29 مهر 1394
کالبد شکافی جریان چپ در ایران – قسمت دوم
قسمت اول را از اینجا بخوانید
* بسم الله الرحمن الرحیم - پنجشنبه 3 مهر 1393 : جلسه دوم در خدمت آقای پرویز جنتی طالقانی هستیم . در جلسه قبل گفتیم بعد از شهریور 1320 و تبعید شدن رضاخان یک فضای آزاد فراهم شد و حزب توده شکل گرفت. راجع به شکل گیری حزب توده توضیح دهید؟
- در شهریور 1320 اغلب زندانیان سیاسی آزاد شدند. تعداد زیادی از زندانیان سیاسی اعضای حزب کمونیست ایران بودند که بعداً 53 نفر شدند، در دادگاه قبل از 1320 آنها را محاکمه کرده بودند . در این میان تقی ارانی در سال 1318 براثر نبود بهداشت در زندان فوت کرد. البته در جمع 53 نفر فقط آقای ارانی فوت کرد. عبدالصمد کامبخش، الموتی، قائممقامی، انور خامهای، طبری و پیشهوری در راس گروه 53 نفر بودند و عضویت در گروه 53 نفر برای اینها یک امتیاز بود. بزرگ علوی مینویسد فکر تاسیس حزب توده از قبل از آزادی اعضا از زندان مطرح بود ولی بعداً در مهر 1320 در جلسه ای در منزل سلیمان میرزا اسکندری این فکر را عملی کردند . این جلسه با حضور علیاف تشکیل شده بودکه از طرف شوروی آمده بود و دستور آورده بود که به اسم مشخص کمونیستی نمیتوان فعالیت کرد . چون در آن سالها که اطراف 1941 تا 1945 یعنی در اواسط جنگ جهانی دوم بود شورویها در یک اتحاد ضد فاشیستی با غرب در حال جنگ بودند و در این اتحاد باید ملاحظاتی را در قبال غرب و امپریالیسم رعایت می کردند. طبعاً علنی بودن حزب کمونیست ضربه به این اتحاد بود و به همین علت روسها به تمام احزاب متبوع خود دستور داده بودند که از فعالیتهای علنی و چشمگیر کمونیستی و ضد امپریالیستی باید جلوگیری کنند فقط تحت عنوان جبهه ضد فاشیستی میتوانند فعالیت کنند و در کشورهای دیگر هم به همین گونه بود. برعکس زمان لنین که فعالیت کمونیستی علنی بود اینها در جبهه ضد فاشیستی خود متحد و متفق غرب شده بودند. در همین زمینه انتقاد بزرگی که به مارکسیسم وارد است این است که چگونه اردوگاه سوسیالیسم در کنار امپریالیسم که در اوج استعمار و خباثت بود متحد شده و با فاشیسم مبارزه میکردند. این از مسائلی بود که با تحلیل طبقاتی مارکس و لنین تعارض دارد و ماتریالیسم تاریخی را نقض میکنند.
* البته کمونیستها تحلیل میکردند که لنین به علت وضعیت اقتصاد روسیه که دچار مشکل شده بود قراردادی با غربیها در 1921 با نام «نیودیل» بسته بود . آنها با استناد به این قرارداد میگویند با غرب وحدت تاکتیکی و نه استراتژیکی بر علیه فاشیسم داشته اند .
- این وحدت کمونیستی با امپریالیسم براساس کتاب «ما چه میگوییم» لنین و ماتریالیسم تاریخی مارکس تناقض دارد، ولی در مورد امپریالیسم مارکس نظری نداشت و بیشتر لنین حرف زده بود. لنین گفته بود امپریالیسم به مثابه آخرین مرحله سرمایهداری است . فاشیسم در منظر کمونیستها از امپریالیسم هم خطرناکتر بود. درواقع آخرین مرحله سرمایهداری و دشمن نهایی سوسیالیسم امپریالیسم بود، اگر ایدئولوژی فراتر از امپریالیسم بیاید نظریه ماتریالیسم تاریخی را نقض میکند. تناقضات زیادی وجود دارد. سوسیالیسم که تمام فعالیتش مبارزه با امپریالیسم بود امروز حیاتش به خطر افتاده که دست گدایی به سمت امپریالیسم در مقابل فاشیسم دراز کرده، به همین دلیل سوسیالیسم که در راسش شوروی بود ملاحظاتی در قبال امپریالیسم داشت تا در مقابل فاشیسم اتحادشان حفظ شود و امپریالیسم از حیات سوسیالیست دفاع کند. در صورتی که اوایل شعارهای احزاب سوسیالیستی بر ضد امپریالیسم و سرمایهداری غرب بود. این بود که از طرف اردوگاه سوسیالیسم دستور تغییر شعارهای ضد امپریالیسم به ضد فاشیست صادر شد. بزرگعلوی میگوید وی پیشنهاد استفاده از کلمه mass socity جامعه تودهوار در مقابل civil socity جامعه مدنی، را داد. افزودن کلمه mass که به معنی توده انبوه مردم بود مورد قبول واقع شد. هر کس نامی برای این حزب گذاشته بود که علیاف حزب توده را قبول کرد و اولین جلسه حزب توده در منزل سلیمان میرزا اسکندری با حضور 37 یا 38 نفر برگزار شد.
