02 شهریور 1393

استاد خسروشاهی : کسانی که اهل تاریخ نیستند، در معقولات دخالت نکنند!


 استاد خسروشاهی : کسانی که اهل تاریخ نیستند، در معقولات دخالت نکنند!
سید مکاتیبی به زبان عربی در لندن چاپ کرده و برای علمای عتبات می ‌فرستاد و در مدت کوتاهی توانست رابطه میان دربار ناصر الدین شاه و حوزه‌ های علمیه سامرا و کربلا و نجف را تیره کند. داستان انحصار دخانیت پس از مدتی کشمکش بالاخره به نفع سید جمال الدین و موافق منظور او به پایان رسید و فتوای مرحوم میرزای شیرازی که بدون شک محصول تمهید مقدمات سیاسی سید بود، شاه و امین السلطان را در مقابل هیئت روحانی عتبات و تهران مغلوب ساخت و در ضمن میزان نفوذ علماء و تأیر دخالت مستقیم آنها در امور مملکتی...
 
اشاره : به میزان تأثیرگذاری سید جمال الدین اسدآبادی در سطح داخل و خارج، برای او حرف و حدیث هایی وجود دارد، در زمان خود دشمنان فراوانی داشت و امروز هم مخالفان متفاوتی دارد. در بین آنان، برخی عالمانه و گروهی هتاکانه، سید را نقد و تخطئه کردند. ما نیز سؤالات و ابهامات پیرامون سید را به استاد سید هادی خسروشاهی ارائه دادیم تا او با اتکا به اسناد و مدارک و تحقیقات گسترده ای که درباره سید جمال داشته، پاسخ دهد و رفع ابهام کند، چرا که استاد خسروشاهی آن چنان که خود می گوید از نیم قرن پیش، همیشه و در همه جا و در هر کشوری که رفته، به دنبال شناخت و شناسایی سید جمال الدین حسینی اسدآبادی بوده که یکی از نتایج این تلاش و کوشش های پیگیر و خستگی ناپذیر، آماده سازی مجموعه آثار سید جمال الدین حسینی است که نخست در رقم و در 7 جلد و سپس تکمیل شده آن در قاهره و در 9 جلد و 3500 صفحه منتشر گردید. ماهنامه نسیم بیداری - شماره 49

شما در جمع آوری اسناد سید جمال الدین حسینی اسدآبادی در وزارت امور خارجه ایران، به چه نکات جدیدی درباره سید جمال الدین در خصوص شائبه‌ هائی مانند فراماسونر بودن، جدائی طلب بودن و ارتباط وی با روسیه و انگلستان و... رسیدید؟

در بررسی کامل اسناد وزارت خارجه ایران و انگلیس که مجموعه آنها در دو مجلد چاپ شده است، من هیچ مدرک و سند یا حتی گزارشی ـ درباره ارتباط سید با فراماسونری، ندیده ام و افسانه جدائی طلب! بودن سید هم برای نخستین بار است که در سئوال شما مطرح شده است؟ «جدائی طلب بودن» از کجا؟ و برای چی؟ و... به نظر می ‌رسد که این «نکته جدید» را باید افسانه ای موهوم نامید.

اما درباره ارتباط سید با روسیه و انگلستان، باید گفت که سید جمال الدین حسینی، علاوه بر روسیه و انگلیس، با فرانسه، هند، مصر، افغانستان، سودان، ترکیه و... هم روابطی در راستای اهداف عالیه خود برقرار کرده بود و به نظرم اصولاً باید بپذیریم که یک شخصیت جهانی مانند سید جمال الدین، بدون ارتباط با دولت‌ ها، نمی توانست فعال باشد و تحقق اهداف خود را پی گیری کند.

البته ارتباط با دولت‌ ها و یا سلاطین و رجال بلاد، هرگز مفهوم مصطلح عامیانه آن را ندارد، یعنی سید جمال الدین، «عامل» و «مأمور» و عضو! وابسته به هیچکدام از دولت ‌ها و رجال و سلاطین عصر خود نبود، بلکه همواره در دیدارها و ملاقات‌های خود، در فکر تحقق بخشیدن به اهداف خود: طرد استعمار از بلاد عربی ـ اسلامی، ایجاد وحدت بین مسلمانان، اجرای قانون در بلادی که سلاطین مستبد بر آنها حاکم بودند ـ مانند: ایران، ترکیه عثمانی، مصر و.. و اهداف سیاسی ـ اجتماعی دیگر بود...

اصولاً ارتباط داشتن با دشمن، برای «دشمن شناسی» یک ضرورت و «مذاکره با دشمنان» هم یک ضرورت دیگر... در جائیکه به تعبیر قرآن مجید، خداوند متعال، با «شیطان» به مذاکره می ‌پردازد، چه اشکالی خواهد داشت که بندگان خدا هم، به خاطر خدا، با «شیاطین کوچک» عصر خود ملاقات و مذاکره کنند؟ ارتباط و مذاکراتی قابل پذیرش نیست که در راستای آرزوها و اهداف «دشمن» باشد.
 
طیف ارتباطات سید جمال با شخصیت ‌های مختلف گسترده و متنوع است، او از سوئی با چهره ‌های مذهبی و مراجع وقت همچون میرزای شیرازی ارتباط داشت و از سوی دیگر با روشنفکرانی مانند ملکم خان! آیا این رفتار سید جمال را نمی توان «مزورانه» تلقی کرد یا آن را به عدم استقلال فکری و سستی رأی و اندیشه نسبت داد؟

ارتباط سید با شخصیت ‌های مختلف، با افکار و اندیشه‌ های گوناگون و حتی متضاد، همانطور که در پاسخ پرسش نخستین اشاره شد، نه تنها «مزورانه» نیست بلکه «متهورانه» و کاملاً منطقی است.

دیدار مکرر با میرزای شیرازی و نامه روشنگرانه نوشتن به او و دیگر علمای عراق و نجف و یا ایران، چه منافاتی با دیدار و مذاکره با «دگراندیشان» دارد؟ بی تردید سید جمال الدین همانطور که می ‌کوشید علماء عظام و مراجع را با افشاگری علیه رژیم استبدادی، آگاه سازد، همزمان می ‌خواست از روشنفکران و «دگراندیشان» نیز در راستای استبدادزدائی، استفاده کند.

