09 تیر 1393

اسرار یک ترور


اسرار یک ترور

محمدرضا پهلوی که در شهریور 1320 ه‍ ش، در محیطی توأم با نفرت عمومی نسبت به پدرش سلطنت را ‏شروع کرده بود تنها آرزوی بزرگ او حفظ سلطنت بود و برای آن به هر قدرت خارجی که مفید تشخیص ‏می‌داد گردن می‌گذاشت. از هر حزب و شخصیتی که مستقل می‌اندیشید می‌هراسید. بنابراین دربار محل ‏تمرکز عوامل خارجی و یا چاپلوسان بی‌لیاقت بود. به تصور او نظام شاهنشاهی مایه عظمت ایران و او ‏حافظ این نظام است. در سالهای 1324-1320 ه‍ ش دخالتی در امور نداشت و دولت‌ها از قول او سخن ‏می‌گفتند و از این تاریخ کم کم دربار خود، مرکز قدرت شد. شاه قوم را برای رفع مشکلات تحمل کرد اما ‏با سقوط او، «ایدن» وزیر خارجه انگلیس برای تحکیم سیاست انگلستان به تهران آمد و با رجال و ‏فراماسونرهای وابسته مذاکراتی داشت. او شاه را به لندن دعوت کرد و در این دعوت و مذاکرات اصلی، ‏شرکت نفت انگلیس نقش مهم را به عهده داشت. گرچه این مسافرت خصوصی نامیده شده بود ولی آثار ‏بسیاری به همراه داشت. انگلیسها مایل بودند که قرارداد نفت 1933م که مورد اعتراض قرار گرفته با ‏تجدیدنظر در بعضی مواد تثبیت شود و بانک شاهی پس از انقضای مدت امتیاز به کار خود ادامه دهد. ‏نفوذ و امتیازات آمریکا کاهش یابد، سیاست مبارزه با نفوذ شوروی تحکیم، و آزادیها محدود گردد. سپهبد ‏رزم‌آرا در مقام ریاست ستاد ارتش در زد و بندهای سیاسی وارد می‌گردد و در همین ارتباط به اقداماتی ‏دست می‌زند که قتل «محمد مسعود» مدیر روزنامه «مرد امروز» از آن جمله است.‏

این قتل در 23 بهمن 1326 ه‍ ش، واقع شد و چون محمد مسعود دست به افشاگری علیه بعضی افراد ‏هیأت حاکمه زده بود با اهمیت تلقی شد و به طور مرموز بدون کشف واقع باقی ماند. در فروردین 1328 ‏ه‍ ش. دکتر بقایی نماینده مجلس طی یک سخنرانی به ملاقات خود با محمد مسعود قبل از قتل او ‏پرداخت. وی گفت محمد مسعود از انتشار سندی در شماره بعدی روزنامه‌اش سخن گفته که مثل بمب ‏اتم انفجار ایجاد می‌کند و آن نامه‌ای به خط رزم آرا خطاب به سروان روزبه بوده است. روزنامه جمهوری ‏اسلامی در شماره 283 مورخ اول خرداد 1359 ه‍ ش ضمن بحث با عنوان «حزب‌الله و حزب‌الشیطان» از ‏نوشته دکتر کشاورز چنین نقل می‌کند:‏

محمد مسعود مدیر روزنامه «مرد امروز» شب 22 بهمن 1326 ه‍ ش در حالی که حزب (یعنی حزب توده) ‏علنی و آزاد بود و تازه از فشار شدیدی که بعد از شکست فرقه دمکرات آذربایجان به آن وارد می‌شد به ‏تدریج خلاصی می‌یافت به قتل رسید، در موقع قتل در آن شب پنج نفر از رفقا... حاضر بودند قاتل مسعود ‏فقط عباسی بود و دیگران برای اینکه در صورت لزوم کمک کنند حضور داشتند. در رابطه با این ترور چند ‏نفر دستگیر شدند که سپس از سوی شهربانی و رزم‌آرا که رئیس ستاد ارتش بود آزاد گردیدند (به صورت ‏مذاکرات مجلس در جلسه 30 فروردین 1328 ه‍ ش مراجعه شود.)‏

