15 اردیبهشت 1392
دعایی: آیتالله طالقانی به زندانبانش پناه داد
زهره آشتیانی: طلبه جوانی که مسوول تایپ، تکثیر و توزیع ماهنامه «بعثت» بود که به مثابه ارگان روحانیون روشنفکر و مبارز حوزه علمیه قم ایفای نقش میکرد و چهرههایی چون ربانی شیرازی، باهنر، مصباح، علی حجتی کرمانی، خسروشاهی و هاشمی رفسنجانی در آن گرد آمده بودند، آیتالله خامنهای از مشهد مقالاتی برای آن میفرستادند و حتی آقای منتظری هم کمکهای موثری برای چاپ نشریه میکرد، ۱۵ ماه پس از پیروزی انقلاب، مدیر مسوول دیرپاترین روزنامه ایران شد که آن زمان ۵۴ سال بود که منتشر میشد؛ وی که از همان روزهای جوانی نامش در کنار مطبوعات دیده میشده است، به واسطه همین ماهنامه بعثت بود که با آقای طالقانی ارتباط میگیرد. زمانی که سعی میکند تا از میان میلههای آهنی زندان این نشریه را از طریق آقای مفیدی به آیتالله برساند، تلاشی که البته به گفته خودش بعدها به خاطر آن از سوی طالقانی ملامتی مشفقانه شد.
وی تاریخی شفاهی از روزهایی است که در کنار دیگر علمایی چون خسروشاهی یا حجتی در جلسات محاکمه عشرتآباد شرکت میکرده و شاهدی است بر ارتباط صمیمانه مرحوم طالقانی با حضرت امام که وی تعبیری «آرمانی» برای آن دارد. سید محمود دعایی حدودا ۷۰ ساله که خود روزنامهنگاری قدیمی است به راحتی مجالی برای گفتوگو با دیگر همکاران خود نمیدهد اما وقتی پای تلفن صحبت از آیتالله طالقانی شد بدون شرحی وقتی را تعیین میکند. شنبه، ساعت سه، دفتر روزنامه اطلاعات؛ به مانند همیشه ساده و صمیمی با روحیه یک روزنامهنگار کهنهکار پای میز مینشیند و با حوصله تعریف میکند هرچند با همان وسواس رسانهای که همه روزنامهنگاران دارند میخواهد که بعد از تنظیم متن مصاحبهاش را ببیند. در این گفتوگوی حدودا یکساعته او تصویری از آقای طالقانی برایم طراحی میکند که به قول خودش مردی از تبار «خوبان» را باید شناخت. مردی که او از جوانی همراهش بوده و حتی به اعتماد او و به قول خودش بدون مطالعه عضو سازمان مجاهدین خلق میشود، عضویتی که خیلی زود پس میگیرد. در این مجال یکساعته او وارد صحبتهای حاشیهای نمیشود و وقتی از ماجرای نامه فرزند طالقانی به پدر درباره تغییر ایدئولوژیاش در سازمانی که زمانی خود عضو آن بوده میپرسم، میگوید «طرح این موضوعها کمکی به خاندان طالقانی نمیکند» یا وقتی میگویم که فضای بعد از طالقانی را توصیف کند تنها به ذکر خاطرهای از یکی از خطبههای آیتالله میپردازد. همراه با یکدیگر این گفتوگو را میخوانیم:
***
جایی در خاطراتتان خواندم که آشنایی شما با مرحوم طالقانی از زندان بوده است، البته از زمانی که شما ملاقاتکننده ایشان بودید. شاید بهتر باشد که این گفتوگو را از اینجا شروع کنیم.