* آیا این ملاحظه را نداشتند که اگر نام حزب کمونیست را بر خود می گذاشتند در جامعه مذهبی ایرانی با آنها مخالفت شود؟
- بله قبلا این نام را داشتند . به همین علت نام فعالیت خود را حزب کمونیست نگذاشتند و با نام حزب توده فعالیت خود را شروع کردند تا بتوانند طبقات مختلف جامعه را به خود جذب کنند. آنها خیلی از کارگرها و کشاورزها را جذب کردند به طوری که کشاورزان مذهبی نیز در جلسات اینها شرکت میکردند. خود را با نام دموکراتیک می خواندند که در مقابل دموکرات قوام بود. منظور آنها از دموکراتیک در اصل دموکراسی اقتصادی، دموکراسی فردی در مقابل دمکراسی پارلمانی، توده ای، حاکمیت مدافع جمعی است. افراد این حزب منظورشان این است که از نظر اقتصادی تمام مردم در تمام امور کشور سهم داشته باشند. به هرحال حزب توده تشکیل شد و سه ماه بعد سلیمان میرزا اسکندری که اولین دبیرکل حزب توده بود از دنیا رفت. زیر بنا و ایدئولوژی و ساختار حزب توده هم براساس حزب کمونیست و بر مبنای نقطه نظرات لنین بود. یکی از تفاوتهای مارکس و لنین این بود که مارکس روی تودهها و پرولتاریا تأکید میکرد ولی لنین بر گروه پیشتاز و حزب آهنین تکیه داشت و نظرش این بود که گروه پیشتاز تودهها کارایی بیشتری دارد و باید انضباط آهنین داشته باشد. در تقسیمبندی احزاب و حزب شناسی، احزاب را به 2 دسته بزرگ تقسیم کردند: 1 - احزاب سخت آهنین و پیچیده ، 2 - احزاب نرم، باز و …، احزاب سخت تقریباً 11 خصوصیت دارند مانند: نحوة عضوگیری، انضباط آهنین، تصفیه خونین شدید استالینی، کنترل فکری و عملی، بحث ارتباط ، (ارتباطات فقط عمودی و یکطرفه است و بیشتر کادر محور است) در صورتی که در احزاب نرم ارتباطات دو طرفه و هوادار محور است.
* موضوع احزاب نرم در غرب مطرح بود یا خیر؟
- منظور از احزاب نرم، کل احزاب از نظر ساختاری است . می دانید در مورد ساختار کل احزاب در علوم سیاسی و جامعهشناسی سیاسی تعریفی داریم که حزب چیست، وظایف حزب چیست، جناح چیست و.... حزب را به چند دسته تقسیم میکنند: 1 - تقسیمبندی احزاب از لحاظ ایدئولوژیک 2- تقسیمبندی احزاب از لحاظ طبقاتی، 3 - تقسیمبندی احزاب از لحاظ ساختار که به سخت و نرم تقسیم میشدند که بیشتر احزاب کمونیستی سخت هستند. در این احزاب تصفیه های خونین ، انضباط آهنین ، آموزشهای شدید ، کادر محوری ، تبعیت محض و.... جزو خط مشی احزاب است ، در این احزاب ارتباط افقی به هیچ عنوان وجود ندارد، آموزشهای شدید حزبی وجود دارد، هم درحوزه عام و هم در حوزه تخصصی. کنترل عملی و فکری در احزاب نرم نیست ولی در احزاب سخت وجود دارد، جلسات بحثی دارند. قائل به فرضیه انتقاد از خود هستند. هر فرد باید تمام افکار و ایدههای خود را مطرح کند و دوباره تصمیم بگیرد. افکار عضو حزب مورد بازیابی قرار می گیرد. به عنوان مثال در چین زمانی قائم مقام حزب کمونیست در همین بازیابی محکوم به کار اجباری شد و چند سال دیده نشد. اما همین آقا معمار چین جدید بود
