23 فروردین 1404

پدری که انقلابی بود و انقلابی ماند

روایتی بعد از دستگیری مجتبی طالقانی و رفتار حکیمانه مرحوم طالقانی


پدری که انقلابی بود و انقلابی ماند

فروردین‌ماه 1358، خبری مهم و جنجالی، تیتر یک روزنامه‌ها شد. فرزندان آیت‌الله طالقانی و عروسش، هنگام بازگشت از دفتر سازمان آزادی‌بخش فلسطین در خیابان شادمان، دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل می‌شوند.

شب 23 فروردین 1358 دفتر سازمان آزادیبخش فلسطین، طی تماسی تلفنی با آیت‌الله طالقانی، به ایشان اعلام می‌کند که حامل پیامی از سوی یاسر عرفات است. این تقاضا باعث می‌شود که آیت‌الله طالقانی،‌ پسرانش، مجتبی و ابوالحسن را به همراه عروسش،‌ هدی (همسر مجتبی)، مامور دریافت پیام کند. هانی الحسن در این دیدار به فرزندان آیت‌الله طالقانی اعلام می‌کند که دولت موقت از سازمان آزادی‌بخش فلسطین خواسته است که دفتر سازمان در اهواز بسته شود. این دفتر با موافقت شورای انقلاب و سید احمد خمینی دایر شده است و اگر وزارت خارجه بخواهد این تصمیم را عملی کند، سازمان آزادی‌بخش فلسطین دفترش در تهران را خواهد بست.

بعد از این جلسه و هنگامی که فرستادگان آیت‌الله طالقانی در حال برگشت بودند، خودروی فرزندان طالقانی، توقیف و آنها چشم‌بسته به پادگان لویزان منتقل می‌شوند.

ابوالحسن طالقانی، فرزند آیت‌الله طالقانی ماجرا را این‌گونه شرح می‌دهد:

«در هنگام حرکت به‌سوی دفتر فلسطین در یکی از خیابان‌های فرعی دکتر شریعتی، اتومبیلی که سرنشینان آن همگی مسلح بودند، راه را بر ما بست و بدون هیچ‌گونه مجوزی و ارائة کارتی ما را به‌سوی کمیته‌ای واقع در خیابان پاسداران هدایت کرد. اتومبیل مزبور که ربایندگان آن دو نفر از هواداران مجاهدین انقلاب به نام‌های اصغر صباغیان و علیرضا آلادپوش بودند، ما را به کمیته‌ای که مدیریت آن زمان با محسن رفیق‌دوست بود، بردند». [1]

 

نامه‌ای به پدر

در سال‌های ابتدایی دهه 50 بود که مجتبی طالقانی به سازمان مجاهدین خلق پیوست. حسین احمدی روحانی، از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق و موسسان پیکار، پیرامون ماجرای پیوستن مجتبی طالقانی به سازمان مجاهدین خلق، روایت می‌کند:

«در سال 51 در یک اردوگاه فلسطینی در نزدیک دمشق، شهید محمود شافحی با ابوشریف دیدارکرده بود. علت تماس با او، نامه‌ای از طرف رضا رضایی به ما بود که گویا مجتبی طالقانی به خارج آمده و پیش ابوشریف است؛ از طریق او می‌توانید مجتبی را ببینید. ملاقات ما طولانی نبود و بیشتر حول مجتبی و تکلیف او دور می‌زد که با موافقت خود مجتبی که نمی‌خواهد با ابوشریف و بچه‌هایشان کار کند و می‌خواهد به ما بپیوندد، همراه شد. نهایتا با موافقت خود ابوشریف به ما پیوست. مجتبی تا اواخر سال 57 با سازمان بود و در همین سال هم از خارج به داخل آمد. او در خارج دورۀ آموزش نظامی را دیده بود و مسئولیت‌هایی در سطح آموزش نظامی داشت».[2]

نقطه عطف زندگی مجتبی طالقانی، حرکت اپورتونیستی سازمان مجاهدین خلق و تغییر ایدئولوژی آن به مارکسیسم است. مجتبی خود را همراه و هم‌سو با این تغییر ایدئولوژی دیده و مارکسیسم را به‌عنوان علم مبارزه، برتر از تز اسلامی قلمداد می‌کرد. او که حامیانه از تصمیم رهبران سازمان پشتیبانی می‌کرد، در سال 1355، طی نامه‌ای به پدر، خود را مارکسیست خواند و اعلام کرد، برای سازماندهی طبقه کارگر و استمرار مبارزه باید اسلام را کنار گذاشت:

«به‌خاطر احترام عمیقی که برایتان قایلم و سال‌های زیادی که با هم در جنگ با امپریالیست‌ها و ارتجاع بوده‌ایم، ضروری دانستم برای شما توضیح دهم که چرا من و هم‌کیشانم تصمیم گرفتیم تغییرات عمده‌ای در سازمان ایجاد کنیم. طی دو سال گذشته، مطالعة مارکسیسم را آغاز کرده‌ام. اکنون باور کردم که باید به طبقة کارگر روی‌آوریم، اما برای سازمان‌دهی طبقة کارگر، باید اسلام را کنار بگذاریم، چون مذهب، پویایی اصلی تاریخ مبارزة طبقاتی را قبول ندارد». [3]

 

پس از دستگیری

محمدرضا طالقانی، دیگر فرزند آیت‌الله طالقانی، ‌هنگامی که از دستگیری برادرانش باخبر می‌شود، برای پیگیری به ساختمان مرکزی سپاه پاسداران می‌رود و اتومبیل توقیفی برادرش را در محوطه می‌بیند. همین مسئله، پیگیری و بررسی‌های بیشتر را به دنبال می‌‌آورد و نهایتاً مشخص می‌شود تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب و برخی از پاسداران سپاه، در این ماجرا دخیل بوده‌ و فرزندان آیت‌الله طالقانی را دستگیر کرده‌اند. [4]

کشته‌شدن هفده نفر توسط مارکسیست‌های عضو سازمان مجاهدین خلق، مرگ مشکوک محبوبه افراز و همچنین ارتباط با شاخه مارکسیست سازمان مجاهدین خلق (پیکار) باعث شد تا نیروهای انقلابی به مجتبی طالقانی مظنون شوند و به همین دلیل و برای انجام تحقیقات بیشتر، او را دستگیر کنند. [5]

با این وجود، آیت‌الله طالقانی معتقد بود که این مدل برخوردها مانند همان کبریت‌هایی است که در سنندج و گنبد، منشأ اشتعال شدند. برای حل چنین مسائلی نیاز است که با تفاهم و دقت، از طریق سازوکارهای قانونی اقدام شود. [6]

نهایتاً آیت‌الله طالقانی در اعتراض به این اتفاقات، به همراه جمعی از خانواده، دفاتر خود را تعطیل و تهران را به مقصد منطقه‌ای حوالی شهسوار ترک کرد. سفر اعتراض‌آمیز آیت‌الله طالقانی باعث شد تا شایعه وجود اختلاف میان رهبران انقلاب تقویت شود و برخی از گروه‌های ضدانقلاب از آن سوءاستفاده کنند. سازمان مجاهدین خلق یکی از همان گروه‌هایی است که از ماجرای قهر آیت‌الله طالقانی استفاده کرد و آن را به‌عنوان فرصتی برای ایجاد شکاف میان امام خمینی و آیت‌الله طالقانی، می‌‌دید.

سازمان، طی اعلامیه‌ای در 26 فروردین‌ماه 1358 اعلام کرد تمام نیروهای نظامی خود در سراسر کشور را بدون هیچ چشم‌داشت و انتظار متقابلی، در اختیار آیت‌الله طالقانی قرار می‌دهد. [7] همچنین در همین روز، سازمان مجاهدین خلق در حمایت از آیت‌الله طالقانی و با استفاده از دانش‌آموزان حامی خود، راهپیمائی محدودی در فاصله بین خیابان ولیعصر و میدان انقلاب، انجام داد.

علاوه بر مجاهدین خلق، چریک‌های فدایی خلق نیز در اطلاعیه‌ای، ‌از فرصت استفاده کرده و سپاه پاسداران را آماج توهین و تهمت قرار دادند:

«برخی از پاسداران انقلاب هیچ‌گونه حد و مرزی برای خود نشناخته و به هر عمل ضدانقلابی مبادرت می‌ورزند. دیروز گروهی از آنان در گوشه‌ای از میهن، آتش جنگ برافروختند و امروز به خود اجازة چنین توهینی به انقلاب و رهبران انقلاب داده‌اند». [8]

کار در همین‌جا متوقف نماند و گروه‌های ضدانقلاب در 28 فروردین‌ماه، به بهانه حمایت از آیت‌الله طالقانی، تظاهراتی برپا کردند که به خشونت و درگیری منتهی شد. [9]

در مقابل نیز برخی گروه‌های مسلمان انقلابی به تحرکات ضدانقلاب واکنش نشان داده و از سپاه پاسداران حمایت کردند. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز با صدور بیانیه‌ای، به واسطه غیبت ناگهانی آیت‌الله طالقانی و عدم مدیریت صحیح تشنج از سوی دفتر وی، از آیت‌الله طالقانی انتقاد کردند. [10]

پس از تظاهرات متعدد گروه‌های ضدانقلاب، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در 29 فروردین ماه تظاهرات گسترده‌ای در حمایت از سپاه پاسداران و افشای توطئه‌های ضدانقلاب، برگزار کردند. مرتضی الویری پیرامون برگزاری این تظاهرات و نظرخواهی از امام، بیان کرده است:

«در آن وقت ما به علت این که تظاهراتی از سوی گروهک‌های ضدانقلاب برپا شده و شعارهای ضد سپاه داده بودند، برنامه تظاهرات ریختیم. قصد داشتیم در این تظاهرات از عملکرد سپاه در دستگیری مجتبی طالقانی دفاع کنیم. از حضرت امام در این باره نظرخواهی کردیم. به سراغ آقای مهدوی کنی در کمیته مرکزی رفتم و خلاصه وقایع پیش‌آمده را مطرح کردم و خواستم که به قم تلفن بزنند و از حضرت امام در این باره نظرخواهی کنند. حضرت امام به خلاف نظر مصلحت‌اندیشان فرمودند که تظاهرات هیچ اشکالی ندارد. نهایتاً تظاهرات را از جلو دانشگاه شروع کردیم و در مسیر خیابان انقلاب اسلامی پیش رفتیم جمعیت بسیاری در آن تظاهرات شرکت کردند که به گفته روزنامه‌های فردای آن روز، حدود پنجاه‌هزار نفر می‌شدند». [11]

 

در آغوش انقلاب

اولین چالش خانوادگی پس از انقلاب که با موج‌سواری گسترده‌ای از سوی گروه‌های ضدانقلاب هم همراه شده بود، با دوراندیشی و تدبیر، مدیریت شد. امام خمینی نسبت به بروز و ظهور فرصت‌طلبانه گروه‌های ضدانقلاب، واکنش محکمی نشان داد. امام خمینی در جمع مسئولان روحانی کمیته‌های انقلاب اسلامی، مانع سوءاستفاده سازمان مجاهدین خلق و سایر گروه‌های ضدانقلاب شد و از هدف اصلی آن‌ها پرده برداشت:

«این مردمی که در مسئلة آقای طالقانی، که مورد احترام همة ما هست، جلو افتادند و این تظاهرات را کردند، اینها برای خاطر آقای طالقانی این کار را کردند؟ خود آنها با آقای طالقانی مخالف‌اند. هر روزی که دستشان برسد سر او را می‌برند و سر امثال او را! لکن حالا بهانه دستشان افتاده است که مثلاً آقای طالقانی رفته‌اند بیرون! این بهانه دستشان افتاده و آن بساط را در مدرسه‌های ما و در خیابان‌های ما اینها درست کردند و برای کمیته‌ها شروع کردند تبلیغات سوء کردن. اینها یک دسته‌ای هستند که فردا هم یک چیز دیگر پیش می‌آورند». [12]

نهایتاً هم امام خمینی، دو روز پس از سفر اعتراض‌آمیز آیت‌الله طالقانی، سید احمد خمینی، فرزند خود را مأمور کرد تا با آیت‌الله طالقانی دیدار کرده و شرایط بازگشت ایشان را فراهم کند. مهدی طالقانی، سفر حجت‌الاسلام سید احمد خمینی به شمال و دیدار او با آیت‌الله طالقانی را این‌گونه تشریح می‌کند:

«در خلال سفر ما به شمال، محمدرضا (فرزند دیگر مرحوم طالقانی که در تهران مانده بود) تأکید کرد که حاج احمد آقا اصرار دارد آقا را ببیند. با توجه به پیگیری حاج احمد آقا آدرس را به وی دادیم حاج احمد شب به شمال رسیدند و صبح طی مذاکراتی با آقا گفتند امام خواستار برگشت شماست حاج احمد آقا دو تا سه روز در شمال ماند، سپس به پیشنهاد حاج احمد آقا مستقیماً به قم رفتیم. به‌واقع ملاقات این دو دیدنی بود. دو رهبری معنوی مانند دو عاشق یکدیگر را به آغوش کشیدند و دقایقی را اشک ریختند. سپس هر دو به اتاقی رفتند و مذاکرات خصوصی انجام دادند و قرار شد فردا آقا در مدرسه فیضیه سخنرانی کند». [13]

محسن رفیق‌دوست، یکی از اعضای شورای فرماندهی سپاه پاسداران که در زندان پهلوی روابط گرمی با آیت‌الله طالقانی داشت، از دیدار خود با امام و آیت‌الله طالقانی در این برهه روایت می‌کند:

«پس از دستگیری مجتبی طالقانی، امام مرا خواستند و رفتم. توضیح خواستند. پرونده مجتبی را خدمتشان دادم. امام خوب مطالعه کردند و فرمودند: اگر این پرونده متعلق به احمد، پسر من، بود و شما او را دستگیر می‌کردید، من از شما تشکر می‌کردم. اما چه کنم که مربوط به آقای طالقانی است و ایشان گردن انقلاب خیلی حق دارد. بعد گفتند: شما بروید پسر ایشان را آزاد کنید و به هر نحو از ایشان دلجویی کنید. زمانی که آیت‌الله طالقانی به تهران برگشت، قرار شد یک نفر از سپاه به خدمت ایشان برود و به سؤالات ایشان پاسخ بدهد. به دیدار ایشان رفتم. مطالبی که آن روز خدمت ایشان بردم بیشتر درباره دروغ‌هایی بود که مجاهدین خلق درباره سپاه گفته بودند. پرونده مجتبی را هم با خودم برده بودم. آقای طالقانی یکی‌یکی می‌پرسید و من مدارک هر یک را نشان می‌دادم. چندین مورد مطالبی به ایشان گفته بودند که برایش سنگین بود و همه‌اش دروغ بود و من با مدرک دروغ‌ها را ثابت کردم. بعد گفتم: آقا، با هم قرار می‌گذاریم. هر چه درباره سپاه گفتند شما بنده را احضار کنید و از بنده توضیح بخواهید. شما که مرا می‌شناسید. گفت: بله، هم می‌شناسمت، هم بهت علاقه دارم، هم قبولت دارم. گفتم: پس از این به بعد شما به آقای چهپور (مسئول ملاقات‌های آیت‌الله طالقانی) بگویید که بنده را احضار کنند. دیگر هم به اینها اعتماد نکنید و کم‌کم آنها را از منزلتان بیرون کنید. واقعاً همین کار را هم کرد و بدون سروصدا مجاهدین را از خانه‌اش بیرون کرد». [14]

 

برائت پدر از مجاهدین خلق

از قبل انقلاب، مشی آیت‌‌الله طالقانی مبتنی بر حمایت از تمام گروه‌هایی بود که در برابر شاه مبارزه می‌کردند. در مورد سازمان مجاهدین خلق نیز همین مورد صدق می‌کند و او به همین دلیل حمایت خود را از آنان اعلام می‌کرد. پس از انقلاب هم که مجاهدین خلق به واسطه التقاط فکری، مشی مبارزه با جمهوری اسلامی را پی گرفتند، آیت‌الله طالقانی در ابتدا تلاش می‌کرد با نصیحت و موعظه، آن‌ها را به مسیر انقلاب برگردانده و جذب آن کند.

پس از دستگیری مجتبی طالقانی و سفر اعتراضی آیت‌الله طالقانی، مجاهدین خلق، طی اطلاعیه‌ای اعلام کردند تمام نیروهای نظامی خود را در اختیار آیت‌الله طالقانی قرار خواهند داد. محمدمهدی جعفری، از شخصیت‌های نزدیک به آیت‌الله طالقانی، در مورد واکنش آیت‌الله طالقانی به این تصمیم مجاهدین خلق روایت کرده است:

«وقتی آیت‌الله طالقانی برگشتند، من گفتم: مجاهدین چنین کاری کرده‌اند. ایشان نزدیک به این مضمون گفتند که: غلط کردند. من به لشکری احتیاج ندارم. بعد خودشان هم اعلامیه‌ای آرام و مسالمت‌آمیز دادند که کاری که من کردم برای این بود که درگیری‌ها پیش نیاید، نه اینکه لشکرکشی بشود و دو گروه بخواهند مقابل هم قرار بگیرند». [15]

آیت‌الله طالقانی وقتی که تبعات خروج خود از تهران را مشاهده کرد و متوجه شد که این اقدام بهانه‌ای به دست منافقین و برخی گروه‌های فرصت‌طلب دیگر برای عرض‌اندام و خودنمایی داده است، بر تبعیت خود از امام خمینی تأکید و گروهک‌ها و به‌خصوص منافقین را، ناامید کرد. نهایتاً هم آیت‌الله طالقانی زمانی که مجاهدین خلق را اصلاح‌ناپذیر دانست، اصل را بر برائت از آن‌ها گذاشت و طی خطبه‌های نماز جمعه در شهریورماه 1358 برابرشان ایستادگی کرد:

«چقدر ما سعی کردیم، کوشیدیم، با دور هم نشستن و با مهربانی، مسائل را حل کنیم. چه با این جوجه کمونیست‌های داخل خودمان چه آنها که در خارج‌اند. اینها خودشان را  قیم همه مردم می‌دانند. حق کارگرها به تو چه ربطی دارد. تو که دستت پینه نزده و نشستی فقط شعار می‌دهی. جوان‌های مسلمان ما هستند که در این آفتاب و با این زبان روزه، در میان مزارع کار می‌کنند. آنجا نشستی فقط شعار می‌دهی. من خودم را برای دفاع از اینها فدا می‌کردم. بعضی‌ها من را متهم می‌کردند. رهبر انقلاب به من می‌گفت شما چرا مسامحه می‌کنید. گفتم آقا شاید اینها با نصیحت یا موعظه، جذب بشوند. اما نه. اینها دیگر حوصله همه را سر آوردند. این رهبری که سراسر دلسوزی نسبت به مستضعفین و محرومین است، ببینید چطور به خشم آوردند. حالا جزای اعمال خودشان را بچشند».

 

 

1. پاسخ ابوالحسن طالقانی به غرضی، سایت تاریخ ایرانی، 23 تیر 1392، Tarikheirani.ir

2. روحانی، حسین(1401). ناگفته‌های مجاهدین خلق و پیکار. تهران:‌ ایران، ص 426 و 428

3. مجتبی طالقانی. «نامه ای به پدر». مجاهد. شماره ی 16 تیرماه 1355

4. روزنامه‌ی اطلاعات، 25 فروردین 1358، ص2

5. رضوی، مسعود (1376). هاشمی و انقلاب. تهران:‌ همشهری، ص 184

6. آیت الله طالقانی: در اصول بین رهبران دینی هیچ اختلافی نیست، روزنامه ی اطلاعات، 1 اردیبهشت 1358، ص4

7. ماجرای توقیف و آزادی فرزندان آیت الله طالقانی، روزنامه ی اطلاعات، 25 فروردین 1358، ص1

8. شاه علی، احمدرضا (1397). تاریخ تحولات سیاسی جمهوری اسلامی ایران - جلد اول. تهران:‌ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 403-404

9. روزنامه ی اطلاعات، 29 فروردین 1358، ص1

10. همان، ، 29 فروردین 1358، ص8

11. الویری، مرتضی (1375). خاطرات مرتضی الویری. تهران:‌ سوره مهر، ص 89-91

 

11. صحیفه امام، ج7، ص60؛ سخنرانی در جمع فرماندهان و مسئولان کمیته‌های چهارده گانه‌ی انقلاب اسلامی تهران، 29 فروردین 1358

12. ویژه‌نامه ی رمز عبور2، روزنامه ایران، ص 22

13. علامیان، سعید (1391). برای تاریخ می‌گویم-خاطرات محسن رفیق‌دوست. تهران: ‌سوره مهر، ص81-83

14. سی خرداد 60، زمینه ها و ریشه ها، گفتگو با محمد مهدی جعفری، نشریه‌ی چشم انداز ایران، بهمن و اسفند 1382، ش 26، ص57


کارت شناسایی مجتبی اعلائی طالقانی (عضو سازمان چریک های فدایی خلق ایران) در سازمان امنیت