29 آذر 1400
نامه منتشر نشده سیدمهدی هاشمی به آیتالله منتظری
بسیاری از کارشناسان، یکی از علل جدایی آیتالله منتظری از امام و انقلاب را تحلیلهای القائی اطرافیان و جریان حاکم بر دفتر او میدانند. تحلیلهایی که تدریجا آیتالله منتظری احساس کرد امام و مسئولان کشور نه تنها در برابر او قرار دارند و هدفشان حذف او از معادلات کشور است؛ بلکه از برخی اصول اساسی انقلاب نیز منصرف و منحرف شدهاند.
پس از دستگیری سیدمهدی هاشمی در مهرماه 1365 وزارت اطلاعات خانه سیدمهدی هاشمی را بازرسی کرد که در جریان آن اقلام مختلفی کشف شد. یکی از موارد مکشوفه این بازرسی، چند نامه خصوصی سیدمهدی هاشمی خطاب به آقای منتظری بود. یکی از معروفترین این نامهها، نامهای است که به نامه مثلث معروف شد که9 متن آن به شرح زیر است.
به یک گزارش سری و دردناک توجه فرمایید:
از فردای اعلام رأی مجلس خبرگان نسبت به رهبری آینده انقلاب، جنب و جوش های توطئه آمیز در داخل و خارج کشور و فشارها به حضرتعالی شروع شد. از مجله لوموند فرانسوی و القبس کویتی و روزنامه های آمریکایی و همچنین از پاسداران ولایت سنتی چون سیدصادق ها و... و حتی از جامعه مدرسین و غیره انتظاری بیش از این نمیرفت و در آینده نیز باید منتظر عقده گشایی های وسیعتری بود. ولی نکته شگفت انگیز و دردناک، فشار دسته جمعی دوستانی است که تا دیروز حداکثر استفاده را از مشروعیت امام و حضرتعالی نموده و با شعارهای چپگرایی از وضعیت دولت و خطوط بازار و انجمن و... انتقاد میکردند و امروز با دشمنان دیروز خود سازش کرده و همان آهنگها از حلقومشان به گوش میرسد!
چرا؟ پاسخ مسئله بنظر، کاملاً روشن است و حضرتعالی نیز با تیزنگری خاص خود، عمیقتر از ما مسایل را میدانید. اکنون من با صراحت بر روی واقعیاتی انگشت میگذرام که معادلات جدیدی را در شکم خود میپروراند:
1-آقای هاشمی رفسنجانی و خامنهای و احمدآقا مثلثی که بر کل اوضاع کشور و حتی بر مجاری اندیشه حضرت امام تسلط داشته و حکومت میکنند و همه رویدادها و حوادث را به شدت تعقیب میکنند، به آینده و دورنمای رهبری آینده انقلاب مضطربانه چشم دوخته و دست به سبک و سنگین کردن مبادلات بیت و دفتر حضرتعالی زدهاند. تا همان بلایی که به سر دفتر حضرت امام آوردند، اینجا نیز بیاورند. اطلاع کامل دارید که رابطه حضرت امام با کل امت قطع است و تنها افرادی حق ملاقات و گفتگو با امام را دارند که مورد نظر و رضایت این مثلث، به خصوص نفر شماره یک و سوم باشد. و این مثلث به دلخواه خویش اوضاع کشور و انقلاب را خدمت امام گزارش میکنند و نتیجه مطلوب را تاکنون گرفتهاند. نتایجی همچون: انصراف امام از خط صدور انقلاب، بزرگ جلوه دادن روابط با دولتها، بنبست کور در جنگ، کم اهمیت نشان دادن نارضایتی ها و اعتراضات، و بالاخره زدن هرکس که در برابر معادلات آنان سر تسلیم فرود نیاورد. مانند نگارنده مفلوک و...
این مثلث با این شگردهای اعجاز آمیز توانستهاند امام را از امت جدا ساخته و خود سوار بر کلیه امواج شوند. لذا طبیعی است که نگران آینده رهبری باشند و این سوال ذهن آنان را مشوش سازد: که آیا رهبری آینده انقلاب را نیز میتوان قبضه کرد یا نه؟!!