* سوال این است که آیا حزب توده هم ساختار حزب کمونیست شوروی را قبول داشت؟ چون می دانید برای مثال در شوروی 5000 نفر اعضای حزب در یک کنگره جمع میشدند (که 5 سال یکبار برگزار میشد) در این کنگره کمیته مرکزی انتخاب میشد که حدود 300 نفر بودند ( و سالی یکبار برگزار میشد) در مجمع کمیته مرکزی 1 دبیرخانه کمیته مرکزی انتخاب میشد که این دبیرخانه 10 تا 12 نفر بودند که این دبیرخانه یک دبیر داشت و دبیر دبیران دبیرکل و تقریباً رهبر حزب بود. فاصله بین 2 کنگره بستگی به اساسنامه دارد بین 2 سال یا 3 سال است و در اواخر در شوروی 5 سال به 5 سال بود در کنار آنها یک عقل منفصل هم بود به نام دفتر سیاسی «پولیت بورو» که حدوداً 15 نفر با اعضای علیالبدل در دفتر سیاسی فعالیت میکردند. آیا این ساختار مورد پذیرش حزب توده هم بود؟
- بله . حزب توده یک نمونه کامل ایدهآل از نوع ساختاری احزاب لنینیستی بود. در حزب توده 3 سال به 3 سال قرار بود کنگره تشکیل شود ولی قبل از انقلاب دو کنگره بیشتر تشکیل نشد . دبیرکل با نام دبیر اول خوانده می شد و هر کمیته دبیر داشت. دبیر دبیران، دبیر اول میشد و رئیس دفتر سیاسی و رهبر حزب هم محسوب میشد. جلسات کمیته مرکزی اسمش پلنوم بود . پلنوم عام و پلنوم خاص بود. در پلنوم عام همه اعضای کمیته مرکزی و مشاورین شرکت میکردند و در پلنوم خاص فقط اعضای کمیته مرکزی شرکت داشتند. احکام پلنومها دستورات کنگره بود که در فاصله بین 2 کنگره جنبه قانون را داشت.
* بعد از فوت سلیمان میرزا اسکندری چه کسی دبیراول حزب توده شد؟
- بعد از فوت سلیمان میرزا اسکندری آقای رضا رادمنش دبیراول شد.
* رضا رادمنش نسبتی با عبدالصمد کامبخش و کیانوری داشت؟
- عبدالصمد کامبخش با اختر کیانوری ازدواج میکند و کیانوری را جذب میکند و مدتی خود کیانوری جزو جوانان فاشیست بود. کیانوری نوة پسری شیخ فضلالله نوری و دکتر حسین نصر نوة دختری شیخ فضلالله نوری بود. کیانوری پسر شیخ مهدی که زمان به دار آویختن شیخ فضلالله نوری پایین جنازة پدر کف زد و خوشحال شد . البته خود کیانوری این حرف را تکذیب میکند. درصورتیکه شیخ مهدی با شیخ فضلالله اختلاف نظر داشت. به هرحال رضا رادمنش دبیراول بود ولی عبدالصمد کامبخش یک مهره وصل به سیستم اطلاعاتی روسها بود. او از اول پیگیر کارهای تشکیلاتی حزب توده بود. بعد از رادمنش، کامبخش به عنوان یک عامل فکری دبیرکل حزب توده میشود، بعد از کامبخش ایرج اسکندری دبیرکل حزب توده میشود، و در 28 مرداد 1332 در پی ضربه به حزب توده رادمنش از ایران فرار میکند.
بعد از ترور شاه حزب توده در 1327 رشد میکند و قدرتمند میشود و کنگرهها به صورت عظیم برگزار میشود.
* در سال 1325 حادثه فرقه دموکرات آذربایجان شکل میگیرد. آیا حزب توده جداییطلبی فرقه دموکرات را در آذربایجان تأیید میکند؟ فریدون کشاورز معتقد بود که در حزب توده با فعالیتهای فرقه دموکرات مخالفت میشد، و خود شوروی اصرار به ماندن نیروهایش در ایران داشت.