محمد مسعود یکی از روزنامه‌نگاران پرجنجالی است که بعد از شهریور 1320 ه‍ ش «مرد امروز» را ‏می‌نوشت. وی جوان فقیری از قم بود که بنا بر نوشته‌های خودش (بهار عمر) دوران کودکی را در رنج و ‏غم و اندوه بسیار بسر برده در محیطی متراکم از صدمات روحی و پر از حادثه زندگی داشته و به همین ‏مناسبت روحیه‌ای گستاخ پیدا کرده بود. او با این سابقه در تهران به کارهای مختلفی از جمله صحافی و ‏چاپ پرداخت و از این راه با روزنامه‌نویسی آشنا گردید. به دلیل استعداد، مورد توجه قرار گرفت و برای ‏دیدن دوره روزنامه‌نگاری به خارج اعزام شد. بعد از شهریور 1320 ه‍ ش تلاش برای گرفتن امتیاز روزنامه ‏نمود و «مرد امروز» را تا بهمن سال 1326 ه‍ ش، با مقالات تند علیه هیأت حاکمه می‌نوشت. در پی هر ‏شماره جمعی را بر دشمنان خود می‌افزود. سعی داشت تا چهره اشخاصی چون قوام‌السلطنه را افشا نماید ‏در جهت رسوا ساختن افراد قدرتمند کار می‌کرد. از یک طرف کارگردانان حزب توده با وی مخالف بودند ‏و از طرف دیگر دستگاه دولت و دربار از نویسندگی او عدم رضایت داشتند و بالاخره توطئه قتل او از ‏جانب گروه ترور حزب توده به این دلیل به موقع اجرا درآمد که شناسایی قاتلین به علت دشمنان ‏همه‌جانبه ممکن نخواهد بود و بیشتر دربار در مظان اتهام قرار خواهد گرفت.‏

اخیراً «نصرالله شیفته» سردبیر «مرد امروز» مجموعه‌ای با عنوان زندگینامه و مبارزات سیاسی محمد مسعود ‏منتشر ساخته که کاری قابل توجه در مورد همکاری مقتول انجام داده است. این نوشته در هفده فصل ‏تنظیم شده است. در این نوشته می‌بینیم که در طول مدت شش سال انتشار «مرد امروز» این روزنامه بیش ‏از پنجاه بار توقیف شده که بیست و هفت بار توقیف طولانی بوده. اولین توقیف به دلیل نوشتن مقاله‌ای ‏علیه بانک ملی در افزایش نشر اسکناس بود که «ابوالحسن ابتهاج» را عصبانی کرد و دستور توقیف آن ‏صادر شد. آخرین توقیف شماره‌ای است که قوام‌السلطنه از طرف محمد مسعود محکوم به اعدام شناخته ‏شده بود (اینجانب به موجب این سند برای خدمت به مملکت و جامعه تعهد می‌نمایم مبلغ یک میلیون ‏ریال به خود یا ورثه کسی می‌پردازم که قوام‌السلطنه را در زمان زمامداری یعنی قبل از سقوط کابینه او ‏معدوم نماید- محمد مسعود. صحت امضاء رسماً به تصدیق دفترخانه اسناد رسمی هم رسیده است) محمد ‏مسعود در روزنامه‌نویسی اصطلاحات خاصی داشت که همیشه دستگاه حاکمه را به عکس‌العمل ‏وامی‌داشت. وی می‌نوشت:‏

دولت ایران همیه دشمن ملت ایران بوده است – ملت ایران حاضر است سالی چهار میلیارد بپردازد به ‏شرط این که دولت وجود نداشته باشد. گلوله برای ما از نان شب واجب‌تر است. تا حکومت فاسد هست ‏ملت نمی‌تواند قدمی به طرف اصلاحات بردارد. هیچ ثروتی در ایران نیست که دزدی نباشد و هیچ دزدی ‏نیست که با کمک هیأت حاکمه به عمل نیامده باشد – لازمه قدرت ظلم و جنایت است ما طرفدار انقلابیم ‏نه کمونیزم. ما مدافع آزادی هستیم نه سرمایه‌داری. تمام ثروتمندان ایران دزدند مگر خلاف آن ثابت شده ‏باشد.‏ محمد مسعود زمانی که حزب توده اصرار می‌ورزید بر اینکه نفت شمال به شورویها داده شود یکی از ‏کسانی بود که با تمام صراحت به مخالفت برخاست و روزنامه‌های حزب توده او را آنارشیست و مرتجع ‏نامیدند و نوشتند که او رُل ماقبل کودتایی سیدضیاء را بازی می‌کند – وی پاسخ می‌داد اگر استقلال آن ‏است که حزب توده می‌خواهد، ما مخالف استقلال ایرانیم! و پیوسته روس و انگلیس را مراکزی ‏می‌شناخت که علیه ایران اقدام می‌کنند و می‌نوشت شمالیها و جنوبیها لگدپراکنی می‌کنند – هوچی‌گری ‏قرن بیستم، معرفی احزابی که به نام کارگر و رنجبر فریاد انقلاب سر می‌دهند. حکومت شوروی خدمتگزار ‏رژیم سرمایه‌داری. شوروی مانع انقلاب ایران است...‏

