23 اردیبهشت 1400
مروری بر زندگینامه احمد کسروی ، عاقبت کسی که می خواست قرآن را آتش بزند !
احمد کسروی در روز هشتم مهرماه ۱۲۶۹ شمسی در یکی از محلات تبریز به نامه حکماوار یا حکم آباد به دنیا آمد. ( ۱ ) پدر او به تجارت رو آورده بود و از رهگذر خرید و فروش فرش امرار معاش می کرد. ( ۲ ) خودش در این مورد می گوید : پدر من نخست زمانی درس خوانده ولی ملایی نکرده و به بازرگانی میپرداختی و فرش فروشی کردی و ملائی نکردی و روضه نخواندی(۳)
خواندن و نوشتن و قرآن و مقدمات عربی را به شیوه مرسوم و معمول آنزمان ، در مکتب خانه آموخت اما مرگ پدر به هنگامی که " احمد" دوازدهساله بود ، موجب شد تا اجبارا ترک تحصیل کند و برای گذران زندگی خودو خانواده اش به دنبال کسب و کار برود.
کسروی در این ایام بهحرفه های مختلفی روی می کند و استعداد و علاقه خود را می آزماید وچون قالیبافی را با ذوق و روحیات خود هماهنگ تر می بیند ، مدت زمانیرا به کار قالیبافی مشغول می شود(۴)
اما شوق به تحصیل او را راحتنمی گذارد. سرانجام این شور و شوق از یک سو و وصیت پدر و درخواست اوبه هنگام مرگ ، که گفته بود: «پسر من ، میراحمد درس بخواند…» موجبمی شود تا عموها و بستگان نزدیکش مخارج و کفالت خانواده اش را برعهده بگیرند و « احمد کسروی » را دوباره به مدرسه بفرستند و وادار بهادامه تحصیل کنند.(۵)
او این بار به مدرسه «طالبیه» تبریز می رود و به آموختن علوم دینیمشغول می شود. در همین ایام و در همین مدرسه بود که کسروی با شیخشهید محمد خیابانی آشنا می شود. خیابانی در این زمان در مدرسهطالبیه ، علم هیئت قدیم را تدریس می کرد. (۶)
کسروی در سال ۱۲۸۵ وقتی جنبش مشروطه خواهی به اوج رسید ، شانزدهساله بود. او مجذوب اندیشه مشروطه خواهی می شود و در شمار هواداران آن در میآید.
خودش می گوید : به مشروطه دل بستم. از نویدهایی که درباره پیشرفت توده وآینده کشور داده می شد بسیار شادمان گردیدم. چون آن جوش و جنب مردمرا می دیدم از شادی گردن می کشیدم و می بالیدم. بارها به انجمن
رفتمی و هر جا که انبوهی بودی ، یا جوش و خروش برخاستی به تماشاایستادمی.(۷)
خانواده کسروی که مخالف مشروطه بودند از رفتن «احمد» به اجتماعاتمشروطه خواهان جلوگیری می کردند و او را از رفت و آمد با هواداراناین نهضت باز می داشتند.
از سال ۱۲۹۸ شمسی که محمد علی میرزا قاجار به سودای باز پس گرفتنسلطنت به ایران حمله کرد و آذربایجان در کام جنگ و آشوب فرو رفت،کسروی گوشه عزلت اختیار نمود و یکسره به کار مطالعه پرداخت . ( ۸ )
اوکم کم شیفته فرهنگ و تمدن غرب می شود و از طریق مطالعه مجلات عربزبان لبنان از اخبار و رویدادهای اروپا و جهان غرب آگاهی می یابد ومجذوب منورالفکران غرب زده می شود و به مطالعه آثار طالبوف ودیگران می پردازد. ( ۹ )
کسروی اذعان دارد که در این زمان ، سیاحتنامهابراهیم بیک بیشترین تاثیر را در او داشت و « تکان سختی در او پدیدآورد و باد به آتش درونش زد. » ( 10 ) و وی را به دنباله روی از جریانمنورالفکری پی گیرتر کرد.
