19 فروردین 1400
بیستم فروردین سالگرد رحلت حجتالاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی
چکیده:
با مشاهده تابلوی مدارس جامعه تعلیمات اسلامی در نقاط مختلف تهران و سایر شهرها ناخودآگاه نام حاج شیخ عباسعلی اسلامی به ذهن متبادر میشود. او شخصیتی بود که در پی سفر به برخی کشورها و دیدن اوضاع و احوال آنان، از جمله عوامل اصلی و زمینه ساز تسلط و سیطره استعمارگران بر ملتها را فقر فرهنگی آنان تشخیص داد و بر همین اساس، بیشترین سعی و همت خود را در جهت تعالی فرهنگی افراد جامعه به خصوص خانوادههای مذهبی قرار داد. مرحوم اسلامی مانند طبیبی دوّار از این شهر به آن شهر سفر میکرد و با بنای دبستانها، مدارس راهنمایی و دبیرستانهای اسلامی، نور و روشنایی را جایگزین جهل و ظلمت مینمود. ایشان در کنار این حرکت عظیم فرهنگی، به عنوان خطیبی برجسته و توانا با ایراد نطقهای کوبنده، رژیم شاه و ایادی آن را به باد انتقاد میگرفت و در مقاطع مختلف به آنچه وظیفه و تکلیفش بود، عمل مینمود. حمایت بی شائبه از فدائیان اسلام، همراهی با نهضت ملی شدن صنعت نفت، سفر به اقصی نقاط کشور به عنوان نماینده آیتالله کاشانی ، مخالفت با نخست وزیران سر سپردهای چون عبدالحسین هژیر و بالاخره همگانی با نهضت امام خمینی(ره) از جمله فعالیتهای اساسی وی به شمار میرود.
تولد و تحصیلات
مرحوم شیخ عباسعلی اسلامی در سال 1275ه.ش، 1313ه.ق، در شهر سبزوار، یکی از شهرهای استان خراسان رضوی به دنیا آمد. قرآن و دروس ابتدایی و مقداری از مقدمات علوم دینی را در شهر سبزوار آموخت و سپس برای تکمیل علوم و معارف اسلامی وارد حوزه مشهد مقدّس گردید. زندگی او تا سی سالگی در سبزوار و مشهد گذشت و از اساتید علوم دینی این دو شهر بهره فراوانی برد.
پس از بهرهگیری از محضر عالمان فرزانهای چون؛ آیتالله میرزا مهدی اصفهانی[1] آیتالله آقا زاده کفایی[2] و آیتالله حاج آقا حسین قمی[3] به زادگاه خود برگشت. تشکیل کلاسهای آموزش قرآن، تبلیغ معارف اسلامی و برپایی جلسات وعظ و خطابه از جمله اقدامات وی در این مقطع است. در سال 1305 ه.ش عازم عراق شده و در شهرهای نجف، کربلا و سامرا از حوزه درس بزرگان آنجا به ویژه شیخ آقا بزرگ تهرانی[4] کسب فیض نمود.
ایشان در هنگام تحصیلات در نجف اشرف براثر کثرت مطالعه و اشتغالات متنوع علمی مبتلا به عارضه درد چشم گردید و اطبا او را از مطالعه و نگاه کردن به صفحات کتاب بر حذر داشتند. او برای بهبود، مدتی را در کربلا ماند و سپس به سوریه رفت و چند ماهی را در دمشق گذرانید و از نزدیک با وضعیت مسلمانان آن دیار آشنا شد. بعد از بهبودی نسبی، به نجف بازگشت و رابطه گرم خود را با علما و روحانیون این شهر تجدید نمود. محیط فرهنگی و دینی شهر نجف تأثیر عمیقی بر زندگی و بینش دینی وی گذاشت و مسیر زندگی او را مشخص کرد.
مراجعت به ایران
مرحوم حجتالاسلام عباسعلی اسلامی پس از سالیان متمادی اقامت و تحصیل در عراق و تکمیل مدارج عالیه علمی با کوله باری از اندوختههای علمی در سال 1310 ش در حالی وارد ایران شد که اختناق و محدودیتهای فراوانی از لحاظ دینی توسط رضاخان بر ملت ایران حکم فرما بود و وی به پیروی از اربابان خود فشارهای مضاعفی بر حوزههای علمیه و روحانیون فراهم ساخته بود.
وی بعد از مراجعت به ایران مدتی را در شهرهای سبزوار، مشهد و بیرجند سپری کرد و مشغول تبلیغ و ارشاد و هدایت مردم گردید تا این که در سال 1313 ش عازم هندوستان شد و به مدت هفت سال در آن دیار مشغول تبلیغ و نشر احکام و معارف علوی گردید.
مسافرت به هندوستان
مسافرت عباسعلی اسلامی به هند از آنجا آغاز شد که وی در نجف اشرف با یکی از روحانیون سرشناس شهر «لکنهوی» هند به نام «نجم العلماء« که مؤسس مدرسهای به نام «مدرسه الواعظین«[5] بود، آشنا گردید. نجمالعلماء در آن زمان از علما و مراجع بزرگ نجف درخواست کرده بود تا عدّهای از روحانیان فاضل را جهت تقویت شعایر اسلامی شیعیان و پر بار کردن توان علمی و دینی دانش آموزان «مدرسه الواعظین» به هندوستان اعزام دارند.
مرحوم اسلامی ابتدا به فکر افتاد تا راهی سرزمین هندوستان شود؛ اما برخی از دوستان او را از این تصمیم منصرف کردند. وی بعد از مراجعت به ایران، همواره تصور سفر به هندوستان و دیدار از مدرسه الواعظین را همچون یک رویا در ذهنش داشت تا این که در سال 1313 ش با کمک و همکاری شوکتالملک عَلَم، حاکم بیرجند موفق به اخذ گذرنامه شد و با هدف تبلیغ احکام دین راهی سرزمین عجایب هند گردید و وارد شهر «لکنهو» شد و مورد استقبال «نجمالعلماء» مؤسس مدرسهالواعظین قرار گرفت.
از آن جایی که ایشان دارای معلومات فراوان علمی و دینی بود و نیز از نعمت قدرت بیان و شیرینی کلام و سخنوری بهرهمند بود، در محافل و مجالس علمی و فرهنگی و در میان شیعیان شهرهای مختلف خوش درخشید و به شهرت به سزایی دست یافت. او علاوه بر سخنرانیها، در نزد نجمالعلماء به تحصیل پرداخت و از شیوههای جدید و ابتکاری آموزشی مدرسه بهرههای فراوان برد و آشنایی کامل پیدا کرد.