- این مقطع از بزرگترین مقاطعی است که حزب توده ضربه حیثیتی میخورد. خیلی از آزادیخواهان و روشنفکران مثل جلال آل احمد، محمد خونجیب، خلیل ملکی همه برای آزادیخواهی و ضد امپریالیستی وارد حزب توده شده بودند. حزب توده اول در روزنامههایش از تمامیت ارضی و عدم تجزیه کاملاً دفاع میکند. مجله راه توده اول با ورود فرقه دموکرات، با آن مخالفت میکند ولی بعد از دستور از طرف شوروی حرف حزب توده عوض میشود و با فرقه دموکرات همراه و هم عقیده میشود و اینها در روزنامههای مردم، آهنگ، آذرخش و … انعکاس دارد. رهبران حزب توده بحث دریافت امتیاز نفت شمال توسط شوروی را بیان میکنند. قبل از این درخواست ، حزب توده با دادن هر گونه امتیاز نفت به کشورهای خارجی مخالف بود. بعد آقای طبری، کیانوری، کامبخش، رادمنش در مقالهها مینویسند و میگویند همان گونه که انگلیسیها در جنوب سهم دارند روسها نیز در شمال سهم دارند و باید تعادل ایجاد شود. مهمترین علل جدائی جلال آل احمد و خلیل ملکی و گروهش از حزب توده مسئله نفت شمال و مسئله آذربایجان بوده. حزب توده اول مدافع تمامیت ارضی کشور بود و هر گونه تجزیه طلبی را محکوم می کرد ولی بعد از درخواست نفت شمال و مسئله آذربایجان مسئله فرق کرد. روسها بعد از جنگ جهانی در ایران مانده بودند و متفقین براساس کنفرانس تهران باید از ایران خارج میشدند، ولی روسها دیدند که انگلیسیها و آمریکاییها دوباره وارد ایران میشوند به همین دلیل روسها که می دانستند که اگر آمریکائیها و انگلیسی ها از در بیرون بروند از پنجره باز می گردند ، بحث نفت شمال را مطرح کردند. برای اینکه در ایران بمانند . قاضی محمد در مهاباد و جعفر پیشه وری در تبریز اعلام استقلال کرد و باقراف دبیرکل حزب کمونیست آذربایجان عامل حمایت شوروی از آنان بود. زمینه ساز فکری این حمایتها نیز احساسات ناسیونالیستی بعد از فروپاشی دولت عثمانی در منطقه بود. تورم ناسیونالیست کردی، ناسیونالیست عربی و هرگونه ناسیونالیست متورم در منطقه در اواسط جنگ جهانی اول، تبعات تجزیه عثمانی بود. تئوریک تاریخی را با مسائل سیاسی روز مخلوط میکردند و به صورت یک جریان در میآوردند.
* پس معتقدید اسناد مربوط به اینکه حزب توده زمانی مدافع تمامیت ارضی بود و وقتی روسها امتیاز نفت شمال را خواستند، شعار دفاع از تمامیت ارضی را کنار گذاشتند، موجود است؟
- بله اسناد آن موجود است و همین واقعیت، اولین انگیزه ظهور نیروی سوم یعنی جدایی ملکی، جلال آل احمد، خونجیب و …از حزب توده بود .
* آقای قوام و سادچیکف در سه مسئله با هم توافق میرسند: 1 - سه وزیر قوام باید تودهای باشند. (یزدی، اسکندری، کشاورز) 2- پذیرفتن امتیاز نفت شمال 3 - قوام زمینه فعالیت حزب توده را تضمین کند.
- البته می دانید تحلیل درباره قوام زیاد است: عده ای قوام را مهره انگلیسی میدانند ؛ مهره ای که بعد از مدتی متمایل به آمریکائی ها شد. زمانی که آمریکا سردمداری جریان استکباری را عهده دار شد انگلیسی ها آش را با جاش در اختیار آمریکائیها قرار دادند. یعنی آدمها را با امکانات تحویل دادند. شما می دانید در جنگ جهانی در آخرین مرحله نیروهای روسی از همه زودتر وارد برلین شدند، چرچیل به آمریکاییها پیغام داد که هرچه زودتر وارد برلین شویم چون برای تقسیم غنایم هر کس برلین دستش است امتیاز برتری دارد و چون انگلیسی ها از لحاظ قوای نظامی توان نداشتند آمریکاییها وارد برلین غربی شدند. برلین غربی با آلمان شرقی فاصله زیادی دارد و با یک دالانی از زیر زمین به هم متصل میشدند. چون فردا چراغ روشن شد شکل گیری دورانهای مختلف سیاسی اینگونه بود که هر کس برلین را داشت قدرت داشت. در زمان جنگ، قوام 5 بار نخستوزیر شد. هر وقت کشتی انگلیسیها به گل مینشست قوام میآمد و سر و سامان میداد و میرفت. امام میفرماید: «به گمان من آمریکا شوروی را هم بازی داده» این حرف بسیار اساسی دیپلماتیک و تاریخی است. همیشه روسها از نظر دیپلماسی و از نظر هوش سیاسی کودنتر از غرب بودند و همیشه یک فاز از غرب عقبتر بودند. روسها دهاتی سیاسی هستند و عقبافتادگی سیاسی همیشه در روسها بوده. قوام به روسها می گفت شما چه میخواهید؟ و روسها می گفتند امتیاز نفت شمال را. قوام گفت همه امتیازات را میدهیم. روسها نیروی خود را از ایران خارج کردند ، سه وزیر تودهای از کابینه قوام رفتند ولی مجلس بعداً درخواست روسها را رد کرد و در واقع قوام سر روسها را کلاه گذاشت.
