01 دی 1392

50 روز آخر


در ماهها و روزهای منتهی به 22 بهمن ماه 1357 ، به ویژه از آغاز ماه دی ، مدارس در بسیاری از شهرهای بزرگ تعطیل بود. بازگشایی آنها از نظر حکومت می توانست در تخفیف تظاهرات ـ به ویژه در شهرهای بزرگ ـ که معمولاً با مشارکت جوانان دانش آموز صورت می گرفت مؤثر باشد. بازگشایی مدارس با اعتراض شدید آموزگاران و دبیران مواجه شد و برخلاف گمان دولتمردان، در روزهای دوم و سوم دی ماه دامنه تظاهرات دانش آموزی فزونی گرفت؛ به حدی که دولت مجبور شد روز چهارم دی ماه مدرسه ها را بار دیگر تعطیل کند.

در مورد دانشگاهها، موضوع خلاف مدارس بود. استادان برای بازگشایی دانشگاهها، به ویژه دانشگاه تهران اصرار می ورزیدند و برای رسیدن به این مقصود در دبیرخانه دانشگاه تهران تحصن کرده بودند. از آن جا که گشایش دانشگاه تهران، برابر بود با اضافه شدن مکانی جدید به مکانهای اعتراض و تظاهر، دولت از این اقدام جلوگیری کرد.

دولت نظامی موفق شده بود با تهدید کارکنان و کارگران صنعت نفت تا حدودی بر اعتصابات موجود در این بخش غلبه کنند. به طوری که در اوایل دی ماه تولید نفت به 3 میلیون و 182 هزار بشکه رسیده بود. روز دوم دی ماه پل گریم، کارشناس امریکایی صنعت نفت هنگام خروج از خانه اش در اهواز کشته شد. او رئیس کل عملیات و عضو هیأت مدیره شرکت خاص خدمات نفت بود. همزمان ملک محمدی، رئیس بهره برداری های شرق اهواز نیز به قتل رسید. او از مخالفان جدی اعتصاب در صنعت نفت بود.

با این اقدام استخراج نفت به ناگاه فروکش کرد و استعفای دستجمعی بیش از 4200 نفر از کارکنان صنعت نفت موجب شد که صدور نفت از جزیره خارک متوقف شود. به دنبال قطع صدور نفت، نخستین واکنشها از طرف دو دولت اسرائیل و رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی رخ داد. آفریقای جنوبی 90 درصد نفت خود را از ایران وارد می کرد و اسرائیل روزانه 140 هزار بشکه نفت از ایران می گرفت.

خبرهای نفتی دهه اول دی به اینجا ختم نمی شود. روز هشتم دی ماه امام خمینی در حکمی مهندس مهدی بازرگان را مأمور رسیدگی به وضعیت اعتصاب کارکنان صنعت نفت کردند. فرمان امام، در نظارت بر استخراج نفت برای مصارف داخلی خلاصه می شد. مهندس بازرگان، همراه آقای هاشمی رفسنجانی و مهندس کتیرایی راهی مناطق جنوب شدند و روز دهم دی ماه جلسات خود را با دست اندرکاران صنعت نفت آغاز کردند. این که رهبری تبعیدی، از خارج از کشور، برای مدیریت مهم ترین بخش تولیدی ایران حکم دهد و نفوذ این حکم تا حد اعمال نظرات ایشان کاربرد داشته باشد، حکایت از قدرت و پشتوانه مردمی او، و از سوی دیگر نمایانگر شیرازه از پاشیده حکومت وقت بوده است.

سوم دی، مصادف با جشن کریسمس بود. کارکنان اعتصابی شرکت توانیر که هر روز هنگام پخش اخبار سراسری ، تلویزیون برق را قطع می کردند، در این روز به مناسبت تولد حضرت مسیح (ع) از قطع برق خودداری کردند. رهبران ارامنه ایران نیز با صدور اطلاعیه ای از هم کیشان خود خواستند که از برپایی جشن، به پاس خون شهیدان نهضت مردم ایران خودداری کنند.