الگو پذیری از مدرسه الواعظین
ورود عباسعلی اسلامی به هند زمانی اتفاق افتاد که این دیار تحت تسلط و سیطره انگلیس بود. در آن روزگار انگلیسیها تلاش داشتند برای پیشبرد اهداف استعماری خود لااقل بخشی از مردم هندوستان را با این اهداف هماهنگ کنند. به همین منظور، مدارس جدیدی برای آموزش دروس مورد نظرشان ساختند و کوشش گستردهای را صورت دادند تا با سنتهایی که به زعم آنان مانع پیشرفت هندوستان بود، مبارزه شود. بخشی از هندوها با انگلیسیها از در آشتی و مسالمت وارد شدند و فرزندان خود را برای فراگیری علوم و فنون جدید در مدارس انگلیسیها ثبت نام کردند.
تحولات فوق برخی از چهرههای شاخص شیعه هند را به فکر انداخت تا هم برای عقب نماندن از هندوها و هم آلوده نشدن به همکاری با اجانب بیگانه، مستقلاً مدارسی ایجاد کنند. هدف آنان از این کار، هم دست یافتن به علوم و فنون جدید و هم حفظ و نگه داری میراث و سنت دینی تشیع بود. تأسیس مدرسهای تحت عنوان «مدرسهالواعظین« در راستای تحولات فوق به دست توانای نجمالعلماء، عالم برجسته شیعه هند بود که دروس فقه، اصول و زبان انگلیسی و عربی، مقاله نویسی و... در آن تدریس میشد و دارای کتابخانه بزرگی بود که دانش آموزان از آن استفاده میکردند.
آموزش علوم و فنون جدید همراه با آموزش علوم اسلامی، خلّاقت و نوآوری علمی، شیوههای ابتکاری در آموزش و تربیت و اخلاق آموزشی و... در آن مدرسه، اسلامی واعظ را سخت تحت تأثیر قرارداد؛ به طوری که بعد از مراجعت به ایران «جامعه تعلیمات اسلامی» را بر اساس آن طرح موفق، پایهگذاری نمود و بسیار خوش درخشید.[6]
مهاجرت به تهران
عباسعلی اسلامی بعد از هفت سال اقامت در هند در سال 1319 ش به ایران آمد و کارهای خود را در مشهد آغاز کرد. ولی به دنبال لو رفتن اقدامات تبلیغی وی و شدت عمل مأموران رضاخان به ناچار در همان سال به تهران مهاجرت کرد.
جمعیت پیروان قرآن
شیخ عباسعلی اسلامی با اقامت در تهران، فصل نوینی از فعالیتهای خود را آغاز نمود. مشاهده وضعیت فرهنگی و اجتماعی شهر تهران وی را بر آن داشت که با همکاری برخی کسبه بازار و جمعی از مردم، «جمعیت پیروان قرآن» را بنا نهد. اساس کار جمعیت بر پایه امر به معروف و نهی از منکر بود. در جلسات مرتب و پی در پی جمعیت که در منازل افراد تشکیل میشد، ایشان که دیگر خطیبی زبر دست و توانا گردیده بود با بیانات خود به تبلیغ علیه مظاهر بیدینی و فساد میپرداخت. مجموعه سخنرانیهای وی در باره حجاب با استقبال کم نظیر مردم مواجه گردید به گونهای که چاپ و نزدیک به ده هزار نسخه از آن منتشر گردید. به دنبال انتشار این جزوه، فدائیان اسلام که رابطهای نزدیک و صمیمانه با شیخ عباسعلی داشتند[7]، به تبلیغ آن پرداخته و فعالیتهای خود علیه بیحجابی را وسعت بخشیدند.
از نکات بارز در فعالیتهای «جمعیت پیروان قران» حضور و سخنرانی رهبر فدائیان اسلام شهید سید مجتبی نواب صفوی در جلسات جمعیت است.[8]
اولین دستگیری
به دنبال تیراندازی به شاه[9] در دانشگاه تهران در پانزده بهمن سال 1327ش، اقدامات گستردهای نظیر اعلام حکومت نظامی، تیراندازیهای شبانه، دستگیری و تبعید افراد مظنون و... از سوی رژیم صورت گرفت. عباسعلی نیز به جهت فعالیتهایش تحت تعقیب قرار گرفته، دستگیر و مدتی بازداشت بود.
یکی از وعاظ معروف تهران در این باره میگوید:
«وقتی در دانشگاه به اعلیحضرت سوءقصد شد، من و چند نفر از وعاظ برای عیادت اعلیحضرت رفتیم. در آن موقع حاج شیخ عباسعلی اسلامی را گرفته بودند ما از اعلیحضرت وساطت کردیم که عباسعلی (حاج شیخ عباسعلی اسلامی)را جهت شفای خود مرخص بکنند. اعلیحضرت جواب داد: سه کیلو وزن پرونده حاج شیخ عباسعلی است که روی منبر به من فحاشی نموده و ناسزا گفته است.»[10]
مخالفت با عبدالحسین هژیر
با استعفای ابراهیم حکیمی[11] (حکیمالملک از اعضای لژ بیداری) از سمت نخست وزیری، عامل سرسپرده و مزدور انگلیس عبدالحسین هژیر[12]در خرداد سال 1327 ش عهدهدار این سمت گردید. او از نخستین روزهای نخست وزیریاش با مخالفتهایی از سوی آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی و فدائیان اسلام مواجه گردید. شیخ عباسعلی اسلامی در جریان این مخالفتها همواره در کنار این دو بزرگوار بود.