اگر فراموش نکرده باشیم، امام خمینی در پاریس، بارها و به طور مکرر، همۀ جناح ‌های سیاسی را به وحدت در مبارزه علیه رژیم دعوت می ‌کرد... و حتی فرمود که «مارکسیست ‌ها هم می ‌توانند حرف‌ های خود را بزنند» و این هرگز به مفهوم سستی رأی و اندیشه نیست، بلکه نشان از استقلال و استحکام فکر و اندیشه است. وقتی انسان استقرار فکری دارد، از دیدار و گفتار با دیگران باکی ندارد و بی مناسبت نیست اشاره کنم که شهید بزرگوار آیت الله سید محمدحسین بهشتی نیز با «دگراندیشان» نه تنها ملاقات و مذاکره می‌ کرد، بلکه همانطور که شاهد بودیم حتی در یک مناظره و گفتگوی گروهی با دبیر کل حزب توده و مسئول سازمان فدائیان خلق و دبیر یکی از احزاب وابسته با جبهه ملی، در تلویزیون ایران، شرکت کرد و دوستانه با آنها به مذاکره پرداخت که در واقع با روشن شدن سستی اندیشه‌ ها و استدلالات آنها پایان یافت...

حالا آیا می ‌توان گفت که این گونه اقدامات، ناشی از «سستی رأی و اندیشه» است؟ یا کاملاً برعکس؟...
 
بعضی ‌ها مدعی شده ‌اند که نامه سید جمال الدین به میرزای شیرازی بعد از صدور حکم تحریم تنباکو توسط ایشان بوده و بنابراین نمی توانسته نقشی در این امر داشته باشد؟

این قبیل اظهارنظرها نشان دهنده عدم دقت در اسناد و مصادر باقیمانده در این زمینه است و نوعی غرض ورزی و یا کوتاه اندیشی است.

ما باید توجه داشته باشیم که سید، در آن دوران چندین نامه به مرحوم میرزای شیرازی و علماء عظام عراق نوشته است. در یکی دو نامه نخستین و مشروح، سید به افشاگری علیه رژیم شاه ناصر قجری می ‌پردازد و خیانت ‌های او را در «فروش کشور» ـ به تعبیر سید ـ یک یک می ‌شمارد که در یکی از آنها به میرزای شیرازی تحت عنوان «جر الامة، النیابة العظمی، عن الحجة الکبری» آمده است:

جر الامة و بارقة انوار الائمة، و دعامة عرش الدین و اللسان الناطق عن الشرع المبین، جناب الحاج المیرزا محمدحسن الشیرازی صان الله به حوزه الاسلام و ردّ کید الزنادقه اللئام» و پس از این عناوین و القاب، ضمن انتقاد شدید از فساد و تباهی رژیم شاهی و اقدامات جنایتکارانه آن در حق مردم و اتلاف بیت المال و به تعبیر او، «فروش کشور به اجانب» می ‌نویسد:

«علاوه بر این مفاسد که ذکر شد، او قسمت اعظم کشور و منافع آن را به دشمنان دین فروخته است از معادن، راه‌ ها، مهمانسراها در سراسر راه ‌ها، باغ‌ ها و بوستان ‌ها، رود کارون و همۀ هتل ‌هائی که می‌ توان در اطراف آن ساخت و جاده اهواز تا تهران با متعلقاتی که ممکن است در اطراف آن ساخته شود و تنباکو و همه مراکز توزیع و اماکن کشت و زرع آن و خانه ‌های سرمایه گذاران و کارمندان آن در هر نقطه کشور و اختصاص فروش انگور کشور برای شراب سازی و همه کارخانه ‌های وابسته.. و بانک، و ما ادراک مالبانک یعنی بخشیدن زمان امور مردم، به طور کامل به دشمن اسلام و به استثمار و بردگی کشیدن آنان، برای حفظ سلطنت جابرانه خود... این خائن پست فطرت برای اسکات مردم، اعلام کرده است که این قراردادها موقتی است و بیش از یکصد سال! اعتبار نخواهد داشت...»

و در نامه افشاگرانه دیگری، به تشریح و تبیین بیشتر خیانت‌ های رژیم شاه پلید قاجار می ‌پردازد.. و اضافه می‌ کند که «سود و عایدات فروش تنباکو به عثمانی از طریق ایران هم نصیب کمپانی مربوطه خواهد بود»...

این عبارات و نکات نشان می ‌دهد که هنوز حکم تحریم تنباکو ـ توتون ـ از طرف میرزای بزرگ صادر نشده بود و گرنه معقول نیست که شخصیتی مانند سید جمال الدین، در نامه خود به میرزا، هنوز از مسئله توتون و تنباکو و قرارداد ننگین «دشمن اسلام» سخن بگوید و با لحن تندی، خواستار مبارزه با این چنین رژیمی بشود...

پس از نامه ‌های افشاگرانه، در دو نامه دیگر، از جمله نامه «حملة القران» ضمن تجلیل از علماء، به مسئله تحریم و اقدام علماء عظام اشاره دارد و از آن تقدیر می ‌کند و می‌ نویسد: «حق را بگویم، شما رهبران با تصمیم خود عظمت اسلام را برگرداندید و کلمه اسلام را برتر ساختید و این دشمنان فهمیدند که توان و قدرت شما قابل شکست نیست و زمام امور مردم در اختیار شما است.. و اکنون برای آنکه مردم از شر این رژیم رها شوند، راه نجات فقط خلع شاه از سلطنت است. شما شاخ فرعون را با عصای حق شکستید و دماغ او را با شمشیر به خاک مالیدید و او اکنون در فکر انتقام است... و راه رهائی خلع این فرعون پست فطرت از سلطنت است..»

