15 خرداد 1400

ساواک در دوره نعمت‌الله نصیری


سپهبد نعمت‌الله نصیری با آغاز نخست‌وزیری امیرعباس هویدا در بهمن 1343 جایگزین پاکروان شد. در دوران ریاست پاکروان، نصیری رئیس کل شهربانی بود و در دوره نهضت امام خمینی، در اعمال خشونت و سرکوب مخالفان سرسختی نشان داد. نصیری افسر کم‌سوادی بود و تنها راه برخورد با مخالفان را در سرکوب قهرآمیز جستجو می‌کرد. نصیری در دوره ریاست پاکروان با او رقابت داشت و تلاش می‌کرد برای جلب رضایت شاه تمام توان شهربانی را در مقابله با بحران به کار گیرد.
در سالهای نخست دهه‌ی 1340، مقارن با نهضت روحانیون، دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی شهربانی تحت ریاست نصیری بیش از پیش فعال شد؛  تا جایی که به نظر می‌رسید در بسیاری از موارد گوی سبقت را از ساواک ربوده است. نصیری مشتاق بود به ریاست ساواک منصوب شود و ادعا می‌کرد اگر به ریاست ساواک برسد، در سرکوب مخالفان و ایجاد نظم و امنیت، به دلخواه حکومت رفتار خواهد کرد. شاه در طول دوران نخست‌وزیری اسدالله علم چند بار در صدد برآمده بود با انتصاب نصیری به این سمت، مهره دلخواه را در رأس ساواک قرار دهد اما این فرصت مناسب فقط با ترور منصور و آغاز نخست‌وزیری امیرعباس هویدا به دست آمد. نصیری که از بهمن 1343 تا خرداد 1357 حدود 13 سال و 6 ماه رئیس ساواک بود، منفورترین رئیس ساواک به شمار می‌رود و در واپسین سالهای حکومت محمدرضا پهلوی در ردیف بدنام‌ترین کارگزاران حکومت محسوب می‌شد.  گفته می‌شد بسیاری از افراد و مدیران ساواک نیز از انتصاب نصیری ناراضی هستند. با این احوال علاقمندی شاه به حضور نصیری در رأس ساواک جایی برای ابراز مخالفت دیگران باقی نمی‌گذاشت.  به زودی آشکار شد که ساواک در اعمال خشونت بر ضد مخالفان بیش از پیش سبعیت نشان خواهد داد و «سازمان جهنمی» و رئیس آن «جلاد معروف نصیری» لقب خواهد گرفت.  شاه علاقمند بود با بهره‌گیری از سبعیت و در همان حال وفاداری بدون قید و شرط نصیری، خود را از نگرانیهای دائمی که مخالفان سیاسی‌اش ایجاد می‌کردند آسوده سازد. مخالفان سیاسی حکومت نیز تردیدی نداشتند که انتصاب نصیری به ریاست ساواک هدفی جز وحشت بیشتر در پی نخواهد داشت.  هم شاه و هم حامیان امریکایی‌اش علاقمند بودند این سازمان مخالفتها را به سرعت در هم شکند و برای پیشبرد طرحهای آنان محیطی امن ایجاد کند. تصور می‌رفت سپهبد نصیری بتواند این خواسته را جامه عمل بپوشاند.  گسترش سلطه امریکا بر ایران و روی آوردن شاه به استبداد بیشتر با گرایش آشکار به نظامی‌گری و شرکت در پیمانهای منطقه‌ای اطلاعاتی ـ امنیتی و نظامی توأمان بود. این سیاست از آغاز دهة 1350 با سرعت و حدّت بیشتری دنبال شد. خروج نیروهای انگلیسی از منطقه و نقش ژاندارمی شاه و نیز گسترش مبارزات چریکی و مسلحانه، بر ضرورت حضور نصیری در رأس ساواک بیش از پیش قوت بخشید. هر چند در دوران ریاست بختیار و پاکروان، نخست‌وزیران وقت به ندرت در جریان فعالیت ساواک قرار می‌گرفتند، اما این روند در دوران ریاست نصیری که با دوران طولانی نخست‌وزیری امیرعباس هویدا هم‌زمان بود، نمود بیشتری یافت و ساواک به سازمانی کاملاً مستقل از دولت عمل می‌کرد. البته هویدا پیش از انتصاب به نخست‌وزیری، مدتها با ساواک ارتباط داشت و در پلکان ترقی اداری ـ سیاسی به نوعی برکشیده ساواک محسوب می‌شد.  بخش مهمی از دلایل رعب‌انگیز شدن ساواک در دورة نصیری، به حمایتهای امریکا و انگلیس از حکومت پهلوی مربوط می‌شد که علاقمند بودند قدرت سرکوبگر ساواک، ادامه حضور و سلطه آنان را در ایرانی امن تضمین کند. حامیان خارجی رژیم پهلوی نیز نظیر خود او دیگر تمایل نداشتند با مخالفان سیاسی مماشات و مدارایی صورت گیرد. با چنین بینشی بود که «آدم بی‌فرهنگی مثل نصیری که در میان گروه خودش به نعمت خره معروف بود» در رأس ساواک قرار گرفت.
هر چند هویدا در تعیین حیطه فعالیت و عملکرد ساواک نقشی نداشت، اما این موضوع به مفهوم عدم ارتباط نخست‌وزیر با ساواک نبود. هویدا در تمام دوران نخست‌وزیری، حداقل با بخشهایی از ساواک مرتبط بود و از اقتدار و نفوذ ساواک برای حفظ و تحکیم موقعیتش در رأس دولت سود می‌برد. برخی از مهمترین مدیران ساواک با هویدا ارتباط داشتند و نصیری رئیس ساواک نیز نسبت به تقاضاهای گاه و بیگاه هویدا بی‌اعتنا نبود. از اوایل دهة 1350، مدیر اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی)، پرویز ثابتی، که در بسیاری از اقدامات و فعالیتهای رعب‌آور ساواک در داخل و خارج از کشور نقش درجه اول داشت، ارتباط بسیار نزدیکی با نخست‌وزیر داشت. گفته می‌شد که در ملاقاتهای ثابتی با هویدا، گزارش بسیاری از فعالیتهای ساواک در اختیار نخست‌وزیر قرار می‌گرفت. هویدا در تأمین بودجه کلان ساواک نقشی قابل‌توجه داشت و از چند و چون فعالیت ساواک و تبعاتی که به دنبال می‌آورد آگاهی داشت. او سالهای پایانی نخست‌وزیری‌اش، بارها از عملکرد ساواک دفاع کرده و حتی کمیسیون بین‌المللی حقوقدانان را که ساواک را متهم به شکنجه زندانیان کرده بود، دروغگو خوانده و اعضای آن را عوامل سیا! دانست. در دوره طولانی نخست‌وزیری امیرعباس هویدا، ساواک، گسترش یافته و به تشکیلاتی مخوف تبدیل شد. 
در دوره طولانی ریاست نصیری، ساواک به طور گسترده در امور تجاری و اقتصادی دخالت می‌کرد و در بسیاری از معاملات سنگین تجاری در نقش واسطه و نظایر آن عمل می‌کرد.  نصیری خود به طور گسترده به فساد مالی آلوده بود و در برخی از سرمایه‌گذاریهای کلان اقتصادی مشارکت می‌کرد.  علاوه بر نصیری بسیاری از مدیران ارشد و میانی ساواک به فساد مالی آلوده بوده، در سرمایه‌گذاریهای اقتصادی و تجاری عمدتاً غیرقانونی که با اجحاف در حق مردم نیز همراه بود، مشارکت داشتند و در همان حال اخذ رشوه در میان بسیاری از مدیران و نیروهای ریز و درشت ساواک شیوع داشت  و سوءاستفاده‌های عدیده‌ مالی و اختلاسهای کلان به شیوه‌ای معمول در میان رؤسا و متنفذین ساواک تبدیل شده بود.  از جمله مهمترین سرمایه‌گذاریهای ساواک در سازمان عمران کیش بود که در دوره نصیری صورت گرفت و سوءاستفاده‌های مالی و اقتصادی فراوانی به دنبال آورد.
در همین دوره علاوه بر افزایش نیروهای رسمی ساواک، جاسوسان و خبرچینان غیررسمی آن به هزاران نفر بالغ می‌شد، تا جایی که گفته می‌شد ساواک در روستاهای بسیار دور افتاده نیز منابع اطلاعاتی ـ امنیتی در اختیار دارد.  مردم، حتی در درون خانواده خود نیز، احساس راحتی و امنیت نمی‌کردند و رعب و بدبینی در فضای بسیاری از خانواده‌ها سایه افکنده بود.  بدین ترتیب، ترس از ساواک و موضوع جاسوسان و خبرچینان آن در کشور فراگیر شد.  شایع بود که خبرچینان ساواک در میان گروههای مختلف اجتماعی و اقتصادی، اصناف و بازاریان، کارکنان دولت، و کارگران نفوذ کرده‌اند و هیچ مکان و مرکز عمومی، دولتی و خصوصی مصون از حضور این خبرچینان نیست.
علاوه بر مخالفان و مظنونان سیاسی که همواره تحت تعقیب و کنترل ساواک بودند بسیاری از مردم عادی کشور نیز تحت فشارهای عدیده ساواک، دچار بحران‌های روحی عدیده‌ای شدند و روابط حکومت و مردم از هم گسیخته شد.  ایجاد فاصله بین حکومت و مردم طی سالهای دهة 1350 روندی شتابان گرفت و امکان انتقاد، حتی از لایه‌های بسیار فرودست حکومت و دولت به رویایی دست‌نایافتنی تبدیل شد.  آنان که در محاصره ساواک در کشور گیر افتاده بودند، پس از خروج از کشور، دیگر تمایلی به بازگشت نشان نمی‌دادند. این روند علاوه بر مخالفان و ناراضیان سیاسی، بسیاری از مردم غیرسیاسی را هم شامل می‌شد که احساس می‌کردند روال زندگی معمول آنان در ایران، تحت فشارهای ساواک، دچار مشکلات عدیده‌ای است.  بسیاری از صاحبان مشاغل، سرمایه‌گذاران و نظایر آنان و تحصیل‌کردگان ایرانی در دانشگاههای خارج نیز پس از پایان دوران تحصیل دیگر به خود زحمت بازگشت به ایران را نمی‌دادند.