«روز 28 خرداد جاری(1327ش) در منزل سید ابوالقاسم کاشانی جمعیت زیاد بود... همه کس به خانه کاشانی وارد نمیشود. ورود به آن بایستی با اجازه نواب صفوی و دیگر رهبران حزب (فدائیان اسلام) باشد... در خانه سید ابوالقاسم کاشانی اهانت به آقای هژیر و مقامات مسئول که ایشان را روی کار آوردهاند زیاد میشود و همه دم از فداکاری میزدند و میگفتند: تا آخرین قطره خون ایستادگی خواهیم کرد... در صحن خانه شیخ عباسعلی اسلامی شروع به صحبت کرد و گفت: تاکنون مرسوم نبود که در این قبیل موارد طایفه نسوان شهید شود[13] وظیفه عموم مردم مسلمان است که دست به دست هم داده و شدیداً اعتراض نمایند وی با این بیانات از دولت هژیر شدیداً انتقاد نموده و گفت: «علت موافقت دربار با آقای هژیر موافقت ایشان با دادن مبلغ هنگفتی از خزانه دولت به سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی میباشد.»[14]
در ادامه این مخالفتها شیخ عباسعلی اسلامی با مشورت برخی از روحانیون به مجلس شورای ملی رفت و با درخواست پانزده نفر از وکلای مجلس، نطقی ایراد کرده و فضایی به نفع آیتالله کاشانی و علیه هژیر ایجاد نمود. این مبارزات تا اعدام انقلابی هژیر توسط اسلام ادامه داشت. پس از این واقعه آقای اسلامی را به جهت موضعگیریهای علنی و آشکارش علیه هژیر دستگیر و روانه زندان نمودند. با مشخص شدن عوامل اصلی ترور، پس از چند روز ایشان آزاد شد.[15]
جامعه تعلیمات اسلامی
تأسیس و راه اندازی جامعه تعلیمات اسلامی از جمله اقدامات اساسی و بنیادین حاج شیخ عباسعلی اسلامی در راستای مبارزه با فرهنگ وارداتی غرب و ترویج و اشاعه فرهنگ اسلامی بود. مطالعه اساس نامه جامعه تعلیمات اسلامی نشان میدهد بینان گذاران آن از نگرش علمی و عمیقی نسبت به تحولات آن روز برخوردار بودهاند. آنها حذف اخلاق و دین را از نهاد آموزشی کشور علت اساسی وضعیت نا به سامان آموزش و پرورش کشور میدانستند از این رو با گنجانیدن اصول اسلامی در دستور کار خود و تدوین کتب و جزوات درسی در راستای تعالیم دین و حاکم ساختن فضای مذهبی بر مدارس خود، به یکی از اقدامات اساسی در عرصه فرهنگ دست زدند تا این خلأ را جبران کنند.
جامعه تعلیمات اسلامی فعالیت رسمی خود را از سال 1328 ش شروع کرد و صاحب اساسنامه و مرام نامه گردید ولی همچنان که در اساس نامه آن آمده، آغاز به کار واقعی آن سال 1322 ش است. در واقع جامعه تعلیمات اسلامی ریشه در جلسات جمعیت پیروان قرآن داشت.
نخستین ردههای جمعیت پیروان قرآن در منزل حاج شیخ عباسعلی تشکیل شد. منزل وی ابتدا در بازار بود، از این جهت توانست با بسیاری از بازاریان متدین دوستی و رفاقت ایجاد کند. بازاریان با مشاهده تلاشها و زحمات طاقت فرسای حاج شیخ عباسعلی و نیز ارتباط وی با مراجع عظام روحانیون بزرگی چون آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی، به وی اعتماد کرده خدمات مالی فراوانی جهت تحقق اندیشههایش اهدا کردند. گذشت زمان بر رونق کلاسهای دینی اسلامی افزود و خانوادههای بسیاری علاقهمند شدند که فرزندان خود را جهت تعلیم و کسب اصول دینی به جمعیت پیروان قران بسپارند. با سرمایه برخی بازاریان ابتدا چند اتاق و پس از مدتی چند خانه اجاره گردید.
استقبال مردم، وی را به این فکر واداشت تا کوشش کند امتیاز یک مدرسه غیردولتی را کسب کند. مجوز رسمی برای تأسیس مدرسه در سال 1328 ش از سوی وزارت فرهنگ داده شد و نخستین مدرسه با عنوان مدرسه جعفری در میدان وحدت اسلامی تهران راهاندازی شد. به مرور بر تعداد این مدارس افزوده شد تا حدّی که بالغ بر 180 مدرسه پسرانه و دخترانه در مقاطع مختلف تحصیلی در تهران و سایر شهرستانها تأسیس گردید. جامعه تعلیمات، هیئت مدیرهای متشکل از 22 عضو اصلی و ثابت داشت که در صورت داشتن شایستگی به صورت مادامالعمر این مسئولیت را عهدهدار میشدند. اعضای اولیه این جمعیت عباسعلی اسلامی، محمد فولادی، حسین میرخان، ابوالقاسم میرزایی، محمد رضا رجایی و عبدالحسین یوسف زاده بودند. ترکیب اعضای نخستین هیئت مدیره، نشان میدهد که تشکیل "جامعه" درنتیجه اشتراک مساعی روحانیون، معلمان و بازاریان تهران صورت گرفت. در سالهای نخستین، هیئت مدیره جامعه تا اندازه زیادی توانست در انتخاب مواد درسی و گزینش معلمان، معیارهای موردنظر خود را پیاده کند. گرچه دروس و کتابهای علمی و فنی مصوب وزارت فرهنگ تدریس میشد، اما کتب مذهبی، ادبی و آنچه مربوط به علوم انسانی است توسط خود جامعه انتخاب و چاپ میشد. در تألیف کتب ویژه جامعه تعلیمات برخی از شخصیتهای برجسته حوزه و دانشگاه فعالیت میکردند. مثلاً استاد علامه سید محمدحسین طباطبایی کتاب تعلیمات دینی سال پنجم و ششم ابتدائی را نوشته بود که در آن به شیوههای ساده، اما دقیق اصول دین و مذهب و مختصری از تاریخ صدر اسلام تشریح شده بود. کتاب تربیت و تعلیم دینی که به قلم شهید حجتالاسلام دکتر محمد جواد باهنر، حجتالاسلام علی غفوری تدوین شده بود. از دیگر منابع مورد استفاده جامعه تعلیمات به حساب میآمد.
ساواک در گزارشهای مختلف و متعددی این مطلب را متذکر شده بود. گستره فعالیتهای جامعه تعلیمات اسلامی هیچگاه از چشم دستگاه امنیتی رژیم مخفی نماند. گزارشهای متعدد شهربانی و ساواک بیانگر این واقعیت است. در یکی از گزارشهای ساواک چنین آمده :
«در مدارس وابسته به تعلیمات اسلامی اصولاً تبلیغات و تعلیماتی به نفع شاهنشاه و برنامههای سیاسی کشور صورت نمیگیرد. و بیشتر کوشش میشود که دانش آموزان پایبند تعصب مذهبی باشند و ازلحاظ برنامههای تحصیلی، مدارس وابسته به جامعه در سطح عالی قرار دارند و اگر در کنترل کار این مؤسسات مراقبت شدید و همه جانبهای صورت نگیرد ممکن است با افزایش فوقالعاده، این مؤسسات مذهبی روزی دردسر برای کشور به وجود آورند.»[16]
از دیگر فعالیتهای جامعه تعلیماتی اسلامی میتوان به انتشار مجله تعلیمات اسلامی اشاره نمود. این مجله در واقع بیانگر افکار و اندیشههای گردانندگان آن بود. اولین شماره مجله بهصورت ماهنامه در فروردین سال 1331 منتشر شد. در هر شماره ضمن چاپ مقالات وزین و ارزشمند در موضوعات مختلف، گزارشی از فعالیتهای جامعه تعلیمات اسلامی ارائه میگردید. مجله جامعه تعلیمات به دلیل چاپ مقالهها و مطالب وزین و باارزش به سرعت با اقبال و توجه بسیاری از اقشار تحصیل کرده مذهبی مواجه شد. به گونهای که در بیشتر مواقع شمارههای آن چند روز پس از انتشار نایاب میشد به همین دلیل پس از مدتی به صورت آبونمان به فروش میرسید. صاحب امتیاز این مجله، دکتر مرتضی ملکی و مدیرمسئول آن حسینعلی گلشن بود.
