20 آذر 1404

ماجرای تغییر نظر شهید دستغیب درباره بنی‌صدر


ماجرای تغییر نظر شهید دستغیب درباره بنی‌صدر

در انتخابات دوره اول ریاست جمهوری ابوالحسن بنی‌صدر به ریاست جمهوری انتخاب شد، وقتی که بنی‌صدر افکار خود را بروز داد، شهید دستغیب از منتقدین جدی او شد،روایت این موضوع در صفحات 99 تا 102 از کتاب «زندگی و مبارزات آیت‌الله شهید سید عبدالحسین دستغیب به روایت اسناد و خاطرات» به رشته تحریر درآمده است. کتابی که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است و خواندن آن خالی از لطف نیست:


انتخابات دوره اول ریاست جمهوری بعد از پیروزی انقلاب اسلامی‌از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود […] ابوالحسن بنی‌صدر به ریاست جمهوری انتخاب شد. فعالیت‌ها و اقدامات وی به‌ویژه در مورد دفاع مقدس به گونه‌ای بود که انتقادات اساسی را متوجه خود کرده بود. مخالفت بنی‌صدر با بسیج و سپاه آن هم در شرایطی که ارتش به دلایل مختلف از جمله فرار سران وابسته ارتش قطع کمک‌های نظامی ‌غرب به ایران و... به لحاظ تشکیلات و تسلیحات در وضعیت مناسبی قرار نداشت ، چیزی جز خیانت نبود.

 سیدبهاءالدین دستغیب می‌افزاید: «البته در بحث بنی‌صدر شهید دستغیب تا مقطعی کمک هم کردند که بتواند کار را پیش ببرد و بعد مخالفت کردند. آن موقع ما دانشجو بودیم. کاندیداهای ریاست‌جمهوری جلال‌الدین فارسی، دکتر حبیبی، بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده و حتی تیمسار مدنی هم بودند.  هنوز ماهیت‌ها دقیق مشخص نبود. عطاءالله مهاجرانی از آن روزها رئیس ستاد دانشجویان مسلمان بود. یک انجمن اسلامی‌داشتیم که مربوط به منافقین بود و یک ستاد دانشجویان مسلمان داشتیم که شاید همان‌هایی باشند که مجاهدین انقلاب اسلامی ‌را تشکیل دادند، اینها طرفدار بنی‌صدر بودند. مهاجرانی در تبلیغاتی که برای بنی‌صدرانجام می‌داد نوشت: "علی گونه‌ای در زمان" مرحوم پدر همیشه به ما می‌گفت شما در این کارها دخالت نکنید. من داشتم در کتابخانه دانشگاه دنبال کتاب می‌گشتم که دو تا از دانشجویان همین ستاد دانشجویان مسلمان آمدند پیش من و گفتند: موضع پدرت در این مورد چیست؟ گفتم: ایشان گفته‌اند دخالت نکنید و من هم دخالت نمی‌کنم آن‌ها گفتند: این‌طور که نمی‌شود انسان نباید نسبت به این مسائل بی‌تفاوت باشد. شما بروید و به آقا پیشنهاد کنید از بنی صدر حمایت کنند.»
یکی دو روز قبل از، این آقای آسید احمد فهری که نماینده امام در سوریه و و برای سیداحمد مدنی از آقا خط گرفت. این مطلب را در بلندگوها و خیابان‌ها گفتند که آیت‌الله دستغیب به مدنی رأی می‌دهد. ظهر بود که من به خانه آمدم و قضیه را برای آقا تعریف کردم. گفتند بلکه آمدند و از من هم دستخط گرفتند.

این گذشت تا بنی‌صدر خودش برای تبلیغات به شیراز آمد هواپیمایی سقوط کرده بود و فرودگاه‌ها مشکل داشتند و بنی‌صدر به‌جای، روز شب به شیراز رسید. یک مشت خبرنگار هم از فرانسه و جاهای دیگر آورده بود مرحوم آقا [شهید دستغیب] خواب بود. من آمدم صدایشان زدم که آقا! بلند شوید، بنی‌صدر آمده. آقا آمدند نشستند. خدایا تو شاهدی که این عین جمله آقاست ایشان گفتند: خوش انصاف تو درباره ولایت‌فقیه چه گفتی؟ بنی‌صدر به‌جای ولایت‌فقیه گفته بود ولایت‌مؤمن. جواب داد: آقا من در مجلس خبرگان خیلی دفاع کردم. ولایت‌فقیه نگفتم، ولی ولایت‌مؤمن گفتم. منظورش کمیسیون ولایت‌فقیه در مجلس خبرگان بود. گفت: من خیلی از اصل ولایت‌فقیه دفاع کردم آقا گفتند: خیلی خوب! اگر این طور است قبول داریم. بنی‌صدر ادعا کرد که ولایت‌فقیه را قبول دارد.

 نکته دیگر این است که آن موقع شورای نگهبان هنوز نبود و امام به آقای موسوی خوئینی‌ها مأموریت دادند که صلاحیت کاندیداها را بررسی کند صلاحیت تأیید شد ، ولی پس از برگزاری مجلس خبرگان اگر مجله جوانان آن بنی‌صدر هم موقع را پیدا کنید خواهید دید که پای قانون اساسی ، امضای همه هست، الا بنی‌صدر.[1]
حجت‌الاسلام مشکین‌فام درباره نظر شهید توضیح می‌دهد و می‌افزاید:« البته بعد که بنی‌صدر افکار خود را بروز داد، شهید دستغیب از منتقدین جدی او شد و حتی یک بار با هماهنگی شهید صدوقی و شهید مدنی ، سه نفری به تهران و نزد امام رفتند و گفتند که بودن بنی‌صدر به صلاح نیست و دلایل خود را اقامه کردند و امام فرمودند الان وقتش نیست. این طبیعی است که بر اساس اعمالی که از فرد سر می‌زند، مواضع انسان هم فرق می‌کند.»[2]
محمد میهن دوست از نزدیکان شهید دستغیب خاطره‌ای را از تماس تلفنی بنی‌صدر نقل می‌کند:« من همیشه کنار آقا. بودم از مسجد که می‌خواستند بروند، خودم عبا را روی شانه‌شان می‌انداختم و کفش جلوی پایشان می‌گذاشتم و لذا از نزدیک در جریان بعضی از مسائل قرار می‌گرفتم. بنی‌صدر در اهواز بود آقا پشت تلفن گفتند: « بنی‌صدر! من برای تو آبرو گرو گذاشتم و گفتم به تو رأی بدهند. چرا آبروی مرا حفظ نمی‌کنی؟ گفت چرا همه‌اش به من می‌گویید؟ به آن‌ها هم بگویید. منظورش شهید بهشتی بود. آقا گوشی را زدند زمین و گفتند خدا لعنت کند. بعد هم به ما فرمود هروقت بنی‌صدر آمد، او را راه ندهید. چند روز بعد بنی‌صدر آمد شیراز.  من خانه آقا بودم. ایشان راهش نداد و او هر چه اصرار کرد، گفتیم آقا گفته‌اند من دیدار ندارم.[…]»[3]
آیت‌الله سیدمحمدمهدی دستغیب هم در خاطراتش چنین می‌گوید: « بنی‌صدر طغیان کرده بود و سروصدا بلند کرده بود که به داد برسید. در آن هنگام آقای خلخالی در مجلس بود که فریاد زد آقای دستغیب آقای صدوقی! آقای مدنی! آقای اشرفی! آقای طاهری و... به فریاد برسید. لذا مجلسی از آقایان در محضر امام تشکیل شد بنده هم همراه اخوی رفتم همه صحبت کردند و از امام خواستند که بنی‌صدر را رد کند امام فرمود زود است ، عجله نکنید بگذارید رسوا شود و مردم بفهمند، آن وقت بیرون کردنش آسان است و قصه هم همین‌طور هم شد و طولی نکشید که بنی‌صدر رسوا شد و مردم فهمیدند که راهش غلط است و معزولش کردند. » [4]
حجت الاسلام غلامرضا کتبیه می‌افزاید: «شهید دستغیب در خطبه‌های نماز جمعه فریاد میزد ولایت‌فقیه ولایت‌علی است؛ ولایت‌امام و نایب‌امام است در زمان حضور، امام  ولایت از آن اوست و در زمان غیبت وی ، ولی‌امر امام است و در مقابل طاغوت زمان قرار گفته است و با شهامت خطاب به فردی که در آن زمان در مقابل امام ایستاده بود، ادامه داد: آقای بنی‌صدر هم رهبر تمام گروه‌های ضداسلام شده است! خداوندا! هر کس یار و کمک امام خمینی است، یارش باش و هر کس دشمن این امام و مخالف این امام و بی‌تفاوت به این امام است ، خدایا به خودش واگذارش کن[5]

 


[1] مصاحبه با سید بهاء الدین دستغیب

[2] مصاحبه با حجت الاسلام مشکین فام

[3] مصاحبه با محمد میهن دوست

[4] مصاحبه با آیت الله سید محمد مهدی دستغیب

[5] مصاحبه با حجت الاسلام غلامرضا کتیبه