در نامه سوم تحت عنوان: «ضلامة الامة و ضراعة الملة» می ‌نویسد: «... این فرعون با عجله تمام قراردادهائی را با شرکت‌ های اروپائی بست و کشور را در اختیار آنها قرار داد و اکنون که شکست خورده، برای ارضای جنون خود تصمیم گرفته که شش کرور ـ میلیون تومان ـ به کمپانی توتون و تنباکو بپردازد و بقیه را به شرکتی که فروش تنباکو در بلاد عثمانی را به عهده داشت، بپردازد.. این چه ننگ شوم است! این ذلت و خواری است؟...»

سید سپس توضیح می ‌دهد که اگر شاه خلع شود، حکومت بعدی ضامن پرداخت این غرامت‌ ها نیست... این نامه ‌ها مشروح است و با مطالعه آنها کاملاً روشن می ‌گردد که بعضی از آن‌ ها قبل از اعلام حکم تحریم تنباکو توسط میرزا و بعضی پس از صدور حکم است.

پس دوستانی که مدعی هستند «نامه» سید تأثیری در صدور فتوی نداشته!، ظاهراً از مجموعه نامه ‌های سید آگاه نبوده ‌اند و گرنه همچو ادعائی را مطرح نمی ساختند. استاد سید محمد محیط طباطبائی در این رابطه ضمن تحلیل مبسوطی، می ‌نویسد: «....  سید مکاتیبی به زبان عربی در لندن چاپ کرده و برای علمای عتبات می ‌فرستاد.. و در مدت کوتاهی توانست رابطه میان دربار ناصر الدین شاه و حوزه‌ های علمیه سامرا و کربلا و نجف را تیره کند... داستان انحصار دخانیت پس از مدتی کشمکش بالاخره به نفع سید جمال الدین و موافق منظور او به پایان رسید و فتوای مرحوم میرزای شیرازی که بدون شک محصول تمهید مقدمات سیاسی سید بود، شاه و امین السلطان را در مقابل هیئت روحانی عتبات و تهران مغلوب ساخت و در ضمن میزان نفوذ علماء و تأیر دخالت مستقیم آنها در امور مملکتی به تجربه ثابت گشت... نامه‌ های سید علمای بزرگ را با ذکر دلایل منطقی متوجه اهمیت وظیفه ای کرد که حفظ دین و مذهب در برابر ظلم و خیانت و اجحاف و اسراف ایجاب می ‌کرد...» (محیط طباطبائی: سید جمال الدین و بیداری مشرق زمین، چاپ پنجم، صفحه 89)

اینجانب نامه‌ های سید را در کتاب: «نامه ‌ها و اسناد سیاسی ـ تاریخی» جلد 8 و 9 مجموعه آثار سید جمال الدین حسینی، چاپ قاهره، صفحه 185 تا 207، آورده ام که بی شک برای اهل تاریخ و تحقیق، مراجعه به آنها مفید خواهد بود.
 
سید جمال تا چه میزان دغدغه حظ تمامیت ارضی و استقلال کشور را داشت؟ نحوه ارتباطات و تعاملات وی با پادشاه عثمانی چگونه بود که عده ای می‌ گویند سید جمال ایران را تحت حاکمیت امپراطوری عثمانی می ‌خواست؟

سید جمال الدین به شهادت آثار و مقالات و متن سخنرانی ‌ها و نامه ‌هائی که از او به یادگار مانده است، همواره در همه جا دغدغه تمامیت ارضی و استقلال بلاد اسلامی ـ عربی و از جمله ایران را داشت..

ارتباط او با خلیفه عثمانی در راستای ایجاد وحدت بین مسلمین بود و اصولاً برای همین منظور هم دعوت خلیفه را پذیرفت و به اسلامبول رفت و ده‌ ها نامه برای علماء بلاد اسلامی مختلف فرستاد و خواستار وحدت همه مسلمانان ـ اعم از شیعه و سنی ـ شد که در صورت تحقق جنگ ایران و عثمانی هم مفهومی پیدا نمی کرد.

سید جمال الدین هرگز در فکر ضمیمه کردن ایران به امپراطوری عثمانی نبوده ولی  خواستار وحدت ایران و افغانستان در مقابل دشمن مشترک و استعمار انگلیس بود... شرح این ماجراها در مقالات سید در مجله «العروة الوثقی» یا نشریات دیگر آمده است که من مجموعه آنها را در 9 جلد در قاهره و در چندین هزار صفحه، منتشر کرده ام که علاقمندان به حقایق و پژوهش و تاریخ نگاری، می ‌توانند به آن مجموعه مراجعه کنند که به طور طبیعی نقل حتی فهرست آن مطالب، در یک مصاحبه کوتاه مقدور نیست.
 
تأثیر سید جمال در اندیشه ‌های آزادی بخش منطقه ای چه بود؟ آیا شاگردانی که وی تربیت کرد راه او را ادامه دادند؟ چون برخی معتقدند شیخ محمد عبده که بنام ترین شاگرد سید جمال در مصر بود، شیوه‌ ها و نوع برخوردش در مواجهه با استعمار، کاملاً متفاوت از سید جمال بود.

به تصدیق دوست و دشمن ـ سید جمال الدین در بیدارسازی ملل مشرق زمین نقش سازنده و مؤثرتری داشت. شهید مطهری او را سرسلسله جنبان نهضت ‌های اسلامی قرن اخیر می ‌داند و استاد سید محمد محیط طباطبائی نقش ارزنده سید را در «بیداری مشرق زمین» برتر و بالاتر از هر کس دیگری می ‌نامد. خیلی مناسب است که نکته ای را از استاد محیط طباطبائی در این رابطه نقل کنم:

«... سید پس از سی سال کوشش، در زندان طلایی عبدالمجید محبوس و معدوم شد، ولی تخم‌ های کشته او در ایران و عثمانی و مصر و هند و افغانستان جوانه زد و ده سال بعد از مرگ او در وطن او ایران نهضت مشروطه آغاز و انجام پذیرفت و چند سال بعد از آن دست پروردگار او در اسلامبول دست به کار شدند و کسانی که در حیات او از عهدۀ تطبیق نظریات سیاسی او در مصر و هند برنیامدند و مغلوب و منکوب و محبوس شدند، در حزب کنگره هند و حزب وفد مصر بنیان گذار حکومت ملّی آزاد گشتند.