محمد مسعود مدعی بود و می‌گفت: «من نه «انگلوفیل» هستم، نه «روسوفیل» من یک ایرانی هستم. من ‏ملت را انتخاب کرده‌ام.» نویسنده زندگینامه محمد مسعود می‌نویسد: «مسعود از لحاظ زندگی خصوصی ‏مردی بسیار آرام، میانه‌رو، صرفه‌جو، ملایم، بی‌آزار، مؤدب، مهربان و درویش‌مسلک و بسیار سریع‌الانتقال ‏بود... حتی در مذاکرات و صحبت‌های خصوصی با نخست‌وزیران، وزیران و... از بکار بردن القاب... ‏خودداری می‌کرد همواره آنها را با کلمه شما خطاب می‌کرد... در یک جمله می‌توان خلاصه کرد که: محمد ‏مسعود را می‌توان خشم و فریاد طبقة محروم جامعه آن روز ما دانست که از قلم و زبان وی چون سیلی ‏خروشان جاری می‌شد... یکی از خصوصیات فطری مسعود سوءظن مفرطی بود که وی به همه چیز که در ‏اطرافش می‌گذشت داشت... طی شش سال روزنامه‌نگاری بیش از سه سال آن یا مخفی می‌زیست یا فراری ‏بود... همین که احساس می‌کرد در خطر توقیف است با شهامت و سرعت بی‌نظیری از خانه می‌گریخت و ‏مأموران حکومت نظامی در خانه‌ای خالی از مسعود روبرو می‌شدند... یکی از شانس‌های استثنایی مسعود ‏آن بود که به لحاظ شهامت خاصی که در افشای دزدی‌ها و فساد مقامات بالا داشت از سوی وطن‌پرستان و ‏خوانندگان علاقه‌مند، اسرار و اسناد و مدارک فراوانی از دزدیها و فساد سازمان‌ها و ادارات در اختیارش ‏قرار می‌گرفت...‏

قتل محمد مسعود در بهمن 1326 ه‍ ش به دنبال یک سلسله بند و بست‌های سیاسی چپ و راست بود. ‏پس از آن که پلیس و مقامات قضایی به مدارک و برگه‌هایی دست یافته بودند که عاملان اصلی را به دام ‏می‌انداخت... با فشار و ارعاب محیطی به وجود آوردند تا مقامات مسئول از جمله رئیس شهربانی، رئیس ‏آگاهی، بازپرس پرونده، دادستان تهران یکی پس از دیگری از مقام خود استعفا کردند و پرونده چندین ‏هزار برگی ترور محمد مسعود به مدت ده سال در دادگستری باقی ماند و متهمینی که به شرکت در ماجرا ‏اعترافاتی کرده بودند به تدریج آزاد شدند. در سال 1335 ه‍ ش ... همین که مهره اصلی ترور (خسرو ‏روزبه) به دام افتاد پس از بازجویی‌ها برای نخستین بار پرده از روی پرونده قتلی برداشته شد که تا آن روز ‏بدون (قاتل) مانده بود. وی به سرپرستی تیم ترور محمد مسعود اعتراف کرد اعضای تیم ترور عباسی، ‏روزبه، حسام لنکرانی بودند...‏

اعترافات روزبه در مورد ترور محمد مسعود چنین بود: ... ما فکر می‌کردیم برای گم کردن راه و برای این ‏که دستگاه پلیس نتواند سمت لازم را برای پیدا کردن گروه بیابد باید اول از کسی شروع کنیم که دارای ‏دستجات مخالف زیادی باشد. محمد مسعود از این جهت ایده‌آل بود زیرا با انتشار روزنامه «مرد امروز» ‏تقریباً همه کس را با خود دشمن کرده بود. از یک طرف با دسته مسعودی‌ها و روزنامه اطلاعات سخت ‏درآویخته بود و از طرف دیگر با قوام‌السلطنه و گروه طرفدار او مخالف بود و جنگها و جدال‌های زیادی با ‏هم داشتند در عین حال با امثال حاج علی نقی کاشانی و سایر ثروتمندان طرف می‌شد، از یک طرف نیز ‏روزنامه‌اش خواننده زیاد داشت و مقالاتی که علیه نهضت جهانی طبقه کارگر منتشر می‌ساخت می‌توانست ‏تأثیر منفی داشته باشد. اینها دلایلی بود که ما اقامه کردیم و گفتیم اگر او هدف قرار بگیرد به علت دشمنان ‏کثیری که دارد توجه مأمورین پلیس به همه دسته‌ها خواهد رفت و اصلاً از راه پرت خواهد شد... پس از ‏ترور محمد مسعود نتیجه‌ای که ما گرفتیم نتیجه مثبت بود؛ یعنی روزنامه‌های مختلف که در تهران انتشار ‏می‌یافت همان‌طور که ما پیش‌بینی کرده بودیم این قتل را به گروه سیاسی مخالف خود نسبت دادند و به ‏قدری قضیه به هم گره خورده بود که هیچ‌کس نمی‌توانست به فکر گروه ما باشد و ما در این عمل در ‏حقیقت موفق شده بودیم».‏

سی و شش سال بعد از وقوع قتل در هفته اول مهر 1362ه‍ ش، سران حزب توده پس از دستگیری در ‏میزگرد تلویزیونی طی یک سلسله اعترافات از عملیات جاسوسی و خیانت نسبت به مملکت و ملت ایران ‏پرده برداشتند. قسمتی از آن مربوط می‌شد به کمیته ترور حزب و قتل محمدمسعود و تلاشی که برای ‏جلوگیری از اعترافات خسرو روزبه در این مورد داشته‌اند «نورالدین کیانوری» دبیرکل حزب در مورد این ‏ترور چنین گفت: واقعیت این است که ما در این دوران کوشش می‌کردیم این ضعف‌ها را با کمک تبلیغات ‏خودمان به اشکال مختلفه برطرف کنیم، مثلاً کوشش می‌کردیم که قهرمان درست بکنیم و روزبه را که از ‏حزب تنها دفاع کرده بود او را به عنوان یک قهرمان بدون خدشه معرفی کنیم. در اینجا هم ما با مردم ایران ‏حتی با حزب و کادرهای رهبری حزب صادق نبودیم و از دفاعیات روزبه نکات مهمی را در سه بخش ‏مهم ما حذف کردیم یک بخش مربوط بود به قتل محمد مسعود که روزبه اعتراف کرده بود و او با گروه ‏تروریستی که ایجاد کرده بود این قتل را انجام داده است تا آن وقت همه خیال می‌کردند که دربار این قتل ‏را انجام داده است.‏

مسئله دوم عبارت بود از قتلهایی که رهبری حزب تصمیم گرفته بود در داخل حزب روی سوءظن‌هایی که ‏به افراد پیدا کرده بود انجام بدهد که از همه مهم‌تر قتل حسام لنکرانی بود.‏

مسئله سوم اظهارنظرهایی بود که روزبه درباره عده‌ای از رهبران حزب کرده بود و اظهارنظرهای منفی ‏زیادی داشت ما این سه بخش را از دفاعیات روزبه حذف کردیم و فقط قسمت‌های آفتابی آن را نشان ‏دادیم و قسمت‌های سایه آن را حذف نمودیم.‏

دکتر فریدون کشاورز از مهره‌های سرشناس حزب توده بعد از استعفای از حزب در کتابی با عنوان «من ‏کمیته مرکزی حزب توده را متهم می‌کنم» یک سلسله اطلاعات پشت پرده در مورد فعالیت‌های کمیته ترور ‏حزب توده که زیرنظر کامبخش و کیانوری اداره می‌شد منتشر ساخت. در مورد قتل محمدمسعود می‌گوید: ‏مسئله قتل محمدمسعود در مسکو در کمیته مرکزی از طرف من و پس از آن از طرف ایرج اسکندری ‏مطرح شد و در پلنوم چهارم تنها من این موضوع را مطرح کردم و مورد دشمنی و کینه شدید کیانوری و ‏شوهرخواهرش کامبخش قرار گرفتم... محمدمسعود مدیر روزنامه «مرد امروز» شب بیست و دوم بهمن ‏‏1326 ه‍ ش (1947م)، یعنی در حالی که حزب علنی و آزاد بود و تازه از فشار شدیدی که بعد از شکست ‏فرقه دمکرات آذربایجان به آن وارد می‌شد به تدریج خلاصی می‌یافت به قتل رسید. در موقع قتل در آن ‏شب پنج نفر از رفقا: خسرو روزبه، حسام لنکرانی، همایون عباسی (که بعدها در زیر شکنجه تسلیم شد) و ‏یک محصل دانشکده افسری حضور داشتند در این جریان جمعاً هشت نفر وارد بودند که یک نفر آنها زن ‏بود و یک نفر دیگر کیانوری بود و نفر هشتم را نمی‌شناسم تمام حزب این را می‌داند قاتل محمد مسعود ‏فقط عباسی بود و دیگران برای این که در صورت لزوم کمک کنند حضور داشتند... بعضی از ‏شرکت‌کنندگان در ترور محمد مسعود از طرف شهربانی دستگیر شدند و مدتی زندانی بودند و بعد آزاد ‏شدند. پس از فاش شدن اسرار قتل محمد مسعود در مسکو ما از خود سئوال می‌کردیم... چرا شهربانی آنها ‏را آزاد کرد؟ در این آزادی آیا ستاد ارتش یعنی رزم آرا دخالت نداشت؟


دکتر سیدجلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، ج 1، صص 332-327‏