تراژدی ژنرال هایزر



ژنرال هایزر در اواخر کتاب خاطرات خود ضمن اشاره به شکست آمریکا در جریان پیروزی انقلاب اسلامی به تبعات آن می پردازد و می نویسد :"...در مورد حوادث سالهای 1978 و 1979 ما هنوز در حال پرداخت هزینه و خسارات آن هستیم...خیلی غم انگیز است که ما با داستان مرگ کارمان را ختم کنیم. ایالات متحده ، یک متحد نزدیک و قوی خود را که می توانست در خلیج فارس برای منافع غرب ثبات برقرار کند ، از دست داد. از دست دادن آن موجب شد تا میلیاردها دلار خسارت ببینیم ، زیرا مجبور بودیم که برای اتخاذ ترتیبات امنیتی خود منطقه خاورمیانه در سالهای بعد به راههای دیگری متوسل شویم ...
 "آب در هاون" عنوان مجموعه مستندی بود که درباره آخرین تلاش های شرق و غرب برای حفظ رژیم شاه ، به نویسندگی و کارگردانی سعید مستغاثی توسط رضا جعفریان در 5 قسمت 30 دقیقه ای برای گروه مستند تلویزیون تهیه شد که در ایام مبارک دهه فجر 1388 از شبکه 2 سیما پخش گردید. آنچه می خوانید بخش نخست از متن قسمت اول این مجموعه است:
بررسی اجمالی از امپراتوری نامریی روچیلد به عنوان یکی از اساسی ترین پایه های گسترش صهیونیسم در 3-4 قرن اخیر و سیطره آن بر شئون سیاسی و اطلاعاتی و اقتصادی و فرهنگی دنیای غرب ، جایگاه تعیین کننده صهیونیسم را در تنظیم سیاست های خاورمیانه ای قدرت های اصلی غرب یعنی آمریکا و انگلیس و فرانسه نشان می دهد. استراتژی صبورانه روچیلدها به منظور تاسیس تمدن بزرگ صهیون در خاورمیانه از نیمه قرن نوزدهم آغاز شد و در انطباق با سیاست های استعمار و امپریالیسم غرب به سوی هدف خود گام هایی خاموش و سنجیده برداشت. براساس اسناد موجود ، ایران در استراتژی روچیلدها ، جایگاه اساسی داشت و لذا می توانیم صعود سلطنت رضاخان را گامی از سوی صهیونیسم به منظور تامین شرایط لازم برای تاسیس تمدن مورد نظر در خاورمیانه ارزیابی کنیم. این گام توسط اردشیر ریپورتر ، سرجاسوس انگلیس در ایران ، به فرجام رسید و رژیمی ضد اسلامی و لاییک استقرار یافت که وظیفه داشت با سرکوب فرهنگ اسلامی مردم ایران ، این نیروی عظیم را از منطقه خاورمیانه بیگانه و منزوی سازد. همزمان در خاورمیانه عربی نیز رژیم های پوشالی خلق الساعه تاسیس گردید.
تئوری فوق با شواهد و قرائنی که از عوامل معرفی رضاخان به اردشیر ریپورتر بدست می آید و پروسه ای که وی در جلسات آموزشی با  ریپورتر به مدت بیش از 2 سال طی می کند ، به خوبی اثبات می گردد.
 شاه و رژیمش همواره متحدی استراتژیک برای ایالات متحده و هم پیمانانش محسوب می شدند و این واقعیت را بارها و بارها ، روسای جمهوری آمریکا در دوران مختلف متذکر شدند. حتی در زمانی که در اوایل دهه 70 میلادی افزایش قیمت نفت ظاهرا منافع آمریکا و غرب را به خطر انداخت ولی به نوشته کلودیا رایت در مقاله "گنج سوخته در چیس مانهاتان" اینکوایری به تاریخ 7 آوریل 1980 ، انفجار قیمت نفت اگرچه به رقیبان تجاری آمریکا مثل ژاپن و کشورهای اروپایی لطمات شدیدی وارد ساخت ولی این معامله تا زمانی که محمد رضا شاه در ایران حکومت می کرد ، در راستای منافع آمریکا قرار داشت.
هنری کیسینجر ، وزیر امور خارجه نیکسن با پشتیبانی از طرح بالابردن بهای نفت ، به هزینه مصرف کنندگان جهان ، برای شاه و سران کشورهای عرب صادر کننده نفت در حوزه خلیج فارس پول کافی فراهم آورد تا به حد وفور از آمریکا جنگ افزار خریداری کنند و در عین حال ، ایران به یک قدرت نظامی در منطقه تبدیل گردد. هرچند اتومبیل داران آمریکایی و دیگر مصرف کنندگان سوخت و انرژی ، زیان هایی متحمل شدند ولی در عوض ، سازمان دفاعی آمریکا که در طول جنگ ویتنام آسیب دیده بود ، مرمت شد. افزون براین اقتصاد در حال رکود ایالات متحده دوباره رونق گرفت ، شاه نیز قبول کرد بخش عمده درآمد نفت را در مقابل اوراق قرضه طویل المدت دولت آمریکا به بانک های آمریکا برگرداند.
واشینگتن پست در 29 نوامبر 1979 در توصیف خدمات رژیم شاه به غرب می نویسد:"...شاه به توصیه واشنگتن به سومالی اسلحه فرستاد ، و به سرکوب شورشیان عمان کمک کرد. به گفته کیسینجر ، شاه ایران تنها متحد آمریکا بود که به هواپیماهای حمل و نقل شوروی اجازه نداد برای تحویل اسلحه به اعراب ، در سال 1973 از فراز خاک ایران به خاورمیانه پرواز کنند. محمد رضا شاه ، همانطور که قول داده بود ، در تحریم نفت اعراب در سال 74-1973 شرکت نکرد ، به فروش نفت به اسراییل و آفریقای جنوبی ادامه دادو از سیاست صلح سادات پشتیبانی کرد..."
 شاه در دورانی شیرهای نفت ذخائر  و منابع ایران را بنا به دستور آمریکا به سوی اسراییل سرازیر کرد  که این رژیم  به دلیل اشغال فلسطین ، از سوی کشورهای نفت خیز به خصوص اعراب تحریم شده و تنها امیدش به ایران بود تا بتواند ماشین جنگی خود را علیه مسلمانان و فلسطینیان و بعدا سایر ملت های منطقه تجهیز و آماده نگه دارد. در اینجا بود که حضور رژیم شاه در ایران موثر افتاد و علیرغم ضدیت افکار عمومی مردم ایران علیه اسراییل ، قرار شد نفت ایران با کمترین قیمت به اسراییل صادر گردد. این امر در آن شرایط نوپایی رژیم اسراییل ، حکم حیاتی برای بقای آن داشت.
نقبی به مطلبی که در یکی از روزنامه های پس از کودتای 1299 رضاخان ذکر شد ، نشان می دهد که امپراتوری جهانی صهیونیسم در روی کار آوردن رژیم پهلوی  ، از همان زمان چه نیاتی را در سر می پرورانده است. در مقاله فوق آمده است که یکی از اهداف روی کار آمدن رژیم پهلوی ، صدور نفت و حمایت از رژیمی در منطقه خواهد بود که قرار است در سالهای آتی در طرح خاورمیانه جدید ، تاسیس گردد!
به ادعای برخی منابع خارجی،"شاه 50 درصد نفت مورد نیاز اسرائیل را تأمین می‏کرد."
همچنین بر اساس مندرجات اسناد سرّی و محرمانه لانه جاسوسی آمریکا،شرکت ملی نفت ایران‏ به طور منظم از طریق نفت کش‏هایی با پرچم"لیبریا"نفت را به بندر"ایلات"منتقل می‏کرد. بر طبق اسناد محرمانه مزبور"حداقل 75 درصد مصرف داخلی نفت اسرائیل یعنی حدود 150 هزار بشکه در روز،به وسیله ایران تأمین می‏شد".
 از این گذشته تنها نفتی که از طریق خط لوله‏ ترانس-اسرائیل(تپلین)جاری و از طریق خلیج عقبه به بندر مدیترانه‏ای اشکلون(اشقلون) به‏ سمت شمال در حرکت بود از جانب ایران بود. در سندی دیگر،متعلق به مارس سال 1970/اسفند 1348،تأیید شده بود که سه چهارم نفت خطوط لوله اسرائیل،یعنی 170 هزار بشکه در روز از جانب ایران شاهنشاهی تأمین می‏شود.
