16 مرداد 1400
رویکردهای مهدی هاشمی به حوزه علمیه و طلاب
بر اساس اعترافات مهدى هاشمى رویکرد وى به حوزه در مرحله نخست با هدف بهرهبردارى از امکانات حوزه براى آموزش و تربیت افرادى سیاسى و آشنا با مسایل روز و در خدمت تفکر و ایدههاى خاص این جریان بوده که از آن به کادرسازى تعبیر شده است و در مرحله بعد ایجاد تحول در نظام آموزشى و تربیتى حوزه.
وى در مورد هدف نخست مىگوید:
«ما قصد داشتیم با تسلط بر حوزه جریان «حزباللّه» کشور را تند کنیم و نیروهاى پراکنده را اشباع نماییم که همزمان با این کار فقیه عالیقدر نیز اعلام کردند که مدارس رسما وارد صحنه شوند و ما فکر کردیم با بهرهگیرى از این مدارس به نحو احسن اندیشههایمان را در کشور عملى کنیم و لذا من خودم را به جریان مدارس نزدیک کردم».
و در جایى دیگر مىگوید:
«... از سوى دیگر حوزه علمیه قم را در اولویت دانستیم زیرا در حکومت ولایت فقیه بالاخره روحانیون مصدر امور خواهند بود. ما در زمان مرحوم محمد [منتظرى] نیز بر اساس همین عقیده یک مدرسه کادرسازى دایر کردیم. در این چند سال اخیر من تلاش کردم تا دوستان دیگر را به این کار معتقد کنم».
و در خصوص هدف بعدى یعنى تحول در نظام حوزه، از قول برادرش مىگوید:
«اخوى در یک مقطع که آقا (منتظرى) به شوراى مدیریت پرخاش کرده بودند صریحا مىگفت : باید مدارس جدید را به گونهاى گسترش دهیم که جایگزین شوراى مدیریت شده یا حداقل آنان مجبور شوند موجودیت مدارس را با برنامههاى جدید بپذیرند».
و در جایى دیگر در همین مورد مىگوید:
«ما کلاً ایدهآلهاى فکرى آنها [شوراى مدیریت] را براى تربیت و پرورش طلاب رد مىکردیم و تحلیل ما از فقه و فقاهت و حوزه و حوزویت و اینها این بود که مثلاً طلبه غیر از درس حوزوى که مىخواند باید مسایل سیاسى را هم خوب بداند. هم علم سیاست هم تحلیل سیاسى، باید مسایل خارجى را خوب بداند و بعد هم گفتیم که این طلبه وقتى که بالنده شد خواست پرواز کند قبلاً باید در مسایل جهانى آن چنان پرواز بکند. از این زاویه مىگفتیم که این دیدگاه متحجرى است. دیدگاهى که بر شوراى مدیریت حاکم است به عنوان یک تشکل با او مبارزه نمىکردیم که حالا یک تشکل بسته و منجمد است، مىگفتیم اصلاً ایدهآلهاى فکرى این غلط است».
بىگمان اختلاف فکرى جریان مهدى هاشمى با شوراى مدیریت بر سر این نبود که طلاب غیر از دروس حوزوى مسایل سیاسى را هم فرا گیرند یا نه؟ زیرا این امر (آشنایى طلاب با مسایل سیاسى) مسئلهاى پذیرفته شده براى ارکان حوزه به خصوص ـ بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ـ بوده است. شاید بتوان گفت تفاوت دو دیدگاه در این بوده که آیا حوزه باید افرادى عالم به علوم مختلف اسلامى و مهذب و در عین حال آشنا به مسایل سیاسى تربیت کند؟ یا افرادى سیاسى آن هم با گرایشى خاص که در عین حال از پارهاى اصطلاحات و مظاهر حوزوى نیز بهرهمند باشند؟
این واقعیت را مهدى هاشمى نیز در جاى دیگرى به آن اعتراف نموده و مىگوید:
«ما حرفى که راجع به حوزهها مىزدیم [آشنایى با مسایل سیاسى و...] خوب حرفى است که حالا هم زده مىشود. منتهى تفسیر ما و برخورد ما با مسئله یک برخورد نسبتا توأم با لغزش و انحراف بود. در اینکه در حوزههاى علمیه باید سیاست باشد و علم سیاست و تفسیر سیاسى و بینشهاى خارجى، این طورى نیست که کسى منکر باشد. خود آقاى منتظرى هم گفتهاند و همه شخصیتها معتقدند که یک طلبه در این قرن نمىتواند منزوى از کل مسایل باشد، مخصوصا توى انقلاب اسلامى؛ منتهى ما افراط مىکردیم روى تأکید دو نقطه: یک نقطه اینکه آموزشهاى سیاسى باید براى یک طلبه وجود داشته باشد و این قدر افراط مىکردیم هم در کمیت و هم در کیفیت. یکى هم در آموزشهاى مسایل بینالمللى، مسایل نهضتها و انقلابها و ملتها روى این دو نکته تأکید مىکردیم...».
با این وصف تفاوت دو دیدگاه در لزوم یا عدم لزوم آموزش سیاسى در حوزههاى علمیه نیست بلکه یک تفاوت ماهوى است که بر اساس آن مهدى هاشمى ایدهآلهاى فکرى شوراى مدیریت و اعاظم حوزه را متحجرانه مىداند و شخصیتهاى حوزوى نیز جریان منتسب به وى را منحرفانه و آنها را در صدد کور کردن خط فقاهت معرفى مىکنند.
یادآورى این نکته نیز لازم است که سخن بر سر میزان توان و قدرت شوراى مدیریت حوزه در ایجاد تحول و سامان دادن به حوزه و رفع نابسامانیها و چگونگى عملکرد آن نیست که این امر خود موضوع مستقلى است و ساز و کار و اطلاعات خاص خود را مىطلبد و البته ضرورت دارد در جاى خود با نگاهى خیرخواهانه و کارشناسانه مورد توجه قرار گیرد. اینجا سخن بر سر نوع نگاه و ایدهآلهاى فکرى است که زیربناى هر برنامهریزى و اقدام اصلاحى است.
اگر نگاه به ساختار و نظام حوزه نگاه جامع و واقعبینانهاى بود، ضعف و موانع اجرایى تنها روند تحول و اصلاحات را کند مىکرد و زمان بیشترى را براى رسیدن به هدف به خود اختصاص مىداد. در حالى که اگر نگاه به نظام حوزه نگاه یک بعدى و ابزارى و نامتجانس باشد، قدرت و توانمندى مجریان نیز جز شتاب گرفتن به سوى ناکجاآباد، دستاورد دیگرى نخواهد داشت.
برنامهها
برنامهریزى مدارس و نیز کتابخانه سیاسى به صورت شورایى صورت مىگرفت. جمعى که اکثر آنها از دوستان و همفکران مهدى هاشمى (با هویت مشخص) بودند اعضاى شوراى برنامهریزى مدارس و نیز شوراى کتابخانه را تشکیل مىدادند. مهدى هاشمى مدعى است که خود او نیز عضویت در این شوراها داشته و با آنها همفکرى مىکرده و مصوبات این شوراها به رؤیت آقاى منتظرى مىرسیده و پس از ملاحظه و تصویب ایشان به اجرا در مىآمده است :
«در برنامهریزى مدارس هر چه ما و آقاى.... و.... و دوستان دیگر تنظیم مىکردیم آقا [آقاى منتظرى] تأیید مىکردند، مگر بعضى موارد جزئى یک نمونه برنامه مدرسه تخصصى بود و... »
نامبرده در جاى دیگرى اعضاى شوراى برنامهریزى را معرفى نموده، مىگوید:
«براى برنامهریزى اولیه مدارس جلسات مشترک و منظمى از من و... گرفته مىشد تا راهاندازى شد».
مدیر مدرسه بعثت نیز درباره رابطه با نحوه برنامهریزى این مدارس مىگوید:
«مدارسى که امروز به نام مدارس ایشان [آقاى منتظرى] شناخته مىشوند عبارتند از : 1ـ مدرسه امام صادق (ع) 2ـ مدرسه رسول اکرم (ص) 3ـ بعثت 4ـ امام باقر (ع). این مدارس که به شکل شورایى (شوراى برنامهریزى) و مدیریت مرکزیت اداره مىشوند بالغ بر /1200 نفر طلبه را زیر پوشش دارند».
مهدى هاشمى در خصوص شوراى کتابخانه سیاسى و نقش خود در آن چنین مىگوید:
«با جدایى و انشعاب کتابخانه سیاسى از دفتر تبلیغات، آیتاللّه منتظرى آن را تأیید کرد و دفتر ایشان آقاى... را به شوراى کتابخانه فرستاد که عامل ارتباط آنجا با دفتر باشد و شورا عبارت بود از آقاى... [مسئول کتابخانه] و... در جلسهاى که با آقاى... و دیگران داشتیم و هفتگى بود علاوه بر حل و فصل مشکلات کتابخانه، اخبار و جریانات برخورد مسئولین با آیتاللّه منتظرى درباره من توسط اینجانب براى افراد نقل مىشد و آنها نیز تحلیلهایى مىکردند.
که آقاى...[مسئول کتابخانه] علاوه بر جلسات تماسهایى با من داشت که در یکى از آن تماسها راجع به لزوم راه انداختن یک تشکیلات علنى (پیشنهاد) مىکرد که من با آن مخالفت داشتم».
شوراى برنامهریزى مدارس همانطور که از نام آن برمىآید، براى برنامهریزى و تعیین سیاستهاى کلى حاکم بر مدارس بوده، مسایلى همچون شرایط گزینش طلاب و اساتید و نیز مواد درسى و اولویتها در آن تعیین و مدیریت مدارس نیز نوعا به صورت فردى و متمرکز اعمال مىشد. البته مدیر هر یک از مدارس جزء اعضاى شوراى برنامهریزى هم بودند. اگر چه افرادى از شوراى مدارس در شوراى کتابخانه نیز عضویت داشتند و ایفاى نقش مىکردند و در واقع حلقه اتصال بین کتابخانه و مدارس و نیز بیت آقاى منتظرى بودند اما شوراى کتابخانه، شورایى مستقل از شوراى مدارس بود.
فعالیتها
الف ـ چگونگى جذب طلاب
شتاب مهدى هاشمى و دوستان وى در هر چه زودتر به ثمر نشستن این حرکت، و تربیت سریع طلابى همسو و همراه، براى تأمین و تکمیل کادر نیروى انسانى مورد نظر در ساختار آینده نظام که انتظار آن را مىکشیدند، آنان را واداشت تا در کنار جوانان پرشور، انقلابى و مخلصى که از مجارى طبیعى به عنوان طلبه به سوى مدارس علمیه روى مىآوردند، افراد خاصى را نیز به صورتى رابطهاى شناسایى، جذب و به سوى مدارس آقاى منتظرى گسیل دارند. آنان بر این باور بودند که برنامههاى آموزشى و تربیتى مدارس روى این دسته از طلاب زودتر جواب مىدهد و از همان ابتدا مىتوانند نسبت به آینده موفق آنان امیدوار باشند.
در این خصوص از لحاظ جغرافیایى خطه اصفهان و از جهت تشکیلاتى بعضى از عناصر سپاهى به خصوص آنها که در واحد نهضتهاى سپاه اشتغال داشتند و اکنون به دلیل انحلال آن سرگردان بودند، در اولویت قرار گرفتند و با استفاده از نفوذ خود و سابقه همکارى، همفکرى و سمپاتى این افراد، به تشویق آنها براى ورود به حوزه علمیه و ثبت نام در مدارس مزبور پرداختند.
مهدى هاشمى در این خصوص در یکى از اعترافاتش مىگوید:
«یک سرى جلسه براى جذب طلاب و دانشجویان منطقه لنجان سفلى تحت نظر خودم و با افراد زیر تشکیل مىشد...».
وى همچنین در خصوص نگرش خاص مسئول مدرسه رسول اکرم ( ص ) در گزینش طلبه مىگوید :
«مدرسه رسول اکرم(ص) که تحت نظر مستقیم ایشان اداره مىشد ادامه همان کار سیاسى عقیدتى در سپاه است. یعنى در حقیقت از کانال سپاه افراد را پذیرش کردند براى طلبه شدن».
وى همچنین در خصوص یکى از مرتبطینش که مشکلى برایش پیش آمده بود، مىگوید:
«چون برادرش با من ارتباط داشت، تماس گرفت که از طریق دفتر آیتاللّه منتظرى با اطلاعات تماس گرفته شود. گفتم : مفید نیست و بعدا از من مشورت خواست. گفتم : چون در فامیل... طلبه نیست باید طلبه شود که فعلاً مشغول تحصیل است».
یکى از افرادى که در این مقطع به حوزه روى آورده مىگوید:
«پس از انحلال واحد نهضتها، جهت خواندن درس طلبگى به قم رفتم و در سال 64 از طریق آقاى هاشمى به یک سرى کارهاى مطالعاتى و تحقیقاتى در نهضت جهان اسلام دعوت شدم».
مهدى هاشمى در جاى دیگرى در همین مورد مىگوید:
«در کاشان سال 65 یک جلسه خصوصى با طلاب جوان و دو نفر از اعضاى جهاد سازندگى گلآرا به نام... و... تشکیل شد و قرار گذاشتیم تجمع دانشجویان آن منطقه را از نظر فکرى تغذیه کرده و طلاب جوان را نیز در مدارس امام صادق (ع) و بعثت وارد سازیم که اجل مهلت نداد».
تلاش مهدى و دوستانش براى جذب افرادى خاص به حوزه و مدارس مورد اشاره از لابلاى این اسناد به خوبى خود را نشان مىدهد ولى همان طور که اشاره شد، این بدان معنا نیست که همه طلاب مدارس مزبور از این کانال جذب شدند. بلکه عده زیادى از داوطلبان تحصیل در حوزه علمیه قم به دلیل عدم پذیرش مدارس تحت پوشش شوراى مدیریت، به سمت این مدارس هدایت مىشدند و عدهاى نیز شخصا به دلیل انتساب این مدارس به آقاى منتظرى که از پیشینه مبارزاتى و انقلابى و موقعیت حوزوى خوبى برخوردار بودند و یار غار امام ( ره ) شناخته مىشدند و مدارس وى نیز اشتهار به انقلابى بودن داشت، ترجیح مىدادند تحصیلات خود را در اینجا پى بگیرند.
دو دستگى که بین طلاب در بدنه این مدارس وجود داشت و به مرور تشدید شده، به بیرون از مدارس نیز سرایت نمود، ریشه در این واقعیت داشت که افرادى که به صورت رابطهاى و از کانال مهدى و دوستانش به مدارس جذب شده بودند و طلابى که احیانا در حین تحصیل به آنها گرایش پیدا کرده و جمعا از حمایت و پشتیبانى مدیر و مسئولین این جریان برخوردار بودند، با دیگر طلابى که در درون این مدارس استقلال خود را حفظ کرده، و در مقابل جریان موسوم به مهدى هاشمى مقاومت مىکردند ـ و از این جهت ناگزیر محدودیتهایى را نیز تحمل مىنمودند ـ همواره رو در رو بودند و بحثها و منازعات سیاسى بین آنها وجود داشت.
یکى از اساتید مدرسه علمیه بعثت که از نزدیک روند گزینش و آموزش طلبهها توسط طیف مهدى هاشمى را در مدرسه مزبور شاهد بوده در بخشى از اظهارات خود مىگوید:
«از جمله مسایلى که مىتوانم بدان اشاره کنم مسئله مهرهسازى نه مؤمن سازى بود که البته این تعبیر از من است ولى این یک واقعیت تلخى بود که در روند امور مدرسه و در اخراج و قبول افراد، دادن امتیاز به افراد کاملاً مشهود بود. گاهى مىدیدم یک آدم تازه وارد که هیچگونه صلاحیتى ندارد و یا مایه علمى چندانى ندارد وارد مدرسه مىشود و فقط به دلیل اطاعتش آن چنان امتیاز مىگیرد و ارزش و احترام پیدا مىکند که خودش را گم مىکند. در این گونه موارد چه درگیریها و بحث و جدلها که با هم نداشتیم ولى چه مىشد کرد. ایشان مسئول مدرسه بود».
ب ـ نحوه جذب اساتید
دستاندرکاران مدارس به دلیل گرایش خاص فکرى و سیاسى که داشتند تلاش مىکردند تا اساتیدى را براى تدریس انتخاب کنند که در راستاى ایدههاى آنها عمل نمایند. به همین دلیل با وجود افرادى فاضل در حوزه علمیه که به خوبى از عهده تدریس در سطوح مختلف برمىآمدند، آنها ترجیح مىدادند حتىالمقدور از دوستان و همفکران خود براى این مهم استفاده کنند.
فردى را که از نظر فکرى براى تدریس مىپسندیدند، دعوت به همکارى مىکردند. گاهى فرد مورد نظر به دلائلى از پذیرفتن مسئولیت تدریس خوددارى مىکرد و آنها با اصرار و الحاح این مسئولیت را به او محول مىنمودند.
با این شیوه موفق شده بودند، تعدادى از اساتید همسو را در این مدارس گرد آورند ولى یقینا موفق به پوشش دادن نیاز مدارس و تأمین اساتید مجرب از طیف همسو نبوده، ناگزیر از استفاده از فضلا و اساتید سطح حوزه براى پر کردن این خلا مىشدند.
از نکات قابل توجهى که بیانگر فضاى سیاسى و جناحى حاکم بر این مدارس است نحوه تعامل مدیریت و دستاندرکاران مدارس با بعضى از اساتید و عکسالعمل اساتید در قبال آنهاست. پارهاى از عکسالعملها نشان مىدهد که فضاى حاکم بر مدارس به قدرى تند و نامتجانس با فضاى حوزوى است که حتى اساتید همفکر و برخوردار از سابقه دوستى و همکارى تاب تحمل آن را نداشته، زبان به اعتراض مىگشودند.
یکى از اساتید همسو که قبلاً نیز مطلبى از او نقل شده، اکراه خود را براى ادامه تدریس در مدرسه بعثت به خاطر جو نامساعد این مدرسه بدین شرح بیان مىکند:
«در اوائل همین امسال بود که بعضى از طلاب اصرار کردند تا درس جواهرالبلاغة را من شروع کنم و به طور صریح بهشان گفتم که اگر سرم برود من قبول نمىکنم. همان مبادئ را هم زورى قبول کردهام. وقتى مىگفتند حاج آقا چرا نمىخواهید در مدرسه درس بدهید؟ گاهى اوقات از شدت ناراحتىام صراحتا مىگفتم که علاقهاى به این مدرسه ندارم: این که مدرسه نیست... است آدم صدتا درس بیرون مىدهد، شیرینتر است و خیلى راحتتر است از اینکه بخواهد اینجا یک درس بدهد و این کلمات را نه یک بار بلکه چند بار و هر بار چند نفر از طلاب از من شنیدهاند.»
مهدى هاشمى نگرش تنگ نظرانه و انحصارطلبانه مسئولین این مدارس را در برخورد با اساتیدى که به نوعى مبانى فکرى این جریان را قبول نداشتند چنین بیان مىکند :
«دو سال قبل یکى از طلاب شمالى را آقا هادى کاندید[ا] کرده بود که در مدرسه بعثت درس عقاید داشته باشد. او در کلاس مبانى، دکتر شریعتى را مورد حمله قرار داد که شاگردان عکسالعمل نشان داده و به خصوص آقاى... [مسئول مدرسه] و برادرم هاشمى با شخص مزبور چندین جلسه مناظره و بحث تشکیل [دادند] و نوارهاى آن را ضبط کردند. همین حادثه باعث شد که شخص نامبرده کلاسها را تعطیل نماید».
یکى دیگر از اساتیدى که با اصرار مسئول مدرسه رسول اکرم ( ص ) و شخص آقاى منتظرى مدتى در مدرسه یاد شده تدریس مىکرد، با مشاهده وضعیت اسفبار مدرسه لب به گلایه مىگشاید و مىگوید :
«بعد از انقلاب شنیدم که آیتاللّه منتظرى مدارسى را براى تربیت طلاب در نظر گرفتهاند و از جمله افرادى که سرپرستى بعضى از این مدارس را به عهده دارد آقاى... است. در یکى دو سال اخیر از من دعوت مىکرد که به مدارس نامبرده رفته و درسى را انتخاب کنم؛ منتهى من از دو جهت زیر بار نمىرفتم یکى اینکه درسشان در حد پایینى بود و من مىگفتم که این درسها شأن من نیست. دیگر اینکه من اصولاً با این کیفیت کارها مخالفم. من معتقدم که حوزه حوزه بودنش به این است که همچنان که بوده است باشد و به قول حضرت امام (ره) همان حوزه و فقه صاحب جواهرى حوزه اگر نباشد که به این صورت که این آقایان معتقدند درآید دیگر حوزه نیست بلکه مىشود دانشگاه. الآن دانشگاه الهیات هم دروس حوزه را داراست هم فقه دارد هم فلسفه دارد. هم اصول دارد و این تازه هم نیست. سالیانى دراز است. اساتید بزرگ و با کمالى در دانشگاه الهیات تدریس کردهاند؛ اما هیچگاه این دانشگاه نخواهد توانست یک فیلسوف مانند مرحوم علامه طباطبائى و یا شهید مطهرى به جامعه تحویل دهد و در فقه و اصول هم همین است؛ اما این حوزه است که با همان آزادى که در آن حکمفرماست افرادى فاضل محقق و دانشمند به معناى واقعى به جامعه تحویل مىدهد و حتى با تغییر کتابهاى قدیمى حوزه به کتابهاى جدید هم مخالف بودم. امسال هم در اثر اصرار آیتاللّه منتظرى بنا شد درسى را تقبل کنم...»
ج ـ آموزشهاى سیاسى
در برنامههاى آموزشى مدارس تحت پوشش آقاى منتظرى
بسیارى از مواد درسى رایج در حوزههاى علمیه گنجانده شده، در این برنامهها موادى همچون: اخلاق، تفسیر، ادبیات عرب و... به چشم مىخورد و شاید به حسب شکلى تفاوت چندانى با برنامههاى بعضى دیگر از مدارس حوزه علمیه نکند، الا اینکه در عمل آموزشهاى سیاسى در صدر توجه دستاندرکاران این مدارس قرار داشته و به شکلى افراطى نسبت به آن سرمایهگذارى نمودهاند. اصولاً همانطور که قبلاً هم اشارت رفت هدف اساسى جریان دست اندرکار این مدارس تربیت افراد سیاسى و آشنا به مسایل داخلى و بینالمللى از زاویه دید یک جریان خاص سیاسى است و براى تحقق این هدف بدیهى است که توجه به آموزشهاى سیاسى در اولویت قرار گیرد.
بخشى از این آموزشها در سطح مدارس، تدارک دیده شده بود آن هم نه یکسان براى همه افراد تحت پوشش بلکه متفاوت و متناسب با میزان استعداد و آمادگى نیروها. و بخشى دیگر از طریق «کتابخانه سیاسى» و احیانا «مرکز جهانى اسلام» تأمین مىشد. این آموزشها اگر در جهت تقویت بنیه سیاسى و بالا رفتن قدرت تجزیه و تحلیل طلاب بود، حرکت مثبت و مفیدى بود و کارایى طلاب را در عرصههاى تبلیغى و فرهنگى بالا مىبرد اما مشکل اساسى اینجاست که چارچوب موضوعات و جهتگیریهاى خاص این آموزشها به فراخور مسایل سیاسى روز و صفآرایى جناحهاى سیاسى و در راستاى منافع جناحى است که مواد آن اغلب توسط مهدى هاشمى و بعضى دوستان نزدیک او در مؤسسه جهانى و یا کتابخانه سیاسى تدوین مىشد.
مهدى هاشمى در خصوص این آموزشها و اساتید و اهداف آن با نام بردن از بعضى افراد مسئلهدار مىگوید :
«... اینها استاد علوم سیاسى بودند و کلاسهاى سیاسى را اینها اداره مىکردند و کلاسهاى سیاسى هم ردهبندى شده بود توى مدرسه؛ و ردههایش دست اینها بود. به هر حال طرح درسها را آقاى س تدوین مىکرد طرح کلاسهاى سیاسى را و آنها اجرا مىکردند و طرح درسهایش هم خب توى جلسه نشان مىداد و بعد هم به آقا نشان مىدادیم و کلاً تصویب مىشد و آنجا اجرا مىکردند. بعد هم خب لابلاى آموزش سیاسى مسئله خطى را آنها القا مىکردند...».
ارتباطات و پیشینه فکرى برخى از اساتیدِ دروسِ سیاسى در مدارس و طلابِ مرتبط با مهدى هاشمى با گروهکهاى التقاطى از نکات قابل تأمل در کلاسهاى سیاسى است. مهدى هاشمى در خصوص یکى از این مدرسین که بعدها با حمایت این طیف به مجلس شوراى اسلامى راه یافت، مىنویسد :
«آقاى... در ایام زندان در رژیم گذشته با تیپ نهضت مجاهدین خلق، میثمىها روابطى داشته است و به همراه... و... با آنان روى فلسفه اسلامى کار تحقیقاتى کردهاند».
مهدى هاشمى در جایى دیگر در خصوص دورههاى سیاسى براى طلاب جوان مىنویسد :
«همین طلبههاى جوانى که ما تو این دورههاى جدیدى که براى طلاب هم گذاشته بودیم اینها یک تعداد زیادى طلبه مستقل تقریبا داشتیم که رویشان کار سیاسى، ایدئولوژى هم مىکردیم و در آینده امید داشتیم که تو اینا رشد بکنند.
گذشته از القاى موضوعات و مطالبى خاص در کلاسهاى سیاسى که از نظر گذشت، آنچه براى مهدى هاشمى مهم به شمار مىآمد، تحلیل سیاسى وقایع از زاویهاى بود که خود و دوستانش به خاطر مطالعه و مراوده با گروهکها بدان دست یازیده بودند که حذف و نادیده گرفتن پارامترهاى معنوى و غیبى در تحلیل معادلات سیاسى از جمله آنها بود. از این رو وى کسانى را که قابلیت رسیدن به چنین زاویهاى را داشتند به اساتیدى احاله مىکرد که از نظر فکرى و سیاسى قرابتى خاص با خود او داشتند :
«در همان سالها احتمالاً سال 63... آقاى... از من خواست که براى تعدادى از طلاب بیدار، کلاس سیاسى داشته باشم که من او را راهنمایى کردم تا از آقاى... استفاده نمایند و مدت کوتاهى نمىدانم دقیقا چند جلسه او با چند نفر از طلاب به صورت خصوصى نزد آقاى... جلسه تحلیل مسایل سیاسى داشتند. تا اینکه علىالظاهر به دلیل امنیتى جلسه ترک شد».
نگرش تشکیلاتى مهدى هاشمى به مقوله تبلیغ، جذب نیرو و تزریق مبانى فکرى خاص در حوزه علمیه قم از نکات مهم این جریان است که همچنان حلقهها و محفلهاى آن در بحران آفرینى و ابهام افکنى در مقاطع خاص فعال است.
اینکه از بین شرکت کنندگان در کلاسهاى سیاسى مدارس افرادى خاص انتخاب شده و در کلاس سیاسى خاصى آموزش دیدهاند که در واقع نوعى مخفى کارى در آموزش سیاسى اعمال مىشود، پرده از تلاش تشکیلاتى جریان مهدى هاشمى براى القاى بینشى خاص در بین طلاب برمىدارد. مهدى هاشمى در اعترافى دیگر در خصوص یکى از فعالان این جریان مىنویسد :
«او اخیرا یک جلسه مخفى آموزش سیاسى براى چند نفر از طلاب نوجوان مدرسه بعثت تأسیس کرده بود که برادر کوچکش و خواهرزاده من و چند نفر دیگر در آن عضویت داشته و یک سیر مطالعات سیاسى دنبال مىکردهاند».
د ـ فعالیت کتابخانه سیاسى
جدا شدن کتابخانه سیاسى از دفتر تبلیغات اسلامى و تمرکز آن زیر نظر آقاى منتظرى و طیف فکرى مهدى هاشمى موقعیت خوبى را براى این طیف فراهم نمود تا با بهرهبردارى همه جانبه از امکانات بالقوه و بالفعل آن نسبت به جذب و آموزش طلاب جوان سرمایهگذارى نمایند. فعالیتهاى این کتابخانه منحصر به فعالیتهاى متداول کتابخانهها در سرویس دهى به مراجعین نبوده بلکه به عنوان یک پایگاه آموزشى مرتبط با مراکز فرهنگى و آموزشى در درون و بیرون از حوزه، فعالیتهاى گستردهاى از قبیل، برگزارى کلاسهاى آموزش سیاسى، برگزارى سمینارهاى به اصطلاح علمى، تنظیم سیر مطالعاتى براى اعضا و ... را تدارک دیده و لااقل به ادعاى مسئول کتابخانه به یک هزار نفر از اعضاى رسمى آن سرویس مىداده است.
قبلاً اشاره شد که این کتابخانه حدود نیم میلیون جلد از محصولات فرهنگى گروهکهاى الحادى و التقاطى و ضد انقلاب را از طریق دادستانى انقلاب اسلامى جمعآورى کرد. و با جدا شدن از دفتر تبلیغات بدون دلواپسى از پىآمدهاى منفى دسترسى طلاب مبتدى به این نوع کتابها و جزوات، سخاوتمندانه و بدون قید و شرط آنها را در اختیار مراجعین و اعضا خود قرار مىداد تا ـ به اصطلاح ـ آنها را از لحاظ سیاسى توانمند نماید.
ایجاد ارتباط با دانشگاهها و مراکز علمى و آموزشى کشور را از دیگر فعالیتهاى کتابخانه سیاسى مىتوان نام برد. این کتابخانه که خود را نماینده جناح مترقى و کارآمد حوزه در عرصه فعالیتهاى سیاسى، آموزشى مىشناخت از هر فرصتى براى تقویت این رابطه و بهرهگیرى از امکانات و تجربیات مراکز علمى و دانشگاهى بهره مىگرفت. حوزه نمایندگى آقاى منتظرى در دانشگاهها نیز بستر مناسبى براى این کار به شمار مىرفت و به عنوان یکى از کانالهاى ارتباطى کتابخانه با دانشگاه عمل مىنمود.
البته این حرکت همچون بعضى از نوآوریها و خلاقیتهاى این جریان که مىتوانست موجب بهینهسازى و تحرک بیشتر طلاب جوان گردد فى حدنفسه حرکت مفید و مورد نیازى بود که خلأ آن در حوزه مشهود بود و به همین دلیل در ابتداى امر با اقبال عده زیادى از طلاب مواجه گردیده است ؛ لکن مطلق نگرى و نگاه افراطى و جناحى آنها به موضوع منجر به ارتباط گیرى با جریانهاى تندرو و عناصر جنجالى با پیشینه منفى در دانشگاهها گردید و زمینهساز حضور بعضى از این عناصر به عنوان استاد در کتابخانه سیاسى و حوزه علمیه قم شد.
مهدى هاشمى در این رابطه مىگوید :
«توى جناحبندیها آقاى... [مسئول آموزش کتابخانه] خیلى چپ حرکت مىکرد و چپ فکر مىکرد و لذا با کل جناح چپ ارتباط برقرار
مىکرد. در خود کتابخانه سیاسى حالا ارتباط ـ با آنها مىآمدند و یا این مىرفت ارتباط ـ داشت.
جناح چپ مثلاً فرض کنید تیپ بابک زهرائى که اینها به کتابخانه سیاسى مراجعه مىکردند و هم شیخ... [مسئول کتابخانه] و هم آقاى... [مسئول آموزش ]تحویلشان مىگرفتند و بحث مىکردند روى مسایل با اون نورى که مسئول روزنامه صبح آزادگان بود مثلاً همان محمدى که توى دانشگاه هست. محمدى نمىدانم چى هست که از این تیپهاى سابق مجاهدین خلق است که الآن دانشگاه کار مىکند آخوند هم هست. محمدى نمىدانم چه اون مثلاً ارتباط داشت. همین طوسى [منظور دکتر رئیس طوسى] .....»
وى در جایى دیگر مىگوید :
«مراوده افرادى مانند بابک زهرائى و... به کتابخانه و نشستهاى آنها با شیخ... و... همان زمان مورد اعتراض خیلى از دوستان قرار گرفت».
ایجاد هستههاى تشکیلاتى و محفلى توسط برخى از افراد شوراى کتابخانه سیاسى و برقرارى ارتباط با گروهها و جناحهاى تندرو استانها خصوصا استان اصفهان از دیگر فعالیتهاى این کتابخانه است».
مهدى هاشمى در این رابطه مىگوید :
«آقاى... [مسئول آموزش کتابخانه] در رابطه با بچههاى خودشان یک کار نیم تشکیلاتى داشت یعنى با همین (آقاى)....و....و....و.... اینها هواى همدیگر را داشتند. مثلاً اصفهان مىرفتند دور هم دیگر مىنشستند. طرح مطالعات داشتند، کتاب بخوانند فلان و این طور نبود که از همدیگر منفک باشند. یک حالت اینطورى بینشان بود که توى خطوط اصفهان خودشان یک جناح محسوب مىشدند و.....»
وى همچنین مىگوید :
«در تصمیمات آیندهمان گسترش کتابخانه سیاسى در سطح مراکز استان بود که با حمایت حزباللّه که آن هم به قرارى که نوشتم طرح عمومى گسترش را داشت، در شهرستانها فعال گردد. جلسات هماهنگى و برنامهریزى این حرکت به طور هفتگى از آقایان ... و اینجانب و احیانا آقایان ... در بعضى مراحل تشکیل مىیافت».
مهدى هاشمى در اعترافى دیگر ضمن اشاره به دو حرکت همسوى کتابخانههاى سیاسى در کشور در کنار حزباللّه از تندروهاى خود و دوستانش اظهار ندامت مىکند و مىنویسد :
«تصمیمات آیندهمان این بود که به موازات رشد حزباللّه در استانهاى کشور، کتابخانه سیاسى را نیز فعال سازیم تا از جذب نیروهاى داغ و پر تحرک کشور براى تعلیم و تربیت را که یکى از اهداف استراتژیکمان بود عملى گردانیم ولى اکنون از آن همه فداکارى و بىتوجهى به مبانى نظام و تندرویها و افسار گسیختگیها رهآوردى جز افسوس و حیرت نداریم».
اعتراضات یکى از مدرسین مدارس تحت پوشش آقاى منتظرى در خصوص ویژگیهاى مسئول کتابخانه سیاسى و تدریس فلسفه تاریخ توسط دکتر عبدالکریم سروش در کتابخانه مزبور قابل توجه است :
«.. ایشان [مسئول کتابخانه سیاسى] را در اواسط سال گذشته که براى ثبت نام در کتابخانه سیاسى رفته بودم، دیدم و با ایشان در مصاحبهاى که خود ایشان از من مصاحبه مىکردند، آشنا شدم؛ اما حقیقت آن است که در اولین برخورد نحوه تحلیل او و بیان مطالب که گویى تنها مبارز جهان ایشان است و... انقلاب از وجود ایشان تراوش کرده و با دیدن نوعى غرور و جود بزرگ بینى در ایشان کاملاً نظرم برگشت و لذا فقط در کلاس درس فلسفه تاریخ آقاى سروش که در کتابخانه برگزار مىکرد شرکت کردم و این درس مجموعا دو روز طول کشید... به طور کلى از آنجا که ایشان را خیلى مغرور و منحرف دیده بودم کمکم از نظرم افتاد ؛ به طورى که واقعا یک تنفر قلبى نسبت به ایشان پیدا کردم. و یک بار هم به ایشان گفتم که اگر قرار باشد در حوزه روى مسایل سیاسى کار شود این کار شما، نیست و این روش هم که شما در پیش دارید این هم روش قابل قبول براى طلاب نخواهد بود».
تفکر حاکم بر کتابخانه سیاسى
کتابخانه سیاسى با یک شوراى 5 نفره اداره مىشد. ترکیب این شورا عبارت بود از :
1ـ دبیرکل (مسئول کتابخانه) 2ـ مسئول آموزش 3ـ مسئول روابط عمومى 4ـ مسئول پذیرش 5 ـ مسئول مالى
هر چند مهدى هاشمى به صورت رسمى عضویت در این شورا نداشت ولى تلقى اعضاى شورا این بود که مسئول آموزش با معرفى و به نمایندگى از طرف مهدى هاشمى در شورا عضویت یافته، در جایگاه حساسى ایفاى نقش مىکرد.
بافت فکرى اعضاى شوراى کتابخانه، در سمت و سوى تفکر مهدى هاشمى بود و همگى در نوع نگاه به مسایل سیاسى، اجتماعى فرهنگى همسو و هماهنگ بودند ولى از جهت شیوه کار و میزان اختیارات هر یک از بخشها، بین اعضا، اختلافنظرهایى وجود داشت؛ خصوصا بین دبیرکل یا همان مسئول کتابخانه و مسئول آموزش که به عنوان نماینده مهدى در شورا شناخته مىشد. این اختلاف در برخى موارد شدت مىگرفت و در یک مورد ـ حتى ـ مسئول کتابخانه تهدید به استعفا نمود.
مهدى هاشمى منشأ این اختلاف را چنین بیان مىکند :
«... [مسئول کتابخانه] با...[مسئول آموزش] در چند نقطه اصطکاک داشتند :
1ـ اینکه...[مسئول آموزش] از... [مسئول کتابخانه] قویتر بود و از پشت کار و جدیت بیشتر در امور برخوردار بود و به مرور قسمت عمده کار کتابخانه که همان بخش آموزش بود را در قبضه خودش در آورد در حالى که... [مسئول کتابخانه] که خودش را دبیر و سرپرست کتابخانه مىدانست انتظار داشت حاکمیتش در بخش آموزش محفوظ بماند.
2ـ در اثر جدیت...[مسئول آموزش] به مرور سایر افراد شورا نیز جذب مىشدند و هنگام رأىگیرى نظریه او بر...[مسئول کتابخانه] ارجحیت پیدا کرده بود...».
مهدى هاشمى اوجگیرى این اختلاف را در کتابخانه سیاسى چنین بیان مىکند :
«با اوجگیرى این اختلاف، کار به جدایى کشید و یک روز آقاى... [مسئول کتابخانه] به من مراجعه کرده، با لحن خارج از نزاکت گفت : اگر قصد کودتا علیه من داشتید و آقاى....[مسئول آموزش] را بدین منظور به شورا فرستادید، این کلید کتابخانه را به شما مىدهم خودتان آن را اداره کنید و من استعفا مىدهم و... با ایجاد وضعیت جدید و براى نزدیک ساختن دیدگاههاى طرفین جلسات متعددى برقرار کردیم تا تألیف قلوب شود؛ البته اصطکاک میان شخصیت دو نفر شدید بود و هر یک نمىتوانست دیگرى را تحمل کند....».
همانطور که اشاره شد و از اسناد مزبور نیز برمىآید، اختلاف موجود در کتابخانه سیاسى بیشتر به یک اختلاف سلیقه و جنگ قدرت شباهت داشت، نه اختلاف فکرى درباره اهداف و برنامهها.
مهدى هاشمى در این مورد مىگوید :
«... [مسئول کتابخانه] و هم ...[مسئول آموزش] هر دو چپ افراطى بودند و در مدیریت کتابخانه نیز شیوههاى افراطى را اعمال مىکردند. با این تفاوت که... [مسئول آموزش] خیلى صریح و بىپرده از نظریاتش دفاع مىکرد و...[مسئول کتابخانه] اعتقاد به مصلحت اندیشى و تقیه داشت و تماسهایى با جامعه مدرسین براى جلب نظر آنها نسبت به کتابخانه مىگرفت».
گستره فعالیتها
گسترش دامنه فعالیتهاى کتابخانه سیاسى به لحاظ سطحى و عمقى در دستور کار مسئولین کتابخانه قرار داشت و با جدیت پىگیرى مىشد.
عضویت حدود هزار نفر داوطلب در کتابخانه ـ بنا به ادعاى مسئول کتابخانه ـ و برنامهریزى براى استفاده از برنامههاى متنوع آموزشى، آن هم در مدتى کوتاه؛
تلاش براى نفوذ در مراکز مطالعاتى و تحقیقاتى غیر همسو در حوزه با استفاده از اصول مخفىکارى؛
تلاش براى دستاندازى به سایر کتابخانههاى کشور از طریق ارتباطگیرى با وزارت ارشاد اسلامى؛
تلاش براى ایجاد یک نهاد امنیتى، اطلاعاتى در کنار فعالیتهاى آموزشى از طریق ارتباطگیرى با دادستانى انقلاب و مسئول اطلاعات سپاه؛ از جمله اقداماتى است که دستاندرکاران کتابخانه سیاسى ـ در جهت گسترش دامنه فعالیتها ـ وجهه همت خود ساختند و گامهاى عملى نیز در این راستا برداشتند و بعضا نیز موفقیتهایى بدست آوردند. بىشک ادامه این گونه فعالیتها، کتابخانه سیاسى را به یک معضل جدى در حوزه مبدل مىکرد که با دستگیرى مهدى هاشمى و بعضى از همکاران وى ابتر ماند.
مسئول کتابخانه سیاسى در اعترافى ضمن تشریح فعالیتهاى کتابخانه، از ایدههاى جدید در حوزه فعالیت خود یاد مىکند و مىگوید:
«کتابخانه سیاسى به یک نهاد جا افتاده با قویترین جاذبه و بیشترین عضو در حوزه شکل گرفته بود. قسمت کتابخانه بینالمللى در شرف افتتاح بود با نیم میلیون کتاب که در جهان اسلام بىسابقه بود. یک نهاد امنیتى براى حوزه نیز تشکیل داده بودیم. دادستانى انقلاب تکفل بودجه و امکانات کامل کرده، با مسئول اطلاعات سپاه برادر... تماس گرفته بودم و برنامه همکارى تنظیم مىشد و... وزارت ارشاد اداره کل کتابخانههاى عمومى کشور نیز بیش از 40 مرکز به سرپرستى ما واگذار کرده بود که برنامه تغذیه آنها را تأمین کنیم».
مهدى هاشمى نیز در این رابطه مىگوید :
«در این اواخر از طرف وزارت ارشاد به ایشان [مسئول کتابخانه سیاسى ]پیشنهاد شده بود که متصدى راهاندازى کل کتابخانههاى کشور گردد و او پذیرفته بود و داشت برنامهریزى مىکرد».
نامبرده همچنین درباره یکى از عناصر نفوذى کتابخانه در یکى از مراکز مطالعاتى و تحقیقاتى حوزه مىگوید :
«آقاى... [مسئول کتابخانه] براى تکمیل کادر شوراى کتابخانه آقاى... را پیشنهاد کرد و او را به من معرفى نمود تا به پذیرفتن عضویت در شورا تشویق و ترغیب کنم. من ضمن انجام این کار، با...[فرد معرفى شده] توافق کردیم که به طور مخفى (که چهرهاش کشف نشود) خود را به جریان آکادمى سید منیر نزدیک سازد تا اصولاً بدانیم چه طرحهاى خطرناکى (!) در آن ریخته مىشود و عناصر اصلى آنها چه کسانى هستند و آقاى...[فرد مورد نظر] مدتى این کار را انجام داد و رابطه مستقیمش با من بود و جریانات را به من گزارش مىداد و از همین طریق هم یک نفر از افراد نفوذى آکادمى در کتابخانه سیاسى کشف شد».
اندیشه تشکیل نهاد امنیتى در حوزه و ایجاد هماهنگى لازم در این خصوص و تلاش براى نفوذ در مراکز تحقیقاتى غیر همسو و اقدام براى ایجاد هستههاى تشکیلاتى و محفلى و ارتباطگیرى با افراد و گروهها و جناحهاى تندرو با صبغه تفکر التقاطى و مارکسیستى و کارهایى از این قبیل که رویکردهاى سیاسى و پلیسى به حوزه علمیه دارد، هر چند با پیشینه فعالیتهاى سیاسى، امنیتى، عملیاتى و خشونتطلبى این طیف کاملاً هماهنگ و همسو بود و تابعى از ماهیت فکرى و عملى این طیف به حساب مىآمد، اما با ماهیت فعالیتهاى حوزوى و حوزویان که رویکردى علمى و تربیتى بر پایه صداقت و یکرنگى و حسن ظن به حوزه دارند کاملاً ناسازگار و غیر متجانس است و فضایى که از رهگذر این رویکرد در حوزه فعالیت این طیف حاکم مىگردد و با فضاى شناخته شده و مورد انتظار از حوزههاى علمیه در تعارض و تضاد بود و تحمل آن در دراز مدت براى ارکان حوزه ناممکن به نظر مىرسید. بىشک اگر این حرکت ادامه مىیافت و دامنه آن به کتابخانههاى سراسر کشور نیز کشیده مىشد، خطر بزرگى حوزه فرهنگ و اندیشه اسلامى کشور را تهدید مىکرد و ضایعات آن قابل جبران نبود.
برگزارى سمینار در دانشگاه و واکنش دانشجویان
در برنامههاى آموزشى کتابخانه، سه مرحله : مقدماتى، عمومى و عالى پیشبینى شده بود که هر مرحله، برنامههاى مطالعاتى و تحقیقاتى خاصى داشت. ترتیب دادن سمینارهاى علمى که قرار بود به صورت ماهانه در یکى از دانشگاههاى کشور برگزار گردد، از جمله اقدامات مرحله عمومى محسوب مىشد که عمده مباحث آن، موضوعات سیاسىِ در دست تحقیق و مطالعه دانشپژوهان بود. نگاه یک بُعدى مسئولین کتابخانه به آموزش و تربیت طلاب و گرایش جناحى و ارتباط با جریانات تندرو و عناصر مسئلهدار دانشگاهى عکسالعمل عدهاى از دانشجویان دانشکده حقوق و علوم سیاسى تهران (محل برگزارى سمینار) را نسبت به برگزارى اولین سمینار به اصطلاح علمى برانگیخت و آنها را به مقاومت و موضعگیرى در برابر مسئولین سمینار وا داشت. این مقاومت به تشنج و برخوردهاى لفظى و فیزیکى میان طرفین و تغییر عمده در برنامههاى سمینار منتهى گردید.
عامل اصلى این مقاومت دعوت برگزارکنندگان از یک استاد دانشگاه براى سخنرانى در سمینار بود. این دسته از دانشجویان قبلاً نیز در برابر این استاد به خاطر سابقه همکارى و همفکرىاش با جریان التقاطى منافقین مقاومتهایى داشتند و همان روز نیز اعلان کرده بودند که سخنرانى وى را در سمینار بر نمىتابند.
مسئولین سمینار نیز با جدیت دنبال اجراى برنامههاى از پیش تعیین شده خود بودند ولى سرانجام ناگزیر به لغو برنامه استاد مزبور شده و فرد دیگرى را جایگزین او کرده، سمینار را با تأخیر و در فضاى متشنج برگزار نمودند.
مسئول کتابخانه سیاسى در گزارش خود، برخورد دانشجویان با مسئولین سمینار را چنین بیان مىکند :
«... ولى آقاى اصلانى و دوستانش (که دانشجویان حاضر در آنجا مىگفتند که اینها انجمن حجتیه هستند و سید جمالالدین و علامه نائینى و آیتاللّه طالقانى را کافر و منحرف مىدانند و استاد شهید آیتاللّه مطهرى را به خاطر تجلیل از سید جمال محکوم مىکنند) مىگفتند که ما براى دفاع از روحانیت و انقلاب اجازه سخنرانى به دکتر طوسى نمىدهیم زیرا او فردى منافق، ضد انقلاب و ضد روحانى است. در حالى که دکتر رضا رئیس طوسى استاد فعلى همان دانشکده و مدرسه وزارت امور خارجه و رئیس مرکز تحقیقات و روابط بینالمللى است و مقالاتش راجع به نفت در روزنامه کیهان چاپ و سپس به صورت کتاب توسط مؤسسه کیهان منتشر شده است. ایشان از عناصرى است که با مجاهدین خلق [منافقین] سابقه همکارى داشته و سپس حدود سال 59 از آنها جدا شده و کتاب روند جدایى را علیه سازمان نوشته و در این کتاب پیشبینى کرده است که اینها در نهایت به دامن امپریالیسم آمریکا مىافتند. ایشان [طوسى] آن چنان که برخى از افراد آگاه و مسلمان مىگویند از منتقدین به روحانیون وابسته و منحرف است و معتقد به روحانیت اصیل شیعه چون شخصیتهایى مانند امام خمینى و آیتاللّه العظمى منتظرى مىباشد.... بله پس از آنکه سمینار با سخنرانى دکتر فریدون سحابى معاون وزیر و.... به انجام رسید، دانشجویان آشوبگر قطعنامهاى را خواندند (و مسئولین کتابخانه را روحانىنما، آمریکایى و در حین فریادهایشان چپى نیز معرفى مىکردند) و طلاب با عکسالعمل بسیار شایسته به فرستادن صلوات ممتد پرداختند و صداى آنها را تحتالشعاع قرار دادند که آشوبگران چند تن از روحانیون را مورد ضرب و شتم قرار دادند که مسئولین کتابخانه طلاب را از دانشکده بیرون بردند و با همه توهینهایى که شده بود، سعى نمودند که توطئه از پیش تعیین شده را خنثى نمایند که بحمداللّه موفق بودند. بالاخره سمینار برگزار شد و چهره و خط فکرى آشوبگران رسوا شد».
بدون اینکه قضاوتى راجع به کم و کیف این درگیرى داشته باشیم به فرازى از گزارشى که توسط همین دسته از دانشجویان منتشر گردیده، مىپردازیم :
«....یکى از برادران جهاد حدود 20 دقیقه در یک مکالمه تلفنى با کتابخانه سیاسى [آقاى صفوى] اوضاع و احوال و شرائط خاص دانشکده حقوق و وضعیت خاص و سوابق دکتر رئیس طوسى را توضیح مىدهد و اعلام مىکند که انجام سخنرانى این شخص سابق النفاق و مرموز به صلاح نیروهاى اسلامى دانشکده اعم از ریاست دانشکده حقوق، انجمن اسلامى، و جهاد دانشگاهى نبوده و نتیجه و اثرى جز کسب وجهه و تثبیت موقعیت و تقویت پایگاه دکتر رئیس طوسى و تضعیف نیروهاى اسلامى دانشکده و کُند کردن روند حرکت انقلابى اسلامى در دانشکده حقوق که علیرغم همه کارشکنىها و جوسازىهاى غربزدگان و منحرفانى چون رئیس طوسى هنوز بیش از یک ماه از آن نگذشته است نخواهد داشت.
.... و در آخر نیز برادر جهادى ضمن اعلام خوشبختى و استقبال از اینگونه حرکتهاى اسلامى توسط برادران حوزوى، از ایشان یعنى از آقاى صفوى درخواست مىکند که از مسئولین و مقامات و ارگانهاى ذیصلاح در مورد استاد نامبرده تحقیق نموده و از وضعیت و سوابق وى در صورت عدم شناخت و اطلاع، استعلام نمایند... برادران حزباللهى اعلام مىکنند همانگونه که قبلاً 2 روز طى مکالمه تلفنى با شما اعلام شده، مخالفت ما صرفا با سخنرانى دکتر رضا طوسى آن هم به خاطر موقعیت خاص دانشکده و وضعیت خاص ایشان است و بقیه سخنرانان ربطى به ما ندارد».
مطالعه کامل این دو گزارش که پیوست مىباشد، حقایق زیادى را درباره عملکرد کتابخانه و نوع نگاه دستاندرکاران آن به حوزه و مسایل فرهنگى جامعه را آشکار مىسازد و حساسیتهاى جامعه را در قبال این گونه حرکتها نشان مىدهد.
شکلگیرى مؤسسه موسوم به «نهضت جهانى اسلام» و امکانات
مهدى هاشمى پس از انحلال واحد نهضتها و جدا شدنش از سپاه پاسداران انقلاب اسلامى بر آن شد تا به بهانه کار فرهنگى در کنار مسئولیت جدیدى که آقاى منتظرى در خصوص واحد نهضتها ـ مستقل از نظام ـ به او سپرده بود، ضمن نشر و توزیع کتب و جزوات مورد نظر، تکثیر نوارهاى سخنرانى، چاپ و پخش شبنامه و جذب نیرو و کادرهاى جوان، زمینه حرکتى گسترده را فراهم سازد. از این رو به تأسیس مؤسسه موسوم به «نهضت جهانى اسلام» مبادرت ورزید که مرکزیت آن در تهران ولى ثقل فعالیتهاى آن در قم متمرکز بود و در صدد گسترش آن به اصفهان و احیانا نقاط دیگر برآمده بودند.
همانطور که قبلاً نیز اشاره شد همزمان با شکلگیرى این مؤسسه برخى از امکانات واحد نهضتهاى سپاه پاسداران که قاعدتا مىبایست پس از انحلال، در اختیار این نهاد قرار مىگرفت، به این مؤسسه منتقل و مورد بهرهبردارى واقع شد. این امکانات شامل وسایط نقلیه، اقلام فرهنگى و اسناد و مدارک و مکاتبات ادارى و... بود که کم و کیف آنها در این نوشتار مطمح نظر ما نیست. مهدى هاشمى درباره فردى که قبلاً از طرف وى مسئول تهیه تسلیحات خارج از کشور بود و در آن هنگام مأمور انتقال امکانات واحد نهضتها به مؤسسه نهضت جهانى شده مىنویسد :
«بخشى از تدارکات متعلق به واحد مانند وسائل نقلیه، امکانات فرهنگى و مکاتبات ادارى را تحویل [سپاه] نداد و با موافقت من به مؤسسه نهضت جهانى اسلام منتقل [کرد] و مورد بهرهبردارى قرار دادیم».
وى در همین مورد در جاى دیگر مىگوید :
«اسناد زیادى از مکاتبات طبقهبندى شده و اطلاعاتى سپاه را پس از انحلال واحد نهضتها نگهدارى کردم البته به آقاى...و... گفتم این کار را انجام دادند. به اضافه امکانات فرهنگى مانند ویدئو، ضبط و وسائل نقلیه و کتاب و کتابخانه که همگى به «مؤسسه جهانى اسلام» منتقل شد و در آنجا مورد بهرهبردارى قرار گرفت».
دسترسى مهدى هاشمى به بولتنهایى که از مراکز مختلف به بیت آقاى منتظرى ارسال مىشد، نیز این امکان را فراهم نموده بود، تا بولتنهایى ـ به زعم خود ـ مفید را، به مؤسسه منتقل کند :
«.. مجلاتى که از ارشاد براى آقا ارسال مىشد، بعد از فراغت از خواندن و مطالعه آن، به مؤسسه نهضت جهانى اسلام ارسال مىشد، با اطلاع و موافقت آقا هادى و در مؤسسه مورد بهرهبردارى خبرى و تحلیلى قرار مىگرفت.... و عودت داده مىشد».
انباشت اسناد و اشیاى غیرمجاز در مؤسسه، موجب شد تا مهدى هاشمى پس از احضار به وزارت اطلاعات و قبل از معرفى خود دستور پاکسازى آنها را صادر نماید :
«بعد از اینکه برادر ... خود را معرفى کرد و بازداشت شد، من به برادر ... مسئول آرشیو و کتابخانه مؤسسه قم گفتم آرشیو را دقیقا بازرسى کند. چنانچه اسناد دولتى غیرمجاز در آن هست، آنها راخارج کند... و ایشان نیز بعد از چند روز، گفت جدا کردهام ... و به برادر ... که مسئول امور مالى و تدارکات مؤسسه بود، گفتم اسناد کلیه مؤسسه را بررسى کند چنانچه مسئلهاى خلاف قانون وجود دارد آنها را جدا سازد. به برادر ... نیز مشابه آنچه را که به آقاى ... گفته بودم، گفتم که بررسى کنید در دفتر تهران اگر احیانا اشیا و اسنادى غیر از نهضتها وجود دارد پاکسازى کنید».
اهداف مؤسسه
مؤسسه موسوم به «نهضت جهانى اسلام» اهداف مشترکى را با کتابخانه سیاسى و مدارس علمى تحت پوشش، تعقیب مىنمود و سمت و سوى کار در این مراکز واحد بود. طبق ادعاى دستاندرکاران این مراکز بالا بردن بینش سیاسى طلاب و ایجاد تحول در حوزه علمیه و جذب نیروهاى مستعد ـ به این جریان فکرى ـ از اهداف مشترکى است که در این مجموعهها تعقیب مىشد. وجود تعامل و ارتباط تعریف شده بین این سه مرکز که حلقه وصل آنها شخص مهدى هاشمى و بعضى دیگر از عناصر کلیدى این جریان بود نشان از وجود این اهداف مشترک دارد.
در عین حال به نظر مىرسد مؤسسه، رسالتهاى دیگرى نیز براى خود قائل بوده که در نگاه اولیه، وجه تمایز مؤسسه با دو مرکز دیگر به شمار مىرفت. و براساس آن باید گفت رسالت کتابخانه سیاسى و مدارس علمیه تحت پوشش بیشتر آموزشى و تربیتى بود ولى مؤسسه علاوه بر رسالت آموزش سیاسى در بعد جهانى و بینالمللى، چگونگى به فعلیت رساندن آموزهها و به کارگیرى نیروها و رفع نواقص و بهینهسازى را نیز بر عهده داشت.
البته در نگاه دیگر، مىتوان، این تفاوتها را به نوعى تقسیم کار و یا هدفگذارى در کارها تعبیر کرد که در راستاى اهداف کلى جریان صورت گرفته و هر مرکزى متناسب با ساختار و جایگاه تشکیلاتى سهمى از آن را به خود اختصاص داده است.
مهدى هاشمى در رابطه با وظائف یکى از جلساتى که در مؤسسه برگزار مىشد، مىگوید :
«شرح وظائف این جلسه هنوز مدون نشده بود و اختلاف نظرهایى بین این افراد گروه بود ولى نقاط مشترک افراد چند چیز بود :
1ـ رفع نواقص آموزشى در مدرسه رسول اکرم (ص) و بعثت و مدارسى که بعدا تأسیس مىشود.
2ـ ایجاد هماهنگى بیشتر بین سه واحد مدارس، کتابخانه سیاسى و مؤسسه نهضت جهانى.
3ـ آماده ساختن طرحى براى منظمتر ساختن اعزام مبلغ از مدارس جدید به شهرستانها. در حقیقت خط کلى این سه واحد در جلسه مشخص مىشد از نظر مطالعات سیاسى و اعتقاد خط صدور انقلاب و تحول در کتب درسى».
مهدى هاشمى در بیان دیگرى هدف اساسى مدارس علمیه تحت پوشش و کتابخانه سیاسى و مؤسسه نهضت جهانى اسلام و نیز نقش کلیدى این مؤسسه را چنین بیان مىکند:
«ما براساس تصمیمى که داشتیم جریان مدارس و کتابخانه سیاسى و نیز مؤسسه [نهضت جهانى اسلام] که خود نیز یک جریان محورى بود را هماهنگ نمودیم که بتوانند در حوزه علمیه قم به اصطلاح یک جریان طوفنده را پایهگذارى کنند».
محورى بودن مؤسسه «نهضت جهانى اسلام» به این اعتبار بود که نقش هماهنگى بین دو مرکز دیگر را نیز برعهده داشت و در جایگاه هدایت و جهتدهى به دو مرکز دیگر ایفاى نقش مىنمود. اگر چه مهدى هاشمى بنا به ملاحظاتى، حضور فیزیکى کمرنگى در کتابخانه سیاسى و بخصوص در مدارس علمیه تحت پوشش داشت و یا اصولاً سعى مىکرد، در برنامههاى رسمى و آشکار آنها حضور مستقیمى نداشته باشد، لیکن حضور جدى و مستقیم او در مؤسسه نهضت جهانى اسلام و قرار گرفتنش در یک جایگاه محورى جبرانکننده حضور اندک وى در دو مرکز یاد شده بود تا بتواند بدون ایجاد حساسیت اهداف خود را تعقیب نماید.
او در اعترافات خود به صراحت به هماهنگ ساختن این مثلث (مراکز ثلاث) در جلسات خود در بررسى مسایل خطى و کشمکشهاى جناحى اشاره مىکند و مىنویسد :
«علاوه بر هماهنگ ساختن مسایل مدارس آقا، کتابخانه سیاسى، نهضت جهانى اسلام نسبت به اوضاع کشور و رویدادهاى خطى و بخصوص کشمکش بزرگى که اخیرا شروع شده بود بحث و تحلیل و گفتگو مىشد و تصمیمگیرى نهایى نیز صورت مىگرفت».
و در جایى دیگر مىگوید :
«.. روى هم رفته به این نتایج رسیدیم که اولاً باید سطح آموزش سیاسى را بالا ببریم که کتابخانه متکفل آن بود. ثانیا بینش جهانى و بینالمللى را به آنان بیاموزیم که مؤسسه نهضت جهانى اسلام آن را به عهده گرفته بود. [ثالثا] از جریانات و اوضاع و احوال کشور مطلع باشند که هر کدام از ما به نوبه خود بخشى از آن را به عهده گرفته بودیم. من خود جلسات ماهانه براى 70 نفر از طلاب جوان عضو بعثت داشتم که ضمن طرح مسایل اخلاقى، مسایل خطى کشورى را نیز عنوان مىکردیم. آقاى... نیز هر چند وقت یک بار در مدرسه رسول اکرم (ص) مسایل مملکت را مطرح مىکرد. [آقایان] ... نیز در ضمن جلسات آموزشى سیاسى در مدارس برخى مطالب ظریف را عنوان مىکردند. البته این حرکت تند و سخنرانى منحصر به مدارس آقا نبود که در خارج از آن نیز طلاب زیادى را جذب مىکردیم.
در مؤسسه نهضت جهانى اسلام همه هفته طلاب جوان در حدود 80 نفر گرد مىآمدند و ضمن آموختن مسایل بینالمللى، پیوستگى به این تفکر و خط را در آنان تقویت مىکردیم».
و بالاخره مهدى هاشمى در خصوص نقش کلیدى خود در طراحى و برنامهریزى مدارس که به استناد اسناد قبل، عمدتا از جایگاه مؤسسه نهضت جهانى اسلام اعمال مىشد، مدعى مىشود :
«در رابطه با دوستان نیز با اینکه هر کدام افکار و ایدههاى خود را داشته ولى عمدتا تحت تأثیر طرح و ایدههاى من قرار داشتند و طرح مستقلى در دستشان نبود.در این میان برنامهاى از طرح مدارس آقا برده شود (!) که آن نیز یکى از زیر بنایىترین طرحهایى که بالقوة قادر است کل حوزه علمیه را زیر پوشش در آورد».
فعالیتهاى مؤسسه
مهدى هاشمى پس از تأسیس «نهضت جهانى اسلام» تعدادى از افراد همفکر و هماهنگ با خود را که نوعا در واحد نهضتها با او همکارى داشتند، به کار دعوت و مسئولیتهاى مختلف مؤسسه را به آنها واگذار و بافتى کاملاً همسو و یکدست براى پیشبرد سریع اهداف فراهم نمود و براى فعال کردن بخشهاى مختلف شخصا هدایت مستقیم آنها را بر عهده گرفت و با تشکیل جلسات گوناگون به تبیین وظائف و تقسیم کار و پىگیرى امور پرداخت.
ایجاد جذابیتهاى خاص چون دستیابى به آخرین اخبار و اطلاعات آرشیو مجلات مختلف قبل و بعد از انقلاب، ایجاد جلسات پرسش و پاسخ و دعوت از روشنفکران دانشگاهى و به راه انداختن نشریه مخصوص، زاویهاى براى جذب طلاب در قم مهیا کرد. و توجه عملى مهدى هاشمى را در حوزه فعالیت این مؤسسه به خود معطوف نمود.
مهدى هاشمى در یک جمعبندى کلى خلاصه فعالیتهاى مؤسسه جهانى در قم و تهران را چنین آورده است :
«در رابطه با مؤسسه قم چند سرى جلسات برگزار مىشد :
اول : جلسات تصمیمگیرى روى مسایل و مواردى که از طریق دفتر آقا [آقاى منتظرى] محول مىگردید. مانند قضیه افغانستان و...
دوم : کلاسهاى روزهاى پنجشنبه که مشتمل بر یک درس توسط خود من و یک درس توسط یکى از رهبران نهضتها و گروهبندى مطالعاتى طلاب جوان به سرپرستى آقاى... و نظارت آقاى ... و نقل اخبار خارجى توسط آقاى .... بود. اعضاى این کلاس علاوه بر تعداد 50 نفر از طلاب جوان که اکثرا از مدرسه بعثت مىآمدند بچههاى دفتر تهران نیز بودند مانند برادر...
سوم : جلسات تحلیل سیاسى مسایل جهانى که افراد زیر بنا بود شرکت نمایند که بعضى از آنها شرکت مىکردند و بعضى غایب بودند... این جلسه هر دو هفته یک بار بنا بود تشکیل شود و محور بحث در آن تحلیل و ارزیابى معادلات جهانى ابرقدرتها و تأثیرات آن بر روند انقلاب جهانى اسلام بود. در حقیقت این جلسه مشترک کتابخانه سیاسى و مؤسسه محسوب مىشد.
بخش دفتر تهران ساختمان شهید مطهرى که فعالیت عمده آن تهیه و تنظیم و نشر مجله ماهانه نهضت جهانى اسلام بود، با عضویت برادران... بود».
مسئول مدرسه بعثت در خصوص کلاسهاى مؤسسه و نشریه آن مىنویسد:
«سال گذشته یعنى سال تحصیلى 63 ـ 64 هر دو هفته یک بار تعدادى جلسه در مؤسسه نهضت جهانى اسلام دایر بود که حدود 50 نفر شرکت مىکردند. اکثر آنها طلبههاى مدرسه امام باقر (ع) و بعثت و از حوزه آزاد شرکت مىکردند. در هر جلسه یکى از سران نهضتها مىآمد و سخنرانى مىکرد که عین سخنرانىها در مجله جدید نهضت جهانى اسلام چاپ شده است. در هر جلسه قسمتى از وقت را نیز مهدى هاشمى صحبت مىکرد که عین صحبتهایش در مجله چاپ شده است...».
مهدى هاشمى در مورد جلسات هفتگى مؤسسه که جهت بحث و تحلیل سیاسى تشکیل مىشد، مىنویسد :
«بعد از انحلال واحد نهضتها یک جلسه با بافت مشخص و محدودى جهت تبادل و تحلیل اخبار سیاسى از افراد زیر داشتیم : من، آقاى... و... این جلسه در منزل من در [قم] تشکیل مىشد به طور هفتگى، مقطع تشکیل جلسه، اوجگیرى اختلافات حزب و ضد حزب بود و مسایل سپاه نیز حاد بود. در این جلسه علاوه بر تبادل اخبار و تحلیل آن بنابراین شد که روى یک مسئله مورد بحث و اختلاف بین دوستان یعنى ضرورت و عدم ضرورت تشکل، کار تحقیقاتى صورت گیرد. تقسیم کار بشرح زیر صورت گرفت.
1ـ آفات تشکیلات به عهده آقاى...
2ـ تشکیلات از دیدگاه قرآن و سنت به من.
3ـ مبحث تشکیلات در راستاى تاریخ فعل به عهده...
4ـ تجربه تشکلات در کشورهاى اسلامى به عهده.... قرار گرفت ولى به دلیل تراکم کار و مشاغل افراد همه امور به عهده من افتاد...»
گرچه لازمه حضور در کلاسهاى مؤسسه جهانى همچون حضور در سایر جلسات مؤسسه، نوعى وابستگى فکرى و سیاسى به این طیف بوده لکن برخوردهاى تند و مخالف با سیاستهاى نظام اسلامى خصوصا سیاستهاى خارجى و موضعگیریهاى امام راحل ( ره ) تا بدانجا بود که حتى طلاب و روحانیونى که از صافى این جریان براى شرکت در جلسات مؤسسه، گذشته بودند، از موضعگیریهاى دوستان خود لب به شکوه گشودند. مهدى هاشمى در اعترافات خود درباره یکى از این افراد که جزء مدرسین مدرسه بعثت بود و در جلسات مؤسسه شرکت مىکرد، مىنویسد:
«در سال 65 نیز که در مؤسسه نهضت جهانى کلاس تشکیلات داشتیم و تعدادى از جلسات بعثت در آن شرکت مىکردند او نیز شرکت مىجست در کلاسهاى روزهاى پنجشنبه نیز در رابطه با نهضت جهانى اسلام [که درباره ]شناخت مسایل بینالمللى مطالبى گفته مىشد، شرکت مىکرد.
من فقط ایشان را در کلاسهاى فوق دیدهام ولى نشست خاصى با او نداشتم تنها یک بار بعد از کلاسهاى نهضت جهانى اسلام آمد نزد من در مؤسسه و گفت بعضى دوستانِ کلاس، در تعبد به سخنان رهبرى و حضرت امام (ره) دیدگاههاى سستى دارند و اگر بحث جلسه به امامت رسید تذکراتى بدهید که عقاید آنان ناجور است. پرسیدم مقصودش کیست؟ گفت : س ص»
طلاب خارجى و سرمایهگذارى مؤسسه
تلاش مهدى هاشمى براى استفاده ابزارى از طلاب خارجى به منظور پوشش دادن اهداف خود در خارج از مرزهاى کشور وى را بر آن داشت تا با استفاده از تجربه فعالیتهاى بینالمللى و بهرهبردارى از موقعیت مؤسسه «نهضت جهانى اسلام» سعى کند به هر قیمت ممکن نبض مدیریت و آموزش طلاب خارجى را ـ که در آن زمان در مدرسه حجتیه قم مستقر بودند ـ به دست گیرد و در برنامه ریزى و خط دهى
مستقیم و غیرمستقیم طلاب نقش محورى ایفا نماید. بدین منظور برخى از نیروهاى همفکر خود در واحد نهضتهاى سپاه پاسداران و واحد اطلاعات سپاه را که بعضا در مؤسسه «نهضت جهانى اسلام» مشغول فعالیت بودند به فراخور حوزه مسئولیت سابق آنان در کشورهاى مختلف، با طلاب همان کشورها، مرتبط ساخت و نسبت به برنامهریزى براى آموزش آنها اقدام نمود.
اعترافات مهدى هاشمى و دوستان وى در خصوص طلاب خارجى نشان از اهتمام این جریان به جذب و کانالیزه کردن طلاب خارجى در مسیر مقاصد خود دارد. نامبرده درباره یکى از همکاران خود که مأموریت آموزش طلاب پاکستانى را به عهده گرفته بود، مىگوید:
«من چون در پاکستان با کار نظامى مخالف بودم، دلائلى ذکر کردم و او نیز متقاعد شد که فعالیتهاى خشن مسلحانه در پاکستان زود است و او را ترغیب به کادرسازى سیاسى عقیدتى و آموزش و تربیت طلاب و دانشجویان نمودم. و بنابراین شد که از سپاه استعفا دهد و بیاید قم طلبه شده و در مورد آموزش دانشجویان آن کشور که یکى از برنامههاى ما بود با ما همکارى نماید».
یکى دیگر از همکاران وى که از فعالین مؤسسه نهضت جهانى اسلام بود، و به پیشنهاد مهدى هاشمى در بین طلاب خارجى، به مدرسه حجتیه وارد شد و با ارتباطگیرى با طلاب به انتقال سیاستها و نقطه نظرات این جریان به آنان مىپرداخت در این خصوص مىگوید :
«علاوه بر فعالیت در مدرسه طلاب غیر ایرانى با این مؤسسه هم مرتبط شدم و یا مىرفتم آنجا مطالعه و تحقیق مىکردم و یا کتاب یا جزوهاى اگر بود که روى آن کار مىکردم، مىآوردم مدرسه و مطالعه مىکردم. از این مدت مقدارى در مورد تاریخ سیاسى ترکیه تحقیق کردم و نتایج کارم را به ایشان مىدادم و مقدارى هم در مورد مصر و اخوانالمسلمین و سید جمالالدین اسد آبادى مطالعه و کمکم شروع به ترجمه کتابها و جزوات عربى در این مورد نمودم».
یکى دیگر از مرتبطین این جریان در خصوص یکى از رابطین مهدى هاشمى با مدرسه حجتیه و طلاب خارجى مىنویسد :
«وى به قم اعزام شده و در مدرسه حجتیه که مربوط به طلاب غیر ایرانى است از طرف... کار مىکرد و احتمالاً براى جمعآورى اطلاعات از آنها و با ایجاد رابطه و تماس با طلاب، و اوقات فراغت را به تحصیل طلبگى در مدرسه بعثت که در اختیار مهدى هاشمى و مربوطین به وى بود اشتغال داشت».
در بین هدایت فکرى و سیاسى طلاب خارجى، جریان مهدى هاشمى بیش از همه فعالیتهاى خود را بر روى طلاب و روحانیون افغانى مستقر در حوزه علمیه قم معطوف ساخت.
اهمیت سرمایهگذارى بر روى طلاب افغانى از سوى این جریان، مهدى هاشمى و دوستانش را بر آن داشت تا درصدد تأسیس مدرسهاى مستقل براى آنها برآیند. وى در اعترافاتش به این نکته چنین اشاره مىکند و مىنویسد :
«در سال 64 جلساتى با افراد زیر تشکیل دادم. من و... هدف آن تأسیس مدرسه علمیه براى طلاب افغانى تحت نظر بیت آقا و مدرسه حجتیه بود. در این جلسات آقاى ...و... را به عنوان مسئولین مدرسه مزبور پیشنهاد نمودیم و تصویب شد و مدرسه راهاندازى شد در ادامه کارِ مدرسه نیز گاهى جلسه مزبور تشکیل مىشد و برنامه ریزى لازم صورت مىگرفت. جلسات منزل خود ما تشکیل مىشد. نام این مدرسه جوادالائمه است».
انتقال بینش مهدى هاشمى که در آن روحانیت سنتى و ساکت بدتر از هر بیگانه و وابستگان به بیگانگان قلمداد مىشد در بین طلاب خارجى هر کشورى به گونهاى خاص نمایان شد.
در افغانستان طلاب و روحانیون وابسته به جریان مهدى هاشمى مبارزه با روحانیت سنتى و مالکین را در اولویت نخست و مبارزه با اشغالگران روس را اولویت دوم قرار دادند. نفوذ چنین تفکرى در بین انقلابیون افغانى به برخى از کشمکشها و تنشهاى خونین، در بین احزاب و گروهها انجامید و مشکلات فراوانى را فراروى سیاست خارجى نظام ـ که در تلاش براى وحدت بین گروهها و آحاد مردم بود ـ نهاد. مهدى هاشمى در خصوص پیامد این خط دهى که حذف روحانیت سنتى اصیل بود مىنویسد :
«در افغانستان مثلاً مبارزه با اشغالگران روس هدف اصلى و مبارزه با بعضى آخوندهاى ساکت و یا خوانین و مالکین یک هدف فرعى است؛ منتهى این هدف فرعى در یک مقطع شد هدف اصلى به طورى که مثلاً بخش عظیمى از مبارزان افغانستان همشان مصروف شد به مبارزه با خوانین و آخوند».
برگزارى اردوهاى تفریحى، آموزشى و نیز تابستانى براى طلاب خارجى از دیگر راهکارهاى این جریان براى تزریق مبانى اندیشه خود به آنان به شمار مىرود.
اعزام طلبههاى خارجى در ایام تابستان به نجف آباد اصفهان به ویژه طلاب اندونزیایى، مالزیایى، تایلندى و... بیانگر این واقعیت است که این جریان سرمایه گذارى ویژهاى بر روى طلاب کشورهاى شرقى و جنوب شرقى مىنمود...
پی نوشت:
1. ـ عنوان «حزباللّه» در ادبیات این جریان به همان گروهى اطلاق مىشود که توسط مهدى هاشمى در منطقه قهدریجان اصفهان شکل گرفت و بازوى اجرایى وى به حساب مىآمد و قتلهاى منتسب به این جریان عمدتا توسط همین گروه صورت گرفته و مهدى هاشمى در این مقطع در صدد توسعه و گسترش این گروه از سطح منطقه به سطح کل کشور ـ با بهرهگیرى از نیروهاى حوزوى ـ برآمده بود.
2. ـ پرونده مهدى هاشمى، ج 2، ص 28.
3. ـ همان، ج 2، ص 28.
4. ـ همان، ج 6، ص 158.
5. ـ کالبدشکافى انحراف، نوار 3
6. ـ همان.
7. ـ پرونده مهدى هاشمى، ج 6، ص 158.
8. ـ همان، ج 1، ص 57.
9. ـ پرونده کیمیائى، ص 76.
10. ـ پرونده مهدى هاشمى، ج 6، ص 3.
11. ـ همان، ج 6، ص 76.
12. ـ همان، ج 8، ص 44.
13. ـ همان، ج 1، ص 155.
14. ـ پرونده مجید عربزاده، ج 1، ص 6.
15. ـ پرونده مهدى هاشمى، ج 8، ص 75.
16. ـ پیوست شماره 3
17. ـ پرونده یکى از اساتید مدرسه بعثت با هویت مشخص
18. ـ پرونده مهدى هاشمى، ج 6، ص 114.
19. ـ پرونده یکى از مرتبطین فعّال با هویت مشخص، ص 79
20. ـ پرونده مهدى هاشمى، کلاسه 6/12، ص 69
21. ـ همان، ج 8، 68.
22. ـ همان، ص 30،
23. حذف پارامترهاى معنوى و غیبى در تحلیل تاریخ سیاسى ائمه از ویژگیهاى وابستگان به این جریان است که در نوع نگرش آنان به حرکت امام حسین ع به خوبى خود را به منصه ظهور مىرساند و امروز برخى از کسانى که چنین روندى را در تحلیلهاى سیاسى پى گرفتهاند، از وابستگان فکرى همین جریان هستند.
24. ـ پرونده مهدى هاشمى، ج 8، ص 74.
25. ـ همان، ج 6، ص 168.
26. ـ دکتر رضا رئیس طوسى یکى از فعالین سازمان مجاهدین خلق منافقین تا سال 59 بوده که پس از این مقطع از سازمان جدا شده و کتاب روند جدایى را در همین رابطه نوشته است. وى مدتى به عنوان استاد در دانشکده حقوق و علوم سیاسىِ دانشگاه تهران فعالیت داشته که به دلیل سابقه نفاق حضور وى در دانشکده تنشهایى را به دنبال داشته است نامبرده اخیرا در جریان برخورد با عناصر ملى، مذهبى جزء دستگیرشدگان بوده است .
27. ـ پرونده مهدى هاشمى، ج 8، ص 70
28. ـ همان.
29. پرونده مهدى هاشمى، ج 8، ص 70
30. همان، ج 9، ص 25
31. همان، ج 6، ص 6
32. ـ پرونده یکى از اساتید مدارس تحت پوشش، ص 35
33. پرونده مهدى هاشمى، ج 6، ص 7
34. ـ همان، ص 8
35. همان.
36. پرونده محمودى ص 51
37. پرونده مهدى هاشمى ج 6 ص 130
38. منظور دفتر فرهنگستان علوم اسلامى قم است که بنیان آن را مرحوم حجتالاسلام والمسلمین سیدمُنیرالدین حسینى گذاشت. و در زمینه مسائل مطالعاتى، تحقیقاتى و فرهنگى فعالیت مىکرد.
39. پرونده مهدى هاشمى، ج 6، ص 16
40. ـ پیوست شماره 4
41. پیوست شماره 5
42. پرونده مهدى هاشمى، ج 4، ص 125
43. همان، ج 9، ص 13
44. ـ همان، ج 6، ص 116
45. همان، ج 3، ص 491
46. پرونده مهدى هاشمى، ج 9، ص 35
47. همان، ج 9، ص 25
48. همان، ج 9، ص 24
49. همان، ج 3، ص 92
50. همان
51. پرونده کیمیائى، ج 3، ص 29
52. ـ منظور حزب جمهورى اسلامى است.
53. پرونده مهدى هاشمى ج 6 ص 68
54. همان، ج 8، ص 107
55. همان، ج 5، ص 203
56. پرونده مجید عربزاده، ج 1، ص 7
57. ـ پرونده یکى از مرتبطین، ج 1
58. ـ مدیریت این مدرسه در آن زمان با یکى از مدرسین مدرسه بعثت بود که پس از برخورد با مهدى هاشمى تعطیل شد و در حال حاضر وجود خارجى ندارد.
59. کالبدشکافى انحراف، نوار شماره 2
برگرفته از کتاب «بن بست» منتشره از سوی اداره کل اطلاعات اصفهان