02 تیر 1393
امام راحل فرماندهى بزرگ
من حیفم مىآید در مورد اثرگذارى تعیینکنندهى آن پیر فرزانه و عارف بزرگ در دفاع مقدس چیزى نگویم. هر چند بیان آن و ادا نمودن حق مطلب فرصت و گسترهى بیشترى را مىطلبد و کار هرکسى نیست ولى من کوتاه و گذرا و بیشتر از نگاه یک نظامى و نیروى عملیاتى، در اینجا به این مقوله نگاه مىکنم فقط یک بعد از هزار بعد.
در حقیقت حضرت امام سازمان رزم مىچیدند، درست مثل امام حسین (ع( که با همان تعداد اندک یاران خود، یمین و یسار چیدند. فرماندهى پیاده و سوار مشخص کردند و خود در قلب لشکر مستقر شدند. حتى آیندهنگرى کردند که در صورت حملهى دشمن به خیام حرم از پشت سر ضربه نخورند و راحتتر دفاع کنند و صدها نکتهى ظریف و قابل توجه دیگر. رهبر فقید انقلاب هم چه از نظر تاکتیکى و چه از نظر جنگ روانى و تبلیغاتى و هم از لحاظ دیپلماسى جهانى و مخصوصاً توجه به بالا بردن روحیهى جنگجویى یاران خود که در فرهنگ ما به آن روحیهى شهادتطلبى مىگوییم، برنامهریزى کردند و مهرههاى خود را به دقت چیدند و با دست به ظاهر خالى که در واقع پرقدرت بود به خاطر ایمان و اخلاص به خدا، فرصتها را از دشمن گرفتند و آنها را به موضع انفعالى کشاندند.
براى مثال در برخورد با صدام و به طور کلى نظام سیاسى حاکم بر عراق، آنها را دستنشانده و تأثیر گرفته از آمریکا و غرب و در یک کلام مزدور آنها معرفى کردند. این براى امثال ما که مىخواستیم در جبههى ایشان حضور داشته باشیم مهم بود. مثلاً فرمودند: »صدام، آن خادم سر سپردهى آمریکا، دست به تفرقهافکنى مسلمان زده است« و »آمریکا عراق را وادار نموده است خون جوانان ما را بریزد« و »این صدام حسین است که به واسطهى تحریک آمریکا به ما تجاوز کرده است.«(147(
در بعد برخورد روانى، در آن شرایط، که اوضاع اصلاً خوب نبود، بعضى وقتها ما کم مىآوردیم و در این شرایط، خیلى که خودمان را جمع و جور مىکردیم مىخواستیم به تکلیف شرعى خود عمل کنیم، آنوقت ظهر که سخنرانى امام را از رادیو مىشنیدیم کیف مىکردیم و سرحال مىشدیم و بند پوتینها را محکم مىکردیم. این گونه سخنان امام را که حالا به آن اشاره مىکنم یادداشت مىکردم و قبل از عملیات - آن روزها هنوز در کردستان مىجنگیدیم - براى نیروهاى منطقهى »بانه« یا »مریوان« که آنجا نقطهى مرزى با عراق بود، مىخواندم، همه بال درمىآوردند و الله اکبر مىگفتند. آن وقت حس مىکردم که مىشود با این بچهها به اوج پیروزى رسید. خود من بدون کمک گرفتن از امام و سخنان ایشان اصلاً یک قدم هم نمىتوانستم بردارم. حالا شرایط را براى شما بگویم. یاران امام در خیابانها و کوچههاى خرمشهر درگیرند و اوضاع پیچیده و در حال سقوط است، سوسنگرد در اختیار عراقىهاست. اهواز محاصره است، لشکر 10 زرهى دشمن تا »پل نادرى« نزدیک دزفول آمده است. در غرب، »قصر شیرین« سقوط کرده و »سرپل ذهاب« و »نفت شهر« و خیلى شهرهاى دیگر در تصرف ارتش بعث درآمده است.
در این شرایط امام مىفرمایند.
»ما همچو سیلى خواهیم زد به صدام و حزب بعث عراق که دیگر بلند نشود از جاى خودش، ما باید این اشتباه را رفع کنیم هم از دولت غاصب عراق و هم از سایر دولتهاى اسلامى که گمان مىکنند اگر چنانچه هجومى به ایران بشود، ایران صدمه به آن وارد مىشود.«(148(
شما ببینید این سخن چه قدرتى مىخواهد. امام در همین سخنرانى، موضع خود را فراتر از منطقه بیان مىکنند: »گمان مىکنند بعضى که ما منزوى شدهایم به واسطهى مخالفت با آمریکا. خیر آمریکا منزوى شده. میزان ملتها هستند.«(149( و »صدام باید محاکمه بشود همانطورى که کارتر باید محاکمه بشود.«(150(
آن حضرت از لحاظ روانشناسى هم برخوردى کمرشکن با صدام مىکنند و ضمن اینکه براى مردم عراق پیام مىدهند و با آنها حجت را تمام مىکنند که با حزب بعث مخالفت کنند و با اسلام از سر صلح وارد شوند، مىگویند:
»این صدام حسین، من از اول وقتى که روى کار آمد تنبه دادم که این دیوانه است، این عقلش درست کار نمىکند و لهذا با دیوانگى دارد عمل مىکند و خودش را به هلاکت مىرساند.«(151(
امام خمینى در ارتباط با کشورهاى مرتجع منطقه هم به طور مستقیم اسم سران و اسم پادشاهان کشورهایى چون کویت، عربستان، اردن و مصر را مىآوردند و با افشاى وابستگى آنها به آمریکا، اعلام مىکردند که آنها به طور مستقیم به صدام کمک مىکنند و دستشان با آمریکایىها یکى است. بعضى از آن پادشاهان همان موقع به طور علنى علیه جمهورى اسلامى موضع مىگرفتند و بعضى دیگر سالها پس از تجاوز صدام به کویت اقرار به کمکهاى کلان و میلیاردى مىکردند.(152(
این برخورد قهرآمیز در حقیقت متفکرانهى امام که نشأت از دشمنشناسى دقیق ایشان داشت مورد پذیرش مردم بود و آنها با درک شرایط و تأیید آن، شعارهاى خود را انتخاب مىکردند. شعارهایى مانند مرگ بر صدام، مرگ بر آمریکا و انگلیس و در شرایط ویژه تبرىهاى مختلف نتیجهى مواضع ویژهى امام و مسؤولین نظام جمهورى اسلامى ایران بود.(153(
اشارهى دیگرى هم داشته باشم و آن اینکه امام در شرایط بحرانى سخنانى مىگفتند که غوغا مىکرد. مثلاً یادم هست وقتى که اهواز در حال سقوط بود و آن زمانى بود که سوسنگرد سقوط کرده و عراقىها از »حمیدیه« گذشته بودند، یعنى همه چیز در خوزستان تمام شده بود. ما اوضاع را پیگیرى مىکردیم و همه نگران بودند. وقتى خدمت امام گفته بودند، شاید هم با ترس و لرز و نگرانى - که اهواز در حال سقوط است - امام فرموده بودند: »مگر جوانان اهواز مردهاند.«(154( هرکس این را مىشنید چه اهوازى، چه مشهدى، چه کرد یا بلوچ، احساس قدرت مىکرد. یک شورى در دلها ایجاد مىشد که قابل وصف نیست. آن روز کمتر از بیست نفر از بچههاى اهواز به فرماندهى شهید غیور اصلى رفتند و در یک شبیخون لشکر 9 زرهى عراق را عقب راندند و اوضاع دگرگون شد. این مواضع و اثربخشى آن دشمن و حامیان او را نگران مىکرد؛(155( زیرا اصلاً انتظار مقاومت آن هم در این حد و هجوم و عملیات شبانه را نداشتند. حالا با گذشت حدود 25 سال از آن روزها، وقتى نگاه مىکنم مىفهمم افق دید حضرت امام (ره( چقدر بلند و دستنایافتنى بود.
http://www.yahyasafavi.com