تفاوت خط مشی امام خمینی با آیت الله العظمی بروجردی
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران به نقل از تابش کوثر به مناسبت سی و چهارمین بهار انقلاب اسلامی ایران خدمت حضرت آیت الله گرامی رسیدیم و از ایشان پیرامون انقلاب اسلامی و آشنایی نسل های بعدی انقلاب با این حرکت عظیم پرسیدیم که درپاسخ گفتند : گفتن این خاطره ها گرچه مکرر است و معمولا من از کارهای تکراری خیلی خوشم نمی آید ولی لازم است برای اینکه نسل های پیاپی که می آیند، مطلع باشند که برای این انقلاب چه زحمتهایی کشیده شد.
اخلاق مرحوم آقای بروجردی این نبود که در گیری را به صحن عمومی جامعه بکشاند
ایشان در ادامه افزود : قبل از ظهور روحانیت و مرجعیت در عرصهی مبارزات، در این دهه های اخیر مبارزاتی که بود بعضی مذهبی مثل نهضت آزادی و بعضی ها هم یک قدری گسترده تر مثل جبهه ملی و بعضی هم منهای مذهب و ضد مذهب مثل تودهایها ، هر کدام مدتی جلوهای داشتند ولی از نظر نفوذ مردمی دوام نیاوردند بعد از فوت مرحوم آقای بروجردی تدریجا مبارزات به وسیله مرجعیت که شروع شد حالت عمومیت پیدا کرد
اینکه می گویم بعد از آقای بروجردی ، چون مرحوم آقای بروجردی مقابل هیئت حاکمه مقاومت میکرد ولی بنای ایشان این نبود که این مقاومت ها و درگیری ها را به صحنه جامعه بکشاند مثلا در قضیه اصلاحات ارضی و برخی مسائل دیگر ایشان چنان با هیئت حاکمه مخالفت کرد که حتی یک مرتبه پیغام دادهبود که گذرنامه من را حاضر کنید می خواهم بروم نجف، شنیدیم که شاه هم برای ایشان گذرنامه فرستاده بود . وقتی شایع شد مردم هیئات عزاداری به پا کردند که در قم من در بعضی هیئاتش بودم و در صحن حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دسته های عزاداری سینه زنی ، زنجیر زنی به راه افتاده بود فراموش هم نمی کنم مرحوم حاج آقا رضای برقعی واعظ در همان صحنه منبر رفت در منزل مرحوم آقای بروجردی هم جمعیت دائما پر و خالی می شد و رفت و آمد بود ، ملت ناراحت بودند از اینکه ایشان می خواهد برود.
ایشان در ادامه گفت : شاه از این قضایا مطلع شد و عقب نشست و اعلام کرد که آقا منصرفیم این کاری که صحبت بوده ملغی شد .همانطور که می دانید در اول کتاب انقلاب سفید هم شاه نوشت من این کارها را قبلا می خواستم انجام بدهم، یک مقام غیر مسئولی در مملکت بود که مانع بود که می شود روحانیت و منظور هم مرجعیت است که مرجعیت هم منحصر بود به آقای بروجردی به هر حال وقتی کار هم انجام شد من در منزل آقای بروجردی بودم که جمعیت زیادی در بیرونی بود و از اندرونی و از پیش آقای بروجردی هیئتی از علما آمدند بیرون سخنگوی هیئت مرحوم آقا میرزا ابوالفضل زاهدی بود که فرزندشان الان در مسجد امام قم پیش نمازند، پدر ایشان در هیئتی که از اندرون بیت آقا آمدند بیرون ایشان سخنرانی می کرد و گفت که تشکر می کنیم از مردم و احساسات مردم ولی مطلبی نیست ما می خواستیم برای زیارت برویم نجف حالا شما نمی خواهید نمی رویم . اخلاق ایشان نبود که در گیری را بکشاند به صحن عمومی جامعه ولی بعد از فوت مرحوم آقای بروجردی شاه بنایش این بود که یک کاری کند از دست مرجعیت دیگر خلاص بشود . اولین کاری که کرد تلگراف تسلیت فوت مرحوم آقای بروجردی را به مرحوم آقای حکیم در نجف زد اتفاقا در نجف هم برای آقای حکیم یک کمی خوب شد که شاه ایران (بالاخره شاه ایران را شاه شیعه می گفتند به خلاف شاه عراق ) تلگراف زده است .