04 اسفند 1392
وفای به عهد امپراطور روسیه!
در زمان مظفرالدینشاه کم کم به دلیل تغییراتی که در اروپا ظاهر میشود سیاست روس و انگلیس در ایران به هم نزدیک میگردد و در همان حالی که آثار انقلاب مشروطیت در ایران ظاهر میشود، انگلیس علیالظاهر به حمایت از انقلاب مشروطیت و روسیه در مقابل آن قرار میگیرد. در چنین شرایطی بین لرد کرزن وزیر خارجه انگلیس و کنت لامزدروف وزیر خارجه روس مذاکراتی با هدف نزدیکی مواضع دو کشور و تقسیم ایران میان حوزه نفوذ دو کشور پیش میآید. سالها قبل از اینکه رسماً قرارداد 1907 امضاء شود روند سیاست انگلیس به توافق رسیدن با روسیه بود. در 1322 هجری قمری (1904م) بنابر آنچه ارفعالدوله دانش سفیر ایران در اسلامبول در خاطراتش نوشته از جانب مظفرالدین شاه مأموریت خاص داشته تا با امپراطور روس ملاقات کرده از وی بخواهد با سیاست انگلیسیها در تقسیم ایران همکاری نکند و لندن را از تعقیب این فکر باز دارد. بهتر است این مأموریت و نتایج حاصل از آن را در خاطرات ارفعالدوله بخوانیم:
در 1322 هجری قمری در عین بحبوحة «وبا» که در تهران و گیلان و تبریز هر کدام روزی قریب دویست نفر را به خاک هلاک میانداخت در اوایل برج اسد (اوائل مرداد 1283) مرحوم شاهزاده عینالدوله صدراعظم وقت تلگرافاً به امر مظفرالدین شاه معجلاً مرا به تهران احضار کرد... تلگرافاً یک ماه اجازه خواسته حرکتم را به تأخیر بیندازم قبول نشد و خود شاه مستقیماً تلگراف نمود که فوراً حرکت نمایم. راه افتادم آقای حاج مهدی قلیخان (ساعدالسلطنه) و آقای میرزافتحاللهخان مشیر حضور (پاک روان) در همراهی با من موافقت نمودند. هر چه به آنها اصرار نمودم که با بودن وبا خودشان را در خطر نیندازند، به جایی نرسید. در ورود تهران... صدراعظم مشغول تهیه جشن تولد شاه بود... فردای آن روز شاه با مقربین حضور و امناء و شاهزادگان به ناهار دعوت داشتند پیش از ناهار پیشخدمت مخصوص آمده گفت شاه شما را احضار نمودهاند. داخل چادر شده سالارالدوله پسر شاه، عینالدوله صدراعظم، اتابک اعظم، جلالالدوله پسر ظلالسلطان و چند نفر از خانواده سلطنت ایستاده بودند. تعظیم کرده در همان مدخل چادر ایستادم. شاه فرمود قدری پیش بیا. با دستش حمایل امیرتومانی را مرحمت و به موثقالدوله صندوقدار امر داد نشان برلیان و یخة مروارید به من دادند. دو روز دیگر شاه مرا تنها به صاحبقرانیه احضار نمود. وقتی که داخل باغ قصر شدم گفتند شاه در حوضخانه تشریف دارند مرا به آنجا راهنمایی کردند. شاه روی صندلی نشسته جلوش قالیچه انداخته بودند. فیالفور امر به قرق دادند. گفت بیا بنشین روی زانو جلو شاه. نشستم. فرمود ارفعالدوله شما را در این گرما و در عین شدت وبا برای یک امر بسیار مهمی خواستهام و نمیخواهم غیر از تو احدی از این فقره مطلع شود. عرض کردم خاطر همایونی آسوده باشد هر چه بفرمایید اطاعت میشود.
گفت از لندن به من خبر رسیده که از چندی پیش به این طرف لرد کرزن وزیر خارجه انگلیس که با کنت لامزدروف وزیر خارجه روس سابقه آشنایی دارد از مسالمتجویی او استفاده کرده مشغول تنظیم نقشه تقسیم ایران به دو منطقة نفوذ هستند حضرات میخواهند منطقه جنوب تحت نفوذ انگلیس و منطقه شمال تحت نفوذ روس درآید. در واقع میخواهند ایران را در میان خودشان تقسیم نمایند. قدری فکر کن اگر این خیال را به موقع عمل گذارند در داخله چه اهمیتی به دولت و در خارجه چه اعتباری به نمایندگان سیاسی دولت مینمایند؟ از شما میپرسم هر کدام اسمتان را سفیرکبیر، وزیرمختار، شارژدافر، کنسول، ژنرال گذاشته وقتی که ایران در تحت نفوذ دیگری رفت یعنی در کارهای خود اختیار از دستش بیرون شد چه احتیاج به شماها خواهد ماند؟ سفیرکبیر کجا خواهید بود؟ باید چاره اندیشید که کار به اینجا نکشد. چون در مسافرت به فرنگ دیدیم که امپراطور و امپراطوریس (همسر امپراطور) چقدر توجه و مرحمت مخصوص به شما داشتند.
قبل از احضار شما وزیرمختار روس را خواستم به او گفتم میخواهم ارفعالدوله را برای تبریک تولد ولیعهد که امپراطور خیلی قدر به این یگانه پسرش میگذارد به سمت سفیرکبیر فوقالعاده به پطرزبورگ بفرستم و خواستم در این باب موافقت کنند، امپراطور جواب داده بود بهترین پذیرائی درباره شما مبذول خواهد شد و بعد از این جواب مجدداً به وزیرمختار گفتم تلگرافاً از طرف من از امپراطور خواهش کند که بعد از پذیرایی رسمی شما را به اطاق تحریر خواسته و به عرایض شما گوش بدهد. در آن ساعت آنچه از دهان شما که نماینده من هستید میشنود مثل این حساب فرماید که از زبان خود من است و جواب که خواهند داد مثل این انگارند که به شخص من میگویند از امپراطور جواب مساعد رسید. اطمینان دادند که همین طور خواهد شد. بعد از حاضر کردن زمینه به عینالدوله امر دادم شما را به آن عجله احضار نماید امروز شما را تنها خواسته آنچه را که باید به امپراطور بگویید حال به شما میگویم خاطرنشان کرده بدون یک کلمه تغییر به ایشان بگویی و جواب را بدون کم و زیاد به من مینویسی پاکت کاغذ را با لاک از سه جا مهر کرده روی آن بنویس «از لحاظ شخص شاه خواهد گذشت» کاغذ را در پاکت دیگر نزد عینالدوله بفرست به او امر میدهم آن را مستقیماً به نظر شخص من برساند.
عرض کردم اجازه فرمایید فرمایشات همایونی را یادداشت کنم. فرمودند یادداشت ممکن است دست دیگری بیفتد درست گوش بده آن را به ذهن بسپار کم و زیاد نگویی. اولاً چنانچه در اینجا به سفرا و سایرین گفتهایم باید به همه جا و به همه کس بگویی که مأموریت تو فقط برای تبریک ولیعهد روس است. ثانیاً از طرف من به امپراطور بگو که از جنگ آخری که در میان دولتین عهدنامه مودت و دوستی منعقد گردید یک قرن تمام میگذرد و خوشبختانه در این مدت صد سال در میان اجداد و اسلاف ما تا امروز غیر از دوستی صادقانه و محبت صمیمانه چیز دیگری نبوده و هیچ اتفاقی نیفتاده که این دوستی را مکدر و غبارآلود بکند. در مسافرت اولم به فرنگ که قبل از ملاقات با سایر سلاطین عظیمالشأن اروپا اول به زیارت آن اعلیحضرت مشرف شدم وقتی که در بدو در اطاق مخصوص عمارت سلطنتی معروف زمستانی صحبت میکردیم مرا تأمین دادید که دوستی ذاتالبین تا آخر عهد امتداد خواهد یافت و در هر موقع از هیچگونه همراهی و مساعدت درباره من کوتاهی نخواهد شد. اکنون به خلاف آن همه وعدهها و مواثیق اتحاد و یگانگی بعضی خبرهای حیرتآور به گوش من میرسد میگویند لرد کرزن با کنت لامزدوف برای تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ در مذاکره هستند اگر چه بعد از آن ملاقات در پطرزبورگ و فرمایشات ملوکانه ابداً نمیتوانم این اراجیف را باور کنم ولی چون این خبر در تهران و سایر ولایات و مخصوصاً درعتبات عالیات منتشر شده و موجب نگرانی و پریشانی حواس عامه و مخصوصاً علماء اعلام گردیده لهذا میخواهم صحت و سقم این شایعات را از دهان شخص امپراطور بشنوم تا تکلیفم را روبروی ملت و کشور ایران بدانم.
بعد شاه گفت آنچه را گفتم تکرار کن انگار که با امپراطور حرف میزنی. دو دفعه تکرار کردم. پسندیده، فرمودند که همین امروز به عینالدوله تأکید میکنم نامههای امپراطور و امپراطوریس را با هدایا که باید تقدیم نمایی حاضر کند که دیگر معطل نشده به زودی به پطرزبورگ بروید مأموریت را انجام داده به اسلامبول برگردی و مشغول کارهای سفارت شوی. پا شدم مرخصی گرفته بیرون آمد. هدایا برای امپراطوریس (گردنبند مروارید درشت به اصطلاح شعرای ما تماماً مروارید غلطان) هدایایی برای امپراطور (یک طاقه قالی شش زرعی بسیار اعلا کار خراسان از روی نقشه قالیهای صفوی) برای ولیعهد (تمثال همایونی از درجه اول مکلل به برلیان ساخت پاریس). اجزاء رسمی سفارت کبری که به همراه خودم بردم اخوی خودم مرحوم میرزاعلیاکبرخان (معظمالسلطنه) مستشار آقای حاج مهدیقلیخان (ساعدالسلطنه) نایب، آقای میرزافتحالله خان مشیرحضور (پاک روان) آجودان مخصوص سفیرکبیر.
ارفعالدوله ترتیب حرکت و ورود به خاک روسیه و استقبال مخصوص سفارت ایران و مقامات روسیه را مینویسد و بعد میافزاید: روز دوم ورود به وزارت خارجه رفتم و سوادنامهها را دادم و از کنت لامزدروف رسماً دیدن کردم. همان روز وزیر خارجه برای بازدیدم به هتل آمدند. روز سوم ورود میبایست با لباس تمام رسمی با اجزاء و هدایا از پطرزبورگ برویم تزارسکی سیلو و در عمارت معروف به قصر امپراطوریس کاترین شرفیاب حضور اعلیحضرتین بشوم. در ساعت معین در واگن مخصوص با میهماندارها و اجزاء راه افتادیم، در ایستگاه راهآهن تزارسکی سیلو مسیوکنیار رئیس تشریفات سلطنتی با معاون خود و یک دسته قزاقهای مخصوص گارد امپراطوری حاضر بودند. از آنجا تا عمارت سلطنتی خیلی راه بود برای من کالسکه مخصوص امپراطوری شش اسبه حاضر نموده بودند و برای اجزاء و میهماندارها از کالسکه خانه درباری کالسکههای مخصوصی آورده بودند. رئیس تشریفات با من و میهماندارها با اجزاء راه افتادیم چون در روزنامه وقت پذیرایی سفیرکبیر ایران را نوشته بودند در بین راه تماشاچی زیاد جمع شده بود. در ورود قصر آنجا نیز یک دسته سرباز گارد امپراتوری برای احترام صف کشیده بودند. در ورود تالار از طرف «بارون فرید برشک» وزیر دربار و «پرنس گالتین» رئیسه دربار و ندیمههای امپراطوریس پذیرفته شدیم و خیرمقدم گفتند. وزیرمختار ایران با لباس تمام رسمی دعوت شده بودند. بعد از قدری استراحت همه را به تالار بزرگ کاترین که از سطح تالار تا طاقچهها از کهربای تراشیده و الوان پوشیده بود و در دنیا مانند ندارد رفتم. اعلیحضرت امپراطور با لباس رسمی حمایل نشان و حمایل اقدس ایران مرا تنها ایستاده پذیرفتند. تعظیم کرده نطقی در زبان روسی راجع به سلام و احوالپرسی از ایشان و مناسبات گذشته و حالیه ایران با روسیه و مخصوصاً تبریک تولد ولیعهد روس و تمنیات شاه راجع به سلامتی امپراطور و امپراطوریس و تازه مولود به عرض رسانیدم. بعد نامه را با تمثال تقدیم نموده شخصاً از دستم گرفتند و روی میز خود گذاشتند. در جواب اعلیحضرت نیز به زبان روسی اظهار کمال امتنان در مقابل این لطف پادشاه ایران که برای تبریک ولیعهدی اینگونه سفارت کبرای فوقالعاده با هدایای شایان، گسیل دربار روسیه فرمودهاند بیان فرمودند. سپس اظهار خوشوقتی از این انتخاب که باعث تجدید ملاقات شده نمودند و مخصوصاً خاطرنشان کردند که نطق بنده در کنفرانس صلح لاهه هیچوقت از خاطرشان نرفته و همیشه در نظر دارند. سپس دست مرا فشرده مرخصم فرمودند. نزد همراهانم آمدم بعد از لحظهای رئیس تشریفات مرا تنها به حضور اعلیحضرت امپراطوریس برد.
اعلیحضرت تنها با لباس رسمی و حمایل نشان آفتاب برلیان ایران ایستاده بودند چون امپراطوریس زبان روسی را نمیتوانستند روان صحبت نمایند به اشاره وزیر دربار نطقم را راجع به تبریکات شاه و اعطاء یادگاری به مناسبت تولد ولیعهد روسیه به زبان فرانسه ایراد نمودم. جوابهای خیلی مرحمتآمیز شنیدم. مأمورم فرمودند که تشکر ایشان را به این عاطفت شاهانه و ارسال سفارت مخصوص به عرض برسانم. امپراطوریس همچنین اظهار خوشوقتی از تجدید ملاقات نمودند. نامه را با گردنبند تقدیم کردم ایشان نیز از دست بنده گرفته و آن را گذاشت روی میز که قبلاً پهلویش حاضر کرده بودند و چندین بار دست بنده را فشار داده مرخصم فرمودند. آمدم بیرون بعد از چند دقیقه اعلیحضرتین به اتفاق به تالار کهربا تشریف آوردند. امپراطور طرف وزیرمختار ایران رفته به ایشان و اجزاء سفارت کمال ملاطفت نمودند و مشغول صحبت شد. امپراطوریس با رئیسه ندیمههایش صحبت میکرد. امپراطور یک دفعه طرف ما آمده به بنده فرمودند آقایان را معرفی کن، یکی یکی را با نام و نشان و درجات خدماتشان معرفی نمودم. به همه اظهار لطف فرمودند و از آنجا در معیت بنده رفتیم به تماشای قالی خراسان هدیه شاه. امپراطوریس هم با رئیس ندیمههایش آمدند از قالی خیلی خوششان آمده و مدتی از صنعت ایران تعریف نمودند. بعد بعضی هدایا که شخصاً برای امپراطور و امپراطوریس آورده بودم از جمله دو قالیچه بسیار اعلای کرمان که پهلوی قالی خراسان انداخته بودند، تقدیم نمودم. هدایای دیگری را روی میز گذاشته بودند. یکی یکی باز کرده به ایشان نشان دادم. هدایا عبارت بود از قلابدوزیهای بسیار اعلای کار اصفهان و رشت، رومیزی و روبالشی و یک دوجین دستمال کار زنان اصفهان که نخها را درمیآورند و با سوزن انواع شکل آنجا میدوزند این صنعت در اروپا هیچ وجود ندارد. امپراطوریس به قدری از دستمال خوشش آمد که گفت اینها را تقسیم خواهم کرد و یکی را همانجا داد به رئیس ندیمههایش و گفت این را نباید مثل دستمال استعمال کنی باید در قاب زیر شیشه بگذاری. هدیه دیگرم...
وزیر دربار از طرف امپراطور همه را به ناهار دعوت کرد. پیش از رفتن به سفرهخانه مسیو کینار آمده گفت اعلیحضرت شما را به اطاق مخصوص تحریر خود دعوت میکند. داخل اطاق شده دیدم امپراطور جلوی میز ایستاده و همانجا دو صندلی نزدیک به هم گذاشتهاند. امپراطور نشست و به بنده نیز تکلیف نمود روبرو (خیلی نزدیک) نشستم. در آن وقت چشمهایش را دوخت به چشمهای من و با کمال جدیت فرمود حاضرم برای شنیدن مطالب شاه از دهان شما. من هم با کمال جدیت فرمایشات شاه را بدون ذره تغییر به عرض رساندم. بعد از استماع آن چند ثانیه به فکر فرو رفت یک دفعه بلند شد، من هم پاشدم، گفت همین امروز به هر وسیله که به شما دستورالعمل دادهاند به عرض شاه برسان که از این پیغامات بیاندازه متأثر شدم قول امپراطوری میدهم تا زنده هستیم نگذاریم به تمامیت و استقلال ایران کسی دست بزند. بعد تکرار کرد بنویس قول امپراطوری میدهم تا زنده هستیم مطمئن باشند. بعد، از روی میز قوطی قشنگی برداشت و گفت نشان الکساندرنیوسکی شکل برلیان که علامت اولین نشان دولت من است و علامت کمال رضامندی خاطرم از این مأموریت و از مأموریتهای سابقتان است به شما میدهم و تبریک میگویم امتنانم را از این سفارت فوقالعاده؛ مستقیماً به شاه خواهم نوشت. بعد از این فرمایشات مرخصم فرموده نشان را برداشته بیرون آمدم. مدعوین با افراد سفیر فوقالعاده با دو میهماندار و وزیرمختار ایران با اجزاء سفارتش که همگی ده نفر رئیسه و ندیمهها و خانمهای درباری ده نفر وزیر دربار و رئیس تشریفات با آجودانهای امپراطور و اعاظم دربار هم ده نفر بود.
ارفعالدوله جریان پایان مأموریت را شرح میدهد و در باب تهیه جواب به شاه مینویسد: «در هتل لباس رسمی را کنده رفتم روی میز تحریر و خواستم فرمایشات هر دو پادشاه را بدون دقیقهای درنگ به مقام اجرا گذارم و گفتههای امپراطور را بدون یک کلمه تغییر به قلم آوردم ولی برای توضیح مطلب و رفع اشتباه دو ورق دیگر نوشتم که امپراطور تعهدات خودش را تعلیق به شرط حیات طرفین کرده و نگفته تا خودش زنده هست نخواهد گذاشت، از قضا این پیشبینی من که توجه اعلیحضرت را به سوی آن جلب کرده بودم متأسفانه گفته مرا آشکار کرد تا مظفرالدین شاه زنده بود دیگر از تقسیم ایران خبری نبود، به محض اینکه شاه مرحوم شد و ولیعهد او زمام امور را به دست گرفت انقلاب عظیم در ایران روی داد. مجلس شورای ملی ایران به توپ بسته شده در مرکز آذربایجان، گیلان، اصفهان، ملتیان و دولتیان سخت به جنگ افتادند. دولتین روس و انگلیس از این هرج و مرج استفاده کرده مملکت را به دو منطقه نفوذ تقسیم کردند.»
تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، سیدجلالالدین مدنی ج 2، صص 64-60