رؤیای پایان مخالفتها
پس از تبعید امام خمینی به ترکیه و سپس عراق، فشار ساواک بر علما و روحانیون مخالف گسترش یافت و بسیاری از مخالفان دستگیر و زندانی شدند. این روند با آغاز نخست‌وزیری هویدا و ریاست نصیری بر ساواک با شدت و حدّت بیشتری ادامه یافت.  ساواک قصد داشت نام و یاد امام را در تبعید، از اذهان عمومی بزداید و با ایجاد رعب و وحشت در میان علما و روحانیون، بر مخالفتها پایان دهد. اما این اقدامات ساواک با واکنش شدید علما در تهران، قم و دیگر شهرها روبرو شد و علما طی اعلامیه‌هایی خطاب به مردم و امام بر ادامه مبارزه با حکومت پای فشردند. فشارها و تهدیدات پایان‌‌ناپذیر ساواک نیز نتوانست علما و روحانیون را به سکوت وادارد.  از همان نخستین ماههای ریاست نصیری علما و روحانیون اعلامیه‌هایی در اعتراض به رعب و وحشت حاکم بر کشور و نیز ادامه تبعید امام خمینی به خارج از کشور صادر می‌کردند  و تلاش ساواک برای جلوگیری از انتشار اعلامیه‌های اعتراض‌آمیز نتیجه‌ای نداشت.  ساواک از اوایل سال 1344، برای کنترل و تضعیف علما و روحانیون مخالف اقدامات امنیتی گسترده‌ای داشت و با افزایش پستهای مراقبت در تهران، قم، مشهد، تبریز و سایر شهرها، رفتار سیاسی مخالفان را تحت کنترل گرفت.  گروه کثیری از علما و روحانیون در 29 بهمن 1343 و 30 آبان 1344 طی نامه‌هایی خطاب به هویدا ـ نخست‌وزیر ـ با انتقاد شدید از ادامه تبعید امام خمینی، دهشت‌آفرینیهای حکومت و ساواک را محکوم کردند و گسترش استبداد و خودکامگی حکومت را که تضییع حقوق اولیه مردم را در پی داشت، نکوهش کردند.  از اقدامات ساواک در دوره تبعید امام، جلوگیری از مسافرت علما و روحانیون و افرادی بود که به قصد دیدار با ایشان راهی خارج از کشور می‌شدند. بسیاری از مشتاقان ملاقات با امام توسط ساواک دستگیر شده و تحت بازجویی قرار می‌گرفتند. اما این گونه اقدامات نتوانست ارتباط علما و روحانیون و دیگر طرفداران امام را با ایشان قطع کند.
ساواک نگران بود با افزایش رفت و آمد علما و روحانیون و سایر مردم به ترکیه و عراق و ملاقات با امام، دامنه مخالفتهای عمومی با رژیم پهلوی بیش از پیش گسترش یابد و دیدگاههای ایشان به سهولت در اختیار مردم قرار گیرد.  ساواک بسیاری از طرفداران امام خمینی را ممنوع‌الخروج کرده بود و تحرکات سیاسی و جلسات و گردهمایی آنان را در داخل کشور تحت مراقبت شدید داشت.  با این احوال ساواک همواره معترف بود که تلاشهایش برای جلوگیری از مسافرت طرفداران امام خمینی به عراق و ملاقات با ایشان موفقیت قابل اعتنایی به دنبال نداشته است.  در حالی که در تمام دهة 1340 و 1350 گروههای سیاسی، چریکی متعددی بر ضد رژیم پهلوی فعالیت می‌کردند، اما ساواک طرفداران امام خمینی را با حساسیت قابل‌توجهی تحت مراقبت داشت. ساواک به تمام شعب خود دستور داده بود طرفداران و پیروان امام را پس از شناسایی، بدون اغماض تعقیب، دستگیر و پس از بازجویی روانه دادگاه کنند تا موجبات محکومیت و مجازات آنان فراهم شود.  در مرداد 1352، ساواک صراحتاً دستور داد تا از هر فرصت ممکن برای «تار و مار نمودن طرفداران خمینی» استفاده کنند. در پی اعمال این سیاست بود که صدها تن از علما و روحانیون و سایر طرفداران امام تحت تعقیب ساواک قرار گرفته و دستگیر، شکنجه و بازجویی شدند. این عده با محاکمات نمایشی و فرمایشی با محکومیتهای سنگین مواجه شدند؛  اما نتایج حاصله مطلوب حکومت نبود.
ساواک در برابر روحانیت
در دوره ریاست نصیری علما و روحانیون در زمره مهمترین مخالفین سیاسی حکومت محسوب می‌شدند. به همین دلیل بخش ویژه‌ای در ساواک انحصاراً مسئولیت مراقبت و کنترل و نهایتاً برخورد با روحانیون را برعهده داشت. علاوه بر تهران و قم، در دیگر شهرها نیز ساواک به این مهم می‌پرداخت. در حالی که روحانیون سرشناس و صاحب‌ نام به انحاء گوناگون با حکومت مخالفت می‌کردند، اما ساواک نسبت به پیروان امام خمینی بیش از هر گروه سیاسی ـ مذهبی مخالف دیگر حساس بود.
از جمله اقدامات ساواک برای کنترل و مراقبت از علما و روحانیون، استفاده از شنود تلفنی و نصب میکروفن و دیگر تجهیزات ضبط صدا بود. همچنین ساواک عموماً در منازل و بیوت بسیاری از علما جاسوسانی داشت که اخبار لازم را کسب و گزارش می‌کردند. 
مراقبت و کنترل ساواک از علما و روحانیون هنگامی که رژیم در تدارک برگزاری مراسم و جشنهای ویژه بود گسترش می‌یافت. از جمله مهمترین این مقاطع برگزاری جشن تاجگذاری شاه در آبان 1346 و جشنهای موسوم به جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی ایران در مهر 1350 بود. در طول برگزاری این جشنها، بسیاری از علما و روحانیون مخالف دستگیر شدند و نیز تدابیر امنیتی ساواک در منازل علما و روحانیون سرشناس و نیز حوزه‌های علمیه و مراکز آمد و شد روحانیون و طلاب افزایش یافت.  علما و روحانیون نیز هنگام برگزاری جشنها و مراسمی از این دست، بر دامنه مخالفتهای خود با حکومت می‌افزودند و با صدور اعلامیه‌ها، سخنرانیها و نظایر آن حکومت را سرزنش می‌‌کردند.  از دیگر مقاطعی که ساواک بر مراقبت خود از علما و روحانیون مخالف می‌افزود، موسم برگزاری حج بود. در این برهه، ساواک تعداد زیادی از مأمورانش را برای کنترل مخالفان به عربستان سعودی اعزام می‌کرد. هنگام حضور حجاج در عربستان سعودی، طرفداران امام خمینی فرصت مناسب‌تری برای گفتگو و تبادل نظر به دست می‌آوردند. ساواک درصدد بود تا با کشف و شناسایی این‌گونه ارتباطات، مخالفان را پس از بازگشت به کشور تحت تعقیب قرار داده، ارتباط علما و مخالفان حکومت را با خارج از کشور به حداقل برساند.
از دیگر نگرانیهای تمام ناشدنی ساواک، برگزاری سالگردهای واقعه فیضیه (2 فروردین 1342) و قیام 15 خرداد 42 در سالهای دهة 1340 و 1350 بود که به رغم تمام تمهیدات ساواک، یاد و نام این وقایع گرامی داشته می‌شد. ساواک برای جلوگیری از گسترش احتمالی مخالفتها در روزهای منتهی به دوم فروردین و 15 خرداد هر سال، تحرکات علمای مخالف حکومت را تحت مراقبت قرار می‌داد  و با صدور بخشنامه‌هایی دستور داده می‌شد با تمام کسانی که قصد دارند به مناسبت سالگرد قیام 15 خرداد و واقعه فیضیه مراسمی برگزار کنند به شدت برخورد شود.
در مراسمی که به همین منظور در 15 خرداد 1354 برگزار شد، کنترل اوضاع از اختیار ساواک و نیروهای امنیتی ـ انتظامی خارج شد و به زد و خورد میان روحانیون و طلاب با ساواک انجامید. ساواک و نیروهای انتظامی، فیضیه را به محاصره درآورده و به ضرب و شتم علما و طلاب پرداختند. حدود 350 نفر از طلاب و روحانیون دستگیر و روانه زندان اوین شدند. بازداشت شدگان توسط ساواک شکنجه و بازجویی شدند. حدود 200 نفر از بازداشت‌شدگان، به سربازی اعزام شدند و حدود یکصد نفر از آنان نیز در دادگاههای تحت کنترل ساواک به 3 تا 15 سال زندان محکوم گردیدند.  نشریات کشور پس از دو روز تأخیر خبر درگیری با علما و روحانیون را در مدرسه فیضیه منعکس کردند و مخالفان را «عوامل ارتجاع سیاه و سرخ» خواندند که با لباس روحانیت و شعارهای کمونیستی «بلوا» برپا کرده‌اند.  برخلاف تبلیغات رسانه‌ای ساواک و حکومت، حرکت روزهای 15، 16 و 17 خرداد 1354، حکومت را نگران کرده بود. این حرکت در شرایطی که شاه با اعلام تأسیس حزب واحد رستاخیز (حدود 4 ماه قبل از آن) مردم کشور را به مبارزه طلبیده و استبداد حکومتی را در مسیر لجام گسیخته‌تر هدایت کرده بود، می‌توانست شورش گسترده‌ای فراهم آورد. به‌ویژه آن که امام خمینی نیز مدت کوتاهی قبل از این واقعه، اقدام رژیم را در تأسیس حزب واحد رستاخیز محکوم کرده بود.
به دنبال این واقعه، امام خمینی طی اعلامیه‌ای حملات ساواک و نیروهای انتظامی را به مدرسه فیضیه محکوم کرد.
گفته شده که حکومت در واپسین سالهای عمر، در نظر داشت تغییراتی در حوزه علمیه قم و مدرسه فیضیه ایجاد کند. ظاهراً با هماهنگی ساواک، نیروهای انتظامی و تولیت آستان حضرت معصومه(س)، قرار بود مدرسه فیضیه خراب شده و صحن جدیدی به جای آن ساخته شود و شاه نیز با اجرای این طرح موافقت کرده بود. نیز گفته می‌شد برای تغییر موقعیت مسجد اعظم قم نیز، حکومت طرحهایی در دست اقدام داشت اما گسترش ناآرامیهای سیاسی و پیروزی نهایی انقلاب اسلامی مانع از انجام این مقصود شد.  در اوایل سال 1354، برخی از علما و مراجع درصدد برآمدند برای اسکان طلاب و روحانیون در قم ساختمانی بنا کنند و ساواک از ساخت چنین بنایی ممانعت کرد و با هماهنگی شهرداری و کارگزاران محلی حکومت در قم، مانع از عملی شدن این طرح شد.