برنامههای جنبی از قبیل کوهنوردی، مسابقات مختلف ورزشی، اردوهای تفریحی در باغهای کرج و برنامههای متنوع دیگر از برنامههای همیشگی جامعه تعلیمات برای مدارس بود که نقش زیادی در رفع خستگی و یک نواختی و ایجاد تنوع و انگیزه در دانش آموزان ایفا میکرد.[17]
همگام با آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی
شیخ عباسعلی اسلامی بارها به عنوان نماینده آیتالله کاشانی به شهرهای مختلف سفر کرده و در راستای منویات ایشان به تبلیغ پرداخت. از آن جمله در اوایل سال 1330 ش، به شهرستان تبریز سفر نمود. مسئولان امنیتی شهر به دیدارش رفته و نکاتی را در مورد حضور وی در تبریز و سخنرانیهایش به وی متذکر شدند، اما وی هیچ گونه توجهی به این تذکرات ننهاده و در منابر خود که روزها در مسجد جامع تبریز و شبها در دیگر مساجد بزرگ شهر برپا گردید به انتقاد شدید از وزرا، وکلای مجلسین سنا و شورا پرداخته و با سرزنش رضاشاه در مورد واقعه کشف حجاب و تغییر لباس، زمامداران کشور را نوکران امریکا و انگلیس معرفی نمود.[18]
در شهریور همان سال وی مجدداً به عنوان نماینده آیتالله کاشانی عازم استان فارس شد. در شهرهای مختلف این استان گروههای زیادی از مردم به استقبال وی آمدند. هدف از این سفر تشویق و آماده کردن مردم جهت طرفداری از نهضت ملی شدن صنعت نفت بود.
عباسعلی اسلامی در ادامه سفرهای تبلیغی خود به نمایندگی از سوی آیتالله کاشانی به استانهای اصفهان، خوزستان و کرمان رفته و با استقبال اقشار مختلف مردم روبرو گردید. وی با ایراد سخنرانی و خطابههای پرشور به روشنگری پرداخته و سیاستهای ضد مذهبی دربار را مورد تاخت و تاز قرارداد.
در سنگر مساجد
دهه 1330 شمسی برای حاج شیخ عباسعلی اسلامی، دوره سخنرانیهای آتشین در مساجد تهران، علیه وضعیت آشفته فرهنگی کشور و خصوصیات ضد مذهبی آن بود. مساجد از جمله مهمترین و یا شاید بزرگترین کانونهای دفاع از فرهنگ اسلام در برابر توطئهها و نغمههای ضد دینی در این زمان به حساب میآمد. مساجد بازار، بزازها، چهل ستون، هدایت، سیدعزیزالله، فخرالدوله، صدریه و... در شمار مهمترین مراکز دینی دوره مورد بحث است. مساجد مذکور، بارها محل سخنرانیهای حاج شیخ عباسعلی اسلامی به مناسبتهای مختلف بود. سخنان وی در این مساجد همراه با انتقاد و حملههای شدید علیه سیاستهای دولت در آن زمان بود. مثلاً در مجلس ختم یکی از بازاریان که در مسجد صدریه تهران در مورخه 12 / 2 / 1338 منعقد گردید، طبق معمول به سیاستهای رژیم تاخت و به گروهی که به دنبال مسافرت شاه به اروپا، جشنی ترتیب داده بودند، حمله کرد. چون برگزاری آن جشن مصادف با شهادت امام جعفر صادق (ع) بود. وی شخص محمدرضا پهلوی را کانون حملات و انتقادهای تند و تیز خود ساخت . در پی این سخنرانی، تیمور بختیار که در آن زمان ریاست ساواک را بر عهده داشت، دستور دستگیری و تبعید شیخ عباسعلی اسلامی به زاهدان را صادر نمود. [19]
مأموران ساواک جهت دستگیری به منزل وی رفتند ولی به جهت بیماری مقرر شد پس از بهبودی به ساواک مراجعه کند. پرونده اتهامی به دادستانی ارتش ارسال گردید و شیخ عباسعلی نیز به ساواک نرفت.در ادامه به جهت طولانی شدن موضوع، دستگیری ایشان منوط به ایراد مجدد مطالب علیه دستگاه دولت گردید و با وی نیز در این مورد اتمام حجت شد.
شیخ عباسعلی علیرغم تهدید ساواک به دستگیری در سخنرانی خود در مسجد لر زاده در مورخ 7 / 9 / 38 مجدداً شاه و اطرافیانش را به باد انتقاد گرفت:
«... اشخاص پست در این مملکت اشراف و بزرگان مملکت میباشند که دین ندارند و فکر دین نیستند، ما باید خودمان به فکر خودمان باشیم و نگذاریم که یک شخص لاابالی بر ما حکومت کند، وای بر مردمی که زمام امور مملکت وزندگیشان به دست شخص بیپدرومادری بیافتد...»[20]
در پی اظهار این مطالب، ساواک در مورخه 7 / 10 / 38 وی را احضار نمود:
«اخیراً نامبرده بیانات خیلی شدید در منابر و مساجد نموده که موجب تحریک مستمعین را فراهم و در تاریخ 6 / 10 / 38 به موجب اطلاع تلفنی آقای مرادیان به شیخ مذکور اطلاع داده شده در روز 7 / 10 / 38 ساعت 16:30حضور تیمسار ریاست معظم ساواک شرفیاب گردد ولی نامبرده از آمدن خودداری نموده است .»[21]
پس از خودداری وی از حضور در مقر ساواک، مأمور ساواک در منزل وی حاضر و تذکراتی را خصوص سخنان بهاصطلاح تحریک آمیزش به وی داد.[22]
سرانجام پس از سخنرانیهای تند و کوبنده متعددی که حاج شیخ عباسعلی اسلامی در مساجد مختلف ایراد نمود، ساواک در مورخه 20 / 10 / 39 وی را احضار و مورد بازجویی قرارداد. وی در بازجوئی مبنای گفتار خود را امر به معروف و نهی از منکر دانسته و با صراحت اعلام داشت: «گفتههای من چیزی جز متن قرآن کریم و احادیث دینی نیست» همچنین ضمن اشاره به انتصاب افراد معلوم الحال در رأس سازمانها و مراکز دولتی، وجود افرادی چون ثابت پاسال بهایی در رأس رادیو و تلویزیون را موجب ترویج فساد و فحشا دانست.»[23]
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341 شمسی و درج خبر آن در جراید تهران، که به موجب آن قید اسلام را از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برداشته و در مراسم تحلیف به جای قرآن کریم، کتاب آسمانی داده شده بود شیخ عباسعلی اسلامی یکی از علمای فعالی بود که در مخالفت با این لایحه اقدام کرد و سرانجام نیز تلاش و مبارزه آنان به نتیجه رسیده و دولت مجبور شد که خبر لغو این لایحه را در جراید اعلام نماید.
