15 خرداد 1399
نعمت الله نصیری و قیام پانزدهم خرداد
نعمت الله نصیری در مرداد ماه سال 1289 در روستای سنگسر از توابع شهرستان سمنان متولد شد. پدرش محمد (عمید الممالک) و مادرش زرین تاج خانم نام داشت. پدرش در روستاهای سمنان «چارواداری» می کرد. نعمت الله و برادرش عنایت الله از فقر و استیصال، برای اشتغال، سمنان را ترک کردند و به تهران آمدند. نصیری در سال 1303در تهران، خانه شاگرد یک یهودی به نام سلیمان خان شد و در نزد ارباب یهودی خود، مقداری سواد مقدماتی آموخت. بعد از آن یک خانواده بهایی سرپرستی او را عهده دار شدند و نصیری را به مدرسه گذاشتند. نصیری چند سالی را نزد این خانواده گذراند و سپس با حمایت های مالی این خانواده بهایی وارد دانشکده افسری شد.
نصیری در سال 1311ش، به دانشکده افسری وارد شد و پس از طی تحصیلات مقدماتی و عادی در سال 131۳ ش به درجه افسری نائل گردید. روزی که مراسم پایان دوره تحصیلی و اعطای درجه افسری به او، به اتمام می رسد، وقتی از دانشکده بیرون می آید در حوالی پل امیربهادر بدون دلیل کشیده محکمی زیر گوش یک عابر بینوا می خواباند. به طوری که کلاه از سر مرد می افتد. وقتی هم دوره یی او به نام سرهنگ سعیدی دلیل این عمل غیر مترقبه را سوأل می کند نصیری جواب می دهد: «من این لباس را تن کرده ام که بتوانم راحت زیر گوش مردم بزنم وکسی هم صدایش در نیاید.»
نصیری در مصاحبه رادیو و تلویزیونی در تاریخ 2/7/1354، انجام داده در مورد مدارج دولتی خودش چنین گفته است: «دوران خدمتی من از مهر 1313شروع شد و در یکم مهرماه 1313ش به درجه افسری ستوان دومی رسیدم و مدارج خدمتی من از ستوان دومی ارتش، فرماندهی دسته گروهان، گردان، هنگ شروع شده است.»
نصیری در ابتدا یک افسر رتبه پایین در گارد شاهنشاهی می شود، وی یک مدت در پاسدار خانه ی جلوی درب ورودی کاخ سعدآباد خدمت می کرد. در این پاسدارخانه پایین ترین درجه در بین افسران را داشت. در سعد آباد یک اصطبل وجود داشت که اسب های خانواده سلطنتی در آن نگهداری می شدند. این محل از زمان رضا شاه ساخته شده بود در زمان رضا شاه یک مهتر کرمانشاهی و یک مهتر ترکمن از اسب ها نگهداری و تیمار می کردند. بعد از رضا شاه آدم های مختلفی مسؤلیت آن جا را بر عهده گرفتند اما زمانی که خانواده سلطنتی متوجه می شوند یک افسر جوان به نام نعمت الله نصیری که قبلاً چاروادار بوده به دستور تاج الملوک، وی را از پاسدار خانه به قسمت اصطبل منتقل، وجزء مسئولین اصطبل قرار دهند. نصیری به سبک کاوالیه های (سرباز سواره نظام) فرانسوی لباس می پوشید و چون زن و زندگی نداشته همان جا در اصطبل می خوابید. نصیری در آن موقع 25سال یا 26 سال سن داشت و برادرش عنایت الله نیز به خواهش او در دربار استخدام وجزو کارگران کاخ سعدآباد شد.
نصیری ده سال اول خدمات نظامی اش که خدمت در مشاغل مختلف نظامی از جمله فرمانده دسته مسلسل سنگین، فرمانده دسته و گروهان دانشکده افسری، معاون دانشکده تکمیلی بود، را دردانشکده افسری گذراند. سپس در سال 1323ش با ارتقاء به درجه سرگردی فرمانده گردان 2هنگ 18 کرمان شد وپس از چندی فرمانده گردان مستقل سیرجان گردید. غلامرضا مصور رحمانی در کتاب خاطراتش درباره ی نصیری زمانی که فرمانده گردان پیاده ی سیرجان بوده چنین می نویسد: «در سیرجان یک گردان پیاده پادگان وجود داشت به فرماندهی نعمت الله نصیری، او ومن یکدیگر را از دبیرستان نظام و دانشکده افسری می شناختیم و هم دوره بودیم، نعمت سوسگی لقبی بود که هم دوره ای ها به مناسبت تیرگی رنگ چهره اش به او داده بودند. او بین رفقای هم کلاسی به پخمگی و به خصوص به بزدلی معروف بود. طرز کارش در گردان سیرجان آنطور که ما شنیدیم و دیدیم پسندیده بود.» بر اساس این گفته می توان گفت که گر چه نصیری به پخمگی و بزدلی معروف بوده اما وفاداری او به شاه و خدمات صادقانه به حکومت پهلوی در همه مناصب محول شده به او شاه کلید وی در صعود به پست های مدیریتی کشوربوده است.
نصیری در سال 1326ش با اخذ درجه سرهنگ دومی به تهران انتقال یافت و به ترتیب فرمانده گردان پیاده دانشکده افسری، فرمانده دوره ی تکمیلی و معاون رسته پیاده دانشکده افسری، رئیس ستاد دژبان مرکز و فرمانده دانشکده پیاده شد. در سال 1329ش ابتدا به فرماندهی هنگ پیاده پهلوی وسپس با درجه سرهنگی به فرماندهی گارد شاهنشاهی منصوب گردید. بعد از کودتای 28 مرداد در تاریخ 29 مرداد ماه سال 1332به درجه سرتیپی نائل شد. در1 مهر ماه سال 1336 به درجه سرلشکری نائل گردید و در مهر ماه 1339 به سمت معاونت ژنرال آجودانی و در14 آذرماه همان سال به جای سرتیپ امیر انصاری به سمت ریاست شهربانی کل کشور منصوب گردید. در 28 مرداد ماه سال 1341 به مناسبت روز 28 مرداد به درجه سپهبدی ارتقاء یافت و از آن پس به ترتیب در خرداد ماه سال 1342 به سمت فرماندار نظامی تهران و حومه، و در 10 بهمن ماه سال 1343 به سمت معاونت نخست وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور منصوب گردید. در تاریخ 11 مهرماه سال 1350 به درجه ارتشبدی نائل گردید. با اوج گیری امواج انقلاب اسلامی، نصیری در تیرماه 1357 از ریاست ساواک بر کنار شد و به عنوان سفیر به پاکستان اعزام گردید. رژیم پهلوی در عقب نشینی گام به گام خود در برابر انقلاب، نصیری را به تهران فرا خواند و در 16آبان 1357 او را بازداشت کرد. نصیری در 22 بهمن 1357 توسط مردم اسیر شد و در 26 بهمن 1357 به حکم دادگاه انقلاب اسلامی تیر باران گردید. در این مبحث به ریاست نصیری بر شهربانی و اقدامات او در مواجهه با قیام پانزده خرداد پرداخته می شود.
ریاست نصیری بر شهربانی کل کشور
نصیری قبل از ریاست بر ساواک بر سازمان های اطلاعاتی و مراجع انتظامی و امنیتی موازی با ساواک ریاست داشته است ازجمله فرماندهی گارد شاهنشاهی که بعد از این منصب در سال 1339 ش به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شد. در این جا وظایف شهربانی و اقدامات اجرایی نصیری در زمان ریاست بر شهربانی گفته می شود.
پس از سقوط رضا شاه دستگاه شهربانی به طور کلی و اداره ی تأمینات و پلیس سیاسی (آگاهی) آن به طور خاص اعتبار پیشین را از دست داده و تا مدت ها پلیس سیاسی و اداره آگاهی شهربانی منفعل باقی ماند. این روند تا پایان دوران نخست وزیری مصدق با نوساناتی چند ادامه داشته است. در پی کودتای 28 مرداد 1332 و حوادثی که به دنبال آن در عرصه سیاسی، اجتماعی، کشور رخ داد، بار دیگر شهربانی مورد توجه جدی قرار گرفت و تشکیلات آگاهی و اطلاعاتی آن همگام با فرمانداری نظامی و رکن 2 ارتش در تعقیب و سرکوب مخالفان سیاسی رژیم مشارکت فعالی داشت. با تشکیل ساواک، شهربانی هم به تدریج دوران رکود و انفعالش، را پشت سر نهاده و در رقابتی تنگاتنگ با این سازمان جدید، وظایف پلیسی – اطلاعاتی و امنیتی گسترده ای بر عهده گرفت. این روند تا واپسین دوران سقوط رژیم پهلوی کماکان ادامه یافت. در این میان، شاه چنان که مرسومش بود، همواره افراد رقیب و مخالف یکدیگر را در رأس شهربانی و ساواک قرار می داد تا از نتایج این انتصاب آگاهانه بهره گیرد. از شهریور 1332 افراد زیر به ترتیب در رأس شهربانی قرار گر فتند:
1- سرلشکرعلوی مقدم از شهریور 1332 تا شهریور1339
2- سرتیپ امیر انصاری از شهریور تا آبان 1339
3- سرلشکر نعمت الله نصیری از 14 آذر 1339 تا بهمن 1343
4- سپهبد محسن مبصر از بهمن 1343 تا دی 1349
5- سپهبد صدری از دی 1349 تا مرداد 1352
6- سپهبد صمدیانپور از مرداد 1352تا 1357.
شهربانی علاوه بر امور اطلاعاتی- امنیتی و کارآگاهی داخلی، در بخش ضد اطلاعات نیز فعالیت می کرد، فعالیت های اطلاعاتی- ضد جاسوسی آن تا حد زیادی موازی با اقدامات ساواک بود. تا قبل از تأسیس ساواک اداره زندان های کشور مستقیماً تحت کنترل شهربانی بود. در تشکیلات شهربانی هم بخش مخصوصی تحت عنوان اداره زندان وجود داشت که بر تمام زندان ها و بازداشت گاههای شهربانی در سراسر کشور مدیریت می کرد. پس از گسترش فعالیت ساواک، برخی از مهم ترین زندان های کشور در اختیار آن قرارگرفت و در عین حال زندان ها و بازداشت گاههای پیدا و پنهان بسیاری ساخته شد که مستقیماً از سوی ساواک اداره می شد. در زندان های تحت مدیریت شهربانی هم، ساواک نفوذ قابل توجهی به دست آورد، تا جایی که در اواخر رژیم پهلوی تقریبا در تمامی زندان های کشور مأموران ساواک حضور داشتند و صرفاً امور اداری و حفاظتی زندان ها برعهده شهربانی بود و این خود موجبات افتراق و رقابت میان مأموران ساواک و شهربانی را فراهم می آورد. به همین دلیل از همان آغاز تشکیل ساواک، همواره رؤسای آن با رؤسای وقت شهربانی رقابتی تمام نشدنی داشتند که گاه تا حد دشمنی طرفین هم می رسید. چنان که در دوران ریاست بختیار بر ساواک، سپهبد علوی مقدم رئیس وقت شهربانی از مخالفان سرسخت او محسوب می شد و در بسیاری از امور اطلاعاتی – امنیتی تا حد کنترل یکدیگر پیش می رفتند.
منصوب شدن نصیری بر ریاست شهربانی کل کشور در 14 آذر ماه 1339 مصادف بود با دوره ی ریاست سرلشکر حسن پاکروان بر ساواک. پاکروان چندان مورد توجه شاه نبود، لذا در دوره ی ریاست او، شاه هنوز اتکای کاملی بر ساواک نداشت. به نظر می رسد که در این دوره چهار ساله، شهربانی در ایجاد امنیت در داخل، جایگاه مهم تری داشته و فرد قابل قبول تری چون نعمت الله نصیری بر شهربانی ریاست می کرده و روش های خشن او بیش از هر روش دیگری مطلوب شاه بود. لذا در دوره ی ریاست حسن پاکروان بر ساواک، سپهبد نصیری رئیس وقت شهربانی، سخت با او مخالف بود. در این دوران که مصادف با نا آرامی های دوران به اصطلاح انقلاب سفید و قیام 15 خرداد و حوادث مربوط به آن بود، به ویژه نصیری رئیس شهربانی برای از اعتبار انداختن پاکروان رئیس ساواک از هیچ کوششی فرو گذار نمی کرد؛ عاقبت هم تلاش های نصیری بر ضد پاکروان به ثمر نشست و او توانست در اواخر سال 1343 با عزل پاکروان به ریاست ساواک منصوب شود. و در دوران ریاست نصیری بر ساواک رقابت ساواک و شهربانی گسترش چشمگیر تری یافت.
نصیری در مصاحبه رادیویی و تلویزیونی خود در تاریخ 2/ 7/ 1354 که از او سؤال شده بود که مقایسه ایی بکنید بین زمانی که شما مقام ریاست شهربانی را داشته اید با شهربانی 50 سال قبل گفته: «من یا هر کسی کاری نکردیم، ما همه خدمتگزاری بودیم در اجرای منویات ملوکانه و کار فوق العاده ای نکردیم که بگوییم چه کاری کردیم، هرچه بوده و هر کاری کردیم سعی کردیم نیت شاهنشاه را اجرا کنیم.» همچنین در مقایسه شهربانی با 50 سال گذشته اظهار داشته: «شهربانی با 50 سال قبل قابل قیاس نیست چیزی نبوده که بشود آن را با الآن قیاس کرد. شهربانی، ارتش، ژاندارمری سازمان هایی بوده اند که تحت سرپرستی افسران خارجی اداره می شد رضا شاه کبیر مدارسی را به وجود آورد و تأسیساتی را به وجود آورد و افسرانی را به خارج اعزام کردند، افسر تربیت کردند و حالا خود ایرانی ها اداره می کنند.»
آغاز نهضت اسلامی:
فعالیت سیاسی امام خمینی به سال های بعد از شهریور 1320 بر می گردد. امام پس از شهریور 1320 عملاً وارد مبارزه سیاسی با رژیم پهلوی شدند و با انتشار کتاب کشف الاسرار به انتقاد از حکومت رضا خان و همچنین محمدرضا شاه پرداخت و مبارزه سیاسی خود را علیه حکومت شاهنشاهی شروع کرد.
امام خمینی با بینش عمیق خود به مطالعه و تحلیل جامعه ایران پرداخت و معایب دوران رضاشاه و همچنین محمدرضا شاه را بررسی کرد. از دید امام هیچ تفاوتی بین دوران رضا شاه و پس از او وجود نداشت. زیرا جز کنار رفتن رضاخان از رأس قدرت و حاکمه و بر کناری تعداد معدودی از مهر های کم اهمیت رژیم ، هیچ گونه تغییر اساسی در ساختار و مناسبات سیاسی – فرهنگی گذشته به وجود نیامده بود. لذا امام خواهان اقدامات اساسی در جهت خارج کردن عوامل رژیم از دستگاه اداری کشور و تغییر قوانین ظالمانه گذشته بود همچنین اصلاح وضعیت ارتش و اصلاح و پاکسازی ابزارها و مجاری فرهنگی که در زمان رضاخان و پس از وی عامل ترویج فساد اخلاقی و نشر بی عفتی در جامعه بوده اند، را ضروری می دانستند. امام در آن دوران آیت الله بروجردی را تنها شخصیتی می دانست که می توانست به عنوان مرجع شیعه رهبری انقلاب همه جانبه ای را علیه محمدرضا شاه به عهده به گیرد ولی آیت الله بروجردی بر اساس ادله ی خاص خود تا حد ممکن از دخالت در سیاست احتراز می کرد و امام به دلیل احترامی که برای آیت الله بروجردی قائل بودند تا زمانی که ایشان زنده بودند، سکوت اختیار کردند و به تربیت شاگردانی انقلابی و آگاه بسنده کردند.
ساواک از همان واپسین روزهای حیات آیت الله بروجردی مراقبت های خود را بر مراکز دینی و حوزوی با حساسیت بیشتری پی گرفت. ساواک و حکومت نگران تبعات پیش بینی نشده ناشی از احتمال فقدان آیت الله بروجردی بودند. به همین دلیل مأموران ساواک در تهران و سایر شهر های بزرگ، هرگونه واکنش علما و شیعیان ایران را نسبت به آیت الله بروجردی و موضوع مرجعیت پس از ایشان به دقت بررسی می کردند. حکومت که امیدوار بود پس از درگذشت آیت الله بروجردی طرح های انقلاب سفید را چنان که دلخواه آمریکا بود اجرا کند، در تلاش بود در موضوع انتخاب مرجع آتی، خود را دخیل کرده و از مطرح شدن مراجعی که بیم مخالفت آنان با حکومت و طرح های در دست اجرایش وجود داشت، جلوگیری کند. به همین دلیل، بلافاصله پس از رحلت آیت الله بروجردی، ساواک در تمام مساجد، تکایا و مراکزی که به مناسبت رحلت ایشان، مراسم ختم و عزاداری برگزار شده بود، حضور یافت و با هماهنگی نیرو های انتظامی و پلیس و نیز دوایر دولتی و حکومتی، طرح های خود را اجرا کرد. نمایندگانی از طرف دربار و شاه که از سوی ساواک هدایت می شدند، در تمام مراحل دفن، عزاداری و ختم آیت الله بروجردی حاضر بودند تا چنین القا کنند که شاه موضوع مرجعیت جهان تشیع را با علاقمندی دنبال می کند.
شاه بلافاصله پس از رحلت آیت الله بروجردی، با ارسال تلگراف تسلیت خطاب به آیت الله حکیم در نجف، قصد داشت مرجعیت شیعیان را از ایران به خارج از مرزهای کشور منتقل کند. و امیدوار بود مرجع آتی برخلاف آیت الله بروجردی بر سر راه حکومت او مانع کمتری ایجاد کند و حکومت پهلوی و ساواک تصور می کردند که با انتقال مرجعیت از ایران به خارج از مرزهای کشور، علما و روحانیون دیگر امکانی برای مخالفت و مبارزه با حکومت نخواهند داشت. اما روند حوادث چنان که دلخواه ساواک و حکومت بود پیش نرفت و علما و روحانیون ایران با پشتیبانی مردم، ابتکار مبارزه با طرح های آمریکایی را به دست گرفتند و بعد از رحلت آیت الله بروجردی، زمینه برای فعالیت امام به وجود آمد و با تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، گام در راه مبارزه گذاشتند و با همراهی دیگر مراجع و طلاب جوان حوزه به مقابله با حکومت شاه پرداختند.
- لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی
نقطه آغاز برنامه های اصلاحات شاه که به طور مشخص در کابینه علم به اجرا گذاشته شد لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی بود. با انتصاب اسدالله علم به نخست وزیری و قصد حکومت برای اجرای جدی تر طرح انقلاب سفید، کنترل ساواک بر مخالفان فزونی یافت و رفتار علما و روحانیون و واکنش احتمالی آنان در قبال برنامه های جدید حکومت با حساسیت و دقت بیشتری مورد توجه قرار گرفت. تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و تغییر موادی از قانون انتخابات در 16 مهر ماه 1341 به رغم تمهیدات امنیتی گسترده ساواک، با واکنش شدید علما و روحانیون مواجه گردید. در عصر همان روز که خبر تصویب لایحه در روزنامه منتشر شد علما در منزل آیت الله حائری جلسه ای تشکیل دادند. در آن جلسه امام، آیت الله گلپایگانی، آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله شریعتمداری و چند نفر دیگر از علما و مراجع قم حضور داشتند. علمای مذکور پس از چند ساعت بحث و تبادل نظر تلگراف هایی برای شاه فرستادند و نگرانی خود را از خطر عظیمی که دیانت اسلام و قرآن را تهدید می کرد، ابراز داشتند و خواستار لغو تصویب نامه شدند. شاه تا شش روز به قصد اهانت جواب آن ها را نداد و بعداً نیز طی تلگرافی، از خودش سلب مسئولیت کرد. لذا علمای قم تلگراف هایی به علم زدند که تند ترین آن ها تلگراف امام بود که تصویب لایحه را مخالف شرع مقدس و مباین صریح قانون اساسی دانست.
ساواک برای ایجاد اختلاف بین علما و روحانیون و نیز فریب مخالفان، به اقدام دیگری دست زد. نمایندگانی به ملاقات برخی علما فرستاده شدند تا چنین القا کنند که حکومت موضوع انجمن های ایالتی و ولایتی را به این دلیل با سر و صدای زیاد مطرح کرده که مخالفت علما را از موضوع مهم اصلاحات ارضی به جای دیگر منحرف کند و برنامه اصلاحات ارضی بدون مخالفت جدی اجرا شود. ساواک قصد داشت با این گونه تحلیل های ناروا، علما را در برابر مردم قرار داده و آنان را طرفدار بزرگ مالکان، خوانین و مخالف مردم محروم کشور قلمداد کند. علاوه بر علمای قم علمای تهران ودیگر شهرستان ها و نیز علمای عراق، نارضایتی و نگرانی خود را از تصویب نامه مذکور ابراز داشتند و آن را خلاف اسلام و قانون اساسی دانسته، خواستار لغو آن شدند. با درایت امام خمینی (س) مخالفت با لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی با جدیت دنبال شد و به عقب نشینی دولت و حکومت انجامید و نهایتاً در 7 آذر 1341 اسدالله علم نخست وزیر، این لایحه را ملغی اعلام کرد. اما امام آن را کافی ندانسته و خواهان درج خبرآن در مطبوعات شد که نهایتاً موضوع به تاریخ 10 آذر در مطبوعات بازتاب یافت. حرکت هماهنگ علما که به نهضت دو ماهه روحانیون شهرت یافت بدین ترتیب با پیروزی قاطع به پایان رسید.
