نظر علامه طباطبایی در باره شهید مطهری


لطفا درباره دوران شاگردى استاد شهید مطهرى نزد شما, توضیحاتى بفرمایید؟
 سى و دو سال پیش از شهادت ایشان , من از تبریز به قم پناهنده شدم . اوضاع آنجا خراب بود , بدین خاطر به قم آمدم . بعد بنا بر این شد که در قم بمانم . تدریس درس حکمت ( فلسفه ) را شروع کردم . غیر از بنده , در قم آقاى خمینى بودند که درس فلسفه اى داشتند و چند نفرى از آقایان در درس ایشان شرکت مى کردند . ایشان[ اسفار] درس مى دادند . بعد آن آقایان , درس ایشان را ترک کردند و به حوزه درس ما منتقل شدند و شروع به تحصیل کردند . سالها این درس ادامه داشت . مخصوصا مرحوم مطهرى هوش فوق العاده اى داشت و حرف از او ضایع نمى شد . حرفى که مى گفتم , مى گرفت و به مغزش مى رسید . هر چه مى گفتم هدر نمى رفت و مطمئن بودم که نمى رود . وقتى که ایشان در جلسه درسم حاضر مى شدند  بنده با شوق و شعف مى دانستم هر چه بگویم هدر نمى رود و محفوظ است . به همین ترتیب خودش مبدأ تحصیل دیگران شد و شروع به تألیف کتابها کرد و انصافا هم کتابهایش خیلى عالى است . در زمانى که عده اى خواندن فلسفه را حرام مى دانستند, عمده کارهاى استاد مطهرى فلسفى بود .

علت علاقه فوق العاده ایشان به فلسفه چه بود ؟
او انسانى برهانى بود و برهانى فکر مى کرد و به برهان علاقه داشت . از این جهت , ایشان به حکمت علاقه مند شده بود و در این زمینه کارهایى هم کرد و خوب هم از عهده برآمد .

استاد مطهرى علاقه و دلبستگى خاصى به شما داشتند . شما نسبت به ایشان چه احساسى داشتید ؟
در مقابل احساسات ایشان , من هم احساسات متقابل و علاقه فوق العاده اى به ایشان داشتم , به جهت خوش فکرى و هوش سرشار و قلم بارز ایشان . خود فلسفه اسلامى که از دست علماى اسلام رد شده و به ما رسیده است , خالى از معنویت نیست . طورى است که خود به خود براى انسان متوجه , حالت معنویت مى آورد و تقوا را تأیید مى کند و توفیق مى دهد و به هدایت مى رساند . این فلسفه اى است که از دست علماى اسلام درآمده است . طبعا ایشان هم مردى با تقوا بود , تقوایى که از فلسفه به دست آورده باشد . تمام هم و نیرویش صرف فلسفه مى شد و خوب بار آمده بود .

وقتى که ایشان درس را در خدمت شما شروع کردند , حدودا در چه سنى بودند ؟
در حدود بیست و پنج یا بیست و شش سال داشتند , بعد , مباحث و مقالاتى را که در کتاب[ اصول فلسفه و روش رئالیسم] آمده , شروع کردیم , در آن مطالب هم یگانه کسى که از همه جهت مطمئن بودم که حرفم نزدش هدر نمى رود , ایشان بودند . قدرى که گذشت , نوشتن پاورقى بر کتاب[ اصول فلسفه] را شروع کردند و همان وقت اینها را نوشتند . آن جلدهایى که منتشر شده , از درک و فکر خوب ایشان حکایت دارد . جلد چهارم هم که باقى مانده , ایشان نوشته و حاضر است . آن را آورد بنده دیدم و به خودش برگرداندم وگفتم کتاب دیگرى تألیف شده است . در رساله قوه و فعل , آن قدر ایشان شوق و شعف داشت که بنده را وارد کرد به تهران رفتم و یک هفته در منزلشان ماندم تا درباره این رساله بحث کنیم , زیرا مطالب آن براى ایشان حل نشده بود . یک هفته تمام , شب و روز با ایشان سروکار داشتم و درباره همین رساله صحبت مى کردیم . اخیرا خودش صاحب نظر شده بود و نظر داشت , یعنى حکم مى کرد . بهترین تعبیرش هم همین است که نظر داشت .

ضرورتى که براى شرح[ اصول فلسفه] احساس کردید , چه بود ؟
ضرورتش این بود که مجملات بود و مقاله هاى فشرده , و من مى خواستم باز شود و مطلب روشن شود . کسى هم که مى توانست این کار را بر عهده بگیرد , مرحوم آقاى مطهرى بود . او شروع کرد و به بهترین وجهى هم از عهده بر آمد به همین دلیل بود که من دو دستى کار را به او مى دادم . خدا ان شاءالله بیامرزدش .

در لحظه شنیدن خبر شهادت استاد مطهرى چه احساسى به شما دست داد ؟
دیگر اینها غیر قابل وصف است. حقیقتا بعد از فوت ایشان تأثر من , تأثر در مرگ یکى از عزیزان است . از دست رفتن ایشان ضایعه اى بود . خداوند کسانى را که این طور جنایات را جایز مى شمارند , نابود کند .

لطفا درباره روابط معنوى ایشان با شما . . .
خواهش مى کنم راجع به معنویت و روابط معنوى اى که با ایشان داشتم و مطالبى که تأثر آور بود و بنده از آنها روحا متأثر شدم , نپرسید . به جهت اینکه من دوام ذکر و بیان آن را ندارم.


تبیان