02 بهمن 1399
واکاوی عملکرد سیاسی و اقتصادی حکومت پهلوی
جریانشناسی اعتراضات و بررسی مواضع امام(ره) قبل و بعد از ورود به تهران
گفتوگوی تفصیلی «فرهیختگان» با قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر
ناکارآمدی بازرگان امام(ره) را از قم به تهران کشاند
مصاحبه کننده : علی جمشیدی دبیر گروه سیاسی
قاسم تبریزی، رئیس بخش تخصصی مطالعات انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی است، کسی که سالها تاریخ معاصر ایران را بررسی کرده و حالا به دقایق آن مسلط است. به مناسبت ایام دهه فجر به پای سخن اون نشستیم تا جزئیاتی از ایام اوجگرفتن نهضت امام و پیروزی انقلاب را واکاوی کنیم. مشروح این گفتوگو در ادامه از نظر می گذرد.
ارزیابی شما از ریشههای اعتراضات مردم به حکومت پهلوی چیست؟
اگر بخواهیم ترسیم کلی از نظام شاهنشاهی خصوصا دوران محمدرضا پهلوی داشته باشیم، با دو مشخصه کلی باید این نظام را مورد نقد و بررسی و ارزیابی قرار دهیم؛ اولین مشخصه ماهیت استبدادی حکومت است. در حقیقت پهلوی حکومت مستبدی بود، یعنی در برابر قانون اساسی مشروطه و در عرصه اجتماعی نسبت به مطبوعات و امنیت اجتماعی مجری و مدافع نبود. نمونه بارز آن ساختار ساواک و وزارت اصلاعات و جهانگردی است.
البته در اسناد ساواک و خاطرات رجال پهلوی مساله مستبد بودن شاه و حاکمیت همواره مشهود و مطرح است. «اسدا... علم» در دوران نخستوزیری و بنیاد پهلوی و «دکتر منوچهر اقبال» در دوران نخستوزیری همواره اذعان داشتند که آنچه اعلیحضرت بگوید، برای ما مبنای عمل است. البته هویدا هم مکررا این مساله را بیان میکرد. هیچ کدام از این افراد به قانون اشاره نداشتند. بر این اساس انتخابات مجلس شورای ملی و مجلس سنا عملا تشریفاتی و آنچه اعلیحضرت میخواست بود. اسناد انتخابات گویای این واقعیت تلخ است.
در اینجا باید به ماهیت استبدادی بپردازیم که این مساله چه خطری برای جامعه دارد. استبداد جلوی رشد سیاسی و فرهنگی نخبگان و جامعه را خواهد گرفت و از سوی دیگر نهادسازی و ساختارسازی در این حکومت هیچگاه صورت نمیگیرد که اسناد دوران پهلوی همه گواه بر این موضوع دارند. ساواک به عنوان یکی از مراکز اسناد در آن دوران محسوب میشود. اسناد جمعآوری یا تهیهشده توسط ماموران ساواک برای تاریخنگاری و برای اینکه در دسترس مردم باشد نبود، بلکه همه آنها یا بهطور کلی سری بود یا خیلی محرمانه، لذا تا پیروزی انقلاب چیزی به نام اسناد ساواک در اختیار مورخان و جامعه نگذاشتهاند.
ساواک راههای متعددی برای جمع آوری اسناد در اختیار داشت. شنود تلفن ها، منابع و مخبرهای آنها در سطح کشور و اعترافات و اطلاعات دادهشده در شکنجهها از روشهای جمعآوری اسناد بود که به همین لحاظ اسناد از اعتبار بالایی برخوردار است. با سقوط رژیم پهلوی بیش از 52 میلیون سند از ساواک در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت که در 5/3میلیون پرونده شامل وقایع و رخدادها، جریانات و احزاب و گروهها، رجال و مراکز سه نوع جمعآوری وجود داشت؛ یکسری گزارشها درباره هویدا، منوچهر اقبال و اشرف پهلوی بود که ساواک برای آنها پرونده درست کرده بود.
در این بین اسنادی وجود داشت که نشاندهنده آن بود که برخی افراد در زمان یا مقطع خاصی سوژه ساواک شدند، که به عنوان مثال در این اسناد پرونده احسان نراقی مشاهده میشود. او زمانی تودهای بود و بعد سلطنتطلب شد. اسناد ساواک سیر زندگی پیچیده او را نشان میدهد. یا شاپور بختیار طبق اسناد ساواک عضو جبهه ملی بود و بعدا با آمریکاییها کنار میآید.
برخی شخصیتها سوژه دائم بودند. مثلا در مورد حضرت امام(ره) 85 جلد ، آیتا... سیدمحمود طالقانی هشت جلد و آیتا... العظمی سیدمحمد هادی میلانی 12 جلد پرونده وجود داشت که این پروندهها نشاندهنده آن بود که این افراد جزء سوژههای دائمی ساواک به حساب میآمدند. طبق اسناد ساواک انتخابات در زمان پهلوی معنی نداشت؛ یعنی ساواک تعیینکننده این بود که بین چند رقیب چه فردی در انتخابات حاضر شود.
ماهیت استبدادی دوران پهلوی طبق تحلیل مورخان و اسناد حاکمیت و خاطرات بعد از انقلاب رجال پهلوی بارها تایید شده است. در دوران پهلوی مردم کارهای نبودند. نمونه بارز آن تعطیلی و بسته شدن حسینیه ارشاد، مسجد هدایت، مسجد الجواد، شرکت سهامی انتشار و چند موسسه انتشاراتی دیگر است.
از سوی دیگر بیش از 600 سند درباره کتب ممنوعه اسلامی موجود است؛ کتابهایی که توسط حضرت امام(ره)، آیتا... طالقانی، دکتر شریعتی، حجتالاسلام مصطفی زمانی و دیگران به تحریر درآمده بود.
ماهیت استعماری حکومت مشخصه دیگری برای نقد و بررسی دوران پهلوی است. حکومت پهلوی برخاسته از اراده مردم نبود؛ یعنی حکومت پهلوی در زمان رضاخان در سوم اسفند 1299 و محمدرضا پهلوی در 28 مرداد 1332 با مدیریت آمریکاییها و مشارکت انگلیس روی کار آمدند.
اینجا جای طرح این سوال است که مگر در مملکت ایران چه خبر است که 35 هزار مستشار «طبق اسناد لانه جاسوسی» در این کشور حضور دارد و این مستشاران برای چه کاری هستند؟
در همین زمینه اسدا... علم در خاطرات خود مینویسد: «با سفیر آمریکا صحبت کردم و به ایشان گفتم همه کشورها با بودجه شما از منافع شما دفاع میکنند و ما با بودجه خودمان از منافع شما دفاع میکنیم!»
از سوی دیگر باید این سوال اساسی را مطرح کنیم که چرا کاپیتولاسیون تصویب شد و چرا درباره آن سکوت میشود؟ در کاپیتولاسیون ایران مستعمره رسمی آمریکا شد، افرادی که خود را ناسیونالیست معرفی میکنند، چرا سکوت کردند و حتی در این زمان هم در تاریخنگاری به آن نمیپردازند؟ حال باید به ماهیت و اهداف این لایحه توجه کنیم.
خود امام در مصاحبه با مجله آفریقای جوان در فرانسه گفت: «به دلیل مبارزه با آمریکاییها تبعید شدم. آمریکا ایران را مستعمره کرد و من مخالفت کردم و تبعیدم کردند.»
چرا کنسرسیوم نفت در سال 33 و بعد از کودتا تشکیل شد و نفت ایران بین آمریکا و انگلیس و 10 درصد هم هلند تقسیم شد؟
حکومتی که حاکمیت استبدادی و استعماری داشته باشد، هیچگاه نمیتواند کار درستی انجام دهد؛ یعنی تصمیماتی که در کشور اتخاذ میشود، یا اراده شاه است، که مردم نیستند یا اراده استعمار است که شاه هم در آن نیست! شاه در ذیل منافع استعماری حرکت میکند. البته طبق اسناد علاوهبر شخص شاه، دولتمردان هم وابسته به سیاستهای آمریکا، انگلیس، اسرائیل و... بودند. شریف امامی فراماسونر وابسته به آمریکا و انگلیس، شاپور بختیار فراماسونر وابسته به آمریکاییها، تقیزاده فراماسونر وابسته به انگلیس و عبدالله ریاضی، رئیس مجلس شورای ملی، وابسته به استعمار بود. دولتمردان هم از امرای ارتش و هم از تشکیلات وابسته بودند. جمشید آموزگار وابسته به سازمان سیا بود. این توضیحات، تنها تشریح و توصیف است و اسناد باید منتشر شود.
سند این مطالب را در 24 عنوان کتاب رجال پهلوی منتشر کردند و اسناد فراماسونری منتشر شده است. مثلا فرض کنید در مورد شریف امامی به روایت اسناد ساواک بیان میشود که سه چهره برجسته فراماسونری آمریکا به ایران میآیند و در خیابان فردوسی جلسه خصوصی بین آنها برگزار میشود. چرا این جلسه در مجلس سنا برگزار نمیشود؟
داریوش همایون، داماد فضلا... زاهدی، شوهرخواهر اردشیر زاهدی، وزیر اطلاعات و جهانگردی، قائممقام حزب رستاخیز بود که طبق اسناد ساواک عضو سازمان سیا بود و با اسرائیل ارتباط داشت. روزنامه آیندگان با سرمایه اسرائیل و موسسه فرانکلین آمریکاییها در ایران راهاندازی شده است. حال این شخصیت در روزنامه آیندگان را چطور تحلیل میکنید؟ آیا این شخص منافع مملکت را میبیند؟
در خاطرات سرلشکر منوچهر هاشمی، رئیس وقت اداره کل هشتم ساواک (یعنی اداره کل ضدجاسوسی) به نام «داوری» چاپ انگلستان 1372 آمده: «من سال 1342 به اداره کل ضدجاسوسی آمدم. سه آمریکایی اینجا را اداره میکردند. تمام گزارش ها به انگلیسی بود و از آنها تقاضا کردم با هم کار کنیم و حاضر نشدند. تمام اسناد را گرفتند و رفتند.»
ساواک چه زمانی تاسیس شد؟
سال 1335 تاسیس شد و تا سال 1342 تقریبا هفت سال فعالیت کرده است.
پس سوال این است که سازمان سیا در ساواک چه میکند؟
ساواک سیستم امنیتی ایران باید باشد، ولی همکاری او با سازمان جاسوسی اسرائیل موساد به چه معنایی است؟ اسنادهای موجود نشاندهنده کارهای مشترک بین ساواک و موساد در خوزستان و ایلام علیه کشورهای عربی است. طبق این اسناد اسرائیلیها تحقیقات و تحلیل خود را در این خصوص به ساواک دادند.
در آن ایام در جریان عملیاتی ساواک برای موساد – در اسناد «زیتون» نام برده میشود که اسم مستعار موساد است- خانه و امکانات و نیرو فراهم کرده است، ولی با این حال گزارشهایی را که از سوی ماموران موساد تهیه شده، به ساواک تحویل ندادند. سرلشکر نعمتا... نصیری تقاضانامهای مینویسد و میگوید ما منزل و امکانات دادیم، حداقل یک گزارش از اقدامات و نتایج کار به ما بدهید؛ اما موساد قبول نمیکند.
در حد سرلشکر نصیری؟
بله، سرلشکر نصیری رئیس ساواک بود.
پس ساواک همکار خارجی هم داشت؟ باج هم میداد؟
قطعاکنت الکساندر دمارانش رئیس سیستم اطلاعاتی فرانسه ، ماهی 50 هزار دلار از ساواک حقوق میگرفت که چه کاری انجام دهد؟ واقعیت این است که پول میگرفت تا در اروپا علیه اعلیحضرت چیزی ننویسد و علیه کمونیسم سلسله مقالاتی را در کشور خود چاپ کند. در آن ایام دوماش به ایران میآید و چند بار با شاه و سپهبد نصیری ملاقات دارد. نصیری میگوید در نشریات فرانسه علیه اعلیحضرت و ایران نوشتند، ولی دوماش میگوید نوشته نشده است. نصیری مجددا میگوید در روزنامه فیگارو فرانسه نوشتند و از کشوی میزش روزنامه را درمیآورد و مقاله را نشان میدهد. او با خنده میگوید این روزنامه ارگان خود سرویس است. یعنی فیگارو توسط سرویس اطلاعاتی فرانسه منتشر میشود! سپس میگوید: «شما شش، هفت نفر روشنفکر خود را بفرستید با اینها صحبت کنند. البته ژاندارمها را نفرستید.»
نکته جالبتر این است که دورهای که امام(ره) در پاریس است، طرح ترور امام(ره) را میدهد و اطرافیان امام(ره) را تشویق میکند که امام(ره) به سوریه یا لیبی برود. البته دوماش طراح انفجار هواپیمای امام(ره) بود. در اسناد ساواک وجود دارد که سرویس زیتون از بهاییها برای جمعآوری اخبار استفاده میکند و هیچ برخوردی هم نمیشود!
نکته دیگر اینکه ساواک زیر نظر «سیا» کار میکرد. در اسناد ساواک هست که موسسه فرانکلین برای جمعآوری خبر و گزارش برای «سیا» کار میکند. پس امنیت و استقلال کشور کجاست؟
در دوران پهلوی تا سال 1338 واردات مواد غذایی از خارج نداشتیم و گوشت و گندم را مخصوصا به کشورهای حاشیه خلیجفارس صادر میکردیم، اما آمریکاییها طرح اصلاحات ارضی را به ایران میدهند. طرح اجرا میشود و از سال 42 واردکننده گندم میشویم. سالی 5/1 میلیون تن واردات داریم و در سال 1355، 6 میلیون تن گندم وارد کردیم. مگر اصلاحات ارضی برای رشد کشاورزی نبود؟ مرغ، تخممرغ و جوجه از اسرائیل وارد میکردیم.
گوشت یخزده پنج الی20 ساله از استرالیا وارد شد که وقتی پخته میشد بوی عفونت میداد و از سوی مراجع حرام بودن آن مطرح شد. گوشت تازه از فرانسه و برنج هم از هندوستان وارد کشور میشد. در سال 1354 پزشک از فیلیپین و هندوستان به ایران میآمد. این تمدن بزرگ کجاست؟ 45 پزشک از فیلیپین و هندوستان آمدند و در درمانگاههای ما کار میکردند. آنها که پول داشتند، بیماران خود را به اروپا و آمریکا و اسرائیل میبردند!
یک زمانی است در تبلیغات میتوان هر چیزی را بیان کرد، اما مستند صحبت کردن کار دیگری است. مطرح میشود که مثلا خودکار در سال 42 پنج ریال بود و در سال 55 هم همان میزان بود بدون اینکه ذرهای قیمت بالا برود، ولی اینجا سه سوال مطرح میشود که آیا تولیدکننده ما بودیم؟ ما سال 55 مواد غذایی 33 روز تولید خودمان بود و بقیه از بیرون میآمد. آیا این تولید برای ما بود یا از خارج میآمد؟
دوم اینکه آیا این درآمد ملی ما بود یا فروش نفت؟ تا سال 55 روزی 6 میلیون بشکه نفت صادر میکردیم. 30-29 میلیون جمعیت داشتیم. الان با 85 میلیون جمعیت چقدر نفت صادر میکنیم؟
عربستان امروز 12 میلیون بشکه نفت صادر میکند. جمعیت آن تقریبا 20 میلیون است. پول کجا باید برود؟ در سال 54 ما هشت میلیارد دلار واردات مواد غذایی داشتیم. برخی اساتید دانشگاه و دانشگاهیان ما چه میکنند؟ چرا این مطالب را بیان نمیکنند؟ پایاننامههای دکتری بعد از انقلاب باید در این راستا باشد. تاریخ مستند و علمی تدوین شود.
یک زمانی میگوییم تولید ما بالا است و آن هم در سرمایهگذاری گذاشتیم. هدایایی را که به انگلستان و دانشگاههای آمریکا داده میشد، کاری نداریم. 11 میلیارد دلار تسلیحات از آمریکا خریداری کردن به چه معنا است؟ آیا این تسلیحات را امرای ارتش تعیین میکردند یا مستشاران؟
مملکت در دست شاه و ملت نبود. شاه استبداد خود را انجام میدهد و منافع آنها را تامین میکند و اقتصادی وجود ندارد. ماشین پیکان هفت هزار تومان بود. کارگران ماهیانه 90 تومان دریافت میکردند، پولدارها و اشراف را نگاه نکنید. متن کارگران را ببینید. خانه 16هزار تومان بود و پول خرید آن وجود نداشت. قیمت خانه در سال 48، 16 هزار تومان بود و در یک خانواده چهار نفر کار میکردند و 16 هزار تومان را نمیتوانستند تهیه کنند. برخی میگویند اگر حکومت شاه میماند، مسائل حل میشد.
آنها توجه به استعمار ندارند. سخنان سطحی بیان میکنند و میگویند اگر شاه هم بود تا الان هم برق درست و حسابی نداشتیم. در صورتیکه مملکت مستقل با مملکت وابسته فرق دارد. محمود تفضلی کتابی به نام تاریخ هند نوشته است. در سال 1917 و بعد از جنگ جهانی اول مهاتما گاندی نامهای به ظاهر خطاب به سازمان ملل میدهد، اما در واقع مخاطب آمریکاییها و انگلیسیها هستند. هنوز هندوستان زیرسلطه انگلستان بود. گاندی در این نامه مینویسد: «من از مملکتی صحبت میکنم که بیش از 700 هزار روستا دارد. روزگاری نهچندان دور مردم خوشبخت و آرام بودند و درآمد سرشاری داشتند. تولیدات لباسی داشتند که امروز عالیترین ماشینها هم نمیتواند آن را تولید کند. از زمانی که پای استعمار انگلیس به اینجا باز شد، از مردم شرافتمند مردمی ذلیل و فقیر ساخته، به حدی که دختران و زنان خود را برای فاحشگی استعمار بهکار میگیرند و مردان را به شرابخواری وادار کردهاند و دیگرنقشهها برای اختلافافکنی و عقب نگه داشتن هندوستان داشتند.»
شناخت تاریخ معاصر جهان در 300 سال اخیر خاصه ایران، منهای شناخت استعمار امکانپذیر نیست. مشکل دانشگاهها و مورخان ما این است. محمدرضا پهلوی37 سال بر مملکت حکومت کرد، طوری شد که مردم گفتند از طلا گشتن پشیمان گشتهایم ...
پهلوی اگر نمیخواست کشور را ترقی دهد، همان شرایط قبلی را حداقل نگه میداشت. محدودیت بود، اما وابستگی نبود. چرا آن را از بین بردند؟ البته معتقدم خود شاه از بین نبرد، بلکه آمریکاییها از بین بردند. یک مثال هم از دوره رضاخان بزنم. جنگ جهانی اول ما ارتش نداشتیم. ژاندارمری داشتیم و مردم بودند. در برابر تجاوز انگلیس و روسیه تزاری از شمال و جنوب مقاومتها شروع شد. دوره رضاشاه ارتش نوین داشتیم، اما چرا نتوانست دو ساعت هم مقاومت کند؟ هم از شمال اتحادیه جماهیر شوروی و هم از جنوب انگلیسیها و هم از بالا آمریکاییها مملکت را اشغال کردند. فرمانده ارتش گفت یک ربع و من میگویم دو ساعت مملکت مقاومت نکرد. این ماهیت استعماری است.
در جنگ جهانی اول سرهنگ احمد اخگر که مشهور به سلطان احمد اخگر بود، ژاندارمری تحت امر خود را در مقابل انگلیس قرار داد و مبارزه کرد. البته درنهایت به دست انگلیسیها در 1320دستگیر شد و زندان رفت. این مساله استعمار است. در عرصه اقتصادی خیلی از اجناس ارزان بود، اما آیا پشتوانه آن منابع داخل بود یا خیر؟
میگویند این سیستم اینچنین بود، ولی شاه آدم آمریکا و انگلیس نبود. آدم وطنپرستی بود که تلاش داشت کشور را به خوبی اداره کند... آیا واقعا و حقیقتا اینگونه بود؟ باید تاریخ را آنگونه که بود ارائه داد تا درس عبرت و تجربهآموز میشود. این صحبتها اسنادی هم میخواهد. شاید شاه پهلوی آنگونه که برخی میگویند هم وابسته به آمریکاییها نبوده و به قول برخی رسانههای خارجی ملیگرا و وطنپرست بوده است.
این صحبت حداقل سه پاسخ دارد. وطنپرستی باید معنا شود. ما در اینجا نهضت ملی شدن صنعت نفت را راه انداختیم. چرا شاه مخالفت و فرار کرد؟ وطنپرست که فرار نمیکند. 28 مرداد برای چه فرار کرد؟ چرا قبل از فرار، مادر و خانواده خود را به اروپا و آمریکا فرستاد؟ کسی که فرار میکند، شاه مملکت نیست و خانه او در جای دیگری است و در این مملکت مستاجر است.
تا دی ماه قتل عام مردم را شاهد است و بعد فرار میکند. یک سال و نیم مردم را کشته است و به دست جمشید آموزگار یا شریف امامی و ازهاری و شاپور بختیار این کشتارها را انجام داده است. در دوم فروردین 42، دستور حمله به مدرسه فیضیه را خودش داده است. 15 خرداد خود شاه دستور کشتار مردم را داد. در مورد شاه این ترحم و دلرحم بودن و وطنپرست بودن باید معنی شود. دوم؛ خود شاه در کتاب مأموریت برای وطنم در چاپ اول مینویسد: «در جنگ جهانی دوم بعد از اینکه پدرم را بردند، متفقین مصلحت دیدند من باشم.» متفقین مصلحت چه چیزی را دیدند؟ مصلحت ایران را دیدند یا منافع خود را دیدند؟ و از آن پس شاه مستقل بود یا همچون پدر وامدار غرب؟
در 28 مرداد خودش به کرمیت روزولت گفت که من تاج پادشاهی را مدیون خدا و مردم و شما هستم. دو چاه نفت به کرمیت روزولت هدیه کرد. اگر این شاه وطنپرست است، چرا مستشاران آمریکایی را بر این مملکت مسلط میکند؟ قضیه کاپیتولاسیون مهم است که اگر یک ایرانی با یک آدم معمولی آمریکایی درگیر شود، سیستم قضایی باید او را دستگیر و روانه زندان کند. اگر یک آمریکایی معمولی به یک مقام بالای مملکت توهین یا درگیری ایجاد کند، سیستم قضایی ایران حق دخالت ندارد و باید در آمریکا مشخص شود. وطن در این سیستم کجا قرار دارد؟ این همه مستشار در این مملکت چه میکنند؟
اگر شاه پاک و وطنپرست است، امیرعباس هویدا را برای چه نخستوزیر کرد؟ اردشیر زاهدی اذعان دارد به شاه گفتم آیا صحیح است در مملکت اسلامی نخستوزیر بهایی باشد؟ اعلیحضرت خندید و هیچ چیزی نگفت. اسدا... علم اذعان دارد من نمیدانم این هویدا از کجا مورد حمایت قرار میگیرد که اعلیحضرت این اندازه اهمیت میدهد.
در جای دیگر اسدا... علم میگوید برای قرارداد نفت آمده بودند و من و اعلیحضرت نشسته بودیم و غذا میخوردیم. اقبال آمد و گفت اعلیحضرت قرارداد نفت را ببندیم و اعلیحضرت رو کرد به من و گفت عجب خری است که نمیداند همه چیز تمام شده است. کجا تمام شد؟ اینکه رئیس هیاترئیسه شرکت نفت شما بود.
ماجرای یکی از انتخاباتهای مجلس را بگویم. عبدا... گلهداری از عوامل انگلیس بود. در مجله رهاورد چاپ آمریکا، چندی بعد از انقلاب، از زبان او در مورد آن انتخابات نوشته شد: «انتخابات شروع شد و شاه به مصطفی مصباحزاده، رئیس روزنامه کیهان گفت که شما از بندرعباس وکیل شوید. این در شرایطی بود که قرار بود من وکیل آن منطقه شوم و لذا نزد سفیر انگلیس رفتم و گفتم شاه اینطور گفته است. سفیر وقت انگلیس گفت شاه بیخود کرده است. من باید تعیین کنم و با دربار تماس گرفت که عبدا... گلهداری باید نماینده شود.» پس از این تماس شاه به مصباحزاده میگوید صبر کنید تا ببینیم چه میشود. خب حالا وطنپرستی کجاست؟
شبکههایی مانند بیبیسی میگویند که انقلاب را آیتا... خمینی به طرف اسلام کشاند، در حالی که چپها و ملیمذهبیها و نهضت آزادیها و... انقلاب کردند. توضیح میدهید که چه کسانی انقلاب کردند؟
دو موضوع در اینجا مطرح است: 1- باید ماهیت انگلیس بهعنوان کشور استعمارگر و نقش تخریبی بیبیسی را در ذهن داشته باشیم. چنانکه مرکز شرقشناسی و ایرانشناسی کمبریج انگلستان آثاری را در مورد انقلاب منتشر کرده که خود نشان میدهد انگلستان چگونه استعمار خود را در ایران اعمال میکرده است.
2- دشمن دیرینه با کارنامه سیاه ادعایی کرده است، لذا باید تاریخ معاصر و اسناد آن را بررسی کنیم تا موضوع شفاف شود. برای اینکه خیلی دور نرویم، دوران بعد از کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد 1332 را مطرح میکنیم. در اینجا پنج جریان را میتوانیم مورد بررسی قرار دهیم.
اول جریان چپ است که در ایران شامل دو شاخه حزب توده و چریک فدایی خلق بوده است. همانطور که در تاریخ اسناد و اعترافات رهبران حزب توده وجود دارد، این تشکیلات وابسته به اتحاد جماهیر شوروی بوده و عمدتا حرکت خود را براساس موازین و مواضع اتحاد شوروی تعیین میکرد، لذا حرکتهای آنها هیچگاه منطبق با جامعه نبوده و خصوصا به دلیل خیانتهای متعدد در جامعه ما منفور بودهاند؛ همانند مجاهدین خلق که الان منفور است.
عملکرد آنها در سال 23 در قضیه نفت و فرقه دموکرات (1324)، نهضت ملی شدن (1330-1327) باعث نفرت مردم شده بود. این گروه پایگاه و جایگاهی در جامعه ما نداشت، ولی تبلیغات را از طریق رادیو مسکو و احیانا از طریق آلمان شرقی انجام میداد. خصوصا از سالهای 38 و 39 که روابط ایران و شوروی نزدیک شد، حزب توده موضعگیری خاصی انجام نمیداد. گاهی در مقالههای خود نقد و تحلیلی مینوشت، اما اینکه بهعنوان یک جریان یا حزب فعال باشد، نبود.
سازمان چریکهای فدایی خلق سال 44 تاسیس میشود. عدهای جوان، اهل مبارزه جمع میشوند و در دو تشکیلات در تهران و مشهد مبارزه مسلحانه را شروع میکنند. اولین اقدام آنها ماجرای سیاهکل بود که یک پاسگاه را خلع سلاح میکنند و درون جنگل میروند، اما توسط مردم و مامورین ساواک دستگیر و اعدام میشوند.
اعضای این گروه بین سالهای 49 تا 55 حدود هفت، هشت عملیات اعم از حمله به کلانتری، دستبرد به مراکز مختلف از جمله بانکها داشتند. اما آیا اینها در متن جامعه پایگاه داشتند؟ مسلما جایگاهی نداشتند. در بین دانشجویان هم اندک بودند. البته در مبارزه با شاه مشارکت داشتند و زندان رفتند. اما باید دید ظرفیت و موقعیت اینها در جامعه چقدر بود؟
دوم جریان ناسیونالیست یا ملیگرا است. جبهه ملی، حزب ملت ایران، حزب مردم ایران، حزب ایران و نهضت آزادی (البته نهضت آزادی مذهبی هم بود) جزء این جریان بودند. از ابتدا دو انحراف در اینها وجود داشت؛ اول اینکه در چارچوب قانون اساسی مبارزه پارلمانی را میخواستند و تا دی 57 شعارشان همین بود که شاه باید بماند و سلطنت کند نه حکومت.
اینها هیچگاه خواهان سرنگونی شاه نبودند. این اولین مشکل هم جبهه ملی و هم نهضت آزادی بود. اسناد اینها موجود است. مهندس مهدی بازرگان در آذر 57 نامهای به امام مینویسد (در کتاب تکاپوی زندگی بازرگان، جلد اول آمده) و طی آن 9 موضوع را برای امام که در پاریس بود، بیان میکند: «یک؛ الان که شاه اجازه انتخابات داده است، ما مبارزه با شاه را کنار بگذاریم و در مجلس وارد شویم و در انتخابات شرکت کنیم و فراکسیون اقلیت تشکیل دهیم و بعد فراکسیون اکثریت و بعد دولت تشکیل دهیم و استبداد را تعدیل کنیم. دوم؛ شاه کنار برود و شورای سلطنت قرار دهیم. سوم؛ نمیتوان در یک لحظه با استبداد و استعمار مبارزه کرد. آمریکاییها در اینجا منافعی دارند. ما باید منافع اینها را محترم بشماریم، چرا که فعلا استعمار دست از سر ما برنمیدارد و باید با اینها کنار بیاییم.
آقای الهیار صالح چه کاره است؟ رئیس و رهبر جبهه ملی تا سال 55 است. بعدا آقای دکتر کریم سنجابی مسئول جبهه میشود و میگوید ما باید سیاست صبر و انتظار را در پیش بگیریم، سرنوشت ایران با آمریکا گره خورده است لذا باید ببینیم در آمریکا دموکراتها روی کار میآیند یا جمهوریخواهان. کجای این وطنپرستی است؟ اینها اعتقاد به استعمارگر بودن آمریکا نداشتند.
آقای سنجابی تا به پاریس نرفته بود شعارش همین بود که شاه بماند و سلطنت کند. بقیه اعضای جبهه ملی هم همین نظر را داشتند. دکتر غلامحسین صدیقی از رهبران جبهه ملی است، سه دیدار با شاه دارد و حاضر میشود دولت تشکیل دهد ولی کابینه نمیتواند تعیین کند.
طبق اسناد لانه جاسوسی آقای شاپور بختیار از سال 31 تا سال 57 با آمریکاییها در ارتباط بوده است. وزن اینها در جامعه چقدر است؟ غیر از اینکه در جریان ملی شدن صنعت نفت به انحراف رفتند؟ موقعیت اینها در جامعه چقدر بود؟ چقدر نفوذ در متن مردم داشتند؟ آیا مواضع حزب ایران، جبهه ملی و... برای جامعه ما معیار بود؟ قطعا نبود. اینها توانستند مردم را برای ملی شدن صنعت نفت به خیابان بیاورند.
چه کسی؟
دکترمصدق! مصدق؟ اگر هم چنین توانی داشت و میتوانست مردم را رهبری کند و تودهها را بسیج کند، پس چرا کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد با 1500 تا دو هزار فاحشه و لات حکومت او را ساقط کرد؟ 30 تیر چه کسی جمعیت را به صحنه آورد؟ 30 تیر مصدق در خانه نشسته بود. مصدق 26 تیر استعفا کرد و در خانه نشست و در را بست و با هیچکسی هم تماس نداشت. چه کسی مردم را به صحنه آورد؟
آن مردمی که به صحنه آمدند در 28 مرداد کجا بودند؟ سوال کنیم و آنها جواب دهند. 30 تیر چه کسی مردم را به میدان آورد؟ مصدق کجا بود؟ جبهه ملی کجا بود؟ وضعیت چطور بود؟ در 25 مرداد که کودتای ابتدایی شروع شد و باید هوشیاری بالا میرفت. خودشان هم میگویند 1500 تا دو هزار فاحشه و لات وارد میدان شدند و حکومت دکتر مصدق را ساقط کردند!
دولتی که با دو هزار اوباش و فاحشه سقوط کند دولت است؟ اگر این جمعیت مردم بودند پس چرا ساقط شد؟ چرا در مساله کاپیتولاسیون که مساله ملی است، سکوت کردند؟
مهندس محمد توسلی با آقای بازرگان و دکتر یداله سحابی چند دیدار در سفارت آمریکا در آبان و آذر 1357 دارند. آقای بازرگان برای مذاکره اینها را معرفی میکند؟ این تشکیلات مستقل با آمریکا چه ارتباطی دارد؟
سوم جریان سازمان مجاهدین خلق است. این حزب سال 44 با حضور جوانان متدین، اهل ایمان و نماز و اسلام تاسیس میشود. خطای آنها این بود که میگفتند ما مبانی اعتقادی را از اسلام و اندیشه و کاربردی انقلابی را از مارکسیسم میگیریم. معتقد بودند مارکسیسم علم مبارزه است. در این مسیر تا سال 47 حرکت کردند و تشکیلات را گسترش دادند اما سال 49 که میخواستند برای سال 50 عملیات کنند قبل از عملیات دستگیر شدند. دلیلش هم این بود که دنبال اسلحه بودند. اما سال 54 رهبری سازمان اعلام میکند که مارکسیست شده است. در آن ایام بچههای مذهبی را یا ترور میکنند یا برخی را لو میدهند که به زندان میافتند و بخشی هم مارکسیست میشوند.
سال 1355 سازمان به کلی از هم میپاشد و ما دیگر چیزی به نام تشکیلات سازمان مجاهدین خلق نداریم. ساواک همه را جمع کرده است. تعدادی اعدام شدند، دو نفر از اعضا یعنی آقایان حقشناس و حسین روحانی، اروپا هستند. بقیه هم یا در درگیری ها کشته شدند یا اعدام. در زندان کسانی چون مسعود رجوی، موسی خیابانی، پرویز یعقوبی و بچههای دیگر را داریم که تا سال 57 اینها زندان هستند.
جریان چهارم گروههای دیگری مانند پان ایرانیستها هستند؛ کسانی که منتقد رژیم بودند ولی مخالف نبودند. علیاصغر حاجسیدجوادی، یکی از رهبران این جنبش سیاسی است، محسن پزشکپور، بنیاحمد، رحمتا... مقدم مراغهای هم از اعضای دیگر هستند. این افراد با حفظ حکومت شاه و شخص شاه قائل به تعدیل استبداد بودند. البته پزشکپور از ابتدا سلطنتطلب بود. این جریان ها تا زمانی که حزب رستاخیز تاسیس شد فعالیت میکردند. به عبارتی منتقدان شاهنشاهی از درون حکومت بودند.
جریان پنجم جریان اسلامی است. این جریان از سال 41 در برابر حرکت ضد اسلامی رژیم در جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی فعالیت اصلی خود را آغاز میکند. در جریان این واقعه روحانیون در مقابل رژیم تشکیل میشوند. اسدا... علم عقبنشینی میکند و حادثه دوم فروردین 42، حادثه فیضیه و قتل عام طلاب، 15 خرداد و قتل عام وسیعتر مردم و ماجرای کاپیتولاسیون رخ میدهد. در این شرایط جریان اسلامی از درون شروع به شکلگیری میکند.
بین 41 تا 56 که شهادت حاج آقا مصطفی است، فعالیت جریانات اسلامی را در بطن جامعه باید بررسی کرد. در این ایام شخصیتهایی مطرح هستند که عموما زندان و تبعید هستند. آیتا... مهدوی، آیتا... منتظری، آیتا... ربانی شیرازی و... در زندان بودند. در کتابهای اسناد و پرونده ساواک اسامی 68 نفر از اینها منتشر شده است.
مجموعه اسناد و پرونده مربوط به مراجعی چون آیتا... شیخ بهاءالدین محلاتی، آیتا... سید محمد هادی میلانی، آیتا... سید محمدرضا گلپایگانی، آیتا... سید شهابالدین مرعشی نجفی حدود دو، سه جلد بود. کسانی چون آیتا... میرزا علی مشکینی و آیتا... دکتر سید محمد بهشتی، آیتا... مرتضی مطهری و علامه محمد تقی جعفری بهعنوان مدافع امام(ره) مبارزه را در این ایام آغاز میکنند. مبارزه آنها نفی استبداد و استعمار بهخصوص بعد از نظریهپردازی امام(ره) در مورد ولایت فقیه و حکومت اسلامی است.
این جریان از آن موقع به دنبال ولایت فقیه بود؟
ولایت فقیه چیست؟ حکومت قانون خدا در جامعه است. ولیفقیه چه کاره است؟ مجری و حافظ قانون الهی. این را به نقلقول از حکومت اسلامی امام(ره) بیان میکنم. امام(ره) مطرح میکند اسلام دین سیاست و حکومت است، اسلام میتواند حکومت کند، اسلام باید حکومت کند، ما میتوانیم حکومت کنیم.
در ولایت فقیه، امام(ره) این را بیان میکند. ولایت فقیه هم اجرای قانون خداست. نفی قانون طاغوت، نفی حاکمیت و استعمار شرق و غرب و استبداد است. در این مدت حوزههای علمیه، مجامع دینی، هیاتهای دینی و شخصیتها را ببینید؛ چه آنهایی که اعدام شدند، چه آنهایی که زندان رفتند و شکنجه شدند، چه آنهایی که نوشتند و کار تبلیغ و دینی کردند. سطح کارها را در این دوره را بررسی کنید.
شهید آیتا... مطهری، علامه سید محمدحسین طباطبائی، علامه محمدتقی جعفری، دکتر علی شریعتی و طیفهایی را که در جریان اسلامی فعالیت کردند، بررسی کنید. جرقه انقلاب از کجا شروع شد؟ شهادت حاج آقا مصطفی جرقه انقلاب بود. بعد از 14 سال اختناق و استبداد پسر امام(ره) شهید میشود یا حداقل ماجرا مشکوک به شهادت است، جامعه به سمت تجلیل از امام(ره) حرکت میکند. به دنبال آن چه اتفاقی رخ میدهد؟ مقالهای مینویسند که امام(ره) را تخریب کنند با عناوین ارتجاع سرخ و سیاه!
نمیدانستند بعد از 14 سال امام(ره) این اندازه در جامعه نفوذ دارد و وقتی مقاله را مینویسند چه حادثهای رخ میدهد؟ حرکت دوباره شروع میشود. در قم، در مشهد و... حرکت شروع میشود. در مشهد زنان با چادر در 17 دی 1356 تظاهرات میکنند. تظاهرات در شهرستانها شروع میشود. بعد از شهادت شهدای قم در 19 دی سال 56، 29 بهمن 1356 در تبریز حرکت شروع میشود. تبریز برای دفاع از شهدای قم حرکت کرد. چه کسانی حرکت کردند؟ همه تیپ مذهبی حرکت کردند. بعد از این واقعه عوض شدن دولتها را برای فریب جامعه مشاهده میکنیم. در اینجا سه مشخصه از امام(ره) شرایط را شفاف میکند.
از حکومت اسلامی نام میبرد. از سال 41 تکیه امام(ره) روی مساله اسلامیت و جایگاه مرجعیت و ولایت بود. حجتالاسلام رسول جعفریان تعبیر جالبی دارد و میگوید: «این بار روحانیت تنها آمد.»
در مشروطه روحانیون با دیگر گروههای مرجع متحد شد و نهایتا کار به آنجا رسید که فاجعهآمیز شد. در نهضت نفت جریان مذهبی و ملی با هم حرکت کردند و نتیجه را شاهد بودیم، اما در نهضت 15 خرداد روحانیت تنها آمد.
از همان زمان امام(ره) علیه شوروی و آمریکا و انگلیس و چپ و راست صحبت کرد. هیچگاه صحبت تسامح و اتحاد با گروهها نبود. حتی دکتر سنجابی وقتی در پاریس با امام(ره) مذاکره کرد- در مصاحبه امام(ره) موجود است- خبرنگار میگوید با دکتر سنجابی، رهبر جبهه ملی، مذاکره کردید و به توافق رسیدید؟ امام(ره) بیان میدارند توافقی نبود، ما مطالبی را گفتیم و ایشان پذیرفت. هرکسی خلاف حرکت اسلام و ملت حرکت کند مردم او را کنار میزنند. در آن ایام دکتر کیانوری هم تلاش کرد که با امام(ره) ملاقات داشته باشد و امام(ره) راه نداد. علی امینی تلاش کرد ملاقات کند امام(ره) اجازه دیدار نداد. حتی شاه، ملکحسین را فرستاد و امام(ره) نپذیرفت. از داخل هم خیلیها را نپذیرفت. حتی سه، چهار آخوند درباری برای ملاقات امام(ره) رفتند و ایشان نپذیرفت.
