21 شهریور 1392

تهران قدیم به روایت فلسفی: ماشین‌سواری خلاف شرع بود


مرحوم فلسفی، منبری معروف تهران در کتاب خاطرات خود به وضع عمومی شهر تهران در اواخر دوره قاجاریه و اوایل دوره پهلوی اشاره کرده است.
 
وضع عمومی تهران آن زمان
 
تهران در زمان کودکی و نوجوانی من شهری بود که هر چند بلدیه داشت، ولی به آن رسیدگی نمی‌کردند. آن موقع شهرداری را (بلدیه)، شهربانی را (نظمیه)، دادگستری را (عدلیه) و دارایی را (مالیه) می‌گفتند. بلدیه هیچ وقت به اندازه کافی بودجه نداشت.
 
کوچه‌ها کثیف و بدمنظره بود. مامورین می‌آمدند درب خانه‌ها را می‌زدند و می‌گفتند چرا جلو خانه‌تان را جاروب نکرده‌اید، آب نمی‌پاشید؟ زیرا مرسوم بود که خود صاحبخانه جلو منزلش جاروب کند و آب بپاشد. دیگر اینکه مصر بودند مردم بالای سردر خانه‌هایشان چراغ بگذارند.
 
چراغ سردر خانه‌ها هم به این ترتیب بود که یک میله آهنی به بالای سردر خانه نصب می‌کردند و یک چراغ فانوس مانندی را از آن می‌آویختند. جا نفتی حلبی هم درست می‌کردند و فانوس را با یک سرپیچ و یک لوله داخل آن می‌گذاشتند. این‌ها که منظم می‌شد، یک ساعت به غروب مانده مامور شهرداری در حالی که نردبانی به دوش داشت می‌آمد و درب هر خانه نردبان می‌گذاشت و بالا می‌رفت و با کبریت چراغ را روشن می‌کرد. نفت چراغ به عهده صاحبخانه و روشن کردن آن، وظیفه شهرداری بود. با این کار کمی کوچه روشن می‌شد، ولی هر گاه که باد شدیدی می‌وزید، چراغ‌ها را خاموش می‌کرد.
 
وضع شهر از نظر آب شرب مردم هم واقعا تاسف‌آور بود. البته بعضی محلات قناتی پاکیزه داشت، مثلا محله سرچشمه، قناتی داشت که به آن قنات حاج علیرضا می‌گفتند. قنات شاه هم در باب همایون بود، ولی آبی که برای مردم می‌آمد از جوی‌های روباز و کثیف بود. این آب‌ها آشغال‌ها و کثافت‌ها را با خود می‌آورد. بعضی از زن‌ها که مراقب وظائف انسانی خود نبودند کهنه‌ها و لباس‌های آلوده را در داخل این آب‌ها می‌شستند.
 
یکی از مناهی منکراتی که آن روز‌ها در منابر گفته می‌شد، این بود که (آب‌ها را آلوده نکنید، لباس‌های کثیف را در این آب‌ها نشویید، این آب‌ها در آب انبار‌ها ذخیره می‌شود و بچه‌های مردم می‌خورند، مریض می‌شوند) هر خانه‌ای یک آب‌انبار داشت. معمولا شب‌ها آب‌انبار‌ها را آب می‌انداختند و برای اینکه آشغالی از این مجرا وارد آب‌انبار نشود، خیلی از خانه‌ها یک بته یا یک جاروب بته‌ای را جلو دریچه آب انبار می‌گذاشتند که مواد زائد و آشغال را بگیرد و آب نسبتا صاف‌تری به آب انبار بریزد.
 
وضع کلی شهر خیلی بد، کثیف و آلوده بود. وقتی باد می‌آمد گرد و غباری که بر می‌خاست، مردم را بسیار رنج می‌داد. خیابان‌ها و کوچه‌ها در تابستان پر از گرد و غبار، و در فصل زمستان پر از گل و لای بود، و روی هم‌رفته در طول سال، وضعیت شهر همیشه کثیف و بد بود.
 
 
وسایل نقلیه
 
وسایل نقلیه آن روز اسب و قاطر و شتر و الاغ و گاری بود. درشکه هم برای آن‌هایی که قدرت مالی داشتند مورد استفاده قرار می‌گرفت. بعضی اوقات کالسکه هم بود. کالسکه، درشکه‌ای بود که رویش یک اطاق زده بودند و دو طرف آن شیشه داشت. خیلی هم زیبا بود و وسیله مخصوص رجال به شمار می‌رفت. اتومبیل تازه آمده بود. سوار شدن به آن هم خالی از محذور نبود، افراد خشکه‌مذهبی کم و بیش از سوار شدن به اتومبیل ابا داشتند و آن را تشبهی به کفار می‌دانستند. یکی از تجار قم در ایام جوانی برایم نقل کرد که در تجارتخانه‌ای متعلق به یکی از افراد متدین و معروف نشسته بودم، مردی مسافر که از تهران آمده بود و با صاحب حجره سوابق دوستی ممتدی داشت، وارد شد. صاحب حجره برخاست و با او روبوسی کرد و نشست. در آن موقع تازه اتومبیل معمول شده بود و عده‌ای از مردم برای مسافرت از اتومبیل استفاده می‌کردند. صاحب حجره از او پرسید: کی به قم آمده‌اید؟ گفت تازه آمده‌ام، از ماشین پیاده شدم و خدمت شما رسیدم. صاحب حجره که سنش از مسافر بیشتر بود و خود را در مسایل دینی آگاه‌تر از او می‌دانست، با قیافه‌ای متعجب گفت: آیا مسلمان هم با اتومبیل به قم می‌آید؟ مسافر تازه وارد احساس شرمندگی کرد و چیزی نگفت.
 