2-تصور و تحلیل این مثلث از حضرتعالی و بیت شما این است که خود آقا تابع محض نظریات و القائات دو سه نفر است(که البته در این مورد سخت در اشتباهند و نمیدانند کانالیزه کردن جنابعالی بسیار دشوار است) و باید روی اطرافیها سرمایه گذاری کرد. زمانی از طریق مرحوم ربانی املشی روی احمداقا فرزندتان سرمایهگذاری هایی شد و به نتیجه نرسید. اینها حتی رای مساعدشان در خبرگان نسبت به حضرتعالی غیر از احترامی که نسبت به استادشان قائلند، معلول این نکته است که تصور میکنند شما بدون جریان فکری آزادیخواه و پرخاشگرتان صلاحیت رهبری انقلاب را دارید. یعنی در حقیقت با حذف شاخ و برگها و پیوندهای ارگانیک فکری، حضرتعالی را دوست میدارند. اظهارات مرحوم ربانی املشی به اشکال گوناگون در عمق ذهن آقایان رسوخ دارد که حتی آفتابه دار بیت باید کنترل شود!!
اما بیت شما؛ در گذشته محورهای اصلی یکی مرحوم استاد بزرگوار شهید محمد بود که دیدید رفقای همین آقایان و دوستان فریب خورده امروزمان چه تلاشی کردند تا او را از شما جدا سازند و تا حدودی هم موفق شدند. و دیگری آقای سیدهادی است که او نیز در شعاع فکری شما حرکت میکند و از همه دلسوزتر است. با غروب ستاره استاد نفر دوم تنها شد ولی دیری نپایید که انگیزههای ناسیونالیستی و همشهریگری شخص دیگری را روی کار آورد که امروز امیدگاه مثلث شده است.
آنان تحلیل میکنند، در میان دوستان نزدیک شما دو جریان وجود دارد: 1-جریان رادیکال و انقلابی که محورشان سیدهادی و خلف صالح شهید محمد، سعید منتظری است. 2-جریان محافظه کار که شخص دوم و امیدگاه مثلث است. میگویند در آینده رهبری به فرض وجود خط رادیکال در بیت، حضور آنان و سلطه و حکومت بر مجاری اندیشه حضرتعالی محال یا دشوار است. زیرا این خط را سمبل جریان ناراضیان کشور و ترکش خوردگان انقلاب میدانند. لذا در معادله بندیهای جدید، بر آن شدهاند تا این خط را حذف کنند یا به تسلیم بکشانند.
3-شگرد اجرایی این سیاست این است که دو اکیپ که در واقع امر هدایت آنان را همان مثلث به عهده دارد، مأمور شدهاند یکی روی حضرتعالی فشار وارد سازد و دیگری سیدهادی را به تسلیم بکشاند و سعیدآقا را نیز جذب خود نمایند. اکیپ اول عبارتاند از سیداحمد خمینی که با سخنان جعلی و سراپا دروغ سعی نمود از موضع امام شما را متوحش گرداند. که سیدمهدی کذا و کذاست و آقای ریشهری که به لسان دیگری همان هدف را تعقیب نمود و آقای کروبی که از موضع دلسوزی همان نیت را دنبال کرد و دیگرانی که بعداً سر و کلهشان پیدا خواهد شد. اکیپ دوم عبارتند از دکتر هادی که تجسمی از خشم و کینه نسبت به انقلابیون و مسلمانان جهان است و آقای نوری و ابراهیمی و شریعتی و قاضیعسگر و...
سوژه چیست؟
چه سوژهای مناسبتر از آنکه حزب جمهوری اسلامی، سپاه، جامعه مدرسین، انجمن حجتیه نیز روی آن پافشاری و اصرار دارند، سوژهای که بانی و موسس آن ساواک شاه بوده-قتل آقای شمس آبادی-البته سوژههای حقیقی آنان که کمتر به زبان میآورند این است که علیرغم عدم همکاری و مخالفت آقایان، به حمدالله جریانات مثبت و نیرو سازی تحت هدایت و حمایت شما به راه افتاده است. مانند جریان مدارس که بالقوه قادر است شورای مدیریت را منحل و حوزه علمیه قم و سایر حوزهها را در خط صحیح هدایت نماید و جریان کتابخانه سیاسی که عظیمترین تشکل طبیعی نیروهای خط امامی جامعه است و مسئله نهضتها که تحرک نسبی یافته است.
سوژه در حقیقت این است که علیرغم همه کمبودها و کارشکنیها، حضرتعالی توانستهاید یک جریان گسترده و عظیمی که لایقشان انقلاب اسلامی است پایهگذاری نمایید.
