24 مرداد 1399

انگلیس ،حکومت پهلوی ،بختیاریها


 انگلیس ،حکومت پهلوی ،بختیاریها

 به سلطنت رسیدن رضاخان پهلوی در چهارم اردیبهشت ماه (1305 ه. ش ) در ایران ،بختیاریها را با وضعیت بی سابقه ای روبرو ساخت، که سرانجام منجر به تضعیف نظام ایلی ،از دست دادن نقش سیاسی در سطح مملکت و بالاخره متلاشی شدن تشکیلات قبیله ای و کاهش محدوده ی آنها گردید[i]. در این زمان سیاست خارجه انگلیس بر این قرار گرفت که در ایران یک قدرت مرکزی به جای حکومت ضعیف قاجار و حکومتهای غیر رسمی و خود مختار محلی (مانند بختیاری ) بوجود آید . با به وقوع پیوستن حادثه ی شلیل در سال (1922) میلادی مطابق با (1301 خورشیدی )دولت وقت عملاً بهانه ی سرکوب و حذف بختیاریها را بدست آورد[ii]. سردار ظفر بختیاری در خصوص حادثه ی شلیل می گوید :سردار سپه وزیر جنگ [رضاخان] سیصد نفر نظامی برای خوزستان که از راه بختیاری بروند خوزستان ،نظامیان آمدند دهکرد ...علی الجمله نظامیان از شلمزار گذشتند بی اینکه کسی را نزد خوانین بفرستند و خبر کنند که در خاک شما آمده ایم و می خواهیم برویم خوزستان ،خوانین را خون ایلیت بجوش آمد ... مشورت کردند و گفتند :چون نظامیان بی اعتنایی و اهانت به ما کردند ،نباید بگذاریم سالم از خاک بختیاری بگذرند ،یکی از جمله خوانین هم من بودم که رای دادیم که بفرستند سر راه بر آنها بگیرند و تمام آنها را خلع سلاح کنند ولی کسی را از نظامیان نکشند . خوانین هم دو نفر...که یکی آگودرز احمد خسروی گماشته سردار فاتح بود و دیگری میرزا حسینقلی یتیم منشی امیر مجاهد بود مامور کردند سرپل شالو را بگیرند و به اسم بهمئی ها نگذارند نظامی ها بگذرند . در این بین من وقایع را به امیر حسین خان نوشتم او در جواب نوشت ابداً اقدام به چنین کاری نکنید . نوشته امیر حسین خان وقتی رسید که امیر مجاهد کار را تمام کرده بود... سه چیز باعث این کار شد ،یکی اتحاد بختیاری با عرب ،دوم بی اعتنایی و بدگفتن نظامیان به خوانین بختیاری ،سوم خبر کردستان و جنگ اسماعیل آقا سیمُقلو با دولت ... بدتر از همه این بود که انگلیسی ها به صمصام السلطنه و سردار جنگ گفته بودند که نگذارند نظامیان از راه بختیاری به خوزستان بروند... علی الجمله وقتی مامورین خوانین گردنه های شلیل و پل عمارت را گرفتند به نظامیان یورش بردند . نظامیان هم برای جنگ آماده شدند . چهار نفر از بختیاری کشته شدند . دوازده نفر هم از نظامیان کشته شدند جای نظامی ها بد بود و راههای آنجا را هم نمی دانستند ،تمام دستگیر شدند و اسب و اسلحه و توپخانه و سایر اسباب های آنها هر چه بود به دست بختیاری ها افتاد . این کار نابهنگام ،بختیاری را بدنام و خدمات چندین ساله ی آنها را هباء هدر کرد و منفور عامه شدند . دولت هم یکصد و پنجاه هزار تومان خسارت از خوانین گرفت... باری وقتی که ما کار نظامیان را به این طریق انجام دادیم به شیخ خزعل پیغام دادیم که اینک نوبت توست او هم بی درنگ حاکم خوزستان را بیرون کرد...دولت سخت گرفت به خوانین برای یکصد و پنجاه هزار تومان خون نظامیان و خسارت جنگ، خوانین گفتند : این پول را باید امیر مفخم ایلخانی و سردا ظفر ایل بگی بدهند... یک روز من و امیر مفخم بدهیم دو سال ،سه سال؟ ببینیم املاک ما را کسی می خرد می توانیم بدهیم نه ،اگر باید تمام خوانین بدهند امر بفرمائید کمپانی نفت از سهام نفت سال به سال بدهد... روز دگر خوانین را خواست در وزارت خانه و فرمود پول را همه خوانین باید از سهام نفت بدهند سردار محتشم خواست سخنی بگوید فرمود دیگر جای سخنی باقی نمانده است ،هیچ نگویید که ابداً پذیرفته نمی شود . لاجرم کسی دم نزد . کمپانی نفت هم که داغ سی هزار لیره که به زور از او گرفته شده بود در دلش بود سند از چهار  نفر خوانین گرفت که پنج سال سالی سی هزار تومان به وزیر جنگ بپردازد ،کار غرامت که تمام شد مالیات هفده ساله حوزه حکومت خوانین را هم هفده ساله با منافع ان سالی سی هزار تومان از کمپانی نوشته گرفتند ... هفتاد هزار تومان هم از بابت مالیات عقیلی از سردار محتشم گرفتند .صد و پنجاه هزار تومان را انگلیسی ها گفته بودند که نقد به دستگاه می پردازیم[iii] .در همان سال (1921 و 1922 م)خوانین از سمتهای حکومتی یزد و کرمان و اصفهان کنار گذاشته شدند و در سال (1923م/1302 خورشیدی)حق داشتن گارد مسلح از آنها سلب گردید و همچنین در این سال طوایف چهارلنگ از قلمرو حکومتی بختیاری مجزا شدند و زیر نظر فرمانداران و حکام دولتی قرار گرفتند و  در سال (1928 میلادی مطابق با 1307 ﻫ.ش)به شرکت نفت انگلیس و  ایران دستور داده شد که از این پس زمین های مورد نیاز را از استاندار خوزستان اجاره کند نه از خوانین بختیاری،در سال (1929 م/ 1308 ﻫق )در اثر شورشی که در بختیاری بوقوع پیوست سه تن از خوانین دستگیر و اعدام شدند و در سال (1933م/1312 ﻫ.ش ) سمت های ایلخانی و ایل بگی بختیاری حذف و مرتضی قلی خان صمصام که در آن وقت ایلخانی بختیاری بود به سمت فرماندار بختیاری منصوب گردید و تعداد زیادی از خوانین به قتل رسیدند . طبق گفته ی دیگار از چهل خان بختیاری که بنا به دعوتی به تهران رفته بودند ، فقط 12 نفر مراجعت کردند و در سال (1934م)سه تن از خوانین سرشناس و با نفوذ بختیاری توقیف و بعداً اعدام شدند که یکی از آن سه ، در همین سال قلمرو بختیاری به خوزستان، اصفهان ،لرستان و چهارمحال بختیاری تقسیم شد . و در سال (1939 م- 1938م). رضاشاه آخرین ضربه را به خوانین بختیاری وارد کرد و بزور و اجبار آنها را وادار کرد تا املاک خود و همچنین سهام نفت خود را بدولت مرکزی بفروشند . در خلال همین سال ها سایر روسای ایلات و عشایر ایران نیز به همین سرنوشت دچار گردیده و در فشار حکومت مرکزی قرار گرفتند[iv] .خوانین بختیاری به خوبی دریافته بودند که چه حوادثی رخ می دهد ولی نتوانستند اتحاد و همبستگی خود را حفظ کرده و در مقابل این حملات مقاومت کنند[v] .پس از استعفای رضاشاه در خلال جنگ جهانی دوم را اشغال کشور توسط متفقین شورش ابوالقاسم خان بختیاری بوجود آمد . وی پسر امیر مفخم یکی از چهره های مرموزی است که تاکنون گرایشهای سیاسی او به درستی شناخته نشده است .

دکتر امانی(دانشگاه مسجدسلیمان)


  یادداشت ها1- امان الهی بهاروند ،سکندر ،قوم لر  ،(تهران ،انتشارات آگاه ،1370)ص 103 .

[ii]  - گارثویت ، جن ،راف ،تاریخ سیاسی و اجتماعی بختیاری ، ترجمه مهراب امیری (تهران ،انتشارات سهند ،1373)ص 96

[iii]- سردار ظفر، خسرو خان ،خاطرات خسروخان سردار ظفر ،مجله ی وحید، شماره 3،بهار 1359 .

 [iv]  - گارثویت ، جن،راف ،بختیاریها در آئینه تاریخ، ترجمه مهراب امیری (تهران ،انتشارات آنزان ،1375 ) صص 139-138- امان الهی بهاروند ،سکندر ، همان منبع ، صص 314-313 .

[v]- گارثویت ، جن راف ،همان منبع، صص 314-313 .


آسماری -  سایت خبری گروه بختیاری

به سلطنت رسیدن رضاخان پهلوی در چهارم اردیبهشت ماه (1305 ه. ش ) در ایران ،بختیاریها را با وضعیت بی سابقه ای روبرو ساخت، که سرانجام منجر به تضعیف نظام ایلی ،از دست دادن نقش سیاسی در سطح مملکت و بالاخره متلاشی شدن تشکیلات قبیله ای و کاهش محدوده ی آنها گردید[i]. در این زمان سیاست خارجه انگلیس بر این قرار گرفت که در ایران یک قدرت مرکزی به جای حکومت ضعیف قاجار و حکومتهای غیر رسمی و خود مختار محلی (مانند بختیاری ) بوجود آید . با به وقوع پیوستن حادثه ی شلیل در سال (1922) میلادی مطابق با (1301 خورشیدی )دولت وقت عملاً بهانه ی سرکوب و حذف بختیاریها را بدست آورد[ii]. سردار ظفر بختیاری در خصوص حادثه ی شلیل می گوید :سردار سپه وزیر جنگ [رضاخان] سیصد نفر نظامی برای خوزستان که از راه بختیاری بروند خوزستان ،نظامیان آمدند دهکرد ...علی الجمله نظامیان از شلمزار گذشتند بی اینکه کسی را نزد خوانین بفرستند و خبر کنند که در خاک شما آمده ایم و می خواهیم برویم خوزستان ،خوانین را خون ایلیت بجوش آمد ... مشورت کردند و گفتند :چون نظامیان بی اعتنایی و اهانت به ما کردند ،نباید بگذاریم سالم از خاک بختیاری بگذرند ،یکی از جمله خوانین هم من بودم که رای دادیم که بفرستند سر راه بر آنها بگیرند و تمام آنها را خلع سلاح کنند ولی کسی را از نظامیان نکشند . خوانین هم دو نفر...که یکی آگودرز احمد خسروی گماشته سردار فاتح بود و دیگری میرزا حسینقلی یتیم منشی امیر مجاهد بود مامور کردند سرپل شالو را بگیرند و به اسم بهمئی ها نگذارند نظامی ها بگذرند . در این بین من وقایع را به امیر حسین خان نوشتم او در جواب نوشت ابداً اقدام به چنین کاری نکنید . نوشته امیر حسین خان وقتی رسید که امیر مجاهد کار را تمام کرده بود... سه چیز باعث این کار شد ،یکی اتحاد بختیاری با عرب ،دوم بی اعتنایی و بدگفتن نظامیان به خوانین بختیاری ،سوم خبر کردستان و جنگ اسماعیل آقا سیمُقلو با دولت ... بدتر از همه این بود که انگلیسی ها به صمصام السلطنه و سردار جنگ گفته بودند که نگذارند نظامیان از راه بختیاری به خوزستان بروند... علی الجمله وقتی مامورین خوانین گردنه های شلیل و پل عمارت را گرفتند به نظامیان یورش بردند . نظامیان هم برای جنگ آماده شدند . چهار نفر از بختیاری کشته شدند . دوازده نفر هم از نظامیان کشته شدند جای نظامی ها بد بود و راههای آنجا را هم نمی دانستند ،تمام دستگیر شدند و اسب و اسلحه و توپخانه و سایر اسباب های آنها هر چه بود به دست بختیاری ها افتاد . این کار نابهنگام ،بختیاری را بدنام و خدمات چندین ساله ی آنها را هباء هدر کرد و منفور عامه شدند . دولت هم یکصد و پنجاه هزار تومان خسارت از خوانین گرفت... باری وقتی که ما کار نظامیان را به این طریق انجام دادیم به شیخ خزعل پیغام دادیم که اینک نوبت توست او هم بی درنگ حاکم خوزستان را بیرون کرد...دولت سخت گرفت به خوانین برای یکصد و پنجاه هزار تومان خون نظامیان و خسارت جنگ، خوانین گفتند : این پول را باید امیر مفخم ایلخانی و سردا ظفر ایل بگی بدهند... یک روز من و امیر مفخم بدهیم دو سال ،سه سال؟ ببینیم املاک ما را کسی می خرد می توانیم بدهیم نه ،اگر باید تمام خوانین بدهند امر بفرمائید کمپانی نفت از سهام نفت سال به سال بدهد... روز دگر خوانین را خواست در وزارت خانه و فرمود پول را همه خوانین باید از سهام نفت بدهند سردار محتشم خواست سخنی بگوید فرمود دیگر جای سخنی باقی نمانده است ،هیچ نگویید که ابداً پذیرفته نمی شود . لاجرم کسی دم نزد . کمپانی نفت هم که داغ سی هزار لیره که به زور از او گرفته شده بود در دلش بود سند از چهار  نفر خوانین گرفت که پنج سال سالی سی هزار تومان به وزیر جنگ بپردازد ،کار غرامت که تمام شد مالیات هفده ساله حوزه حکومت خوانین را هم هفده ساله با منافع ان سالی سی هزار تومان از کمپانی نوشته گرفتند ... هفتاد هزار تومان هم از بابت مالیات عقیلی از سردار محتشم گرفتند .صد و پنجاه هزار تومان را انگلیسی ها گفته بودند که نقد به دستگاه می پردازیم[iii] .در همان سال (1921 و 1922 م)خوانین از سمتهای حکومتی یزد و کرمان و اصفهان کنار گذاشته شدند و در سال (1923م/1302 خورشیدی)حق داشتن گارد مسلح از آنها سلب گردید و همچنین در این سال طوایف چهارلنگ از قلمرو حکومتی بختیاری مجزا شدند و زیر نظر فرمانداران و حکام دولتی قرار گرفتند و  در سال (1928 میلادی مطابق با 1307 ﻫ.ش)به شرکت نفت انگلیس و  ایران دستور داده شد که از این پس زمین های مورد نیاز را از استاندار خوزستان اجاره کند نه از خوانین بختیاری،در سال (1929 م/ 1308 ﻫق )در اثر شورشی که در بختیاری بوقوع پیوست سه تن از خوانین دستگیر و اعدام شدند و در سال (1933م/1312 ﻫ.ش ) سمت های ایلخانی و ایل بگی بختیاری حذف و مرتضی قلی خان صمصام که در آن وقت ایلخانی بختیاری بود به سمت فرماندار بختیاری منصوب گردید و تعداد زیادی از خوانین به قتل رسیدند . طبق گفته ی دیگار از چهل خان بختیاری که بنا به دعوتی به تهران رفته بودند ، فقط 12 نفر مراجعت کردند و در سال (1934م)سه تن از خوانین سرشناس و با نفوذ بختیاری توقیف و بعداً اعدام شدند که یکی از آن سه ، در همین سال قلمرو بختیاری به خوزستان، اصفهان ،لرستان و چهارمحال بختیاری تقسیم شد . و در سال (1939 م- 1938م). رضاشاه آخرین ضربه را به خوانین بختیاری وارد کرد و بزور و اجبار آنها را وادار کرد تا املاک خود و همچنین سهام نفت خود را بدولت مرکزی بفروشند . در خلال همین سال ها سایر روسای ایلات و عشایر ایران نیز به همین سرنوشت دچار گردیده و در فشار حکومت مرکزی قرار گرفتند[iv] .خوانین بختیاری به خوبی دریافته بودند که چه حوادثی رخ می دهد ولی نتوانستند اتحاد و همبستگی خود را حفظ کرده و در مقابل این حملات مقاومت کنند[v] .پس از استعفای رضاشاه در خلال جنگ جهانی دوم را اشغال کشور توسط متفقین شورش ابوالقاسم خان بختیاری بوجود آمد . وی پسر امیر مفخم یکی از چهره های مرموزی است که تاکنون گرایشهای سیاسی او به درستی شناخته نشده است .

دکتر امانی(دانشگاه مسجدسلیمان)

________________________________________

  یادداشت ها1- امان الهی بهاروند ،سکندر ،قوم لر  ،(تهران ،انتشارات آگاه ،1370)ص 103 .

[ii]  - گارثویت ، جن ،راف ،تاریخ سیاسی و اجتماعی بختیاری ، ترجمه مهراب امیری (تهران ،انتشارات سهند ،1373)ص 96

[iii]- سردار ظفر، خسرو خان ،خاطرات خسروخان سردار ظفر ،مجله ی وحید، شماره 3،بهار 1359 .

 [iv]  - گارثویت ، جن،راف ،بختیاریها در آئینه تاریخ، ترجمه مهراب امیری (تهران ،انتشارات آنزان ،1375 ) صص 139-138- امان الهی بهاروند ،سکندر ، همان منبع ، صص 314-313 .

[v]- گارثویت ، جن راف ،همان منبع، صص 314-313 .

________________________________________


آسماری سایت خبری گروه بختیاری