* جالب اینجاست ارتش ایران وقتی پس از خروج روسها در روز 21 آذر وقتی به سمت آذربایجان رفت با وجود آنکه روسها ادعا می کردند که در ایران دارای پایگاه مردمی هستند، هیچ مقاومتی در برابر پیشروی ارتش صورت نگرفت.
- پایگاه مردمی آنها فرقه هایی بودند که در سایه ارتش سرخ آمدند و وقتی روسها رفتند آنها هم به شوروی گریختند. این درس بزرگی است که وقتی اتکاء به نیروی خارجی باشد اصلاً نمیتوان دم از مردمی بودن کار زد. ساختگی بودن مسئله کاملاً روشن است . ارتش سرخ حضور دارد، آقای پیشهوری از تبریز برای مجلس انتخاب شده بود، میآید تهران و به او به علت خیانتهایی که کرده بود رای اعتماد نمیدهند و او نیز قهر میکند و میرود آذربایجان، و فرقه دموکرات را به وجود میآورد و خود نخستوزیر آنجا می شود. وقتی هم که به شوروی فرار می کند در جریان تصفیه های استالینی کشته می شود.
* جالب است که دولت جمهوری آذربایجان هم قبرستانی درست کرده و از تصفیه شدگان استالینی تقدیر و تجلیل میکنند.
- بله این را می گفتیم که بزرگترین چالشهای حزب توده مواضع دوگانه در خصوص فرقه دموکرات آذربایجان و امتیاز نفت شمال است. بزرگترین استنادات جلال آل احمد و نیروی سوم هم روی همین 2 مسئله است.
* آقای طبری آیا توجیهی در قبال این مواضع دوگانه دارد؟
- طبری مقالهای در روزنامه مردم دارد که از امتیاز نفت شمال برای روسها حمایت کرده. او بعد از اینکه فهمید دستور اخذ امتیاز از بالا(شوروی) برای حزب توده آمده از واگذاری امتیاز حمایت می کند. مانند سید ضیاء که بعا زآنکه میفهمد دستور برکناریش از جانب انگلیس آمده تسلیم می شود و از کشور خارج می شود . نقل می کنند رضاخان با اشاره به خودش به سید ضیاء گفته بود این نماینده انگلیس است که با زبان فارسی به تو می گوید کار تو تمام است و باید بروی. جالب است که همین انگلیسیها در شهریور 1320 به رضاخان میگویند که دیگر نباید باشی . رضاخان کسی بود که انگلیسیها تا داخل قصرش ریشه داشتند. رضاخان در آستانه تبعیدش از ایران چندین بار به خانه محمد علی فروغی که رابطه صمیمی با انگلیسیها داشت رفتوآمد داشت تا از او برای بقای حکومتش استمداد بطلبد، ولی فروغی نمی پذیرفت . حتی وقتی سلطنت پسرش محمدرضا را مطرح کرد موضوع نصب نقشه جنگ بر دیوار اتاق محمدرضا مطرح گردید. گفته می شد ولیعهد دراتاقش نقشه دنیا را کشیده به هر جا که متفقین شکست میخوردند و آلمان پیروز میشد آنجا را علامتگذاری میکرد و خوشحالی میکرد. فردوست می گوید در این رابطه هر روز از داخل خانه رضاخان به سفیر انگلیس گزارش می رسید! واقعیت این است که جریان تجدد خواه مانند: تقی زاده، کسروی، فروغی که کاملاً ارکان انگلیسی ها در ایران بودند با کودتای 1299 رضاخان بر ایران حاکم شدند و تا پیروزی انقلاب در ایران ماندند.
