرضهکننده اصلی نفت به اسرائیل بود و فروش نفت، عامل مهم در همکاری بین دو کشور محسوب میگردید. ایران با دو هدف عمده، نفت خود را در اختیار اسرائیل قرار میداد: اول بهبود وضع مالی خود. دوم، تقویت اسرائیل در مقابل کشورهای ستیزهجوی عرب. البته عوامل دیگری از جمله نفوذ صهیونیستها به منظور وادار ساختن مقامات آمریکایی به پذیرش تقاضاهای تسلیحاتی و مالی ایران نیز تأثیر مهمی در گسترش همکاریهای نفتی دو کشور داشته است. از طرف دیگر ایران، نفت خود را به منظور خرید پارهای تجهیزات و تسلیحات مدرن نظامی و بهرهگیری از تخصصهای مختلف اسرائیل، به آن کشور تحویل میداد. با توجه به تحریم اعمال شده از سوی کشورهای غربی علیه اسرائیل، ایران به صورت بزرگترین منبع تأمینکننده نفت اسرائیل درآمد؛ به طوری که در حدود 150 هزار بشکه در روز میشد، به وسیلة ایران تأمین مینمود.
واقعیت این است که برجستهترین جنبة مناسبات ایران و اسرائیل و در عین حال پرماجراترین بخش روابط دو کشور، مسئله نفت و خط لولة نفتی بوده است که در فضایی محرمانه صورت میگرفت. اهمیت ارسال نفت ایران به اسرائیل به اندازهای بود که تضمین آن برای اسرائیل همچون یکی از بندهای پیمان کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل در سال 1975م جلوهگر شد و از جهتی ایران را به سوپاپ اطمینانی برای موجودیت اسرائیل که در چهاردیواری اعراب محصور شده بود، تبدیل کرده بود که میتوانست در اتحاد استراتژیک دو کشور از یک سو و اتحاد راهبردی ایران، اسرائیل و آمریکا از سوی دیگر، نقش حیاتی تأمین انرژی اسرائیل را به طرز قابل ملاحظهای بازی کند.
بنابراین، ارسال نفت ایران به اسرائیل به منزلة یک روند بدون وقفه تا انقلاب اسلامی ایران در 1979م ادامه یافت و ایران به منزلة منبع اصلی تأمینکننده نفت اسرائیل در چشم سیاستمداران اسرائیل و آمریکا از اهمیت استراتژیک برخوردار بود.
پینوشتها
1- اسناد لانه جاسوسی، شماره 36، ص 27.
2- همان، صص 28 و 29.
3- اسناد لانه جاسوسی، شماره 36، صص 32-30.
4- اسناد لانه جاسوسی، شماره 11، ص 79.
5- اسناد لانه جاسوسی، شماره 36، صص 44 و 45.
علی فلاح نژاد ، مناسبات ایران و اسرائیل در دوره پهلوی دوم ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص 215 تا 234