 
چراغ برق
 
اولین کسی که چراغ برق را به تهران آورد یکی از تجار به نام حاج امین‌الضرب بود. او یک موتور برق در خیابانی که از سرچشمه به میدان سپه (امام خمینی) می‌رود، نصب کرد. به همین مناسبت اسم آن مسیر را خیابان چراغ برق گذاشتند. با اینکه بعد‌ها آن خیابان به خیابان امیرکبیر شهرت یافت و آن نام تا امروز هم باقی است، هنوز بعضی‌ها آن را خیابان چراغ برق می‌گویند. در آن خیابان فضایی در حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ متر بود. موتور برقی را در آنجا نصب کردند که مقداری به محلات اطراف برق می‌داد. این قضیه برای مردم تماشایی بود. بعد هم دولت نیروگاه برق تأسیس نمود و چون تقاضا برای برق بیش از مقدار تولید آن بود، در بعضی محلات افراد به منظور کاسبی و کسب در آمد، موتور برق آوردند و نصب کردند و به مردم برق فروختند. حتی من یادم می‌آید شخصی به نام حسین آقا پسر حاج خداداد بود که او هم موتور برق آورد و در نزدیک میدان خراسان نصب کرد. موتورش قوی بود و تقریبا به تمام خانه‌های آن منطقه برق می‌داد و منفعت هم می‌برد. بعد از آن، دولت قدرتی پیدا کرد و رأسا نیروگاه‌های بزرگ ایجاد نمود و برق‌های خصوصی به تدریج تعطیل شد.
 
 
لوله‌کشی آب
 
آب لوله‌کشی هم از مسایلی بود که در عصر رضاخان بعضی از آقایان وعاظ درباره آن صحبت می‌کردند و می‌گفتند در جایی که مردم تهران آب مشروب ندارند، لوله‌کشی نیست و آب آلوده می‌خورند، رضاشاه در مملکت راه‌آهن می‌سازد. این راه‌آهن برای مردم این مملکت نیست، پیش‌بینی سیاسی است که ارباب‌های او کرده‌اند و به او دستور داده‌اند که با هزینه مردم ایران آن را به انجام رساند. اتفاقا همین‌طور بود و چنان واقع شد که مردم حدس می‌زدند، زیرا بزرگترین استفاده را متفقین در جنگ جهانی دوم برای شکست آلمان نازی از آن بردند. آن‌ها پس از اشغال ایران، وسایل جنگی و نظامی را علی‌الدوام از بندر شاهپور آن وقت در جنوب با راه‌آهن حمل می‌کردند و در شمال از بندر شاه (بندر ترکمن امروز) با کشتی از دریای خزر به روسیه می‌بردند، و همین امر باعث غلبه متفقین بر آلمان نازی و نامگذاری کشور ما به عنوان پل پیروزی شد.
 
مردم آب آشامیدنی بهداشتی نداشتند، اما رضاخان راه‌آهن را با آن همه مصالح و مخارج می‌ساخت، در حالی که اگر آن همه مخارج راه‌آهن را صرف آب لوله‌کشی تهران و بسیاری از شهر‌ها می‌کردند، مردم کثیری از آن وضع نامطلوب نجات می‌یافتند.
 
 
بهداشت و درمان
 
یکی از بیماری‌های بسیار شایع در آن زمان که بیشتر بچه‌ها و بعضی بزرگترهای خانواده به آن مبتلا بودند، بیماری انگل روده بود که شکم درد می‌آورد. اطبا، بچه‌ها را می‌دیدند و می‌گفتند کرم دارد و دوا می‌دادند تا کرم روده بچه دفع شود. تمام آب‌ها، آلوده به تخم کرم بود و شکم محیط مساعدی محسوب می‌شد تا تخم‌ها در آن پرورش پیدا کند و به صورت کرم در آید. بعضی از خانواده‌ها آب را می‌جوشاندند و می‌خوردند، اما توده مردم یا دست‌کم ۹۰ درصد آن‌ها مبتلا به عارضه کرم روده بودند.
 
در آن زمان‌ها بهداشت مفهومی نداشت. پزشک تحصیلکرده و امروزی هم خیلی کم بود. بعضی‌ها که در اروپا تحصیل کرده بودند، کم‌کم می‌آمدند و به معالجه و جراحی می‌پرداختند، ولی بیشتر پزشکان، کسانی بودند که طب قدیم خوانده بودند و بر اساس داروهای گیاهی طبابت می‌کردند.
 
 
جمعیت تهران
 
درست نمی‌دانم در آن زمان جمعیت تهران چقدر بود، اما شهر نسبت به امروز خیلی کوچک بود. برای اینکه حدود شهر تهران آن زمان را تصور کنیم کافی است بدانیم که تهران آن روز محصور به خندق و چند دروازه بود، از جمله: دروازه دولت، دروازه شمیران، دروازه خراسان، دروازه حضرت عبدالعظیم، دروازه خانی‌آباد، دروازه غار، دروازه قزوین و دروازه دولاب.
 
شهر تهران در محدوده این چند دروازه بود و پیداست که شهر بسیار کوچکی بود. خوب به خاطر دارم که ایستگاه راه‌آهن قدیم تهران- ری، که اغلب زائرین حضرت عبدالعظیم(ع) با آن رفت و آمد می‌کردند در حدود پنجاه متری ابتدای خیابان خراسان قرار داشت. پس از آن مزارع شروع می‌شد که کشاورزان در آن گندم می‌کاشتند. حال آن همه مزارع سرسبز تبدیل به میدان خراسان و ساختمان‌های اطراف آن شده است. شاید تهران در آن زمان ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر بیشتر جمعیت نداشت.


پارسینه