23 اردیبهشت 1400
ترور کسروی
با عرض سلام و خدمت اساتید گرام توضیحات شما در مورد کسروی و اعتقادات ایشان بسیار واضح و روشن و گیرا بود. ولی در مورد کسروی و اعتقادات ایشان بسیار واضح و روشن و گیرا بود. ولی در مورد ترور کسروی صحبتی نشد. آیا برای کشتن ایشان همانند سلمان رشدی فتوایی صادر شده بود؟ از طرف کدام مرجع تقلید؟ و گذشته از اینها، آیا ترور کسروی نتیجه مثبتی برای اسلام داشته است؟ آیا درست است کسی را که عقایدی اشتباه دارد و سعی در پخش آنرا دارد را کشت؟ منظور من دفاع از کسروی و کسرویان نیست، اما انسان هر کاری را که میخواهد انجام دهد به عواقب آن نیز توجه میکند. با ترور کسروی بهانه دست دشمن داده شد برای اینکه اسلام را مخالف حرف زدن و بیان عقیده جلوه بدهند و دست رژیم سابق برای مبارزات سختر باز گذاشت.مسئله دیگر در مورد پروتستانیسم اسلامی است. شما این مقوله را نفی کرده اید و در این مقاله_ترور کسروی_ زیاد به آن نپرداختید. یکی از کسانی که طرفدار پروتستانیسم اسلامی سید جمال الدین افغانی _اسدآبادی_ است. در توجیح می گوید باید در دید سنتی به اسلام تجدید نظر شود و تجدد را تا حدی پذیرفت، مثلا اگر صحبتی را که افلاطون گفته قبول داریم اگر شخص جدیدی حرفی زد سریع نقد نکنیم. خلاصتا اینکه به کلام کار داشته باشیم نه به صاحب کلام. امروزه هم میبینیم وقتی رییس جمهور دم از امام زمان عج می زنند بعضی آقایان می گویند چرا یک مهندس صحبت از امام زمان عج می زنند.با تشکر از زحمات شما اگر پاسخ بدهید ممنون میشوم.میثم زرین
جواب دفتر به سوال آقای میثم زرین
جناب آقای میثم زرینباسلام و تشکر از توجه جنابعالی به نقد ما بر کتاب «قتل کسروی» و افکار او.در مورد سؤال مطرح شده در خصوص اینکه چرا به قتل کسروی نپرداختهایم و کدام مرجع تقلید حکم قتل کسروی را صادر کرده است؟باید بگوئیم چون در متن کتاب چندین بار به نقل از مصاحبههای متعدد بازماندگان فدائیان اسلام و یا تواریخ به این موضوع پرداخته شده، ما کمتر متعرض آن شدیم. آنچه از این گفتهها برمیآید ظاهراً هیچ «مرجع تقلید»ی حکم قتل را صادر نکرده است و هیچ خبر مستندی در این خصوص در دست نیست، گرچه قطعاً فدائیان اسلام بدون مجوز اقدام به این کار نمیکردهاند. بنا به آنچه در متن کتاب آمده است از افرادی نظیر علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر)، آیتالله مدنی، آیتالله خویی، آیتالله بروجردی و آیتالله قمی نام برده شده که گویا کمکهایی به فدائیان اسلام میکردهاند و این را دلیلی بر تأئید قتل گرفتهاند! که البته هیچکدام دلیل بر صدور حکم قتل نمیباشد.در مورد سؤال دیگر که آیا درست است کسی را که عقاید اشتباه دارد و سعی در پخش آن میکند، به قتل رساند؟در پاسخ باید به عرض برسانیم صرف داشتن «عقاید اشتباه» دلیلی برای کشتن افراد نمیتواند باشد. اما عقاید کسروی صرفاً یک «اشتباه» یا انحراف نبوده است بلکه او صراحتاً نبوت پیامبراسلام را منکر و خود ادعای پیغمبری کرده است و علاوه بر این نه تنها به نشر عقاید خود میپرداخته بلکه علیه اسلام نیز تبلیغ میکرده است.گرچه ما در قرآن حکمی درباره ارتداد نداریم اما بنا به فتاوی تمام فقها کسی که دو اصل اساسی دین توحید و نبوت را منکر است و علاوه علیه دین هم تبلیغ میکند، مرتد محسوب و قتل وی را واجب میدانند (هرچند برخی در زمان غیبت ممکن است آن را جایز ندانند).در مورد پیامدهای قتل کسروی با شما موافقیم اما اگر علت قتل کسروی همانچه که ما گفتهایم باشد، صرف داشتن پیامد منفی نمیتواند دلیلی برای عدم اجرای یک حکم شرعی تلقی کرد. البته در مورد حکم ارتداد باید بسیار سختگیری بعمل آید و به محض اظهارنظر انحرافی نمیتوان کسی را مرتد تلقی کرد و در مورد کسروی نیز ما نمیتوانیم او را قطعاً مرتد بنامیم. این موضوع در صلاحیت یک محکمه شرعی است. ما صرفاً دلایل احتمالی آن را مورد بررسی قرار دادهایم.اما در مورد «پروتستانتیسم اسلامی» ضمن جلب توجه جنابعالی به نقد ضمنی بر پروتستانتیسم اسلامی در نقد کتاب «درخششهای تیره» (مبحث «آخونداف» ص100)، چند نکته را به عرض میرسانیم:1- باید دید منظور از پروتستانتیسم چیست؟ اگر منظور اصلاح اساس دین است (مثلاً ما قرآن را یعنی تنها متن اصیل و دستنخورده دین را بخواهیم اصلاح کنیم)، است که امری کاملاً غلط و خطرناک است چون قرآن کلام خدا و عاری از هرگونه اشتباه و خطا است و خود ملاک و میزان درستی و نادرستی است، لذا ادعای اصلاح آن با اندیشه بشری که اغلب در زمانهای مختلف خود باید اصلاح شود، مضحک است اما اگر منظور از «اصلاح» تصحیح تفسیرها و برداشتهای غلط و انحرافی از دین است میتواند اصطلاحی درست باشد البته به شرط اینکه مدعی اصلاح خود فرد صالح و آشنا به مبانی قرآن و مسلط به علوم الهی باشد نه اینکه صرفاً ادعای اصلاح، داشته باشد و تنها به فساد و ایجاد فرقههای انحرافی کمک کند (چنانچه اکثر فرقههای تاریخی یا فعلی به همین ادعا ایجاد شدهاند.)2- چون در اسلام برخلاف مسیحیت، تفسیر متن دین و ایمان در انحصار افراد خاصی نیست، لذا تنوع تفسیر و برداشتهای دین در اسلام بسیار بوده است و از این رو نیازی به «پروتست» هم نشده است پروتستانتیسم در مسیحیت تحت تأثیر «بورژوازی» و علیه سازمان کلیسا بوده و در اسلام چون سازمان رسمی برای تفسیر دین و واسطه بودن میان خدا و خلق وجود نداشته، لذا تستانتیسم اسلامی هم صرفاً یک تقلید بوده و راه به جایی نبرده است. افراد ضد دین نظیر آخونداف هم مدعی پروتستانتیسم اسلامی بودهاند! و این نشان میدهد پروتستانتیسم که در دنیای اسلام (از 130 سال قبل) مطرح شد، صرفاً یک حرکت سیاسی و انحرافی بوده و نتوانسته جایی برای خود باز کند.3- به همین دلیل سیدجمالالدین اسدآبادی را نمیتوانیم یک پروتستانتیست اسلامی بنامیم. شاید بتوان جریانها و افرادی را که دارای افکار تجددطلبانه و برداشتهای مدرن از اسلام بودهاند، پروتستانتیست تلقی کرد اما چون این دسته از افراد صرفاً یک حرکت سیاسی برای اصلاح امور جامعه داشته و هرگز متعرض مبانی دین نشدهاند، اطلاق اصطلاح پروتستانتیست به آنها جای تأمل دارد
دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران