14 بهمن 1401

۱۰ خطای شاه


«مصطفی امین» روزنامه‌نگار مصری

۱۰ خطای شاه

اشاره:

مقاله پیش رو به قلم «مصطفی امین» روزنامه‌نگار مشهور مصری است که به دلیل اهمیت روایت و تحلیل آن درباره عملکرد شاه در اینجا بازنشر می‌شود. این مقاله در سال 1979 در روزنامه «اخبار الیوم» منتشر شده که روزنامه اطلاعات در تاریخ سوم  بهمن 1357 ترجمه آن را منتشر کرد.

*******

در چند ماه گذشته شاه ایران گفت: کشورش در بیست و پنج سال آینده نیروی پنجم در جهان خواهد شد، و جمعیت ایران به 65 میلیون می‌رسد، و سطح درآمد یک ایرانی با درآمد یک اروپایی برابر خواهد شد. سپس شاه اظهار امیدواری کرد که حکومتش تا 15 سال آینده ادامه یابد، پس از آن حکومت را به ولیعهد سپرده و کنا‌ره‌گیری خواهد کرد. یک‌سالی از این سخنان نگذشت که عرش طاووسی شاه به لرزه درآمد و عمر سلطنت او با ساعات، نه با سنوات شمرده ‌شد. مگر چه شد؟ به طور خلاصه می‌توان گفت: خطا‌های ده‌گانه بزرگی که شاه مرتکب شد، پایه‌های حکومت و سلطنت او را لرزانیده و او را به سقوط حتمی نزدیک گردانیده است.

اولین اشتباه او این بود که بیلیون‌ها [=میلیاردها] دلار را صرف خرید اسلحه گران و سنگین کرد،‌ به دلیل آنکه [معتقد بود] نیروهای نظامی ایران برای دفاع از اراضی و ثروت داخلی ضروری است، در حالی که تنها راه متوقف ساختن مسابقه به دست آوردن اسلحه جدید، ‌خلع سلاح جهانی است، و چون شاه به خلع سلاح جهانی امیدی نداشت، به ساختن بزرگترین ناوگان دریایی و تجهیزات هوایی و آماده‌سازی ارتش در منطقه خاورمیانه پرداخت. لکن این اسلحه‌های مدرن در متفرق ساختن تظاهرات‌ ملی مردم ایران به کار نیامد و توپخانه‌های سنگین ارتش شاه نتوانست فریاد‌های خشمگین مردم بی‌سلاح را ساکت و خاموش سازد، در حالی که اگر شاه نیمی از این پول‌های فراوان را در راه رفاه عمومی مردم صرف می‌کرد،‌ چنین شکاف و پرتگاهی بین او و ایرانی‌ عادی بوجود نمی‌آمد. شاه می‌خواست با این نیروی نظامی خیره‌کننده، مترسکی برای کشورهای کوچک و همجوار خود باشد، ولی آنها از او نهراسیدند و گفته‌اند گاهی اوقات به فکر ضمیمه ساختن برخی از آنها به کشورش بود، ولی نتوانست. شاه با این بودجه نظامی هنگفت می‌توانست اگر کشورش در اشغال ارتش بیگانه قرار می‌گرفت، آن را نجات بخشیده و آزاد سازد. در چنین وضعی هر ایرانی آماده بود که یک نیمه لقمه‌ای نان بخورد و نیمه باقی را به خرید اسلحه اختصاص دهد تا کشور از اشغال اجنبی خارج گردد، لکن مردم قهرمان ایران قبول نکردند که خود را محتاج به نیمه‌نانی کنند، تا شاهنشاهی رسوایی پدید آید که نظامی مبتذل‌تر و جنایتکارتر از آن در تاریخ دیده نشده است.

دومین خطای شاه این بود که به فریب مردم و ملّتش پرداخت، یعنی وعده می‌داد ولی عمل نمی‌کرد. همیشه سخن از آزادی و انتخابات آزاد می‌گفت، ولی خبری از صحت آن نبود. پیوسته در کنار او ‌مردان کوچکی بودند که دست او را می‌بوسیدند، و او از مردمان آزاد‌اندیش و بزرگی که سر در برابرش می‌افراشتند و واقعیت را به او می‌گفتند، دوری می‌جست. روز یازدهم آگوست سال گذشته [1978]، شاه در یک کنفرانس مطبوعاتی در برابر روزنامه‌نگاران و خبرنگاران اعلان داشت: او کوشش می‌کند تا دموکراسی حقیقی را در کشورش پیاده کند و اضافه نمود، به مخالفین حکومت فرصت و آزادی عمل می‌دهد، تا در یک فضای باز، فعالیت کنند و انتخابات آزاد را بزودی عملی می‌سازد. در آن روز، ‌همه روزنامه‌های جهان از این پیشنهاد‌ها استقبال کردند، ولی چیزی نگذشت که شاه از حرفش بازگشت. نه آزادی و نه دموکراسی و نه آزادی مطبوعات و نه انتخابات آزاد... قبل از آن هم، شاه چنین وعده و وعید‌هایی می‌داد و سپس زیر آن می‌زد! دموکراسی و آزادی می‌داد، ولی پس از چندی نصف آن را می‌گرفت. آزادی زندانیان سیاسی را عنوان می‌کرد و صد‌نفری را آزاد می‌کرد ولی در زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها هزاران هزار نفر را همچنان باقی می‌گذارد. در روزهای اخیر که شاه وعده داد که فقط یک پادشاه اسمی باقی خواهد ماند و از باقی قدرت‌هایش چشم خواهد پوشید، اغلب ملّت ایران حرف او را باور نکرده و اصرار نمودند که شاه باید قبل از هر چیز از ایران خارج گردد.

سومین خطای شاه این بود که به اصلاحات بزرگ و ساختن بناهای بزرگ و کارخانه‌های مختلف دست می‌زد، ولی او «ایرانی» را فراموش کرد، و روی سر هر فرد ایرانی کلاه اشرافی گذارد و به پایش شلوار خارجی کرد، ولی او را از آزادی که اشراف و بیگانگان برخوردارند، محروم ساخت. در ایران خاصه در خیابان‌های تهران، اتومبیل‌های آخرین سیستم موج می‌زند، لکن نظام حکومتی ایران از سیستم حکومت‌های قرون وسطائی برخوردار است. در وزارت کشور ایران ده‌ها مغز الکترونیکی جدید مشغول بکار است که در کنار آن صدها تازیانه و چوبه‌دار دیده می‌شود... هتل‌های بی‌نظیری که در اروپا هم ساخته نشده، در ایران به چشم می‌خورد، ‌و در کنار ‌آن بازداشتگاه‌ها و سیاه‌چال‌هایی بنانهاده شده که در عالم نظیر آنها دیده نمی‌شود. اولین شرط حکومت‌های جدید، برخورداری مردم از حقوق انسانی و همگانی است، در این صورت اگر ده‌ها رادیو با ده‌ها زبان خارجی در ایران برنامه پخش کنند، ولی فرد ایرانی این زبان‌ها را نداند فائده‌اش چیست؟ اگر فرد ایرانی در کشورش دانشگاه‌هایی بزرگتر از دانشگاه‌های آکسفورد و هاروارد داشته باشد ولی نتواند از آزادی کلام برخوردار باشد، چه فایده‌ای دارد؟ اگر در ایران بزرگترین قصرهای مجلل و تاریخی ساخته شود، ولی فرد ایرانی نتواند داخل آنها شود فایده‌اش چیست؟ بی‌تردید در این صورت فرد ایرانی به سهولت داخل بازداشتگاه‌ها و زندان‌ها خواهد شد!

چهارمین خطای شاه این بود که او متوجه ظهور و بروز نسل جوان و روشنفکر ملت ایران که در دانشگاه‌های اروپا و آمریکا درست خوانده و بالاترین درجات علمی را کسب کرده و سال‌های سال در فضایی از آزادی و دموکراسی و عدالت زندگی کرده، نشده بود و هنگامیکه این گروه‌های جوان تحصیل‌کرده، هزار، ‌هزار به کشور خود باز می‌گشتند، احساس غربت می‌‌کردند، ‌هیچ یک از آنها ندیده بود که در امریکا یکی از وزرا دست رئیس‌جمهور را ببوسد و کسی از آنها به یاد ندارد که شخصی در کشور سوئد در برابر پادشاه کشور، سجده نماید، و بالاخره کسی نشنیده که در هیچ کشوری گفته باشند فرمان شاه چون یک فرمان الهی است باید آن را اطاعت کرد و از آن سرپیچی ننمود و گفتگویی هم درباره آن نکرد. شاه ایران بایستی متوجه این خلاء و شکاف عمیق که بین او و روشنفکران بوجود آمده است، می‌شد. او به هر کشوری از کشورهای اروپا و امریکا که می‌رفت هزاران هزار دانشجو در مقابلش به تظاهرات پرداخته و سقوطش را خواستار می‌شدند و مأموران پلیس این کشور‌ها کوشش بسیاری به خرج می‌دادند تا جان شاه را از دست این دانشجویان خشمگین و انتقام‌جو رها سازند. لکن اطرافیان شاه و چاپلوسان او را گمراه ساخته و به او می‌گفتند که اینها کمونیست‌ها هستند و این دانشجویان با این احساس و خشم توفنده به میهن خود بازگشته، فساد دستگاه شاه و نفرت جهان را از این رژیم ننگین، بین ملت خود منتشر ساختند.

پنجمین اشتباه شاه این بود که نفهمید تخت سلطنت زمانی مستقر و ثابت می‌ماند که به قلب مردم و خلق کشور تکیه داشته باشد، چرا که سرانجام مأموران امنیتی متلاشی می‌شوند و قلعه‌ها فرو می‌ریزد و اسلحه و قدرت از بین می‌رود، ولی، دوستی مردم قلعه محکمی است که حاکم می‌تواند در آن از فتنه‌های زمان و روزگار خود را محافظت کند.

ششمین خطای شاه این بود که به ایمان اسلامی و فطرت پاک ملت ایران اعتماد نداشت. در فروش نفت به دشمن اسلام و مسلمانان، یعنی اسرائیل پافشاری کرد، حتی در زمانی که کلیه کشورهای عربی و اسلامی از فروش نفت به اسرائیل و کمک‌کنندگانش خودداری ورزیدند، شاه ایران دست از حمایت اسرائیل برنداشت و در کنفرانس تحریم صدور نفت به اسرائیل که از طرف کشورهای عربی (در زمان جنگ اکتبر 1973) تشکیل شده بود، شرکت نکرد و این واکنش‌های ضد ‌بشری شاه، تأثیرات عمیق و جانکاهی در اعماق قلب ملت مسلمان ایران باقی گذاشت.

هفتمین خطای شاه این بود که به پلیس سرّی خود(ساواک) که او را با گزارش‌های خود فریفته بودند، تکیه می‌کرد. این سازمان وانمود کرده بود که مردم در آرامش بسر می‌برند و مردم شاه را می‌خواهند و خطا‌های شاه در بین مردم جزو محسنات او دانسته می‌شود. این سازمان همچنین وانمود کرده بود که هر صاحب رأی و اندیشه‌ای، ‌دشمن، و هر منافق مکاری، دوست و عزیز است، نتیجه این شد که یک حفره و شکاف عمیق بین شاه و اکثریت قاطع ملت ایران بوجود آمد.

هشتمین خطای شاه این بود که تمام تصمیماتش را پس از گذشت وقت آن حتی پس از گذشت پنج سال می‌گرفت، و گمان می‌برد که این یک کار جدید و نو است که او ‌آغاز کرده است. زندانیان سیاسی را پس از سال‌های متمادی که در زندان بودند، پس از کوشش‌های بسیار که از طرف گروه‌ها و انجمن‌ها و سازمان‌های داخلی و خارجی می‌شد‌، آزاد می‌کرد، ولی شاه تصورمی‌کرد که مردم از او این درخواست را نموده‌‌اند. شعبه سیاسی اداره امنیت و جاسوسی را لغو کرد، در حالی که سالیان سال و مدتها قبل مردم خواستار لغو آن بودند.

نهمین خطای شاه این بود که او گمان نمی‌برد که دنیا تغییر کرده است، و ملت‌ها امروز روشن‌تر و باسوادتر از مردمان دوره‌های پیش هستند و چیزهایی بیشتر و بهتر از پیشینیان خود دیده و می‌شنوند. کارها و اعمالی که مختص پلیس‌های سرّی است و در دهه آخر سال‌های 1960 به بعد در همه کشورها منسوخ شده بود و در اوایل دهه 70 هیچ کشوری آن را نمی‌پذیرفت، شاه دستور الغاء آ‌ن را در اواخر دهه هفتاد صادر می‌نمود.

دهمین خطای شاه این بود که او از انقلاب و واژگونی رژیم در افغانستان درس عبرت نگرفت و از سقوط دیکتاتوری امیر‌ محمدداوودخان و کلیه دستگاه‌های امنیتی و سرّی‌اش پند نپذیرفت و از آنچه در امپراطوری سیاه حبشه به وقوع پیوست، درس نیاموخت، بلکه به لجاجت و گستاخی و جنایات خود علیه ملت ایران ادامه داد.

«مصطفی امین» در پایان مقاله اضافه می‌کند: ما معتقدیم که در ایران، یک حکومت بی‌طرف روی کار آید، نه به چپ و نه به راست تکیه کند و نه به غرب و نه به شرق اتکاء داشته باشد و در راه مصالح مردم خویش به جلو رود، تا این نهضت و انقلاب درخشان با وحدت و یگانگی مردم قدرتمند ایران در سایه دموکراسی و آزادی به پیروزی و موفقیت برسد، در غیر این صورت احتمال آن است که پس از مدت کوتاهی در روی عرش طاووسی شاه، شوروی یا امریکا و یا خود شاه و اتباعش قرار گیرند.

 

منبع: روزنامه اطلاعات؛ 3 بهمن 1357