- انقلاب سفید و رفراندوم شاه و اقدامات نصیری
پس از پیروزی نهضت دو ماهه روحانیون در ناکام گذاشتن لایحه انجمن های ایا لتی و ولایتی رژیم به این فکر افتاد که برنامه ی دیگر خود را صرفنظر از مخالفت های داخلی اجرا کند. بنابراین شاه اصول شش گانه ای را که آمریکا دیکته کرده بود که بعد ها به اصول شش گانه انقلاب سفید مشهور شد اعلام کرد. که این 6 اصل عبارت بود از: اصلاحات ارضی، ملی کردن جنگل ها، فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضی، سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها، دادن حق رأی به زنان، تشکیل سپاه دانش. شاه در غیاب مجلس، برآن شد آن را به رفراندوم بگذارد و ساواک برای جلوگیری از مخالفت های عمومی و برگزاری موفق این رفراندوم در تلاش بود و سرلشکر حسن پاکروان برای جلوگیری از مخالفت علما و روحانیون، در آستانه برگزاری رفراندوم، با برخی از علما دیدار و گفتگو کرد و ضمن تشریح مفاد برنامه های اصلاحات انقلاب سفید اجرای آن را به نفع جامعه ایرانی و مردم مسلمان کشورارزیابی کرد. پاکروان با امام خمینی ملاقات کرد تا نظر مساعد ایشان را نسبت به برگزاری رفراندم 6 بهمن 1341 جلب کند، اما پاسخ امام منفی بود. امام در روز 2 بهمن 1341 طی اعلامیه ای برگزاری رفراندوم را بر خلاف قانون اساسی و عملی اجباری ارزیابی کرده و آن را تحریم کرد. به دنبال آن علما و روحانیون بسیاری در شهرهای مختلف و به ویژه در تهران و قم، از نظر ایشان تبعیت کرده و از تحریم رفراندوم حمایت کردند. دانشجویان دانشگاه تهران نیز در حمایت از علمای اسلام به تظاهراتی علیه شاه پرداختند که با حمله نیروهای ساواک مواجه شدند و پس از اشغال دانشگاه، نیروهای نظامی و انتظامی و مأموران ساواک سراسر تهران را به تصرف خود در آوردند و از هرگونه اجتماع و مخالفتی جلوگیری کردند. روز سوم بهمن 1341 بازار قم نیز به دنبال اعلامیه های مراجع و آگاهی بازاریان از وقایع ناگوار تهران تعطیل شد. در روز 4 بهمن شاه به اصرار حسن ارسنجانی از پلیس و گارد خواست تا قم را برای دیدار او و نطقی در صحن آماده کنند و سپهبد نعمت الله نصیری رئیس شهربانی و غلامعلی اویسی فرمانده گارد شاه در رفت و آمد های پی در پی، قم را زیر پوشش کامل امنیتی قرار داده، و حتی سلاح های سنگین اطراف قم آماده نگه داشتند. شاه که برای قدرت نمایی در برابر مخالفان رفراندوم، وارد قم شد. برخلاف انتظار با واکنش سرد مردم شهر و نیز بی توجهی علما و روحانیون مواجه شد و پس از ایراد یک سخنرانی سراسر اهانت آمیز به روحانیت شهر را ترک کرد. ساواک که نتوانسته بود با توسل به راه های مسالمت آمیز علما و روحانیون را از مخالفت با رفراندوم باز دارد، در روزهای منتهی به برگزاری رفراندوم به خشونت متوسل شد و همگام با سرکوب دانشجویان و گروه های سیاسی مخالف رفراندوم، به ضرب و شتم بسیاری از طلاب و روحانیون مخالف در تهران و قم و سایرشهرهای کشور دست زده و بسیاری را دستگیر کرد. مراکز تجمع و سخنرانی در مساجد و تکایا و نظایر آن تحت محاصره قرار گرفته و سیاست رعب و وحشت در پیش گرفته شد. با توسل به برخی روحانیون موافق حکومت، تلاشهای ناموفقی نیز در ایجاد اختلاف میان مخالفان رفراندوم انجام شد. بالاخره در 6 بهمن 1341 و در حالی که تدابیر امنیتی و پلیسی شدیدی در سراسر کشور حاکم بود و مخالفان سیاسی، مذهبی حکومت(علما ،روحانیون،نهضت آزادی و ...) با توسل به خشونت تحت فشار قرار گرفته بودند، رفراندوم دلخواه حکومت برگزار شد. به رغم تبلیغات حکومت، مردم بسیاری در رفراندوم شرکت نکردند در همان حال بسیاری از رأی دهندگان نیز در فضای رعب آوری که ساواک و دیگر نیروهای حکومت ایجاد کرده بودند اجباراً و از روی ترس در پای صندوق های رأی حاضر شدند. در روز رأی گیری، سایه سنگین حضور ساواک در نقاط مختلف کشور به چشم می خورد. ساواک که روز رأی گیری تمهیدات امنیتی و پلیسی گسترده ای اندیشیده بود، با هماهنگی سایر دوایر حکومتی و دولتی از جمله شهربانی، طرفداران حکومت را با وسیله نقلیه عمومی به حوزه های رأی گیری منتقل می کرد و با تبلیغات گسترده، حضور به اصطلاح چشمگیر مردم را در انتخابات نمایش می داد. ولی بسیاری از حوزه های رأی گیری در شهرهای بزرگی چون تهران و قم خالی از رأی دهندگان بود. اما بعد از برگزار ی رفراندوم، شاه اعلام کرد که اکثریت مردم به آن رأی موافق دادند اما حوادثی که در آغاز سال 1342 رخ داد، عکس این را نشان داد. بدین ترتیب سال 1341 در حالی به پایان رسید که ساواک رعب و وحشتی تام در کشور ایجاد کرده بود و علما و روحانیون مخالف حکومت، سخت تحت فشار قرار گرفته و بسیاری از آنان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و راهی زندان های قزل قلعه و قصر شدند. دستگیر شدگان حدود یکصد و پنجاه نفر بودند که از طرف ساواک در بهمن سال 1341 و بعد از رفراندوم شاه دستگیر و زندانی شدند. که محل بازداشت آن ها قزل قلعه بوده است، اما به علت کثرت زندانیان و همچنین رقابت شدید بین سپهبد نعمت الله نصیری رئیس شهربانی و سرلشکر پاکروان رئیس ساواک، تعدادی از دستگیر شدگان به زندان قصر برده شدند. زندان قزل قلعه در اختیار ساواک و زیر نظر سرهنگ جناب، رئیس زندان بود و به وسیله سربازها اداره می شد. اما زندان قصر زیر نظر نصیری بود که وضع آن نامناسبی داشت، زیرا نه اجازه فرستادن غذا از سوی خانواده ها داده می شد و نه وضع غذای زندان خوب بود و همچنین طرز برخورد مأمورین با افراد خانواده زندانیان نیز نامناسب بود. در زندان قصر از زمان دستگیری تا پایان سال 1341، اجازه ملاقات به خانواده ها داده نشد و پس از آن هم به دستور نصیری اجازه ملاقات از پشت میله ها صادرگردید که شدیداً مورد اعتراض زندانیان قرارگرفت و ملاقات را تحریم کردند. در حالی که در زندان قزل قلعه وضع بهتر بود و اجازه ملاقات هم وجود داشت.
- حادثه مدرسه فیضیه و اقدامات نصیری:
در روزهای پایانی سال 1341 در حالی که ساواک به دنبال برگزاری رفراندم، بر سخت گیری های خود افزوده بود، امام خمینی، بر مخالفت های آشکار بر ضد حکومت ادامه داد و تصریح کرد که از تهدیدات ساواک و حکومت ابایی ندارد و مبارزات خود را بر ضد حکومت تشدید خواهد کرد. امام در واپسین روزهای سال 1341، طی اعلامیه ای شدید اللحن، نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد واز علما، روحانیون و مردم مسلمان کشور دعوت کرد تا در مخالفت با ا قدامات حکومت و انقلاب سفید، تزلزلی به خود راه ندهند. به دنبال اعلامیه امام، علما و روحانیون بسیاری از نظرات او پیروی کرده، طی اعلامیه هایی تصریح کردند که مردم مسلمان، سال 1342 عید نخواهند داشت. در روز دوم فروردین که مصادف با شهادت امام جعفر صادق (ع) بود، در مدرسه فیضیه قم مراسم سوگواری بر پا بود. رژیم برای انتقام گرفتن از ملت و روحانیت، عده ای از مأمورین خود را با لباس مبدل به مدرسه فیضیه فرستاد تا در مراسم اخلال به وجود آوردند. نیروهای پلیس و ساواک پس از به هم زدن مراسم، شروع به ضرب و شتم مردم و طلبه ها کردند و تعداد زیادی را مجروح و تعدادی را هم شهید کردند. محسن مبصر در کتاب خود که نقدی برخاطرات حسین فردوست است در این باره می نویسد: «نصیری در آن زمان من را به معاونت انتظامی خود در شهربانی منصوب کرده بود، و شماری از سربازان گارد شاهنشاهی را با پوشاک غیر نظامی در روزی که قرار بود مدرسه فیضیه تظاهرات بر پا شود به آن جا فرستادیم وآن سربازان روز دوم فروردین 1342 به مدرسه ی فیضیه ریختند و با طلبه ها کتک کاری کردند و در آن روز تعدادی از طلبه ها کشته شدند.» حمله به مدرسه فیضیه طرحی بود که عاملان سرکوب قیام های مردمی پی ریزی کرده بودند و این افراد بی شک کسانی نبودند جز نعمت الله نصیری رئیس شهربانی و اسدالله علم نخست وزیر که تحت حمایت شاه دست به انجام آن زده بودند
این اعمال باعث شد که مبارزه روحانیت و در رأس آن ها امام با دستگاه جدی تر شود. امام در اطلاعیه ای این مسأله را برای مردم بیان کرد و بدین وسیله شاه را مورد حمله قرار داد. با حمله به مدرسه فیضیه، حوزه های علمیه سراسر کشور به اعتراض برخاستند، بازارها بسته شد. روحانیون اعلام داشتند که جلسات درس تعطیل است و برای اقامه ی نماز جماعت به مسجد ها نمی روند، جلوگیری از انعکاس خبر غیرممکن بود، نهضت آزادی و جبهه ملی در اطلاعیه هایی اعتراض خود را به گوش مردم رساندند، آیت الله حکیم، جانشین آیت الله بروجردی در رهبری شیعیان جهان، با ارسال تلگراف هایی برای علمای قم، از آنان دعوت به مهاجرت به عراق کرد. ساواک قم مأمور شد که پیشاپیش موافقت دولت را با این مهاجرت به علما اطلاع دهند. اما امام در یک واکنش فوری، ضمن اعلام مخالفت خود با مهاجرت، که خواست رژیم هم بود. به شاه و علم اعلام جنگ داد. دیگر آشتی ممکن نبود و اعلامیه امام مبنی بر شاه دوستی یعنی غارت، چون بمب در سراسر کشور ترکید، و هزاران نسخه از آن تکثیر شد و امام در این اعلامیه تند و قاطع به شاه توصیه کرده بود که اگر حسن نیت دارد، مسببان حادثه فیضیه را دستگیر، دولت علم را سرنگون کند. شاه هم که قصد عقب نشینی نداشت دستور داد تا کارت تحصیلی همه طلاب لغو و آن ها به خدمت سربازی اعزام شوند، به دنبال این دستور دهها کامیون در خیابان های قم و مشهد و اصفهان صف کشیدند و طلاب گروه گروه به خدمت سربازی اعزام شدند. امام به آن ها پیام فرستاد که از این فرصت استفاده کنند و با فنون نظامی آشنا شوند. همچنین ساواک پیوسته در تلاش بود از انتشار و پخش اعلامیه ها و متن سخنرانی های امام خمینی در سطح کشور جلوگیری کنند؛ تلاشی که به ندرت با موفقیت قرین می شد.
همچنین از جمله اقدامات دیگر ساواک برای جلوگیری از گسترش نا آرامی ها پس از واقعه فیضیه، بهره گیری از موقعیت روحانیون محافظه کار و نیز موافق حکومت برای مقابله با مخالفان بود، ساواک در بررسی های خود به این نتیجه رسیده بود که با پرداخت مبالغی پول به روحانیون و طلابی که دچار مشکلات اقتصادی بودند، می توان بین طلاب و روحانیون، طرفدارانی برای حکومت دست و پاکرد.