سید جمال الدین در تاریخ ایران عامل ظهور تحولی شد و ملّت ما را به راهی رهبری کرد که پس از آن در پیچ و خم ‌های آن راه به سوی زندگانی افضل گام بر می ‌دارد و هر روزی انتظار دارد که به صورتی بهتر و حالتی برتر درآید.

من چهرۀ سید جمال الدین اسدآبادی را برگزیده ام زیرا عکس چهرۀ او را در قانون اساسی و مطبوعات و فرهنگ جدید و همه تشکیلات اساسی حکومت مشروطه وطن خود می ‌نگرم و عقیده دارم خدمتی که او به ایران کرد، از نظر ارزش بالاتر از خدمتی بوده که نادر و اردشیر و یعقوب لیث و شاه اسماعیل به تاریخ ایران کرده ‌اند و در ردیف خدمت هوخشتره مادی و آرشاک پرتوی محسوب می ‌شود.

تعجب نفرمایید اگر در پیرامون این اسم ساده، کوس و نقاره و طبل و عَلَمی دیده نمی شود و پیرامون عمامۀ او را ‌هاله ای از نور نگرفته است. ولی حقیقت امر این است: کار سیّد از کارهایی که پیشرو مادیان و سردار پیر یویان با شمشیر خود در افتتاح فصل جدیدی در تاریخ ایران انجام دادند، مهمتر و از فصول مقدم بر آن، گرامی تر و والاتر و سودمندتر بود.

سید جمال الدین با تیغ زبان و نوک قلم خود زمینه سازی کرد و شالوده اصلی قبول حکومت مشروطه جدید را در ذهن علمای روحانی مملکت فراهم آورد و در روزی که علمای بزرگ تهران و عبتات در صدر نهضت مشروطه قرار گرفته بودند، معلوم شد حُسن ظن و حدس صائب سید جمال الدین دربارۀ عنصر مشروطه ساز ایران به خطا نرفته بود و از حرکت تمرد تنباکو تا مهاجرت به قم و پشتیبانی علما از مشروطه خواهان در برابر کودتای باغ شاه، همه جا روح او راهنمای کسانی بود که هر یک از مقام مقتدای الانامی قرار داشتند. آری سید با فکر روشن و توانا و اراده نیرومند و عقیده ناب و زبان گویا و قلم نیرومند، کاری را در خاورمیانه عملی ساخت که در نقاط دیگر جهان به کمک توپ و تفنگ میسر نمی شد». (سید محمد طباطبائی: نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین، چاپ پنجم، صفحه 18 و 19)

این شهادت، از یک آدم عادی نیست، از استاد سید محمد محیط طباطبائی است که بی تردید «محیط» تاریخ ایران و اسلام بود و آثار باقیمانده از او نشان دهنده عمق بینش و دقت نظر اوست و در تبیین مسیر تاریخ ایران و جهان اسلام و نقش سید در آن، نکاتی را یادآور می ‌شود که متأسفانه اغلب نویسندگان عرب و عجم از آن ‌ها غافل مانده ‌اند.. به کتاب او درباره سید و نقش او که سی و دو مقاله دارد و به کوشش بنده جمع آوری و بارها چاپ شده است مراجعه نمائید تا حقایق در این زمینه روشن گردد.

اما شیخ محمد عبده، شاگرد معروف و برجسته او که سید را پدر واقعی و معنوی خود می ‌نامد و می ‌نویسد که سید مرا از حضیض جهل و نادانی حاکم بر رجال متحجر مصری، نجات داد و به اوج علم و عرفان رساند و در واقع احیاگر من بود... او همواره در کنار سید بود و علاوه بر مصر، حتی برای اداره نشریه «العروة الوثقی» که از پاریس منتشر می‌ گردید، مدیر تحریر نشریه بود و به دعوت سید به پاریس رفته بود و در سفر به کشورهای افریقای شمالی، اندیشه‌ های سید را تبیین می‌ کرد ـ که در تاریخ زندگی وی مشروح این اقدامات آمده است ـ محمد عبد، شیوه‌های سید را قبول داشت و حتی طبق نوشته خود وی، «در صورت موافقت سید، حاضر بود که اسلحه به دست بگیرد و بعضی از عمال استعمار و استبداد را در مصر، به قتل برساند...».

اما پس از سرکوب سید و آوراگی در بلاد عربی، روش مسالمت آمیزی را در پیبش گرفت و به قاهره برگشت و مفتی دیار مصر شد و به تفسیر قرآن و تأسیس مدارس ـ برای تربیت نسل جدید ـ پرداخت که این اقدامات نیز، روی دیگر سکّه این بود که سید از آن بهره می ‌گرفت.

اصولاً مبارزه با استعمار و استبداد را یکبار با مواجهۀ مستقیم می ‌توان انجام داد که در مرحله نخست، سید و شیخ و همراهانشان در مصر و بلاد دیگر به آن پرداختند و یکبار هم با اصلاح و تربیت نسل جدید و کادرسازی می ‌توان به آن پردخت... کاری که امام خمینی در مرحله نخست به آن پرداخت و هزاران طلبه را تربیت کرد که به اقصی نقاط ایران حتی روستاها و ده کوره‌ها رفتند و به هنگام آغاز نهضت و قیام امام خمینی، همه در کنار او قرار گرفتند و عامل اصلی پیروزی نهضت اسلامی، کادرسازی بی سر و صدای امام خمینی بود.

به هر حال روش بعدی شیخ عبده، را به دور از روش و دیدگاه سید نمی دانم. بلکه آن را بخش دیگری از استمرار مبارزه سید می ‌دانم که شایط زمان و مکان آن را ایجاب می‌ کرد.
 