سید عبدالرضا حجازی، سید مهدی روحانی بودند- البته سید مهدی در پاریس زندگی میکرد. سند داریم که سرلشکر کاوه از سوی ساواک میرود تا او را متقاعد کند با امام(ره) ملاقات کند. دکتر مناقبی میرود که وابسته به رژیم بود و امام(ره) هیچکدام را نپذیرفت. ایشان شورای سلطنت را راه نداد. همان زمان که اینها میگفتند شاه سلطنت کند، آقای بازرگان در نامه خود به امام(ره) مینویسد حالا که آقای سیدجلالالدین تهرانی، رئیس شورای سلطنتی شده بهتر است او را بپذیرید. امام(ره) میگوید تا استعفا نکند نمیپذیرم. لذا او استعفا کرد و شورای سلطنت به هوا رفت.
امام(ره) از عراق اخراج میشود. تصمیم میگیرد به کویت برود و کویت اجازه نمیدهد. چه میشود که فرد سیاسی اینچنین حاشیهساز در فرودگاه بلیت میگیرد و به فرانسه میرود؟ خیلیها اذعان دارند این همکاری آمریکاییها با فرانسه بود و آمریکا از امام(ره) حمایت کرد.
من فکر میکنم کسانی که این را بیان میکنند اسناد ساواک را مطالعه نکردهاند. خاطرات هایزر را مطالعه کنند. امام(ره) وقتی به پاریس میرود آنها تا دو هفته اجازه مصاحبه به امام(ره) نمیدهند. امام(ره) تهدید میکند من از اینجا میروم. آیتا... صدوقی تلگرافی برای رئیسجمهور فرانسه میفرستد که رهبر بزرگ ملت ما آمده و شما مقدم او را گرامی بدارید.
به دنبال آن حجم تلگرافها به پاریس گسترده میشود، هم از سوی دانشجویان انجمنهای اسلامی اروپا و آمریکا و هم از ایران. (جلد 4 و 5 کتاب امام در آیینه اسناد ساواک را مطالعه کنید.) بلافاصله از سوی ساواک سرلشکر کاوه عازم فرانسه میشود. با دوماش رئیس سرویس فرانسه که ماهانه 50 هزار دلار از ساواک حقوق میگرفت هماهنگ میشود و مذاکره میکند که چه کنیم؟!
دوماش خانه امام(ره) را شنود میکند. پلیس میگمارد که هر کسی رفتوآمد میکند تا اسم و مشخصات را بنویسند. همان زمان امام(ره) میگویند من نمیدانستم فرانسه جزء مستعمرات آمریکاست. وقتی اعتراضات و مطالبات از فرانسه زیاد میشود دوماش به سپهبد نصیری میگوید مرض ما مرض دموکراسی است و نمیتوانیم کاری کنیم. این حرف رئیس سرویس فرانسه بود.
میگوید ما مشکل اینچنینی داریم ولی الان سه کار میتوانم برای شما انجام دهم. یک؛ آیتا... خمینی را تشویق کنیم به سوریه یا لیبی برود که البته شاه با این طرح مخالفت میکند. شاه میگوید سوریه و لیبی علیه ما هستند. ساواک پیشنهاد میکند یا به الجزایر برود یا به آمریکا.
در این زمان اسماعیل رائین، منبع ساواک به فرانسه میرود که به اطرافیان امام القا کند شما تشویق کنید امام به الجزایر یا آمریکا برود ولی این نظریه مورد عمل قرار نمیگیرد. دوم؛ میگوید میتوانیم توسط مافیای اورابکشیم وهیچکسی هم متوجه نخواهد شد!ساواک میگوید اگراوکشته شوداغتشاشات بیشتر میشود.
کاوه نماینده ساواک در فرانسه بود؟
بله، سرلشکر است. با اختیار تام میرود و دفتر میزند و فعالیت را شروع میکنند. سوم؛ میگوید میتوانیم موقع حرکت هواپیمای آیتا... خمینی را در هوا منفجر کنیم. در این دوره ساواک و سیستم شروع به فعالیتهای دیگری هم میکند. با پاکستان هماهنگ میکنند که 100 نفر از علمای پاکستان اعلامیهای علیه امام بدهند و بگویند که او دارد تنها پادشاه شیعه جهان را از بین میبرد! سرویس میگوید 500 هزار روپیه خرج دارد. ساواک دو هفته این دست و آن دست میکند و درنهایت حاضر میشود 50 هزار روپیه بدهد. این 50 هزار روپیه را میدهند و 20 روحانی بیانیه میدهند که البته تاثیری هم ندارد.
ساواک از اینجا عبدالرضا حجازی را میفرستد با آیتا... خمینی مذاکره و او را متقاعد کند. امام(ره) نمیپذیرد. او بیانیهای چهار صفحهای علیه امام(ره) و یاران امام منتشر میکنند. لذا میبینیم اینها همه راهها را رفتند و ادامه دادند اما به بنبست رسیدند.
حتی کارتریک نامه خصوصی برای امام(ره) میفرستد و میگوید که این اولین نامه خصوصی ماست و ما میتوانیم با هم ارتباط داشته باشیم، منتها دو ماه رفتن خود را به ایران به تاخیر بیندازید! این نامه در صحیفه هست. اما امام(ره) فردای آن روز سخنرانی میکند و میگویند: «کارتر از جنایتکارترین افراد دنیاست.»
امام(ره) آن زمان جواب نامه کارتر را میدهند؟
خیر، اصلا ارتباط برقرار نمیکند. در آن زمان در داخل، روند حرکت توسط آمریکاییها تغییر میکند، یک دولت نظامی بر سر کار میآورند اما بعد از قضیه سرلشکر غلامرضا ازهاری، دیگر حکومت نظامی هم جواب نمیدهد. آمریکا میبیند ایران در حال از دست رفتن است و در همینجاست که بین وزارت امور خارجه آمریکا، ریاستجمهوری و سازمان سیا اختلاف در مورد ایران ایجاد میشود. ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران معتقد بود از راه دیپلماسی میتوانند مسیر را اصلاح کنند. سازمان سیا گفته بود این روند پیش میرود و ما به موقع مساله را حل میکنیم. اما رئیسجمهور کارتر به دنبال برخورد صریح نظامی و تند بود.
در آن ایام آمریکاییها هایزر را هم به ایران میفرستند. هایزر فرمانده نظامی آمریکاییها در اروپا بود. او ژنرالی بود که در این کارها صاحبنظر، متخصص و کارآمد بوده است. او به ایران میآید. این امر هم در خاطرات سرلشکر عباس قرهباغی، هم هایزر و هم سولیوان وجود دارد. این منابع را بیان میکنم به این جهت که مخاطب به دنبال مطالعه متن برود.
هایزر به ستاد ارتش میآید و مقر خود را آنجا قرار میدهد. تاریکی صبح به سرکار میآید و تاریکی شب بازمیگردد. در آنجا فرماندهان و ژنرالهای ارتش خسروداد، قرهباغی، ربیعی، رئیس ساواک ناصر مقدم و... را متقاعد میکند که در ایران اقدام جدی انجام دهند. برنامه او مبتنی بر سه گزینه بود. یک؛ هماهنگی امرای ارتش با نخستوزیر شاپور بختیار، دوم؛ کودتا در ارتش، سوم؛ قتلعام رهبران انقلاب که بین 2500 تا 5 هزار نفر بودند.
سولیوان با او دو روز بحث میکند. هایزر در اینباره مینویسد: «ما با هم اختلاف داشتیم و بعد دو روز دیدیم اصلا نمیتوانیم با هم حرف بزنیم. قرار شد نه من کاری با او داشته باشم و نه او با من کاری داشته باشد. فقط به سفارت میروم اتاقی برای من در نظر گرفتند، دستگاه ارتباط مستقیم با رئیسجمهور کارتر و کاخ داشته باشم تا مطالب ایران را بیان کنم.»
ژنرالهای ارتش ابتدا حاضر نشدند با بختیار کنار بیایند. خسروداد گفت اگر شاه برود من چنین و چنان میکنم. هایزر به او گفت غلط میکنید، هر آنچه من میگویم باید انجام شود. پرسید شاه چه میشود؟ گفت مانند موش دمش را میگیریم و از مملکت بیرونش میاندازیم!
این یعنی آمریکا به دنبال منافع خود بود، دنبال حفظ شاه نبود. استعمار به همین معنی است. استعمار رضاخان را آورد و وقتی دید به دردش نمیخورد، رد کرد. شیخ خزعل را چه کار کردند؟ مگر عامل انگلیس نبود؟ شیخ خزعل برادر خود را هم به خاطر انگلیس کشت.
هایزر میگفت: «من امرای ارتش را متقاعد کردم. روز دوم دیدم روی دیوار ستاد ارتش نوشته شده است مرگ بر هایزر!» البته او معتقد بود که شورویها ماجرای حضورش را افشا کردند. در حالی که به نظر ما بعید است این بوده باشد چراکه وقتی در جلسه صحبت میکنند ناگهان قرهباغی، رئیس ستاد، به هایزر میگوید: «من به رئیس دفتر خودم هم اعتماد ندارم. نمیدانم با من است یا با آیتا... خمینی.» در این شرایط آمریکاییها امرای ارتش را با شاپور بختیار متحد میکنند اما میبینند برای کودتا بدنه ارتش قابل اعتماد نیست. رده ژنرالها با آمریکاییها و بختیار هستند و بدنه ارتش با آیتا... خمینی است.
این پاسخ به همان سوالی است که ایران بزرگترین ارتش منطقه را داشت و اگر میخواست بکشد میتوانست چنین کند؟
بله و باید گفت که در واقع شاه تعداد زیادی از مردم را کشت ولی وقتی در لویزان کماندوهای مخصوص و گارد جاویدان در برابر هم تیراندازی کردند همه فهمیدند که شرایط متفاوت شده است. در لویزان گارد جاویدان و کماندوها درگیر میشوند. اینها عالیترین و مطمئنترین نیروهای وفادار به شاه بودند؛ لذا مشاهده میشود که خطر بیخ گوش شاه، ژنرالهای ارتش، مستشاران آمریکا و... است.
ماجرا چه میشود؟
یکی از اعضا در ناهارخوری اسلحه میگیرد و افسران را میکشد. در نیروی دریایی تکثیر اعلامیه عکس امام خمینی را شاهد هستیم. حرف قرهباغی حرف پختهای است که میگوید نمیدانم رئیس دفتر من طرفدار کیست؟ یعنی ناکارآمدی ارتش مشخص میشود. اعتماد و اطمینان از بین میرود. درون ارتش شکاف است سه طیف با آمریکا، بیطرف و اکثریت که با انقلاب هستند.
نیروهای انقلاب در خیابان چه میکنند؟ به ارتشیها گل میدهند. ما این حرکت را ساده انگاشتیم. او اسلحه در دست دارد تا بکشد ولی دخترها و زنان با حجاب اسلامی گل میدهند. همین امر باعث خلع سلاح کردن نظام شد و انگیزه را از ارتش گرفت. امام(ره) فرمود سربازان از پادگانها فرار کنند. آیتا... سید عبدا... شیرازی بیانیه داد جوانان موی سر خود را بزنند و همین حرکت هم تعقیب فراریان ارتش را خنثی کرد.
آخرین طرح هایزر قتلعام پنج هزار نفر بود. او میگوید: «به رئیسجمهور کارتر گفتم پنج هزار نفر قتل عام میشوند؟ گفت بیشتر هم شد اشکالی ندارد!»
هایزر دو روز بعد از آمدن امام هم در ایران میماند. آن طرح قتلعام این بود که رهبران انقلاب را به قتل برسانند و خود امام را به یکی از جزایر جنوب تبعید کنند. اگر سروصدا خوابید ایشان را در همانجا به قتل برسانند و اگر نشد طرح جدیدی را ارائه دهند.
قرار بود پنج هزار نفر از سران نهضت انقلاب را به قتل برسانند؟
بله، اما ارتشی نداشتند که این کار را انجام دهند. ساواک آدرسهای تمام شخصیتها را از دو ماه قبل جمعآوری کرده بود. شب 22 بهمن را هم برای همین قتل عام در نظر گرفته بودند. ساعت 4 بعدازظهر حکومت نظامی اعلام کردند؛ برای اینکه قتل عام صورت گیرد. امام هم دستور داد هیچ کسی در خانه نماند و مردم به خیابانها بیایند.
امام(ره) بیانیه داده است که حکومت نظامی را بشکنند و وقتی تانکها از پادگان در خیابان دماوند حرکت کردند بچهها درست جایی را زدند که راه بسته شد. آن زمان پل زیرگذر میدان امام حسین(ع) سقف کوتاهی داشت و تانکها آنجا ماندند و راه بسته شد.
نکته ظریفی هم وجود دارد که این را طبق اسناد لانه جاسوسی بیان میکنم. بین سالهای 56 و 57 تعداد کشتههای مستشاران آمریکایی قابل توجه است که نه ما چیزی گفتیم و نه آمریکاییها! انفجار ماشینهای آمریکاییها در اصفهان، تهران، سرخهحصار و خیابان پاسداران انجام شد. ترورها برای آمریکاییها زیاد است و این یعنی ایجاد وحشت و ناامنی برای مستشاران و وابستگان آمریکا.
وزیر اطلاعات و جهانگردی رژیم سال 1356 گفت: «ما فعالان سیاسی را میشناسیم ولی لایههای درون را نمیدانیم چگونه است.» اسناد نشان میدهد پرویز ثابتی تا دهم بهمن 1357 مرتب بین ساواک و سفارت آمریکا در رفتوآمد بود ولی ادعا دارد در آذر از کشور خارج شده است. اسنادی داریم که نشان میدهد ساواک تا 23 بهمن 57 همچنان فعال بوده است.
کشتاری که بختیار کرد، کم نبود. واقعا جنایات زیادی مرتکب شد، جنایاتی که ازهاری، شریف امامی و جمشید آموزگار انجام دادند کم نبود. متاسفانه ما سرگرم دعواهای سیاسی بیمحتوا شدیم و به این مساله اصلا نپرداختیم. سند، خاطرات و گزارش داریم و حتی در روزنامههای کیهان و اطلاعات و دیگر روزنامهها مطلب وجود دارد ولی دنبال بررسی و تحلیل نیستیم.
ماجرای ترور امام که رئیس سرویس فرانسه بیان داشت هواپیما را منفجر میکنیم چطور شد؟
قرار بود انجام شود. امام در پاریس همان شبی که قرار بود روز بعد بیایند، اعلام کردند هیچکسی با من نیاید چراکه احتمال خطر وجود دارد. خانمها به هیچوجه نباید بیایند. همسر امام و خانم دباغ و خانمهای دیگر نیامدند ولی آقایان قبول نکردند و آمدند.
تعدادی خبرنگار اروپایی و آمریکایی در هواپیما نشسته بودند. به دلیل حضور افراد دیگر و هم خبرنگاران انفجار صورت نگرفت.
ادعا میکنید مواضع امام از پاریس تا تهران تغییر کرد؛ کمونیستها آزادیبیان دارند، روحانیت متکلف حکومت نخواهد شد و...؟
اینجا دو موضوع قابل دقت است. یکسری از حرفهایی که بیان میکنند اعم از رایگان شدن اتوبوس و... برای عموم مردم، حرف امام نبود. همچنین امام از ابتدا اصل را بر حکومت اسلامی قرار داد. نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر بود. ایشان معتقد بودند اسلام حکومت میکند و قوانین و نظام بر اساس قانون قرآن کریم است. وقتی خبرنگار به ایشان میگوید حکومت شما مانند عربستان یا لیبی است، امام میفرماید هیچکدام، مانند دوران پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) است. ما میخواهیم قوانین اسلام را اجرا کنیم.
خبرنگار میپرسد مواضع شما مانند جبهه ملی است، ایشان پاسخ میدهند ما با آنها هیچارتباطی نداریم. ما فقط اسلام را میخواهیم. درخصوص دکتر مصدق مصاحبه میکنند و امام میفرماید هیچ ارتباطی با آنها نداریم. آنها دنبال نفت و ملی شدن هستند و ما دنبال اسلام هستیم.
مساله دوم درباره آزادی کمونیستها، این سخن را امام گفته است ولی آنهایی که این را نقل میکنند چرا تمام کلام را نمینویسند که امام فرمود: «به شرطی که توطئه نکنند.» این قسمت را بیان نمیکنند!
امام فرمود کمونیستها آزاد هستند به شرطی که توطئه نکنند. میپرسند شما با کمونیستها اتحاد میکنید؟ امام میفرماید: «هرگز چراکه آنها قبلا خیانت کردند.» این صحبتها برای پاریس است. با امام مصاحبه میکنند با حزب توده همراه هستید، امام میفرماید: «حزب توده کثیفترین حزب است و خیانتهای متعدد داشته و در نظر مردم ما منفور است.»
در مورد حکومت هم چنین حرفی میگویند. امام مطرح کردند که روحانیون به دنبال حکومت کردن نیستند. هدایت جامعه برعهده اینهاست. اینها چه شد؟
باید دید اینجا چه اتفاقی افتاده. حتی دوره اول ریاستجمهوری عدهای رفتند امام را متقاعد کنند آیتا... دکتر سید محمد بهشتی رئیسجمهور شود و امام فرمودند به هیچوجه! امام اصل را بر این قرار داد که غیرروحانی مملکت را اداره کند. دولت موقت، جبهه ملی، جاما، نهضت آزادی، حزب مردم ایران و حزب ملت ایران و مجموعه دوستان آقای مهندس مهدی بازرگان بودند. اینها چگونه عمل کردند؟ عملکرد اینها را در 9 ماه و نیم در مسند قدرت بررسی کنید.
این جریان منفعل در برابر گروهها و جریانات بود. عدم توانایی در اداره مملکت داشتند. عدم تکیه بر وظایف خود داشتند. امام اولا شورای انقلاب را تشکیل داد. شورای انقلاب چه کسانی بودند؟ شهید آیتا... دکتر بهشتی، آیتا... سید محمود طالقانی، آیتا... حسنعلی منتظری-البته آیتا... منتظری و آیتا... طالقانی زندان بودند و وقتی آمدند اضافه شدند-، آیتا... محمدرضا مهدویکنی، آیتا... سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی، آیتا... سید علی خامنهای، آیتا... علی اکبر هاشمیرفسنجانی و شهید باهنر هم بودند.
امام مینویسد بنا به پیشنهاد شورای انقلاب من آقای مهندس بازرگان که مردی متدین و ملی است به نخستوزیری موقت تعیین میکنم که اعضای دولت اوازگروه و احزاب نباشند و صبغه گروهی نداشته باشد.
آقای بازرگان آمد، مجلس خبرگان هم تشکیل شد اما در آن ایام اعضای دولت موقت با تحریک آمریکاییها میخواستند خبرگان را تعطیل کنند. این را مستند میگویم. آقای عباس امیرانتظام مطالب سری جلسه امام و آقای بازرگان را به سفارت آمریکا میداد! این در اسناد لانه جاسوسی هست!
وقتی آنها میگویند که خبرگان تعطیل شود، امام میفرماید: «به آمریکا چه ربطی دارد که تعطیل شود؟ به دولت موقت چه ربطی دارد که خبرگان تعطیل شود؟ دولت موقت خود باید زیرنظر شورای انقلاب کار کند.» اعضای شورای انقلاب عضو مجلس خبرگان قانون اساسی هستند. دقت کنید روند حرکت دولت تا کجا به انحراف کشیده میشود!
در مساله کردستان با وضع آن موقع، میبینیم که برای استان، استاندار کمونیست تعیین میکنند. ابراهیم یونسی چه کسی بود؟ از اعضای حزب دموکرات کردستان بود. برای چه او را انتخاب کردند؟ چقدر جنایت شد؟ وقتی امام میگوید برخورد کنند چرا ایشان حاضر نمیشود برخورد کند؟
در کنار دولت، سپاه پاسداران و کمیته انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی و بنیاد مسکن را درست کردیم. چرا ایشان قصد تعطیل کردن کمیتههای انقلاب را داشت؟ چرا بودجه جهاد سازندگی را نمیداد؟ جهاد سازندگی که شامل بچههای متدین دانشجو و مخلص و عامه مردم بود. اگر عملکرد آقای بازرگان و دوستانش در دولت موقت درست بود امام همان مسیر را عمل میکرد.
امام مگر قم نرفت؟ چرا برگشت؟ هر روز اختلافات در اینجا چه بود؟ هر روز آقای بازرگان علیه نهادها صحبت میکرد. علیه شهید آیتا... بهشتی و نهادهای انقلابی صحبت میکردند. اینها با آیتا... بهشتی به دلایل شخصی مخالفت نمیکردند، بلکه مخالفتشان به دلیل تفکر ایشان و اطاعتشان از امام بود.
آقای بازرگان سال 49 ولایت فقیه امام را خوانده است یا آقای بازرگان ولایت فقیه را نفهمید یا فهمید. اگر نفهمید روشنفکر و دبیرکل حزب نهضت آزادی و جبهه ملی چطور بود؟ اگر فهمید و خواست سیاسی برخورد کند پس... . در اسناد ساواک وجود دارد که جزوات ولایت فقیه امام خمینی به دست بازرگان رسیده است. مگر امام نگفت حکومت ولایت فقیه حکومت حدود خدا و قانون خداست؟ ایشان این را نمیدانست؟ این کتاب از سال 51 درلبنان چاپ شد ومخفیانه به ایران میآمد و بین 56 و 57 هم کتاب گسترده چاپ شده بود.
تصویب قانون اساسی ما مرداد 58 است. این مدت آنها نمیدانستند ولایت فقیه چیست؟ ولایت فقیه چیز جدیدی نبود. امام در کتاب کشفالاسرار سال 1322 ولایت فقیه را مطرح میکند. میگوید حکومت بعد از ائمه (ع) برای علما است. در درسهای فقهی هم مطرح میکند، حالا بگوییم درسهای فقهی را آقایان ندیدهاند. کشفالاسرار را در سال 1322 دیده بودند.
حکومت ولایت فقیه و حکومت اسلامی هم منتشر شده بود. آیا اینها خواندند یا خیر؟ اعتقاد امام همین بود. امام درباره یکی از مسئولان که روحانی بود، گفت: «این بنده خدا بیچاره است که الان وزیر شده است؛ این فرد الان باید بالای منبر حرف بزند.» مشاغل دولتی مقام نیست. مساله دولت همانطور که حضرت امیر(ع) به مالک اشتر مینویسد خادمی مردم است.
مهندس بازرگان میگفت: «اینها از من میخواهند یک انقلابی باشم اما من ماشین ژیان هستم.» در اروپا به مهندس بازرگان گفتند: «چرا هویدا را اعدام کردید؟» و همین حرف باعث شد ایشان در برابر دادگاه انقلاب موضع بگیرد. خب هویدا وابسته به فراماسونری جهانی بود (حتی اگر از بهایی بودن او بگذریم) و در آن مدت خیانت کرد، چرا باید در مقابل این رفتار منفعل برخورد کرد؟ فقط بگویید هویدا این آدم بود. دروغ نگویید و همان راست که مشاهده کردید مطرح کنید.
تفکر آقای بازرگان تفکر 1320 جبهه ملی بود. آقای امیرانتظام را ابتدا میگفتند عباس وفائیان است، این فرد عضو یک خانواده یهودی بوده که مسلمان شده ولی با آمریکاییها ارتباط داشت. در نوشتههای شهید محمد منتظری هست. امام به بازرگان میگوید: «بهتر است این سخنگو را تغییر دهید.» بازرگان میگوید: «یا همه میرویم یا این فرد هم میماند.»
رسوایی اینها چه زمانی مشخص شد؟
اگر نخستوزیر برگزیده رهبر بودند باید احترام و اطاعتی میداشتند و حداقل میپرسیدند برای چه چنین توصیهای میکنید؟ در شورای انقلاب میگفتند این چنین نکنید! بازرگان میگفت: «استعفا میدهم.»
بنده با آقای بازرگان از سال 46 تا 70 سلام و علیک داشتم. آقای بازرگان از 46 تا 57 نخستوزیری و از 58 تا پایان دولت و تا زمان فوت حیات متفاوتی داشت و سه بازرگان متضاد بود.
کتاب «انقلاب در دو حرکت» وی را مطالعه کنید. آقای بازرگان میگوید: «تا آبان 58 که ما در دولت بودیم چیزی به نام مرگ بر آمریکا در این مملکت نبود.» واقعا اینطور بود؟
روزنامه فرهیختگان شماره 2431 روز سه شنبه 17 بهمن 1396 صفحه 12