07 آبان 1404
پیوند تاریخی میان کفر قاسم و جنگ غزه
بازخوانی تاریخی جنایات ساختاری رژیم صهیونیستی در فلسطین
در تاریخ معاصر فلسطین و سرزمینهای اشغالی، تصویری از جنایت و مقاومت در کنار هم نقش بسته است؛ تصویری که از اولین روزهای اشغال تا امروز، استمرار یک سیاست مشخص را نشان میدهد: سیاست حذف و پاکسازی جمعیت بومی و مهندسی ترس و ارعاب بهعنوان ابزار قدرت. هر حادثه، هر فاجعه و هر کشتاری، در یک نقطه زمانی نیست و حلقهای از زنجیرههایی است که از دهه ۱۹۴۰ تا امروز امتداد یافته است. به بهانه سالروز قتل عام اهالی روستای کفر قاسم توسط نیروهای صهیونیست (7 آبان ۱۳۳۵) بازخوانی این تاریخ، نه فقط مرور گذشته، که تبیینی روشن از واقعیت امروز و چرایی تداوم بحران در غزه و دیگر نقاط فلسطین است.
کشتاری از پیش طراحیشده
در ۲۹ اکتبر ۱۹۵۶ در آستانه تهاجم سهجانبه اسرائیل به مصر، نیروهای مرزی این رژیم محدودیت آمدوشد را در منطقهای که روستای «کفر قاسم» در آن بود، در مثلث مرزی با اردن، به اجرا گذاشتند. سرگرد شموئیل ملنیک، مأمور شد زمان منع آمدوشد را به پنج بعدازظهر جلو بیندازد؛ زمانی که برای اکثر ساکنان، بهویژه کارگرانی که در خارج از روستا مشغول بودند، اطلاعرسانی ممکن نبود. حتی کدخدای روستا این خطر را به اطلاع فرماندهان اسرائیلی رساند اما آنها بیتوجهی کردند.
ملنیکی از سرهنگ شدمی دستور گرفت کسانی که از تغییر ساعت منع آمدوشد مطلع نیستند بهجای دستگیری، به قتل رسانده شوند. دستور صریح بود: «کشتن بهتر است. نمیخواهیم دستگیر کنیم. احساسات را کنار بگذارید.» نخستین قربانیان چهار کارگر بودند؛ آنها با واژه «شالوم» به سربازان سلام کردند و در پاسخ، سه نفرشان بلافاصله به رگبار بسته شدند.[1] این کشتار شامل ۱۲ زن که از کار جمعآوری زیتون بازمیگشتند نیز شد. در طول تنها یک ساعت و نیم، ۴۹ نفر کشته و ۱۳ نفر زخمی شدند. سربازان اسرائیلی حتی ساعت و پول قربانیان را برداشتند.
آتشبس تنها زمانی برقرار شد که تقریباً بیش از ۲۰۰ ساکن کفر قاسم داغدار شدند. در ورودی غربی روستا، ۴۳ نفر کشته شدند که شامل ۷ کودک و ۹ زن جوان و مسن بود؛ یکی از آنها ۶۶ سال داشت. در ورودی شمالی سه نفر کشته شدند که دو کودک ۹ و ۱۵ ساله در میان آنها بودند و در وسط روستا یکی از دو شهید، تنها ۸ سال سن داشت. حتی در روستاهای اطراف، یک نوجوان ۱۱ ساله در طیبه به شهادت رسید و یکی از مجروحان کفر قاسم که کنار درخت زیتون زخمی شده بود، بعداً جان داد.[2]
محاکمهٔ نمایشی
پس از کشتار کفر قاسم، مقامات رژیم صهیونیستی دو هفته کامل سکوت اختیار کردند و هیچ واکنشی نشان ندادند. تنها زمانی که اخبار فاجعه به روزنامهها و رسانهها راه یافت، دفتر نخستوزیر ناچار شد بیانیهای رسمی صادر کند. در چارچوب تلاش برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت، سیزده نفر از جمله سرهنگ شدمی محاکمه شدند. در این محاکمه شدمی تبرئه شد و موشه دایان و حیم هرتزوگ در دادگاه به نفع او شهادت دادند.
ملنیکی به ۱۷ سال، ستوان دهان و شالوم عوفر هرکدام به ۱۵ سال زندان محکوم شدند و پنج نفر دیگر به زندانهایی تا هفت سال. سایر متهمان از اتهامات وارده تبرئه شدند. محاکمهها دو سال پس از کشتار برگزار شد، همه محکومان پیش از سال ۱۹۶۰ از زندان آزاد شدند و حتی رئیسجمهور اسرائیل، اسحاق بنزوی، آنها را عفو کرد.[3]
کشتار کفر قاسم نمونهای آشکار از تروریسم دولتی اسرائیل علیه فلسطینیان است. این جنایت با برنامهریزی و هماهنگی مقامات عالیرتبه انجام شد؛ بن گوریون، نخستوزیر و وزیر دفاع، موشه دایان، رئیس ستاد ارتش و شیمون پرز، معاون وزیر دفاع، مسئولان اصلی آن بودند، اما سیستم قضایی رژیم صهیونیستی هیچیک از آنها را محاکمه نکرد.
همچنین، مریم عبید در تحقیق خود اشاره کرده است که قربانیان در گفتوگویی با روزنامه لبنانی النهار به مناسبت پنجاهمین سال تأسیس اسرائیل گفتهاند: «اسرائیل در سال 1956 متوجه شد که اهالی روستاهای عرب واقع در مثلث هنوز کوچ نکردهاند و به همین دلیل کشتار را به راه انداخت تا عبرتی برای کسانی که عبرت نگرفتهاند باشد.»[4]
استمرار یک جنایت
در ۲۵ اکتبر ۱۹۹۱، سیوپنج سال پس از فاجعهٔ خونین کفر قاسم، روزنامهٔ عبری زبان حداشوت برای نخستینبار از پشت پرده این جنایت پرده برداشت. در آن گزارش آمده بود که کشتار کفر قاسم بخشی از طرح محرمانهای باهدف اخراج بیش از چهلهزار عرب ساکن «مثلث کوچک» بهسوی اردن بوده است.[5] این اعتراف دیرهنگام نشان میداد که قتلعام اهالی، تصمیمی لحظهای یا اشتباهی نظامی نبود؛ بلکه برنامهای از پیش طراحیشده برای تغییر بافت جمعیتی و حذف ساکنان بومی از سرزمین خود بود.
از نخستین روزهای شکلگیری رژیم صهیونیستی، خشونت و ارعاب، پایههای اصلی سیاست آن را تشکیل دادهاند. در منطق این رژیم، «ترس» ابزاری بود استراتژیک برای پیشبرد پروژه اشغال و گسترش شهرکها. همانگونه که در دیر یاسین (۱۹۴۸)، کفر قاسم (۱۹۵۶)، و خانیونس (۱۹۵۶)، خون بیگناهان زمینهساز تثبیت اشغال شد، امروز نیز در غزه محاصرهشده، همان منطق تکرار میشود.
تحلیل تاریخی نشان میدهد که جنایات صهیونیستها در هفتاد سال گذشته، یک هدف ثابت را دنبال کردهاند:
تصفیه فیزیکی و هویتی ملت فلسطین. از کشتار مستقیم تا مصادره زمینها، از تخریب خانهها تا نابودی میراث اسلامی، همه در خدمت این راهبرد بوده است. رژیم صهیونیستی، برای حذف حضور عربی و اسلامی از جغرافیای فلسطین، از هیچ کوتاهی نکرده؛ از مصادرهٔ صدها هزار هکتار زمین به بهانهٔ طرحهای عمرانی، تا حفاریهای پیدرپی در اطراف مسجدالاقصی و آتشسوزی عمدی آن در سال ۱۹۶۹.[6]
این الگو، امروز در غزه عینیتیافته است. در این باریکه نیز خانه، مدرسه و بیمارستان به میدان جنگ تبدیل شده و هیچچیز از آنها باقی نمانده. مرکز اطلاعرسانی دولت غزه اعلام کرده که 86 درصد این شهر ویران شده است. رژیمی که در دهه پنجاه میلادی مردم بیدفاع را به جرم دیر بازگشتن از کار کشت، امروز نیز کودکان را به جرم زیستن در سرزمین خود هدف قرار میدهد.
[1] المسیری، عبدالوهاب (1382). دایرهالمعارف یهودیان، یهودیت و صهیونیسم (اسرائیل شهرکنشین صهیونیست)، جلد 7. ترجمهٔ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، تهران: دبیرخانه کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین ، ص 157.
[2] عقلن، عبدالسلام (1381). کتاب سیاه: جنایات اسرائیل در قرن بیستم. تهران: مرکز مطالعات فلسطین، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 164.
[3] المسیری، دایرةالمعارف یهودیان، یهودیت و صهیونیسم، ص 157.
[4] کتاب سیاه، ص 160.
[5] کتاب سیاه، ص 158.
[6] خورشید، غازی (1364). تروریسم صهیونیستی در فلسطین اشغال شده به انضمام: قتلعام در شاتیلا و صبرا. ترجمهٔ حمید احمدی، تهران: سپهر، ص9.