 
در مجموع نظر و عمل سید جمال را در زمان خود چگونه ارزیابی می‌ کنید؟ با توجه به تحقیقاتی که جنابعالی پیرامون این شخصیت داشتید مهم ترین نقدی که در دو حوزه نظر و عمل به وی دارید چیست؟

عملکرد سید در زمان خود، به نظر من یک عملکرد آرمانی والائی بود که ناشی از نظر و اندیشه ویژه و بالائی بود. یک سید لاقبا! از گوشه اسدآباد همدان ـ و یا «کنر» افغان و از سادات هجرت کرده از همدان به آن دیار، ـ طبق گفته بعضی از برادران افغان! ـ بلند شده و چهارگوشه! معموره را دور زده، اما نه برای سیاحت و گردش ـ که به نوبه خود خوب است ـ بلکه برای احیاء ارزش‌ ها، بیدارسازی ملت ‌ها، مبارزه با استعمار و استبداد و استکبار... و یک عمر آوارگی و نبرد را پذیرفتن ـ علیرغم فراهم بودن همه امکانات رفاه و زندگی آرام  ... و سرانجام در این راه، به روایت شاهدان عینی ایرانی و افغانی و عثمانی، محبوس شدن در دار الخلافه خلیفه! و سپس «شهادت» ـ قطعی ـ با سم تزریقی پزشک ویژه سلطان!... اینها همه نشان از عظمت اندیشه و روح و فداکاری و ایثار راستین در راه هدف است... ارزیابی دقیق این مسائل به بررسی کامل آثار و نوشتجات سید، بررسی دیدگاه‌ های موافقان و مخالفان، تحلیل دقیق اسناد مربوط به سید در بلاد مختلف، برخورد علماء و ملت‌ های بلاد که سید به سرزمین آنها سفر کرده و با آنها زندگی نموده است و... را نیاز دارد.

در این قبیل مسائل، بدون تبیین و تبیّن و بدون جمع آوری اسناد و مدارک، و با اتکاء به شایعه و سخن دشمنان، نمی توان به حقیقت و واقعیت رسید... در مسائل تاریخی باید شعور و دریافت، بر شعار و برداشت، غلبه کند تا به نتیجه منطقی و منصفانه برسد...

به هر حال من اندیشه و عمل سید را، در همه زمینه ‌ها بسیار بزرگ و افتخارآمیز می ‌دانم... تهمت‌ ها و شایعات را با توجه به تهمت‌ ها و اشاعات عصر ما درباره شخصیت ‌های معاصر ما، کذب محض می ‌دانم... و مع ذلک کلّه، سید را یک فرد غیرمعصومی می ‌دانم که دچار اشتباهاتی در زندگی و فعالیت سیاسی خود شد که نقد و بررسی آن، در کنار تحلیل جنبه‌ های مثبت زندگی پرتلاش او نیاز به تألیف چندین جلد کتاب دارد.
 
پدیده تهمت زنی و تخریب شخصیت ‌ها در جوامع کنونی ناشی از چیست؟ و اصولاً آیا این پدیده سابقه طولانی در تاریخ دارد یا محصول کوتاه بینی و بداندیشی عصر ما است؟

نخیر! اتفاقاً این پدیده ضد اخلاقی، سابقه درازی در تاریخ بشری دارد یعنی حتی در دوران قبل از حضرت نوح هم رواج داشته و در زمان حضرت نوح شدت یافته است.

در قرآن مجید آمده است: کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ... قوم نوح عبد صالح خداوند را تکذیب نموده و او را دیوانه خوانده و از انجام رسالتش بازداشتند: و ازدجر!: این نوع از موجودات دوپا به نام «انسان»! حتی مؤمنین و مؤمنات را به کارهائی که انجام نداده بودند متهم ساخته و آزارشان می‌ دادند: وَالَّذِینَ یؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا...

و به طور کلی نوح و عیسی و موسی و مریم و محمد (علیهم السلام) و سپس مردم با ایمان همواره در معرض اتهام و نسبت ‌های ناروا قرار داشته‌ اند ـ و دارند ـ همه انبیاء و رسل الهی، به تعبیر قرآن، شاعر و کاهن و ساحر و مجنون و ... نامیده شده ‌اند؛ کذلک ما أتی الذین من قبلهم من رسول الاّ قالوا ساحرا و مجنون... و همین نوع تهمت ‌ها و یا اشکال دیگر آن، درباره شخصیت ‌های تأثیرگذار معاصر از سید جمال حسینی و شیخ فضل الله نوری و آیت الله کاشانی گرفته تا امام خمینی، شایع و رایج بوده و در دوران خود ما نیز که عده ای به اوج بی تقوائی و بداخلاقی سیاسی رسیده ‌اند، هرگونه تهمت زشت و دروغ بی اساس را برای تخریب شخصیت ‌های ارزشمند، مانند شهید بهشتی، امام موسی صدر و دیگر معاصرین تأثیرگذار در کمال وقاحت و بیشرمی نشر می ‌دهند، غافل از آنکه خداوند در «مرصاد» است و از عملکرد و کیفر «ظالمان» غافل نیست...
 
درباره سید غیر از فراماسونری و ارتباط با روس و انگلیس! چه تهمت دیگری مطرح بوده است؟

پاسخ این سئوال را اجازه بدهید از قول خود سید نقل کنم که دقت در آن، نشان می ‌دهد سید جمال الدین در راه هدف خود، دچار چه نوع مشکلات و اتهاماتی بوده است.

سید در یک یادداشتی به خط خود، چنین نوشته است:
 
هو العالم بالسرائر

معلوم خلاّن بهتر از جان بوده باشد که طائفه انکرزیّه، اروسم می ‌خوانند و فرقۀ اسلامیه، مجوسم می‌ دانند، سنی رافضی و شیعه ناصبی، بعضی از اخیار چهار یاریه، وهابیم گمان کرده ‌اند و برخی از ابرار امامیّه، بابیم پنداشته ‌اند، الهیان دهری و متقیان فاسق از تقوی بری، عالمان جاهل نادان و مؤمنان فاجر بی ایمان انگاشته ‌اند، نه کافرم به خود می ‌خواند و نه مسلمم از خود می ‌داند، از مسجد مطرود و از دیر مردود، حیران شده ام که با کدام به مجادله برخیزم؟...

از ردّ یکی اثبات دیگر لازم و از اثبات احدی اعتقاد و اخبار برضد آن جازم، نه راه فرار که از دست این طایفه گریزم و نه جای قرار که با آن فرقه ستیزم.

در شهر کابل در بالا حصار دست بسته و پای شکسته نشسته تا از پرده غیب چه برآید و از گردش فلک دون پرور چه زاید.

فی یوم الجمعة فی 13 شهر رجب 1285

الغریب فی البلدان جمال الدین الحسینی الاستنبولی و الطرید عن الاوطان

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
هر چه گوید در حق ما جای هیچ اکراه نیست
 

... ظاهراً در آن ایام، چون هنوز سید به مصر نرفته بود، شایعه «ماسون» بودن او مطرح نبوده وگرنه سید به آن هم اشاره می‌کرد... البته اتهامات و شایعات بسیار دیگری هم بعدها بر اکاذیب فوق افزوده شده که سید دیگر «بی خیال» شد و اهمیتی به آن‌ها نداد و به پاسخگوئی بر آنها نپرداخت..

جنابعالی معتقد به نقد افکار و اندیشه ها و عملکرد سید نیستید؟

چرا، من معتقد به نقد و بررسی علمی ـ تحقیقی ـ تاریخی افکار سیدجمال الدین و دیگران هستم ولی نمی توانم موافق هجمه و نقد بدون دلیل باشم... در مورد سید، علاوه بر تاریخ نویسان دربار پهلوی، متأسفانه بعضی از دوستان ما هم بی دلیل به سید حمله می کنند... مثلاً واعظ محترمی ـ جناب پناهیان ـ که وقتی وارد «سیاست روز» نمی شود، منبرهای خوبی می رود، ناگهان به دلیل نقل جمله ای از سید ـ گویا مربوط به شیخ محمد عبده است ـ سید را «غرب زده ـ و یک «آدم ندید بدید» می نامد! که این دور از واقعیت است... و انصاف نیست کسی را که یک عمر با غرب و «غرب زدگی» مبارزه کرده است به «غرب زده» بودن متهم سازیم.

و واعظ محترم دیگری ـ جناب محمود نبویان ـ هم در یک سخنرانی می گوید: «سید وارد فراماسونری می شود و با افتخار به فراموش خانه می رود و عکس می گیرد و لباس آنها را می پوشد» و سپس گریزی به صحرای کربلا می زند و از بی بصیرتی او سخن می گوید.. در حالیکه سید هرگز به فراموشخانه نرفته و همانطور که گفتیم عکسی هم نگرفته و آنچه را که اسماعیل رائین مورخ شاه چاپ کرده، یک نقاشی است که این را امروزه می توان با فتوشاپ! درباره همه اجرائی کرد! ... اصولاً من معتقد هستم کسانی که اهل تاریخ نیستند، بهتر است که در معقولات دخالت نکنند!
 
به تازگی مورخانی مانند آقای موسی نجفی با استناد به مدارکی که از خانه امین الضرب به دست آمده، به فراماسونر بودن سید جمال تأکید دارند و عنوان می کند: «قسم نامه فراماسونری سید هم هست و در آنجا ذکر شده که سید در لژ کوکب شرق عضویت داشته است. این امر بدیهی است» آیا رأی این دسته از مورخان را قبول دارید؟

البته اتهام فراماسونر بودن سید جمال الدین حسینی، «تازگی» ندارد و شاید آقای دکتر موسی نجفی، پژوهشگر محترم که چند صباحی هم در دانشکده حقوق و علوم سیایس دانشگاه تهران در خدمتشان بودیم! تازه ـ و پس از 50 سال که از تاریخ نشر اسناد و مکتوبات موجود در خانه امین الضرب می گذرد ـ از آن ها آگاه شده است که موجب کمال تعجب است! و به نظر می رسد که هنوز هم آن اسناد و مدارک را یا ندیده اند و یا به دقت بررسی نکرده اند، چرا که ایشان در مصاحبه خود با «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» نخست مدعی می شوند که : سید نقش و تأثیری در تحریم تنباکو نداشته است «یک نامه ای به میرازی شیرازی نوشته است که این نامه هیچ ربطی به حکم میرزای شیرازی نداشته است»! خوب این سطح از آگاهی، ایجاب نمی کند که کسی ـ آقای نجفی یا هر مدعی دیگر ـ به داوری و قضاوت بنشیند!

ما در پاسخ یکی از سئوالات شما در همین مصاحبه، اشاره کردیم که سید پنج نامه به میرزای شیرازی و علماء عظام نجف و سامرا نوشته و به افشاگری علیه رژیم قجری پرداخته و مفاسد و اقدامات و «مملکت فروشی» آن را اعلام داشته است که از جمله مواد این نامه مسئله «تنباکو» است و این نشان می دهد که این نامه، کاملاً به مسئله قرارداد کمپانی رژی ربط دارد و پس از آن افشاگری ها است که میرزا به شهادت معاصرین و مورخین منصف، حکم به تحریم تنباکو می دهد، اگرچه می توان گفت که مرحوم میرزا از طرق دیگر نیز در جریان حوادث جنجال تنباکو و یا فجایع رژیم، قرار داشته است.

پس از این ادعای بی اساس، نامبرده در پاسخ اینکه «آیا سندی برای فراماسونر بودن سید وجود دارد؟» به طور قاطع می گوید: «سند هست و در کتاب های تاریخی بسیار است در اسنادی که در خانه امین الضرب که چاپ شده قسم نامه فراماسونی سید هم هست و در آنجا ذکر شده که سید در لژ کوکب شرق عضویت داشته است این امری بدیهی است»!

این پاسخ توضیحی آقای نجفی، واقعاً شگفت انگیز است. در کدام «کتاب های تاریخی» سند «بسیار» در این باره وجود دارد؟ آیا غیر از اسناد و مدارک چاپ شده توسط دانشگاه تهران در نیم قرن پیش، سند دیگری در کتاب دیگری چاپ شده است؟ کدام کتاب؟ و کدام سند؟

سند لژ کوکب شرق چه می گوید؟ آیا اصلاً پژوهشگر محترم آن را دیده است؟ در ورقه مندرج در کتاب فوق، به عنوان سند، دستخطی با امضای سید کابلی! نقل شده که این دستخط و امضا هیچ نوع شباهتی به دیگر دستخط ها و امضاهای سید ندارد، و در آن، «کاتب نامه» تقاضای عضویت در لژ کوکب شرق کرده است، و عجیب آنکه در سند مندرج در کتاب، بجای پاسخ به درخواست عضویت وی!، ناگهان و پس از 8 ماه یا یک سال ـ طبق تاریخ مندرج در درخواست و پاسخ ـ به «کاتب» ابلاغ شده است که «او» به «ریاست لژ کوکب شرق» انتخاب شده است؟

آیا معقول است که بدون طی مراحل مقدماتی و التزام به مبانی برنامه فراماسونی گری، ناگهان یک «طالب عضویت» به مقام «ریاست لژ» انتخاب شود؟

و اصولاً ورقه درخواست عضویت که قاعدتاً باید در آرشیو اسناد لژ کوکب شرق در قاهره باشد، چگونه پس از هفتاد سال، در میان نامه های سید در خانه امین الضرب پیدا شده است؟

البته پژوهشگر محترم، ضمن اشتباه خواندن این اقدام سید، مدعی می شود که این امر ناشی از «جاه طلبی» سید بوده است! واقعاً ظلمی بالاتر از این می توان بر یک سید لاقبای اسدآبادی یا کنری! تحصیل کرده در حوزه های علمیّه ایران و عراق ـ روا داشت؟

سید به شهادت مرحوم آیت الله حاج شیخ علی کاشف الغطاء پدر آیت الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء در کتاب ده جلدی «الحصون المنیعه» که در کتابخانه وی در نجف محفوظ است و من نسخه ای از آن چه را که مربوط به سید است، در سفر چند سال قبل خود به نجف اشرف، تهیه نموده و در ایران متن عربی آن را مجله «رسالة التقریب» و ترجمه فارسی آن را در روزنامه «اطلاعات» چاپ کردم ـ و در آن آمده است که سید در نجف و کربلا تحصیل می کرده و از لحاظ علمی، علیرغم صغر سن، رتبه بالائی داشته است.

آقای نجفی در فراماسونر بودن «اشتباهی» سید، به شرح و بسط می پردازد و ناگهان نامی هم از «دکتر مصدق» می برد که او نیز مرتکب «این اشتباه» شده است... اما در این مورد دیگر به شرح و بسط نمی پردازد و فقط به ذکر نام! بسنده می کند، تا از گزند یاران! و هواداران ملی گرا در امان باشد، اما در مورد سید که نه وارثی دارد و نه موسسه ای و نهادی و حزبی از او هواداری می کند، به «ترکتازی» می پردازد.

و حتی ورود در لژ، برای توسعه فعالیت های سیاسی را هم که بعضی ها «تاکتیک» نامیده اند، نمی پذیرد و مدعی می شود که «تاکتیک غلطی بوده ولی وقتی فهمید که اشتباه کرده زوداز آن بیرون آمده و جبران کرده است».

آقای نجفی سپس نقش و تأثیر سید را در پیدایش نهضت مشروطیت در ایران و یا تلمذ میرزا رضای کرمانی در نزد سید در تهران و اسلامبول را هم منکر می شود و تلویحاً معتقد می شود که میرزا رضا وابسته به عناصر بابی یا بهائی مخالف ناصرالدین شاه بوده است و سید در این امر هم نقشی نداشته است که البته اتهام اول درباره «میرزا رضا» از دوران سلطۀ دستگاه پلیس ناصرالدین شاه باقی مانده است، و اما نقش نداشتن سید در تربیت و تعلیم میرزا رضا، در ایران یا در عثمانی، برخلاف نظریه همه مورخان و معاصران سید و حلقه دوستان سید در عثمانی است که ما در این گفتگوی کوتاه به آن نمی پردازیم و مطالعه متن بازجویی از میرزا که چاپ هم شده است عکس ادعای ایشان را ثابت می کند. ... نامبرده در ضمن، ناصرالدین شاه و رضاخان را «دیکتاتور» نمی داند بلکه انها را سلاطین «مستبد» می نامد که گویا در منطق ایشان، این دو با هم فرق دارند. این یکی «مدرن» است و آن یکی یک «خودرأی داخلی»! که از تحلیل جناب درس باید یاد گرفت!

از آقای دکتر موسی نجفی که در آن چند صباح حضور در دانشکده حقوق و علوم سیاسی، تهران، از شاگردان مبرز کلاس من بود دو انتظار دارد:

1ـ اطلاع دهند که قسم نامه سید! در کدام صفحه کتاب اسناد و مدارک خانه امین الضرب چاپ شده است؟

2ـ از کتاب های تاریخی بسیار ـ که گویا سندی ـ درباره فراماسونری کردن سید دارند، فقط نام یک کتاب را ـ ذکر کنند! البته مراد نام کتاب های ناقل اکاذیب و اتهامات و گزارش ها نیست؛ نام کتابی که «سندی» داشته باشد.

اما اصل داستان، آنطور که مورخان معاصر سید، با مراعات عدل و انصاف آن را نقل کرده اند اینست که سید در فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی گسترده خود در مصر، با کار تشکیلاتی بیشتر آشنا شد و قبل از تأسیس «حزب الوطنی الحرّ» با جمعیت فراماسونری مصر آشنا شد وبا این اندیشه که می تواند از نفوذ سیاسی این جمعیت در پیشبرد اهداف خود استفاده کند، وارد آن جمعیت شد به ویژه که رجال و عناصر بانفوذی در مصر عضو آن جمعیت بودند. (به تاریخ جنبش ها و تکاپوهای فراماسونری در کشورهای اسلامی تألیف عبدالهادی حائر،ص 89، رجوع شود)

محمد پاشا مخزومی که مدت مدیدی در اواخر عمر سید در «آستانه» خلافت عثمانی در کنار سید بوده و خاطرات او را جمع آوری و منتشر کرده است، در مقدمه آن، که در شرح حال سید نگاشته است، به این نکته اشاره نموده، و از قول سید نقل می کند:

«نخستین چیزی که مرا تشویق کرد در بناء آزادی خواهان شرکت کنم، همان عنوان بزرگ: آزادی، برابری، برادری بود که به نفع کل بشریت است که به طور طبیعی با نابودی ستمکاران همراه خواهد بود تا بنیاد عدالت واقعی استوار گردد.» سید با این هدف وارد جمعیت ماسون گردید و در یک سخرانی تند، سیاست استعماری انگلیس را به باد انتقاد گرفت، اما رئیس لژ!اخطار کرد:

«جمعیت ماسون در سیاست دخالت نمی کند و محفل ما در صورت دخالت در سیاست، تحت فشار قرار خواهد گرفت.. و سید بلند شد و با اعتراض گفت : من انتظار داشتم که در مصر چیزهای عجیب و غریبی بشنوم و ببینم ولی تصور نمی کردم که ترس در درون استوانه! محافل ماسونی هم رخنه کرده باشد. اگر ماسونی گری در سیاست دخالت نمی کند، پس چگونه می خواهد برابری، برادری و آزادی را در جهان استوار سازد، ... (رجوع شود به کتاب خاطرات الافغانی، تألیف محمد مخزومی پاشا، چاپ قاهره، صفحه 40، که با مقدمه و به کوشش اینجانب به هنگام اقامت در مصر چاپ شده است)! عین همین مطلب را جرجی زیدان در کتاب «مشاهیر الشرق» و احمد امین در «فیض الخاطر» نقل کرده اند و البته سید پس از این سخنرانی و مجادله و مشاجره بسیار با مسئولین محفل ماسونی، از آن جمعیت کنار می رود و به نوشته بعضی ها «اخراج» می گردد.

استاد سید محمد محیط طباطبائی، پژوهشگر معاصر هم به این نکته اشاره می کند و می نویسد: «... سید که هر عنوان و اقدامی را برای پیشرفت نظریه سیاسی خود مفید می دانست، بدان دست می زد و قید عقیده و محل و منشأ و روش خاصی را که مضر به توسعه افق نفوذ فکری برای اصلاحات عالم اسلامی می دانست، از میان برداشته و چند صباحی از دسته فراماسون های مصری که وسائل نشر عقیده و افکار در اختیار داشتند، استفاده کرده بود، امروز در نقش یک فراماسون خرقه پوش صاحب پیش بند و حمایل روی جلد کتاب تازه تصویر می شود تا ذهن کسانی را که ضمن تبلیغات سیاسی اخیر بدبین شده اند، در زیر لفافه توصیف و تعریف بر ضد او برانگیزند» (به کتاب نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین، مراجعه شود).

و اما مورخان دربار پهلوی امثال : ابراهیم صفانی، اسماعیل رائین، ولی الله یوسفیه، کتیرائی، شجاع الدین شفا و امثالهم! که از محفل انس! اسدالله علم ـ وزیر دربار شاه ـ ارتزاق می کردند، برای ضربه زدن به نهضت اسلامی ایران که به رهبری امام خمینی آغاز شده بود، «سرسلسله جنبان این حرکت ها» را به اتهام عضویت در محفل ماسونی مصر، به شدت مورد حمله قرار دادند و حتی اسماعیل رائین در کتاب خود، «فراموش خانه و فراماسونری در ایران»، یک عکس نقاشی شده از سید جمال الدین را ـ که البته عمامه سفید دارد! ـ در لباس ماسون ها چاپ کرده تا ثابت کند که سید فراماسونر بوده است، ولی اتفاقاً خود در زیر آن عکس می نویسد که «نقاشی» است... و البته اگر در آن ایام «فتوشاپ» هم اختراع! شده بود بی شک عکس های گونه گونی از سید جمال را در محافل و حالات مختلف! شاهد می شدیم، همانطور که ساواک شاه در مورد بعضی از روحانیون و وعاظ در اقدامی غیراخلاقی به آن دست زد و عکس هائی را در دوران سلطۀ شاه، چاپ و منتشر نمود...

بعضی دیگر از دشمنان سید، او را متهم کرده اند که با همکاری شیخ محمد عبده «محفل ملی» را در قاهره تأسیس کرده که سیصد عضو داشته است! و بعضی دیگر مدعی شده اند که سید با همکاری ملکم خان فراموشخانه آدمیت! را در ایران پایه گزاری کرده است و بعضی دیگر... در حالی که اسماعیل رائین دشمن سرسخت سید، می نویسد: «... سید از گراند لژ مصر اخراج شده بود و دیگر نمی توانست وارد لژ دیگری بشود تا چه برسد به اینکه به شخصه مأمور تأسیس لژ شده باشد (رجوع شود به فراموش خانه، اسماعیل رائین، ج 1، صفحه 359 ـ 421، چاپ تهران) .... و تقی زاده نیز ـ که خود فراماسونر بود، در کتاب «مردان خودساخته» تأسیس فراموشخانه توسط سید در مصر یا ایران را قبول ندارد.

به هر حال نشر اکاذیب و اتهامات درباره سید در آن زمان از سوی حکومت ها و ارتجاع حاکم بر بلاد، بسیار زیاد بود و اشاعه آن در ایران و بلاد عربی، پس از آغاز نهضت اسلامی در ایران، اوج گرفت تا نشان دهند! که «سرسلسله جنبان این نهضت ها» فراماسونر بوده است...

اما محفل ملی که مدعی شده اند سید آن را در مصر تأسیس کرده بود، در وقع همان «حزب الوطنی الحر» ـ حزب ملی آزاد ـ بود که سید با همکاری شیخ محمد عبده و گروهی از هوادارانش آن را تأسیس کرد و به علت گسترش دامنه فعالیت آن در مصر، به تحریک سفارت انگلیس، توسط دولت مصر، منحله اعلام گردید و سید نیز برای همیشه از مصر «اخراج» گردید.

درباره «حزب الوطنی الحر» من بحثی را تهیه کرده ام که امیدوارم روزی چاپ شود تا علاقمندان از نوع فعالیت های سید جمال الدین حسینی، در مصر، بیشتر آگاه شوند.

قم ـ مرکز بررسی های اسلامی
سید هادی خسروشاهی
10/4/93


مرکز بررسی های اسلامی