شهادت دکتر کامران نجات اللهی در ساختمان وزارت علوم تهران، به موج تازه ای از اعتراضات و اعتصابات انجامید. او در روز پنجم دی ماه با گلوله مأموران مسلح به شهادت رسید. روز بعد در تشییع جنازه او پنج نفر در تهران به شهادت رسیدند. مجامع دانشگاهی در اعتراض به این اقدام دست به تظاهرات و تحصن های تازه ای زدند و مراسم یادبود او، مبدأ راهپیمایی های تازه ای شد. همه این حرکتها از پادشاه ایران، فردی دست و پا بسته و خودباخته ساخته بود. این اوصاف در دیدار او با ویلیام سولیوان در پنجم دی ماه کاملاً مشهود است. «شاه: امریکا از من می خواهد چکار کنم؟ سولیوان: امریکا کاملاً از تلاش های شما پشتیبانی می کند. شاه: اگر اقدام قاطع موجب راه انداختن حمام خون بشود یا اگر این اقدام موجب برقراری نظم و آرامش در کشور نشود آیا باز هم باید ادامه داد؟ سولیوان: شاه شما هستید و شما باید در این مورد تصمیم بگیرید.» این دیدار بار دیگر در هشتم دی ماه تکرار شد؛ با این مضمون که امریکا موافقت خود را با خروج شاه از ایران اعلام کرد. شاه پس از شنیدن این خبر سکوت کرد و بعد از وقفه ای طولانی از سولیوان پرسید: «نمی دانم کجا بروم.»

در روز  ششم دی ماه سندی از سوی ساواک منتشر شد که می گوید «منابع این سازمان امنیتی تحت تأثیر نهضت مردم قرار گرفته اند و حتی با شرکت در تظاهرات، علیه حکومت شاه ابراز وجود می کنند.» این سند می گوید «به درستی روشن نیست چه تعداد از ماموران ساواک با مردم همراه گشته اند» اما این خود حکایت جالبی است از تسلیم بخشی از بدنه ساواک و شعاع نفوذ آزادی خواهی مردم در همه قشرها از جمله وابستگان درجه یک حکومت.

سیر حوادث به جایی رسیده بود که گسیل جاسوسان سازمان C.I.A به ایران دیگر نتواند در روند رو به فروپاشی سلطنت شاه خللی ایجاد کند. روز هفتم دی ماه یک گروه 150 نفری از این نیروها وارد ایران شدند. این گروه در گزارش ساواک «میرو» نامیده شده است. موضوع از چشم عوامل جاسوسی شوروی پنهان نماند، به طوری که بلافاصله در رسانه های خود آن را مطرح و امریکا را به دخالت در امور جاری ایران متهم نمودند.

ظهور شاپور بختیار به عنوان آخرین گزینه برای نجات سلطنت در همین ایام علنی شد. روز هفتم دی ماه بختیار به دیدار محمدرضا پهلوی رفت. نخستین خبر را خبرگزاری فرانسه از این دیدار روی تلکسها فرستاد. او که بدون آگاهی جبهه ملی به پیشواز نخست وزیری شاه رفته بود، از این جبهه اخراج شد. جبهه ملی در نهم دی در اطلاعیه ای، این اقدام خودسرانه بختیار را محکوم و خبر اخراج او را پخش کرد.

ارتشبد غلامرضا ازهاری دهم دی استعفا کرد و خبر آن رسما اعلام شد. با انتشار این خبرها، شایعه خروج شاه از ایران در حد گسترده ای پخش شد و مردم در تظاهراتی که روز نهم دی ماه در بیشتر شهرهای کشور برپا کردند، علیه بختیار شعار دادند.

نهم دی مصادف بود با سالگرد قمری کشتار مردم در شهر قم. نوزدهم دی ماه 1356 مردم قم در اعتراض به چاپ مقاله ای موهن علیه امام خمینی در روزنامه اطلاعات، تظاهراتی صورت دادند که مقابله مأموران مسلح، حداقل شش شهید به جا گذاشت. امام خمینی و جامعه روحانیت سالگرد این روز را عزای عمومی اعلام کرده بودند. تلخ ترین حادثه این دوره، در مشهد رخ داد. شهر مشهد در نهم دی، تقریبا به دست مردم افتاد. عده ای از نظامیان به مردم پیوستند، حداقل سه نفر از جنایتکاران توسط مردم کشته شدند و اماکنی چون استانداری به تصرف تظاهرکنندگان درآمد. نظامیان در اقدامی متقابل، در روزهای نهم و دهم دی ماه حدود 300 نفر از مردم را کشتند. رقم 300 شهید، رسما توسط ارتش در گزارشها منعکس شد. از این تعداد نزدیک به 200 نفر در دهم دی به شهادت رسیدند. اگر آمارهای رسمی ملاک قرار گیرند، فاجعه دهم دی مشهد، از نظر تقدیم شهید و توحش حکومت، رویدادهای خونباری چون 17 شهریور تهران را تداعی می کند.

شاه سال 1357 را سال شگون خود نامیده بود! او در دهم دی ماه 1356 زمانی که جیمی کارتر در کاخ نیاوران در ضیافت شام شاهنشاه ایران حاضر شده بود و به سلامتی یکدیگر باده می نوشیدند، خطاب به کارتر گفته بود حضور او در ایران یعنی شگون سال آتی ایران! این شگون محقق شد؛ اما نه برای او، بلکه برای ملت ایران، که در آستانه رهایی از زندان شاه و حامیان امپریالیست او بود. شاه مانند همه دیکتاتورهای جهان از چرخ بازیگر و بازیچه های او بی خبر بود.

تحولات یازدهم تا بیستم دی ماه 1357 حکایت از آن دارد که سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در سراشیبی محسوس قرار گرفته است . تهدیدها علیه ساواک به حدی شدت می گیرد که ساواک مرکز در بخشنامه ای از شعب گوناگون خود می خواهد که ساختمانهای ساواک را تخلیه کرده، به پادگانها بروند و در صورت لزوم اسناد و مدارک را امحاء کنند. این جابه جایی در برخی از شهرهای کوچک و بزرگ رخ داد و بر سر در ساختمانهای ساواک تابلوهای دیگری نصب شد. چنین واکنشهایی به طور طبیعی از فعالیتهای ساواک کاست و به تبع آن جمع آوری اخبار و اطلاعات نیز اُفت محسوسی پیدا کرد. عامل دیگری که باعث عقب نشینی بیشتر ساواک شد، افشاء اسامی اعضاء بلندپایه آن و توزیع در میان مردم بود. این اطلاعات که شامل فهرستهای بلند و بالایی از نام و نشانی وابستگان به ساواک بود، نمی توانست از طریقی غیر از درون ساواک و توسط برخی از آنها رو شود و به اطلاع مردم برسد. در فضای ملتهبی که جان و مال آنان در تهدید قرار گرفته بود، انتشار چنین اعلانهایی چاره ای جز عقب نشینی برای ساواک نمی گذاشت. از سوی دیگر بختیار در شعارهای خود به هنگام تصدی پست نخست وزیری از محدود شدن فعالیتهای ساواک خبر داد. از طرفی خانه، اموال و جان نیروهای امنیتی، نظامی و انتظامی تهدید و در برخی مواقع منجر به تخریب، آتش سوزی و کشتن آنان می شد .

در جوّ پرهیجان و ملتهب این زمان که مصادف با کشتار مردم در شهرهای قزوین و کرمانشاه نیز بوده، این واکنشها طبیعی جلوه میکرد. اما واقعیت آن است که تشویق به این تعرضات و اقدامات صورت گرفته، مطابق خواست رهبران نهضت نبود و احتمال وجود توطئه ای، به ویژه برای ایجاد شکاف بیش از پیش بین مردم و ارتش می رفت. امام خمینی و سپس سایر رهبران مذهبی متوجه این موضوع شدند و با صدور اعلامیه هایی از مردم خواستند که آرامش خود را حفظ کنند و از تعرض به جان و مال کسانی که متهم به ساواکی بودن و یا عضو نیروهای نظامی و انتظامی هستند بپرهیزند. امام در نوزدهم دی خطاب به مردم اطلاعیه ای داده، و در آن یادآور شدند که جان و مال مردم در آیین اسلام حرمت دارد و نمی توان بدون حکم محکمه متعرض آنها شد. توطئه ای که احتمال می رفت با هیزم حکومت، شعله ور شود، رو به سردی گرایید.

بختیار از همان ابتدا با تهدید و ارعاب وارد صحنه سیاسی شد. او موضوع کودتا را پیش کشید و ماندگاری خود را با آن مربوط دانست و به نحوی ابراز عقیده کرد که اگر بنا بر رفتن او باشد امکان کودتا منتفی نخواهد بود؛ و در واقع آن را بسان چماقی به مردم نشان داد. البته او بی جهت تهدید نمی کرد؛ چرا که در چهاردهم دی ماه ژنرال هایزر وارد ایران شد. به نوشته منابع معتبر ، او دو مأموریت داشت: جلب حمایت ارتش از نخست وزیری بختیار؛ راه اندازی کودتا در صورت عدم موفقیت در انجام این کار.

شهرهای ایران در این دوره شاهد تظاهرات و جانبازیهای مردم بود. روز یازدهم دی شهر قزوین آماج تهاجم نظامیان قرار گرفت. تصویری که فرماندار قزوین از این حادثه داد چنین بود : «قزوین میدان تاخت و تاز مأموران لشکر شده است». وی قزوین را به شهری جنگ زده تشبیه کرد. در دوازدهم دی ماه حداقل هفت تن در گالیکش از توابع گنبد به شهادت رسیدند. چهاردهم دی عده ای از مردم لار به خاک و خون کشیده شدند. هفدهم دی، در کنگاور عده ای شهید و مجروح گشتند و ... با این حال از التهاب مردم در براندازی حکومت کاسته نشد.

