13 مرداد 1400

آیت‏ الله شهید حاج ‏آقا نورالله نجفى‏ اصفهانى


مصاحبه با آیت الله مظاهری

آیت‏ الله شهید حاج ‏آقا نورالله نجفى‏ اصفهانى

 بسم‌ الله الرحمن‌ الرحیم. حضرت آیت ‌الله! جنابعالى به عنوان یکى از مراجع معظّم تقلید و رئیس حوزة علمیة اصفهان، فراز و نشیب‌هاى این حوزة بزرگ را چگونه ارزیابى مى‌کنید؟

 بسم‌ الله الرحمن ‌الرحیم. حوزة علمیة اصفهان، حوزة کهنى است و مى‌توانیم بگوییم در حقیقت سلَف حوزة علمیه قم است. سابقة این حوزة سابقة یک هزار ساله است. بر اساس مستندات تاریخى، نخستین دوره از ادوار حوزة علمیة اصفهان به زمان حکومت آل‌بویه برمى‌گردد و آمدنِ شیخ ‌الرئیس ابن‌ سینا هم به اصفهان که در اوائل قرن پنجم (ظاهرا بعد از سال 412 قمرى) بوده به همان دوره مربوط مى‌شود. ابن‌ سینا در زمان حکومت علاءالدولة دیلمى به اصفهان آمده، بعد از آنکه مدتى در همدان بوده است و در اصفهان علاوه بر وزارت به تدریس و اشتغال‌هاى علمى پرداخته و مدرسه‌اى هم مربوط به او بوده که در تاریخ به نام مدرسة علایى نقل شده است و روى همین جهت هم بعضى معتقدند که مدفن ابن‌سینا در همان مدرسة علایى اصفهان «در محلة باب‌الدشت در خیابان ابن‌سیناى فعلى» است نه در همدان، زیرا ایشان تا آخر عمر در اصفهان باقى مانده است و در زمان او در حوزة علمیة اصفهان، شاگردان عالم و بزرگى پرورش یافته‌اند. کلاً در زمان آل‌بویه به دلیل اعتقادِ آنها به مذهب تشیّع، خدماتى انجام شده و علماى بزرگ تشیّع هم به آنها توجه داشته‌اند. شیخ مفید، سید مرتضى و سید رضى(قدس‌ره) هم در زمان حکومت آل‌بویه بوده‌اند و لذا در بیش از یک قرن حکومتِ آنها، تشیّع از نظر فرهنگى و اجتماعى و سیاسى رشد کرده است ولى بعد از آل‌بویه حکومت‌هایى که آمدند، تعصبات تندى داشتند که به خاطر آن با شیعیان بدرفتارى‌هاى زیادى شد و ایران هم دچار آشفتگى‌هایى در عرصة فرهنگ و سیاست شد و بعد هم در قرن هفتم حوادث تلخى مثل حملة مغول پیش آمد و در همین اصفهان هم، مدارس و کتابخانه‌ها را ویران کردند، اما گفته شده که همزمان با عصر سلجوقیان در اصفهان در خصوص احداث مدارس، اقداماتى صورت گرفته و از جمله خواجه نظام‌الملک هم که اینجا بوده، مدرسه یا مدارسى ساخته و تدریس و تألیف داشته، ولى چون یک دورة همراه با رقابت‌هاى سیاسى و مذهبى بوده و وجه غالب حکومت و مردم و علما مثل همین خواجه نظام‌الملک، گرایش‌هاى سنى بوده، لذا تاریخ حوزة شیعه، چندان روشن نیست یا حداقل من اطلاعى ندارم، ولى برخى مدارس علمیه مربوط به آن عصر هنوز در اصفهان وجود دارد.

          اما پررونق ‌ترین دورة حوزة علمیة اصفهان که یک دورة منحصر به فرد و داراى امتیازات متعدد است، مربوط به زمان حکومت صفویه و همزمان با آغاز حکومت آنهاست که نهضت احداث مدارس علمیة شیعه و مهاجرت علماى شیعى از جبل عامل و دیگر شهرها شروع شد و کسانى مثل جناب شیخ على بن عبدالعالى کرکى(قدس‌ره) یعنى محقق ثانى، صاحب جامع‌المقاصد در قرن دهم به اصفهان آمدند یا پدر شیخ بهایى و خود جناب شیخ بهایى(قدس‌ره) که آنها هم از جبل عامل آمدند و با حضور این علما، حرکت فرهنگى بزرگى در حوزة علمیة اصفهان شروع شد و کتاب‌ها و تألیفات متعدد و ارزشمندى تدوین شد که هنوز هم ما از آن سفرة پربرکت استفاده مى‌کنیم. درخشش حوزة اصفهان و تأسیس بعضى مکاتب علمى مثل مکتب فلسفى اصفهان یا مکتب حدیثى اصفهان یا مکتب فقهى اصفهان، مربوط به همان زمان‌ها و از آثار عظیم دانشمندانى مثل میرداماد و شیخ بهایى و صدرالمتألهین و علامه مجلسى و پدر ایشان و فاضل هندى معروف به کاشف اللثام و أمثالُهم است.

          بعدها به علت بعضى بى‌لیاقتى‌ها و مشکلاتى که در حکام صفویه پدید آمد و قدر این فضاى علمى فرهنگى را به درستى نداستند و منجر به هجوم وحشیانة افغان‌ها شد، دوباره اصفهان با یک آشفتگى روبه‌رو شد و سیر صعودى حوزة علمیه هم متوقف شد و حکومت‌هاى بعد از صفویه هم که اصولاً به علم و ترویج دین، چندان توجهى نداشتند تا نوبت به دورة قاجار و پهلوى رسید که از جهاتى بدترین دوره‌هاست، به ویژه از جهت علمى و فرهنگى ولى باز هم حوزة علمیة اصفهان بعد از یک سیر رکودى در همین دوره علما و مکاتب علمى خوبى داشته است ورود مرحوم سید حجت‌الاسلام یعنى سید شفتى و مرحوم حاجى کلباسى، دوباره حوزه را بعد از آن سیر رکودى حاصل از قضیة حملة افغان‌ها زنده کرد و تا این اواخر که علماى اهل جهاد و مبارزه هم مثل مرحوم آقاى حاج‌آقا نورالله نجفى یا مرحوم شهید مدرس در دورة قاجار و اوایل پهلوى ظهور کردند. در نهضت مشروطه و همچنین در جریان مبارزات ملت ایران با نظام استبدادى محمدرضاشاه هم این حوزه و علماى آن، نقش برجسته‌اى ایفا کرده‌اند. لذا در همین دوره هم على‌رغم رکودهایى که بر حوزة علمیة اصفهان، گاهى کمتر و گاهى بیشتر حاکم مى‌شده ولى در عین حال، نقش علمى و اجتماعى علما و حوزة علمیه قابل دقت و بررسى و تحلیل تاریخى است.

          دورة آخرى هم که در حوزة علمیة اصفهان در حال وقوع و تجربه است مربوط به بعد از انقلاب پرشکوه اسلامى است که از ده سال پیش به این طرف شروع شده و از سال 74 تاکنون، تغییرات عمده‌اى چه در ساختار مدیریتى حوزه و چه در امور تحقیقاتى به شکل جدید و با امکانات امروزى و چه در تأسیس رشته‌هاى تخصصى و تربیت متعلمین در این گروه‌ها و چه در جهات دیگر و چه در به وجود آمدن یک نسل جدیدِ جوان از طلاب، به وقوع پیوسته که امیدواریم خداوند تعالى، عنایات خودش را همراه با الطاف حضرت ولى‌عصر «ارواحنافداه» که صاحب اصلى حوزه‌هاى علمیه‌اند، بیش از پیش نازل فرماید و این حوزه به سربلندى هرچه بیشتر نائل شود.