ساواک نگران افزایش حضور روحانیون و طلاب طرفدار امام خمینی در قم بود. ساواک ضمن مخالفت شدید با ساخت بناهایی برای اسکان روحانیون در قم، تصریح نمود که اراضی تحت مالکیت و کنترل علما و روحانیون سرشناس که برای ساخت این قبیل منازل در نظر گرفته شده، به انحاء گوناگون «اشغال شوند». نصیری تصریح می‌کند که برای جلوگیری از گسترش حوزه علمیه قم و گرایش روزافزون مردم به دروس دینی و حوزوی در این شهر، «باید سعی کرد مراکز دیگری که جنبه تمدن روز را دارد در قم به وجود آورد.»
هنگامی که دولت درصدد دست زدن به اقداماتی غیرشرعی و ضددینی برمی‌آمد، ساواک نیز بر تمهیدات و تدابیر امنیتی خود بر ضد علما و روحانیون می‌‌‌افزود. به طور نمونه هنگامی که در اواخر سال 1345 دولت لایحه «حمایت از زن و خانواده» را که حاوی برخی نکات غیرشرعی درباره طلاق و ازدواج بود، برای تصویب به مجلس شورای ملی تقدیم کرد، ساواک برای پیشگیری از اقدام مخالفان طی بخشنامه‌ای از نیروهای مسئول خواست بر شدت اقدامات پیشین خود بیفزایند.
به دنبال این دستورالعمل، علما و روحانیون در شهرهای مختلف تحت مراقبت شدید قرار گرفته و واکنش آنان نسبت به لایحه موسوم به «حمایت خانواده» از سوی خبرچینان به مرکز گزارش و تدابیر لازم برای برخورد احتمالی با مخالفان اندیشیده شد.
مبارزه در فضای اختناق
علاوه بر اقداماتی نظیر دستگیری، تبعید و زندان، ساواک با هماهنگی سایر مراجع و کارگزاران حکومت، برای کسب و کار و شغل علما و روحانیون مخالف نیز مشکلات عدیده‌ای به وجود می‌آورد. جلوگیری از کسب مجوز فعالیت اقتصادی و نظایر آن از جمله این اقدامات ساواک بود. از جمله این افراد آیت‌الله سیدمرتضی پسندیده برادر امام خمینی بود که آزار و اذیتهای ساواک برای او تمامی نداشت و برای جلوگیری از مخالفتهای وی با حکومت، بارها دفترخانه اسناد رسمی او در شهر خمین تعطیل و خود ایشان بازداشت شد. 
از جمله اقدامات ساواک در سالهای دهة 1340 و 1350، جلوگیری از سخنرانی علما و روحانیون بر ضد حکومت پهلوی بود. ساواک با کمک عوامل نفوذی خود در مجامع و محافل علما و روحانیون، رفتار و سخنرانیهای ‌آنان را ضبط کرده و هرگاه مغایر با سیاستهای حکومت تشخیص می‌داد بر ضد آنان وارد عمل می‌شد. در همان حال علما و روحانیون که از حضور جاسوسان و نفوذیهای ساواک در مجالس وعظ و سخنرانی آگاهی داشتند، سخنان خود را با شگردهای خاصی بیان می‌کردند تا مأموران ساواک نتوانند مقصود آنان را درک کنند.  ساواک اعتراف می‌کرد که سخنان و مواعظ علما و روحانیون دربارة مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و دینی به آسانی از سوی بسیاری از مردم پذیرفته می‌شود و این می‌تواند تبعات سوء فراوانی برای حکومت به دنبال داشته باشد. 
از جمله علمایی که ساواک به رغم هشدارهای قبلی و تهدیدات پیدا و پنهانش نتوانست از سخنرانیهای ضدحکومتی وی جلوگیری کند، حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی بود.  ساواک به مسئولان مساجد و مراکز مذهبی هشدار می‌‌داد از دعوت علمای مخالف حکومت برای ایراد سخنرانی اجتناب کنند  این روند از سال 1355 به بعد که حرکت انقلابی مردم ایران بر ضد رژیم پهلوی شتاب گرفت، گسترش یافت. در سالهای 1356 ـ 1357 کنترل اوضاع از اختیار ساواک خارج شد. 
از گزارشات ساواک برمی‌آید که این سازمان دیگر امکان جدی برای مقابله و مخالفت با سخنرانیهای ضدحکومتی علما و روحانیون نداشت.  از ماههای میانی سال 1357 به بعد ساواک حتی به ندرت می‌توانست در قبال سخنان آشکارا انتقادآمیز روحانیون مخالف به آنان تذکر دهد.  ساواک از این هم فراتر رفت و به تدریج راغب شد با علما و روحانیون مخالف حکومت تماس گرفته و به درددل آنان گوش فرا دهد و نقطه‌نظرات آنان را درباره مسائل سیاسی ـ اجتماعی کشور جویا شده و برای حل بحران راهکارهایی بیابد.  گزارشات موجود نشان می‌دهد که ساواک به تدریج به این نتیجه رسید که با اعمال فشار نمی‌تواند مانع از سخنان علما و روحانیون بر ضد حکومت شود. کارشناسان ساواک هشدار می‌دادند که سخت‌گیری بر علمای مخالف موجب محبوبیت بیشتر آنان در نزد افکار عمومی خواهد شد. 
با اوج‌گیری حرکت انقلابی مردمی، ساواک در مقابل سخنرانیهایی که به حمایت از امام خمینی ایراد می‌شد، کاملاً تسلیم شده  و «دیگر زندگی مخفی و فرار از دست مأموران ساواک معنی نداشت».
سرکوب و مقاومت
ساواک برای همه علما و روحانیون مخالف که نقشی در مبارزات ضدحکومتی داشتند پرونده‌های انفرادی تشکیل داده بود و معمولاً پیشینه، ارتباطات سیاسی ـ اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی علما و روحانیون مخالف را در اختیار داشت. 
از جمله علمایی که در دوره پهلوی تحت مراقبت دائمی قرار داشت، آیت‌الله سید محمدهادی میلانی از مراجع بزرگ مشهد بود که از همان سالهای نخست دهة 1340 همگام با سایر علما و مراجع به مخالفت و مبارزات خود با رژیم پهلوی ادامه داد.  آیت‌الله میلانی در نهضت علما به رهبری امام خمینی طی سالهای 1341 ـ 1343 و تحولات پس از آن فعال بود و به تبع آن، همواره تحت تعقیب ساواک قرار داشت.  با این حال ساواک در شرایطی نبود که بتواند با آیت‌الله میلانی رفتار خشنی داشته باشد. به همین دلیل سعی می‌کرد با مماشات و مدارا، مخالفت او را با حکومت تعدیل کند و نظر مساعد او را به رژیم جلب نماید؛ اما اقداماتی از این نوع هیچ‌گاه نتایج مطلوب ساواک و حکومت را به دنبال نداشت.
از علما و روحانیونی که در دهة 1340ش. در مبارزه و مخالفت صریح با حکومت و ساواک آنی از پای نایستاد و سرانجام زیر شکنجه‌های ساواک به شهادت رسید، آیت‌‌الله سید محمدرضا سعیدی بود.
چنانکه از اسناد ساواک برمی‌آید از همان سالهای نخست دهة 1340 انتقادات وی از حکومت آغاز شد و بدون توجه به هشدارها و تهدیدات تمام ناشدنی ساواک، بی‌محابا به مخالفت صریح و بدون پرده با حکومت ادامه داد.  به رغم تضییقات و مراقبتهایی که ساواک اعمال می‌کرد به طور مستقیم و غیرمستقیم با امام خمینی رابطه داشت و طی سخنرانیهای خود نیز آشکارا از ایشان حمایت می‌‌کرد.  ساواک او را «از طرفداران سرسخت [امام] خمینی» ارزیابی کرده که در اوایل سال 1346 «در مسافرت قاچاقی خود به عراق رفته با [امام] خمینی ملاقات کرده است».  ساواک تصریح می‌کند که آیت‌الله سعیدی پس از ملاقات با امام بر دامنة فعالیتهای ضدحکومتی خود افزوده و با گروهی از دوستان و همفکرانش قصد دارد تشکیلاتی تحت عنوان «حزب خمینیسم» سازماندهی کرده تا در تماس دائم با امام، بر مخالفتهای خود با رژیم پهلوی شدت بخشند.
طی سالهای پایانی دهة 1340 فشار ساواک بر آیت‌الله سعیدی فزونی گرفت، او بارها دستگیر و تحت بازجویی قرار گرفته و با ارائه تعهد مبنی بر عدم فعالیت سیاسی، از زندان آزاد شد، اما چنانکه از متن تعهدات سپرده شده برمی‌آید او هیچ‌گاه خود را ملزم به اجتناب از مخالفت و انتقاد از رژیم پهلوی نکرد  و به رغم هشدارها و سخت‌گیریهای مداوم ساواک، در سخنرانیهای خود انتقاداتش را متوجه حکومت ایران کرده و از امام خمینی تمجید می‌کرد.  ساواک او را در رمضان 1389ق. (آبان 1348) ممنوع‌المنبر کرد.  زمانی که خبر ورود گروهی از سرمایه‌داران امریکایی به ایران برای عقد قراردادهای اقتصادی منتشر شد و حوزه علمیه قم اعلامیه‌ای در مخالفت با عقد قرارداد و همکاری با کنسرسیوم خارجی صادر کرد، ساواک به اتهام این که وی مسبب اصلی تهیه و توزیع گسترده این اعلامیه در کشور بود، او را دستگیر کرد.  ساواک استدلال می‌کرد که تمجید صریحی که در این اعلامیه از امام خمینی شده، نمی‌تواند منشأ دیگری جز آیت‌الله سعیدی داشته باشد.  به همین دلیل مقدم مدیرکل اداره سوم ساواک از رئیس ساواک تهران خواست آیت‌الله سعیدی را (که در تهران مقیم بود) احضار و به او هشدار داده شود اگر «از تحریک افکار عمومی علیه اقدامات دولت خودداری» نکند «تصمیمات شدیدی دربارة او گرفته خواهد شد.»  به دنبال این دستور، آیت‌‌الله سعیدی توسط ساواک تهران دستگیر و به اتهام «اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت» در زندان قزل‌قلعه بازداشت شد و بلافاصله تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت که تا چند روز ادامه داشت و نهایتاً نیز در روز 21 خرداد 1349 در زندان قزل‌قلعه به شهادت رسید.  شهادت آیت‌الله سعیدی موجبات خشم افکار عمومی در داخل و خارج از کشور را فراهم آورد و ساواک از پیامدهای احتمالی این واقعه نگران بود و اعلام کرد که وی بر اثر سکته قلبی فوت کرده است و پزشک قانونی نیز مرگ او را ناشی از «ضربه به شبکه عصبی خورشیدی» اعلام کرد.  ساواک با همکاری وزارت امور خارجه تلاش کرد تا افکار عمومی جهان را از خبر مرگ آیت‌الله سعیدی زیر شکنجه‌های ساواک منحرف سازد، اما توفیقی کسب نکرد.  در داخل کشور نیز برخی علما و حوزه علمیه طی اعلامیه‌هایی، شهادت آیت‌الله سعیدی را توسط ساواک محکوم کرد و این واقعه تأسف‌بار را به امام خمینی تسلیت گفتند.