به این ترتیب احمدکسروی دستخوش تغییر و دلبسته اندیشه و رفتارهایغربی شد و این دلبستگی را در زندگی روزمره و در ظاهر کارهایش نیزبه نمایش می گذاشت.
او از هر فرصتی برای بحث و جدل سود می جست و در کنار طرح مباحثمربوط به مشروطه خواهی ، به تبلیغ اندیشه های غربی می پرداخت و کم کمبر علیه سنن و آداب و حتی اعتقادات مردم داد سخن می داد.
اینگونهرفتار کسروی موجب شد تا آوازه رفتار او در کوی و برزن بپیچد و یکیاز روحانیون سلیم النفس و خوشنام آذربایجان به نام میرابوالحسنانگجی وی را تکفیر نماید.(۱۱)
کسروی شوق وافری برای آموختن زبان انگلیسی در درون خود احساس میکند و با این هدف که کتب نویسندگان و متفکرین غربی را به زبان اصلیمطالعه نماید ، درصدد آموختن زبان انگلیسی بر می آید و برای دستیابیبه این هدف تمهیداتی اتخاذ می کند.
در آن زمان تنها یک مرکز آموزشیبه نام مدرسه امریکایی ها به آموزش زبان انگلیسی می پرداخت ، امارفتن به این مدرسه تابع شرایط خاصی بود و کسروی حائز آن شرایط نبود.
به همین سبب به چاره اندیشی پرداخت و سرانجام در سال ۱۲۹۴ شمسی بهعنوان معلم زبان عربی به استخدام این مدرسه در آمد و با مدد اساتیدو معلمان خارجی این مرکز که school memorial نام داشت زبانانگلیسی و زبان اسپرانتو را آموخت. (۱۲)
در این سالها که کسروی کم کم به لامذهبی شهره می شد و مردم از اوکناره می گرفتند ، او با مسئله بیکاری مواجه می شود و با هدف پیداکردن کار و بنا به گفته خودش ، برای رهایی از اذیت و آزار ، جلای وطنمی کند و به رسم متداول در آن زمان ، به سوی « قفقاز» می رود اما کاردلخواه مناسب پیدا نمی کند.
از این روی از قفقاز عازم عشق آباد میشود و پس از اندک زمانی اقامت در این منطقه ، مجددا عزم ایران میکند و از عشق آباد به مشهد می آید و از آنجا خود را به آذربایجان وتبریز می رساند. اما تبریز را مناسب اقامت نمی یابد و دیگر باره عزمسفر می نماید و این بار به باکو می رود و از آنجا عازم تفلیس میشود.
حاصل این سیر و سفر و گشت و گذار در روسیه ، آشنایی و فتح بابمراوده با آزادی خواهان قفقاز بود.
در پایان جنگ اول جهانی احمد کسروی دوره کوتاهی به فعالیت سیاسی میپردازد و در سازماندهی مجدد حزب دموکرات شرکت می جوید و در جلساتانجمن تجدد حضور می یابد.
او برای اشتغال به عنوان «دبیر » در دورهمتوسطه که به تازگی در تبریز افتتاح شده بود ، تدریس می کند.(۱۳)
اندکی بعد بین کسروی و شیخ محمد خیابانی اختلاف می افتد.
او رفتارسیاسی و مواضع «خیابانی » را به انتقاد می گیرد و همراه باهواداران خود در مقابل وی صف بندی و جناحی خاص ایجاد می کنند که دربین مردم به انتقادیون شهرت می یابد.
احمد کسروی ، رضا صفی نیا و علیهیئت اعضای این فراکسیون مخالف بودند. ( ۱۴ )
اعضای حزب دموکرات درروز سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۲۹۹ قیام می کنند و کار و آوازه شیخ محمدخیابانی بالا می گیرد. در چنین شرایطی کسروی که سرکردگی مخالفین ومنتقدین شیخ محمد خیابانی را بر عهده داشت ماندن در تبریز را بهصلاح خود نمی بیند و به ناچار این شهر و تلاش های سیاسی را رها می کندو به تهران می آید.
کسروی در تهران ابتدا به شغل آموزگاری روی میکند و در مدرسه «ثروت » به تدریس زبان عربی مشغول می شود. ( ۱۵ )
او درتهران بود که قیام دموکراتها در تبریز سرکوب شد و خیابانی به دستورمخبرالسلطنه هدایت اعدام گردید.(۱۶)
کسروی در همین سال با هواداران زبان «اسپرانتو» ایجاد رابطه می کندو انجمن اسپرانتیست های ایران را سازمان می دهد و هم زمان به فرقهضاله بهائیت رو می کند و با سرکردگان و رهبران این فرقه نشست وبرخاست می نماید.
این رفت و آمد و حشر و نشر با بهائیان سالها ادامهمی یابد و حاصلش کتاب بهائیگری در رد این فرقه ضاله و در اثباتساختگی و استعماری بودن آن است.(۱۷)
وی در اواخر ۱۲۹۹ حرفه معلمی را رها می کند و به استخدام وزارتعدلیه در می آید و در دی ماه همین سال به عنوان عضو استینافآذربایجان عازم تبریز می شود. ( ۱۸ )
زمانی که رضاخان با کودتای ۲۹اسفند ۱۲۹۹ شمسی با طرح و برنامه دولت انگلیس و به دستیاری ژنرالآیرونساید فرمانده نیروهای انگلیسی در خاورمیانه به مقام وزارت جنگدست یافت و با لقب سردار سپه در آستانه چنگ اندازی به تاج و تخت وسلطنت قرار گرفت ، احمد کسروی مقام ریاست عدلیه آذربایجان را برعهدهداشت و همگام با دولت کودتا عدلیه تبریز را تعطیل کرد.(۱۹)
پی نوشت ها
۱- چهره مطبوعات معاصر ، انتشارات پرس اجنت ،۱۳۵۱ ص ۳۴
۲- ساوجی زاده ، بهمن ، هفته نامه کیهان سلطنت طلب ، چاپ لندن , شماره۵۹۹ و مورخ ۱۳۷۵,۱,۲
۳- کسروی ، احمد، زندگانی من ، ص ۸۸
۴- نشریه چشم انداز، چاپ خارج از کشور، شماره ۱۶ ، بهار ۱۳۷۵
۵- همان.
۶- نشریه چشم انداز، چاپ خارج از کشور.
۷- کسروی ، احمد، زندگانی من ، ص ۴۶
۸- همان ، ص ۴۶
۹- همان ، ص ۴۷
۱۰-همان
۱۱-ساوجی زاده ، بهمن ، هفته نامه کیهان سلطنت طلب ، چاپ لندن ، شماره۵۹۹،مورخ ۱۳۷۵,۱,۲
۱۲-نشریه چشم انداز ، چاپ خارج از کشور ، شماره ۱۶ ، بهار ۱۳۷۵
۱۳-کسروی ، احمد، زندگانی من .
۱۴-مرزبان ، زضا، ماهنامه راه آزادی ، شماره ۴۵ ص ۲۴
۱۵-کسروی ، احمد ، زندگانی من .
۱۶-هدایت ، حاج مخبرالسلطنه ، خاطرات و خطرات .
۱۷-کسروی ، احمد. بهائیگری ، انتشارات پایدار.
۱۸-ساوجی زاده ، بهمن ، کیهان سلطنت طلب ، چاپ لندن , شماره ۵۹۹ ، مورخ ۲۰ فروردین ۱۳۷۵
۱۹-نشریه چشم انداز ، شماره ۱۶ ، بهار ۱۳۷۵
روزنامه کیهان