          لذا ملاحظه مى‌کنید که حوزة علمیة اصفهان در طول تاریخ جزر و مد عجیبى داشته و بزرگانى از ابن‌سینا گرفته تا محقق کرکى و از او تا علامه مجلسى و از ایشان تا سید حجت‌الاسلام و از او تا مرحوم آخوندکاشى و از آن بزرگوار تا دورة اخیر و تا به امروز در دوره‌هاى مختلف در این حوزه بوده‌اند، این حزوه گاهى از نظر کمیت و از نظر کیفیت خیلى بالا بوده اما گاهى هم کم‌رنگ مى‌شده ولى هیچ‌وقت خاموش نشده و یکى از علل که من در سال 1374، به درخواست علماى بزرگ حوزة اصفهان، از قم مهاجرت کردم در سال 74 به اصفهان همین بود که باز احساس مى‌شد که حوزه در مخاطره است و دیدم اگر بتوانم با کمک علما و فضلا این حوزه را زنده‌تر کنم، مورد رضایت این سلسلة علما سلف است که، اینها خیلى خدمت کردند به حوزه و به اسلام، چنانکه خدمت کردند به اصل فرهنگ دینى در اصفهان و لذا خوشحالم از اینکه الحمدلله الآن هم اصفهان یک حوزه بانشاط را داراست و امیدوارم ان‌شاءالله با عنایات حضرت ولى‌عصر این حوزه زنده‌تر بشود و آنچه این وجود بزرگوار و مقدس که صاحب حوزه‌ها هستند، مى‌خواهند در حوزه پیدا بشود ان‌شاءالله.

 

 با توجه به وجود حوزه علمی ه‌اى با قدمت حوزه اصفهان چرا در سال 1300 شمسى یا 1340 قمرى که حوزه علمیه قم تأسیس شد، مرکزیت حوزوى در ایران به قم منتقل شد؟ عامل و آسیب‌شناسى رکود حوزة علمیة اصفهان در آن دوره چه بوده است؟

 حوزة علمیة اصفهان به خاطر تأسیس حوزة علمیة قم رکود پیدا نکرد. مرحوم آیت‌الله‌العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى‌یزدى(قدس‌ره) از اراک به قم آمدند و در قم ماندند و آنجا یک شکوفایى ویژه پیدا شد و من الآن سراغ ندارم که افرادى در آن عصر حوزة علمیة اصفهان را رها کرده باشند از بزرگان و رفته باشند قم یا اگر بودند، خیلى قلیل بوده. این رکودى که گاهى در حوزة اصفهان پیدا شده از نبود علما سرچشمه مى‌گرفت، از خلأ بزرگان حوزوى بود. طبیعتا وقتى که شخصیت‌هاى علمى در یک مجمع علمى نباشند، خواه ناخواه یک رکودى پیدا مى‌شود، چنانکه در همین دوره اخیر که شخصیت‌هایى نظیر مرحوم آقاسید محمدباقر درچه‌اى، مرحوم جهانگیرخان، مرحوم آخوندکاشى و امثالهم بوده‌اند، نه تنها رکودى نبوده بلکه دورة شکوفایى حوزه بوده است، و مرحوم آیت‌الله‌العظمى آقاى بروجردى، استاد عظیم‌الشأن ما هم آن دوره طلبه اصفهان بودند ولى بعدها دو مرتبه خلأ بزرگان موجب رکود شد ولى اینکه اصفهان از بین برود و قم سرِ پا بشود ظاهرا این نیست. قم براى خودش یک شکوفایى خاصى پیدا کرد و مرحوم مؤسس، آقاى حاج شیخ هم انصافا زحمات زیادى را متحمل شدند و ایشان هم از نظر علم و هم از نظر عمل و هم از نظر حقایق روحى و واقعیت‌هاى قلبى خیلى بالا بودند. آن حرکت ایشان که همراه با یک تدبیر و عقل عجیب و غریبى بوده، به ویژه در زمان استبداد رضاخانى موجب شد که قم الحمدلله شکوفایى پیدا کرد که الآن هم این شکوفایى هست و در واقع قم الآن کانون و محور حوزه‌هاى علمیة تشیع است. البته در اصفهان در دورة حکومت رضاخان دوباره حوزه رکود پیدا کرد ولى رکود به این معنا که حوزه مثلاً از هم پاشیده باشد نیست، بعدها هم در این اواخر مرحوم آیت‌الله آقاى خراسانى و بعد مرحوم آیت‌الله آقاى خادمى و بعد مرحوم آیت‌الله آقاى صادقى و مرحوم آیت‌الله آقاى صافى و دیگر آیات و اعلام و بزرگان انصافا خیلى کار کردند و زحمت کشیدند براى حفظ و اعتلاء و تعمیق و توسعة حوزة علمیة اصفهان، ولى على کل حال ما مى‌توانیم بگوییم در حالى که بعد از حملة افغان‌ها و بعد هم در این دوره اخیر یعنى در زمان رضاخان خیلى ضرر زدند به حوزة علمیة اصفهان و به خودِ اصفهان و به معنویت و علمیّت و موقعیت فرهنگى این شهر، لکن حوزة اصفهان همچنان پابرجا ماند. در استبداد رضاخانى خیلى ضرر زده شد به همة حوزه‌ها و حتى قم حضرت امام(قدس‌ره) به من مى‌گفتند که ما روزها نمى‌توانستیم در قم بمانیم، مى‌رفتیم در باغى در بیابان‌ها و شب مى‌آمدیم حجره و اصلاً رضاخان بنا داشت و مى‌خواست که نابود بکند همة حوزه‌ها را و من جملة حوزة اصفهان را و لذا یک رکود عجیبى پیدا شد اما بلافاصله وقتى رضاشاه رفت، آن رکود دوباره مبدل به یک تحرک شد، پس این جزر و مدّ در حوزة اصفهان همیشه برپا بوده اما هیچ‌وقت هم نبوده که نابود شده باشد و اصلاً حوزه نباشد، حوزة اصفهان همیشه بوده البته شدت و ضعف داشته است.

 

 مقام معظم رهبرى در سفرى که آمدند اصفهان در آن سخنرانى مسجد حکیم که خود جنابعالى هم حضور داشتید وقتى شرایط حوزة اصفهان را در دورة صفوى مطرح کردند به یک نوع پیوندى بین حوزه و مردم اشاره داشتند. مثلاً شیخ بهایى را مثال زدند که آن کتابى که ایشان نوشت در زمان خودش، معارف دینى را با داستان به مردم یاد مى‌داد، امروز ما دوباره احتیاج داریم به اینکه امثال شیخ‌بهایى‌ها همان کار را ولى به سبک جدید انجام بدهند. همچنین علوم اسلامى شامل عرفان اسلامى، فلسفه اسلامى، اخلاق اسلامى، تفسیر و حدیث و اینها هم هست. آیا تمرکز حوزه در یک رشته یعنى فقه و اصول مى‌تواند پاسخگوى نیازها و توقعات از مراکز دینى باشد یا نه و از این جنبه حوزة اصفهان به نظر شما آسیبى دیده یا ندیده است؟

 حوزة علمیة نجف تقریبا این جور بوده یعنى همیشه در علوم اسلامى که به درد زندگى روزمرة مردم مى‌خورد یا در تربیت مبلّغ، ضعیف بوده و آنها امتیاز هم مى‌دانستند و مى‌گفتند که اگر بخواهیم غیر این باشد ضربه به فقه و اصول مى‌خورد. ولى ما خلاف این را امتیاز مى‌دانستیم، لذا حوزة قم که تشکیل شد و بعد در زمان رونق ویژة آن در وقتى که نوبت به استاد بزرگوار ما آیت‌الله‌العظمى آقاى بروجردى(قدس‌ره) رسید الحمدلله یک شکوفایى خاصى، حوزة قم از این نظر پیدا کرد اگرچه محور فقه و اصول بود و مبانى فقه و اصول، اما فلسفه اگر محور نبود لااقل در حاشیه هم نبود، همچنین عرفان اسلامى و همچنین تفسیر و همچنین کارهاى فرهنگى مثل انتشار مجله مکتب تشیع یا احیاى تراث علمى تشیع یا امور تبلیغى شکوفایى پیدا کرد به طورى که عالم‌ها و مبلّغ‌هاى خوبى هم تحویل جامعه و دانشگاه‌ها شد مثل مرحم شهید مطهرى و مرحوم شهید بهشتى و مرحم شهید باهنر و مرحوم شهید مفتح که انصافا هم براى عالم اسلام و هم براى این نظام، هم براى حوزه‌ها هم براى دانشگاه‌ها خیلى کار کردند، خب اینها شاگردهاى همین حوزه قم بودند. در اصفهان هم این جزر و مدّ بوده یعنى بعضى اوقات محور همان فقه و اصول بوده، و بقیه علوم در حاشیه ولى در بعضى دوره‌ها هم علوم دیگر نیز به طور مبسوط گسترش یافته و اصلاً اصفهان حوزة گرمى در فلسفه و معقول داشته و مکتب فلسفى اصفهان که مرهون ملاصدرا و اساتید اوست مثل مکتب حدیثى اصفهان که مرهون علامه مجلسى و پدر او است، بسیار بااهمیت است. در زمان حاضر هم در قم باید بگوییم که علوم اسلامى محور است، نه فقه و اصول اگرچه فقه و اصول باید بیشتر به آن اهمیت داده شود، چون دامنه‌دار است و یک نحو سرمایه است، اما به مابقى هم الحمدلله خیلى اهمیت داده مى‌شود، این 7، 8 ساله در اصفهان هم این جور بوده، گروه‌هاى تخصصى، مرکز تحقیقات، احیاى میراث مکتوب و تبلیغ‌ها و اعزام‌ها، اینها همه دلیل بر این است که توجه به این مطلب بوده و هست. و ما شکر مى‌کنیم خدا را که حوزه‌ها الآن همه، مخصوصا قم، اصفهان، مشهد که یک نحو مرکزیتى هر کدام به طور مستقل دارد، فقط متمرکز بر فقه و اصول نیست و بقیه علوم هم تدریس مى‌شود و هم اهمیت به آن داده مى‌شود، البته نباید به این مقدار اکتفا کرد و مسلما باید به نحو بهترى توسعه داده شود.

 

 یک نکته‌ اى که در زندگى آقانجفى و حاج ‌آقا نورالله جالب و سؤال برانگیز است این است که اینها وقتى که در مشروطه حرکتشان را شروع کردند در اصفهان بزرگان دیگرى هم هستند مثلاً در اصفهان مرحوم آقاى درچه‌اى هستند، جهانگیرخان هستند مرحوم آخوندکاشى هستند. در دورة تنباکو هم که اولین بار حکم تحریم توسط آقانجفى صادر شد، قبل از میرزاى شیرازى، ایشان 47 و 48 سال سن داشتند در صورتى که آن زمان مرحوم سید فشارکى در اصفهان بودند و بسیارى از بزرگانى که 20 سال، 30 سال از ایشان سنشان بیشتر بوده و ما در اصفهان نمى‌بینیم که کسى حکم ایشان را لغو کرده باشد اگر برخى از علما موافقت نکردند، مخالفتى هم نکردند. در صورتى که در تهران یا در نجف به هر حال علما دو گروه شدند، مشروطه‌خواه و مشروعه‌خواه، در نجف اشرف هم به هر حال در مقابل هم دو جریان شدند مرحوم سید صاحب عروه و طرفدارانش در مقابل مرحوم آخوند صاحب کفایه. به هر حال تا مدت‌ها این درگیرى‌ها ادامه داشت، یا در تهران مرحوم آقاى شیخ فضل‌الله نورى. اما در اصفهان چنین چیزى وجود ندارد و یک نوع همراهى مشاهده مى‌شود در دورة قیام حاج‌آقا نورالله بیشتر، با اینکه خود جنابعالى استحضار دارید یک قیام ضد دولتى کردن آن هم بر ضد رضاشاه کار سختى بوده است یعنى اینکه آدم 300، 400 تا عالم دینى و مجتهد و طلبه را بردارد ببرد جلوى سلطان وقت بگذارد این کار سختى است، چطور مخالفتى نشده؟ این یک چیز عجیب است حتى زمان خود ما دورة این انقلاب به هر حال برخى از مقدسین مى‌گفتند نمى‌شود، نکنید، خون از دماغ کسى نیاید، اما چنین چیزهایى در تاریخ راجع به اینها نه در مشروطه ثبت شه نه در قضیه قیام حاج‌آقا نورالله، به نظر حضرتعالى تأیید علما از اقدامات اینان ریشه در چه مسئله‌اى دارد؟

 آقاى آقانجفى و آقاى حاج ‌آقا نورالله هر دو بزرگوار نفوذ مردمى و نفوذ حوزوى خاصى داشتند یعنى هر دو علاوه بر اینکه در میان مردم یک شهرت بسزایى داشتند مخصوصا آقاى آقانجفى از نظر علم و از نظر عمل، خواص هم اینها را دو روحانى مبرز مى‌دانستند، یعنى اینها را لایق مى‌دانستند براى پیشتازى و رهبرى، لایق مى‌دانستند براى اینکه ریاست حوزه یا ریاست روحانیت در اختیار ایشان باشد و چون چنین بود دیگر خواه‌ناخواه مرحوم حاج‌آقا نورالله و آقاى آقانجفى توانستند در صحنه‌هاى سیاسى آن دوره، خیلى کار بکنند حالا روحانیت یا ساکت بود یا همراه و على کل حال تقابل نبود و وقتى تقابل نبود طبعا آنها توانستند کار بکنند. در قضایاى حضرت امام هم همین جور شد. حضرت امام هم یک نفوذ ویژه در میان روحانیت، مخصوصا فضلا و طلاب روشن‌بین داشتند و این نفوذ حضرت امام موجب شد که قد علم بکنند و بتوانند علاوه بر قیام و نهضت، یک نظامى را معمارى کنند و بیاورند، دیگران هم اگر انقلابى بودند همراه شدند، اگر هم فتوایشان این بود که نه، یا اینکه صلاحشان نبود ساکت شدند. حضرت امام به تنهایى توانستند کار عظیمى را بکنند و من خیال مى‌کنم در اصفهان اینکه مرحوم آقانجفى و مرحوم حاج‌آقا نورالله توانستند عرض اندام بکنند و راستى هم شکست دادند به حکومت‌هاى جبّار وقت، این شکست براى خاطر همین بود که این دو بزرگوار از نظر نفوذ در میان مردم و نفوذ در میان خواص عالى بودند و نفوذ کامل داشتند و دیگران یا تابع بودند یا ساکت. مثلاً در قضایاى نهضت تنباکو هم این دو بزرگوار و هم برادر دیگرشان مرحوم آقاى شیخ محمدعلى ثقهًْ‌الاسلام فعالیت عظیمى کردند در مقابل حاکم وقت اصفهان یعنى ظل‌السلطان و پدرش ناصرالدین‌شاه و ذره‌اى در مقابل تهدیدهاى این پدر و پسر جبّار کوتاه نیامدند. ظل‌السطان آدم قلدر و نانجیبى بوده و در حکومت هم چون پسر شاه بود اختیارات کامل داشت ولى در عین حال این بزرگان در مقابل اینها ایستادند و مقاومت کردند و شکست دادند. یا مثلاً حکم تحریم آقانجفى علیه سلطة بازار اجنبى در ایران، اثرات مهمى داشته است. یا تأسیس آن شرکت معروف به اسلامیه از سوى مرحوم حاج‌آقا نورالله که در حقیقت براى استقلال‌خواهى و خودکفایى کشور بود و براى اینکه جلوى بازار اجنبى و تسلط بیگانه‌ها بر فرهنگ مردمِ ایران گرفته شود. یا تأسیس بیمارستان، که همین بیمارستانِ خورشیدِ فعلى که اسمش را عوض کردند به بیمارستان نور به یاد مرحوم حاج‌آقا نورالله و یا رسیدگى به محرومین و امثال این کارها از نظر فرهنگى و اجتماعى خیلى اهمیت داشته است. و در آن سال‌ها مخصوصا بعد از جنبش مشروطه‌خواهى، اذهان و افکار بسیارى از تحصیل‌کرده‌هاى مملکت به طرف غرب و غربى‌ها رفته بود و آن طبقة روشنفکر در همان زمان در ایران به وجود آمد و به همین سبب این جریان روشنفکرى در کشور ما به صورت ناقص و بیمارگونه متولد شد. چون آنها با پیروى از تمدن بیگانة غربى، یک نحو عناد از روى تعصب و جهل به فرهنگ اسلامى و فرهنگ خودى کشور پیدا کردند و در واقع شیفتة غرب شدند و از فرهنگ ملى تنفر پیدا کردند و هر جایى که شیفتگى و تنفر از روى تعصب و عناد و لجبازى و جهل پیدا شد، کار خراب مى‌شود چون «حب الشىءو یُعمى و یُصم» و این یعنى تقلید کورکورانه. در آن فضاى تقلیدى، فرهنگ غربى گسترش زیادى پیدا کرد، حکام بى‌لیاقتى هم مثل ناصرالدین‌شاه، و بعدها کسى مثل رضاخان در این دو دورة قاجار و پهلوى، مملکت را سمت غرب، تا توانستند سوق دادند. در یک چنین فضایى مرحوم آقاى آقانجفى یا آقاى حاج‌آقا نورالله چون جدا از مراتب علمى و عملى، داراى بینش سیاسى و اجتماعى بودند و مسائل جارى داخلى و بین‌المللى را درک مى‌کردند و تحت نظر داشتند و به تعبیر امروزى‌ها اهل تحلیل بودند، کار مهمى کردند، گفتند ما با پیشرفت مخالف نیستیم، با تمدن مخالف نیستیم، با توسعه مخالف نیستیم، اما مبناى توسعه و پیشرفت و تمدن نباید غرب و بیگانه و دشمن این کشور و تفکرات او باشد بلکه ما خودمان باید بر پایة سنت‌هاى عقیدتى و باورهاى مقدس خودمان، کشور را خودکفا کنیم و بسازیم و لذا حتى تولیدات شرکت اسلامیه به کشورهاى دور دست هم صادر شد. ببینید، حدود یک قرن پیش، چقدر تفکرات عمیق و پیشرفته‌اى در مغز و فکر روحانیت این مملکت و حوزه‌هاى شیعه بوده است! آن وقت امروز عده‌اى مى‌خواهند همة کارهاى اصلاح‌گرانه و توسعه و پیشرفت را با اسم غرب و بیگانه براى خودشان و به نام خودشان مصادره کنند و مع‌الأسف نسل جوان ما هم با تاریخ حتى با تاریخ معاصر آشنا نیست و نمى‌داند که مبارزه روحانیت و حوزه‌ها و علما در مقابل نفوذِ سیاسى استعمار در این کشور در زمان قدرت روس‌ها و بعد انگلیس‌ها و بعد آمریکایى‌ها و دخالت‌هاى نابجاى آنها و مستشاران آنها چقدر عظیم و گسترده و پیشتازانه بوده. مبارزات همین دو برادر عظیم‌القدر، در تاریخ بسیار عبرت‌انگیز و مهم و بعدها هم در زمان ما شخصیتى مثل حضرت امام توانستند با همین نفوذشان اساسا نظام و حکومتى را بر مبناى دین ایجاد کنند. بنابراین اگر ملاحظه مى‌کنید که در برابر حضرت امام یا آقاى حاج‌آقا نورالله یا آقاى آقانجفى، علماى دیگر اختلاف نکردند، به خاطر عظمت آنها و نفوذ کلمة آنها بود که همه، آنها را قبول داشتند و یا همراه بودند.

 

 جایگاه مرحوم آقانجفى، حاج ‌آقا نورالله و برادرشان حاج شیخ محمدعلى ثقهًْ‌الاسلام را در قیام تنباکو با توجه به درنده‌خویى ظل‌السلطان و استبداد قاجارى چگونه ارزیابى مى‌کنید و این مقاومت ریشه در کجا داشت.

 بله عرض شد که حرکتى بسیار ارزنده بود و ضربه محکمى به حکام وقت بود و کارى که اینها انجام دادند دلیل بر این است که هم شجاع بودند و هم با تدبیر بودند مخصوصا آقاى حاج ‌آقا نورالله. البته آقاى آقانجفى هم خیلى شجاعتشان خوب بود و حتى مثلاً براى من بعض اوقات نقل کرده‌اند که ظل‌السلطان مى‌ترسید بیاید پیش ایشان براى اینکه وقتى مى‌آمد با بى‌اعتنایى و سُخره او را بیرون مى‌کردند و در مقابل ظل‌السلطان این جور رفتار کردن شجاعت مى‌خواهد یا اینکه از همین جمله‌اى که ناصرالدین‌شاه گفت من اصفهان را به خاک و خون مى‌کشم شما را هم در مقابل مردم چوب و فلک مى‌کنم، خب این دلیل بر این است که یک ذلتى براى ناصرالدین‌شاه پیدا شده بود، یک ترسى در دل وى پیدا شده بود و این ترس را این بزرگواران ایجاد کردند. لذا کارشان خیلى کار بالایى بوده انصافا ولو دشمن نگذاشت آن مشروطه‌اى که مى‌خواهند بپا بشود، نشد و بالاخره نگذاشتند با آن ارعاب‌ها و آن قیام‌هاى ضدمشروطه و بالاخره مثل شهادت آقاى حاج شیخ فضل‌الله نورى که اگر اینها قدرت و امکان داشتند، با آقاى حاج‌آقا نورالله و آقاى آقانجفى هم همین کار را مى‌کردند، قدرت نبود یعنى در اصفهان یک تبعیت خوبى از این دو بزرگوار بود هم خواص هم عموم مردم و الحمدلله با شجاعت این آقایان، کار  ومبارزه پیشرفت کرد البته تدبیر و شجاعت به تنهایى نمى‌تواند کار بکند، علم هم مى‌خواهد. مراتب علمى این دو بزرگوار هم خیلى بالا بوده و مورد تأیید و قبول همة اعاظم آن زمان بوده است. همچنین حضرت امام اگر مرجع نبودند، اگر مقام والاى علمى ایشان نبود نمى‌توانستند این انقلاب را برپا کنند، شجاعت و تدبیر ایشان نمره اول بود، اما آنکه حضرت امام را به رهبرى براى تشکیل این انقلاب تبدیل کرد، علم ایشان بود و مرجعیت ایشان بود، آقاى حاج‌آقا نورالله و آقاى آقانجفى هم این جور بودند که هر دو عالم بودند، آقانجفى یک مرجع بود و از نظر علمى هم هر دو وزین بودند. تدریس داشتند و حوزه باید بگوییم که ریاستش مال اینها بود، دیگران هم ریاست اینها را قبول داشتند و آن علمشان و شجاعتشان و چیزهاى دیگر آن نفوذ مردمى و نفوذ در میان خواص را ایجاد کرد و موجب شد که الحمدلله براى ایران و براى عالم اسلام خیلى کار کردند یعنى از کسانى که باید در تاریخ بنویسیم و کم نوشته شده و امیدواریم این سمینار شما زنده بکند این چیزها را، این دو بزرگوار و زحمات آنهاست براى اسلام و اصلاً من عقیده دارم که خاندان اینها یک خاندان عمیق علمى و معنوى بوده، شما ملاحظه کنید که مرحوم آقاشیخ محمدتقى صاحب هدایه، که خیلى بالا بوده از نظر فقه و اصول به اندازه‌اى که الآن حاشیة ایشان اصول روز است و این خیلى عجیب است چون معمولاً این نوشته‌هاى اصول بعد از 40 سال، 50 سال، تقریبا به قول عوام کهنه مى‌شود ولى الآن اصول ایشان، اصول زنده‌اى است انصافا، و من عقیده دارم کار این دو بزرگوار که نوه‌هاى آقاشیخ محمدتقى هستند اگر بهتر از آقاشیخ محمدتقى نبود کمتر نبود. او از نظر علمى و اینها از نظر سیاسى، اجتماعى زنده کردند اسلام را و اگر کار این دو بزرگوار بهتر نبود لااقل مثل کار جدشان خیلى اهمیت داشت.

 

 تعامل بین حوزة اصفهان و عتبات عالیات در دورة قاجار نشان مى‌دهد که ارتباط عمیقى بین حوزه نجف، سامرا و اصفهان در این مقطع ظاهرا وجود داشته، و به نحوى حوزه نجف و در مقطعى سامرا شاید خیلى از مسائل را به حوزة اصفهان و مخصوصا شخصیت‌هاى بزرگى که در حوزة اصفهان حضور داشتند ارجاع مى‌دادند یعنى مورد اعتماد بودند اگر از اصفهان خبرى در خصوص وقایع و مسائل ایران مى‌رسید آنها به آن ترتیب اثر مى‌دادند و حکم صادر مى‌کردند و فتوى صادر مى‌کردند. در مورد ابعاد این همکارى و اعتماد، اعتماد حوزه نجف یا حوزه سامرا نسبت به اصفهان حضرتعالى مطلبى به نظرتان مى‌رسد؟

 بله عرض شد که این به سبب شناختى بود که آنها از این دو بزرگوار و مقامات علمى و اجتماعى و نفوذ حوزوى و مردمى آنها داشتند یا کلاً از اصفهان و حوزة علمیه اصفهان و علمایش داشتند و این خیلى اهمیت دارد. چنانکه آن شناختى که نجف از تهران و بزرگانى نظیر حاج شیخ فضل‌الله یا مرحوم بهبهانى یا مرحوم ملا على کنى و امثال اینها داشتند این شناخت موجب اعتماد مى‌شد و اطمینان علماى بزرگ مثل مرحوم آخوند نسبت به آقاى حاج‌آقا نورالله، وجه دیگرى هم داشت و آن اینکه آقاى حاج‌آقا نورالله از شاگردان آقاى آخوند بودند و بسیار مورد احترام و توجه ایشان واقع مى‌شدند. لکن به قول آن شاعر هزار نکته غیر از حُسن باید جمع باشد تا مقبولیت عمومى پیدا بشود، علم فقط نمى‌تواند، تدبیر فقط نمى‌تواند، شجاعت فقط نمى‌تواند باید یک مقام جمع‌الجمعى پیدا بشود. مثل حضرت امام که عرض کردم، حضرت امام اگر مرجع نبودند، اگر علم فقه و اصولشان بالا نبود، اگر یک عارف کامل، یک فیلسوف کامل نبودند، نمى‌توانستند این انقلاب را ایجاد کنند، شجاعت فقط که نمى‌شده، خیلى کسان این شجاعت را داشتند مثلاً مرحوم آیت‌الله کاشانى از این حیث خیلى خوب بود اما بالاخره کارى که حضرت امام کرد نتوانستند بکنند مى‌خواستند هم که بکنند، نشد بکنند، در حالى که آقاى کاشانى حق به این نظام اسلامى دارد انصافا، یک ارادات خاصى هم حضرت امام به آقاى کاشانى داشتند، همانطور که آن ارادت از آن طرف هم بود. آقاى کاشانى هم یک علاقه‌اى به حضرت امام داشتند درحالى که حضرت امام آن زمان یک مدرسى بیش نبودند. از طرف دیگر وقتى شناخت نیست، اختلاف مى‌شود ولى در مورد مرحوم حاج آقا نورالله و مرحوم آقانجفى، علماى نجف شناخت کامل روى آنها داشتند و آن شناخت کامل موجب مى‌شد که تأیید مى‌کردند. بعد هم مرحوم حاج آقا نورالله و مرحوم آقانجفى امتیازهایى داشتند و آن امتیازها موجب شد مسئولیت پیدا کردند، ریاست پیدا کردند علما هم مى‌دیدند که راستى اینها جامع کمالات هستند و لذا در مقابل آنها یا ساکت بودند اگر فتوایشان اقتضا نمى‌کرد یا این که طرفدار و مبارز بودند و آنها را همراهى و تأیید مى‌کردند.

 

 ما در یک مقایسه تاریخى مشاهده مى‌کنیم که 80 سال پیش حاج آقا نورالله قیامى مى‌کند و خیلى مشابهت‌ها مى‌بینیم بین شخصیت حاج آقا نورالله و حضرت امام که 40 سال پیش قیام مى‌کنند و خب شما با شخصیت امام خیلى نزدیک بودید و اطلاعات دقیقى دارید لابلاى فرمایشات شما به وجه مشابهت‌هایى بین حاج آقا نورالله و امام اشاره شد. وجه امتیازها را هم اگر صلاح مى‌دانید بفرمایید چه شد که قیام حاج آقا نورالله به نتیجه نرسید ولى قیام امام به نتیجه رسید؟ آیا شرایط زمانه بود یا ظالمى که روبه‌روى آنها بود فرق داشت، یا مردم وضعیتشان جور دیگرى بود یا نه برمى‌گشت به همان خصائصى که در وجه مشترک شما اشاره کردید که در امام قوى‌تر بوده و توانسته این قیام را به نتیجه برساند.

 اولاً این راباید توجه داشته باشیم که قیام حضرت امام یک خرق عادت بود، این را ما نباید فراموش بکنیم، حضرت امام نکردند، ما نکردیم، خدا عنایت کرد ولى به واسطه حضرت امام این خرق عادت انجام شد. از زمان غیبت صغرى تا الان همه علما این موضوع ولایت فقیه را قبول دارند و همه علما هم در این خصوص کوشا بوده‌اند. من در درسهاى ولایت فقیه، کلمات تعداد زیادى از اعاظم مثل شیخ مفید، شیخ طوسى، علامه حلّى، شهیدین تا متأخرین و معاصرین را آوردم که اینها در کتابهایشان مکرر به موضوع ولایت فقیه پرداخته‌اند و دلشان هم مى‌خواسته این فتوى پیاده بشود، اما نشده بخاطر مشکلات خاص و اقتضائات زمان. همین مرحوم آقاى آقا نجفى در تألیفاتشان به بحث ولایت فقیه بطور مفصل پرداخته‌اند و ایشان هم ولى فقیه را مبسوط الید مى‌دانستند و اصلاً بنیان اقدامات و مبارزات ایشان برهمین اعتقاد بوده است. مرحوم آقاى آقانجفى و برادرشان آقاى حاج آقا نورالله در زمان مشروطه در اصفهان و توابع، کارهاى اجتماعى و حکومتى مى‌کردند و این به سبب اعتقاد علمى آنها بود که مى‌خواستند به آن نظریة علمى، عینیت اجتماعى و خارجى ببخشند و تا حدى هم موفق شدند، اگرچه کار آنها مثل کار حضرت امام فراگیر در کل مملکت نشد اما بالاخره، هم در مقام علمى به ولایت مطلقه فقیه معتقد شدند هم در مقام عمل و عینیت اجتماعى این کار را مى‌خواستند تجربه کنند. ولى حرکت حضرت امام هم اگرچه مثل حرکت این دو بزرگوار مبتنى بر همان نظریة علمى بود لکن توسعه و سعة عجیبى پیدا کرد و به کل مملکت رسید و واقعا یک کار اعجاب‌انگیز شد و علاوه بر نهضت به حکومت و نظام تبدیل شد. لذا اولاً باید بگوییم این کار حضرت اما یک خرق عادت بوده و الحمدالله این حکومت دینى و جمهورى اسلامى، به دست ایشان ایجاد شد.

          اما ثانیا این را هم باید توجه داشته باشیم که امتیازهاى حضرت امام وقتى که برویم در تاریخ مى‌بینیم که بى‌نظیر است یا کم‌نظیر است، حقا حضرت امام امتیازهاى عجیبى داشتند من تقریبا 40 سال با ایشان مرتبط بودم از آن وقتى که ایشان یک مدرسى بودند تا وقتى که ایشان مرجع مسلم تقلید شدند تا بعد که توانستند نهضت را برپا بکنند تا آن زمانى که رهبر مطلق بودند و یک درخشندگى عجیبى در دنیا پیدا کردند. مثلاً حضرت امام از نظر خلوص کم‌نظیر بودند از نظر جامعیت علمى خیلى کم‌نظیر بودند از نظر شجاعت و تدبیر خیلى کم‌نظیر بودند و مى‌توانیم بگوییم که حضرت امام در مقام جمع‌الجمعى و در بُعد جامعیت بى‌نظیر بودند و لذا توانستند این نظام را معمارى کنند.

          مرحوم حاج آقا نورالله و مرحوم آقانجفى و علماى آن زمان اینها همه خوب بودند، انصافا عالى بودند ولى از جهاتى قابل قیاس با امام نبودند و من خیال مى‌کنم اگر حاج آقا نورالله هم در زمان ما بودند، متابعت از حضرت امام مى‌کردند زیرا حاج آقا نورالله هم از نظر خلوص و از نظر تواضع خیلى بالا بودند. على کل حال آن دو بزرگوار در زمان خودشان کار کردند و طاغوت آن زمان هم که خیلى مهم بود یعنى طاغوت قاجار و بعد پهلوى از کار آنها ضربه خورد لکن شاید، مقایسه، خیلى هم ضرورتى نداشته باشد، ما الان در مقام بیان حاج آقا نورالله هستیم نه حاج آقا روح‌الله.

 از آغاز تاریخ تشیع تا بعد از 9 قرن که تشیع در شرایط تقیه بود، در قرن دهم (تقریبا از 907 به بعد) تشیع به عنوان مذهب رسمى ایران انتخاب و معرفى شد و یک نظام به هر حال ناقص دینى نه یک حکومت تمام‌عیار اسلامى درست شد، علما در احکام قضایى، در موقوفات در اینگونه مسائل دخالت مى‌کردند، کار مى‌کردند و سلاطین صفویه هم راضى بودند به این، با هم یک همکارى مثبتى داشتند خب بعد از قاجاریه و بخصوص بعد از قرارداد ترکمن چاى این مرکزیت دینى و این تعامل از بین رفت. سلاطین کار خودشان را مى‌کردند و راضى نبودند که علما در سیاست و کارهاى اجتماعى دخالت کنند تا زمان انقلاب اسلامى که یک حکومت دینى تمام‌عیار روى کار آمد. اینجا یک خطى هست از آن حکومت ناقص دینى صفویه به این حکومت کامل که این خط را اسمش را مى‌گذاریم خط نهضتهاى اسلامى یک خطى است که فضایش، دوره‌اش با خط حکومتهاى دینى فرق مى‌کند، یک شرایط ویژه‌اى دارد مرحوم میرزاى شیرازى در اولین مکاتباتى که با ناصرالدین شاه دارند در اعتراض به قرارداد رژى نه فقط مى‌گوید تنباکو باید لغو بشود بلکه مى‌گویند تمام قراردادهاى استعمارى خارجیها را باید الغاء کنیم اما وقتى ایشان این حکم یا فتوى را صادر مى‌کنند تقریبا 50 روز طول کشیده که قلیان و چپق و تنباکو تحریم بوده نامه‌اى آمده از علما که مردم مى‌گویند ما مى‌خواهیم تنباکو بکشیم قلیان بکشیم! بعد از 50 روز، 60 روز میرزا آبرومندانه قضیه را جمع مى‌کنند و دیگر دنبال حرفشان را نمى‌گیرند ایشان تنباکو را لغو مى‌کند ولى حرف میرزا بیش از این بود مى‌گفت قرارداد راه‌آهن هم باید لغو بشود بانک شاهنشاهى هم باید لغو بشود یعنى میرزا با همة نفوذ استعمار کار داشت ولى وقتى دید کشش مردم به اندازة همة اینها نیست و همین مقدار است خب آبرومندانه و درست شروع کرد و موفق هم شد. ادامة این شد مشروطه، و خط نهضت‌هاى اسلامى یک قدرى پررنگ‌تر شد و همین‌طور این خط پررنگ‌تر شد تا انقلاب اسلامى، نکته‌اى که اینجا هست که مدیریت سیاسى مردم کار سختى است یعنى مردم را در صحنه نگه داشتن این در امام فوق‌العاده بود اما این کار در نهضتهاى اسلامى کار سختى است، مردم را در مقابل پادشاه و حکومت نگه داشتن کار مشکلى است و این مدیریت سیاسى به نظر مى‌آید در مرحوم آقا نجفى و حاج آقا نورالله وجود داشته که مردم را نگه مى‌داشتند و چیزى که میرزا شروع کرد خط تکاملیش در اینها خیلى بالا بود. و نکتة دیگر این است که مرحوم حاج آقا نورالله و آقانجفى پایان یک دوره باشکوه هستند که یک پرونده‌اى بسته مى‌شود یعنى پرونده نهضتهاى اسلامى و امام آغاز یک دورة باشکوهى است که به حکومت دینى و جمهورى اسلامى، منجر مى‌شود این دو مقوله است و این دو مقوله تاریخ را به هم وصل مى‌کند نظر جنابعالى چیست؟

 بله، این تحلیل درستى است. البته راجع به حاج آقا نورالله اگر ایشان زنده بودند و اگر گذاشته بودند، بیشتر از اینها کار مى‌کرد چون هم نگذاشتند به دلیل آن سلطة سنگین استبدادى و خفقان خاصى که در زمان رضاخان حاکم شد و به طور عجیبى با اسلام و مظاهر اسلام و حوزه‌هاى علمیه و روحانیت و علما مبارزه شد و هم خود این بزرگان سرکوب شدند، حضرت امام نقل مى‌فرمودند که: «قیام آقاى حاج آقا نورالله دایرة وسیعى داشت و از همة شهرهاى ایران، تقریبا اتصال پیدا شد و در قم مجتمع شدند و آن وقت در زمان ریاست مرحوم مؤسس یعنى آقاى حاج شیخ عبدالکریم حائرى بود، ولى مرحوم حاج آقانورالله که با جمع کثیرى از علما از اصفهان آمده بودند، رأس این نهضت بودند و در مخالفت با رضاخان سنگ تمام گذاشتند». بعد حضرت امام مى‌فرمودند که: «این مرد سوادکوهى، این رضا خان قلدرنا نجیب، این نهضت را شکست بوسیلة قدرت و حیله چنانکه قیام علماى آذربایجان و قیام علماى خراسان را هم با قدرت و حیله شکستند و از باب اینکه مردم تحت سلطه بودند، این نهضتها و قیامها شکست خورد». و حضرت امام مى‌فرمودند که: «آن وقت که آقاى حاج آقا نورالله در قم فوت شدند با فرضى که مرحوم حاج شیخ از ایشان مراقبت کرده بودند، پزشک فرستاده بودند، به عیادتشان رفته بودند ولى ظاهرا ایشان را مسموم کردند و به شهادت رساندند». لذا ملاحظه مى‌کنید که در یک چنین فضایى، آقاى حاج آقا نورالله جان مبارک خودش را بر سرِ مبارزه با طواغیب و اجانب گذاشت و درحقیقت در آن فضاى سنگین خفقان و قدرت و حیله و سلطه و استبداد، به ایشان مهلت ندادند ادامه بدهد و در حقیقت به قول شما پروندة این نهضت بسته شد، یعنى پرونده را بستند و اجازه ندادند که دنبال بشود. ریشة کار که رهبرى نهضت بود زده شد، یا فرض کنید اقدامات کمتر از این را هم تحمل نمى‌کردند مثلاً برخوردى که با مرحوم آقاى حاج شیخ محمدتقى بافقى در زمان رضاخان شد، با فرضى که مى‌دانستند مرحوم بافقى از خواص و از اطرافیان آقاى حاج شیخ است و رضاخان هم به خاطر عظمت و فراست مرحوم حاج شیخ از ایشان حساب مى‌برد، ولى در عین حال چه ظلمهاى بزرگى به آن مرد بزرگوار کردند و لذا در چنان فضایى مرحوم حاج شیخ، تشخیص درستى دادند که باید با روش خاصى با حکومت طرف شوند، چون اگر ایشان مى‌خواستند به شیوة دیگرى عمل کنند، با فضایى که در جامعه بود و جّو رعب و وحشتى که حاکم بود و ضعفى که در روحانیت پدید آمده بود طبعا رضاخان ریشة حوزه را مى‌کند و دیگر به طور کلى دین و جهت‌گیریهاى دینى را سرکوب مى‌کردند، شاید مرحوم مؤسّس با آن حقیقت روحى و باطنى خودشان یا دست کم با آن فراست و ذکاوت عجیبى که داشتند، فهمیدند که باید تمام هّم و سعى خودشان را مصروف کنند که حوزه حفظ شود تا از درون این حوزه، مدتى بعد شخصیتى با مقام جمع‌الجمعى ظهور کند و در واقع این شجرة طیبه، مدتى بعد، میوه و ثمرة بزرگى بدهد به نام امام خمینى که ایشان با یارانش بتوانند نهضتى ایجاد کنند که دیگر نه تنها شکسته نشود بلکه به یک حکومت و نظام دینى تبدیل شود.

     به بیان دیگر اگر بخواهم آن تحلیل شما و آن دو نکتة مهمى که شما در سؤالتان اشاره کردید را باز کنم و به شکل ریشه‌اى روشن کنم باید این طور عرض کنم که: نهضت حضرت امام اگرچه در سلسلة نهضتهاى قبلى علما بود و در راستا و در دنبالة همان نهضتها بود، لکن حضرت امام در این نهضت دو کار اساسى را انجام دادند و همین دو کار و جمع این دو کار باعث شد که نهضت ایشان، پایدار شد و تبدیل به یک نظام و حکومت گردید. و این دو کار، هر دو از مسئولیتهاى انبیاء بود و اینکه گفته مى‌شد رهبرى امام یک رهبرى پیامبرگونه است، روى همین جهت بود.

     اولین کار حضرت امام این بود که ایشان با توحید و جهت‌گیرى توحیدى شروع کرد. اساسا همیشه وِرد زبان مبارک ایشان این بود که «قل انما اعظکم بواحدهًْ اَن تقوموالله مثنى و فرادى». در قدیمى‌ترین نوشته‌اى که راجع به قیام علیه ظلم و حکومت ظلم و استبداد از ایشان یافت شده که ظاهرا در دفتر کتابخانة وزیرى یزد نوشته‌اند و در جلد اول صحیفة نور هم آمده و مربوط به سال 1323 شمسى یعنى حدود 18 سال قبل از علنى شدن نهضت ایشان در خرداد 41 است و در آنجا صریحا ملت و علما به قیام دعوت شده‌اند، در رأس آن متن تاریخى و شجاعانه و عالمانه و غیرتمندانه، همین آیة مبارکه را مرقوم کرده‌اند، در درسهاى خودشان هم، مرتبا به مناسبتها این بیان را مى‌فرمودند و دربعد از انقلاب هم، مکررا در سخنرانیها به این معنا اشاره و تأکید مى‌فرمودند. غرض اینکه امام با یک جهت‌گیرى به تمام معنا توحیدى شروع کردند و ادامه دادند و حقا مقام توحید ایشان بویژه توحید افعالى ایشان خیلى قوى و مستحکم بود و لذا عامه و خاصه را هم مرتبا به این جهت توحید و خلوص و اخلاص دعوت مى‌کردند و همه چیز را، هم مبدأش را و هم منتها و مقصدش را خدا مى‌دانستند و لذا مى‌فرمود نهضت را خدا پیروز کرد، حکومت را خدا برپا کرد، خرمشهر را خدا آزاد کرد و الى آخر. روى این جهت امام، مردم را به این سمت توحیدى دعوت مى‌کردند و همین باعث شد که آن روحیة خلوص و خداخواهى مردم تقویت شد. این اولین کار امام بود که اولین کار انبیاء هم همین بوده که دعوت به خدا و توحید کرده‌اند و در قرآن کریم هم اساس این حرکتهاى نبوى برهمین مدار توحید و برمحور پرهیز از شرک است. «قولو لاالله الاالله تفلحوا».

     اما کار دوم امام در نهضت، کار دوم انبیاء بود یعنى «لیثیروالهم دفائن العقول»، امام سطح عقلانیت و تفکر عقلى مردم و جامعه را بالا برد همان‌طور که انبیاء الهى این کار را کردند که دفینه‌هاى عقول مردم را استخراج کردند و استحصال کردند. و شما ملاحظه کردید که در طول این مدت 15 سالة نهضت امام، و بعد هم در جریان انقلاب و جنگ، مردم به طور واقعى از یک روحیة ایمانى و از یک فهم و شعور بالا برخوردار شدند و لذا بود که امام فرمودند: «میزان، رأى ملت است» چون بلافاصله فرمودند: «و ملت آگاه است». اینکه شما مى‌بینید امروز در جامعة ما بعضى اوقات افراط و تفریطهایى صورت مى‌گیرد، براى همین است که گاهى روحیة دینى و روحیة عقلانیت عمومى در جامعه خدشه‌دار مى‌شود و نتیجة طبیعى این مسأله هم یا افراط است یا تفریط چون «الجاهل اِمّا مُفرِط او مُفِّرط». لذا حضرت امام چون این دو کار مهم را در نهضت انجام دادند، البته آن عنایات الهى هم که قبلاً عرض کردم به نحو خرق عادت بود، نهضت ایشان تبدیل شد به حکومت و نظام دینى. اینکه از قول امام نقل کردم که ایشان مى‌فرمودند «نهضت علما و از جمله نهضت آقاى حاج آقا نورالله را شکستند با قدرت و حیله و به خاطر اینکه مردم تحت سلطه بودند» به خوبى به ما نشان مى‌دهد که چرا نهضت امام را نتوانستند بشکنند و امام با آن فراست و ذکاوت و کیاست، چه درس بزرگى از قیامها و نهضت‌هاى قبلى که آنها را ناکام کرده بودند، گرفتند و آن اینکه اول باید مردم را هوشیار کرد که حیله در آنها اثر نکند والا نهضت را مى‌شکنند و ثانیا باید روحیة ایمانى مردم را و هم روحیة عقلانى و عقلانیت آنها را افزایش داد تا تحت سلطه قرار نگیرند والا اگر عموم مردم تحت سلطه باشند، نهضت را مى‌شکنند. بنابراین آنچه شما اشاره کردید که مدیریت سیاسى مردم کار سختى است و آقاى آقانجفى و آقاى حاج آقا نورالله بخوبى این کار کردند و مردم را در صحنه نگاه داشتند ولى چرا نهضت آنها به حکومت و نظام منجر نشد لکن نهضت امام به یک نظام فراگیر منجر شد، به نظر من ریشه‌اش به طور تحلیلى در این است که عرض شد.

 

 مرحوم حاج آقا نورالله دغدغه حکومت هم داشتند؟

 به این شکل فراگیر را من نمى‌دانم، آقاى دکتر نجفى بهتر از من در این باره وارد هستند، اما من دغدغه حکومت به آن معنا که امام داشتند که باید نظام اسلامى جایگزین نظام شاهنشاهى شود و شاه نباید باشد و در رأس حکومت باید ولى فقیه باشد و همة مناصب مربوط به مجتهدین از افتاء و ولایت و قضاء در اختیار آنها باشدو خلاصه یک نظام اسلامى به معناى فراگیر این را در هیچ کسى سراغ ندارم یعنى همان فقهاى عظامى هم که ولایت فقیه را مى‌گفتند دغدغه این که حالا به این معناى خاص و فراگیر، بوجود بیاید و در سراسر مملکت گسترش یابد، تشکیل نظام و حکومت جامه عمل بپوشد من الان سراغ ندارم غیر از حضرت امام و این یکى از امتیازهاى بزرگ حضرت امام است که شاه باید برود و حکومت اسلامى به جاى او بنشیند، این ظاهرا مختص به ایشان است

 

 با توجه به این که شما خودتان فرمودید که 40 سال خدمت حضرت امام بوده‌اید و در حوزه بزرگانى را درک کرده‌اید نظر حضرت امام و سایر بزرگان حوزه مثلاً مرحوم آیهًْ‌الله بروجردى، آیت‌الله گلپایگانى و دیگر بزرگان نسبت به قیام حاج آقا نورالله و شخصیت ایشان چه بوده؟

 همه اینها تا جایى که من مى‌دانم نظر مثبتى به این بزرگوار داشتند. مرحوم حاج آقا نورالله چون مقام علمى والایى داشته‌اند که تحت‌الشعاع مقام سیاسى ایشان واقع شده و از شاگردان مرحوم آقاى آخوند بوده‌اند و مورد احترام ایشان و سایر علماى دیگر بلاد بودند، لذا در نهایت درجة اعتبار بودند و همة اعاظم از ایشان به نیکى یاد مى‌کردند، بویژه بزرگانى که در زمان نهضت ایشان و آمدن ایشان به قم، شاهد آن جریانات بودند، نظیر حضرت امام و هم دوره‌هاى ایشان، مثل مرحوم آیهًْ‌الله‌العظمى گلپایگانى یا آیهًْ‌الله العظمى اراکى، مرتبا ذکر خیر داشتند. حضرت امام یک علاقه خاصى به آقاى حاج آقا نورالله ابراز مى‌کردند و اصلاً ایشان علاقه به دو نفر عالم اصفهانى پیدا کرده بودندکه هر دو از همین خاندان نجفى مسجد شاهى هستند. یکى از نظر علمى به آقاى آقا شیخ محمدرضا مسجد شاهى که حتى من یادم نمى‌رود مکررا در درس اسم ایشان را مى‌آوردند و اسم کتاب ایشان یعنى «وقایهًْ‌الاذهان» را ذکر مى‌کردند. یکى هم به آقاى حاج آقا نورالله نجفى از نظر سیاست و تدبیر و ایستادن در مقابل استعمار، بارها تعریف و تمجید مى‌کردند، سببش هم این بود که علاوه بر این که ایشان همیشه اهل مبارزه و اهل سیاست بودند آن چند مدتى که حاج آقا نورالله قم بودند حضرت امام از نزدیک شاهد آن ماجراها بودند و على کل حال ایشان در درس و در جلسات خصوصى از آقاى حاج آقا نورالله تجلیل حسابى مى‌کردند.

 

 به نظر شما تاریخ، مردان بزرگى مثل حضرت امام یا حاج آقا نورالله را پرورش مى‌دهد یا مردان بزرگ تاریخ را مى‌سازند؟

 بعضى‌ها مدعى هستند تاریخ مردان بزرگ مى‌سازد، بعضى‌ها هم مى‌گویند که مردان بزرگ تاریخ سازند. اما من عقیده دارم یک رابطة متقابل هست، اگر تاریخ نباشد آنها نیستند، اگر آنها نباشند تاریخ نیست و این یک دورى است اما نه دور باطل، البته من خیلى در تاریخ وارد نیستم اما تصور مى‌کنم، شاید شما هم قبول بکنید که هم تاریخ مردان بزرگ مى‌سازد، هم مردان بزرگ تاریخ را مى‌سازند و این از جهات مختلف هست. خود اینکه تاریخ و سیر تاریخى یک آئینه عبرت است براى بزرگان که مثالِ روشن و بارز آن را در مورد حضرت امام، توضیح دادم خود همین، شخصیت‌ساز و فکرساز است. حضرت امام درسهاى بزرگى از تاریخ فرا گرفتند و سعى ایشان این بود که از آنها در قیام و نهضت خود استفاده کنند و ضعفهاى قبلى تکرار نشود و خوبیها و مثبتات به وجه بهترى اجراء بشود. پس تاریخ هم شخصیت‌ساز هست ولى البته این شخصیتهاى بزرگ هستند که تاریخ را شکل و رنگ مى‌دهند و اگر آنها نباشند و کار و فکر و هنر آنها نباشد تاریخ هم منقرض مى‌شود. لذا یک نحو ارتباط دوجانبه برقرار است و یک نحو دور غیر باطل هست که در نتیجه هم تاریخ، انسان‌ساز و شخصیت ساز مى‌شود و هم انسانها و شخصیتها تاریخ ساز مى‌ شوند.


کتاب مجموعه مقالات همایش تبیین آراء و بزرگداشت هشتادمین سالگرد نهضت آیت الله حاج آقا نورالله اصفهانی، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، 1384 .