ساواک تلاش می کرد تا تشکل هایی علی الظاهر مذهبی، تحت عناوین مختلف با اعلامیه ها و اقدامات پر سرو صدای دیگر، ضمن حمایت از شاه و انقلاب سفید او، حملات و انتقادهای تندی متوجه علما و روحانیون مخالف حکومت سازند. تلاش ساواک برای تحبیب علما و روحانیون در شهرهای مختلف، طی روزهای منتهی به آغاز ماه محرم در اوایل خرداد 1342 افزایش یافت. ساواک می دانست که با آغاز ماه محرم، مخالفت علما و روحانیون شدت خواهد گرفت از جمله علما و روحانیون سرشناسی که ساواک برای جلوگیری از گسترش بحران سیاسی و مخالفت امام خمینی و طرفداران ایشان از وی بهره گرفت، آیت الله سید کاظم شریعتمداری بود. حسن پاکروان و سپهبد نصیری رئیس وقت شهربانی، طی ملاقات هایی، از وی خواستند در بحران پیش آمده نقش بازدارنده بر عهده گیرد وآیت الله شریعتمداری تلاش های قابل توجهی برای جلوگیری از مخالفت های صریح و بی پروای امام خمینی (س) با حکومت انجام داد، اما برخلاف انتظار ساواک و حکومت توفیقی کسب نکرد.
محرم که فرا رسید مردم مسلمان با تدارک دسته های عزاداری، و یافتن وعاظ و سخنرانان مبارز و شجاعی که از قم اعزام شده بودند آماده مبارزه بودند و رژیم هم با آماده باش به کماندوها، بسیج پلیس ضد شورش، در حال آماده باش به سر می برد. تا عاشورا با درگیری های پراکنده گذشت. در ایام محرم مأمورین ساواک مجالس عزاداری را کاملاً تحت مراقبت داشتند و نتیجه مراقبت را به شرح زیر اعلام کردند. در مجلس روضه خوانی منزل قائم مقام الملک رفیع، حاج اشرف کاشانی مطالبی پیرامون بی حجابی و مبارزه با ظلم وستم و اعتراض به رفتاری که نسبت به علما شده سخنرانی نمود. در مجلس روضه خوانی منزل آیت الله بهبهانی که آقای موسوی شیرازی سخنرانی کردند ابتدا حملات تندی به اسدالله علم و نعمت الله نصیری کرد و در تجلیل و حمایت از امام خمینی سخنانی گفت و همچنین مأموران در مورد مطرح شدن اجتماع طرفداران نهضت آزادی و جبهه ملی و دستجات مذهبی در مسجد ابوالفتح، خیابان کاخ و بازار تهران و انجام تظاهرات علیه رژیم پهلوی در آن جلسه خبر دادند.
در شب عاشورا، به اشاره دولت، شعبان جعفری( بی مخ) دسته یی از چاقو کشان و افراد تعلیم دیده در باشگاه خود را اطراف مسجد ابوالفتح تهران آماده کرده بود. اما هر دسته یی که فرا می رسید تصویری از امام هم با خود داشت. با نخستین یورش دار و دسته ی شعبان جنگ و درگیری شد. آن شب دانشجویان و دانشگاهیان نیز به بازاریان پیوستند، صف مردم فشرده تر شد و شعارها هر لحظه سیاسی تر می شد. شاه، اسدالله علم، حسن پاکروان و نعمت الله نصیری را به کاخ فرا خواند. دستور شدت عمل صادر کرد. پاکروان رئیس ساواک خود را به شهر ری رسانده، از آن جا با قم تماس گرفت، وحشت خود را از درگیری های فردا عاشورا بیان داشت. پاکروان از ابتدا با شدت عمل مخالف بود ولی نصیری عقیده بر شدت عمل داشت و شاه که از میانه روی پاکروان دلخوش نداشت نعمت الله نصیری را مسئول این کار قرار داد. نصیری به شاه گزارش داده بود که جمع طرفداران امام خمینی بیش از دو هزار نفر در تهران نیست و نصیری برای بر چیدن توطئه به قصد دستگیری امام به عده ای از افراد خریداری شده جبهه ملی تعلیم داد که فردای عاشورا به صف دستجات ملحق شده و شعارهای سیاسی بدهند. به دنبال عملی شدن این کار اعلامیه شهربانی دائر به جلوگیری از ادامه برگزاری مراسم مذهبی صادر گردید و زمینه برای دستگیری امام خمینی فراهم شد.
یکی دیگر از اقدامات نصیری برای پیشبرد اهداف شاه و رژیم پهلوی جلوگیری از سخنرانی امام و همچنین جلوگیری از تظاهرات مردم قم، و در اختیار گرفتن گردان سرباز و اعزام آن گردان برای سرکوب مردم قم بود. محسن مبصر در کتابش نوشته: «بامداد روز 13 خرداد1342 سپهبد نصیری، رئیس شهربانی کل کشور، من را که معاونت انتظامی شهربانی را برعهده داشتم به دفترش فرا خواند و گفت: امروز قرار است یکی از روحانیون به نام آیت الله روح الله خمینی در قم به منبر برود، از دولت و اصلاحاتی که در دست اجرا هستند، انتقاد و به آن ها اعتراض کند؛ چون آگاهی داریم که او در سخنرانی خود قصد تحریک مردم را دارد، به شما مأموریت می دهیم که هرچه زودتر خود را به قم برسانید و ترتیب کار را به گونه ای بدهید که مردم پس از شنیدن سخنان تحریک آمیز وی دست به اغتشاش نزنند.»
به دستور نصیری یگانی از لشکر گارد که در پادگان علی آباد مستقر بود، برای حسن انجام مأموریت در اختیار مبصر قرار می گیرد. آن چه از مبصر خواسته شده بود. جلوگیری از قیام مردم پس از سخنرانی امام بود. هنگامی که مبصر به قم می رسد، به شهربانی می رود و تصمیم می گیرد اقداماتی را صورت دهد تا شاید مانع سخنرانی امام گردد. وی با این اندیشه به اداره آگاهی قم دستور می دهد تا تلاش کنند گفتگوی تلفنی مستقیمی با امام برقرار شود. در تماس تلفنی که با امام انجام می دهد می گوید: «من یک سربازم و مأموریت دارم که امروز از هرگونه بی نظمی در قم جلوگیری کنم. این مأموریت را هم به هر قیمتی که شده انجام می دهم و می دانم و یقین دارم که شما راضی نخواهید بود که در روز عاشورا در قم خون ناحقی بر زمین بریزد و بی گناهی کشته شود، می خواستم از شما خواهش کنم که از رفتن به مسجد خود داری فرمایید.» امام در جواب وی می گوید: «این که نمی شود همان طور که شما مأموریت جلوگیری از بی نظمی در قم را دارید، من هم مأموریت دارم به مسجد بروم و منبر بگیرم و با مردم که منتظر هستند گفتگو کنم و مطالب لازم را برای آن ها شرح دهم و آن ها را راهنمایی کنم این تکلیف شرعی من است.» پاسخ قاطعانه و صریح امام نشانگر عزم و اراده ی ایشان در پیشبرد اهداف نهضت و مردم، بدون کوچکترین نرمشی در برابر شاه بود.
در بعد از ظهر روز عاشورا امام در مدرسه فیضیه سخنرانی انجام داد. که در تهران، علم به شنیدن گزارش این سخنرانی، فرماندهان نظامی را به خانه اش طلبید و به آن ها گفت: «یک آخوند حق ندارد به مقدسات ملی ما توهین کند.» و تهدید کرد که به کاخ نخواهد رفت تا تکلیف ها روشن شود. جلسه ی سران نظامی فوراً به ریاست نعمت الله نصیری تشکیل شد و یک گروه ویژه کماندویی از ساواک مأموریت مهمی گرفت که این گروه در ساعت 3 بامداد 15 خرداد 1342 امام خمینی را دستگیر و روانه تهران کردند.
-قیام 15 خرداد 1342 و اقدامات نصیری
سخنان امام خمینی در روز عاشورا، صبح روز چهاردهم خرداد به وسیله ی علم به اطلاع شاه رسید، علم ضمن گزارش این مطالب به شاه گفت که به نظر او دیگر صبر و تحمل در برابر این اعمال مصلحت نیست و پیشنهاد کرد امام خمینی بی درنگ بازداشت شود تا سایر علما هم حساب کار خودشان را بکنند. شاه با این که فوق العاده از شنیدن سخنان امام خمینی خشمگین شده بود در صدور بازداشت ایشان تردید داشت. تا این که سرانجام با اصرار و پا فشاری علم برتردید های خود فائق آمد و عصر همان روز دستور بازداشت امام خمینی را به علم ابلاغ کرد. امام خمینی ساعت 3 بامداد روز پانزدهم 1342 در حالی که صدها کماندو و افراد گارد اطراف محل اقامت ایشان را در قم محاصره کرده بودند. دستگیر و شبانه به تهران منتقل شدند.
ساواک اعلام کرد ایشان را به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت دستگیر و بازداشت کرده است. سرلشکر حسن پاکروان رئیس ساواک در این خصوص، شرح مبسوطی از مخا لفت های صریح و تند ایشان ضمیمه کرد و دلایل قضایی دستگیری را توجیه نمود. در پایان گزارش ساواک تصریح شده بود که امام خمینی در بازجویی های اولیه از پاسخ به سؤالات بازپرس خودداری کرده و از عدم استقلال قضایی ایران انتقاد کرده است.
خبر دستگیری امام خمینی در مدتی اندک در سراسر شهر قم پخش شد و به دنبال آن گروه های نسبتاً عظیمی از مردم به خیابان ها ریخته و به دستگیری ایشان اعتراض کردند. بدین ترتیب قیام 15 خرداد در شهر قم شکل گرفت. در روز 15 خرداد نعمت الله نصیری، محسن مبصر را به دفتر کارش احضار کرد. نصیری به وی اطلاع داد که شب گذشته آیت الله خمینی دستگیر شده، و مردم قم به تظاهرات پرداخته اند و شهربانی را به محاصره خود در آورده اند و بار دیگر مبصر را به دستور شاه برای مبارزه با مردم به قم رهسپار نمود.
در تهران نیز بلافاصله پس از پخش دستگیری امام اقشار مختلف مردم به خیابان ها هجوم آورده و شعارهایی به نفع امام و بر ضد دولت سر دادند و برخی از مراکز دولتی نیز مورد هجوم تهاجم تظاهر کنندگان قرارگرفت. بدین ترتیب تهران نیز در قیام ضد رژیم با شهر قم همگام شد. با تعطیل شدن بازار و میدان بار فروشان، تظاهرات بر ضد رژیم از جنوب تهران آغاز شد. دانشگاه تهران هم تعطیل شد و دانشجویان با شعارهای انقلابی، محوطه دانشگاه را ترک گفته و به طرف کاخ سلطنتی به راه افتادند. درباره ی تظاهرات وسیع 15 خرداد باید خاطر نشان شد. که حتی تا شب قبل آن، اداره کل سوم و شهربانی هیچ اطلاعی نداشتند و این حرکت، یک حرکت مردمی و طبعاً فاقد برنامه ریزی بود، و ساواک و شهربانی به کلی غافلگیر شدند. همچنین شروع تظاهرات و حرکت مردم در خیابان های تهران شاه را متوحش ساخت، ولی علم که بعد از دستگیری امام خمینی انتظار وقوع چنین حوادثی را داشت، قبلاً به نیروهای انتظامی فرمان آماده باش داده و آماده ی شدت عمل در برابر تظاهر کنندگان بود. علم ساعاتی بعد از آغاز تظاهرات نزد شاه رفت و از او خواست که اجازه ی تیر اندازی به طرف تظاهر کنندگان را صادر کند. شاه از صدور چنین دستور هراسان بود. ولی علم تنها راه برخورد با بحران پیش آمده را در سرکوب قهرآمیز آن جستجو کرد. بالاخص این که تظاهرات فوق به حدی گسترده شده بود که احساس می شد هر گاه در اسرع وقت با آن مقابله نشود، می تواند خطر سقوط رژیم را هم به دنبال داشته باشد. لذا علم مسئولیت عواقب امر را به عهده می گیرد. علینقی عالیخانی درباره ی چگونگی برخورد اسد الله علم نخست وزیر با تظاهر کنندگان 15 خرداد 1342 می نویسد: «علم احساس می کرد که شاه آن چنان که می بایست مصمم نیست و به همین دلیل دست و پا می کرد که خود اختیار هرگونه اقدام لازمی را داشته باشد و شاه که همواره به ویژه در شرایط سخت، گریز از مسئولیت را هنر می دانست به آسانی در خواست علم را پذیرفت و همه ی نیرو های انتظامی پایتخت را در اختیار نخست وزیر قرار داد.»
لذا علم در روزهای حساس قیام 15خرداد فعالیت خستگی ناپذیری داشت و با مقام های انتظامی پیوسته در تماس بود و خود از کلانتری مناطق حساس شهر سرکشی می کرد و به همه مسئولان هشدار داد خود را برای رویارویی با آشوبی بزرگ آماده کنند. به این سان هنگامی که در بامداد روز 15 خرداد 1342 تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد علم آمادگی کامل داشت و به رئیس شهربانی، سپهبد نعمت الله نصیری تلفنی دستور تیر اندازی داد و در برابر تردید نصیری یادآور شد که این دستور را به عنوان نخست وزیر می دهد و نامه ی مؤید این دستور را بی درنگ برای او خواهد فرستاد و خود نیز پس از ساعتی به دفتر نصیری رفت و از نزدیک شاهد وضع روز بود. این خونسردی و قاطعیت علم اثر مثبتی داشت و مسئولان انتظامی توانستند در چند ساعت به این غائله پایان دهند و تظاهر کنندگان را به شدت سرکوب کنند. در سندی اکبر مرتضوی عضو فعال حزب توده به نقل از یک خبرنگار فرانسوی در مورد کشتار 15 خرداد گفته: «سپهبد نصیری دستور داد که مردم را از ناف به بالا تیر باران کنند وقتی دلیل آن را خواسته بودند گفته بود ما حوصله درمان و معالجه زخمی ها را نداریم و از آن گذشته هر چقدر بیشتر کشته شوند مردم بیشتر ارعاب می شوند».
اسد الله علم نیز حدود ده سال پس از واقعه 15 خرداد، جریان چگونگی برخوردش را با تظاهر کنندگان چنین شرح می دهد: «درجریانات 15 خرداد و اغتشاش تهران و ایران که نخست وزیر بودم جز نعمت الله نصیری که در آن وقت رئیس شهربانی بود بقیه تقریباً دست و پای خود را گم کرده بودند و ناچار شدم که نخست وزیری را ترک کنم و تقریباً تمام روز را در شهربانی در ستاد عملیات باشم که آن ها دست پاچه نشوند.»
در روز 15 خرداد مأموران رژیم رگبار گلوله را به سوی مردم گرفتند و عده زیادی از مردم را به خاک و خون کشیدند. در سرکوب قیام 15 خرداد، ساواک از رایزنی ها و مشاوره های کارشناسان سیا و MI6در تهران سود برد. پس از کشتار روز 15 خرداد، رژیم و حامیان خارجی آن که از گستره عظیم تظاهرات سخت نگران و غافلگیر شده بودند. عقب نشینی مخالفان را به منزله نجات رژیم از سقوط حتمی ارزیابی کردند. با این احوال شاه در پایان روز 15 خرداد از سوء عملکرد ساواک و ضعفی که در پیش بینی و سپس پیشگیری حادثه و کنترل آن نشان داده بود، سخت ابراز نارضایتی کرده و قصد داشت پاکروان را برکنار کند، اما براساس خاطرات فردوست، موضوع با بر کناری مصطفی امجدی، مدیر کل اداره سوم ساواک، به پایان رسید.
در قیام 15 خرداد42، بلند گویان رژیم سعی در انحراف افکار عمومی از وقایع داشتند و مطبوعات تحت کنترل ساواک، نیز به انتشار همان مطالبی مجاز بودند که دستگاه سانسور در اختیارشان قرار می داد. با این همه روزنامه های خبری، جریان حوادث را تا این حد انتشار دادند: «که در تظاهرات دیروز 15 خرداد عده ای کشته شدند و مؤسسات و مغازه ها و سینما ها مورد هجوم و آتش سوزی قرار گرفت و تا ظهر 16 خرداد 66 نفر در تظاهرات تهران کشته و عده زیادی مجروح گردیدند.»
بنا به تصمیم دولت در تهران حکومت نظامی اعلام شد و نخست وزیر اعلام کرد که توطئه خطرناکی به موقع کشف شد. سر دسته های خرابکاران توقیف و به محاکمه نظامی تسلیم شدند. توطئه کنندگان تصمیم داشتند مظاهر تمدن و فرهنگ را از میان بردارند.
در ساعت 5 بعد ازظهر 15 خرداد 42 جلسه هیئت وزیران به ریاست اسد الله علم نخست وزیر تشکیل گردید و هیئت وزیران تصویب کرد که از ساعت هشت بعد از ظهر 15 خرداد مقرارت حکومت نظامی در تهران و حومه به طور موقت برقرار شود. لذا سپهبد نعمت الله نصیری رئیس شهربانی کل کشور با حفظ سمت به عنوان فرماندار نظامی تهران و حومه انتخاب شد. سرلشکر محمد جعفر امیر صادقی فرمانده دژبان قرار گاه کل و غلامعلی اویسی فرمانده لشکر 1 گارد با حفظ شغل قبلی خود به سمت معاونین فرماندار نظامی تهران و حومه منصوب شدند.
درباره ی فرمانداری نظامی باید گفت یکی از مهمترین واحدهای اطلاعاتی- پلیسی کشور تا هنگام تشکیل ساواک بوده است که اولین رئیس آن تیمور بختیار بود. فرمانداری نظامی بلافاصله پس از سقوط دولت دکتر مصدق، به منظور تعقیب، دستگیری و سرکوب مخالفان سیاسی حکومت آغاز به کار کرد و تا هنگامی که ساواک تشکیل نشده بود، فرمانداری نظامی با شدت و حدت تمام وظایف محوله را انجام می داد. بعد از تشکیل ساواک نیز به عنوان یکی از سازمان های اطلاعاتی ومراجع انتظامی و امنیتی موازی با ساواک به فعالیت های خود ادامه داد. که در خرداد 1342 نعمت الله نصیری به عنوان فرماندار نظامی تهران و حومه انتخاب شد.
در 15 خرداد 1342 علی رغم اظهارات سرلشکر حسن پاکروان رئیس ساواک مبنی بر عدم برقراری حکومت نظامی، با ریاست نصیری بر فرمانداری نظامی در تهران حکومت نظامی اعلام شد. عبور و مرور از ساعت 20شب ممنوع گردید. در هم شکستن مبارزان و قلع و قمع آنان، دستگیری فعالان سیاسی مورد نظر، ممانعت از تجمع مردم هنگام شب، جمع آوری اجساد و انتقال آنان به اماکن خاص جهت محو آثار کشتار و مشخص نشدن تعداد کشته شدگان از اهداف حکومت نظامی بود که مسئولیت آن را نصیری بر عهده گرفت. اولین اعلامیه فرماندار نظامی تهران در ساعت 8 بعد از ظهر 15 خرداد انتشار یافت و طبق اعلامیه های فرماندار نظامی عده ای توقیف و عده ای تبعید شدند و از 15 خرداد تا 16 خرداد 4 اعلامیه به شرح زیر از طرف نصیری انتشار یافت. نصیری در آن اعلامیه ها اعلام کرده بود. عده ای عناصر مفسده جو و اخلالگر از احساسات پاک و ساده لوحی برخی از مردم سوءاستفاده کرده و سعی داشتند با ایجاد بلوا و حمله به مغازها و آتش زدن مراکز، نقشه های شوم خود را اجرا کنند و در پایتخت آشوب و ناراحتی ایجاد نمایند. ولی مأمورین انتظامی با هوشیاری نقشه خائنانه آنان را به هم زدند و آرامش و امنیت در شهر تأمین است و همچنین عده ای از مسببین و محرکین حادثه اخیر دستگیر و تحت تعقیب قانونی قرار دارند و برای تأمین رفاه و آسایش مردم پایتخت ساعات ممنوعه از ساعت 11 شب تا 4 صبح روز بعد تعیین شده است. همچنین نصیری از محمد جعفر امیر صادقی و غلامعلی اویسی به جهت این که در مدت برقرای حکومت نظامی با فرمانداری نظامی تهران و حومه همکاری کرده بودند تقدیر و تشکرکرده است.
لذا تا چندین روز بعد از 15 خرداد در کشور حالت فوق العاده برقرار بود و ساواک با کمک ارذال واوباش و سایر نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رعب و وحشت بسیاری بر کشور حاکم کرده بود. از مهم ترین اقدامات ساواک پس از سرکوب قیام 15 خرداد، دستگیری علما، روحانیون و نیز مخالفان سیاسی و مذهبی در نقاط مختلف کشور بود. در تهران، قم، مشهد، شیراز و برخی شهر های بزرگ، دهها تن از روحانیون، علمای سرشناس و طلاب دستگیر و راهی زندان شده و پس از تحمل شکنجه و بازجویی های مکرر به جرم اخلال در نظم عمومی و اقدام علیه امنیت داخلی کشور به حبس و تبعید محکوم شدند. در تمام مراحل بازداشت، بازجویی، شکنجه، تشکیل دادگاه و تعیین نوع و میزان محکومیت، ساواک نقش درجه اول داشت. اسدالله علم، برای از اعتبار انداختن قیام علما و روحانیون شایع کرد که آنان مبالغی پول از تیمور بختیار دریافت کرده اند. اسدالله علم ضمن اشاره به دستگیری امام و سایر علما تهدید کرد که در آینده ای نه چندان دور محکمه ای نظامی آنان را، به اعدام محکوم خواهد کرد. شاه نیز طی سخنانی تند و زننده از علما و روحانیون مخالف انتقاد کرد.
براساس اسناد، ساواک ابتدا تصمیم گرفت امام را به سنندج تبعید کرده و در منزلی تحت الحفظ نگه دارد، اما نهایتاً از این تصمیم منصرف شد و در حالی که امام تا 11 مرداد 1342 در پادگان عشرت آباد بازداشت بودند، به منزلی در قیطریه از منازل تحت کنترل ساواک منتقل شدند. در دوره حصر امام در قیطریه، پاکروان و برخی مقامات ساواک با ایشان ملاقات و گفتگو هایی داشتند، طی یکی از ملاقات ها که پاکروان می خواست موضوع عدم دخالت روحانیون در سیاست را گوشزد کند. امام پیش بینی کرد که در آینده ای نه چندان دور حکومت پهلوی سقوط خواهد کرد.
از جمله وقایعی که پس از دستگیری امام خمینی روی داد. مهاجرت بسیاری از علما و روحانیون به تهران بود، در پی انتشار خبری مبنی بر اینکه رژیم قصد دارد ایشان را اعدام کند، بسیاری از علما راهی تهران شدند تا از عملی شدن این تصمیم جلوگیری کنند و موجبات آزادی ایشان را فراهم آورند. فشار ساواک برای جلوگیری از افزایش مهاجرت علما به تهران تمامی نداشت و علمای مهاجرت کرده برای بازگشت دوباره به شهرهای محل اقامت خود، تحت فشار ساواک بودند. بازگشت علما از تهران روند تدریجی را طی کرد؛ تنها پس از آزادی امام از زندان و تحت الحفظ شدن ایشان در قیطریه که دیگر خطر جانی امام را تهدید نمی کرد، علما به خروج از تهران رضایت دادند. همچنین در آن زمان شایعه شدن تراشیدن ریش امام خمینی توسط ساواک باعث شد که عده ای از روحانیون در منزل حاج آقا باقر شجایی قمی تشکیل جلسه دهند. مبنی بر اینکه دو نفر از روحانیون با تماس با سپهبد نصیری، اجازه ملاقات با امام خمینی را بگیرند که از صحت و سقم موضوع تراشیدن ریش امام اطلاع یابند. پس از انتقال امام به قیطریه، تعدادی از علما و روحانیون با ایشان دیدار کردند و از شایعه بودن آن مطمئن شدند. با آزادی امام در برخی از شهرها، مجالس جشن و چراغانی بر پا شد. ساواک تصریح کرد که امام در ملاقات با علما از ادامه مبارزه با حکومت خبر داده است، ساواک از جنب و جوش دوباره مردم در طرفداری از امام نگران بود و از کسانی که پیشگام این گونه حمایت ها بودند، مراقبت می کرد. ساواک برای کاستن از موج حمایت هایی که از امام خمینی در حال شکل گیری بود. طی اعلامیه هایی چنین القا کرد که ایشان و سایر علما (محلاتی، قمی و دستغیب) تنها پس از آن که قول داده اند دیگر در امور سیاسی دخالت نخواهند کرد، آزادی خود را به دست آورده اند. و این خبر به سرعت از سوی امام و سایر علما تکذیب شد و ایشان تصریح کرد که در مبارزه با حکومت پهلوی هرگز از پای نخواهد نشست.
-اقدامات ساواک و شهربانی کل کشور پس از قیام 15 خرداد
از جمله اقدامات ساواک پس از قیام 15 خرداد، تشدید طرح اعزام طلاب و روحانیون (به ویژه مخالفان) به خدمت نظام وظیفه بود. از ماه های پایانی سال 1341 و سپس به دنبال واقعه فیضیه این طرح با نوساناتی چند به مورد اجرا گذاشته شد. اما پس از 15 خرداد این طرح با شدت بیشتری مورد توجه ساواک و حکومت قرار گرفت و تا واپسین ماه های سال 1342 به رغم مخالفت هایی که وجود داشت، بسیاری از طلاب و روحانیون به خدمت سربازی اعزام شدند.
همچنین از جمله اقدامات دیگر ساواک پس از قیام 15 خرداد اخراج همه کارمندان، کارکنان دولتی و کارگران کارخانجات و غیره بود که در جریان این قیام از علما، روحانیون و امام پشتیبانی کرده بودند.
از دیگر اقدامات ساواک و شهربانی بعد از قیام 15 خرداد جمع آوری عکس های امام از مغازه ها بود که نصیری رئیس شهربانی کل کشور در این خصوص دستور می دهد که طرفداران امام را که اقدام به نصب عکس ایشان می کنند تحت تعقیب قرار دهند. پس از 15 خرداد گزارش های متعددی حاکی از جمع آوری عکس های امام از مغازه ها در شهرهای مختلف است. اما با وجود این ممانعت ها و تهدید و بازداشت ها، باز هم پیروان امام اقدام به نصب عکس ایشان می کردند. ساواک و شهربانی افراد و مغازه هایی را که به نصب و توزیع و یا فروش عکس و تصویر امام مبادرت می کردند، تحت بازجویی قرار می دادند و نصیری در تاریخ 28/3/43 در این مورد دستور داد: «نباید مردم جرأت کنند که چنین عملی را بنمایند. شهربانی باید به بهانه های دیگر برای یک یک آن ها پرونده هایی تنظیم و تحت تعقیب قرار دهد و اگر شخصیت لازمه را ایجاد می کردید جرأت نصب آن را نداشتند.»
در جریان نهضت 15 خرداد و وقایع منتهی به آن، اسدالله علم و نعمت الله نصیری نقش به سزایی ایفا کردند علم که با خشونت های خود می کوشید تزلزل های محمدرضا پهلوی را در اتخاذ یک سیاست سرکوبگرانه جبران کند، و بزرگترین یاور او در ایفای این سیاست نعمت الله نصیری بود که در مقام ریاست شهربانی کل کشور جزو عاملان عمده قتل عام مردم در 15 خرداد محسوب می شد. لذا در جریان قیام 15 خرداد افراد بسیاری دستگیر و محاکمه شدند که از آن میان می توان طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی از میدان داران جنوب تهران را نام برد.
نصیری پس از قیام 15 خرداد دستور بازداشت طیب وحاج اسماعیل را به دلیل عدم همکاری با پلیس و تعطیل کردن میدان میوه و تره بار تهران در روز 15 خرداد صادر کرد و در زندان، متن از پیش تهیه شده ای را به او داد و گفت «بخوان و امضا کن» خلاصه متن این بود: «که من طیب مقداری پول از امام خمینی گرفته ام که اگر روزی چنین اتفاقی افتاد و ایشان دستگیر شد. من نفری 25 ریال بین مردم پخش کنم تا به خیابان ها بریزند و بگویند «یا مرگ یا خمینی». طیب حاضر به امضای متن نشد و نعمت الله نصیری از حاج اسماعیل رضایی خواست متن را امضا کند که او هم قبول نکرد. نصیری می خواست که آن دو نفر اعتراف کنند که پول از امام دریافت کرده اند و بین بار فروشان توزیع کرده اند و آنان را به خیابان ها کشانده اند و می خواست که این گونه، قیام 15 خرداد را از یک قیام مذهبی به آشوبی بی پایه با رهبری اراذل و اوباش تبدیل کند. با وجود شکنجه و آزارهای زیاد، هیچ یک حاضر به تأیید متن مورد نظر نصیری نشدند. دادگاه بدوی، پس از چند جلسه، سرانجام در 27 مرداد رأی خود را مبنی بر اعدام طیب و حاج اسماعیل رضایی صادر کرد و حکم صادره در روز 11 آبان 1342 در میدان تیر پادگان حشمتیه به اجرا در آمد و تیرباران شدند. بر اساس اسناد بعد از اعدام طیب، شایعاتی به وجود آمد که افراد طرفدار طیب در جنوب شهر کمیته ای به نام «کمیته ی انتقام» تشکیل داده اند و با هم، هم قسم شده اند که در إزای اعدام طیب عده ای از مقامات عالیه کشور از جمله نعمت الله نصیری، سرلشکر حسن پاکروان، عباس مسعودی، محمد رضا پهلوی و رضا پهلوی را ترور کنند. لذا این نقشه در حد یک شایعه ماند و هیچ گاه عملی نشد.
امام که از 11 مرداد 1342 در قیطریه تحت الحفظ بود، در روز 7 آبان 1342 با موافقت ساواک اجازه یافت در منزل دیگری در تهران سکنی گزیند. به همین دلیل با تلاش اطرافیان امام، منزل یکی از بازرگانان طرفدار ایشان به نام آقای روغنی برای سکونت انتخاب شد و امام تا هنگام آزادی نهایی در فروردین 1343 در منزل ایشان ساکن شد و تحت مراقبت های شدید ساواک به سر برد.
-کاپیتولاسیون
در ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ اسدالله علم از نخست وزیری برکنار شد و حسنعلی منصور دبیر کل حزب جدید التأسیس «ایران نوین» که از حامیان سیاست آمریکا در ایران بود، جای او را گرفت. منصور با انتقاد از برخی اقدامات و رفتارهای دولت سابق، بر آن بود تا با علما و روحانیون و به ویژه امام خمینی رویه آشتی جویانه ای درپیش گیرد و چنان وانمود سازد که نگرش و رفتار سیاسی دولت جدید تفاوت آشکاری با کابینه قبلی خواهد داشت.
پس از تشکیل کابینه منصور، جواد صدر وزیر کشور با امام خمینی ملاقات کرد و وعده داد به زودی آزاد خواهد شد. منصور نیز در 16 فروردین 1343 طی سخنانی از دین اسلام و روحانیت ایران تجلیل کرد. در 17 فروردین 1343 نیز سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران با امام ملاقات کرد، آزادی ایشان را اعلام نمود و روز بعد امام خمینی پس از 10 ماه و 3 روز زندان، تحت تدابیر شدید امنیتی وارد قم شد. پس از آزادی امام؛ روزنامه اطلاعات با هماهنگی ساواک طوری خبر را منتشر کرد که گویا ایشان در قبال کسب آزادی، تعهد داده اند که دیگر در مسائل سیاسی دخالتی نکنند. ایشان به سرعت نسبت به این خبر جعلی واکنش نشان داده و آن را تکذیب کردند. سرهنگ مولوی از ایشان تقاضا کرد این موضوع را پیگیری نکند، اما ایشان ضمن برخورد شدید با مولوی، تصریح کردند هیچگاه در مقابل اقدامات خلاف حکومت سکوت نخواهد کرد. به رغم سیاست های متظاهرانه دولت منصور، تدابیر امنیتی ساواک درباره ی رفتارسیاسی علما و روحانیون مخالف حکومت کماکان با شدت تمام ادامه یافت. دولت حسنعلی منصور در صدد بود در فضایی آکنده از رعب و سکوت، لایحه ی معروف کاپیتولاسیون را برای تصویب در اختیار مجلس شورای ملی قرار دهد. لایحه ی کاپیتولاسیون در دوره نخست وزیری اسدالله علم به مجلس سنا تقدیم شده بود ولی تا آغاز نخست وزیری منصور و به دلیل بحران سیاسی موجود و مخالفتی که علما با اقدامات شاه در پیش گرفته بودند، مسکوت گذاشته شد. لذا در روز21 مهر 1343مجلس شورای ملی پس از چند ساعت مذاکره که با مخالفت برخی از نمایندگان نیز همراه بود، با اکثریتی ضعیف لایحه ی کاپیتولاسیون را تصویب کرد. به دنبال تصویب این لایحه، موج نوین دیگری در مبارزات امام اوج گرفت و آن مخالفت ایشان با این لایحه بود که بر اساس آن، بیش از 40هزار آمریکایی، تکنسین های وابسته، اعضای خانواده و خدمه اعم از نظامی و غیر نظامی از حاکمیت قضایی ایران خارج شده و در ردیف دیپلمات ها و اعضای سفارت خانه های خارجی قرار می گرفتند آنها به موجب کنوانسیون وین می توانستند از حق قضاوت کنسولی و یا مصونیت سیاسی استفاده کنند. اما امام در سخنرانی 4 آبان 1343 ابراز داشتند که عزت و عظمت ایران از بین رفت و اعلام خطر نمودند. این سخنرانی تاریخی در شرایطی ایراد شد که ساواک بر اوضاع و احوال کشور مسلط بود و برای جلوگیری از مخالفت علما و روحانیون و شخص امام تدابیر امنیتی شدیدی اندیشیده بود. ساواک تصور نمی کرد ایشان بار دیگر در مخالفت با حکومت به اقدامی این چنین صریح و بی پروا دست زند. امام خمینی علاوه بر سخنرانی اعلامیه دیگری نیز خطاب به ملت ایران صادر کرد. در این اطلاعیه ضمن بر شمردن تبعات سوء تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی و اهانتی که به موجب آن متوجه مردم ایران و نیز حکومت و دوایر مختلف دولتی و لشکری می شد به گسترش سلطه ی استعماری امریکا در ایران اشاره کرد و مصوبه را غیر قانونی دانست. به رغم کنترل شدید ساواک، در زمانی بسیار کوتاه، دهها هزار نسخه از متن سخنرانی و اعلامیه ی امام در مخالفت با لایحه ی کاپیتولاسیون در کشور منتشر شد. سرعت عمل انتشار دهندگان به حدی سریع و غافلگیرانه بود که گفته شد شاه مستقیماً ساواک را به دلیل نا توانی در جلوگیری از انتشار آن مورد انتقاد قرار داد.
چند روز پس از سخنرانی امام و انتشار اعلامیه ایشان، حسنعلی منصور در 9 آبان 1343 طی سخنانی در مجلس سنا سخنرانی و اعلامیه امام خمینی را تحریک آمیز دانسته و اظهار تأسف کرد و از تصویب لایحه ی کاپیتولاسیون حمایت کرد. به دنبال آن ، در نیمه شب 13 آبان 1343 مأموران ساواک با کمک نیروهای انتظامی و امنیتی منزل امام را در شهر قم محاصره کرده، ایشان را دستگیر و مستقیماً به فرودگاه مهر آباد منتقل کرده و به ترکیه تبعید کردند. بلافاصله نیز بسیاری از طرفداران و اطرافیان امام در قم، تهران و سایر شهرها دستگیر و روانه زندان شدند.
-ترور حسنعلی منصور و انتصاب نصیری به ریاست ساواک
تصویب لایحه ی کاپیتولاسیون و سپس تبعید امام خمینی به خارج از کشور به رغم تصور حکومت و ساواک، از سوی مخالفان مورد بی توجهی قرار نگرفت و فراموش نشد. اولین نتیجه ی این اقدامات، ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر در اول بهمن 1343توسط چند تن از اعضای شاخه نظامی جمعیت هیئت های مؤتلفه اسلامی بود که نهایتاً به قتل وی در روز 6 بهمن 1343(سالگرد رفراندوم 6 بهمن 1341) انجامید.
حسنعلی منصور در صبح روز اول بهمن 1343 در مقابل مجلس شورای ملی هدف گلوله جوانی به نام محمد بخارایی قرار گرفت و 5 روز بعد درگذشت. متعاقب این حادثه، ضارب و چند تن دیگر از متهمین ترور منصور دستگیر شدند. وقتی بخارایی را دستگیر کردند وی را به کلانتری بهارستان بردند. نعمت الله نصیری را که درآن زمان رئیس وقت شهربانی بوده مسئول بازجویی از بخارایی می شود و محمد بخارایی در پاسخ گویی به سؤالات وی طفره رفته و نصیری ناراحت شد و با آن تعلیمی که داشت توی صورت بخارایی زد و صورت وی را خون آلود کرد و بخارایی به نصیری گفت: «ناراحت نباش همین امروز و فردا سراغ تو هم می آیند.»
لذا پس از محاکمه در دادگاه های نظامی چهارتن به اسامی: محمد بخارایی، صادق امانی، رضا صفار هرندی، مرتضی نیک نژاد به اعدام و نه تن به زندان های طولانی محکوم شدند. روز 26 خرداد حکم صادره درباره آن ها اجرا گردید. محکومین به زندان عبارت بودند از: مهدی عراقی، هاشم امانی، حبیب اله عسگر اولادی، عباس مدرسی فر، ابوالفضل حیدری، محمد تقی کلافچی، حاج محیی الدین انواری، احمد شهاب و حمیدایپکچی.
پس از مرگ حسنعلی منصور شاه امیر عباس هویدا را که یک شخصیت سیاسی درجه دو، ولی بسیار مطیع و وفادار به خود او بود به نخست وزیری منصوب کرد. ترور منصور در روز اول بهمن 1343 و کشف ارتباط این واقعه با فعالیت سازمان یافته ی گروه های مذهبی، شاه را به فکر تجدید نظر در تشکیلات ساواک و توسعه ی این سازمان انداخت و برای اجرای چنین طرحی، حسن پاکروان فرد مناسبی نبود. لذا شاه نصیری را که در سرکوب تحرکات سیاسی علما و روحانیون در دوران نخست وزیری علم ومنصور موجبات رضایت او را فراهم آورده بود و در همان حال با پاکروان رقابت تنگاتنگی داشت، بیش از هرکس دیگری برای ریاست بر ساواک مناسب تشخیص داد. در اولین کابینه ی هویدا، پاکروان به سمت وزیر اطلاعات تعیین گردید و سپهبد نعمت الله نصیری رئیس شهربانی وقت، به عنوان معاون نخست وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور منصوب شد. سرلشکر محسن مبصر، به جای نصیری، که او نیز سال ها در رکن دوم ارتش خدمت کرده بود و در امور پلیسی کار کشته شده بود، در رأس شهربانی کل کشور قرار گرفت.
هویدا، اعضای کابینه خود را در جلسه ی روز یکشنبه 11 بهمن 1343 به مجلس معرفی کرد:
در این جلسه پیش از فراکسیون های ایران نوین، مردم و مستقل و همچنین از میان «منفردین» سخنرانی کردند و تجلیل فراوان از حسنعلی منصور به عنوان خدمتگزار به عمل آمد. امیر عباس هویدا نیز در این جلسه ی مجلس به عنوان نخست وزیر،سخنان مبسوطی ایراد کرد و ضمن تجلیل از دوست از دست رفته اش خود را به امر شاهنشاه ادامه دهنده ی راه منصور معرفی کرد وچنین گفت:
«ما خدمتگزاران مملکت با همان همکاران منصور و همان برنامه و همان استظهار به همکاری های بسیار ارزنده ی قوه مقننه ایران در راه به ثمر رساندن انقلاب شاه و ملت آماده ی خدمتگزاری گردیده و به مجلس شورای ملی آمده ایم...» هویدا اعضای کابینه را به این شرح معرفی کرد: «دکتر جمشید آموزگار وزیر بهداری، عباس آرام وزیر امور خارجه، عطاءالله خسروانی وزیر کار و امور اجتماعی، دکتر علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد، سپهبد اسماعیل ریاحی وزیر کشاورزی، مهندس حسن شالچیان وزیر راه، سپهبد اسدالله صنیعی وزیر جنگ، دکتر منوچهر گودرزی وزیر مشاور و دبیر کل شورایعالی اداره ی کشور، دکترجواد صدر وزیر کشور، دکتر باقر عاملی وزیر دادگستری، دکتر محمود کشفیان وزیر مشاور، دکتر محمد نصیری وزیر مشاور، دکتر ناصر یگانه وزیر مشاور و معاون پارلمانی، دکتر هادی هدایتی وزیر آموزش و پرورش، دکتر عبدالعلی جهانشاهی وزیر مشاور، دکتر هوشنگ نهاوندی وزیر آبادانی و مسکن، مهندس منصور روحانی وزیر آب و برق، مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر، مهندس فتح الله ستوده وزیر پست و تلگراف و تلفن، سرلشکر حسن پاکروان وزیر اطلاعات، جواد منصور وزیر مشاور، دکتر قاسم رضایی معاون نخست وزیر، دکتر غلامرضا نیک پی معاون نخست وزیر، سپهبد نعمت الله نصیری معاون نخست وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور، امور وزارت دارایی را نیز شخصاً عهده دار خواهم بود. ضمناً به استحضار می رساند که معاونین پارلمانی وزارت خانه ها که در دولت منصور به مجلسین معرفی گردیده بودند، کماکان وظایف خود را انجام خواهند داد. چنان که نمایندگان محترم ملاحظه می فرمایند اعضای این دولت همان اعضای دولت منصور هستند و برنامه این دولت نیز همان برنامه ایست که حسنعلی منصور نخست وزیر شهید در اواخر سال گذشته به مجلس شورای ملی تقدیم داشت که به تصویب نمایندگان محترم رسید.»
انتخاب نصیری در رأس سازمان اطلاعات و امنیت کشور خاطره ی خشونت و بیدادگری های دوران بختیار را، در سال های بعد از کودتای 28 مرداد 1332 تجدید کرد. در دوران نصیری، ساختار تشکیلاتی ساواک توسعه یافت و به صورت دستگاه پلیسی مخوف و بدنامی در سراسر جهان شناخته شد.
دولت هویدا که از 11بهمن1343 تا 27 مرداد1356 بوده است. در طول مدت کابینه او نعمت الله نصیری به عنوان رئیس ساواک و معاون نخست وزیر بوده و همچنین بعد از هویدا نیز این سمت برای نصیری تا تیر1357 حفظ شد.
نتیجه گیری:
در جریان نهضت 15 خرداد و وقایع منتهی به آن، نعمت الله نصیری نقش به سزایی ایفا کرد. وی از جمله شخصیت هایی ست که در دوره ی پهلوی دوم، نقش کلیدی داشت و به مناصب گوناگونی از جمله فرماندهی گارد شاهنشاهی، ریاست شهربانی کل کشور، فرمانداری نظامی و ریاست ساواک رسید. نصیری در سمت ریاست شهربانی کل کشور که همزمان با آغاز نهضت اسلامی بود اقدامات فراوانی انجام داد. در این زمان اعتراضات و مخالفت های مردمی در جامعه به خصوص در لایه های مذهبی شدت یافت. این خیزش همگانی از روزهای نخست فروردین سال 1342 شدت بیشتری به خود گرفت و در قیام پانزده خرداد به اوج خود رسید. مسئولیت پیشگیری از شورش و حفظ نظم به نصیری محول شد و وی در تمام اقدامات خود از جمله در هم شکستن مبارزان و قلع و قمع آنان، دستگیری فعالان سیاسی مورد نظر، ممانعت از تجمع مردم هنگام شب، جمع آوری اجساد و انتقال آنان به اماکن خاص جهت محو آثار کشتار و مشخص نشدن تعداد کشته شدگان که از اهداف حکومت نظامی بود از هیچ کوششی فروگذار نبود. در این راه سیاست هایی را به کار برد و در سمت فرمانداری نظامی اعلامیه هایی را برای کنترل قیام منتشر کرد که طبق اعلامیه های منتشره عده ای توقیف و عده ای تبعید شدند.
در جریان قیام پانزده خرداد به دستور نصیری بسیاری از افراد دستگیر و محاکمه شدند که از آن میان می توان به افرادی چون طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی اشاره نمود. همچنین به دستور وی عکس های امام از مغازه ها جمع آوری شد و طرفداران امام را که اقدام به نصب عکس ایشان می کردند تحت تعقیب قرار گرفتند. نصیری برای حفظ مقام و اهداف سلطنت از هیچ اقدامی دریغ نکرد و در قیام پانزده خرداد سهم ویژه ای در کشتار مردم داشت.
منابع و یادداشت ها
1- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، (تهران: انتشارات اطلاعات، 1374، چاپ هفتم)، ج2، ص508.
2- آرشیو اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 34044.34138 پ.
3- کسی که حیوانات بارکش را می راند یا با آن ها باربری می کند. (حسن عمید، فرهنگ فارسی عمید، تهران، انتشارات امیرکبیر 1377، ص484).
4- اسکندر دلدم، من و فرح پهلوی، (تهران: نشر به آفرین،1380، چاپ دوم،) ج دوم، ص567.
5- فردوست، همان، ص509.
6- دلدم، همان، ص567
7- آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی 254، ص25.
8- ملیحه خسروداد، تورج انصاری، محمدعلی باتمانقلیچ، خاطرات تاج الملوک (همسر اول رضاشاه و مادر محمد رضاشاه)، (تهران: انتشارات به آفرین،1380، چاپ اول،)، ص437.
9- همان، صص438-437.
10- فردوست، همان، ج2، ص509.
11- غلامرضا مصور رحمانی، خاطرات سیاسی و نظامی، (تهران: انتشارات مؤسسه خدمات فرهنگی رسا،1366، چاپ اول،)ص30.
12- فردوست، همان، ص509.
13- باقر عاقلی، روز شمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، (تهران: نشر گفتار،1376، چاپ پنجم،)، ج2، صص255-183-144-117-81.
14- فردوست، همان، ص 509.
15- مظفر شاهدی، ساواک سازمان اطلاعات و امنیت کشور1357- 1335، (تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، چاپ اول)، ص83.
16- اسد الله علم، یادداشت های علم، به کوشش علینقی عالیخانی، (تهران: کتابسرا، 1377، چاپ اول)، ج2، ص 104.
17- شاهدی، ساواک، صص86و84.
28- د، امینی، تاریخ دو هزار پانصد ساله پلیس ایران، (تهران: بی نا، بی تا، چاپ اول،)، صص 164-160.
29- علی امینی به روایت اسناد ساواک، (تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی 1379،چاپ اول )، ج3 ، بخش اول، ص 102.
20- مظفر شاهدی، ساواک، صص 87-86.
21- آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی 254،ص 27.
22- آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی 254، ص 28.
23- محمد حسن رجبی، زندگینامه سیاسی امام خمینی، (تهران: کتابخانه ملی جمهوری ایران،1371)، صص193-191.
24- تقی نجاری راد، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، چاپ اول)، ص175.
25- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک (زمینه ها)، (تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، چاپ اول)، ج1، صص269-268.
26- همان، ص275.
27- همان، ص 272.
28- علی اکبر مسعودی خمینی، خاطرات آیت اله مسعودی خمینی، به کوشش جواد امامی، (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1381، چاپ اول)، صص 191-188.
29- تقی نجاری راد، ص175.
30- حجت الاسلام محمد تقی فلسفی به روایت اسناد ساواک، (تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی،1378،چاپ اول)، ص127.
31-علی دوانی، نهضت روحانیون، (بی جا: بنیاد فرهنگی امام رضا(ع)، بی تا، چاپ اول)، ج3،صص32-31.
32- حمید روحانی، نهضت امام خمینی، (تهران: راه امام، 1360، چاپ یازدهم)، ج1،صص172-168.
33- علی دوانی، نهضت روحانیون، ص32.
34- مظفرشاهدی، مردی برای تمام فصول؛ اسدالله علم و سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، (تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1379، چ اول)، صص414-412.
35- مسعود بهنود، از سید ضیا تا بختیار؛ دولت های ایران از اسفند 1299 تا بهمن 1357، (تهران: جاویدان، 1374، چ6)، ص481.
36- مهدی عراقی، ناگفته ها، خاطرات حاج مهدی عراقی، به کوشش محمود مقدسی و دیگران، (تهران: رسا، 1370، چاپ اول)، صص 155-152.
37- عباسعلی عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشه های آن، (تهران: نشر کتاب سیاسی، 1367، چاپ اول)، صص452-451.
38- تقی نجاری راد، همان، صص 178-177.
39- مسعود بهنود، همان، ص482.
40- عباسعلی عمید زنجانی، همان، صص452-451.
41- حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ص 269.
42- محمدعلی سفری، قلم و سیاست؛ از کودتای 28مرداد تا ترور منصور، (تهران: نشر نامک، 1373، چ اول)، ج2، ص 626.
43- مظفرشاهدی، ساواک، ص318.
44- تقی نجاری راد، ساواک، ص 178.
45- محسن مبصر، نقدی بر خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، به کوشش افشین مبصر، (آمریکا: نشر کتاب،1996)، ص371.
46- تقی نجاری راد، همان ص178.
47- بهنود، همان، ص 487.
48- همان، ص 488.
49- همانجا.
50- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج1، ص 522.
51- محمدعلی سفری، قلم و سیاست، همان، ج2، ص733.
52- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک(فیضیه)، (تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، چاپ اول)، ج2، ص193.
53- شاهدی، ساواک، ص323.
54- بهنود، همان، ص 488.
55-آرشیواسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی 112، صص36-35.
56- مسعود بهنود، همان 488.
57-آرشیواسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی113، ص 278-276.
58-سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، نهضت امام خمینی تا قیام 15 خرداد1342، (تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1386، چ اول)، ص397.
59- محسن مبصر، همان ،ص 372.
60- همان، صص 375-374.
61- همانجا.
62- مسعود بهنود، همان، ص 489-488.
63- محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، (تهران: نشر علم، 1374، چاپ سوم)، ج1، ص 469.
64- شاهدی، ساواک، ص 329.
65- شاهدی، مردی برای تمام فصول، صص244-243.
66- محسن مبصر، همان، ص385.
67- شاهدی، مردی برای تمام فصول، صص244-243.
68- محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج1، ص 470.
69- حسین فردوست، همان، ج1، صص511-510.
70- طلوعی، همانجا.
71- شاهدی، مردی برای تمام فصول، ص 244.
72- طلوعی، همان، ج1، ص470. اسدالله علم، یادداشتهای علم، به کوشش علینقی عالیخانی، (تهران: نشر کتابسرا، 1371، چاپ اول)، ج1، صص49-48.
73- شاهدی، همان، ص 244. اسدالله علم، یادداشتهای علم، صص49-48.
74- سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، امام، رجال، گروههای سیاسی و اجتماعی، خانواده، منسوبین و بیت امام(4)، (تهران: موسسه تنظیم نشر وآثار امام خمینی(س)، 1386، چ اول)، ج12، ص92-91.
75- شاهدی، همان، ص244، یادداشتهای علم، ج3، ص 276.
76- حسین فردوست، همان، ج1، صص515-514.
77- روزنامه اطلاعات، 16خرداد42، شماره 11108، ص1.
78- محمد علی سفری، قلم و سیاست، ج2، ص 535.
79- روزنامه اطلاعات، 16 خرداد42، ش 11108، ص1.
80- باقر عاقلی، روز شمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی،ج2،ص156. روزنامه اطلاعات، ش 11108،ص1
81- آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی 295، ص40.
82- مظفر شاهدی، ساواک، ص 71.
83- آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی113، صص278-276.
84- باقر عاقلی، همان، ص 156.
85- جواد منصوری، تارخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، چاپ اول)، ج2، ص339. جام جم ، ایام، موسسه مطالعات تاریخ معاصر، ش31، 1386.
86- روزنامه اطلاعات، 18 خرداد ماه 1342، ش 1109، صص 13و1.
87-آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی300، صص145-142.
88- رحیم روحبخش، نقش بازار در قیام 15 خرداد، (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1381، چاپ اول)، صص207-204.
89- حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج1، صص 568-566.
90- مهدی عراقی، خاطرات مهدی عراقی، صص33-32.
91-حمیدروحانی، همان، ج1، صص499-498.
92- همان، صص 501-500.
93- همان، ص 216.
94- فاطمه پاکروان، خاطرات، ترجمه اسماعیل سلامی، (تهران: انتشارات مهراندیش، 1378، چاپ اول)، صص27-26.
95- فصلنامه 15 خرداد، س 6، ش27-26، 1376، صص195-191.
96- علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 4، صص222-219.
97- آرشیو اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی 113، صص 333-329.
98- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک(حصر)، (تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1380، چاپ اول)، ج4، صص 14-12.
99- دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج2، ص 181.
100- همان، ج4، صص 188-187.
101- شاهدی، ساواک، ص 333.
102- همان، ص 333.
103- سیر مبارزات امام خمینی در آینه اسناد ساواک، امام و رژیم شاه (2)، (تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1386، چاپ اول)، ج16، ص250.
104- جام جم، ایام، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ش31، 1386.
105- شاهدی، همانجا .
106- جام جم، همان، ش31. جواد منصوری، تاریخ 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج2،صص339-336.
107- جام جم، همان، ش31. آزاد مرد، شهید حاج طیب رضایی به روایت اسناد ساواک، (تهران: مرکز بررسی اسناد ساواک، 1378، چاپ اول)، ص 125.
108- جواد منصوری، همانجا.
109- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی 120، صص 66-65.
110- قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج4، ص 184.
111-شاهدی، ساواک، ص۳۳۴.
112-حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج1، صص645-643.
113- مهدی عراقی، نا گفته ها، صص200-199.
114-شاهدی، ساواک، ص335.
115-جوادمنصوری، سیر تکوینی انقلاب اسلامی، (تهران: وزارت امور خارجه مؤسسه چاپ و نشر، 1375، چاپ دوم)، ص207.
116-امام خمینی، صحیفه امام، ج 1، صص418-415.
117-علی اکبر محتشمی، خاطرات حجةالاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی، (تهران: حوزه هنری تبلیغات اسلامی، 1376، چاپ اول)، صص383-382.
118-غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران از کودتا تا انقلاب، (تهران: انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1390، چ نهم)، ج 1، صص310-306.
119-نجاتی، همان، ج1،ص311 .
120- همانجا.
121- محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج1، صص501.
122 - نجاتی، همان، ج1، ص311.
123 - محمدعلی سفری، قلم وسیاست از هویدا تا شریف امامی، ( تهران، نشر نامک، 1377، چاپ اول)، ج3، ص29. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی 1357-1300، (تهران: نشر البرز، 1375، چاپ سوم)، ص384.
124 - سعیده لطفیان، ارتش و انقلاب اسلامی، (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، چ اول)، ص343.
125 - محمود طلوعی، همان، ج2، ص996. هوشنگ مهدوی، همان، ص 384.
126 - نجاتی، همان، ج1، ص312.
127 - محمدعلی سفری، قلم و سیاست، ج3، ص 30.
128 - نجاتی، همان، ج1، ص312.
129 - مسعود بهنود، همان، ص 514.
پایگاه اطلاع رسانی 15 خرداد 42