از دیگر روحانیونی که به رغم اعمال فشارهای ساواک آشکارا از رژیم پهلوی، شاه و خانواده سلطنتی انتقاد می‌کرد، شیخ احمد کروبی بود که در الیگودرز لرستان اقامت داشت و ساواک در پیشگیری از مخالفتهای او با حکومت، اظهار عجز و ناتوانی می‌کرد. 
احمد کروبی در جریان نهضت روحانیون طی سالهای نخست دهة 1340 نقش فعالی داشت.
وی در 1354 که بیش از 90 سال داشت بارها توسط ساواک دستگیر و زندانی شده بود. ساواک که نگران درگذشت ناگهانی او در زندان بود محکومیت زندان او را با محکومیتهای دیگر جایگزین کرد. ساواک می‌دانست که اگر وی در زندان فوت کند مخالفان حکومت در داخل و خارج از کشور مستمسکی به دست خواهند آورد. به همین دلیل احمد کروبی در 24 خرداد 1354 از زندان آزاد شد.  ساواک به رغم تمام تلاشهایی که انجام می‌داد قادر نبود از مخالفتهای او بر ضد رژیم بکاهد.  طی ناآرامیهای دوران انقلاب نیز ساواک بارها درصدد برآمد احمد کروبی را از محل اقامتش در الیگودرز به منطقه دیگری تبعید کند اما هر بار به دلایلی از این اقدام اجتناب ورزید.  در 17 مهر 1357 ساواک گزارش داد که احمد کروبی از طرفداران سرسخت آیت‌الله خمینی در انتقاد صریح و آشکار از رژیم پهلوی و شاه حد و مرزی نمی‌شناسد و شایعات ساواک درباره دیوانه خواندن او نیز نتیجه مطلوبی برای حکومت به دنبال نداشته است. 
گزارش مبارزه فرد فرد علما و روحانیون با ساواک و رژیم پهلوی در این مبحث نمی‌گنجد و آنچه ذکر شد نمونه‌هایی از مبارزات صدها تن از علما و روحانیون طی دهه‌های 1340 و 1350 با ساواک و رژیم پهلوی بود.  به هر حال مبارزات و مخالفتهای علما و روحانیون به رغم تمام فشارهای ساواک، پیگیر و دائمی بود و این روند تا واپسین روزهای حیات رژیم پهلوی کماکان ادامه یافت.
از جمله مهمترین طرحهای ساواک جلوگیری از ارتباط مردم با روحانیون مخالف بود. مأموران نفوذی و خبرچینان ساواک طی گزارشاتی، تمام آمد و شد مردم با علما و روحانیون مخالف را ثبت و ضبط کرده و با تهیه فهرست اسامی و مشخصات افراد ملاقات کننده، چگونگی این گونه ارتباطات را تشریح می‌کردند. ساواک نیز با کنترل محمولات پستی مخالفان، کسانی را که با علما و روحانیون مکاتبه داشتند شناسایی و تحت تعقیب قرار می‌داد.  کنترل و مراقبت از کسانی که با علمای طرفدار امام خمینی ارتباط داشتند، از شدت بیشتری برخوردار بود.
با آغاز ناآرامیهای دوران پیروزی انقلاب اسلامی تدابیر امنیتی ساواک برای شناسایی و کنترل افراد مرتبط با علما و روحانیون افزایش یافت.  اما بحران سیاسی آن دوره فراتر از آنی بود که ساواک قادر به انجام اقدامات پیشگیرانه مؤثری باشد.
با آغاز و گسترش مبارزات چریکی، روند سرکوب و اعمال خشونت ساواک درباره روحانیون مخالف نیز شدت گرفت و با افزایش تدابیر امنیتی، تعقیب و دستگیری، شکنجه و محکومیتهای علما نیز سیر صعودی یافت و از واپسین سالهای دهة 40 و تمامی دهة 50 که نهایتاً به سقوط رژیم پهلوی منتهی شد، فشار ساواک بر روحانیون مخالف ادامه یافت.
با آغاز فضای باز سیاسی در کشور، حدود نیمه سال 1355، فشار ساواک بر علما و روحانیون کاستی گرفت. مخالفت علما با حکومت نیز در شرایط کاهش فشارهای ساواک، اندک اندک فزونی یافته و با انسجام روزافزون مخالفان، ساواک و مجموعه حاکمیت را با بحرانی حل‌ناشدنی مواجه ساخت. 
مراقبت‌های ویژه
با فرارسیدن ماههای محرم، صفر و رمضان که علما و روحانیون در نقاط مختلف کشور مجالس وعظ و سخنرانی داشتند و ضمن طرح مسائل دینی و مذهبی، دربارة مسائل سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی کشور نیز سخنانی ایراد می‌شد، تدابیر امنیتی و نیز مراقبتهای ساواک افزایش چشمگیری می‌یافت. معمولاً در آستانه محرم، صفر و نیز رمضان، ساواک با هماهنگی شهربانی و ژاندارمری و نیز مقامات محلی استانها و شهرهای مختلف کشور، طی کمیسیونهایی مشترک، تدابیر ویژه‌ای می‌اندیشید. در این ماهها، علما و روحانیون مخالف ممنوع‌المنبر می‌شدند و یا ساواک تعهداتی مبنی بر اجتناب از ایراد سخنانی در مخالفت با حکومت از آنان اخذ می‌کرد.  از آنجایی که همه ساله در ماههای محرم، صفر و رمضان تعداد زیادی از طلاب و روحانیون برای سخنرانی به شهرهای کوچک و روستاهای دور و نزدیک کشور اعزام می‌شدند، ساواک مراقب بود سخنی در مخالفت با حکومت بر زبان نیاورند.  در شهرها و مناطقی که مخالفت با حکومت از شدت بیشتری برخوردار بود، ساواک سخنرانان مساجد و منابر مهم را شناسایی و تعیین می‌‌کرد.
در موارد متعدد به دلیل عدم توجه علمای مخالف به هشدارهای ساواک و ایراد سخنرانیهایی در مخالفت با حکومت، درگیریهایی به وجود می‌آمد که موجب دستگیری و زندانی شدن علما می‌شد.  در رمضان 1357 (تیر و مرداد) اعتراضات مردم بر ضد رژیم گسترش یافت و پرویز ثابتی مدیر اداره کل سوم ساواک، از ساواکهای کشور و به‌ویژه ساواک قم خواست که بر تدابیر امنیتی خود در مساجد، تکایا و سایر مراکزی که علما و روحانیون به سخنرانی و وعظ خواهند پرداخت، بیافزایند. ثابتی با تأکید بر این که حدود 1000 مجلس عزاداری در تهران و بیش از 10000 مجلس در نقاط دیگر کشور در ماه رمضان برپا شده و در بسیاری از این اجتماعات سخنان تندی در مخالفت با حکومت ابراز خواهد شد، برای مقابله با مخالفتها دستورات اکیدی صادر کرد.
در ماههای محرم و صفر 1357 (آذر و دی) ساواک تدابیر تازه‌ای اندیشید، ‌اما شدت ناآرامیها امکان هرگونه ابتکار عمل را از ساواک، نیروهای انتظامی و کارگزاران حکومت سلب کرد.
در سالهای بعد نیز ساواک فهرست علما و روحانیون ممنوع‌المنبر را در ماههای محرم، صفر و رمضان به شعب خود ارسال کرده، خواستار جلوگیری از سخنرانی آنان می‌شد.  روند ممانعت از منبر رفتن علما و روحانیون مخالف در سالهای 1355 ـ 1357 از شدت بیشتری برخوردار شد و ساواک دستورات شداد و غلاظی صادر ‌کرد.  از اوایل سال 1356 که حکومت تحت فشارهای عدیده داخلی و خارجی درصدد برآمد به ظاهر فضای باز سیاسی ایجاد کند، ساواک نیز بر آن شد، به تدریج به علمای ممنوع‌المنبر اجازه سخنرانی و وعظ بدهد. در 15 آذر 1356 پرویز ثابتی ـ مدیر اداره کل سوم ساواک ـ از ساواکهای شهرهای مختلف خواست با اخذ برخی تعهدات اخلاقی و اخذ التزام و ضمانتهای دیگر، به آنان اجازه منبر و سخنرانی بدهند. 
در 30 خرداد 1357 نیز ساواک از تمام شعب خود در شهرهای مختلف خواست تا با اخذ تعهد و به واسطه برخی معتمدین و افراد خوشنام، ممنوعیت منبر بسیاری از علمای مخالف حکومت را لغو کنند. این تصمیم به دنبال گسترش مخالفتهای سیاسی و ناتوانی ساواک و حکومت در جلوگیری از مخالفتهای مردمی اتخاذ می‌شد،  اما تحولات آتی نشان داد که صدور دستوراتی از این دست تأثیری در جلوگیری از افزایش مخالفتها نخواهد گذاشت. بدین ترتیب از واپسین روزهای شهریور 1357 به بعد، دیگر ساواک امکان کنترل سخنرانیها و انتقادات علما و روحانیون مخالف رژیم رو به زوال پهلوی را نداشت.
در طول سالهای دهة 1340 و 1350 بسیاری از علما و روحانیون توسط ساواک دستگیر، بازجویی، شکنجه و راهی زندان شدند. موج اول دستگیری گسترده روحانیون در جریان نهضت علما بر ضد اصلاحات ادعایی شاه ـ سالهای 1341 ـ 1342 ـ به وقوع پیوست. پس از رفراندوم 6 بهمن 1341، واقعه دوم فروردین 1342 فیضیه و قیام 15 خرداد 1342، صدها تن از علما، روحانیون و طلاب جوان دستگیر و پس از بازجویی و تحمل شکنجه، زندانی شدند. پس از واقعه کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی که مخالفت علما و روحانیون با حکومت وارد مرحله تازه‌ای شد، موج دیگری از دستگیری، شکنجه و زندانی شدن آنان به پا خاست و در دوره نصیری با نوساناتی چند کماکان ادامه یافت.
ساواک از سالهای میانی دهة 40 تلاش گسترده‌ای برای تصفیه حوزه علمیه قم و دیگر مراکز علوم دینی از طرفداران امام آغاز کرد. هر از گاه ساواک در قم، تهران، مشهد، تبریز و سایر شهرها علما و روحانیون را دستگیر و پس از بازجویی و پرونده‌سازی موجبات محاکمه و زندانی شدن آنها را فراهم ساخت.  ضمن اینکه گروه زیادی از هواداران غیرروحانی علما نیز به اتهام همکاری با علمای مخالف، توسط ساواک دستگیر و زندانی شدند.  اتهام بسیاری از علمایی که دستگیر و سپس محاکمه و راهی زندان می‌شدند «اقدام بر ضد امنیت داخلی» و «اهانت به رئیس مملکت» ذکر می‌شد. 
از جمله مجازاتهایی که ساواک در تمام سالهای دهة 1340 و 1350 برای بسیاری از علما و روحانیون در نظر گرفت، تبعید آنها به مناطق بدآب و هوا بود. از آغاز ریاست نصیری بر ساواک، طرح تبعید علما و روحانیون مخالف به طور جدی دنبال شده و بسیاری از علما پس از دستگیری و محاکمه و بر اساس رأی کمیسیونهای امنیت اجتماعی، مدتهای طولانی در تبعید سپری کردند.  در کمیسیونهای امنیت اجتماعی شهرهای مختلف که با شرکت نمایندگانی از ساواک، شهربانی، استانداری و فرمانداری تشکیل می‌شد، نماینده ساواک در تعیین نوع مجازات نقش درجه اول داشت. ساواک به گونه‌ای برنامه تبعید روحانیون را تنظیم می‌کرد که دوران تبعید را در فصول سرد در سردترین شهرهای کشور و در فصول گرم در گرم‌ترین مناطق کشور بگذرانند. علما و روحانیون مخالف در دوران تبعید با مشکلات عدیده‌ای مواجه بودند که عمده آن از ناحیه ساواک به وجود می‌آمد. اما به رغم تمام فشارها و تهدیدات، آنان از هر فرصتی برای مخالفت با حکومت بهره می‌بردند. 
با آغاز دهة 1350، هم‌زمان با گسترش مبارزات چریکی، باز هم بر تعداد روحانیونی که عمدتاً به خاطر حمایت از امام خمینی و فعالیتهای ضدحکومتی دستگیر و تبعید شدند افزوده شد.
ساواک مراقب بود تا علما و روحانیون مخالف حکومت به مناطقی از کشور که مردمان آن دارای علایق دینی و مذهبی عمیق‌تری بوده و نسبت به علما و روحانیون ارادت بیشتری ابراز می‌‌کردند، تبعید نشوند.  با آغاز سال 1356 که ناآرامیهای سیاسی رژیم پهلوی را به چالش می‌طلبید سخت‌گیری ساواک بر علمای مخالف باز هم فزونی یافت و تبعید آنان بیش از پیش مورد توجه ساواک قرار گرفت.  در دی 1356 دهها تن از علمای قم با رأی کمیسیون اجتماعی و به دستور ساواک راهی تبعید شدند. 
به دنبال انتشار مقاله «استعمار سرخ و سیاه» به قلم مستعار احمد رشیدی مطلق در 17 دی 1356 و سپس برخورد شدید ساواک و نیروهای انتظامی با مردم قم در روز 19 دی 1356، سخت‌گیریهای ساواک درباره روحانیون مخالف افزایش یافت و به دنبال آن روند دستگیریها و تبعید روحانیون سیر صعودی گرفت.  از دی‌ 1356 تا 14 تیر 1357، در قم و سایر شهرها، 63 نفر از علما و روحانیون دستگیر و بر اساس رأی کمیسیون امنیت اجتماعی به مناطق مختلف کشور تبعید شدند که همگی طرفداران و حامیان امام خمینی بودند.  ساواک روحانیون تبعید شده طرفدار آیت‌الله خمینی را به دو دسته متعصب و افراطی و افراد میانه‌رو تقسیم‌بندی می‌کند. 
از حدود آذر 1357 به بعد ساواک کنترل جدی بر علما و روحانیون تبعیدی نداشت و در ماههای پایانی عمر رژیم، بیشتر علمای تبعید شده، به شهرهای محل سکونت خود بازگشتند.
از جمله اقدامات ساواک در طول سالهای 1340 و 1350ش. ممنوع‌الخروج کردن بسیاری از علما و روحانیونی بود که بر ضد رژیم پهلوی فعالیت کرده و ضمن حمایت از امام خمینی با ایشان و رابطین او در داخل و خارج از کشور ارتباط داشتند. ممنوع‌الخروج شدن علمای مخالف تنها به مقصد کشورهای اسلامی منطقه چون عراق و عربستان سعودی خلاصه نمی‌شد، بلکه از مسافرت علمای مخالف به دیگر کشورهای جهان نیز ممانعت می‌شد. 
ساواکهای شهرهای مختلف معمولاً با ارسال نام و مشخصات علما و روحانیون مخالف در حوزه استحفاظی و فعالیت خود خواستار جلوگیری از خروج آنان از کشور می‌شدند.  اداره کل سوم ساواک نیز پس از مطالعه و بررسی لازم، تصمیم نهایی را اتخاذ می‌کرد.  در 26 اسفند 1354 نام علما و روحانیون زیر در فهرست طولانی ممنوع‌الخروج شدگان ساواک قرار داشت:
1ـ شیخ محمدتقی فلسفی فرزند محمدرضا
2ـ سید محمود علائی طالقانی فرزند ابوالحسن (فعلاً در زندان است)
3ـ شیخ علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی فرزند علی (فعلاً در زندان است)
4ـ شیخ غلامحسین جعفری همدانی فرزند محمدتقی
5ـ شیخ حسن لاهوتی اشکوری فرزند نصراله (فعلاً در زندان است)
6ـ شیخ جعفر جوادی شجونی فومنی فرزند حاج محمد
7ـ اکرم حریری فرزند رجبعلی
8ـ شیخ یحیی نصیری (نوری) فرزند اسماعیل
9ـ محمدحسین علوی طباطبائی فرزند ابوالقاسم
10ـ شیخ محمدجواد باهنر فرزند علی‌اصغر
11ـ دکتر علی شریعتی مزینانی فرزند محمدتقی
12ـ شیخ علی‌اصغر مرتضوی فرزند علی (معروف به شیخ عبداله جعفری)
13ـ سیدحسین حسینی فرزند سیدمصطفی
14ـ فخرالدین حجازی فرزند محمد (فرهنگی و منبری)
15ـ شیخ فضل‌الله مهدی‌زاده محلاتی فرزند غلامحسین
16ـ شیخ مرتضی مطهری فرزند حسین
17ـ سید محمود سدهی فرزند حاج جواد
18ـ سید علی موسویان فرزند محمد
19ـ محمدصالح طاهری فرزند ابوطالب
20ـ شیخ علی حجتی کرمانی فرزند عبدالحسین
21ـ سید علی غیوری فرزند سیدمصطفی (فعلاً در تبعید است)
22ـ شیخ محمدرضا مهدوی کنی فرزند اسداله (فعلا ً در تبعید است)
23ـ شیخ محمد امامی کاشانی فرزند ابوتراب (فعلا ً در تبعید است)
24ـ شیخ علی‌اصغر مروارید فرزند علی
25ـ شیخ عباسعلی اسلامی قرائنی (سبزواری)، فرزند حسین
26ـ شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی فرزند بمانعلی (فعلاً در زندان است)
27ـ شیخ محمد نصیری (امامقلی) فرزند حسین
28ـ شیخ عبدالعلی کنی (آقابزرگ) فرزند سید عبدالرحیم (فعلاً در تبعید است)
29ـ شیخ زین‌الدین قربانی فرزند غلامحسین
30ـ سید مرتضی عسگری فرزند سیدمحمد
31ـ سید رضا بنی‌طبا فرزند سیدمرتضی
32ـ سید ابراهیم موسوی فرزند سیدعباس
33ـ شیخ حسین لنکرانی فرزند سیدمهدی
34ـ شیخ احمد ضیافتی کافی (فعلاً در تبعید است)
35ـ سید موسی بنی‌طباء فرزند سیدمرتضی
36ـ شیخ حسن ضیافتی کافی
37ـ شیخ حسن سعید تهرانی فرزند شیخ عبداله
38ـ سید محمد غروی فرزند سید محمدمهدی
39ـ شیخ مرتضی تهرانی فرزند شیخ عبدالعلی
40ـ شیخ هادی غفاری آذرشهری فرزند شیخ حسین
41ـ سید عبدالمجید ایروانی فرزند عبدالحجت
42ـ سید ابوالفضل موسوی زنجانی فرزند سیدمحمد
43ـ شیخ محمود احمدی یزدی‌نژاد فرزند علیرضا (معروف به شیخ محمود صادقی)
44ـ شیخ اکبر حمیدزاده گیوی فرزند غفار
45ـ محمدتقی جلالی خمینی فرزند علی‌ حسین
46ـ سید نورالدین علوی طالقانی فرزند محی‌الدین
47ـ شیخ محمد قرنی فرزند حسن (فعلاً زندانی است)
48ـ شیخ احمد کروبی فرزند محمود (فعلاً در تبعید است)
49ـ سید محمدصادق لواسانی فرزند ابوالقاسم (فعلاً در تبعید است)
50ـ شیخ علی‌اکبر تکه فرزند آقائی (معروف به مهدوی خراسانی واعظ)
51ـ سید مهدی طباطبائی فرزند سید محمدحسین
52ـ سید علی بطحائی گلپایگانی
53ـ مهدی قدس محلاتی فرزند ابوالفضل
54ـ شیخ رمضان جنتی (فعلاً تبعید است)
55ـ شیخ اسحق تقویان اشکوری فرزند تقی
56ـ شیخ محمدحسن بکائی فرزند ابراهیم.
از جمله مهمترین دل‌مشغولیهای ساواک جلوگیری از چاپ و انتشار اعلامیه‌های ضدحکومتی علما و روحانیون در نقاط مختلف کشور بود. در این میان ساواک نسبت به انتشار و توزیع اعلامیه‌‌ها و متن سخنرانیهای امام خمینی که معمولاً در زمانی بسیار کوتاه، در گستره‌ای بسیار وسیع پخش می‌شد حساسیت نشان می‌داد و با دارندگان اعلامیه‌ها و کسانی که موجبات انتشار آن را فراهم می‌کردند، برخورد می‌کرد. با این احوال موفقیت ساواک در جلوگیری از چاپ و انتشار اعلامیه‌های علما در مخالفت با حکومت چندان مطلوب آن سازمان و رژیم نبود و به رغم تمهیدات و تدابیری که ساواک می‌اندیشید اعلامیه‌‌ها در گستره وسیعی انتشار یافته در میان مردم توزیع می‌شد.  ساواک برای جلوگیری از چاپ و انتشار اعلامیه‌های روحانیون مخالف، بر چاپخانه‌ها نیز نظارت می‌کرد. اما در موارد اندکی ساواک موفق به کشف محل چاپ اعلامیه‌ها می‌شد. ضمن اینکه در مواردی، مخالفان اعلامیه‌ها و متن سخنرانیها را در کشورهای خارجی چاپ کرده و در داخل کشور توزیع می‌کردند.
تفرقه‌افکنی
از جمله اقدامات ساواک، تلاش پیگیر برای بهره‌گیری از روحانیون طرفدار حکومت بر ضد علما و روحانیون مخالف رژیم بود. ساواک مشتاق بود روحانیون و علما در برخی از مناقشات سیاسی حکومت با همسایگان (نظیرعراق) از رژیم حمایت کنند.  در کشور گروهی ـ هر چند اندک ـ از روحانیون با ساواک ارتباط داشتند و ساواک تلاش می‌کرد تا از وجود آنان بر ضد علما و روحانیون مخالف بهره برد.  در مقاطع حساس سیاسی و نیز ماههای محرم، صفر و رمضان، ساواک با بسیج روحانیون طرفدار حکومت، تلاش می‌کرد سخنرانیها و سخنان علمای مخالف حکومت را تحت‌الشعاع قرار داده و چنان وانمود سازد که رژیم پهلوی در میان علما و روحانیون اعتبار دارد و مجموعه اقدامات آن تأیید جامعه روحانیت ایران می‌باشد. ساواک برخی از روحانیون موافق حکومت را به مساجد و محافلی که علمای مخالف حکومت سخنرانی می‌کردند، اعزام می‌کرد تا با ایراد سخنرانی و موعظه در برابر مخالفان، از موضع حکومت دفاع کنند. 
میزان ارتباط و همکاری روحانیون با ساواک و رژیم پهلوی نیز متفاوت بود. برخی از روحانیون ارتباط و تماس بسیار نزدیک و آشکاری با ساواک و حکومت داشتند؛ گروهی در قبال همکاری با ساواک، مشی میانه‌روتری دنبال می‌کردند و سعی داشتند به رغم ارتباط با ساواک، بر وجهه اجتماعی آنان لطمه‌ای وارد نشود؛ گروهی دیگر نیز ارتباطشان با ساواک کاملاً پنهانی بود. با این حال، ساواک علاقمند بود روحانیون طرفدار حکومت، در برابر علما و روحانیون مخالف آشکارا موضع‌گیری کرده و از اقدامات و مشی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حکومت پشتیبانی کنند.
در تمام دوران او‌ج‌گیری انقلاب اسلامی، 1356 ـ 1357، ساواک همواره بر ضرورت تقویت روحانیون طرفدار حکومت تأکید می‌کرد. این‌گونه طرحهای ساواک برای بهره‌گیری از روحانیون موافق حکومت در برابر مخالفان، به سرعت رنگ باخت و با گسترش روزافزون مخالفتهای عمومی با رژیم پهلوی، روحانیون میانه‌رو و موافق حکومت نیز دیگر به ندرت جرأت یافتند در برابر موج گسترده مخالفتها، از عملکرد رژیم پهلوی حمایت کرده و به همکاری با ساواک ادامه دهند.  ساواک اعتراف می‌کند که از ماههای میانی سال 1357به بعد، هیچ‌یک از روحانیونی که پیش از آن ارتباط پیدا و پنهانی با حکومت و ساواک داشتند، دیگر تمایلی به همکاری با حکومت نشان نمی‌دهند. ساواک می‌گوید به دلیل تنفر عموم مردم از ساواک «هیچ روحانی محتاج هم حاضر نخواهد شد از طرف ساواک به وی کمک شود و همه از اسم ساواک گریزانند.»
از جمله روحانیون سرشناسی که از همان سالهای نخست دهة 1340 مشی میانه‌روی پی گرفت و ارتباط پیدا و پنهانی با ساواک داشت، آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری بود. طی سالهای 1341 ـ 1343 ساواک تلاش کرد تا از وجود او بر ضد مخالفان حکومت که تحت رهبری امام خمینی بودند، بهره برد. ساواک تلاش می‌‌کرد با طرح مرجعیت وی، موجبات ایجاد اختلاف میان روحانیون مخالف حکومت را فراهم آورد، آیت‌الله شریعتمداری نیز با مشی میانه‌رو خود، همچنان به تماس با ساواک و حکومت از یک سو و گروههایی از علما و روحانیون از سوی دیگر ادامه می‌داد. هر چند آیت‌الله شریعتمداری همواره از رژیم پهلوی انتقاد می‌کرد، اما هیچ‌گاه در صف مخالفان حکومت قرار نگرفت. به عبارت دیگر ضمن علاقمندی به پا در میانی بین حکومت و مخالفان، آرزومند بقای رژیم پهلوی بود.
آیت‌الله شریعتمداری موافقتی با سقوط رژیم پهلوی نداشت و در تمام ناآرامیهای سیاسی دوران انقلاب نیز رویه معتدل پیشه کرد که ضمن برخی همراهیها با انقلابیون، آرزومند بقای رژیم پهلوی با ساختاری معتدل‌ بود.
با گسترش ناآرامیهای سیاسی دوران انقلاب، تقریباً برای تمام روحانیون و دیگر مخالفان سیاسی رژیم پهلوی آشکار شده بود که وی رغبت چندانی به همراهی جدی با خواسته‌های انقلابی امام و مردم نشان نمی‌دهد و به نوعی نگران از دست رفتن موقعیت خود است.  برخی از علمای مخالف حکومت، آشکارا آیت‌الله شریعتمداری را مجتهد شاه و ساواک قلمداد می‌کردند.  برخی از کارگزاران رژیم پهلوی نیز بعدها در خاطرات خود درباره ارتباطات آیت‌الله شریعتمداری با ساواک و رژیم پهلوی و تلاشهایی که وی برای جلوگیری از گسترش ناآرامیهای سیاسی دوران انقلاب و سقوط رژیم پهلوی انجام داد نکاتی آورده‌اند.  اسناد لانه جاسوسی امریکا نیز به روابط آیت‌الله شریعتمداری با رژیم پهلوی و ساواک اشاراتی دارد.
هنگامی که ساواک در ارتباط با علما و روحانیون مخالف، با مشکل جدی مواجه می‌شد انتظار داشت آیت‌الله شریعتمداری با پادرمیانی و اعمال نفوذ، مانع از گسترش بحران شود. چنانکه وقتی آیت‌الله محمدرضا سعیدی در زندان قربانی خشونت ساواک شد، اداره کل سوم ساواک ترتیبی داد تا آیت‌الله شریعتمداری با خانواده و اطرافیان وی تماس گرفته و از تبعات سوء این واقعه دلخراش جلوگیری کند.  این واقعه تقریباً با فوت آیت‌الله سیدمحسن حکیم ـ مرجع شیعیان در عراق ـ هم‌زمان بود و رژیم و ساواک در قدردانی از خدمات شریعتمداری، به مناسبت درگذشت آیت‌الله حکیم پیام تسلیت رسمی دربار و شاه را برای آیت‌الله شریعتمداری فرستادند که به مفهوم به رسمیت شناختن مرجعیت او بود.  این همکاریها طی سالهای بعد نیز کماکان ادامه یافت. در موارد متعدد ساواک از نفوذ و قدرت شریعتمداری برای جلوگیری از گسترش مخالفت علمای مخالف بهره گرفت، ضمن اینکه شریعتمداری در مواقع لزوم اطلاعات خود را درباره روحانیون طرفدار امام خمینی به ساواک گزارش می‌داد. 
در تمام دوران اوج‌گیری انقلاب اسلامی، با هماهنگی ساواک، برخی از رجال درجه اول کشور با شریعتمداری ملاقات می‌‌کردند که هدف آن، یافتن راه‌حلهایی ـ هر چند مقطعی ـ برای کند کردن تحولات سیاسی دوران انقلاب و نجات نهایی رژیم پهلوی از سقوط حتمی بود.  از آنجایی که آیت‌الله شریعتمداری نزد افکار عمومی متهم به طرفداری از رژیم پهلوی و ارتباط نزدیک با ساواک بود؛ با برنامه‌ریزیهای قبلی، دسته‌هایی از عوامل ساواک یکی دو بار به محل سکونت او در قم حمله کرده و مردمی را که در آن مکان پناه گرفته بودند، مورد ضرب و شتم قرار دادند.  ساواک انتظار داشت با بهره‌گیری از مشی معتدلانه و طرفدارانه شریعتمداری از حکومت، از نفوذ و اعتبار امام خمینی بکاهد. در مقاطعی نیز که امام طی اعلامیه‌ها و سخنرانیهایی مردم را به مبارزه پیگیر با حکومت دعوت می‌کرد، ساواک شریعتمداری را وادار می‌کرد مردم را به آرامش دعوت کند.  در سالهای 1356 ـ 1357، ساواک برای اعتبار بخشیدن به آیت‌الله شریعتمداری، بارها ترتیبی فراهم کرد تا وی برای برخی از روحانیون زندانی و یا تبعیدی از شاه تقاضای عفو کرده و با موافقت شاه، بین حکومت و مخالفان آن آشتی برقرار شده و از ادامه بحران جلوگیری کند.  از دیگر اقدامات هماهنگ ساواک و شریعتمداری در دوران انقلاب، طرح حمایت از اجرای کامل قانون اساسی مشروطیت در برابر مخالفان براندازی حکومت بود که جز به سقوط رژیم پهلوی نمی‌اندیشیدند. اما این حربه نیز چنان که خود ساواک اعتراف می‌کند کارآمد نبود و علمای مخالف، این موضع‌گیری را ترفندی برای نجات رژیم ارزیابی کرده و آن را رد کردند.
از دیگر اقدامات ساواک، تلاش برای بدنام کردن علما و روحانیون مخالف نزد افکار عمومی بود. القای وابستگی و همکاری روحانیون و علمای مخالف حکومت با ساواک، از جمله حربه‌هایی بود که این سازمان از آن بهره‌ می‌گرفت.  ساواک همواره تلاش می‌کرد علما و روحانیون طرفدار امام خمینی را رودرروی دیگر روحانیون و طلاب قرار دهد و به تبع آن در صف مخالفان روحانی حکومت، شکاف ایجاد کند.  تا جایی که برخی روحانیون تحت القائات و تحریکات ساواک علناً و یا به طور ضمنی در برابر یکدیگر موضع‌گیری می‌‌کردند و حتی اعلامیه‌هایی علیه یکدیگر صادر می‌نمودند.  در این مسیر ساواک حتی از اختلاف عقیده علما درباره مسائلی چون زمان فرا رسیدن اوقات شرعی و اعلام روز عید فطر و غیره برای اهداف خود بهره می‌برد.  گاه اتفاق می‌افتاد که ساواک برای ایجاد اختلاف بین علما و روحانیون و بی‌اعتبار ساختن آنان نزد پیروان و طرفدارانشان، اعلامیه‌هایی علیه آنان منتشر و مخفیانه توزیع می‌کرد. 
از دیگر اقدامات ساواک برای بدنام کردن علما و روحانیون مخالف، بهره‌گیری از سوژه‌های موهن غیراخلاقی و جعلی و پرونده‌سازیهایی از این نوع بود از جمله مهمترین این اقدامات مونتاژ عکسهای غیراخلاقی از برخی علما و روحانیون مخالف به همراه زنانی برهنه و نظایر آن بود.  از دیگر اقدامات ساواک برای بدنام کردن علمای مخالف، انتشار نامه‌های جعلی از قول آنان خطاب به شاه و مقامات ساواک بود که طی آن وابستگی و طرفداری نگارنده به رژیم پهلوی مورد تأیید و تأکید قرار گرفته بود.  ساواک در نشریات و محافل مختلف سیاسی، فرهنگی و دینی چنین شایع می‌‌کرد که هنگام دستگیری و بازرسی منازل علما و روحانیون مخالف، مبالغ هنگفتی پول کشف کرده است.
ساواک برای تحقیر و توهین به علما و روحانیون و نیز طلاب، تمهیداتی فراهم می‌آورد تا مردم کوچه و بازار در معابر عمومی و خیابانها و دیگر اماکن، روحانیون را با واژه‌هایی رکیک و غیرمؤدبانه خطاب کنند یا درباره زندگی فردی و اجتماعی آنان شایعات بی‌اساس رواج داده و افکار عمومی را نسبت به آنان بدبین سازند.  در مواردی هم ساواک برای بدنام کردن علما و روحانیون، آنان را به داشتن گرایشات کمونیستی و نظایر آن متهم ساخته و شایعاتی در این‌باره منتشر می‌کرد.  گاه ساواک با انتشار اعلامیه‌هایی جعلی چنین وانمود می‌کرد که علما و روحانیون حمیّت ملی نداشته، به ایران و مواریث تاریخی و فرهنگی آن اعتنایی ندارند و اصولاً برای میهن‌پرستی و آب و خاک کشور جایگاهی قائل نیستند. 
گاه نیز به دستور ساواک، اشعاری مبتذل با مضامین هجو و تخریب علما و روحانیون مخالف تهیه شده و به وسیله نوارهای کاست در جامعه پخش می‌شد.  در مواردی نیز ساواک، نامه‌هایی علیه آنها به امضای حوزه علمیه و دیگر مراکز علمی و مذهبی خوشنام چاپ و توزیع می‌کرد. گاهی ساواک اعلامیه‌های جعلی از قول مردم خطاب به برخی علما و روحانیون چاپ و منتشر می‌کرد.  ساواک برای تخریب علمای مخالف، نسخه‌هایی از اعلامیه‌ها و نوشته‌های جعلی خودساخته را از طریق پست برای علمای مورد احترام مردم در نقاط مختلف کشور ارسال می‌کرد.
ساواک گاه با آزادی برخی از روحانیون از زندان و یا موافقت با رفع تبعید آنان، چنین شایع می‌کرد که این افراد صرفاً به دلیل سپردن تعهد به ساواک و همکاری با آن، آزادی خود را بازیافته‌اند.  از جمله روحانیونی که ساواک سالها به تخریب علیه او ادامه داد حجت‌الاسلام فلسفی بود.
اما اقداماتی از این نوع، وقفه‌ای در روند مبارزات سیاسی ـ مذهبی مردم در برابر رژیم پهلوی ایجاد نکرد و موجب تنفر بیش از پیش افکار عمومی از نظام سیاسی حاکم بر کشور شد.
امریکا و اسرائیل
حکومت پهلوی به طور عام و ساواک به طور خاص، نسبت به مخالفت مردم با امریکا و اسرائیل حساسیت نشان می‌دادند. در این میان علما و روحانیون مخالف حکومت که از نقش این دو دولت در تحکیم و تثبیت موقعیت حکومت پهلوی اطلاع داشتند، با آنان به مقابله برخاستند. در سخنرانیها و اعلامیه‌های امام خمینی در دوره محمدرضا پهلوی و نیز طی ده ساله حیات ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی انتقادات تند و صریح نسبت به سیاستهای امریکا و اسرائیل در ایران و دیگر نقاط جهان به چشم می‌خورد.
در دوره نهضت امام خمینی(ره)، ایشان سخنان تندی علیه اسرائیل و امریکا ایراد کرده است. به همین دلیل ساواک در طول آن دوران می‌کوشید از گسترش حملات علما به سیاست امریکا و اسرائیل جلوگیری کند، چنانکه وقتی در اسفند 1344 حجت‌الاسلام فلسفی طی سخنانی به سیاستهای امریکا در ایران و سایر نقاط جهان حمله کرد، نصیری رئیس وقت ساواک دستور داد به وی هشدار داده شود که از آن پس سخنی در مخالفت با امریکا بر زبان نیاورد و چنانچه بر این رویه ادامه دهد دستگیر و زندانی خواهد شد. روند مخالفت علما با سیاستهای امریکا در ایران در تمام سالهای دهة 1350 ادامه یافت و در ناآرامیهای دوران انقلاب به اوج خود رسید.
سابقه مخالفتهای علما و روحانیون با موجودیت اسرائیل و با سیاستهای بعدی آن در قبال فلسطینیان و جهان اسلام نیز به دوران تشکیل دولت اسرائیل باز می‌گردد. در آغاز دهة 1340 سیاستهای اسرائیل در جهان اسلام و ارتباط نزدیک آن با رژیم پهلوی از سوی علما و به‌ویژه امام خمینی نکوهش شد و حکومت به دلیل بسط ارتباط سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود با صهیونیستها مورد سرزنش قرار گرفت. ساواک نسبت به حملات ضداسرائیلی روحانیون حساسیت نشان می‌داد و به شدت با آن برخورد می‌کرد.  با این حال روحانیون بر مخالفت خود با اسرائیل ادامه دادند و در مقاطع مختلف نظیر جنگ 6 روزه رمضان ـ 1346ش/1967م ـ و نیز در جریان درگیریهای سال 1352ش./1973م. بین کشورهای اسلامی و اسرائیل، طی اعلامیه‌هایی ضمن حمایت از جهان اسلام و فلسطینیان، انتقادات تندی متوجه سیاست اسرائیل کردند.  ساواک در گزارشات خود صراحتاً به نقش قابل توجه روحانیون طرفدار امام خمینی در مخالفت آشکار با اسرائیل و روابط این دولت با رژیم پهلوی اشاره می‌کند و به مأموران خود هشدار می‌دهد از انتشار و توزیع اعلامیه‌های ضداسرائیلی در کشور جلوگیری کنند.  هنگامی که علما و روحانیون، از مردم خواستند در پاسخ به سیاستهای تجاوزکارانه اسرائیل در قبال فلسطینی‌ها، کمکهای نقدی و غیرنقدی خود را در اختیار آوارگان فلسطینی قرار دهند، ساواک می‌کوشید در این راه کارشکنی کرده و اخلال ایجاد کند.  ساواک به علما و روحانیون که عهده‌دار جمع‌آوری کمکهای نقدی و غیرنقدی مردم برای آوارگان فلسطینی بودند، القا می‌کرد که کمکهای جمع‌آوری شده از سوی کشورهای عربی حیف و میل شده و به دست فلسطینیها نخواهد رسید و به آنان پیشنهاد می‌کرد کمکهای دریافت شده را برای امور خیریه و نظایر آن در داخل کشور مصرف کنند. زمانی که متولیان امر هشدار ساواک را نادیده گرفتند، ساواک تهدید کرد ارسال‌کنندگان هرگونه وجه نقدی به خارج از کشور به اتهام خیانت به کشور تحت تعقیب قضایی قرار خواهند گرفت.
بدون تردید این اقدامات تحت فشار مأموران موساد و نمایندگان سیاسی اسرائیل در ایران صورت می‌گرفت. طی سالهای آتی عمر رژیم پهلوی نیز که روابط ایران با اسرائیل گسترش یافت، ساواک برای جلوگیری از مخالفت روحانیون و مردم از هیچ تلاشی فروگذار نکرد،  اما اقدامات ساواک در حرکت علما، روحانیون و مردم مانع جدی ایجاد نکرد.
انجمن حجتیه و بهائیت
عنوان کامل انجمن حجتیه که در برخی منابع تحت عنوان انجمن ضدبهائیت نیز از آن یاد شده، انجمن خیریه حجتیه مهدویه است که مدت کوتاهی پس از کودتای 28 مرداد 1332 به وسیله شیخ محمود ذاکرزاده تولایی معروف به شیح محمود حلبی تأسیس شد. هدف از تأسیس آن مبارزه با گسترش بهائیت و بهائی‌گری در جامعه ایرانی بود. به دنبال کودتای 28 مرداد 1332 و سرکوب مخالفان سیاسی، انجمن تازه تأسیس حجتیه به دور از هرگونه شائبه مخالفت و مبارزه با نظام سیاسی حاکم بر ایران، فعالیتهای عمدتاً فکری ـ فرهنگی و تبلیغاتی خود را برای مبارزه با گسترش بهایی‌گری و جلوگیری از نفوذ بهائیان آغاز کرد. در این میان رژیم پهلوی نیز که می‌دانست وجود و فعالیت این انجمن نمی‌تواند مشکلی برای حکومت ایجاد کند، نسبت به ادامه فعالیت آن روی خوش نشان داد. بالاخص اینکه گفته می‌شد رهبران انجمن حجتیه در برابر شاه و رژیم پهلوی مشی جانبدارانه‌ای دنبال می‌کنند و شاه را نگاهبان و حافظ تشیع اثنی‌عشری ارزیابی کرده و نسبت به تحولات سیاسی ـ اجتماعی کشور و سرکوب گروههای مختلف سیاسی واکنش نشان نمی‌دهند. در تمام سالهای دهة 1330 انجمن حجتیه تحت حمایتهای ضمنی حکومت و دستگاههای امنیتی آن به فعالیت خود ادامه داد.  هنگامی که مبارزات علما و روحانیون به رهبری امام خمینی با رژیم پهلوی در سالهای نخست دهه 1340 شکل جدی‌تری به خود گرفت، انجمن حجتیه نسبت به تحولات جامعه بی‌توجه بود. جامعه دینی، علما و روحانیون نسبت به فعالیت و نوع ارتباطاتی که اعضای این گروه با ساواک داشتند سخت بدبین بود؛ چنین ارزیابی می‌شد که انجمن حجتیه بدون توجه به اقتضائات سیاسی ـ مذهبی زمان از طریق صواب دینداری منحرف شده و با حمایت پنهان و پیدای رژیم پهلوی و همکاری با نیروهای امنیتی آن، عملاً در برابر بخش اعظمی از جامعه دینی ـ اسلامی و جهان تشیع موضع مخالف در پیش گرفته است. مخالفان چنین تحلیل می‌کردند که اعضای انجمن حجتیه بدون توجه به تلاشهای گسترده‌ای که رژیم پهلوی و ساواک با کمک حامیان خارجی برای تخریب شعائر اسلامی و روحانیت شیعه انجام داده، عملاً در مسیر تضعیف دین اسلام و مذهب تشیع گام برمی‌دارد.  اعضای انجمن حجتیه اعتقادی به مبارزه با رژیم پهلوی نداشتند؛ چه بسا در مقاطع مختلف نیز از آن حمایت کردند. در این میان آنها دلخوش بودند که رژیم پهلوی اجازه فعالیت بر ضد بهائیان را داده است.