در این دوره اعتصاب 62 روزه مطبوعات در 16 دی به پایان رسید. روزنامه های کیهان، اطلاعات و آیندگان در این روز منتشر شدند. استقبال مردم از حضور دوباره جراید، صفهای طویلی در برابر باجه های روزنامه فروشیها تشکیل داد که گاه همین تجمعات منشاء اعتراضات مضاعف شد؛ چرا که مأموران مسلح با حمله به این صفها، تعدادی کشته و مجروح به جای گذاشتند.

روز 18 دی روز عزای عمومی بود. امام از مردم خواست که در پاسداشت شهدای شهرهایی چون قزوین، مشهد، کرمانشاه و ... چنین مراسمی داشته باشند. تظاهرات آن روز سراسر کشور را در برگرفته بود. امام در همین پیام از مردم خواستند که وزراء دولت غیرقانونی بختیار را به وزارتخانه های راه ندهند، مالیات پرداخت نکنند و به اعتصابیون بی بضاعت یاری رسانند.

تظاهرات و مخالفتها با دولت شاپور بختیار ادامه پیدا کرد . دست و پای سیاسی ای که آخرین نخست وزیر نظام شاهنشاهی می زند، موفقیتی در پی نداشت . از مهمترین حوادث دیگر این ایام اعلامیه ای است که در نگاه اول، افشاگر سخنان محمدرضا پهلوی در یک نشست سری با شماری از سران نظامی است. در این سخنان شاه از وقوع یک جنگ داخلی و رو در رو قرار دادن ارتش با مردم حمایت می کند. ساواک تلاش داشت پس از کشف این سخنرانی ـ که هم به صورت نوار توزیع شده بود و هم پیاده شده آن در تهران و دیگر شهرها به دست مردم رسیده بود ـ آن را در مطبوعات و رسانه های تبلیغی تکذیب کرده و ساختگی تلقی نماید . پس از انقلاب نیز گفته شد که این صدا تقلیدی ماهرانه بوده و توسط شاه ایراد نشده است. اما روند رخدادها ـ به ویژه در تهران ـ موافق مفاد سخنرانی رقم خورد. تهدید نظامیان و نیروهای انتظامی ناگهان شدت گرفت و حمله به آنها و بعضا تخریب و آتش زدن خانه های شان آغاز شد؛ یعنی همان چیزی که در آن سخنرانی خواسته شده بود : ایجاد هر چه بیشتر فاصله میان مردم و ارتش و پر کردن این فاصله با کینه و نفرت. این خواستها چه توسط شاه عنوان شده باشد و چه از ناحیه دیگر، توطئه ای بود که با هوشمندی رهبران انقلاب خنثی گردید.

اعلام تشکیل شورای انقلاب توسط امام خمینی در 22 دی ماه، هر چند در اسناد انعکاس عمیقی نیافت، اما دولت بختیار و حامیان غربی آن را با پدیده سیاسی تازه ای رو به رو کرد. در این میان، آغاز مخالفتهای علنی ارتش، به پیچیدگی بحرانی که دامنگیر حکومت شده بود، افزود. نیروی هوایی و هوانیروز نخستین پرده های مخالفت را بالا زدند. پایگاههای نیروی هوایی، همچون پایگاه شاهرخی، وحدتی مرکز اعتصابات و اعتراضها شده، نظامیان آشکارا در محوطه پایگاهها تظاهرات می کردند و یا برای راهپیمایی به خیابانها رفته و در میان مردم و همگام با آنها با لباس نظامی حاضر می شدند. روز سوم بهمن گروهی از نظامیان نیروی هوایی در پایگاه هشتم شکاری اصفهان تظاهرات کرده، خواستار برپایی جمهوری اسلامی شدند.

خروج شاه از ایران، در 26 دی ماه به وقوع این رخدادها دامن زده بود. شادمانی آن روز مردم ایران توصیف ناپذیر است. این شادمانی حتی به درون صفوف نظامیان رسوخ کرد به طوری که حکومت مجبور به دستگیری گروهی از افراد نیروی هوایی شد. گفتنی است که روز خروج شاه از ایران یک «تیمسار» هوانیروز در مسجد هارون شهر اصفهان سخنرانی کرد و گفت که در میان مردم هستم نه در برابر آنها. آن روز و روزهای بعد مجسمه های شاه به دست مردم ـ با خشم ـ و یا توسط عوامل حکومت ـ با احترام ـ پایین کشیده شد. البته رفتن شاه حادثه تلخی را در اهواز موجب شد و آن طغیان بخشی از ارتش بود. عامل تحریک نظامیان در اهواز، استاندار خوزستان بود. او در پادگان ارتش سخنرانی کرد و به دنبال آن گروهی از نظامیان با ادوات جنگی به شهر ریختند و جنایاتی مرتکب شدند که بعدها به چهارشنبه سیاه معروف شد.