وی با سخنرانی در مجامع مختلف، ضمن تبیین موضوع، مخالفت مراجع و علما با این لایحه را اعلام داشت. همچنین یکی از افراد اصلی در تدوین و پخش اعلامیه جامعه اهل منبر تهران درباره تصویب نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی بود.
دستگیری مجدد
جمعی از متدینین شهر بندر انزلی در بهمن ماه سال 1341 شمسی از آقای اسلامی دعوت نمودند جهت وعظ و ارشاد اهالی به آن شهر مسافرت نماید. وی دعوت آنها را اجابت و در آن ایام که مصادف با ماه مبارک رمضان بود به ایراد سخنرانی در مسجد قائمیه آن شهر پرداخت. وی در سخنرانی خود سیاستهای اعمال شده از طرف رژیم شاه را به شدت مورد حمله قرار داد. مأموران امنیتی سراسیمه اقدام به دستگیری و بازداشت وی نمودند. پس از دستگیری پرونده وی جهت تعقیب به دادگاه عادی تیپ رشت ارسال و ایشان نیز با صدور قرار وجه الکفاله به مبلغ پنجاههزار ریال پس از حدود یک ماه آزاد شد و پس از آزادی در روز عید فطر همان سال به محضر امام خمینی (ره) شتافت و هنگام سخنرانی مشهور معظم له، در کنار ایشان حضور داشت. امام خمینی (ره) در این سخنرانی، ابتدا نمایش رفراندوم شاه را مورد انتقاد قرارداد. سپس در ادامه سخنان خود فرمود:
«.. سران مملکت بیدار شوند و در سیاست خود تجدید نظر کنند. به جای قانون شکنی و به زندان کشیدن علما و محترمین، در مقابل درخواست ملت تسلیم شوند و به این حقیقت توجه کنند که با سرنیزه نمیتوان ملت را ساکت و تسلیم کرد. با زور و سرنیزه نمیتوان روحانیت را از وظائفی که اسلام به عهده آنان گذاشته، بازداشت. اگر آقای اسلامی [حاج شیخ عباسعلی اسلامی] را نگذاشتند در تهران منبر برود، دیدند که ایشان در بندر پهلوی [ انزلی] منبر رفتند و حقیقت را در آنجا بیان داشتند. اگر در بندر پهلوی از ادامه سخنان ایشان جلوگیری کردند، شک نداشته باشند که ایشان سخنان خود را در جای دیگر دنبال خواهد کرد و هر جا که فرصت پیدا کنند، مطالب را به گوش مردم خواهد رساند...»[24]
پس از حمله وحشیانه کماندوهای رژیم شاه به مدرسه فیضیه در دوم فروردین سال 1342 شمسی، شیخ عباسعلی اسلامی با ارسال تلگراف برای امام خمینی (ره)، ضمن محکوم کردن این اقدام ننگین به همدردی با ایشان پرداخت. امام خمینی (ره) در پاسخ چنین فرمودند:
«جناب آقای اسلامی خطیب محترم، از اظهار همدردی در این فاجعه عظیمه که به اسلام و مسلمین وارد شد متشکرم. دولت با اعمال خلاف انسانی، روی چنگیز را سفید کرد.»[25]
قیام پانزده خرداد
شیخ عباسعلی اسلامی از جمله وعاظی بود که در قیام خونین پانزده خرداد لب به سخن گشوده و با خطابههای پرشور و اعتراضآمیز خود، همگام با سایر علما و روحانیون نقش آفرین بود. وی در روزهای قبل از واقعه در حسینیه شهر ری و نقاط دیگر سخنان تند و مهیجی علیه دستگاه پهلوی بیان کرد. رواج فساد و فحشاء در کشور، محدودیت و فشار بر علما و توهین به مقدسات دینی از جمله انتقادهای وی به رژیم بود. روابط دوستانه شاه و اسرائیل از جمله محورهای حملات وی و دیگر وعاظ و خطبا علیه رژیم بود.
اظهارات شیخ عباسعلی اسلامی در ساعت 11 روز 14 / 3 / 42 در تکیه میدان شهر ری به گوشهای از روابط با اسرائیل میپردازد:
«روزنامهها و مجلات عکسهای لخت رقاصهها را گراور مینمایند ولی دولت جلوگیری از صدور و نشر نشریات و اعلامیهها و احکام قران و دستورات علماء مینماید که باید شبها منت یهودیها را بکشیم تا اعلامیهها را چاپ نمایند. یهودیها را آزاد میگذارند ولی علماء و روحانیون در منبر و غیره آزاد نیستند تا بتوانند احکام دین را برای مردم بگویند و از مسئولین تکایا التزام و تعهد میگیرند که احکام قران را نگویند اگر ما را بکشند ننگها از دامن شما پاک نخواهد شد با سر نیزه ما را وادار مینمایند که رو به دیکتاتوری برویم باید به ریش این دولت خندید و مثالهایی از اسرائیل و حضرت لوط بیان و اضافه کرده که دانشجویانی که در خارج تحصیل میکنند و کردهاند با عقاید نصرانیها پرورش یافته و به شما حکومت میکنند.»[26]
گزارش این سخنرانیها پیوسته توسط مأموران، به ساواک ارسال میشد و به همین دلیل در یک اقدام هماهنگ در مورخه 15 / 3 / 42 شیخ عباسعلی اسلامی و جمعی دیگر از علما به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت دستگیر و روانه زندان شهربانی گردیدند.[27]
قرار بازداشت وی پس از شش هفته به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران تبدیل و از زندان آزاد شد و پس از آزادی علیرغم خطرات و تهدیدهای موجود در اولین فرصت در اوایل مردادماه، به دیدار امام خمینی (ره)شتافته؛ عشق و علاقه خود به امام را آشکارتر ساخت و زندان و شکنجه را حقیرتر از آن دانست که بتواند بین او و مرادش فاصله ایجاد کند. با وجود اینکه نباید از تهران خارج میشد، به مشهد رفت. ساواک مشهد وی را احضار و دستور مراجعت هر چه سریعتر وی به تهران را ابلاغ نمود. پس از شهادت شهیدان طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی توسط رژیم شاه، در مجلس ختم این دو، شرکت و سخنرانی نمود. در این مجلس که با حضور عده کثیری از بار فروشان و کارگران و اهالی جنوب شهر در مسجد فروتن واقع در خیابان خراسان تهران تشکیل شد، وی با بر شمردن خصلتهای پسندیده آن دو شهید به روح آنها درود فرستاده و از خداوند برای آن ها طلب مغفرت و آمرزش نمود.در پی مسافرت ایشان به اهواز جهت سخنرانی و وعظ در همان ساعات اولیه ورود، ساواک وی را احضار و از هر گونه سخنی که احیاناً باعث ایجاد تشنج و تحریک مردم شود، بر حذر داشت.
زندان مشهد
عباسعلی اسلامی در راستای تلاشهای روشنگرانه خود در مرداد ماه سال 1343 شمسی عازم مشهد شد. وی در سخنرانی خود در منزل آیات عظام سیدمحمدهادی میلانی و سیدحسین قمی ضمن تبیین وضع جامعه اظهار داشت:
«احکام دین از دست رفته، کلام خدا پایمال گردیده، کفر دنیا را فرا گرفته، امر به معروف و نهی از منکر از بین رفته و رباخواری در بین مردم رواج پیدا کرده ما این قدر بیچاره و درمانده شدهایم که دست گدایی پیش اجنبیان دراز میکنیم و گندمهای پوسیده آنها را بهعنوان صدقه برای ما میفرستند، من خود شاهد بودم که این گندمها چگونه فاسد شده بود و بوی نامطلوب آن از مسافت بعید به مشام میرسید. امریکا و انگلیس هستی ما را به یغما برده و ما را به روز سیاه نشاندهاند... همه این کارهای خلاف به کمک و وسیله یک عده زمامدار خائن انجام میگیرد. مردم بیدار شوید و مبارزه کنید که قرآن را از ما گرفتند.»[28]
اظهارات فوق منجر به دستگیری و بازداشت وی در مورخه 2 / 6 / 43 گردید. دادگاه عادی ارتش وی را به سه ماه حبس تأدیبی در زندان مشهد محکوم نمود.
ایشان پس از تحمل سه ماه دوران سخت زندان در مورخه 4 / 9 / 43 آزاد و راهی تهران شد. ساواک تهران که دیگر به سر سختی و پایبندی وی نسبت به عقاید و رفتارش پی برده و هر گونه تهدید زندان و تحت فشار قرار دادن را در مورد وی امتحان کرده و به نتیجه نرسیده بود، از همان ابتدای ورود به تهران، وی را تحت نظر و مراقبت گرفت.[29] بیش از بیست روز از آزادی ایشان نگذشته بود که در سخنرانی خود ضمن تشبیه شاه به افرادی چون هارونالرشید و منصور دوانقی که حکومتهای خود را بر پایه حبس و تبعید بنا نهاده بودند، مردم را تشویق به مبارزه با ظلم و ستمگری نمود. وی ضمن تشریح مصائب و سختیهایی که در زندان مشهد بر وی گذشته و باعث بیماریش گردیده، برای سلامتی امام خمینی (ره ) دعا نمود و از خداوند خواست همه دشمنان وی را نابود کند.
ادامه فعالیتها
شیخ عباسعلی اسلامی طی سالهای دهه چهل، همچون گذشته در محافل و مجالس مختلف شرکت نموده و با ایراد سخنرانی نسبت به برنامهها و سیاستهای رژیم در مواقع مختلف عکسالعمل نشان داد. در رمضان سال 1343 ش (دی و بهمن)به همراه برخی وعاظ دست به تلاش منظم و سازمان یافتهای زد تا با سخنرانیهای پیاپی، پیام نهضت امام خمینی (ره) را زنده نگه دارند. از گزارشهای ساواک چنین برمیآید که تمام اقدامات و سخنان وی تحت نظر بوده است. مسافرتها، روضهخوانیها، سخنرانیها و وضعیت مدارس جامعه تعلیمات اسلامی توسط عوامل ساواک پیگیری میشد.
با آغاز دهه پنجاه، عباسعلی اسلامی با توجه به اینکه دیگر نمیتوانست بنا به دستور ساواک به منبر رود؛ فقط در جلسات روضه خوانی منزل خود که سابقهای طولانی داشت منبر میرفت. از خرداد ماه سال 1350 تا چند سال پس از آن، جلسات هفتگی وعاظ شمیرانات در منزل وی تشکیل میشد. در گزارشهای ساواک طی سالهای پایانی عمر رژیم پهلوی، از وی بهعنوان یکی از طرفداران آیتالله خمینی نامبرده شده است. در آبان 1351 شمسی به لبنان سفر کرد و با بسیاری از ایرانیان مجاهد و مبارز که در لبنان اجتماع کرده بودند، ملاقات کرد. وی موفق به دیدار و ملاقات طولانی با امام موسی صدر شد. فعالیتهای مدام و مسافرتهای پیوسته وی به کشورهای مسلمان بیش از پیش ساواک را نسبت به وی خشمگین ساخت. وی در سال 1355 شمسی ممنوعالخروج شد به طوری که حتی با صدور گذرنامه او جهت زیارت مکه مخالفت شد. به این ترتیب وی در سالهای پایانی رژیم شاه بهرغم گذشت هشتاد سال از عمرش، از منظر ساواک و رژیم شاه، فردی معترض و خرابکار به حساب میآمد که درنتیجه هم ممنوع المنبر و هم ممنوع الخروج گردید.[30]
وفات
حجتالاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی در 20 فروردین سال 1364 ش در سن 89 سالگی دار فانی را وداع گفت و پس از تشییع و اقامه نماز توسط آیتالله العظمی گلپایگانی در جوار حضرت فاطمه معصومه (سلامالله علیها) در قم صحن بزرگ به خاک سپرده شد.[31]
پینوشتها:
[1] آیتالله میرزا مهدی اصفهانی فرزند میرزا اسماعیل در سال 1263 ه ش در اصفهان متولد شد. وی از محضر اساتیدی چون پدرش (در سیر و سلوک )، آخوند ملا محمدکاظم خراسانی (اصول)، سید محمدکاظم یزدی (فقه)، سید احمد کربلایی (اخلاق)، سید علی قاضی(سیر و سلوک) و سید جمالالدین گلپایگانی بهرهمند شد؛ و از بزرگانی چون آیتالله محمدحسین نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی، ضیاءالدین عراقی و عبدالکریم حائری یزدی اجازه اجتهاد دریافت نمود. وی مدت زیادی را به امر تدریس اشتغال داشت که ثمره آن شاگردان فاضل و برجستهای نظیر آیتالله آقا میرزا هاشم قزوینی، آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی ، حاج میرزا جواد آقا تهرانی و... بود. وی علاوه بر تقریرات دروس اساتید خود رسالهای به نام "غایةالمنی و معراج القرب و اللقاء" و مباحثی درباره قرآن کریم نگاشته است. میرزا مهدی اصفهانی به همراه چند تن از علمای معاصر خود چون آیات عظام سید محمود شاهرودی و سید جمالالدین گلپایگانی اولین دوره درس میرزای نائینی را طی جلساتی طولانی مورد بحث و بررسی قراردادند. وی در سال 1325 ش دار فانی را وداع گفته و در دار الضیافه مشهد به خاک سپرده شد.
[2] آقا میرزا محمد ملقب به آقا زاده کفایی فرزند آخوند ملا محمدکاظم خراسانی در نیمه شعبان سال 1294 ق در نجف متولد شد. وی پس از اخذ اجازه اجتهاد از پدرش در سال 1325 ق به خراسان آمد و در مشهد اقامت گزید. وی در استقرار مشروطیت بسیار کوشید. او یکی از مخالفین جدی برنامههای استعماری رضاخان بود. در فاجعه مسجد گوهرشاد ایشان به عنوان یکی از رهبران قیام دستگیر و به یزد تبعید شد و پس از چهارده ماه مجدداً به مشهد بازگشت و چندین روز محبوس گردید و سپس به تهران انتقال داده شد و در دادگاه فرمایشی به اعدام محکوم شد ولی بعداً این حکم لغو شد. وی در محاکمه مجدد به اقامت اجباری در تهران محکوم شد و در تهران به دستور رضا خان و توسط عوامل او به شهادت رسید. از آثار وی میتوان به "القضاء و الشهادة " و حاشیه بر کفایة الاصول آخوند خراسانی اشاره نمود. وی در 13 ماه ذیعقده سال 1356 ق دار فانی را وداع گفته و در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری به خاک سپرده شد.
[3] آیتالله العظمی حاج آقا سیدحسین قمی در خانوادهای که همه از اهل علم و فضیلت بودند در سال 1282ق متولد شد. پس از گذراندن مراحل مقدماتی و سطح علوم اسلامی در تهران و قم عازم نجف اشرف گردید. در آنجا در محضر بزرگانی چون آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، علامه سید مرتضی کشمیری، آیتالله میرزا محمد تقی شیرازی کسب فیض نمود. در ادامه به مشهد مقدس مراجعت و حوزه درس تشکیل داد. پس از واقعه مسجد گوهرشاد به تهران منتقل و از آن جا به عراق تبعید شد. پس از ده سال به قصد زیارت به ایران مراجعت نمود که مورد استقبال مردم و علما قرار گرفت. آیتالله قمی در سال 1326ش دارفانی را وداع گفته و در نجف اشرف به خاک سپرده شد.
[4] شیخآقا بزرگ تهرانی محمد محسن بن علی بن محمدرضا بن محسن علیاکبر ( 11 ربیعالاول 1293 13 ذیالحجه 1389 ق ) فقیه و کتاب شناس شیعی امامی در تهران زاده شد. پدر و پدربزرگش از روحانیون این شهر بودند. جد بزرگش حاج محسن بازرگان بود و به یاری منوچهر خان معتمدالدوله گرجی، نخستین چاپخانه ایران را بنیاد نهاده بود.آقابزرگ تحصیلات مقدماتی خود را در مدرسه دانگی آغاز کرد و در مدرسه فخریه (مروی) ادامه داد. ادبیات عرب را نزد شیخ محمدحسین خراسانی و شیخ محمدباقر معزالدوله، منطق را نزد میرزا محمدتقی، سطوح اصول را نزد سید عبدالکریم مدرسی، سید محمدتقی تنکابنی و شیخ محمد تقی نهاوندی، سطح فقه را نزد محمدتقی گرکانی و شیخ علی نور ایلکایی آموخت و اندکی ریاضیات نیز نزد میرزا ابراهیم زنجانی فراگرفت . همچنین به مطالعاتی در تاریخ ادبیات و رجال حدیث پرداخت. وی در 10 جمادیالثانی 1315 ق برای ادامه ادامه تحصیل به نجف رفت و از این تاریخ تا 1329 ق در این شهر نزد حاج میرزا حسین نوری، شیخ محمد طه نجف، سید مرتضی کشمیری، حاج میرزا حسین خلیل، آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، سید احمد حائری تهرانی، میرزا محمد علی چهاردهی، سید محمد کاظم یزدی و شیخ الشریعه اصفهانی به کسب دانش پرداخت. در 1329 ق به کاظمین رفت و به منظور تدوین بزرگترین دایرهالمعارف کتابشناسی شیعی، یعنی الذریعة الی تصانیف الشیعه به تحقیق و تتبع پرداخت. چندی بعد به سامرا رفت و ضمن ادامه کار خود در مجلس درس میرزا محمد تقی شیرازی نیز حاضر شد. در 1335 ق به کاظمین بازگشت دو سال در آنجا ماند و باز به سامرا رفت.آقا بزرگ پس از یک بیماری طولانی در نجف اشرف درگذشت و بر طبق وصیتش در کتابخانه خود که آن را برای استفاده علما و طلاب وقف کرده بود به خاک سپرده شد.
[5] مدرسه الواعظین: این مدرسه برای تعلیم و تربیت جوانان و دانش آموزان شیعه در نظرگرفته شده بود و وظیفه اصلی آن آشنا کردن دانش آموزان با علوم و فنون جدید، به همراه آموزش تعالیم و اصول دینی بود. در این مدرسه علاوه بر دروس فقه و اصول، برخی از دروس جدید نظیر زبان انگلیسی، مقالهنویسی و... تدریس میشد.
[6] محمد تقی ادهم نژاد، «شیخ عباسعلی اسلامی،مبلّغ نواندیش»، مجله مبلغان، شماره 98، آذر و دی 1386، صفحه117-115.
[7] حجتالاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383، سند مورخه 6 / 2 / 39، صفحه 119-120.