در پرتو این حرکت عظیم، طلاب متعهدی چون آقای صلواتی، کیمیایی، شیخ جعفر محمودی، آقای سعیدی و سلمان و ابوشریف و دهها نفر دیگر بدون هیچ توقع و انتظاری شب و روز سینه سپر کرده و سپر بلاها شدهاند و به یاری خدا روز به روز حرکتشان بالندهتر میشود. اینها (ناخوانا) ناراحتی آقایان شده است که تحلیل میکنند در این کشور هرکس بر سر شعارهای انقلاب اسلامی سازش نکند، تندرو محسوب میشود و در منطق آقایان باید حذف شود.
همه این جریانات را به نام من میکوبند. نه تنها در اینجا که در کلیه استانهای کشور هر جماعتی را بخواهند از صحنه خارج کنند اتهامش ارتباط با من است-قرعه فال به نام من بیچاره زدند.
4-تاکتیک آنها چیست؟ جنگ روانی همان شیوهای که در قضیه مرحوم محمد پیشه ساختند و نسبتاً موفق بودند. جنگ روانی شیوه خطرناکی است. هنگامی که صبح و ظهر و شب هر روز و همه هفته از زبان ارگانها، شخصیتها و علماء اعلام گفته شود مصلحت نیست فلانی رفت و آمد کند، تقویت شود، برای آینده رهبری خطرناک است و... و... و... شاید موفق شوند. آنان به گونهای عمل میکنند که انسان در چنین حالتی مجموعه مصالح و مفاسد یک امت و یک کشور یک انقلاب را در نظر مجسم میسازد و تدریجاً معتقد میشود چه اشکالی دارد یک فرد را حذف کنیم، سایرین خدمت خواهند نمود و هکذا فعلل و تفعلل
والله باالله و تاالله اگر من بدانم ناراحتی فقط از وجود شخص من است، آمادهام در نزدیک ترین فرصت خود را به یکی از شهرستانهای بد آب و هوا و دور افتاده کشور تبعید کنم. ولی خدا شاهد است مسئله شخص نیست، مسئله یک انقلاب است. مسئله بازی با سرونوشت یک ملت بزرگ و خون شهیدان و آینده رهبری است.
من نه از موضع یک سید مفلوک و منزوی که از موضع صدها نفر از نیروهای مومن به انقلاب از کل کشور که ارتباط نزدیک با آنان دارم با حضرتعالی که استاد، اسوه، مرجع و همه چیز من هستید صحبت میکنم:
نه اینکه تصور بفرمایند مسایل فرعی را بخواهم اصلی نشان دهم هرگز. من اعتقاد دارم اگر سیداحمد تقوا و تعهد به اسلام داشت و در معادلات قدرت هضم نشده بود، و رابطه پدرش را با خارج از جماران خوب تنظیم میکرد، وضعیت فلاکتبار افغانستان، عراق، فلسطین، مصر و دهها کشور اسلامی اینگونه نبود و در داخل کشور انقلاب با این همه بنبست کور مواجه نمیشد که در ریزترین امور تا امام دخالت نکند مشکلی حل نشود و اینچنین اداره امور کشور به ابتذال کشیده نمیشد و... و... و...
من تصور میکنم اگر روند کنونی رهبری در آینده حفظ شود و بخواهند جریاناتی را به رهبری آینده انقلاب تحمیل کنند که معادلات تغییر نکند، فَعَلی الاسلام السلام. باید فاتحه انقلاب خوانده شود و مطمئن باشید که یهلک الحرث و النسل میشود، از این رو احساس خطر میکنم.
وجود من چه خطری برای آقایان ایجاد کرده که همه نیروها به راه افتادهاند تا مرا منکوب کنند. مگر من در این مملکت به مناصب آقایان و قدرت و فرمانروایی و جاه و جبروتشان لطمهای زدهام؟ مطمئناً این مثلث امام را نیز به موضع گیری خواهند انداخت و (ناخوانا) کاریهای گذشته تکرار میگردد.
آری گناه من پافشاری بر سر شعارهای انقلاب، بزاخفش گونه تسلیم نشدن در مقابل خط هوای نفس و قدرت طلبی، اصرار بر ضرورت صدور انقلاب، دستگیری از نیروهای ترکش خورده کشور است، همان گناهی که مرحوم استاد نیز داشت و دوبار او را ترور کردند و هنوز هم ترورش میکنند.
در خاتمه پایداری روح بزرگتان را در قبال فشارهای روز افزون خطوط صهیونیستی خارجی و جریانات فریب خورده داخلی از خدای بزرگ مسئلت دارم.
والسلام علی جمیع اخوانِنً المسلمین
م-هـ