اربعین (29/10/57) سومین نماد رفراندوم ملی ایران محسوب می شود. راهپیمایی آن روز، پس از راهپیماییهای تاسوعا و عاشورا (19 و 20 آذر) که با تدارک روحانیان شکل گرفت، یکی از ضربه های کاری بر پیکر رژیم پهلوی بود. بسان عواقبی که در پی حرکت تاسوعا و عاشورا با ظهور چماقداران در برخی از شهرها رخ نمود، از فردای اربعین نیز با حمایت دولت و امرای نیروهای مسلح و دستگاه نیمه جان امنیتی، چماقداران ظاهر شدند و از مردم زهر چشم گرفتند. جلوه دیگری که دولت بختیار برای نمایش طرفداران خود و حکومت سلطنتی نشان داد، تظاهراتی بود که روزهای 4 و 5 دی با عنوان طرفداری از قانون اساسی شکل گرفت. مشارکت خانواده نیروهای مسلح و نظامیان که با لباس شخصی در این حرکت حاضر شدند، بسیار چشمگیر بود.

پس از خروج شاه، امام مترصد بازگشت به ایران بودند. این تصمیم در چهارم دی ماه علنی شد و ایشان اعلام کرد که ششم دی ماه در ایران خواهد بود. انتشار این خبر، جوش و خروشی در میان مردم افکند و تدارک وسیعی برای استقبال از ایشان شکل گرفت. گروههای زیادی از شهرستانها عازم تهران شدند. بختیار که در برابر این خبر منفعل شده بود، چاره ای جز بستن فرودگاه مهرآباد نیافت. پیش از این کارکنان هواپیمایی ملی ایران، یک فروند هواپیما را برای پرواز به سوی پاریس و بازگرداندن امام آماده کرده، نام آن را «پرواز انقلاب» نهاده بودند. با بسته شدن فرودگاهها و از کار انداختن پرواز انقلاب، بازگشت امام به تأخیر افتاد. ایشان در پیامی به ملت ایران گفتند که چند روز دیگر به ایران آمده «و چون سربازی در کنار شما به مبارزه علیه استعمار و استبداد تا پیروزی نهایی ادامه خواهم داد»

 روز ششم بهمن مردم سراسر کشور منتظر ورود امام خمینی بودند. آنها در میدان آزادی و اطراف فرودگاه ـ برای دیدن امام ـ و در بهشت زهرا ـ برای شنیدن سخنان امام ـ گردهم آمده بودند، اما با انتشار خبر بسته شدن فرودگاه مهرآباد توسط دولت شاپور بختیار، خشم مردم فزونی گرفت و بار دیگر تقابل نیروهای مسلح و توده های مردم در شهرهای گوناگون آغاز شد و آن چه به جا ماند خون بر زمین ریخته تعدادی از شهروندان بود؛ خونی که گریبان پیکر نیمه جان دولت شاهنشاهی را بیشتر فشرد. دولت بختیار برای این رویارویی اعلامیه داده، گفته بود که هر اجتماعی باید با مجوز دولت بر پا شود. اعتراضهای مردمی در هفتم بهمن با زمینه ای که 28 صفر، سالگرد رحلت پیامبر(ص) و شهادت امام حسن(ع)، ایجاد کرده بود، در راهپیماییهای بزرگ در بیشتر شهرها رخ نمود. همه صداها علیه بختیار و حاکمیت نظام شاهنشاهی بود. تهران در هشتم بهمن چهره خونینی داشت. می توان گفت پس از 17 شهریور، چنین قتل عامی در تهران صورت نگرفته بود. کانون حوادث ، خیابانهای اطراف دانشگاه تهران، میدان آزادی و اطراف فرودگاه مهرآباد بود. آن چه شور تازه ای به مخالفتها داد، تحصن روحانیان در مسجد دانشگاه تهران بود. روحانیان سرشناس تهران در مسجد دانشگاه تهران متحصن شدند و اعلام کردند تا آمدن امام خمینی به این بَست سیاسی را ادامه خواهند داد. حمایتهای مردمی از اقدام روحانیان خیابانهای اطراف دانشگاه تهران را پر از جمعیت کرد. حمایتها از این تحصن، نه تنها از پایتخت بلکه از دیگر شهرها هم آغاز گردید. تمرد نظامیان از یگانهای تحت امر خود چنان گسترش یافت که سران ارتش را به چاره جویی های تازه ای واداشت. آنان از یک طرف نگران گسترش تمردها و از سوی دیگر در انتظار درگیری نیروهای موافق و مخالف از زیر مجموعه پیکر ارتش بودند. آنها به وضوح شنیدند که نظامیان در خیابانها چه شعاری می دادند : ما پرسنل نظامی هستیم، ما منتظر خمینی هستیم.

  روز هشتم بهمن دو سرتیپ و یک سرهنگ هوانیروز در اصفهان به صف تظاهرکنندگان مردمی پیوستند و علیه شاه شعار دادند. این حادثه بی سابقه ای بود. این نظامیان بلند پایه خیلی زود دستگیر و به تهران منتقل شدند. گسترش اعتراضها برای جلوگیری از ورود امام کار را به جایی رساند که  بختیار با شرکت در مصاحبه ای مطبوعاتی گفت : «با صدای بلند اعلام می کنم که حضرت آیت اللّه  هر وقت میل داشته باشند می توانند به کشور بازگردند.» این اظهارات، روز نهم بهمن بیان شد اما تأثیری در فروکش کردن مخالفتها نداشت. حدود 300 هزار تن در قم و حدود یک میلیون نفر در مشهد در همین روز راهپیمایی کردند.  تحصن روحانیان تهران الگوی تحصنهای دیگر شد. در قم، مشهد و اصفهان چنین اعتراضی شکل گرفت ؛ و این محمل دیگری برای تجمع های مردمی در محلهای تحصن بود. افزایش فشارها به جایی رسید که آیت اللّه  دکتر محمد مفتح در آخرین ساعات روز دهم بهمن به عنوان عضو کمیته مرکزی استقبال از امام خمینی، خبر خوش را به مردم داد. او به یکی از نشریه ها گفت که طبق توافق به عمل آمده ساعت 9 صبح روز پنج شنبه، 12 بهمن هواپیمای حامل امام در فرودگاه مهرآباد به زمین خواهد نشست. دولت بختیار خیلی زود عقب نشینی کرده بود.

     روز یازدهم بهمن مردم هیجان زده بودند و هر چه به ساعات پایانی روز نزدیک می شدند این هیجان افزایش می یافت. امام در یازدهم بهمن در نامه ای از دولت و ملت فرانسه تشکر کردند و میهمان نوازی آنها را ستودند. ایشان همان روز در محله نوفل لوشاتو حاضر شده با ساکنان آن دیدار و گفت و گو کردند. این دیدار خداحافظی بود. با این که دولت بختیار مجبور به پذیرش ورود امام به وطن شده بود، اما عقب نشینی خود را با رژه نظامیان در سطح شهر جبران کرد. نظامیان با ادوات نظامی روز یازدهم بهمن به خیابانهای تهران آمدند و قدرت نمایی کردند.

کارکنان اعتصابی و به انقلاب پیوسته رادیو تلویزیون ملی ایران در تدارک پخش مراسم ورود رهبر انقلاب بودند. اما پخش مراسم در نخستین دقایق آن قطع شد. هواداران سلطنت به قدرت نظامیان حاضر در تلویزیون از پخش مستقیم مراسم جلوگیری کردند. امام در میان امواج انسانی از فرودگاه مهرآباد راهی بهشت زهرا شدند و سخنرانی تاریخی خود را در تاسیس دولت و حکومت جدید ایراد کردند. شادمانی مردم از ورود امام به ایران تا چند روز آینده در شهرهای مختلف ادامه یافت.  از روز سیزدهم بهمن و پس از استقرار امام در مدرسه ای در محلات جنوبی تهران، دیدار قشرهای گوناگون با ایشان شروع شد و همزمان تقابلات پیدا و پنهان بختیار و سران نظامی با روند انقلاب ادامه یافت. مهمترین اقدام در جبهه انقلاب تشکیل دولت موقت بود. از همان ابتدا گمانه زنیهای مطبوعات روی مهندس بازرگان بود. مذاکره با سران ارتش نیز در دستور کار انقلابیون قرار داشت. امام صراحتا به این موضوع در سخنرانی روز چهاردهم بهمن خود اشاره کردند؛ هر چند ارتش این اقدامات را تکذیب کرد.  ژنرال هایزر روز چهاردهم بهمن با تعیین جانشینی برای خود ایران را ترک کرد. او به این نتیجه رسیده بود که مثلث ربیعی، بدره ای و توفانیان در غیاب او توان انجام کودتا را دارند. امام روز پانزدهم بهمن حکم مهندس مهدی بازرگان را برای تأسیس دولت موقت صادر کردند. در واقع امام پیشنهاد شورای انقلاب را

