13 مرداد 1400
حاج آقا نوراللّه و حاج شیخ عبدالکریم حایرى یزدى
دو سیاست و روش مکمل با یک هدف
بسم اللّه الرحمن الرحیم
البته من در واقعه قم سن زیادى نداشتم و فردى از طلاب بودم که فقط ناظر بر جریانات بوده ولى در حد خودم نیز درک مىکردم . یادم مىآید من با طلاب و سایر علما هر وقت که آنها به دعوت آیتاللّه حاج آقا نوراللّه نجفى براى همراهى با قیام کنندگان از شهرهاى مختلف مىآمدند ما هم به استقبال آنها مىرفتیم و مراسم باشکوهى برگزار مىگردید. مرحوم آیتاللّه والد به علماى خاندان نجفى بسیار علاقمند بودند و به آنان احترام مىگذاشتند. بخصوص با مرحوم آیتاللّه حاج شیخ محمدرضا نجفى پسر برادر حاج آقا نوراللّه بسیار مأنوس و محشور و صمیمى بودند. و از ایام طلبگى این دو در کنار هم و با یکدیگر همدرس و هم بحث بودند و در تمامى عمر همیشه تماس و مکاتبه داشتند. در جریان واقعه قم هم زیاد یکدیگر را مىدیدند. و یادم مىآید قیام کنندگان و مهاجرین از علما روزها در همین صحن حضرت معصومه (ع) مذاکره و جلسه داشتند و مردم را در جریان مسایل گذاشته و مرحوم حاج شیخ محمدرضا کلباسى نیز منبر مىرفت و مسایل را عنوان مىنمود. مرحوم آیتاللّه حاج آقا نوراللّه بسیار متواضع و داراى اخلاق و رفتار و منش بزرگوارانه بودند؛ چنانکه در طول مدت مهاجرت و قیام چندین بار بین ایشان و پدرم ملاقاتهایى صورت گرفت. در یکى از این دیدارها من در اطاقى نشسته بودم و ایشان که داشتند عبور مىکردند وقتى چشمشان به من افتاد با آن همه مقامات و موقعیت علمى، سیاسى، اجتماعى به من که یکى از طلاب بودم، سلام کردند. و من هنوز بعد از آن همه سال حدود شصت سال خاطره این تواضع و اخلاق کریمه را در یاد دارم. مرحوم پدرم براى قیام کنندگان و سرنوشت آنان بسیار نگران و ناراحت بودند و در ضمن مواظب اوضاع بودند. و از آنجایى که مسؤولیت خطیر و تاریخى و مهم ریاست حوزه مقدسه علمیه قم با ایشان بود از این رو هر چند قلبا مایل به پیشبرد کار علما بودند، ولى به لحاظ آن موقعیت خاص نمىتوانستند علنى و آشکار و به طور فعال از این مسأله حمایت کنند. ولى از طرفى مخبرالسلطنه و تیمورتاش را خواستند براى خاطر علما و تأمین نظر اینها (علما) با آنها صحبت کردند. و تا آنجا که برایشان مقدور بود از آنها مىخواستند که تأمین خواسته علما بشود. و تیمورتاش در جواب والدمان گفته بود: علما، نه اینها. و از والدمان جواب شنیده بود که با تندى به او گفته بودند: اگر تو حقیقت اینها را فهمیده بودى، مىفهمى قدرت اینها را.
در هر حال اگر آیت اللّه والدمان به طور صریح و علنى برخورد داشتند آن وقت درصورت نگرفتن نتیجه از سوى مهاجرین شاید خطر انهدام و نابودى کامل حوزه مىرفت. ولى ایشان هر چند به ظاهر سکوت کرده بودند، از دستگاه حکومتى مىخواستند که قضیه مهاجرین و خواستههاى آنان و تقاضاهایشان را انجام دهند. و از طرفى نیز به شاگردان و طلاب نیز توصیه مىنمودند که به استقبال علما بروند. و یکبار هم خودشان علماى مهاجرین و خود مرحوم حاج آقا نوراللّه را مهمانى کرده که این قضیه را به خوبى یادم هست. تا اینکه مسأله قیام وارد مراحل حادتر و مشکلتر گشت. و والدمان نگران سرنوشت علما و سرانجام کار آنها بودند. بعد از چندى آیتاللّه حاج آقا نوراللّه را مختصر کسالتى عارض گشت. یادم مىآید روزى مرحوم آیتاللّه علامه شیخ محمدرضا نجفى به منزل ما آمد، رسم ایشان این بود که از همان دم درب خانه بلند بلند صحبت مىنمودند. و آن روز از همانجا گفت: عمویم (حاج آقا نوراللّه) هیچ کسالتى ندارد هیچ کسالتى ندارد و مختصر سرماخوردگى است. و والدمان هم شدیدا نگران حال ایشان بودند. تا اینکه چند روز بعد هم خبر آوردند و گفتند که ایشان به طور مشکوک رحلت کردهاند. بعد از این خبر والدمان بسیار غمگین و متأثر گشتند و مراسم باشکوهى هم براى تجلیل از ایشان و احترام به مقامشان ترتیب یافت. رحلت ایشان باعث پاشیده شدن قیام و تفرق علماى مهاجر شد.
رحمهًْاللّه علیه
والسلام علیکم
آذرماه 1364
کتاب مجموعه مقالات همایش تبیین آراء و بزرگداشت هشتادمین سالگرد نهضت آیت الله حاج آقا نورالله اصفهانی، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، 1384 .