با مرحوم طالقانی بعد از آغاز نهضت روحانیت آشنا شدم. طلبه جوانی بودم که نهضت روحانیت با جریانات موسوم به انجمنهای ایالتی و ولایتی آغاز شده بود که در واقع این آغاز حرکت روحانیت بود. بعد از فوت آقای بروجردی بود. پس از آن با روی دادن واقعه ۱۵ خرداد و سخنرانی معروف امام در مدرسه فیضیه مبارزات روحانیت وارد مرحله تازهای شد. در همین برهه زمانی بود که حضرت امام پس از آزادی از حصر و زندان به حرکت آگاهیبخش و ضد دیکتاتوری ادامه دادند که منجر به تبعید ایشان شد. در آن زمان که من دبیرستان را رها کرده بودم و به حوزه علمیه کرمان آمدم با موجی از حرکتهای مبارزاتی و اسلامی مواجه شدم که بنا بر همین با فضای مبارزات آن موقع آشنا شده و همراه شدم. در همان ایام بود که جریان محاکمات اعضای نهضت آزادی شروع شده بود و ما به عنوان طلبهای جوان از قم به تهران میآمدیم و در دادگاه شرکت میکردیم. ما به عنوان طلبههای جوان به شخصیتهای برجسته روحانیون مبارز علاقهمند بودیم و در این فضا من با شخصیت حضرت آیتالله طالقانی آشنا شدم و سعی میکردم که از محضر ایشان استفاده کنم. در همین زمان بود که محاکمات ایشان در دادستانی ارتش در تهران شروع شده بود.
همان دادگاه عشرتآباد؟
بله و ما به عنوان یک حرکت سمبلیک مبارزاتی از قم به تهران میآمدیم و در دادگاه شرکت میکردیم که البته برای ما بسیار آموزنده بود و درسهای بسیاری برای ما داشت. اعضای نهضت آزادی در آنجا صحبتهایی میکردند و دفاعیاتی داشتند که دفاعیات آنها از سوی برخی از دوستان چاپ میشد. خود ما هم در قم برای انتشار آن تلاش میکردیم و اگر دوستان مراجعه میکردند در کمک به آنها چاپخانههایی را معرفی میکردیم.
از دیگر روحانیونی که در آن جلسات دادگاه شرکت میکردند چه کسانی بودند؟
آقای خسروشاهی، آقای علی حجتی کرمانی و دیگر علما در آن جلسات شرکت میکردند. ما هم به عنوان طلبههای جوان برای اعلام همبستگی در مقابل رژیمی که دست به محاکمه و بازداشت خوبان میزد در این جلسات شرکت و با این حرکت در برابر اقدام رژیم مقاومت میکردیم.
گفته میشود که آقای طالقانی در تمام جلسات آن دادگاه سکوت کرده بودند و در دفاع از خود حرفی نزدهاند؟
آقای طالقانی به عنوان شخصیت درجه اول تشکیلاتی، مورد احترام همه بودند. حتی مسوولان دادگاه ناگزیر به حرمتگذاری به ایشان بودند و اهانتی نمیکردند. ایشان در برابر به اصطلاح کیفرخواستی که از سوی دادستانی علیه ایشان مطرح شده بود سکوت کردند و فقط در پایان آیه شریفهای از قرآن را تلاوت کردند که خطاب به فرعون بود. نظام حاکم را به سیستم فرعونی تشبیه کردند و گفتند که سرانجام شما سرانجام شومی خواهد بود و کسانی که در برابر شما مبارزه میکنند پیروز خواهند شد. به یاد دارم که با صدایی رسا و گیرا این آیه شریفه را خواندند که مورد تشویق و احترام همه قرار گرفتند.
در همین دادگاه به حبس محکوم شدند؟
بله؛ پس از اینکه اعضای نهضت آزادی به زندان افتادند یکی دیگر از حرکات مبارزاتی ما این بود که تلاش میکردیم در ساعت مقرری که اعلام میشد برای ملاقات آنها به زندان قصر میرفتیم. از اعضای نهضت آزادی، مرحوم بازرگان، مرحوم سحابی، آقای بستهنگار، آقای مفیدی و دکتر شیبانی که همراه ایشان بودند به اتاقی میآمدند که وسط آن اتاق نردههای آهنینی وجود داشت. بین نردههای آهنی میان ملاقاتکنندگان و ملاقاتشوندگان کمی بیشتر از نیم متر فاصله بود. این نرده بین ما قرار داشت که پلیس آنجا میایستاد و مراقب بود که زندانیان چیزی را رد و بدل نکنند و یا حرفی نزنند. من یکبار وقتی برای ملاقات رفته بودم نشریه بعثت را با خودم بردم، نشریهای که در قم به عنوان ارگان روحانیت مبارز قم تهیه میشد و بسیار تاثیرگذار بود. این نشریه را با خودم داخل بردم و در یک لحظه که پلیس حواسش نبود دستم را از لای نرده دراز کردم و آقای مفیدی در آن طرف، نشریه را از من گرفتند. البته بعدها من برای این کار مورد ملامت قرار گرفتم و آقای طالقانی با دلجویی و بزرگواری به من نصیحت کردند که برای رساندن این نشریه که میتوانیم اخبارش را از طریق دیگر هم دریافت کنیم ریسک نکنید و این نصیحت دلسوزانهای بود که ایشان نسبت به من داشتند. ملاقات بعدی من با ایشان زمانی بود که آقای بازرگان در مقطعی از زندان آزاد شده بودند و پس از آزادی به دارالتبلیغ آقای شریعتمداری در قم مراجعه کرده بودند. آقای شریعتمداری پس از تبعید امام به جمعبندی جدیدی رسیده بودند مبنی بر اینکه فعالیتهای تند مبارزاتی و اعلامیه دادنها و تحریک مردم جز دستگیر شدن عدهای در این مسیر فایدهای ندارد و بهتر این است که ما از راه تبلیغ و فعالیتهای ارشادی کارمان را ادامه دهیم.
شما هم در این باره به آقای طالقانی گلایههایی را مطرح کرده بودید؟
عرض میکنم خدمتتان. این شعاری بود که ایشان داشتند ولی در حقیقت نوعی گرایش به رفرمیسم و تخطئه فعالیتهای انقلابی و شیوه مبارزاتی امام بود. روشی را ایشان در پیش گرفته بودند که موجب نگرانی علاقهمندان به امام و طلاب مبارز در قم شده بود. چرا که آنها تصور میکردند با این روش حرکتهای مبارزاتی روحانیت به فراموشی سپرده میشود و به حرکتهای رفرمیستی روی آورده میشود که در حوزهها همواره وجود داشت. در این زمان بود که دارالتبلیغ در قم تاسیس شده بود که دوستان به این حرکت خوشبین نبودند. به خصوص به دلیل اینکه ایادی رژیم هم از این حرکت آقای شریعتمداری حمایت میکردند، عدهای نگران بودند که چرا دوستان مبارز گاهی گرایشاتی به آن سمت پیدا میکنند.
شنیدم برخی از کسانی که از زندان آزاد میشدند جذب این موسسه میشدند و این گلایه اصلی شما به آقای طالقانی بود.
بله عرض میکنم. آقای بازرگان و آقای مطهری را تشکیلات دارالتبلیغ به قم دعوت کرده بود که آنها پذیرفته بودند و به آنجا رفته بودند. شاید برای اینکه کنفرانس بدهند و یا کلاسی را اداره کنند، ولی در واقع این دعوت به نوعی بهرهگیری مجموعه دارالتبلیغ از وجود شخصیتهای خوشنام مبارز و فهمیدهای چون این بزرگان بود چرا که حضور آنها برای آن موسسه ارزشمند و این موضوع مورد اعتراض دوستان بود. من یکبار که به دیدار آقای طالقانی رفتم با گلایه به ایشان گفتم وقتی دوستان شما از زندان آزاد میشوند به دارالتبلیغ میروند و حرکتهای جدیدی را که علیه برنامه مبارزاتی امام وجود دارد تایید میکنند. آقای طالقانی به من فرمودند من به آقای بازرگان خواهم گفت ولی شما درباره آقای مطهری به آقای منتظری بگویید که از دوستان ایشان هستند. این خاطرهای بود میان من و آقای طالقانی که البته در یک مقطعی ایشان از این خاطره به عنوان یک کد استفاده کردند. وقتی که تراب حقشناس از طرف آقایان طالقانی و زنجانی نامهای را برای حضرت امام آورده بودند، آنها در آن نامه برای امام مطالبی را نوشته بودند و رموزی را مطرح کرده بودند که امام مطمئن شوند این نامه از طرف ایشان آمده است. برای اینکه بنده هم مطمئن شوم که این نامه از سوی آقای طالقانی است، توسط آورنده نامه به این خاطره اشاره کرده بودند البته این ماجراها گذشت و من متوجه شدم که امام نسبت به آقای طالقانی علاقهمندی ویژهای دارند.
به عنوان فردی که در کنار امام حضور داشتید چه توصیفی از ارتباط حضرت امام با آقای طالقانی میکنید؟
گاهی اوقات نشریاتی از ایران به عراق آورده میشد که من هم به مناسبتهای مختلف این نشریات را برای حضرت امام میبردم. از جمله این نشریات نشریهای بود به نام دانشمند که مباحث تئوریک را مطرح کرده بود و استناد به فتوای امام و تفسیر قرآنی آقای طالقانی کرده بود. در همان زمان امام علاقهمند شدند که تفسیر قرآن آقای طالقانی را ببینند که من از کتابخانه مدرسه مرحوم آقای بروجردی این کتاب را تهیه کردم و برای حضرت امام بردم؛ وقتی امام این تفسیر را مطالعه کردند به من گفتند که حتما این تفسیر را به آقا مصطفی بده تا بخواند چرا که ایشان قصد نوشتن تفسیر قرآن دارد که میتواند از این کتاب ایده بگیرد و به من گفتند: «اگر من در زندگی قصد داشتم که برای کتابی تقریظ بنویسم حتما برای این تفسیر تقریظ مینوشتم ولی فرصتی برای این کار ندارم.» من بعدها این جمله را به آقای دکتر محمدمهدی جعفری گفتم که ایشان در اثنای انتشار پرتویی از قرآن، در شرحی که در مقدمه کتاب نوشته بود از این جمله حضرت امام استفاده کردند.
فکر کنم شما که از نزدیکان به آقای طالقانی هستید بسیار از همبندان ایشان شنیده باشید که مرحوم طالقانی در زندان دارای رفتاری جذبی بودند و حتی گفته شده که بسیاری از مخالفان ایشان و یا کسانی که از کمونیستها و مارکسیستها بودند هم در جلسات تفسیر قرآن که ایشان در زندان برگزار میکردند شرکت داشتند. از نظر شما چه ویژگیای طالقانی را دارای رفتاری جذبگرایانه کرده بود؟
مرحوم طالقانی انسانی با سطح آگاهی بالایی بود و همیشه مسایل روز را مطالعه میکرد. از مطالعات تئوریک مذهبی در حد اجتهاد برخوردار بودند و مجتهد مسلم و مطالعات حوزهای کاملی داشتند و به خصوص ایشان درباره قرآن تحقیقات بسیار کرده و پرتویی از قرآن ایشان بسیار راهگشا و آموزنده بود. در زندان هم که بودند به علت آگاهی سطح بالا و سعهصدری که نسبت به همه دگراندیشان داشتند مورد احترام همه بودند. یعنی کسی بود که اگر شخصی میآمد و با صداقت ایدهای مخالف ایشان را مطرح میکرد برنمیآشفت و با صمیمیت گوش میکرد و با منطق و استدلال و با ادب پاسخ میداد و احیانا او را ارشاد و هدایت میکرد. شخصیتهای بسیاری بودند که در مقطعی دچار انحرافاتی شدند و به گرایشهای متفاوتی دچار شدند که به دلیل ارتباط با مرحوم طالقانی و توفیق بهرهگیری از محضر ایشان سرانجام و فرجام شایستهای پیدا کردند.
مثلا چه کسانی؟
جلال آلاحمد که همنشین و از بستگان و همشهری ایشان بودند، به دلیل برخورد زیبا و روشنگریهای منطقی و متین آقای طالقانی به فرجامی زیبا و شایسته رسیدند. حتی وقتی برخی از گروهها تغییر ایدئولوژی میدادند و دچار انحراف میشدند ایشان (آیتالله طالقانی) سعی میکرد تا ارتباط تاثیرگذار و هدایتگر را با این گروهها حفظ کند.
در واقع سعی میکردند تا با ارتباط با این گروهها و هدایت آنها، نوعی همگرایی ایجاد کنند ؟
بله، در واقع فضایی را ایجاد میکردند که آن گروهها امکان ارتباط و بهرهگیری از ایشان را داشته باشند و میتوان گفت که نهایت تسامح و رفتار ملاطفتآمیز و اسلامی ایشان در پناه دادن به ساقی، زندانبان ایشان، بود. در زندان قزلقلعه زندانبانی بود که به عنوان عنصری که سمبل زندانبانی و وفاداری به رژیم شاه و سمبل خشونت و برخورد خشن بود شناخته میشد. ایشان در عین حال به دلیل دوران طولانی ملاقات و حضورش در کنار زندانیان متفاوت، آشنایی زیادی با روحیات مبارزان انقلابی داشت. اگر کسی در میان زندانیان در برابر شکنجهها مقاومت میکرد و لب باز نمیکرد، ساقی برای او حرمت خاصی در نظر داشت و بالعکس اگر کسی در جریانات بازجویی اطلاعات را لو میداد و یارانش را معرفی میکرد و تسلیم میشد قلبا مورد نفرت ساقی قرار میگرفت. به هر حال این آدم پس از پیروزی انقلاب بیپناه میشود و اگر دستگیر میشد به علت خشونتهایی که در گذشته داشته به طور طبیعی مورد انتقام قرار میگرفت. این فرد در آن برهه زمانی پس از پیروزی انقلاب به آقای طالقانی پناه میآورد و ایشان او را به عنوان میهمان در منزلش پناه میدهد.
آیا شده بود که مرحوم طالقانی به خاطر سعهصدر و ارتباطی که با دگراندیشان و حتی گروههای مخالف مبارزان انقلابی داشتند مورد انتقاد دیگر علما قرار بگیرند؟
همه نسبت به ایشان احترام میگذاشتند و خوشحال بودند از اینکه یک سنگر این چنینی وجود دارد که همه میتوانند به ایشان پناه ببرند.
در آن زمان شما انتقادی از حضرت امام نسبت به مشی آقای طالقانی نشنیدید؟
امام به ایشان اعتقاد و اعتماد کامل داشتند. در دوران پیروزی انقلاب ایشان با حضرت امام ارتباطات صمیمانهای داشتند و حتی پس از پیروزی انقلاب و در ماجرایی که موجب رنجش مرحوم طالقانی شده بود حضرت امام دستور دادند که از ایشان دلجویی شود و پس از آن بود که مرحوم طالقانی فرمودند «وقتی من ناامید میشوم نزد امام میروم، به ایشان پناه میآورم و از ایشان الهام میگیرم» که این نشاندهنده ارتباط آرمانی و تعیینکننده و راسخی بین این دو بزرگوار بوده است. بنابر همین اعتماد و اعتقاد به آقای طالقانی بود که وقتی حضرت امام تصمیم میگیرند تا اولین نهاد در انقلاب که نماز جمعه بود تاسیس شود به آقای طالقانی میگویند که خطبه بخوانند و نماز جمعه را برپا کند.
در برخی از خاطرات آمده که حضرت امام نسبت به ارتباط ایشان با سازمان مجاهدین سابق انتقاداتی داشتهاند؟
من چیزی نشنیدم. امام بر این اعتقاد بودند که آقای طالقانی میتواند پناه مطمئنی برای کسانی باشد که در مسایل ایدئولوژیک و اسلامی ابهاماتی دارند و بر این باور بودند که شیوه برخورد آقای طالقانی و لحن کلام ایشان میتواند بسیاری از کسانی را که مساله دارند حداقل آرام کند. به خاطر همین منش رفتاری آقای طالقانی بود که بعد از رحلت ایشان شاهد خلق صحنهای پرشور در کشور بودیم و همه در مراسم تشییع ایشان شرکت کردند. در واقع همه رسما ایشان را پدر میدانستند یعنی کسی که صد درصد به او ایمان و اعتقاد داریم. آقای جلالی در خاطرات صحنه رحلت ایشان، از حضور تعیینکننده و الهامبخش حضرت آیتالله خامنهای رهبر فعلی یاد میکند که چقدر وفادارانه و غمگینانه شرکت کردند، از مرحوم حاج احمدآقا میگوید و آن پیام تاریخی امام که بیانگر ادای حق آقای طالقانی نسبت به انقلاب بود.
جایی شنیدم که شما هم به خاطر توصیف و تفسیری که آقای طالقانی از حرکت مبارزاتی سازمان مجاهدین سابق داشتند به این گروه پیوستید؟
حقیقت همین است. در مسیر آشنا شدن با آن سازمان، آقای طالقانی اولین فردی بودند که تاثیرگذار بودند. در واقع ماجرا از اینجا شروع شد که بعد از پناهنده شدن کسانی که هواپیمایی را از دوبی ربوده و به عراق بردند، دوستان ایشان در ایران به آقای طالقانی متوسل شدند که از امام بخواهند تا توصیهای برای آزادی آنها شود.
چه کسانی بودند که درخواست کردند؟
ببینید، در آن زمان عدهای از مجاهدین در پوشش کارگری و برای سازماندهی تشکیلات خارج از کشور به کشورهای حاشیه خلیجفارس میرفتند. در همان ایام یکی از کادرهای برجسته سازمان مجاهدین در آنجا دستگیر میشود. ظاهرا پلیس دوبی آنها را به سفارت ایران معرفی میکند و آنها هم توصیه کردند که شما اینها را تحویل ایران دهید. بنابراین قرار میشود که آنها را با هواپیمایی به ایران بیاورند که اعضای مجاهدین موفق میشوند هواپیما را بربایند و به عراق ببرند. وقتی به عراق میرسند قصد داشتند که به آنجا پناهنده شوند. آنها به عراقیها گفته بودند ما گروهی از ایران هستیم که قصد داریم به جنبش فلسطین بپیوندیم و رژیم ایران میخواهد ما را تحویل بگیرد. ولی عراقیها به آنها اطمینان نمیکنند و تصور میکنند که رژیم ایران قصد داشته عدهای را برای نفوذ در عراق با این هویت به آنجا فرستاده باشد و اصرار میکنند که آنها ماهیت خود را به عراقیها بگویند و آنها را شکنجه میکنند. دوستانشان در ایران متوجه میشوند و مرحوم حنیفنژاد و مرحوم سعید محسن و در واقع کادر مرکزی به آقای طالقانی و زنجانی متوسل میشوند. مرحوم طالقانی نامهای به امام مینویسند و در آن نامه اشاره میکنند که اینها (بنیانگذاران اولیه) جوانان معتقد و مسلمانی هستند که در شرایط خفقان رژیم فعلی حاکم، به غار فعالیتهای مخفی و زیرزمینی روی آوردهاند. تعبیر زیبای اصحاب کهف (انّهم فتیه آمنوا بربّهم وزدناهم هدی) را بهکار میبرند و امام اطمینان پیدا میکنند که اینها (همان بنیانگذاران اولیه که بعد اعدام شدند) افراد درستی هستند.
در واقع امام در اینجا به آقای طالقانی اعتماد کامل میکنند؟
بله، در اینجا رابطی که آمده بود، با من صحبت میکند و درباره مشخصات سازمان و فعالیتهای مبارزاتی این تشکیلات برایم توضیحاتی میدهد و به من پیشنهاد میدهد که با آنها همکاری داشته باشم. من هم به خاطر تاییدی که آقای طالقانی و بزرگانی چون مرحوم مطهری و دیگر بزرگان کرده بودند و به دلیل حمایت از آنها به سازمان نزدیک میشوم.
پس از تغییر مواضع بود که شما از این سازمان جدا شدید؟
بله، در مسیر حضورم در سازمان متوجه شدم که مسایل انحرافی شکل میگیرد و بنابراین تصمیم گرفتم از آنها فاصله بگیرم. موضوع جداییام از سازمان را در یک سخنرانی در انجمن اسلامی صدا و سیما در سال ۶۰ به پیشنهاد مرحوم شهید مجید حدادعادل، مفصل توضیح دادم.
پس شما به عنوان فردی که از قبل از انقلاب و پس از پیروزی انقلاب با آقای طالقانی آشنا بودید، به مانند برخی دیگر از علما ایشان را اسوه نواندیشی دینی و روشنفکری میدانید؟
بله و این به خاطر سطح بالای مطالعات و آگاهی ویژهای بود که ایشان داشتند. ایشان معتقد بود که در برخورد با دگراندیش باید از سعهصدر و استدلال و منطق برخوردار بود. مانند شیوهای که معصومین ما هم داشتند.
جایی خواندم که اعظم طالقانی در همین زمینه ایشان را انسانی مداراگر نامیده.
مشی ایشان این بود که با سعهصدر و منطق با همه گروهها حتی کسانی که مخالف بودند برخورد میکرد.
این مشی مداراگرایانه ایشان چه تاثیری بر حاکم ساختن آرامش در روزهای پس از پیروزی انقلاب که گروههای مختلف سعی در کارشکنیهایی داشتند، داشت؟
بسیار تاثیرگذار بود. نمونه آن حضوری بود که در نماز جمعه ایشان میدیدیم. همه شرکت میکردند و این نشانهای بر تاثیر گفتمانی ایشان بود.
برخی میگویند که حتی تودهایها هم به نماز جمعه ایشان میرفتند.
تودهایها اظهارات عجیب و غریب زیاد داشتند ولی اغلب صداقت نداشتند. البته برخی از عناصر تودهای در زندان از همبندان ایشان بودند که بعدها از ایشان حقشناسی میکردند. چرا که مرحوم طالقانی در زندان در جهت دفاع، از کلیه کسانی که در بند بودند حمایت میکردند.
پس از پیروزی انقلاب یکی از جریانهایی که مرحوم طالقانی بیشترین اعتراض را به آن داشتند، شیوه برخورد محاکم قضایی با زندانیان بود، چرا چنین اعتراضی داشتند؟
من از آقای جلال رفیع شنیدم که در آن زمان مراجعاتی به آقای طالقانی شده بود و درباره وضعیت زندانها با ایشان صحبت میکردند. در آن زمان عدهای معتقد بودند که باید نسبت به عناصر طاغوتی تندرویهایی صورت گیرد. وقتی برخی از مسوولان وقت نزد آقای طالقانی میروند ایشان گلهمندی خود را از این موضوع عنوان میکنند و به آنها اعتراضگونه میگویند چرا شما این قدر تندروی میکنید؟ کسانی که مسوول اجرای احکام قضایی بودند میگویند: «به حکم حاکم شرع عادل این کار را میکنیم.» ایشان میپرسد که این حاکم شرع عادل کیست؟ آنها میگویند فلانی است. مرحوم طالقانی میگوید «بله ایشان عادل هست ولی متعادل نیست!» و توصیهای میکنند به مسوولانی که در آنجا بودند که چرا فلان کس را دستگیر یا اعدام کردند؟ و از کسانی نام میبردند که به سرعت نسبت به محاکمه آنها اقدام شده و احکام سنگینی داده شده بود. اعتقادشان این بود که باید با سعهصدر مانند شیوه معصومین برخورد کنیم و به ماجرای فتح مکه و ورود پیامبر اکرم(ص) و اعلام شعار «الیوم یوم المرحمه» اشاره میکنند.
آقای طالقانی بعد از شهادت استاد مطهری در جایی گفتهاند که با نبود آقای مطهری نگران ایجاد دودستگیهایی در جریانهای انقلابی هستند، فکر میکنید که بعد از فوت آقای طالقانی تا چه اندازه این نگرانیها جدیتر شد؟
وارد این بحثها نشویم. ولی این را بگویم که گاهی ایشان نسبت به تندرویهایی که گروههای چپ و تندرو داشتند اعتراضاتی میکرد و حتی در یکی از تعابیر در خطبههای نماز جمعه میگفتند که غوره نشده مویز شدهاند. تعابیری این چنین داشتند که خطاب به تندروها میگفتند و گوشزد میکردند که حرکات خام و سبکی دارند. چنین نصیحتهایی داشتند.
روزنامه شرق