برای تعیین بازرگان پذیرفته بودند. امام در حکم خود با تذکر این نکته که مهندس بازرگان بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و همبستگی گروهی می بایست به تشکیل کابینه خود اقدام کند، خواسته بودند مقدمات همه پرسی تغییر نظام حکومتی، تشکیل مجلس مؤسسان (خبرگان) برای تصویب قانون اساسی جدید و انتخابات مجلس را فراهم کند. این حکم یک روز بعد در مراسمی که تصاویر آن از شبکه انقلاب تلویزیون ـ نامی که کارکنان اعتصابی تلویزیون به آن داده بودند ـ پخش شد.  دیدارهای روزانه امام ادامه داشت. مهمتر از همه دیدار نیروهای نظامی با امام بود. هر روز افرادی از نیروی هوایی و دیگر نیروها به محل اقامت امام می آمدند. در چنین حال و هوایی بود که استانسفلید ترنر رئیس سازمان سیا اعترافات تاریخی خود را ابراز کرد. او گفت « سازمان سیا از قدرت جنبش مخالفان در ایران که شاه را به یک تبعید واقعی فرستاد، بی خبر بوده و دچار اشتباه شده است» ترنر گفت « هر دستگاه اطلاعاتی دیگری هم بود بیشتر از سازمان سیا نمی توانست عمل کند» جملات ترنر چنین پایان گرفت : «پیش بینی نکرده بودیم وجود مردی 78 ساله پس از 14 سال تبعید توانسته سازمان دهنده یک تشکیلات سیاسی و گردآورنده نیروها باشد. او همچون آتش فشانی عظیم یک انقلاب ملی به راه انداخته است»  با اعلام نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان، آمریکا خیلی زود واکنش نشان داد و از دولت بختیار حمایت کرد. سه ساعت پس از موضع گیری کاخ سفید، رسانه های امریکا نوشتند که سران وزارت امور خارجه امریکا عمر دولت بختیار را در چند روز آینده تمام شده می دانند. این موضوع جیمی کارتر را بسیار عصبانی کرد. روز هفدهم بهمن مردم به خواست امام در تظاهراتی که نخست وزیری بازرگان را تایید می کرد شرکت کردند. دولت بختیار برای بی پاسخ نماندن این کنش، اقدام به مانور هوایی کرد و تعدادی هلی کوپتر و هواپیمای جنگی را در آسمان تهران پرواز داد. در همین روز او در مجلس شورای ملی ـ چند ده متر آن طرفتر از محل استقرار امام ـ حاضر شد و لایحه انحلال ساواک را برای تصویب به مجلس داد. این صحنه ای عوام فریبانه بود. بختیار چنین قصدی نداشت. او با تأسیس حساب تازه ای برای ساواک نزدیک بانک سپه موافقت می کند.

آن چه در روز 19 بهمن برای تصمیم سازان نیروهای مسلح گران تمام شد، حضور نظامیان نیروی هوایی در برابر امام خمینی بود. آنان با لباسهای شخصی خود را به مقر امام رساندند، در آنجا لباسهای نظامی خود را پوشیدند و در برابر امام رژه رفتند. فرمانده این گروه خواسته بود عکاسها از روبه رو و از چهره نظامیان عکس نگیرند. عکس به همان شکل در روزنامه ها چاپ شد. ارتش اصل موضوع را تکذیب کرد؛ حتی در بولتنهای خود نیز بدان اشاره ای ننمود، اما حقیقت همان بود که رخ داده بود. بعداز ظهر نیز گروهی از اعضای هوانیروز اصفهان که خود را به تهران رسانده بودند با امام دیدار کردند و در همین روز یک هزار نفر از کادر پایگاه ششم نیروی هوایی بوشهر به نفع امام خمینی در بوشهر تظاهرات کردند. ارتش عملاً شکاف برداشته بود. همه این حوادث باعث نشد که امام با برخی از اعضای خانواده خود در ساعات پایانی شب به زیارت حضرت عبدالعظیم در شهر ری نرود. این خبر در جرایدی که بیستم بهمن منتشر شدند منعکس گردید. جرقه واپسین حادثه ای که نفس های نظام شاهنشاهی را به شماره انداخت در شب بیستم بهمن زده شد. پادگان دوشان تپه مکان این حادثه بود. آن شب گروهی از افراد نیروی هوایی مستقر در پادگان برای دیدن فیلم ورود امام خمینی به وطن در سالن ویژه ای گرد هم آمدند. برخی منابع نوشته اند توهین یک سلطنت طلب به امام در فیلمی که پیش از آن (از تجمع طرفداران قانون اساسی در ورزشگاه امجدیه تهران) پخش شد خشم نظامیان طرفدار انقلاب را موجب گشت. اما بیشتر منابع از صلوات اعضای نیروی هوایی به هنگام پخش تصویر امام خبر داده اند. این صدای روحانی، گارد شاهنشاهی مستقر در پادگان را برافروخته می کند و به سالن نمایش هجوم می آورند. تیراندازی شروع می شود. مردم خیلی زود آگاه شده، خبر را در سراسر تهران پخش می کنند. درگیریهای مسلحانه گارد و نیروی هوایی تا ساعاتی از صبح روز بیست و یکم بهمن ادامه می یابد. از نخستین ساعات روز بیست و یکم تهران آبستن رخدادهای دیگری است. آن روز صبح گارد بار دیگر یورش خود را به پادگان و این بار از بیرون درها آغاز می کند. درگیریها به شرق تهران سرایت می کند و مردم همدست و هم آوا با نیروی هوایی به مقابله برمی خیزند. همزمان در غرب تهران و در پایگاه هوایی پادگان مهرآباد صدای تیراندازی شنیده می شود. لحظاتی بعد 1500 تن از نظامیان این نیرو به طرفداری از انقلاب از پادگان خارج شده راهی خیابانها می شوند. اسلحه خانه پادگان دوشان تپه که با هماهنگی نظامیان مستقر در آن در اختیار مردم قرار گرفته بود، ورق رویاروییها را برمی گرداند. مردم و نیروی هوایی چنان مقاومتی نشان می دهند که به گارد شاهنشاهی دستور عقب نشینی می دهند. خیابانها سنگربندی می شود. سران ارتش چاره را در صدور اطلاعیه جدید فرمانداری نظامی تهران و حومه می بینند. در این اطلاعیه ساعات منع رفت و آمد از 30/16 تا 5 صبح روز بعد تعیین می شود. همه چیز خبر از بوی کهنه کودتا می دهد. اطلاعیه ساعت دو بعداز ظهر از اخبار سراسری رادیو پخش می شود. امام بلافاصله پس از شنیدن خبر، پیامی به ملت ایران می نویسند و اقدام سران ارتش را خدعه و خلاف شرع می خوانند. گروههایی با خودرو و بلندگو در خیابانها راه افتاده، پیام امام را به اطلاع اهالی تهران می رسانند. هجوم به کلانتریها آغاز می شود. مردم مسلح شده و افرادی از نیروی هوایی تعدادی از کلانتریهای تهران را تسلیم می کنند. تعدادی تانک که از مناطق شرق تهران در خیابان تهران نو به حرکت افتاده بودند، به آتش کشیده می شود. بقیه تانکها عقب نشینی می کنند. خواست امرای ارتش کودتا بود. این را فرمانده پادگان گارد آهنین، رئیس ستاد پلیس تهران و اعضاء ارشد گارد شاهنشاهی چند روز پس از پیروزی انقلاب اذعان کردند.

فرمانداری نظامی تهران در اطلاعیه های بعدی خود ـ شماره 41 و 42 ـ بار دیگر ساعات منع رفت و آمد را کاهش می دهد. اما اینها نیز مانند اطلاعیه شماره 40 تأثیری در حضور مردم در خیابانها ندارد. تهران از شب 22 بهمن در اختیار مردم قرار گرفت. پیش از ظهر روز 22 بهمن ارتش چاره ای جز تشکیل جلسه ندید. شورای عالی ارتش تشکیل جلسه داده، اعلام بی طرفی می کند. همزمان با این تصمیم، بختیار ناپدید می شود. نخست وزیری به دست مردم می افتد. خبر بی طرفی ارتش ساعت 2 بعداز ظهر از رادیو به آگاهی می رسد. شادمانی مردم آغاز گشته، خیابانها مملو از خودروهایی می شود که حامل این شادی تاریخی هستند. امام دو پیام پیاپی به مردم می دهند : «آمادگی خود را از دست ندهید ؛ به سفارتخانه ها حمله نشود ؛ از غارت، آتش سوزی و مجازات خودسر متهمان جلوگیری گردد ؛ از بین رفتن آثار علمی و فنی، صنعتی و هنری و اتلاف اموال عمومی خودداری شود. »

.... و چنین بود که انقلاب پیروز شد.