برای آقای حکیم در عراق خوب شد اما در ایران خیلی بد شد ، گفتند پس معلوم می شود آقای حکیم دولتی هم هست خیلی برای ایشان بد شد ، این بود که مرجعیت هم چرخید به طرف مرحوم آقا سید عبد الهادی شیرازی . با اینکه ایشان اعمی بود ولی مرجعیت را ایشان برد البته بگذریم از اینکه بعد ها زواری که از ایران می رفتند خدمتشان ، گاهی ایشان خواهش می کرد و می گفت : وقتی به حرم می روید دعا کنید که اگر مرجعیت من به ضرر دینم است خداوند زودتر مرگ من را برساند که همینطور هم شد یکسال بیشتر دوام نیاورد و فوت کرد . شاه می خواست با این تلگراف و اینها مرجعیت بفرستد نجف در حقیقت قم دیگر کسی مزاحمت برای او را نداشته باشد
بخت آزمایی شاه با مطرح کردن مسئله انجمن های ایالتی و ولایتی
این مرجع تقلید گفت : کار دومی که شاه کرد این بود که به عنوان بخت آزمایی خود مسئله انجمن های ایالتی و ولایتی را مطرح کرد این یک مسئله ای بود که لزومی هم نداشت و پیدا بود که شاه می خواست زورآزمایی کند ، ببیند قم چه می کند اگر بخواهد کار های مهم تری انجام بدهد موفق می شود یا نه .
در قضیه انجمن های ایالتی و ولایتی برنامهشان این بود ( البته به ظاهر هم به نام دولت نه شخص شاه اما پیدا بود کار او بود) که در ایالتها و ولایتها و مراکز استان ها و شهرداری ها انجمنی تشکیل می شد که این انجمن ها کارها را در دست می گرفتند و این انجمن معروف شد به انجمن های ایالتی و ولایتی در این انجمنها
۱- اعضا لازم نبود مسلمان باشند
۲- لازم نبود مرد باشند
۳- لازم نبود زمانی که می خواستند مراسم تحلیف به جا بیاورند به قرآن قسم بخورند به هر کتابی که خودشان قبول دارند .خیلی تحریک احساسات کرد و همه ی روحانیون قیام کردند همه هم اعلامیه دادند در این بین اعلامیه های مرحوم امام خمینی خیلی ممتاز بود به طوری که همه ی اعلامیه های دیگر را تحت الشعاع قرارداد البته ایشان تلگراف کردند به شاه اول هم خیلی متین ظاهرا متن عبارت هم این بود حضور مبارک اعلی حضرت همایونی در ذیلش هم که امضا کردند الداعی یعنی دعا گو روح الله الموسوی الخمینی
ایشان تصریح کرد : می خواستند برای اینکه قران دارد فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً به موسی و هارون گفت پیش فرعون می روید متین و آرام صحبت کنید بلکه آدم بشود خلاصه لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى (۱) هدفشان این بود خیلی مودبانه شاه در مقابل جواب داد و نوشت : توفیق شما را در ارشاد عوام از خدا خواهانم یعنی این حرف های شما برای عوام خوب است به ما نگویید . بعد مرحوم امام پاسخ شاه را دادند که ما به همان جهت که گفتید داریم تذکر می دهیم معنایش این است که تو هم از همان عوامی که داریم می گوییم
معمولا آن موقع کسی با نخست وزیر مملکت این گونه حرف نمی زد
ایشان در ادامه افزود : شاه به علم گفت این قضیه مربوط به من نیست و راجع به دولت است و به اصطلاح به نخست وزیر رجوع کنید مرحوم امام تلگرافی زدند به نخست وزیر علم و در آن تعبیراتی داشت . یک تعبیرش این بود اگر نکته ی مبهمی دارید مشرف به آستانه ی قم شوید تا مطالب لازم تذکر داده شود
معمولا آن موقع ها کسی با نخست وزیر مملکت این گونه حرف نمی زد حالا اینجوری شده که مقامات هیچی یعنی سد ها شکسته شد به هر حال علم جواب های بی اعتنایی داده بود حتی گفته بود به یک همچین تعبیری که من با آخوند ها کاری ندارم ایشان هم در سخنرانی گفتند تو کار نداری ولی آخوند با تو کار دارد این شروع مبارزات شد.
من از مبارزه منصرف بشوم والله علم را از مملکت بیرون می کنم
ایشان در ادامه افزود : یک شب یادم هست که مرحوم امام و چند تا از دوستان بودند که گفتم : آقا این علم هی تاخیر می اندازد، قبول نمی کند هی می گوید هفته ی دیگه هفته ی دیگه ، گفتند نه این هفته دیگر حتما قبول می کند دو سه مرتبه بین من و ایشان این حرف رد و بدل شد که من گفتم آقا درد ما این است که شنیده ایم افرادی می خواهند شما را از مبارزات منصرف کنند این که گفتم ایشان خیلی داغ شد من از مبارزه منصرف بشوم؟ والله علم را از مملکت بیرون می کنم! به همین تندی و با این تعبیر گفتند وقتی از جلسه بیرون آمدیم یکی از رفقا_ آقای ربانی_ گفت : فلانی این آقا خودش آتش است چرا شما می خواهید داغ کنید؟ فاصله ای هم نشد ایشان لایحه انجمن ها را لغو کردند، شاه و دولت لغو کرد در لغوش هم یک دوره ای داشت که لغو کنیم یا نکنیم آخر سر اعلام کردند در روزنامه ها که این قانون انجمن های ایالتی هرگز قابل اجرا نخواهد بود که این مساوی با لغو بود چون اگر می گفتند اجرا نمی کنیم یعنی الان اجرا نمی کنیم ولی هست اما گفتن هرگز قابل اجرا نخواهد بود این مبارزات تمام شد آرامش بود بعد دیگر هر کاری که صجبت می شد مردم می گفتند ببینیم آقای خمینی چه می گوید یعنی ایشان دیگر با همان چند تا اعلامیه جا افتاد
تفاوت خط مشی امام خمینی با مرحوم آقای بروجردی
حضرت آیت الله گرامی در ادامه گفت : یکی از چیزهایی که مرحوم امام اصرار داشتند این بود که از همان اول می گفتند بیانیه هایمان را بدهیم مردم ببینند . باید مردم در جلوی مبارزات باشند این تفاوت خط مشی ایشان با مرحوم آقای بروجردی بود
مرحوم آقای بروجردی کار را خصوصی حل می کرد به سطح جامعه نمی کشاند در نتیجه مردم سیاسی بار نمی آمدند اما خط مشی حضرت امام این بود که از اول مردم را در جریان بگذارند و مردم سیاسی می شدند
خب هر دو روش درست بوده است البته مرحوم آقای بروجردی چون قدرت داشت و قدرت مرجعیت ایشان در زمانی ظهور پیدا کرد که شاه خیلی ضعیف بود (بعد از شهریور بیست و...) لذا می توانست تنهایی کارها را حل بکند اما بعد از فوت ایشان مرجع قدرتمندی نبود ناچار باید با ملت یکی می شدند تا این قدرت بشود و همینطور هم شد که بعد دیگر قدرت روحانیت و مرحوم امام ثابت بود.
چرا مرحوم آقای بروجردی با قدرتی که داشتند تشکیل نظام ندادند
ایشان در پاسخ به این سوال که آقای بروجردی قدرت داشتند پس چرا نظام اسلامی تشکیل ندادند گفت : آقای بروجردی در هر کاری که اقدام کرد موفق شد آقای بروجردی معتقد نبود که باید حکومت را گرفت و خودمان رئیس بشویم در یک جلسه ای فرموده بود که به آقا میز علی آقای شیرازی نوه ی مرحوم میرزای بزرگ( صاحب فتوای تنباکو) ایشان به دیدن مرحوم آقای بروجردی آمده بود که آقای بروجردی به ایشان گفته بود در خانه ها یتان بگردید مکاتبات میرزا را با ناصرالدین شاه پیدا کنید حتما هست بعد این گفته بود که وقتی در قضیه تنباکو ناصرالدین شاه عقب نشست نامه ای فرستاد خدمت میرزا با عناوین آن زمان ملازم العلام و حجت الاسلام (این لقب ها آن زمان خیلی مهم بود )
حالا که ما حرف شما را قبول کردیم و چقدرهم خسارت به انگلستان دادیم حالا بیایید و خودتان مملکت را اداره کنید ما هم تابع شما هستیم.
میرزا در جواب نوشته بود حضور مبارک اعلیحضرت همایونی بعد هم نوشته بود نه خیر کماکان شما شاهید و ما رعیت اما اگر کار خلافی پیش بیاید بدانید که ما هستیم بعد مرحوم آقای بروجردی فرموده بود که میرزا عقل کرد اگر حکومت را گرفته بود نمی توانست اداره کند این همه مامور صالح نداریم این همه دبیر صالح نداریم این همه کارمند اداره صالح نداریم بعد اینها خراب کاری می کنند فحشش را بالاها می خورند به ضرر تمام می شود
در خاطرات من هست بخوانید یک وقت که بعضی ها اصرار می کردند شاه را کنار بزنید ایشان فرموده بود می گویید شاه را کنار بزنم و ایران را به که بسپارم بعد به یک نفر اشاره کرده است وگفته است به این بسپارم این همان دکتر اقبال است به اضافه ی ریش و عمامه( به یک نفری اشاره کرده بودند )
مرحوم آقای بروجردی اصل ولایت فقیه را قبول داشتند مسئله اجرایش بود باید مهره های سالم داشته باشیم اگر مهره های سالم نداشته باشیم حضرت امیر در راس قدرت اما بعد از عثمان بود و خرابکاری های عثمان مهره ها فاسد خیلی دشواری داشت آنوقت روحانیت اگر حکومت را بگیرد و نتواند اداره کند آبروی دین هم رفته است الا ای حال این نظر ایشان بود.
پیشنهاد مشترک آمریکایی ها و چینی ها
ایشان در ادامه افزود : در این زورآزمایی شاه شکست خورد بعد فاصله ای نشد که یک طرح دیگری را پیشنهاد کرد شنیدم این پیشنهاد مشترک آمریکایی ها و چینیها بوده است هر دو طرف معتقد بودند به این کار که رفراندوم است
رفراندوم موادی داشت که به نظر جالب بود یعنی موادی داشت که طبع مردم می پسندیدند مثلا یکی اش این بود که اصلاحات ارضی خب خیلی از ارباب ها زمین هایی را که رعایا زحمت کشیده بودند را آنها گرفته بودند حالا اصلاحات ارضی یعنی به مالکین واقعی برگردد و تقسیم بشود دررعایا خب هر کسی می پسندد زورگویی ها کنار می رود حالا منهای ظواهر شرع که بالاخره این مالک است و تا ثابت نشود این غصب است و نمیشود ازش گرفت ولی بر حسب ظاهر خوشایند بود می خواهند آدم های مستضعف زمین دار شوند
یکی دیگر سپاه دانش بود شبیه این نهضت سواد آموزی حالا مثلا جوان ها سربازیشان را بروند در روستاها و مردم را باسواد کنند.
یک وقتی مرحوم امام فرمود ۱۵ خرداد من را کوبید یعنی خیلی اذیت شدم
خلاصه بعد دیگر شروع شد یک جمعیتی ازبازار مسجد آقای گاپایگانی حرکت کردند شعارشان هم این بود ما تابع قرآنیم رفراندوم نمی خواهیم بعد پلیس آمد و زد و خورد شد و قضایا مفصل است بعد هم کم کم محرم جلو آمد سخنرانی های جلسات بعد هم مسئله هجوم به فیضیه جلو آمد شهادت امام صادق دوم عید بعد از آن هم ۱۵ خرداد و گرفتن مرحوم امام که دیگر کشت و کشتار های مفصل ، در ۱۵ خرداد خیلی ها شهید شدند یک وقتی مرحوم امام فرمود ۱۵ خرداد من را کوبید یعنی خیلی اذیت شدم بابت آن قضایا. خوب ایشان از بعد عاطفی نسبت به این همه جوانانی که کشته شدند خیلی ناراحت می شد علیایحال تا یک چند سالی بعد از ۱۵ خرداد یک قدری مبارزات افت کرد سالها می گذشت و یک عده ی معدودی مبارزبودند حتی در روحانیت هم ماها به ده نفر نمی رسیدیم مثلا اعلامیه ها را خیلی ها امضا می کردند ولی گرفتاری های تند ، سخنرانی ها ، روابط با مبارزین ، اینها یک عده ی خاصی بودند که گرفتار تبعید و زندان و اینها می شدند.
زندگی بسیار ساده داشتند از بعضی هایشان خبر داشتیم که غذایشان نان و پنیر، نان و سیب زمینی بود
ایشان در ادامه افزود : این سکوت یک مدت و چند سال باعث شد که یک گروه های مسلحانهی غیر مذهبی جلوی مبارزان آمدند اسم آنها علم شد مثل حزب خلق( چریکهای فدائی خلق) که البته مستقل از توده ای ها بودند در کل کشور اعضا داشتند بعضی هایشان در مازندران بودند در بابل که به خصوص دوتایشان را می دانم که بعدا گرفتار شدند.
گروه مسلحانه غیر مذهبی آمدند که این هم خیلی برای مذهبی ها ناراحت کننده بود چون احساس کرده بودند که مبارزات عمومی که نیست راهپیمایی و شلوغی مثل ۱۵ خرداد کشت وکشتار می شد و این حرف ها پس کارهای زیرزمینی باید باشد زیر زمینی هم که چپی ها افتادند جلو و مذهبی ها عقب افتادند . این بود که گروهی به وجود آمد به نام مجاهدین خلق ایران که اولش هم گروه حنیف نژاد یک چند تا که همه ی ما خوشحال شدیم که الحمدلله مذهبی های مسلح هم پا به میدان گذاشتند و خیلی هم آنها کارهایی می کردند که برای مذهبی ها نشاط آور بود مثلا بعضی ها کار می کردند حقوقشان را به فقرا می دادند ، زندگی بسیار ساده داشتند از بعضی هایشان خبر داشتیم که غذایشان نان و پنیر نان و سیب زمینی بود حقوق خوب داشتند و رده های بالا ی تحصیلات را داشتند (دکتر و مهندس بودند ) پولهایشان را به فقرا می دادند حتی جوان های طلبه های حوزه را خیلی جذب می کرد.
آمد پیش من و گفت ما زندان به این با برکتی نرفتیم یک ماه و انقدر سر و صدا
ایشان در ادامه افزود : ما هم اینها را تائید کردیم سال ۵۱ به خاطر تائید اینها و اعتراض به حکم اعدام چند تا از اینها ما گرفتار شدیم پنج نفر بودیم که گرفتار شدیم من و آقای آذری قمی و آقای جنتی وآقای یزدی و آقای ربانی املشی که فوت کرده است ما پنج نفردر زندان گرفتار شدیم که مرحوم امام هم اعلامیه داد عراق هم در برابر نهضت روحانیت این را خواند این اعلامیه را که این پنج نفر گرفتار شدند به خاطر اعتراض به اعدام آنها
مرحوم امام هم در این جریان این بیانیه را صادر کردند و بیانیه را خواند البته زندان مختصری بود همه اش یک ماه ولی خیلی با برکت ولی یادم نمی رود تهران داشتم می رفتم طرف منزل ابو الزوجه امان سه راه امین حضور، آقای رفسنجانی من را دید از توی ماشین پیاده شد آمد پیش من و گفت ما زندان به این با برکتی نرفتیم یک ماه و آنقدر سر و صدا ولی طولی نکشید مبارزات خیلی شدید شد ساواک به هیچ کس رحم نمی کرد.
گاهی برخی افراد دوستند ولی با اعمال خودشان مردم را مایوس می کنند
حضرت آیت الله گرامی در ادامه تصریح کرد : در سال ۵۱ اصلا ما شکنجه نشدیم ولی سال ۵۲ که دوباره ما را گرفتند دیگرشکنجه ها طاقت فرسا بود حالا نه فقط من همه ی آقایانی که گرفتار می شدند مرحوم آقای منتظری شکنجه شد به طوری که پرده گوشش پاره شد جلوی ایشان پسرشان محمد را لخت کردند و روی بخاری داغ گذاشتند(و از این قبیل) خود من را در یک صحنه به صورت صلیب بستند. یک کسی سوزن می زد یک کسی آتش سیگار می گذاشت شلاق به ناخن ما می زدند و مرتب هم فحش می دادند. وقتی از صلیب باز کردند افتادم پایین و نمی توانستم روی پایم بایستم یکی دیگر اینکه به تمام بدن ما چیز های برقی وصل کرده بودند و شوک برقی می دادند و در همان حال شلاق می زدند و تا مدت ها پاهای ما تا زیر زانو چرک و خون بود همه نه فقط من اینکه می گویم برای این است که نسل های بعدی مطلع شوند که یک چنین چیز هایی بوده و منظور از نسل های بعدی نه فقط جوان هایی که نبودند بعضی کسانی هم بودند که حالا یک منصبی پیدا می کنند فراموش می کنند مسائل دیگر را، دنبال زندگی خودشان هستند باید اینها به فکر باشند چه دوستان چه دشمنان چه آنهایی که نبودند تا بخواهند طرفداری کنند یا نکنند( در حقیقت بی طرفند) بدانند که این آسان بدست نیامده گاهی برخی افراد دوستند ولی با اعمال خودشان مردم را مایوس می کنند با ندانم کاری های خودشان مسائل اقتصادی را از بین می برند تفکر مردم را لطمه می زنند کم کم معتقد می شوند که هیچی نشد و نتوانستند اداره کنند آنوقت لطمه اش را اصل مذهب می خورد
برای انقلاب درونمان و هجرت به سمت خدا چه کاری بکنیم
حضرت آیت الله گرامی در پاسخ به این سوال که برای انقلاب درونمان و هجرت به سمت خدا چه کاری بکنیم گفت :شک نیست که هجرت به سمت خدا که این جهاد اکبر است از آن مبارزات بیرونی مهم تر است همانطور که پیغمبر اکرم در آن حدیث فرمودند
راهش تمرین و ممارست می خواهد و مطالعه حالات بزرگان و ائمه. بدون مطالعه حالات بزرگان و امامان معصوم به جایی نمی رسیم. توسل دائم به آنها، زیارت عاشورای همه روز که معنایش تبری از دشمنان است خیلی موثر است. خیلی مفید است زیارت جامعه کبیره لااقل در هفته یکبار لااقل که بفهمیم ما اصلا رهبرانمان چه کسانی هستند و چه جوری باید رهبران بعدی باشند و یکی هم البته اصل تعبد نماز اول وقت آنهایی که حال دارند لااقل در هفته یکبار در هر شرایطی باشند نماز شب کامل اینها به انسان روح ارتباط می دهد ارتباط با عالم معنا و معنویت کم کم در نظر انسان اطاعت خدا جلوه می کند، معصیت قبیح در نظر انسان میآید وا گر هم یک وقت لغزشی پیش می آید زود توبه می کند و بر می گردد. اینها بدون تلقین و تمرین میسر نیست خواندن قرآن تفکردر قرآن نماز اول وقت نماز شب زیارت عاشورا زیارت جامعه کبیره بدون اینها شخص به جایی نمی رسد مثل اینکه آدم یک صفت بدی داشته باشد بدون تمرین بخواهد خوب شود با معجزه که نمی شود باید این کارها و فعالیت و برنامه ریزی انجام بشود البته دقت کنند اهمیت اینها چه بوده و در خود جملاتش هم کم کم فکر کنند. برئت الی الله و الیکم منهم و من اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم آدم فکر کند که چرا از اینها تبری می کند
۱- سوره طه آیه 44
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران