12 خرداد 1394
سخنرانى در حسینیه ارشاد
موضوع: سخنرانى آقاى مطهرى در حسینیه ارشاد مورخه 19/11
از: 20 ه ش تاریخ 22/11/1346
به: 20 ه3 شماره:2540 ه
آقاى مطهرى ابتدا آیهاى از قرآن تلاوت و تفسیر نمود. سپس اظهار داشت برنامه امشب ما در خصوص ایرانى و روح اسلام در ایرانى میباشد. ایرانى گوشت و پوست و خونش توأم با روح اسلام است. اینکه میگویند اعراب آمدند و کتابهاى ایران را آتش زدند اگر بتاریخ مراجعه کنیم مىبینیم این حرف غلط محض است.
ایران امپراطورى عظیم ایران قبل از ظهور اسلام در موقعیتى بسر میبرد که از انسانیت و روح دیانت بى بهره بود. لذا موقعیکه اعراب به ایران حمله کردند و اسلام را در ایران منتشر کردند ملت عظیم ایران با استقبال بى سابقه اى از دین مبین اسلام این دین مقدس را پذیرفتند و ایرانى از هر جهت دین اسلام را بهتر و شایسته تر از اعراب درک کرده. اگر چه پیغمبر اسلام شخصا عرب و نژاد عرب بود ولى چه بسا مرامها و مسلکها و ادیان که بین جمعیتى ظهور کند ولى آن جمعیت آن طور که باید شاید از آن مرام یا دین استقبال نکند و آن را درک ننماید کما اینکه اعراب علامت دین مقدس اسلام را آن طور که ایرانى شناخت نشناختند با اینکه دین اسلام از اعراب سرچشمه داشته و کتاب مقدس قرآن بزبان عربى نازل شده است. در این خصوص آیات قرآن و احادیث زیاد خواند که پیغمبر اکرم فرمودند اى اعراب اگر شما این دین را گرامى نداشته باشید قوم دیگرى از شما گرامىتر میدارند.
سئوال شد یا محمد آن کدام قوم است اشاره به سلمان فارس نموده و فرمود از قوم سلمان یعنى ایرانى. ناطق اضافه نمود بهترین دلیل را براى شما از مرام کمنیزم میاورم. که ریشه مرام کمنیزم از آلمان وسیله شخصى بنام (مارکس)1 که بنیان گذارنده و طرح کننده مرام کمنیزم بوده ولى در آلمان نتوانست مرام اشتراکى را توسعه دهد این مرد آلمانى بود و در آلمان میزیست و از مغز آلمانى مرام کمنیزم ظهور کرده ولى ملت آلمان زیر بار آن نرفتند و ناچار شد بشوروى برود و کشور اتحاد جماهیر شوروى2 این مرام را استقبال کردند. و همچنین ششصد میلیون چینى3 این مرام را پذیرفتند و استقبال کردند اگر آلمان شرقى امروز داراى مرام کمونیستى میباشند با فشار و زور به آنها تحمیل شده اگر آنان را آزاد بگذارند این مرام را نخواهند داشت.
ناطق اظهار داشت بهمین دلیل ایرانى روحش با روح اسلام ممزوج میباشد و سلسله ساسانى تا اسلام در ایران ظهور کرده و بطور کلى منقرض و ریشهکن شد سلاطین ایران مثل سلسله طاهریان که پس از قبول کردن ایرانى دین مقدس اسلام را حکومتى مستقل در خراسان تشکیل دادند پولهاى زیاد خرج میکردند و هر کتابیکه از مرام و مسلک و یا تاریخ ایرانى قبل از اسلام بدست مىآورند آنها را آتش میزدند و از بین میبردند. ناطق در آخر سخنان خود توضیحاتى درباره دین مجوسى4 یعنى اواسط زرتشت5 و حمایت اسلام و پیغمبر اسلام از آن دین را مفصلاً بیان داشت. و اظهار کرده متأسفانه امروز زرتشتىها که جمعا ده هزار نفر در ایران و نود هزار نفر در هندوستان بیشتر نیستند خنجر کشیده و به پیکر اسلام حمله میکنند. انتقاد زیادى درباره فعالیت و تبلیغات زرتشتىها که اخیرا آغاز شده و از طرف مسیحیان و یهودیان حمایت میشوند نمود.
نظریه رهبر عملیات : آقاى مطهرى بعضا در هفته یا شب در حسینیه ارشاد سخنرانى مینماید
ولى تاکنون صحبت خلاف از وى شنیده نشده است.تجریش
1ـ مارکس کارل هاینریش متولد 1818 فیلسوف، متفکر، مورخ، اقتصاددان و جامعهشناس بزرگ آلمانى در قرن 19 میلادى. وى بنیانگذار حزب کمونیست بود و در سال 1824 به همراه خانوادهاش از دین یهود به مذهب پروتستان درآمد. مارکس در دانشگاههاى بن و برلین به تحصیل فلسفه پرداخت و سخت تحت تأثیر فلسفه هگل واقع شد تا آنجا که قسمت مهمى از اصول فلسفه هگل از مبادى فلسفه او قرار گرفت وى در سال 1841 در رشته فلسفه درجه دکترا گرفت ولى به علت افکار سیاسى آزادیخواهانه به روزنامه نگارى کشیده شد و در 1842 روزنامهاى در شهر کولونى منتشر ساخت اما پس از چندى روزنامه توقیف و مارکس به پاریس رفت و در آنجا با «انگلس» طرح دوستى ریخت. وى با همکارى انگلس کتاب «خانواده مقدس» را انتشار داد.
در ژانویه 1848 با انگلس بیانیه کمونیست را نشر داد که به عنوان برنامه اتحاد کمونیستى تدوین شده بود. و در انقلاب فوریه 1848 مارکس از بلژیک (که قبلا از فرانسه به آنجا تبعید شده بود) اخراج شد و همان سال به آلمان بازگشت و دوباره روزنامه خود را تحت عنوان دیگرى منتشر ساخت. اما در سال 1849 ناگزیر به ترک آلمان شد و به لندن رفت و بقیه عمر خود را در فقر و تنگدستى سپرى کرد که البته از کمکهاى دوستش انگلس استفاده مىکرد.
سرانجام کارل مارکس در 14 مارس 1883، پانزده ماه پس از مرگ زنش، در لندن درگذشت و در گورستان هایگیت به خاک سپرده شد. (دایرهالمعارف فارسى، مصاحب ج 3، ص 2577)
درباره مارکس همچنین مىتوان به کتاب سنجش مارکسیسم؛ احسان طبرى؛ انتشارات امیر کبیر، 1368 ش مراجعه نمود.
2ـ نفوذ حزب کمونیزم در شوروى حزب کمونیست در اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى، حزبى است که همه اختیارات اساسى را در داخل کشور در دست دارد و بر نهضت کمونیست جهانى مسلط است. واحدهاى این حزب به موازات سلسله مراتب ادارى کشورى قرار دارند و به همین وسیله است که حزب مىتواند در همه مراحل سیاستهاى خود را اعمال کند. کوچکترین واحد حزبى در کارخانهها، مدارس یا ادارات ممکن است تنها متشکل از سه عضو باشد پذیرفته شدن در حزب کمونیست متکى به تشریفات و مراسم سخت است و از منابع عمده انتخابات اعضاى جدید «اتحادیه کمونیستهاى جوان» یا «کومسومول komsomol» است که سازمانى است متشکل از جوانان 14 تا 27 ساله که مطابق الگوى حزب سازمان داده شده است و با شدت بر آن نظارت میشود. اما شکل گیرى و تکامل آن بدین ترتیب است که: در دومین کنگره حزب سوسیال دمکرات روسیه که در سال 1903 در بروکسل و لندن تشکیل شد، بولشویسم و منشویسم از هم جدا شدند. بولشویکها به رهبرى لنین به جاى سازمانى تودهاى، خواستار حزبى متمرکز، منضبط و متشکل از افراد برگزیده انقلابى بودند. با آغاز انقلاب روسیه در 1917 و با توجه به اینکه بولشویکها در دوره حکومت موقت انقلاب نقش فرعى داشتند، تعیین طرفداران خود را به انقلاب مسلح دعوت کرد و آنها توانستند با استفاده از نارضائیهاى مردم در مواضع حساس وضع خود را مستحکم کنند تا جائیکه در انقلاب اکتبر حکومت را در دست گرفتند. پس از مرگ لنین در 1924، استالین جانشین بلامنازع او شد و یکسال بعد این حزب به «حزب کمونیست تمام روسیه» (بولشویکها» نامیده شد. دوره استالین که تا مرگ او در 1953 ادامه داشت با سیاست فشار بر همه طبقات مردم حتى اعضاى حزب و دیکتاتورى مطلقه مشخص بود. نفوذ حزب به عنوان یک سازمان تقلیل یافت و کنگرههاى حزبى کمتر منعقد مىشد. در 1952 نام حزب به «حزب کمونیست اتحاد شوروى» تغییر یافت. در این دوره شخص استالین در امور تصمیم میگرفت و سرنوشت اعضاى حزب دستخوش امیال او بود و مداهنه و چاپلوسىهاى بىحد درباره وى رواج داشت. پس از مرگ استالین در 1953 خروشچف به جانشینى وى رسید و در 1958 عالیترین مقامات را هم در حزب و هم در دولت (دبیر اولى حزب کمونیست اتحاد شوروى و ریاست شوراى وزیران اتحاد جماهیر شوروى) به عهده داشت. اما در اکتبر 1964 بر کنار و ل.ا. برژنف به عنوان دبیر اول حزب انتخاب شد و کاسیگین هم به ریاست شوراى وزیران منصوب شد.
3ـ نفوذ کمونیست در چین حزب کمونیست در چین، حزبى است که در 1921 به وسیله «چن تو ـ شیو» و «لى تا چائو»، استادان دانشگاه پکن، تأسیس شد و از آغاز سخت تحت نفوذ کمینترن (تشکیلاتى که طرفداران فعال لنین با کمک حزب کمونیست آلمان و گروههاى انتخابى از احزاب سوسیالیست در 1919 تشکیل دادند) بود. در 1923 رسما با سازمان کوئومنیتانگ متحد شد و دو سال بعد یعنى 1925 بسیارى از مقامات مهم آن در دست حزب کمونیست بود. اما سال بعد از قدرت کمونیستها کاسته شد ولى حزب بخاطر اصرار اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى اتحاد خود را با سازمان مربوط محفوظ داشت. در حدود 1931 «مائوتسه ـ تونگ» و «چوته» دو تن از رهبران حزب ارتش سرخ چین را از دهقانان «کیانسى» تشکیل دادند اما در نتیجه جنگ از چین جنوبى رانده شدند ولى در «ینان» در ایالت «شنسى» پایگاه جدیدى ساختند و سازمان حزب را مستحکم کردند. در دومین جنگ چین و ژاپن در 1937 بین کمونیستها با «چیانگ کاى ـ شک» با توجه به اینکه در دشمنى و جنگ بودند آتش بس برقرار شد و کمونیستها فرمانروایى آنها را رسما پذیرفتند اما در 1939 آتش بس ملغى شد ولى کمونیستها به تنهایى نبرد علیه ژاپن را در شمال غربى چین ادامه دادند.
پس از پایان جنگ جهانى دوم در 1945 کمونیستها بر پهنههاى وسیعى از شمال و مرکز چین فرمانروایى داشتند و به سرعت بر «منچورى» تسلط یافتند. از 1945 تا 1949 بر تعداد اعضاى حزب کمونیست افزوده شد و بعد از اعلام تأسیس جمهورى خلق چین در 1949، حزب کمونیست به صورت مرکز دولت چین درآمد.
4 ـ دین مجوس که در فارسى باستان مگوش و در فارسى جدید مُغ خوانده مىشود و نیز عنوان زردشتیها در قرآن و نزد مسلمین و معرب لفظ یونانى ماگوس است. در نزد مسلمین با مجوس، معامله اهل کتاب شده است و این معامله ظاهرا مستند به حکم قرآن شده است (حج، 17). خود زردشتیان گاه، زردشت را با ابراهیم علیهالسلام یکى وانمود میکردهاند و به این طریق کتاب خود را جزو کتب الهى قلمداد میکردهاند. لفظ مجوس، غیر از پیروان زردشت در نزد فقهاى افریقیه و اندلس بر اقوام بربر و همچنین بر مردم شمال اروپا نیز که مسلمین از آنها جزیه میگرفتهاند اطلاق مىشده است.
در کتاب ملل و نحل شهرستانى کلمه مجوس به معنى اعم به پیروان زردشت اطلاق شده و مجوس عنوان کلى معتقدان به دو اصل نور و ظلمت شناخته شده است. به عقیده مجوس نور، ازلى و قدیم است و ظلمت حادث است. شهرستانى مجوس را به سه فرقهى بزرگ تقسیم کرده است: 1ـ کیومرثیه 2ـ زروانیه 3ـ زردشتیه. آنگاه از جمله مجوس زردشتیه فرقه بهافریدیه را ذکر کرده است که در واقع باید آن را از جمله فرقههاى اصلى مجوس شمرد نه از زردشتیان بخصوص و بدین ترتیب فرقههاى اصلى مجوس چهار میشود. (دایرهالمعارف فارسى، مصاحب، ج 3، ص 2666 )
درباره مفهوم مجوس مىتوان به کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام شهید مطهرى نیز مراجعه کرد.
5ـ زردشت که پهلوى آن «زرتشت» و اوستایى آن «زره شوشتره» است به معنى دارنده شتر زرد یا شتر پیر است. اخص آن مؤسس آیین زردشت است و بطور کلى نام یا شهرت پیامبر ایران باستان است. در باب اصل و منشأ و زبان و حتى هویت او اختلاف است. بعضى وى را از آذربایجان و برخى از رى دانستهاند و قولى نیز هست که وى به ولایات شمال شرقى ایران قدیم منسوب بوده است. زمان او را، سنت زردشتیان، قرن 7 و 6 ق.م یاد مىکند در صورتى که بعضى از پارسیان، از روى بعضى محاسبات نجومى آن را تا 4500 سال قبل از میلاد بالا مىبرند و هرچند از بعضى روایات قدیم یونان نیز این نکته برمىآید، لیکن قبول آن به جهات بسیار دشوار است. در هر حال به موجب سنت زردشتیان و همچنین آنچه از مجموعه اوستا و کتب دینى آنها برمىآید، پدر زردشت «پور وشسپ» و مادرش «دغدو» یا «دغدویه» نام داشت و خود وى معاصر گشتاسپ (شهریار خراسان) بود و گشتاسپ نیز دین او را پذیرفت. طبق روایت، در حمله دوم ارجاپ تورانى به بلخ بدست یک تن تورانى از خاندان کرپ بنام «براترک رش» کشته شد. اسم او در فارسى بصورتهاى زردهشت، زراتشت، زرتهشت و غیره آمده است. (دایرهالمعارف فارسى، مصاحب، ج اول ص 1171)
از: 20 ه ش تاریخ 22/11/1346
به: 20 ه3 شماره:2540 ه
آقاى مطهرى ابتدا آیهاى از قرآن تلاوت و تفسیر نمود. سپس اظهار داشت برنامه امشب ما در خصوص ایرانى و روح اسلام در ایرانى میباشد. ایرانى گوشت و پوست و خونش توأم با روح اسلام است. اینکه میگویند اعراب آمدند و کتابهاى ایران را آتش زدند اگر بتاریخ مراجعه کنیم مىبینیم این حرف غلط محض است.
ایران امپراطورى عظیم ایران قبل از ظهور اسلام در موقعیتى بسر میبرد که از انسانیت و روح دیانت بى بهره بود. لذا موقعیکه اعراب به ایران حمله کردند و اسلام را در ایران منتشر کردند ملت عظیم ایران با استقبال بى سابقه اى از دین مبین اسلام این دین مقدس را پذیرفتند و ایرانى از هر جهت دین اسلام را بهتر و شایسته تر از اعراب درک کرده. اگر چه پیغمبر اسلام شخصا عرب و نژاد عرب بود ولى چه بسا مرامها و مسلکها و ادیان که بین جمعیتى ظهور کند ولى آن جمعیت آن طور که باید شاید از آن مرام یا دین استقبال نکند و آن را درک ننماید کما اینکه اعراب علامت دین مقدس اسلام را آن طور که ایرانى شناخت نشناختند با اینکه دین اسلام از اعراب سرچشمه داشته و کتاب مقدس قرآن بزبان عربى نازل شده است. در این خصوص آیات قرآن و احادیث زیاد خواند که پیغمبر اکرم فرمودند اى اعراب اگر شما این دین را گرامى نداشته باشید قوم دیگرى از شما گرامىتر میدارند.
سئوال شد یا محمد آن کدام قوم است اشاره به سلمان فارس نموده و فرمود از قوم سلمان یعنى ایرانى. ناطق اضافه نمود بهترین دلیل را براى شما از مرام کمنیزم میاورم. که ریشه مرام کمنیزم از آلمان وسیله شخصى بنام (مارکس)1 که بنیان گذارنده و طرح کننده مرام کمنیزم بوده ولى در آلمان نتوانست مرام اشتراکى را توسعه دهد این مرد آلمانى بود و در آلمان میزیست و از مغز آلمانى مرام کمنیزم ظهور کرده ولى ملت آلمان زیر بار آن نرفتند و ناچار شد بشوروى برود و کشور اتحاد جماهیر شوروى2 این مرام را استقبال کردند. و همچنین ششصد میلیون چینى3 این مرام را پذیرفتند و استقبال کردند اگر آلمان شرقى امروز داراى مرام کمونیستى میباشند با فشار و زور به آنها تحمیل شده اگر آنان را آزاد بگذارند این مرام را نخواهند داشت.
ناطق اظهار داشت بهمین دلیل ایرانى روحش با روح اسلام ممزوج میباشد و سلسله ساسانى تا اسلام در ایران ظهور کرده و بطور کلى منقرض و ریشهکن شد سلاطین ایران مثل سلسله طاهریان که پس از قبول کردن ایرانى دین مقدس اسلام را حکومتى مستقل در خراسان تشکیل دادند پولهاى زیاد خرج میکردند و هر کتابیکه از مرام و مسلک و یا تاریخ ایرانى قبل از اسلام بدست مىآورند آنها را آتش میزدند و از بین میبردند. ناطق در آخر سخنان خود توضیحاتى درباره دین مجوسى4 یعنى اواسط زرتشت5 و حمایت اسلام و پیغمبر اسلام از آن دین را مفصلاً بیان داشت. و اظهار کرده متأسفانه امروز زرتشتىها که جمعا ده هزار نفر در ایران و نود هزار نفر در هندوستان بیشتر نیستند خنجر کشیده و به پیکر اسلام حمله میکنند. انتقاد زیادى درباره فعالیت و تبلیغات زرتشتىها که اخیرا آغاز شده و از طرف مسیحیان و یهودیان حمایت میشوند نمود.
نظریه رهبر عملیات : آقاى مطهرى بعضا در هفته یا شب در حسینیه ارشاد سخنرانى مینماید
ولى تاکنون صحبت خلاف از وى شنیده نشده است.تجریش
1ـ مارکس کارل هاینریش متولد 1818 فیلسوف، متفکر، مورخ، اقتصاددان و جامعهشناس بزرگ آلمانى در قرن 19 میلادى. وى بنیانگذار حزب کمونیست بود و در سال 1824 به همراه خانوادهاش از دین یهود به مذهب پروتستان درآمد. مارکس در دانشگاههاى بن و برلین به تحصیل فلسفه پرداخت و سخت تحت تأثیر فلسفه هگل واقع شد تا آنجا که قسمت مهمى از اصول فلسفه هگل از مبادى فلسفه او قرار گرفت وى در سال 1841 در رشته فلسفه درجه دکترا گرفت ولى به علت افکار سیاسى آزادیخواهانه به روزنامه نگارى کشیده شد و در 1842 روزنامهاى در شهر کولونى منتشر ساخت اما پس از چندى روزنامه توقیف و مارکس به پاریس رفت و در آنجا با «انگلس» طرح دوستى ریخت. وى با همکارى انگلس کتاب «خانواده مقدس» را انتشار داد.
در ژانویه 1848 با انگلس بیانیه کمونیست را نشر داد که به عنوان برنامه اتحاد کمونیستى تدوین شده بود. و در انقلاب فوریه 1848 مارکس از بلژیک (که قبلا از فرانسه به آنجا تبعید شده بود) اخراج شد و همان سال به آلمان بازگشت و دوباره روزنامه خود را تحت عنوان دیگرى منتشر ساخت. اما در سال 1849 ناگزیر به ترک آلمان شد و به لندن رفت و بقیه عمر خود را در فقر و تنگدستى سپرى کرد که البته از کمکهاى دوستش انگلس استفاده مىکرد.
سرانجام کارل مارکس در 14 مارس 1883، پانزده ماه پس از مرگ زنش، در لندن درگذشت و در گورستان هایگیت به خاک سپرده شد. (دایرهالمعارف فارسى، مصاحب ج 3، ص 2577)
درباره مارکس همچنین مىتوان به کتاب سنجش مارکسیسم؛ احسان طبرى؛ انتشارات امیر کبیر، 1368 ش مراجعه نمود.
2ـ نفوذ حزب کمونیزم در شوروى حزب کمونیست در اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى، حزبى است که همه اختیارات اساسى را در داخل کشور در دست دارد و بر نهضت کمونیست جهانى مسلط است. واحدهاى این حزب به موازات سلسله مراتب ادارى کشورى قرار دارند و به همین وسیله است که حزب مىتواند در همه مراحل سیاستهاى خود را اعمال کند. کوچکترین واحد حزبى در کارخانهها، مدارس یا ادارات ممکن است تنها متشکل از سه عضو باشد پذیرفته شدن در حزب کمونیست متکى به تشریفات و مراسم سخت است و از منابع عمده انتخابات اعضاى جدید «اتحادیه کمونیستهاى جوان» یا «کومسومول komsomol» است که سازمانى است متشکل از جوانان 14 تا 27 ساله که مطابق الگوى حزب سازمان داده شده است و با شدت بر آن نظارت میشود. اما شکل گیرى و تکامل آن بدین ترتیب است که: در دومین کنگره حزب سوسیال دمکرات روسیه که در سال 1903 در بروکسل و لندن تشکیل شد، بولشویسم و منشویسم از هم جدا شدند. بولشویکها به رهبرى لنین به جاى سازمانى تودهاى، خواستار حزبى متمرکز، منضبط و متشکل از افراد برگزیده انقلابى بودند. با آغاز انقلاب روسیه در 1917 و با توجه به اینکه بولشویکها در دوره حکومت موقت انقلاب نقش فرعى داشتند، تعیین طرفداران خود را به انقلاب مسلح دعوت کرد و آنها توانستند با استفاده از نارضائیهاى مردم در مواضع حساس وضع خود را مستحکم کنند تا جائیکه در انقلاب اکتبر حکومت را در دست گرفتند. پس از مرگ لنین در 1924، استالین جانشین بلامنازع او شد و یکسال بعد این حزب به «حزب کمونیست تمام روسیه» (بولشویکها» نامیده شد. دوره استالین که تا مرگ او در 1953 ادامه داشت با سیاست فشار بر همه طبقات مردم حتى اعضاى حزب و دیکتاتورى مطلقه مشخص بود. نفوذ حزب به عنوان یک سازمان تقلیل یافت و کنگرههاى حزبى کمتر منعقد مىشد. در 1952 نام حزب به «حزب کمونیست اتحاد شوروى» تغییر یافت. در این دوره شخص استالین در امور تصمیم میگرفت و سرنوشت اعضاى حزب دستخوش امیال او بود و مداهنه و چاپلوسىهاى بىحد درباره وى رواج داشت. پس از مرگ استالین در 1953 خروشچف به جانشینى وى رسید و در 1958 عالیترین مقامات را هم در حزب و هم در دولت (دبیر اولى حزب کمونیست اتحاد شوروى و ریاست شوراى وزیران اتحاد جماهیر شوروى) به عهده داشت. اما در اکتبر 1964 بر کنار و ل.ا. برژنف به عنوان دبیر اول حزب انتخاب شد و کاسیگین هم به ریاست شوراى وزیران منصوب شد.
3ـ نفوذ کمونیست در چین حزب کمونیست در چین، حزبى است که در 1921 به وسیله «چن تو ـ شیو» و «لى تا چائو»، استادان دانشگاه پکن، تأسیس شد و از آغاز سخت تحت نفوذ کمینترن (تشکیلاتى که طرفداران فعال لنین با کمک حزب کمونیست آلمان و گروههاى انتخابى از احزاب سوسیالیست در 1919 تشکیل دادند) بود. در 1923 رسما با سازمان کوئومنیتانگ متحد شد و دو سال بعد یعنى 1925 بسیارى از مقامات مهم آن در دست حزب کمونیست بود. اما سال بعد از قدرت کمونیستها کاسته شد ولى حزب بخاطر اصرار اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى اتحاد خود را با سازمان مربوط محفوظ داشت. در حدود 1931 «مائوتسه ـ تونگ» و «چوته» دو تن از رهبران حزب ارتش سرخ چین را از دهقانان «کیانسى» تشکیل دادند اما در نتیجه جنگ از چین جنوبى رانده شدند ولى در «ینان» در ایالت «شنسى» پایگاه جدیدى ساختند و سازمان حزب را مستحکم کردند. در دومین جنگ چین و ژاپن در 1937 بین کمونیستها با «چیانگ کاى ـ شک» با توجه به اینکه در دشمنى و جنگ بودند آتش بس برقرار شد و کمونیستها فرمانروایى آنها را رسما پذیرفتند اما در 1939 آتش بس ملغى شد ولى کمونیستها به تنهایى نبرد علیه ژاپن را در شمال غربى چین ادامه دادند.
پس از پایان جنگ جهانى دوم در 1945 کمونیستها بر پهنههاى وسیعى از شمال و مرکز چین فرمانروایى داشتند و به سرعت بر «منچورى» تسلط یافتند. از 1945 تا 1949 بر تعداد اعضاى حزب کمونیست افزوده شد و بعد از اعلام تأسیس جمهورى خلق چین در 1949، حزب کمونیست به صورت مرکز دولت چین درآمد.
4 ـ دین مجوس که در فارسى باستان مگوش و در فارسى جدید مُغ خوانده مىشود و نیز عنوان زردشتیها در قرآن و نزد مسلمین و معرب لفظ یونانى ماگوس است. در نزد مسلمین با مجوس، معامله اهل کتاب شده است و این معامله ظاهرا مستند به حکم قرآن شده است (حج، 17). خود زردشتیان گاه، زردشت را با ابراهیم علیهالسلام یکى وانمود میکردهاند و به این طریق کتاب خود را جزو کتب الهى قلمداد میکردهاند. لفظ مجوس، غیر از پیروان زردشت در نزد فقهاى افریقیه و اندلس بر اقوام بربر و همچنین بر مردم شمال اروپا نیز که مسلمین از آنها جزیه میگرفتهاند اطلاق مىشده است.
در کتاب ملل و نحل شهرستانى کلمه مجوس به معنى اعم به پیروان زردشت اطلاق شده و مجوس عنوان کلى معتقدان به دو اصل نور و ظلمت شناخته شده است. به عقیده مجوس نور، ازلى و قدیم است و ظلمت حادث است. شهرستانى مجوس را به سه فرقهى بزرگ تقسیم کرده است: 1ـ کیومرثیه 2ـ زروانیه 3ـ زردشتیه. آنگاه از جمله مجوس زردشتیه فرقه بهافریدیه را ذکر کرده است که در واقع باید آن را از جمله فرقههاى اصلى مجوس شمرد نه از زردشتیان بخصوص و بدین ترتیب فرقههاى اصلى مجوس چهار میشود. (دایرهالمعارف فارسى، مصاحب، ج 3، ص 2666 )
درباره مفهوم مجوس مىتوان به کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام شهید مطهرى نیز مراجعه کرد.
5ـ زردشت که پهلوى آن «زرتشت» و اوستایى آن «زره شوشتره» است به معنى دارنده شتر زرد یا شتر پیر است. اخص آن مؤسس آیین زردشت است و بطور کلى نام یا شهرت پیامبر ایران باستان است. در باب اصل و منشأ و زبان و حتى هویت او اختلاف است. بعضى وى را از آذربایجان و برخى از رى دانستهاند و قولى نیز هست که وى به ولایات شمال شرقى ایران قدیم منسوب بوده است. زمان او را، سنت زردشتیان، قرن 7 و 6 ق.م یاد مىکند در صورتى که بعضى از پارسیان، از روى بعضى محاسبات نجومى آن را تا 4500 سال قبل از میلاد بالا مىبرند و هرچند از بعضى روایات قدیم یونان نیز این نکته برمىآید، لیکن قبول آن به جهات بسیار دشوار است. در هر حال به موجب سنت زردشتیان و همچنین آنچه از مجموعه اوستا و کتب دینى آنها برمىآید، پدر زردشت «پور وشسپ» و مادرش «دغدو» یا «دغدویه» نام داشت و خود وى معاصر گشتاسپ (شهریار خراسان) بود و گشتاسپ نیز دین او را پذیرفت. طبق روایت، در حمله دوم ارجاپ تورانى به بلخ بدست یک تن تورانى از خاندان کرپ بنام «براترک رش» کشته شد. اسم او در فارسى بصورتهاى زردهشت، زراتشت، زرتهشت و غیره آمده است. (دایرهالمعارف فارسى، مصاحب، ج اول ص 1171)