[8] جلال الدین فارسی، زوایای تاریک، انتشارات حدیث، چاپ اول، 1373، صفحه 13 به نقل از جامعه تعلیمات اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[9] در 15 بهمن سال 1327، ناصر فخرآرایی خبرنگار روزنامه «پرچم اسلام» در مقابل دانشکده حقوق دانشگاه تهران محمدرضا پهلوی را هدف گلوله قرارداد. شاه از این واقعه جان سالم به دربرد. پس از این حادثه در تهران حکومت نظامی برقرار و احمد خسروانی معاون ستاد ارتش، فرماندار نظامی تهران شد. دولت، حزب توده را غیرقانونی اعلام کرد و حکومت اقدام به بازداشت عده زیادی از مخالفان دولت نمود.
[10] حجتالاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی به روایت اسناد ساواک ، همان، مقدمه، صفحه 12.
[11] ابراهیم حکیمی (حکیمالملک): در سال 1288 ش در تبریز متولد شد. پدرش میرزا ابوالحسن حکیم از اطبای دربار بود. وی پس از انجام تحصیلات مقدماتی به پاریس رفته و به سنت خانوادگی تحصیل طب را آغاز نمود. مظفرالدین شاه در اولین سفر به اروپا در پاریس ابراهیم را به خدمت در دربار استخدام کرده و او را با خود به ایران آورد. ابراهیم پس از ورود به تهران جزء پزشکان دربار سلطنتی شد و بعد از مرگ عمویش لقب "حکیمالملک " گرفت. پس از صدور فرمان مشروطیت و تشکیل مجلس اول حکیم الملک به نمایندگی مجلس انتخاب شد. او در مجلس ، تحت تأثیر نطقهای "سید حسن تقی زاده" قرار گرفت و چون هر دو آذربایجانی و در تشکیلات فراماسونری عضو لژ بیداری و پیرو استعمار انگلیس بودند بین آنها رفاقت و دوستی ایجاد شد و بعد به مریدی و مرادی کشید. این دو، متجاوز از 60 سال در تمام مسائل سیاسی همکاری نمودند. حکیمالملک پس از ایجاد استبداد صغیر به اروپا رفت و در آنجا بر ضد "محمدعلی شاه " شروع به فعالیت نمود. پس از خلع محمدعلی شاه حکیمالملک دوباره به ایران آمده و در تشکیل شورای عالی نمایندگان فعالیت کرد. این شورا اداره امور مملکت تا ورود ولیعهد را به عهده داشت . حکیمی سه مرتبه نخستوزیر، دو نوبت وزیر دربار، مدتی ریاست مجلس سنا سه دوره نماینده مجلس شورا و سه دوره نماینده مجلس سنا، هشت مرتبه وزیر معارف، پنج نوبت وزیر مالیه و دو بار وزیر کشور و یکبار هم وزیر خارجه و عالیه و پیشه و هنر بود. سرانجام وی در سال 1338 ش در سن 92 سالگی درگذشت.
[12] عبدالحسین هژیر فرزند محمد در سال 1281 ش در تهران متولد شد. وی پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و مترجم زبانهای روسی و فرانسوی بود. در سال 1318 مدیر کل وزارت دارایی شد و پس از مدت کوتاهی به معاونت بانک ملی برگزیده شد. پس از شهریور 1320 وارد سیاست شد. در کابینه فروغی وزیر پیشه و هنر بود. در کابینه اول علی سهیلی و احمد قوام همین سمت را.عهدهدار بود. در کابینه دوم سهیلی وزیر راه شد پس از سقوط کابینه ابراهیم حکیمی با تلاش و توصیه اشرف پهلوی به نخست وزیری رسید. در آبان 1327 از نخست وزیری کناره گرفت. در انتخابات مؤسسان دوم که در اردیبهشت 1328 تشکیل یافت نماینده تهران شد و سرانجام در 28 تیرماه 1328 به سمت وزیر دربار تعیین شد. هژیر به جهت وابستگی کامل به انگلستان و اجرای سیاستهای استعماری این کشور در مورخه 13 آبان 1328 در مجلس روضهخوانی و عزاداری دربار در مسجد سپهسالار هدف گلوله شهید سید حسین امامی عضو فدائیان اسلام قرار گرفت و روز بعد درگذشت.
[13] در خرداد 1327 از سوی آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی تظاهراتی علیه عبدالحسین هژیر ترتیب داده شد. این تظاهرات از سوی نیروهای شهربانی سرکوب گردید و عدهای کشته و زخمی شدند. در آن زمان شایع شد که زنی نیز در تظاهرات کشته شده است. (گزارشهای شهربانی ج اول ص 301 به نقل از جامعه تعلیمات اسلامی مرکز انقلاب اسلامی )
[14] گزارشهای محرمانه شهربانی(8-1327 ه.ش)، ص172 به نقل از جامعه تعلیمات اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[15] مجله یاد، تهران، بنیاد تاریخ ایران، شماره 18، صفحه 23.
[16] حجتالاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی، همان، سند مورخه 11 / 10 / 44، صفحه 274.
[17] ر.ک: روزنامه جام جم، شماره 97، پنجشنبه 3 مهر 1382.
[18] حجتالاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی، همان، سند مورخه 15 / 4 / 1330، صفحه 3.
[19] همان، سند مورخه 14 / 2 / 38، صفحه 83-82.
[20] همان، سند مورخه 9 / 9 / 38، صفحه 92.
[21] همان، سند مورخ 12 / 10 / 38، صفحه 97-96.
[22] همان، سند مورخه 16 / 10 / 38، صفحه 99-98.
[23] همان، سند مورخه 20 / 10 / 39، صفحه 156-151.
[24] ر.ک : صحیفه امام مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره ) جلد 1، صفحه ۱۵۱.
[25] حجتالاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی همان، سند مورخه 20 / 9 / 40، صفحه 172-170.
[26] همان، سند مورخه 16 / 3 / 42، صفحه 226.
[27] همان، سند مورخه 15 / 3 / 1342، صفحه 222.
[28] همان، سند مورخه 19 / 6 / 43،صفحه 263-261.
[29] همان، سند مورخه 4 / 9 / 43، صفحه 267.
[30] همان، مقدمه، صفحه 25-23.
[31] همان، مقدمه.
منابع:
-حجتالاسلام حاج شیخ عباسعلی اسلامی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383.
-جلالالدین فارسی، زوایای تاریک، انتشارات حدیث، چاپ اول، 1373.
-جامعه تعلیمات اسلامی (آیتالله شیخ عباسعلی اسلامی و نقش آن در انقلاب اسلامی)، حمید کرمی پور، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰.
-صحیفه امام موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره ) جلد 1، 1378.
-مجله مبلغان، محمد تقی ادهم نژاد، «شیخ عباسعلی اسلامی،مبلّغ نواندیش)، شماره98، دی 1386.
- مجله یاد، تهران، بنیاد تاریخ ایران، شماره 18.
مرکز بررسی اسناد تاریخی