* در 15 بهمن 1327 در دانشگاه تهران شاه ترور میشود و روی این ترور حرفهای زیادی است : 1 - بعضی این ترور را به سپهبد رزمآرا نسبت میدهند و می گویند در رقابت با شاه این ترور صورت گرفته که این مسئله از یک اتهام بیشتر است . 2 – بعضی ترور شاه را به حزب توده مرتبط میدانند. 3 – بعضی به فداییان اسلام و آیتالله کاشانی مرتبط میدانند. بعد از ترور شاه حزب توده غیرقانونی اعلام می شود و احیاناً این حادثه به نفع حزب توده میشود . این مسئله را توضیح می دهید که واقعاً ترور شاه توسط چه کسی انجام شد؟
- چند نظریه وجود دارد و تمام قراین حاکی است که ساختگی از طرف خود دربار باشد. البته بخشی از حزب توده در جریان ترور شاه دخالت داشته و فخرایی که ضارب است با فردی به نام ارگانی ارتباط دارد که ارگانی با کیانوری رفاقت نزدیکی داشته، کیانوری فقط از مسئله ترور خبر داشته و دستور حزبی در این مورد نبوده، جریانی در داخل حزب توده که جناح کیانوری، جناح اسکندری، جناح رادمنش، جناح طبری، جناحهای مختلفی وجود داشتند با مراتبی وصل به حادثه بودند و دستوراتی میگرفتند، احتمال اینکه جناح کیانوری یعنی جناح وابسته به کا.گ.ب در جریان باشد نیز هست ، اما این که خودشان دستور داده باشند منکر این حرف هستند.
* موضوع رشد حزب توده بعد از ترور شاه را، شما بر چه قراینی میفرمایید؟
- از سال 1320 تا 1327 شاه خیلی مطرح نبوده است. شاه بعد از ترور وارد چارچوب سیاسی میشود و به نوعی حضور او در مسائل سیاسی پر رنگ میشود، حزب توده با این که ظاهراً غیرقانونی اعلام شد ولی از این به بعد تشکیلات پنهانی آن گسترش پیدا میکند و عضوگیری وسیعی میکند، در ارتش نفوذ میکند، میتینگ وسیع دارد، نشریات مختلف منتشر میکند که البته نشریات با اسم توده نیست ولی همه میدانند مرتبط با حزب توده است. تا زمان مصدق حزب توده آنقدر قدرتمند می شود که مردم وحشت میکنند و همه خیابانها در تسخیر حزب توده است و هر روز میتینگ دارند و با اسم و رسم و کاملاً رشد پیدا میکنند.
* در 1327 حزب یک انشعاب دارد. خلیل ملکی و جلال آل احمد از حزب توده با نام نیروی سوم و بعدا با نام سوسیالیست ملی جدا میشوند. این ضربه چقدر برای حزب توده جدی بوده،آیا این جدایی تئوریک بوده یا موجی را نیز به همراه خود به وجود آورد؟
- حادثه، در ابتدای امر ، سیاسی بود جلال آل احمد خودش جسته و گریخته این حادثه را بیان میکند. خود جلال میگوید برای تحت فشار قرار دادن مجلس جهت تصویب لایحه واگذاری امتیاز نفت شمال به روسها، حزب توده یک راهپیمایی به راه انداخت از کجا تا میدان بهارستان. جلال میگوید بنده هم که جزو جوانان حزب توده بودم بازوبند انتظامات در دستم بود همین طور با راهپیمایان میآمدیم به نزدیکیهای میدان بهارستان که رسیدیم دیدیم افسران روسی هدایتگر تظاهرات حزب توده بودند. ببینید جلال بت روشنفکران در سطح بالای گروه مارکسیستی حزب توده بوده چون حریّت داشت. دلیل ورودش به جریانات حزب توده را مبارزه با امپریالیسم عنوان کرده بود. او می گوید وقتی اولین سرباز روسی را در تظاهرات حزب توده دیدم بازوبند را کندم و آمدم بیرون. او میگفت از زیر سلطة انگلیس در نیامدیم که به زیر سلطة روس برویم. در واقع دنده معکوس جریان همکاری جلال با حزب توده این گونه در ذهن وی شکل گرفت. جلال بعد از این در جریان نفت شمال مهمترین بیانیه خود را با عنوان «نیروی سوم» منتشر کرد . جلال و خلیل ملکی گفتند که ما در میان جریانات دو بلوک (طرفداران اردوگاه شرق و غرب) ، جریان سوم هستیم. آنها می گفتند نیروی سوم با انشعاب از کمونیستها شکل گرفته و طرفدار اردوگاهی نیست.
نیروی سوم در سال 1327 در حال شکلگیری و جدایی از حزب توده ، تعداد قابل توجهی را جذب می کند تا 1328 که جبهه ملی تشکیل میشود . در مجلس پانزدهم قرار است قرارداد گس - گلشائیان را که قرارداد الحاقی قرارداد 1933 مربوط به قرارداد دارسی است، مورد بحث قرار گیرد. رضاخان آمده به شکل خیلی خائنانه هر چند سال از قرارداد گذشته، مبداش را میگذارد از همان سال و در حدود60 سال دیگر به آن تداوم میدهد. بعضی تأویلات و بعضی مسائل مربوط به قرارداد آنقدر خائنانه بوده که علی دشتی و بعضی از هوادارهای رضاخان که خودشان امضا کرده بودند میگفتند به محض ورود رضاخان یک خیانتی شده که ما هم مجبور به امضاء بودیم، مجلس 15 کاملاً جبهه میگیرد آن قرارداد را اصلاً قبول ندارد و انگلیس از ترس لغو قرارداد یک قرارداد الحاقی به مجلس میدهد که تصویب کند که البته مجلس قبول نمیکند. در اواخر مجلس 15 انگلیسیها تصمیم گرفتند که مجلسی طراحی شود که این قرارداد را تصویب کند، مجلس شانزدهم آنقدر تقلب و نابسامانی در آن بود که در تاریخ سابقه ندارد .
مجلس 16 با تقلب زیاد شکل گرفت. آنقدر به هم ریختگی در این انتخابات زیاد بود که قبل از مشخص شدن آراء مثلاً به نماینده سبزوار می گفتند تو برو نماینده لنگرود بشو. بعضی افرادی که بعدا عضو جبهه ملی شدند در اعتراض به انتخابات مجلس 16 تحصن کردند. فدائیان اسلام در اعتراض به تخلفات مجلس 16 عبدالحسین هژیر را به قتل رساندند. به علت همین اعتراضات تجدید انتخابات صورت گرفت . گروهی از جبهه ملی و گروه چپ، از جمله آیتالله کاشانی به مجلس وارد شدند که مصدق کمیسیون نفت را در این مجلس تشکیل داد. در این زمان حزب توده فعالیت زیادی داشت و در انتخابات نماینده به مجلس فرستاد در صورتی که غیر قانونی بود . بعد از اینکه فدائیان اسلام رزمآرا را کشتند بعد مصدق به نخستوزیری رسید و صنعت نفت ملی شد. گروهی که در اعتراض به انتخابات مجلس تحصن کرده بودند و 10 نفرشان رأی آوردند و وارد مجلس شده بودند در خانه مصدق جمع شدند. اسم این تشکل «جبهه ملی» نامگذاری شد. اساسنامه تصویب شد و با نظر خود مصدق گفتند که جبهه ملی سازمان و تشکیلاتی است که حزب میتواند عضو آن باشد نه فرد. هفت تشکل و حزب عضو جبهه ملی شدند. حزب ایران، حزب ملت ایران، حزب مردم ایران ، نیروی سوم و … .
نیروی سوم یکی از اعضای هفتگانه جبهه ملی شدند که بعداً اسمش را عوض کردند و به نام سوسیالیست ملی نامگذاری کردند. محمد خونجیب در این حزب ادامه پیدا کرد و جلال آل احمد بعد از مدتی از این حزب جدا شد ولی تا آخر با خلیل ملکی رفیق بود و ارتباط داشت.
جریان سوم که از حزب توده جدا می شود به عنوان اعضای متشکل در جبهه ملی تا بعد از انقلاب 1357 پابرجا بود. خلیل ملکی اول با آقای بقایی گروهی داشت با نام نگهبان آزادی در انتخابات . مجلس 16 نگهبان رای درست کردند و آن را در هر شهری تشکیل دادند تا از آراء مردم نگهبانی کند، نگهبانان آراء، بعداً با نیروی سوم حزبی تشکیل دادند با نام حزب زحمتکشان که یک سال بیشتر به طول نینجامید بعداً جدا شدند که خلیل ملکی به نیروی سوم و بقایی به حزب زحمتکشان برمیگردند.
* حزب توده از ترور هژیر در 1327 حمایت کرد یا خیر؟
- در کل بین خودشان با حذف نیروهای طراز اول طرف مقابل موافق بودند، حزب توده به محض تشکیل جبهه ملی و با مطرح شدن مصدق بهشدت مخالفت کرد. در اصل به عنوان رقیب به مصدق نگاه میکردکه جریانی پیدا شده که پرچمدار استقلال، پرچمدار ملیت، وطن که تحلیل می کردند مصدق انگلیسی است و خودش سرمایهدار فئودال است. به همین دلیل با مصدق مخالفت کردند. بعد از 30 تیر 1331 حزب توده دوباره طرفدار مصدق شد، حزب توده به صورت غیرعلنی از ترور رزمآرا نیز حمایت کرد و هیچ وقت علنی از فعالیتهای ضد شاه حمایت نمیکرد. تسخیر لانه جاسوسی را با اصرار قبول کردند ولی هر کاری که ارتجاع بکند ولو کار انقلابی باشد در نظر حزب توده انقلابی نیست و خود حزب توده در کارها باید پیشگام باشد. مانند فیلم حصاردر حصار مخملباف که نباید ارتجاع کار بکند واین معضلی بود که حزب توده درگیر آن بود. اگر این نظام وابسته به امپریالیسم باشد چرا با امپریالیسم مبارزه میکند، اگر وابسته نیست چرا ما در حال مبارزه با آن هستیم، در این تضاد و تناقض گروهی از مارکسیستها، گروه دیگری را تشکیل دادند با نام سهند اتحاد مبارزان کمونیست که بقایای آنها حزب کمونیست کارگری درست کردند و به خیال خودشان این تناقض را حل کردند. این منش حزب توده یک مثلث است با خصلت دوگانه که با یک دست بر سر امپریالیسم میزند و با یک دست بر سر نظام وابسته میزند. گروه سهند در آن زمان و در میان مارکسیستها نسبتاً فعالیتش گل کرد، چون برای سؤالات مارکسیستها جواب تهیه میکردند.
* در مقطع 1328 تا 1331 جبهه ملی در مقابل حزب توده به وجود میآید .
- مجلس شانزدهم که با انتخابات مجدد شکل گرفت جبهه ملیها و هواداران آنها وارد مجلس شدند ، کمیسیون نفت تشکیل دادند، رئیس کمیسیون نفت آقای مصدق بود و در این کمیسیون طرح ملی شدن صنعت نفت را تصویب کردند. قرارداد گس– گلشائیان را در این مجلس قبول نکردند. بعد به همین خاطر دولت نظامی تشکیل دادند، آقای رزمآرا نخستوزیر شد. رزمآرا گفت مثل لیاخوف مجلس را به توپ میبندم، چرا زیر بار قرارداد گس - گلشائیان نمیروید، رزمآرا گفت من با چکمه وارد مجلس میشوم و بحث لیاخوف و محمدعلی شاه را مطرح کرد. بعد فدائیان اسلام رزمآرا را ترور کردند. ماجرا مثل اول انقلاب بود. در انقلاب 57 جبهه ملی مایل بود رهبری انقلاب را به عهده بگیرد، سران جبهه ملی در روز تاسوعا و عاشورا آمدند و بعد بحث ائتلاف با امام در پاریس را مطرح کردند. سنجابی دبیر کل جبهه ملی با امام در پاریس ملاقات کرد، بعد از این ملاقات از امام سؤال شد سران جبهه ملی با شما مذاکره کردند؟ امام گفت: سران بعضی از جبههها را امروز ملاقات کردیم، ما هرچه گفتیم سران جبههها گفتند چشم.
وقتی نخستوزیر رزمآرا ترور میشود اوضاع ثبات ندارد همه در مجلس نشسته بودند، جمال امامی رهبر اکثریت دربار و شاه بود و جبهه ملی در اقلیت است. جمال امامی به آقای مصدق پیشنهاد نخستوزیری میدهد و از قبل برنامهریزی شده بود. که آقای مصدق میگوید اگر من بخواهم نخست وزیر شوم شرط دارم که روز بعد مصدق شروط را بیان میکند 1 - طرح ملی شدن صنعت نفت در جلسه علنی تصویب شود. 2 - دولت ملی تشکیل شود.
موافقت می شود و طرح ملی شدن در جلسه علنی تصویب و به صورت قانون در می آید. آقای مصدق دولتش را تشکیل میدهد که وزیر خارجه، وزیر دفاع و وزیر کشور و یک وزارتخانه دیگر شاه در اختیار خودش گرفت . مجلس هفدهم در زمان دولت مصدق انتخابات شد، در فاصله دو انتخابات آقای کاشانی رئیس مجلس میشود. بلافاصله همه نمایندگان انگلیسی (دربار و شاه) به ملی شدن صنعت نفت رأی میدهند و چون به مصدق قول داده بودند تصویب میشود و رأی اعتماد به مصدق دادند. در 29 اسفند رأی تمایل به نخستوزیری مصدق دادند.