شاه در سال 1973 چند اسکادران هواپیمای جنگنده اف-5 برای کمک به نیروی هوایی ژنرال تیو ، رییس حکومت ویتنام جنوبی به ایگون فرستاد. شاه در ارسال جنگ افزار به چاد با CIA همکاری کرد ، با ایجاد ایستگاههای شوروی در استراق سمع در شمال ایران به وسیله آمریکایی ها ، برای اطلاع از فعالیت های شوروی در زمینه آزمایش های موشکی موافقت نمود.
به نوشته نیویورک تایمز در 9 جولای 1978 شاه ایران در ایجاد کلوب سافاری که یک اتحادیه ضد شوروی متشکل از چند کشور آفریقایی و خاورمیانه شامل عربستان سعودی ، مراکش ، مصر ، سنگال و ساحل ایوری بود و آمریکا از آن حمایت می کرد ، نقش کلیدی داشت.
رنه تی برگ در مقاله ای به نام "ایران : سالهای پس از انقلاب سفید" در شماره 18 نشریه گزارش مریپ از قول ژوزف سیسکو معاون پیشین وزارت امور خارجه آمریکا ، با اشاره به اهمیت نقش شاه در همکاری با ایالات متحده نوشت :"...ایران با توجه به جمعیت ، اقتصاد ، قدرت نظامی و موقعیت جغرافیایی خود در شمال خلیج فارس می تواند در حفظ ثبات و امنیت خلیج و نیز ادامه جریان نفت برای کشورهای مصرف کننده نقش خطیری ایفا کند..."
طبق آمار رسمی ، تعدا مستشاران نظامی آمریکا در ایران دائما رو به افزایش بود به طوری که تعداد این افراد که در سال 1351 (1972) 16 هزار نفر بود ، در سال 1355 (1976) به 24 هزار نفر رسید . در 1979 (1357) بالغ بر 50 هزار تن گردید ! ( یعنی این تعداد در دو سال پایانی رژیم شاه ، رشد 100 درصدی داشت.)
لس آنجلس تایمز در 2 دسامبر 1986 نوشت ، براساس گزارش کمیسیون کمک های خارجی وابسته به کمیته روابط خارجی سنای آمریکا ، در جولای 1976 ، ایران بزرگترین خریدار سلاح و تجهیزات نظامی ایالات متحده آمریکا بوده است. میزان فروش جنگ افزار آمریکا به ایران پیوسته سیر صعودی داشته ، به طوری که از مبلغ 524 میلیون دلار در سال مالی 1972 به 91/3 میلیارد دلار در سال 1974 یعنی 7 برابر رسید. به بیان دیگر ، شاه طی 4 سال (1972 تا 1976) مبلغ 4/10 میلیارد دلار و در 10 سال آخر سلطنتش بیش از 17 میلیارد دلار جنگ افزار و تجهیزات از آمریکا خریداری کرد.
نیویورک تایمز نیز در 18 مه 1975 نوشت ، شاه با تکیه بر نظریه نیکسن که ایران را ستون امنیت خاورمیانه و منطقه خلیج فارس می دانست ، اعلام کرد ارتش ایران باید با پیشرفته ترین سلاح ها ، برای دفاع از خلیج فارس و اقیانوس هند مجهز شود.
نیویورک تایمز همچنین در 8 اوت 1976 نظریه کیسینجر را درباره لزوم پشتیبانی از شاه درج نمود و از قول وی نوشت :"...پشتیبانی از شاه ایران که به صورت نقدی جنگ افزار خریداری می کند و نیز کمک به ایران در ایفای نقش حفظ امنیت خاورمیانه و جنوب آسیا ، به سود ایالات متحده آمریکا است..."
اما این تنها کارخانجات اسلحه سازی نبودند که در معامله با ایران سودهای کلان بردند ، بانکها و شرکت های آمریکایی نیز از این خوان یغما ، بی نصیب نماندند. درآمد بانک چیس مانهاتان و صاحب اصلی آن دیوید راکفلر که از دوستان قدیمی محمد رضا بود ، پس از بالارفتن قیمت نفت از 6 میلیارد دلار در سال 1973 به بیش از 20 میلیارد دلار در سال 1974 رسید و به نوشته روزنامه واشینگتن پست در 13 ژانویه 1980 ، عملکرد آن در سال 1975 در ایران ، سالانه حدود 2 میلیارد دلار بود. بسیاری از کمپانی های اسلحه سازی و پیمانکاران آمریکایی که باپایان گرفتن جنگ ویتنام در معرض کسادی و بی کاری قرار گرفته بودند با استفاده از سیاست کیسینجر و جاه طلبی های شاه ، بازار مناسبی برای فروش جنگ افزارهای نظامی خود پیدا کردند و به ایران هجوم آوردند. نیویورک تایمز در شماره مورخ اول ژانویه 1975 خود نوشت :"...بازار ایران ، کمپانی گرومن ، سانده هواپیماهای اف 14 را از ورشکستگی مالی احتمالی نجات داد..."
همچنین شرکت های ساختمانی براون اند روت که از کمپانی های صاحب نفوذ آمریکایی به شمار می رفت و چند پایگاه بزرگ نظامی در ویتنام ساخت ، اجرای پروژه 8 میلیارد دلاری ساختمان بندر و پایگاه هوایی و دریایی چاه بهار را بدون رقیب برعهده گرفت. برای اینکه پایگاهی در خاک ایران بنا سازد تا بتواند واحدهای دریایی بزرگ متمرکز در اقیانوس هند را پذیرا شده و برای واحدهای نیروی دریایی آمریکا یم پایگاه ایده آل به شمار آید. در جریان امضاء قرارداد این پروژه ، به چند تن از مقامات نظامی ایران ، رشوه های کلان داده شد که بعدا برخی آنها از جمله دریادار رمزی عطایی ، فرمانده نیروی دریایی وقت و چند تن دیگر از افسران به اتهام سوء استفاده و رشوه گیری دستگیر و محاکمه شدند.
ژنرال هایزر در اواخر کتاب خاطرات خود ضمن اشاره به شکست آمریکا در جریان پیروزی انقلاب اسلامی به تبعات آن می پردازد و می نویسد :"...در مورد حوادث سالهای 1978 و 1979 ما هنوز در حال پرداخت هزینه و خسارات آن هستیم...خیلی غم انگیز است که ما با داستان مرگ کارمان را ختم کنیم. ایالات متحده ، یک متحد نزدیک و قوی خود را که می توانست در خلیج فارس برای منافع غرب ثبات برقرار کند ، از دست داد. از دست دادن آن موجب شد تا میلیاردها دلار خسارت ببینیم ، زیرا مجبور بودیم که برای اتخاذ ترتیبات امنیتی خود منطقه خاورمیانه در سالهای بعد  به راههای دیگری متوسل شویم ... اگر ایران می توانست یک نیروی مهم دفاعی ایجاد نماید ، همانطور که در راه انجام آن بود ، می توانستیم میلیون ها دلار از این بابت ذخیره کنیم. مطمئنم اگر روابط نزدیک خود با ایران را از دست نمی دادیم و آن کشور همچنان به تقویت قدرت نظامی خود ادامه می داد ، ضرورتی نبود که ما این همه خرج کنیم تا نیروی واکنش سریع در خلیج فارس ایجاد نماییم. نیروهای ایران می توانستند  ثبات منطقه را تضمین نمایند و از منافع حیاتی آمریکا حمایت کنند. لذا بهای سقوط شاه برای آمریکا بسیار گزاف بوده است..."
او در آخرین جملات کتابش از عدم دخالت نظامی آمریکا به نفع شاه انتقاد می کند و می نویسد:"...در پایان این داستان تراژیک می خواهم دو سوال عمده در مورد مسئله دخالت در امور داخلی هر ملتی را مطرح کنم : اگر اخلاقا درست است که برای حفظ یک متحد وفادار در برابر حمله بیگانگان ، دخالت کنیم ، آیا حفظ یک متحد مستحق و وفادار برعلیه خرابکاران داخلی که از سوی عوامل خارجی برانگیخته شده و حمایت می شوند ، استحقاق کمتری دارد؟ اگر این کار صحیح باشد ، آیا نباید آن را قاطعانه و تمام و کمال با همه توان انجام دهیم؟ معتقدم که آمریکا می بایست این شیوه را اتخاذ می کرد . اگر آمریکا هدفی را دنبال می کند ، باید وسائل آن را نیز فراهم آورد."


خبر آنلاین