24 شهریور 1398

انتقاد امام از رفتار برخی از روحانیون در جریان کودتای 28 مرداد


انتقاد امام از رفتار برخی از روحانیون در جریان کودتای 28 مرداد

به نقل از  آیت ‏الله ربانى شیرازى:

در ایام تابستان امام گاهى می‏‏رفتند اطراف تهران و مدتى آنجا می‏‏ماندند. در یکى از تابستانها روزى فرزند آقاى [آیت‌الله سید محمد] بهبهانى بنام جعفر نزد میزبان امام رفت و از او خواست که از حضور آقا بخواهید که وقتى به ما بدهد در تهران خدمتشان باشیم. میزبان موضوع را به اطلاع امام رساند، امام فرمودند از طرف خودشان آمده و یا از طرف پدرشان؟ در جواب گفت از طرف پدرشان.

امام فرمودند وقتى تهران رفتیم سرى هم به آنجا می‌زنیم. عصر جمعه‌اى امام بعد از انجام کارهایشان در تهران به منزل آقاى بهبهانى تشریف آوردند. به جز دو نفر همراه آقا و شخص آیت‏ الله بهبهانى و جعفر هیچکس نبود. بعد از صرف چاى و احوالپرسى موضوع به سیاست کشیده شد. آقاى بهبهانى رو به امام کرد و اظهار داشت «فساد سرتاسر دربار را گرفته، این بچه* اعتنایی به اسلام و روحانیت نمی ‏‏کند. هر چه دلش می‏ ‏خواهد انجام می ‏‏دهد. خواهرهایش آبروى ایران را برده‏اند. کم کم مقدسات را هم نادیده گرفته، بهائیت را بر مردم مسلمان مسلط می‌کند.» و به اندازه ‏اى راجع به مفاسد دربار سخن گفت که عرق از پیشانیش جارى شد. در آخر گفت:

«کسى که بتواند این مرد را از تخت پائین بکشد توئى. » آنگاه به متکا تکیه داد.

امام در جواب او فرمودند:

«تمام فرمایشات حضرت آقا را از اول تا آخر گوش دادم. ولى شما بودید که او را برگرداندید. آقازاده از طرف حضرتعالى از این مرد استقبال کرد! در ایام 28 مرداد جعفر آقا با زاهدى ملاقات داشت، شاه رفته بود و شرّش از سر این مملکت کوتاه شده بود، ولى اقدامات جعفر آقا از طرف جنابعالى و سایرین او را برگردانید. حال که او قدرت گرفته آمریکا بشدت از او حمایت می‌کند، و ساواک و شهربانى را به جان مردم انداخته، ارتش بر اوضاع مسلط شده من چه می‌توانم بکنم؟»

آقاى بهبهانى که اشک در چشمانش حلقه زده بود رو به جعفر کرد و گفت:           

«حرف هاى آقا را شنیدید با توجه به این صراحت می ‏‏گویم که تنها ایشان است که می ‏‏تواند پسر پهلوى را از تخت پایین بکشد و ملت را از شرش نجات دهد!»

آنگاه آیت ‏الله بهبهانى آهى کشید و گفت:

«خدایا از سر تقصیراتم بگذر، ما به این پسر (محمدرضا شاه) میدان دادیم... » 

 

* شاه (محمدرضا)

 


برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج4، ص 41 و 42