
13 تیر 1404
در اولین جلسه حزب جمهوری اسلامی پس از هفتم تیر چه گذشت؟
هوا هنوز از گردوغبار انفجار مسجد ابوذر پاک نشده بود که تهران، شاهد فاجعهای سهمگینتر شد. تنها یک روز پس از سوءقصد نافرجام به امام جمعه تهران، حجتالاسلام و المسلمین سیدعلی خامنهای، دفتر حزب جمهوری اسلامی در خیابان سرچشمه به خون نشست. انفجاری مهیب، قلب انقلاب را نشانه گرفت و آیتالله بهشتی و ۷۲ نفر از یارانش را به شهادت رساند. البته که ماجرا فقط یک ترور ساده نبود. این حادثه، بخشی از یک کودتای تمام عیار بود که با حذف یکجای سران نظام نشانه گیری شده بود.
همپیمانی بنیصدر و منافقین
در ماههای پایانی ریاستجمهوری بنیصدر، رابطهٔ او با سازمان مجاهدین خلق روزبهروز نزدیکتر میشد. اختلافهای شدید بنیصدر با نیروهای خط امام و حزب جمهوری اسلامی هم فضا را برای نفوذ هرچه بیشتر این گروه فراهم کرد. این ارتباط و درهمتنیدگی باعث شده بود تا مجاهدین خلق، باقیماندن بنیصدر در قدرت را معادل بقای خود بدانند. اما با عزل بنیصدر همه چیز تغییر کرد.
سقوط بنیصدر، سازمان مجاهدین خلق را در بهت عظیمی فرو برد. آنها که با حمایتهای بنیصدر تشکیلات خود را گسترش داده بودند، سقوط او برایشان غیرقابل درک بود. با اینحال پس از عزل بنیصدر، مجاهدین خلق دست از حمایت او برنداشتند و تصمیم گرفتند به هر وسیله ممکن به انقلاب اسلامی و نیروهای اصیل آن ضربه بزنند. همزمان با سقوط بنیصدر، سازمان اعلام کرد که فعالیتهای سیاسی را پایان میدهد و از این پس، وارد فاز نظامی خواهد شد.[1]
آتشافروزی در خیابان
سیام خرداد ۱۳۶۰، اعضای مسلح سازمان، با انواع اسلحههای سرد و گرم در خیابانها به مردم هجوم آوردند.
در گام اول، هدف این ترورها مردم حاضر در خیابان بودند اما به سرعت راهبرد سازمان مجاهدین خلق، به ترورهای هدفمند تغییر کرد. یکی از اعضای دادستانی انقلاب مرکز ارزیابی سازمان برای این مرحله را چنین شرح میدهد « آنها تحلیل درون گروهی داشتند که اگر ما سران نظام را بزنیم ردههای پایین از پا در میآیند. این سران هستند که مردم را در صحنه نگه میدارند.»[2]
شب خونین سرچشمه
یک روز پس از موج خبر ترور امام جمعه تهران، در حالی که قرار بود در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، جلسهای با حضور بسیاری از چهرههای تأثیرگذار انقلاب اسلامی برای عبور از بحران پس از عزل رئیسجمهور برگزار شود، انفجار بزرگی جلسه را نیمهتمام گذاشت. بعدها مشخص شد که محمدرضا کلاهی، عضو نفوذی منافقین در حزب جمهوری اسلامی، بمبی قوی را در ساختمان حزب کار گذاشته و همین بمب هم باعث آن انفجار مهیب شده است. در اثر آن انفجار، آیتالله بهشتی، دبیرکل حزب و از ستونهای انقلاب، به همراه ۷۲ نفر از یارانش که 27 نماینده مجلس، 4 وزیر و تعدادی از اعضای حزب را شامل میشد، به شهادت رسیدند.
روایت ناطق نوری
حجتالاسلام ناطق نوری جریان انفجار حزب جمهوری اسلامی را در خاطرات خود اینگونه شرح میدهد: «بعد از ضربه و شکستی که جریان لیبرالیسم و منافقین پس از خلع بنیصدر خوردند، در صدد برآمدند با نفوذ عناصر خود، سران انقلاب اسلامی را یکی پس از دیگری به شهادت برسانند. از این رو کلاهی، یکی از مهرههای سرسپرده منافقین، با نفوذ در حزب جمهوری اسلامی فاجعهای سنگین به بار آورد. او چند روز قبل از حادثه به بهانۀ درستکردن کولر، نیروهای فنی خودش را به پشتبام ساختمان حزب آورده و محاسبه کرده بود که چه مقدار مواد منفجره قدرت تخریب ساختمان را دارد. شبی که جلسه حزب تشکیل شده بود، این ملعون به تمامی دوستان شهید بهشتی تلفن زده و گفته بود که حتماً جلسه امشب را بیایید که خیلی مهم است.
اخوی شهیدم، عباس ناطق نوری به من گفت: شما امشب حزب نمیآیی؟ گفتم: در اوین با آقای محمدی گیلانی قرار دارم و نمیتوانم در جلسه حزب شرکت کنم. در واقع توفیق شهادت نصیبمان نشد. در اوین همراه آقای گیلانی نشسته بودیم که آقای لاجوردی آمد داخل اتاق و گفت: میگویند حزب را منفجر کردهاند. و بلافاصله گفت: خدا کند انفجار در سالن جلسه امشب نباشد. بلافاصله سوار ماشین شدم و به طرف سرچشمه آمدم. هنوز گرد و خاک ننشسته بود که رسیدم و گروههای امداد هم سریع آمدند و شهدا را از آوار در میآوردند».[3]
بیانیهای از جنس خون
حزب جمهوری اسلامی، هم ساعاتی پس از حادثه، بیانیهای صادر و در آن به این نکته اشاره کرد که شهادت دهها نفر از بهترین فرزندان اسلام، فصل تازهای در مبارزه ملت ایران با آمریکای جنایتکار گشوده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم شهادت دردناک دهها نفر از بهترین فرزندان اسلام و قرآن، فصل نوینی را در تاریخ مبارزات ملت اسلام با آمریکای جنایتکار به وجود آورده است.
جنایتی که دیروز رخ داد اگرچه از اعمال وابستگی و خصومت گروهکهای ضدانقلاب با مردم انقلابی ایران پرده برداشت ولی از سوی دیگر ثابت کرد که ملت ایران آماده است در راه حفظ انقلاب اسلامی که تاکنون دهها هزار نفر شهید به پیشگاه خدای بزرگ تقدیم کرد، آماده است قربانیهای بیشتری نیز در این راه فدا نماید.
ما ضمن هشدار به آمریکا اعلام میکنیم که هر چه توطئههای آمریکا گسترش بیشتری پیدا کند، مردم انقلابی ایران منسجمتر در جهت مبارزهٔ حقطلبانهٔ خود به پیش خواهند تاخت. آمریکا و اسرائیل باید بدانند که با ترور شخصیتهای انقلابی ایران نمیتوانند انقلاب ایران را ترور کنند. ما از مردم انقلابی ایران میخواهیم ضمن حضور در صحنه عاشورای کربلای ایران با حفظ آرامش گوش به رهنمودهای رهبر کبیر انقلاب امام امت داشته و بدانند آمریکا نمیتواند با این تلاشهای مذبوحانه مهرههای خود را بر این کشور حاکم کند؛ زیرا شما مردم انقلابی دوستان و دشمنان خود و خدا را شناختهاید و در بستر این شناخت انقلابی با دشمنان خدا و خلق در جنگ سرنوشت مستضعفین شرکت فعالانه خود را اعلام نمودهاید.
پیش بهسوی نابودی صهیونیزم و عوامل داخلی آمریکا
حزب جمهوری اسلامی» [4]
عدم توقف انقلابیون
جلسه یکشنبهشبهای حزب که جهت هماهنگی نیروهای وفادار به انقلاب اسلامی برگزار میشد، با آن انفجار متوقف نشد. دقیقا هفته بعد با حضور نخستوزیر، رئیس مجلس شورای اسلامی، دکتر باهنر، دبیرکل جدید حزب جمهوری اسلامی و تنی چند از وزیران و اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی جلسه مجدد برگزار شد.
دستور جلسه، بررسی و تحلیل حادثه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود. در ابتدا، بهرام تاجگردون، یکی از مجروحان آن واقعه، روایتی از حادثه ارائه داد: «پس از تلاوت قرآن، دستور جلسه که درباره تورم بود، با رأیگیری حضار به بحث درباره انتخاب رئیسجمهور تغییر کرد. من در وسط سالن نشسته بودم و برای گفتوگو با یکی از وزیران به سمت چپ سالن، کنار دیوار رفتم. دکتر بهشتی در حال سخنرانی بودند و تا آنجا که به خاطر دارم، این مطالب را بیان کردند: "...نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهرهسازی کنند و سرنوشت مردم را به بازی بگیرند. باید تلاش کنیم افرادی را انتخاب کنیم که به مکتب اعتقاد دارند و سرنوشت مردم را بازیچه نمیکنند..."
در همین لحظه، جرقهای مانند رعد و برق از سمت چپ سالن به سمت حیاط با شدت زیادی رخ داد و سقف کاملاً فرو ریخت. من به حالت سجده زیر آوار قرار گرفتم. کسانی که زیر آوار بودند، شعار میدادند: "اللهاکبر، لا اله الا الله، خمینی رهبر..." آنهایی که کنار هم بودند، از حال یکدیگر میپرسیدند. [...] پس از نیم ساعت، صداهایی از بیرون شنیده شد. [...] فضایی برای حرکت نداشتم. هوای پر از گرد و غبار را نفس میکشیدم. دیدم تیرآهنی به صورت مورب قرار گرفته و آقایان قندی، عباسپور و کلانتری که کنار هم روی صندلی نشسته بودند، زیر آوار و تیرآهن شهید شدهاند. بیست دقیقه طول کشید تا مرا از زیر آوار بیرون آوردند و به بیمارستان منتقل کردند.»[5]
در ادامه جلسه، درباره منشأ و عوامل انفجار بحث آغاز میشود. سپس دکتر باهنر، دبیرکل جدید حزب جمهوری اسلامی میگوید: « یک هفته پیش از انفجار، مجاهدین خلق گفته بودند: "تا یک هفته دیگر کلک آخوندها کنده خواهد شد."' همچنین از زابل ساعت 9:17 تماس گرفتند و گفتند صدای آمریکا و بیبیسی خبر حادثه را پخش کردهاند. این نشان میدهد این عمل با برنامهریزی دقیق انجام شده است. نکات مشکوکی هم وجود دارد؛ مثلاً مستخدم مدرسه مجاور حزب با دو پسرش زندگی میکرد که هوادار مجاهدین بودند و پس از انفجار ناپدید شدهاند. [...] ارتباط این انفجار با منافقین قطعی است. هرچند ضربه سنگینی بود، اما [...] مظلومیت ما را آشکار کرده است. اکنون همه برای همدردی و همکاری میآیند. وظیفه اولیه ما تجدید سازمان و تقویت تشکیلات است تا پاسخگوی استقبال بینظیر مردم باشیم.»[6]
آغاز مرحلهای تازه
فاجعهٔ هفتم تیر اگرچه ضربهای تلخ و سنگین بود، اما باعث انسجام بیشتر نیروهای انقلابی شد. از دل این آتش، چهرههایی نو برخاستند و راه شهیدان را ادامه دادند. منافقین هم با این جنایت و اقدامات وحشیانه بعدیشان، چهره واقعی خود را به مردم نشان دادند و روزبهروز نزد افکار عمومی، منفورتر شدند. روایت آن روزها، تنها شرح کوچکی از یک خشونت نیست؛ روایت پایداری و مقاومت است؛ پایداری مردمی که در برابر ترور، با ایستادگی و ایمان ایستادند و به تحرکات ضدملی و ضدانقلابی، پاسخ دادند.
تحلیل سازمان که گمان میکرد با زدن سران، میتواند انقلابی جدید ایجاد کرده و خود حاکم شود، بینتیجه ماند. «بعد گفتند این بدنه هستند که سران را نگه داشته اند وگرنه سران خودشان چیزی نیستند، بنابراین اگر بدنه را بزنیم سران از بین میروند هرکدام از اینها هم روشهایی داشت. مثلاً وقتی سازمان دستور میداد تیمهای عملیاتی هرکسی را که ریش یا موتور 125 هوندا دارد یا در مغازه اش عکس امام دارد بزنند، یک تئوری پشت قضیه قرار داشت و میگفتند این بدنه رژیم را نگه داشته است و اگر این بدنه را بزنیم بالا خود به خود فرو می ریزد. » [7] سازمان بار دیگر به ترور مردم روی آورد، انفجارهای کور در مجامع عمومی که تنها باعث افزایش انسجام ملی و آشکار شدن چهره واقعی آنها شد.
[1]. کاوشی، حسین (1386). حزب جمهوری اسلامی (از تأسیس تا فاجعه هفتم تیر) _ کتاب اول. تهران: بنیاد فرهنگی هفتم تیر، ص 179-180
[2] اسلامی، مهدی (1402) داد ستان انقلاب، تهران: انتشارات ایران، ص 30
[3]. میردار، مرتضی(1382). خاطرات حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر ناطق نوری. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 222-223
[4] روزنامه جمهوری اسلامی 8/4/1360
[5] روزنامه جمهوری اسلامی، 15/4/1360، ص 7
[6] همان
[7] داد ستان انقلاب، ص 30