روابط ایران و بحرین در گذر تاریخ
از: جوزف آلبرت کشیشیان
ترجمه: بابک واحدی
ایران تا سال ۱۹۷۰ رسما مدعی بود که «بحرین همواره و بیوقفه بخشی از سرزمین پارس در قرنهای گذشته بوده است، به جز در فاصله سالهای ۱۵۰۷ تا ۱۶۲۲ که پرتغالیها آنجا را اشغال کرده بودند، و از سال ۱۶۲۲ حکومت پارس کنترل و حاکمیت خود بر این منطقه را دوباره بازیافت.» (روحالله رمضانی، «سیاست خارجی ایران از ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۳: مطالعهای در سیاست خارجی کشورهای در مسیر مدرنیزاسیون»، ۱۹۷۵). با این حال، اگرچه در سال ۱۶۲۲ شاه عباس صفوی پرتغالیها را از بحرین بیرون راند، اما سلطه ایران بر جزیره تا سال ۱۷۵۳ قوت و رسمیت پیدا نکرد، تا اینکه شیخ نصیر بوشهری لشکری را برای تصرف بحرین و پایان دادن تسلط قبیله عرب حویله بر این مجمعالجزایر فرستاد. در سال ۱۷۸۳، بحرین دوباره به دست قبیله عرب آلعتوب به ریاست و رهبری احمد آلخلیفه افتاد. دولت بریتانیا، که در سال ۱۸۲۰ با آلخلیفه پیمانهایی بسته بود، با منعقد کردن پیمانهای سالهای ۱۸۴۷، ۱۸۵۶، ۱۸۶۱ و توافقنامههای اجراییِ سالهای ۱۸۸۰ و ۱۸۹۲ که حق «انحصاری» کنترل روابط خارجی بحرین را به این دولت میداد، نفوذ و سلطه خود را بر بحرین تحکیم کرد (جِی. جی. لریمر، «فرهنگ جغرافیاییِ خلیج فارس، عمان و عربستان مرکزی»)، و بعد از آن ادعای مالکیت ایرانیان را زیر سوال برد. روابط میان منامه و تهران هم با قدرت گرفتن هژمونی بریتانیا در منطقه و به چالش کشیدن موضعگیریهای سیاسی و سرزمینیِ ایران از طرف آن دولت، به تیرگی گرایید.
ایران بار دیگر در بیست و دوم نوامبر سال ۱۹۲۷، ادعای حاکمیت خود بر بحرین را مطرح کرد، و «وزیر امور خارجه ایران در نامه تندی خطاب به سِر رابرت کلایو، سفیر بریتانیا در تهران، مجددا اعلام کرد که بحرین بیچون و چرا در محدوده حاکمیت ایران است.» (فریدون آدمیت، «جزایر بحرین»، ۱۹۵۵). در آن نامه که رونوشتی از آن برای جامعه ملل هم فرستاده شد، حکومت ایران رسما به پیمان بیست مِی ۱۹۲۷ که میان بریتانیا و عربستان سعودی به امضا رسیده بود، اعتراض کرد. در بند ۶ پیمان جده آمده بود که پادشاه حجاز و پادشاه نجد و کشورهای تحت تابعیت آنها «قبول تعهد میکنند که با سرزمینهای کویت و بحرین و با شیوخ قطر و ساحل عمان، که همپیمان با دولت فخیمه بریتانیا هستند، روابط دوستانه و صلحطلبانهای داشته باشند.» («جزایر بحرین») لندن این اعتراض را در نامهای به تاریخ هجدهم ژانویه سال ۱۹۲۸، از طرف سِر آستن چمبرلین، وزیر خارجه بریتانیا، خطاب به هُوهانسخان (مساعدالدوله) کاردار سفارت ایران در لندن رد کرد. دولت بریتانیا وجود هرگونه «دلیل منطقی و معتبر» و مدرکی دال بر حاکمیت و صحت ادعای ایران بر بحرین را انکار نمود (مجید خدوری، مقاله «ادعای حاکمیت ایران بر بحرین»، مجله حقوق بینالملل امریکا، ۱۹۵۱) و تاکید کرد که نه تنها شیخ بحرین حاکمی «مستقل» است، بلکه آن جزیره و ساکنان آن تحتالحمایه بریتانیا هستند.
ادعای ایران در سالهای ۱۹۵۲ و ۱۹۵۶ هم تکرار شد ولی باز هم هر دو بار بیسرانجام بود، تا اینکه در دوازدهم نوامبر سال ۱۹۵۷، تهران تصمیم گرفت که رسما بحرین را به عنوان استان چهاردهم ایران وارد تقسیمات رسمی کشوری کند، اقدامی که اعتراض شدید بریتانیا و جامعه کشورهای عربی را در پی داشت. وزیر وقت امور خارجه ایران در مجلس خطاب به نمایندگان گفت، «برادران عرب ما باید بدانند که بحرین پارهای از تن ماست و مساله بحرین برای ایران از اهمیت فوقالعاده حیاتی برخوردار است.» («سیاست خارجی ایران از ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۳: مطالعهای در سیاست خارجی کشورهای در مسیر مدرنیزاسیون») اهمیت سیاسی- استراتژیک بحرین در پی تبدیل شدن این جزیره به پایگاه بریتانیا در شرق کانال سوئز و پس از اعلام استقلال جمهوری دموکراتیک خلق یمن پررنگتر شد و بعد از اینکه بریتانیا اعلام کرد میخواهد نیروهای خود را تا پایان سال ۱۹۷۱ از سراسر خلیج فارس بیرون ببرد و تمام پیمانهای خود با شیخنشینهای خلیج فارس را فسخ نماید، اهمیت استراتژیک بحرین برای ایران بیشتر شده و ایران بار دیگر به فکر باز پس گرفتن جزیره افتاد. علاوه بر این، لندن شیخنشینهای عرب را تشویق کرد که اتحادیهای تشکیل دهند. بحرین، قطر و هفت امیرنشین موسوم به دولتهای آشتی در فوریه سال ۱۹۶۸ وارد مذاکره شدند، مذاکراتی که با انتقاد تند شاه ایران مواجه شد. تهران در هشتم ژوئیه ۱۹۶۸ اعتراض خود را نسبت به این اقدامات اعلام کرد و وزیر امور خارجه ایران در اطلاعیهای تند و تیز اعلام کرد که «تاسیس اتحادیه امیرنشینهای حاشیه خلیج فارس و وارد کردن بحرین در آن به هیچوجه از سوی ایران پذیرفتنی نیست.» («سیاست خارجی ایران از ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۳: مطالعهای در سیاست خارجی کشورهای در مسیر مدرنیزاسیون») خلفا دست به دامان حمایت بریتانیا و عربستان شدند و در سفر حاکم بحرین به عربستان سعودی، فیصل پادشاه عربستان اعلام کرد که اعراب باید خلاء ایجاد شده در پی خروج بریتانیا از این منطقه را جبران کنند. شاه ایران هم در واکنش به این موضعگیری، سفر خود به عربستان را که از پیش برنامهریزی شده بود لغو کرد، ولی بعدتر در چهارم ژانویه ۱۹۶۹، در کنفرانسی خبری در دهلینو گفت که تهران و ریاض آینده خلیج فارس را تنها در ید اختیار کشورهای حاشیه آن میدانند و بس. وی موضعگیری خود در قبال بحرین را تعدیل کرده و پیشنهاد کرد که مردم بومی آنجا آزادانه خواستههای خود را در رفراندومی با نظارت سازمان ملل بیان کنند. شیخ عیسی بن سلمان آلخلیفه، از ترس اینکه چنین رفراندومی به ایجاد تنش میان ایران و اعراب حاشیه خلیج بیانجامد، پیشنهاد شاه را رد کرد و این به تهدید جدی بحرین از طرف شاه در نهم سپتامبر ۱۹۶۹ ختم شد. شاه اعلام کرد که ایران بحرین را به عنوان کشوری مستقل به رسمیت نخواهد شناخت و اگر چنین درخواستی به سازمان ملل ارسال شود ایران از آن سازمان بیرون خواهد آمد. («سیاست خارجی ایران از ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۳: مطالعهای در سیاست خارجی کشورهای در مسیر مدرنیزاسیون«)
سرانجام پس از ماهها مذاکره محرمانه مشکل حل شد. آن سال (۱۹۶۹) شیخ عیسی به لندن و واشنگتن سفر کرد. شاه ایران هم خواستههای خود را به وضوح اعلام کرد و در نهم مارس سال ۱۹۷۰ ابتکار عمل را به دست گرفته، رسما خواستار میانجیگری دبیرکل سازمان ملل و ارسال فرستادهای ویژه به بحرین شد، تا خواستههای حقیقی مردم در رابطه با آینده جزایر بحرین تحقق یابد. («سیاست خارجی ایران از ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۳: مطالعهای در سیاست خارجی کشورهای در مسیر مدرنیزاسیون») بریتانیا از این پیشنهاد استقبال کرد و ویتوریو وینسپیِر گیچیاردی، فرستاده مخصوصِ اوتانت، دبیرکل سازمان ملل، در رأس هیاتی پنج نفره از ۲۹ مارس تا ۱۸ آوریل سال ۱۹۷۰ در بحرین مستقر شد. اردشیر زاهدی، وزیر وقت امور خارجه ایران اعلام کرد که ایران تنها در حالتی پیشنهادهای هیات اعزامی را خواهد پذیرفت که از تایید شورای امنیت بگذرند و از سوی دیگر شیخ عیسی هم گفت که پذیرش هیات اعزامی سازمان ملل از طرف بحرین به هیچوجه دال بر مشروع دانستن ادعای ایران نیست.
هیات گیچیاردی نظرات مقامات اداری، شهری و مذهبی و مردم عادی و نمایندگان بسیاری از سازمانها، مؤسسات و کارشناسان را شنید، و از آنها خواست که میان سه گزینه اتحاد با ایران، تحتالحمایگی بریتانیا یا استقلال یکی را برگزینند. این هیات به این نتیجه رسید که بحرینیها «کموبیش متفقالقول» خواستار «یک کشور با حکومتی کاملا مستقل» هستند و اکثریت آنها هم تاکید دارند که این کشور باید کشوری عربی باشد («سیاست خارجی ایران از ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۳: مطالعهای در سیاست خارجی کشورهای در مسیر مدرنیزاسیون»). پیشنویس گزارش در ۳۰ آوریل در شورای امنیت امضا شد و ایران نسبت به حل و فصل مساله بحرین چراغ سبز نشان داد. هویدا، نخستوزیر وقت ایران، طرح را به مجلس و سنا برد و اقدام دولت در چهاردهم مِی آن سال با ۱۸۴ رأی موافق و چهار رأی مخالف در مجلس، و چهار روز پس از آن به اتفاق آراء در سنا به تصویب رسید («سیاست خارجی ایران از ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۳: مطالعهای در سیاست خارجی کشورهای در مسیر مدرنیزاسیون»). پیچیدگیها و مشکلات اتحادیه امیرنشینهای حاشیه خلیج فارس که تحت حمایت بریتانیا دنبال میشد، هم ایران و هم بحرین را تشویق کرد به ضرورت تشکیل یک کشور مستقل در بحرین بیاندیشند. منامه در چهاردهم اوت ۱۹۷۱ استقلال خود را اعلام کرد، و ایران نخستین کشوری بود که روابط دیپلماتیک خود با بحرین را بسط داده و آن را به رسمیت شناخت.
روابط حسنه ایران و بحرین در دهه ۱۹۷۰ با سفرهای مقامات عالیرتبه دو کشور تحکیم شد و با توافقنامه سال ۱۹۷۱ که مرز قارهای میان دو کشور را ترسیم کرد قوام یافت. همکاریهای فرهنگی و اقتصادی دو کشور هم با امضای توافقنامه همکاریهای متقابل فرهنگی و اطلاعاتی میان خبرگزاری پارس، خبرگزاری رسمی دولت ایران، و دولت بحرین قوت گرفت. با این حال، روابط سیاسی میان ایران و بحرین هنوز در زمینه امنیت حوزه خلیج فارس با تیرگیهایی همراه بود. برای مثال، پیمان جفیر که حضور نیروی دریایی امریکا را در بحرین قانونی میکرد به مذاق شاه ایران خوش نیامد. این شد که شاه همانند گذشته اعلام کرد که ایران مخالف حضور هرگونه نیروی خارجی در خلیج فارس است، چه انگلیس باشد، چه ایالات متحده امریکا و چه چین («سیاست خارجی ایران از ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۳: مطالعهای در سیاست خارجی کشورهای در مسیر مدرنیزاسیون»). حمله ایران به جزایر ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ در ۳۰ نوامبر ۱۹۷۱، و پیمان پیشنهادی شاه، یعنی معاهده امنیت خلیج فارس، که معاهدهای با رهبری نظامی ایران بود، بیش از پیش به تنشهای فیمابین دامن زد. تردیدهای عربستان سعودی، برتری یکجانبه نظامی ایران در خلیج فارس، و انقلاب اسلامی در ایران به ترک خوردن اتحادی که دو کشور در پی دستیابی به آن بودند، انجامید. بحرین سرانجام خود را متحد سعودیها خواند ولی در عین حال سعی کرد که روابط حسنه خود با ایران را حفظ کند. در ژوئن ۱۹۷۸، شیخ عیسی در سفری رسمی به تهران، نقش ایران به عنوان «قدرتی در منطقه» را ستود، و از تلاشهای شاه ایران برای مقابله با عوامل تهدیدکننده منطقه استقبال کرد.
در دسامبر ۱۹۷۸، شیخ عیسی نگرانی خود را از تحولات داخلی ایران ابراز داشت، تحولاتی که وی پیشبینی میکرد ناگزیر امنیت و ثبات خلیج فارس را به خطر خواهد اندازد. منامه شدیدا از سرایت انقلاب ایران به داخل بحرین واهمه داشت، با توجه به اینکه بیش از نیمی از جمعیت بحرین شیعه هستند. سرانجام در سال ۱۹۷۹ تظاهراتی در حمایت از ایران در بحرین به وقوع پیوست؛ این تظاهرات در پی آن صورت گرفت که آیتالله صادق روحانی ادعای دیرین ایران مبنی بر حاکمیت بر بحرین را تکرار و حاکم این امیرنشین را به سرکوب مردم متهم کرد، ولی اعلام کرد که مجلس پیشین ایران که در سال ۱۹۷۰ ادعای ایران بر بحرین را پس گرفته بود نامشروع و غیرقانونی بوده است و گفت که این کشور هنوز بحرین را استان چهاردهم خود میداند و تصمیم در اینباره را به جلسه بعدی مجلس ملی موکول کرد.
ابراهیم یزدی، وزیر وقت امور خارجه ایران گفتههای روحانی را نظرات شخصی وی خواند و آنها را رد کرد. ولی علیرغم عدم تایید گفتههای روحانی از سوی وزارت امور خارجه، شیخ خلیفه نخستوزیر بحرین، به شدت ادعای ایران را بیاساس خوانده و رد نموده و تاکید کرد که منامه خواهان ایجاد روابط دوستانه با رژیم جدید ایران بر پایه اعتماد متقابل است و اجازه نخواهد کسی موجبات جدایی دو ملت را فراهم آورد. در ۲۴ سپتامبر، روحانی مجددا گفتههایش را تکرار کرد و تهدید کرد که بحرین را به ایران «متصل» خواهد کرد، مگر اینکه حاکمان آن امیرنشین «حکومتی اسلامی از نوع حکومت جدید ایران را در کشور خود برقرار سازند.» («سیاست خارجی ایران از ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۳: مطالعهای در سیاست خارجی کشورهای در مسیر مدرنیزاسیون»).
مهدی بازرگان، نخستوزیر وقت، رسما هرگونه تمایل و قصد توسعهطلبانه کشورش در حوزه خلیج فارس را تکذیب و اعلام کرد که اظهارات روحانی غیررسمی و بیارزش هستند. سفیر بازرگان در ریاض، محمدجواد رضوی، رسما اعلام کرد که ایران به تمامیت ارضی دیگر کشورها احترام میگذارد و هیچ ادعا یا بلندپروازیای در رابطه با هیچ نقطهای از سرزمینهای اطراف خلیج فارس ندارد. کمی بعد از آن، صادق طباطبایی، معاون بازرگان، برای کاهش تنشهای روزافزون فیمابین دو کشور به بحرین سفر کرد («سیاست خارجی ایران از ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۳: مطالعهای در سیاست خارجی کشورهای در مسیر مدرنیزاسیون»). عادیسازی روابط میان بحرین و ایران با سفر رسمی صادق قطبزاده، وزیر وقت امور خارجه ایران، به منامه در سال ۱۹۸۰ تحقق یافت.
با این حال، در ۱۳ دسامبر ۱۹۸۱، بحرین اعلام کرد که گروهی خرابکار را دستگیر کرده است، گروهی که دولت بحرین ادعا میکرد در ایران آموزش دیدهاند. سپس وزیر کشور بحرین اعلام کرد که آن گروه در پی ترور مقامات بحرینی بودهاند و اینکه وابسته به جبهه اسلامی آزادیِ بحرین هستند که دفتر مرکزیاش در تهران است و افزود که تمام اعضای این گروه ششنفره شیعه هستند («سیاست خارجی ایران از ۱۹۴۱ تا ۱۹۷۳: مطالعهای در سیاست خارجی کشورهای در مسیر مدرنیزاسیون»). اگرچه حتی یک ایرانی هم در رابطه با این نقشه کودتا در بحرین دستگیر نشد، مقامات بحرینی مکررا دولت ایران را به سازماندهی و برنامهریزی این اقدام متهم کردند. روابط میان دو کشور از این هم تیرهتر شد و در پی پیوستن پادشاهیهای محافظهکار عرب حاشیه خلیج فارس به شورای همکاری خلیج فارس (که تا ۱۹۸۱ طول کشید) و حمایت آشکار و گسترده آنها از عراق در جریان جنگ ایران و عراق، بیش از پیش به خصومت کشیده شد.
***
* جوزف آلبرت کشیشیان، مورخ و استاد علوم سیاسی آمریکایی- ارمنی است که تخصصاش در زمینه خلیج فارس و کشورهای حاشیه آن شهرتی جهانی دارد. وی تاکنون کتابهای بسیاری در این زمینه نوشته است و در حال حاضر استادیار بنیاد روابط امریکا و خاورمیانه، استاد دانشگاه پپردین و محقق ارشد بنیاد رَند در کالیفرنیاست.
سایت تاریخ ایرانی