انجمن حجتیه آشکارا از اعضای خود می‌خواست در امور سیاسی دخالت نکنند و نقض‌کنندگان این دستور را اخراج می‌کرد.  اسناد و مدارک موجود نیز نشان می‌دهد که ساواک تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی، بر مجموعه فعالیتهای انجمن حجتیه و رفتار گردانندگان آن کنترل داشت و برای ادامه فعالیت آنان در کشور تسهیلات لازم را فراهم می‌آورد. در اسناد ساواک تصریح شده که گردانندگان اصلی انجمن حجتیه با آن سازمان همکاری نزدیکی دارند.  ساواک، همچنین در موارد متعدد از این انجمن در برابر افکار مخالف حمایت کرده و ایراد گیرندگان بر نحوه و کیفیت فعالیت آن را تحت تعقیب قرار داده و حتی «شکنجه» می‌کرد. گفته می‌شد انجمن حجتیه دستگیری و شکنجه مخالفان را توسط ساواک نوعی غضب الهی ارزیابی می‌کرد که به دلیل دور شدن از «رحمت امام زمان و خدا» گریبانگیر آنان شده است.  ساواک درصدد بود انجمن ضدبهائیت حجتیه را در برابر مخالفان حکومت قرار دهد.  برخی از روحانیون در خاطرات خود به مخالفتهای شیخ محمود حلبی ـ رهبر انجمن حجتیه ـ با امام خمینی اشارات جالب‌‌توجهی کرده و تصریح کرده‌اند که حلبی معتقد بود مخالفت ایشان با حکومت نتیجه محتومی جز شکست نخواهد داشت.  گفته می‌شد ساواک و دربار با تقویت هم‌زمان بهائیت و انجمن حجتیه، قصد داشتند این دو جریان را در روندی فرسایشی به یکدیگر مشغول داشته و با گسترش حیطه فعالیت آنان، مخالفتهای سیاسی ـ اجتماعی مردم را با رژیم پهلوی تحت‌الشعاع قرار دهند.  با این وجود در مواردی هم ساواک در اقدامی مصلحت‌اندیشانه، برخی از اعضای انجمن حجتیه و یا نفراتی از بهائیان را دستگیر می‌کرد تا به نوعی بین طرفین موازنه ایجاد شود. اسنادی که پس از انقلاب اسلامی از ساواک و سایر دوایر حکومتی به دست آمد، تأیید می‌کند که علما و روحانیون مخالف حکومت در نگرش نسبت به ارتباطات اعضای فعال انجمن حجتیه با ساواک و مقاصدی که ساواک از ادامه فعالیت این گروه دنبال می‌کرد، راه خطا نپیموده‌اند. از منظر ساواک، وجود و فعالیت انجمن ضدبهائیت حجتیه که فعالیت آن نیز تحت کنترل دائم ساواک قرار داشت، می‌توانست افکار عمومی را بر این باور رهنمون سازد که رژیم پهلوی نظر مساعدی نسبت به بهائیان ندارد.  با این توضیح که؛ اعضای فعال و رهبران انجمن حجتیه بر رفتار اعضای این انجمن کنترل دائمی داشته و هرگاه تغییری در نگرش سیاسی آنان در قبال حکومت مشاهده می‌شد، بی‌محابا دانسته‌های خود را در اختیار ساواک قرار می‌دادند و به عبارت بهتر بر ضد اعضای انجمن حجتیه عملاً جاسوسی و خبرچینی می‌کردند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، اعضای فعال انجمن حجتیه برای نفوذ در بخشهای مختلف حاکمیت و دوایر مختلف دولتی تلاش گسترده‌ای انجام دادند. با این احوال رهبران انقلاب اسلامی از همان آغاز نسبت به تبعات سوء حضور و نفوذ اعضای این انجمن در بخشهای مختلف هشدار داده و بدان روی خوش نشان ندادند. گفته می‌شد انجمن حجتیه برای نفوذ در مراکز حساس اطلاعاتی ـ امنیتی مانند مراکز ساواک که به دست انقلابیون افتاد، اشتیاق قابل‌توجهی نشان می‌دادند. آگاهان به امور تصریح کرده‌اند که اعضای انجمن حجتیه طی همان نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری از اسناد و مدارک موجود در ساواک و دیگر مراکز امنیتی رژیم پهلوی را که حاوی همکاری و ارتباط نزدیک اعضای فعال و رهبران انجمن حجتیه با آن بوده، از میان برده‌اند.
در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، بهائیان در شئون مختلف کشور نفوذ چشمگیری داشتند. گواینکه انجمن حجتیه با هدف مبارزه فرهنگی ـ فکری با بهائیت تأسیس شد و در تمام دوران سلطنت وی نیز مدعی مبارزه با بهائیان بود، اما چنانکه مدارک موجود نشان می‌دهد، نتیجه فعالیت انجمن ضدبهائیت حجتیه به حدی ناچیز بود که می‌شود آن را بدون ثمر خواند. طی سالهای پس از کودتای 28 مرداد و در دوران ریاست تیمور بختیار بر فرمانداری نظامی، به همت برخی علما و روحانیون، مبارزه جدی بر ضد بهائیان سازمان داده شد و می‌رفت رژیم پهلوی را با بحران روبرو کند. اما موضوع با دخالت دولت و فرمانداری نظامی که در ظاهر امر از روحانیون و مردم مسلمان کشور در برابر بهائیان حمایت می‌کرد، پایان یافت و تا مدتی بهائیان رفتار محتاطی داشتند.  اما این روند از واپسین سالهای دهة 1330، در حالی که رژیم پهلوی و سازمان جدیدالتأسیس ساواک از بهائیان حمایت می‌کردند، متوقف شد و بار دیگر بهائیان آشکارا در مدیریتهای مختلف سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی، اقتصادی و غیره پستهای حساسی به دست آوردند و با فضای مناسبی که رژیم پهلوی برای آنان ایجاد کرد در بسیاری از سرپلهای اقتصادی ـ تجاری و نظایر آن فعالیت کردند. اسناد و مدارک موجود نشان می‌دهد که از همان آغازین سالهای تأسیس و فعالیت ساواک خدمت افرادی از بهائیان در مدیریتهای ریز و درشت آن آغاز شد.  بهائیان با بهره‌گیری از چتر حمایتی ساواک و رژیم، تلاش پیگیری برای نفوذ در ارکان حاکمیت آغاز کردند.  ساواک نیز ضمن حمایت از بهائیان، همواره نسبت به عواقب سوء حضور آشکار بهائیان ابراز نگرانی کرده و تمایل داشت حضور بهائیان با پنهان‌کاریهای بیشتری دنبال شود. ساواک نگران گسترش مخالفتهای علما، روحانیون و جامعه مسلمان ایرانی با بهائیان و به تبع آن رژیم پهلوی بود. از همان دوران نخست‌وزیری اسدالله علم در سال 1341ش. تا واپسین سالهای عمر رژیم پهلوی، همواره تعدادی از وزیران کابینه‌ها را بهائیان تشکیل می‌دادند. با آغاز نخست‌وزیری امیرعباس هویدا که پدرش مسلک بهایی داشت و خود نیز گامی در کتمان مسلک بهائی‌گری‌ برنداشت، نفوذ و حضور بهائیان در کابینه و دیگر پستهای حساس سیاسی، اداری، اقتصادی چشمگیر بود. در این میان علما، روحانیون و نیز مردم همواره حضور هویدای بهائی‌ را در رأس کابینه و نفوذ چشمگیر بهائیان را در ارکان حاکمیت با نگرانی دنبال می‌کردند. اسناد موجود نشان می‌دهد که ساواک نیز همواره گوشزد می‌‌کرد حضور هویدا در رأس دولت و عضویت بهائیانی در کابینه و دیگر پستهای حساس کشور، می‌تواند عواقب سوئی برای رژیم به دنبال داشته باشد. ساواک طی سالهای دهة 1340 و 1350 همواره نسبت به احتمال بروز شورش بر ضد بهائیان هشدار می‌داد و نگران خطرساز شدن بهائیان برای موجودیت رژیم پهلوی بود. ساواک از همان آغاز فعالیت، تجربیاتی از حساسیتهای علما نسبت به بهائیان داشت. هنگامی که در سال 1338 در قم خبری منتشر شد که عمده سهام شرکت زمزم (تهیه کننده نوشابه‌های پپسی کولا) متعلق به بهائیان است، با فتوای آیت‌الله‌العظمی بروجردی، مخالفت گسترده‌ای با نمایندگی زمزم در قم صورت گرفت و دامنه آن به شهرهای دیگر نیز کشیده شد. به دنبال آن با هشدارهای ساواک، نمایندگیها و فعالیتهای تبلیغاتی شرکت زمزم از قم برچیده شد و تا سالها این شرکت برای فروش نوشابه‌های خود در نقاط مختلف کشور با مشکلات عدیده‌ای روبرو بود.
ساواک از آغاز نخست‌وزیری هویدا تلاش می‌کرد تا هویدا و برخی همکاران بهایی او را در کابینه و مدیریتهای حساس کشور، افرادی مسلمان و معتقد معرفی کند و در این مسیر از کمک روحانیون درباری و طرفدار حکومت نیز بهره گرفت.
شاه نیز نسبت به بهائیان نظر مساعدی داشت و ضمن این‌‌که از حضور گسترده این گروه در پستهای حساس سیاسی ـ اقتصادی و امنیتی مطلع بود، علاقمند بود ساواک درحمایت از آنان قصور نورزد.


کتاب ساواک ، سازمان اطلاعات و امنیت کشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی