12 فروردین 1396
اعدام سید مهدی هاشمی
روز 12 فروردین 1356 سیدمهدی هاشمی به اتهام قتل حجتالاسلام شمسآبادی به سه بار اعدام و 5 نفر دیگر از همکاران وی به اعدام محکوم شدند.
سیدمهدی هاشمی فرزند سیدمحمد در سال 1323 در اصفهان متولد شد. وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی بنا بر اصرار پدرش راهی حوزه علمیه اصفهان گردید و پس از شش سال به دعوت برادرش، سیدهادی هاشمی که در قم سکونت داشت، رهسپار این شهر شد و مشغول تحصیل شد.
حضور وی در قم همزمان با اوجگیری نهضت روحانیت در سال 1342 بود. در این برهه سیدمهدی هاشمی با مراجعه به منابع و مآخذ غیراسلامی و غیرشیعی به بررسی نهضتها و انقلابهای جهان در زمانهای مختلف پرداخت که همین امر وی را به سوی برداشتهای التقاطی سوق داد.
در سال 1346 ساواک، سیدمهدی هاشمی را به اتهام تکثیر و پخش اعلامیه دستگیر کرد که البته پس از سپردن تعهد از زندان آزاد شد. در اواخر همین سال بود که او به صدر و ذیل نامه آیتاللهالعظمی سیدعلی بهبهانی(ره) در رابطه با حملات اسرائیل و کمک به مردم مظلوم فلسطین، جملاتی اضافه کرد و باعث احضار و برخورد ساواک با معظمله شد. به دنبال این اقدام سیدمهدی هاشمی، وی مجددا دستگیر و برای خدمت سربازی به جهرم اعزام شد. ساواک نیز از طریق ضداطلاعات ارتش وی را دعوت به همکاری نمود و سپس ترتیب انتقالش را به تهران داد و سمت نویسندگی دادرسی کل ژاندارمری را به او محول نمود. سیدمهدی هاشمی در سخنرانیای که به عنوان نماینده سربازان داشت، از شاه و انقلاب سفید تعریف و تمجید نمود.
پس از پایان سربازی، وی فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود را که بر پایه اندیشههای التقاطی استوار شده بود در قهدریجان اصفهان متمرکز کرد. در این زمان وی به صورت مرتب در جلسات محمدجواد غروی اصفهانی شرکت میکرد و تحت تأثیر سخنان وی که با مفاهیم اصیل اسلام و اصول تشیع تعارض داشت قرار گرفت. محمدجواد غروی اصفهانی که به قول خود مروج نوعی تشیع اصلاحشده و انقلابی بود، در ایجاد تشنجات افراطی مذهبی در اصفهان نقش عمدهای داشت و بنا به گفته خودش، اخبار مخالف قرآن و متضاد با مذهب شیعه را جداً رد میکرد و همواره میکوشید که دین اسلام و مذهب تشیع را از آلایش و بدعت و اشتباه و خلل و خطا پیراسته و پاک گرداند. این تفکرات باعث شد تا برخی از علمای اصفهان به مخالفت با غروی برخاسته و در رد نظریات او مطالبی ارائه کنند. به تدریج پیروان عقاید محمدجواد غروی که مهدی هاشمی نیز در رأس آنها قرار داشت، به «هدفیها» مشهور شدند و شروع به اقدامات تبلیغاتی و سپس حذفی علیه روحانیت سنتی و در رأس آنها آیتالله شمسآبادی کردند. مهدی هاشمی در اعترافاتش تأثیر اندیشههای محمدجواد غروی بر خود و اعضای گروهش را چنین بیان میکند:
«...ایشان هم در حوزه علمیه اصفهان بر اثر یک سری نظریات و برداشتهایی که از اسلام داشت که بعضیاش نظرشان بوده و بعضش بعدها معلوم شد که نظر انحرافی بوده، اینها را ما بهش گرایش پیدا کردیم... احساس کردیم که حرفهای جدیدی [از ایشان] میشنویم. از اسلام و قرآن و اینها که با منطق مبارزاتی هم انطباق داشت. این بود که ما این گرایشمان هی محکمتر شد... یک زمانی به اینجا میرسیدیم که خب دیگر این روحانیت سنتی اصفهان که یا ساکتند یا مخالف مبارزه هستند، در مقابلشان به طور جدی موضعگیری بکنیم؛ یعنی مثلا به حد قتل هم برسد و قتل مرحوم شمسآبادی که اینها تبعات و پیامدهای تدریجی این منشا تفکر بود...»
آیتالله شمسآبادی سرانجام یک روز پس از بازگشت از سفر حج در سحرگاه 18 فروردین 1355 در مسیر رفتن به مسجد جهت اقامه نماز جماعت، توسط باند سیدمهدی هاشمی ربوده شد و به طرز فجیعی به قتل رسید.
به دنبال چند فقره قتل، سیدمهدی هاشمی در اردیبهشت 1355 دستگیر و روانه زندان شد. وی در زندان با ساواک ارتباط برقرار کرد و اطلاعات مبارزین را در اختیار ساواک قرار میداد. او اگرچه در دادگاه مجرم شناخته شده بود و به سه بار اعدام محکوم گردید، ولی بنا بر دلایلی این حکم در دیوان عالی کشور نقض شد. این واقعه با پیروزی انقلاب اسلامی در سالهای 1356 و 1357 مصادف شده بود و مهدی هاشمی از درون زندان شروع به نامهنگاری با علما و روحانیون نمود و چنین وانمود کرد که رژیم پهلوی با متهم کردن او قصد تخریب چهره مبارز و سازشناپذیر او را دارد. وی در واقع سعی داشت در منظر روحانیون چنین وانمود کند که پرونده جنایی او، در واقع یک پرونده سیاسی است و خود نیز یک زندانی سیاسی است، نه مجرمی که در چندین پرونده قتل دخالت داشته است. در بیرون زندان نیز باند مهدی هاشمی اقدام به تبلیغات زیادی کردند که وی زندانی سیاسی است.
با پیروزی انقلاب اسلامی مهدی هاشمی نیز از زندان آزاد شد و تحت حمایتهای گسترده و بیحد و حصر آیتالله منتظری خود را بر بدنه انقلابیون تحمیل کرد. در واقع نسبت خویشاندی آیتالله منتظری با مهدی هاشمی و اعتماد زائلنشدنی او، مانع هرگونه اقدام قانونی علیه سیدمهدی هاشمی شده بود. وی علیرغم این که به عنوان یک مجرم و یا لااقل متهم شناخته میشد، در پناه حمایتهای آیتالله منتظری توانست تا احراز مسئولیت واحد نهضتهای سپاه پاسداران ارتقا یابد. وی در این سمت با سیاستهای نظام مقابله و باعث اختلال در روابط خارجی با سایر دولتها گردید که مجموعه عملکرد وی باعث انحلال این واحد و اخراج وی از سپاه پاسداران شد.
وی از آغاز تأسیس واحد نهضتها تا زمان اخراجش از سپاه هر گونه وسایل مورد نیاز خود اعم از اسلحه، مهمات، اسناد و مدارک و... را از این نهاد خارج و مخفی کرده بود. مهدی هاشمی بار دیگر قهدریجان را پایگاه خود قرار داد و تلاش کرد تا سازمانی از نیروهای مسلح را در لنجان سفلی تأسیس کند و در مقابل سپاه اصفهان ایستادگی کند که این امر موجب درگیری در این منطقه و کشته و زخمی شدن دهها نفر گردید. پروژه قتلهای باند مهدی هاشمی پس از انقلاب اسلامی نیز به قوّت سابق ادامه یافت که ترور مهندس عباس بحرینیان، مسئول کمیتههای انقلاب اصفهان در دیماه 1358 از مهمترین این قتلها به شمار میرفت.
همزمان با این اقدامات وی سرمایهگذاری و برنامهریزی وسیعی را در حوزه علمیه قم بین طلاب جوان آغاز کرد. از طرف دیگر به منظور در دست گرفتن حاکمیت کشور با تهیه انواع و اقسام شبنامه، شایعهپراکنی، ارائه تحلیلهای منحرفکننده و طرح اتهامات متعدد سعی در زیر سوال بردن نظام و مسئولین کشور داشت.
سرانجام به دنبال کشف تعدادی از اسلحههای غیرمجاز باند مهدی هاشمی و اعترافات برخی از اعضای این گروهک، امام خمینی(ره) دستور دستگیری و بررسی سوابق وی و باندش را صادر فرمودند و مسئولین امنیتی و قضایی را به مقاومت در مقابل جوسازیها توصیه کردند. آیتالله ریشهری وزیر اطلاعات وقت درباره برخورد با مهدی هاشمی و آغاز روند تحقیقات پروندهاش میگوید:
«کشف موضوع با وزارت اطلاعات بود. ما هیچ علاقهای به ورود به این مسأله نداشتیم اما مدیر ضدجاسوسی وزارت اطلاعات گزارشی به ما ارائه داد که از کشف یک خانه تیمی با امکانات بسیار پیشرفته، از جمله پودر سرطانزا حکایت داشت. در این گزارش این طور آمده بود که این خانه مربوط به سیدمهدی هاشمی و نهضتهاست و ما از این موضوع نگران هستیم که اگر برخورد کنیم و اقدام به تخلیه این خانه نماییم، آیتالله منتظری واکنش منفی نشان دهند. این در واقع سرنخ موضوع پرونده سیدمهدی هاشمی بود. ما برای این که با پشتوانه قوی جلو برویم، موضوع را با امام در میان گذاشتیم و از ایشان سوال کردیم که آیا اجازه میدهید اقدامات لازم را انجام دهیم یا خیر. امام فرمودند جلو بروید و ببینید ماجرا چیست. ما تصور میکردیم آقای منتظری در این موضوع با ما همراه شوند و در جهت رسیدگی به اقدامات غیرقانونی این افراد با ما همکاری داشته باشند. در پرانتز باید بگویم که قبل از مطرح شدن این موضوع، وقتی از امام راجع به پرونده قتلهای مهدی هاشمی در قبل از انقلاب و رسیدگی به آن سوال کردم، ایشان جواب روشن و قاطعی به ما ندادند. وقتی پرونده این افراد را در اصفهان مطالعه کردم پرونده خیلی روشن است و این افراد به دلیل همکاریهایی که با ساواک داشتهاند، فقط مدتی زندانی شدهاند و اقدامی روی پرونده قتلهای آنها انجام نشده است.
تصور ما این بود که وقتی پرونده جدید را به همراه پرونده قتلها به آقای منتظری ارائه دهیم، ایشان میگویند بروید و به جرائم این افراد رسیدگی کنید. اما وقتی این موضوع را با ایشان مطرح کردیم، دیدم آقای منتظری خیلی عادی برخورد میکنند و به نوعی کارهای این افراد را توجیه میکند. ایشان گفتند مدارک را به من بدهید. مدارک را به ایشان دادیم و بعدها متوجه شدیم آقای منتظری مدارک را به سیدمهدی هاشمی تحویل داده تا از جریان پروندهها باخبر باشد. وقتی این موضوع پیش آمد من از امام خواستم به درخواست پیگیری ما به صورت کتبی پاسخ دهد تا ما سند داشته باشیم و این شد که ایشان نامه معروفی را خطاب به من نوشتند و در آن اظهار داشتند که دامن بزرگان انقلاب باید از لوث این اتهامات پاک شود. با صدور نامه امام، ما به صورت جدی وارد این پروندهها شدیم. سیدمهدی هاشمی به هیچ وجه ماجرای قتلها را نمیپذیرفت اما بعد از این که صحبتهای زیادی با او داشتیم، توانستیم سرنخهای زیادی پیدا کنیم و به تدریج توانستیم جنازهها را پیدا کنیم. جالب است که وقتی جنازه این شهدا پیدا شد، هم آقای منتظری ماجرا را نپذیرفتند و دست از حمایت سیدمهدی هاشمی برنداشتند و این موضوع برای ما جای تعجب داشت.»
پس از مدتی که از بازداشت مهدی هاشمی گذشت، وی درباره همه جرایم قبل و بعد از انقلاب اسلامی لب به اعتراف گشود. سیدمهدی هاشمی سرانجام به اعدام محکوم شد و حکم اعدامش در تاریخ 6 مهرماه 1366 به اجرا در آمد.
منابع:
خبرگزاری فارس، به نقل از کتاب داستان یک مرداب
گفتوگوی آیتالله ریشهری با برنامه شناسنامه
مرکز اسناد انقلاب اسلامی