20 شهریور 1397
زندگی و زمانه آیتالله شهید مدنی
بیستم شهریور سالگرد شهادت آیت الله سیداسدالله مدنی امام جمعه تبریز و نماینده امام در این شهر است .
آیتالله مدنی در سال 1293 ه . ش (1323 ه . ق) در دهخوارقان (آذر شهر) دیده به جهان گشود. پدر ایشان، محرم آقامیرعلی در بازارچة آذرشهر، شغل بزازی داشت.
شهید مدنی در چهار سالگی، مادر و در 16 سالگی، پدر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج و زحمت و سختی به پایان رساند .وی در عنفوان جوانی، به قصد کسب علم و کمال، به شهر مقدس قم عزیمت کرده، به رغم مشکلات فراوان شخصی ناشی از درگذشت پدر و استبداد عصر رضاخانی، با پشتکار وافر به تحصیل علوم دینی مشغول شد.
او در حوزه علمیه قم، پس از گذراندن مراحل مقدماتی، از محضر اساتید بزرگ فقه و اصول و فلسفه بهرهمند گردید. مدتی پای درس مرحوم آیتالله حجتکوهکمری (ره) و آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری (ره) حاضر شد و مدت چهار سال نیز در محضر امام خمینی قدس سره حضور یافت و از دروس فلسفه و عرفان و اخلاق ایشان بهرهمند گردید.
سیداسدالله مدنی، پس از مدتی به نجفاشرف هجرت کرده، در حوزه علمیه نجف اشرف، در کنار تکمیل تحصیلات عالی خویش، تدریس در سطوح مختلف را شروع کرده و به دستور مرحوم آیتالله حکیم (ره)، کرسی تدریس لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را به عهده گرفت و در اندک زمان، جزو اساتید معروف حوزة علمیة نجفاشرف به شمار آمد. شهید محراب، در نجفاشرف، در درس خارج مرحوم آیتالله سید عبدالهادی شیرازی (ره) و مرحوم آیتالله حکیم (ره) و مرحوم آیتالله (ره) خوئی (ره) شرکت کرده، و از مراجع بزرگی از جمله آیتالله حکیم در نجف و آیتالله حجتکوهکمری در قم، و آیتالله خوانساری اجازة اجتهاد دریافت کرد.
آغاز مبارزات
شهید بزرگوار آیتالله مدنی، مبارزة سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در شهر قم آغاز کرد و در اولین فعالیتهای خود، به ستیز با بهائیت بهعنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقة آذرشهر پرداخت.
چنانکه تاریخ نشان میدهد، رضاخان و عوامل داخلی استعمار در ایران، برای کوبیدن اسلام زمینه را برای فعالیت بهائیت و دیگر فرق ساختگی فراهم کردند، به طوری که در زمانی کوتاه، سرمایهداران بهایی در آذربایجان ـ بویژه مناطق اطراف تبریز ـ بر بعضی نقاط از جمله کارخانههای برق مسلط شدند. آیتالله مدنی، بعد از اطلاع و آگاهی از وضع آشفته و بحرانی منطقه و احساس خطر برای مردم مسلمان، بیدرنگ به زادگاه خود برگشته، مبارزهاش را بر ضد فرقة بهائیت آغاز کرد.
وی با سخنرانیهای روشنگرانه، مردم را علیه طرفداران و تبلیغکنندگان مرام بهائیت بسیج کرد و با تحریم مصرف برق آن و خرید و فروش با این فرقة گمراه، جو مبارزات ضد بهائیت را شدیدتر کرده، و سرانجام شهر مذهبی آذرشهر را از لوث این فرقة استعماری پاک کرد.
در این هنگام، حوادث پیش آمده از طرف شهربانی وقت پیگیری گردید و آن بزرگوار به عنوان تنها عامل تحریکات ضد بهایی شناخته شد که در نتیجه او را به همدان تبعید کردند.
شهید مدنی، در سال 1331 در میان استقبال اهالی آذرشهر وارد زادگاه خود شده، سپس در مسجد حاجی کاظم نماز جماعت برگزار کرد.
وی در خطابة خود به مردم آذرشهر اظهار داشت: ای مردم آذرشهر، در موقع آمدن من به ایران، در کرمانشاه، بعضیها از من پرسیدند: «اهل کجا هستی؟» گفتم: «آذرشهر» آنها گفتند: «آذرشهر، شراب خوبی دارد که در تمام ایران مشهور است.» سپس اضافه کرد: «وجود کارخانة مشروبسازی چه معنا دارد؟ اگر از اول برای آنها جنس نمیفروختید، آنها میرفتند.»
در جلسة سخنرانی دیگری، موضوع کلاه پهلوی و لباس متحدالشکل را به میان آورد و گفت: «سفارش کردهام از تبریز، کلاه پوستی بیاورند. هر کس باز هم کلاه پهلوی بگذارد، دیگر برای نماز جماعت به مسجد نیاید.»
بدین ترتیب، مبارزة خود را با مظاهر طاغوت گسترش داد.
در عید فطر همان سال، نماز باشکوه عید فطر در بالای تپة کنار شهر برگزار گردید. در بازگشت، نمازگزاران راهپیمایی اعتراضآمیزی برپا کرده، به طرف کارخانه مشروبسازی حرکت کردند. مأموران دولتی به مقابلة با آنها برخاسته، تهدید کردند که از اسلحه استفاده میکنند. پس از این حادثه، دادستان تبریز در محل حاضر شد و ضمن مذاکره با آقای مدنی قول داد که ظرف 15 روز، کارخانه برچیده شود، لیکن به دنبال حوادث مذکور، آیتالله مدنی به تبریز احضار گشت و از سوی استانداری به وی تکلیف شد که نباید در آذرشهر بماند.
همگامی با آیتالله کاشانی و شهید نواب صفوی
مرحوم آیتالله مدنی، از دوران جوانی وارد مبارزات سیاسی و اجتماعی شده بود و در زمان آیتالله کاشانی با ایشان ارتباط داشت. این رابطه به حدی بود که وقتی آیتالله مدنی خواست به تبریز مسافرت کند مرحوم آیتالله کاشانی طی تلگرافی به آیتالله سید مهدی انگجی دستور میدهد که هنگام ورود ایشان به تبریز، از وی تجلیل به عمل آید.
هنگامی که شهید نواب صفوی در نجفاشرف به فکر مبارزه با کسرویگری افتاد، آیتالله مدنی، که از اساتید حوزة نجف بودند، مطلع میشود که نواب صفوی، هزینة این مبارزه را ندارد. بدینرو، کتابهای خود را میفروشد و پولش را در اختیار نواب میگذارد؛ بهگونهای که دوستانش میگویند: اسلحهای که نواب تهیه کرده بود، با پول کتابهایی بود که شهید آیتالله مدنی فروخته بود. 1
آیتالله مدنی در پی فشار رژیم پهلوی سرانجام زادگاه خود را ترک کرد و به همراه، عائلة خود به نجفاشرف بازگشت.
مبارزات شهید مدنی در نجفاشرف
مرحوم آیتالله مدنی، در حوزة علمیه نجف، در کنار فعالیتهای علمی، لحظهای از فعالیتهای سیاسی غافل نبود و همواره در مسائل سیاسی و مبارزات علیه طاغوت، پیشگام و پیشتاز بود.
وی در دوران زمامداری جمال عبدالناصر، در رأس هیأتی از علما و فضلای نجف، برای افشای رژیم طاغوتی ایران به مصر سفر کرد.2
وقتی که گفته شد آلسعود بر عربستان مسلط شد، طلاب را جمع کرد و گفت: «باید از نجف حرکت کنیم و برویم با آلسعود مبارزه کنیم». آیتالله مدنی در این فکر بود که در حجاز باید مبارزة چریکی انجام بگیرد؛
لکن به علت کار و فعالیت زیاد، به خونریزی گلو و سینه مبتلا گشت و در بستر بیماری افتاد.3
در زمان عبدالکریم قاسم ـ حاکم وقت عراق ـ آیتالله مدنی کفن پوشید و به میان مردم رفت؛ بدین مقصود که معتقد بود اگر من نمیتوانم کاظمین، بغداد و نجف را حرکت بدهم، پس با پوشیدن لباس مرگ میمیرم تا علت یک حرکت بشوم و باعث تحرک بشوم. چون حکومت عراق با گسترش اندیشه مارکسیستی علیه اسلام تبلیغ مینمود.
در سال 1342 حرکت عظیم مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی در جهت سرنگونی رژیم طاغوت آغاز گردید، آیتالله مدنی، نخستین کسی بود که در نجف به ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام لبیک گفته، با تعطیل کردن کلاسهای خود در نجف و تشکیل مجالس سخنرانی، در جهت افشای چهرة پلید رژیم مزدور پهلوی گام برداشت. وی در این زمان، در نجف، سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام به شمار میآمد. و وقایع ایران را برای طلاب بیان میکرد.
از آن شهید بزرگوار چنین نقل شده است: «من، علما را در مسجد هندی جمع کردم. مرحوم آیتالله شاهرودی و آیتالله خوئی و دیگران آمدند. صحبت کردم که به داد اسلام برسید. از آقایان علما تقاضا کردم. من در آنجا گریه کردم و علما هم گریه کردند.» همچنین فرموده است: شنیدم که امام را گرفتهاند. رفتم کربلا خدمت ایشان. دستشان را بوسیدم و گفتم «آقا، امروز آقای خمینی، مظهر اسلام است.» گفتند: «باشد؛ هر چه بگوئی، میکنم.» گفتم: «اقدام کنید.» ایشان بلافاصله تلگراف زدند به شاه.» 4
از زمان تبعید حضرت امام به نجف، آیتالله مدنی، همواره یار و یاور امام بود و در کنار مراد خود به مبارزه علیه ظلم و ستم ادامه داد. معروف است که هر موقع حضرت امام به علتی نمیتوانستند برای اقامة نماز جماعت حاضر شوند، آیتالله مدنی به جای امام به اقامة نماز جماعت میپرداخت.
سفرهای تبلیغی
آیتالله مدنی، در دوران اقامت در نجفاشرف، در ایام تعطیلی حوزه تابستانها، بهطور مرتب به ایران سفر میکرد و در شهرهای مختلف به تبلیغ و روشنگری سرگرم میشد. مبارزه با مفاسد اجتماعی و مظاهر طاغوت، یکی از کارهای اصلی آن شهید بود که به هر دیار که سفر میکرد یا تبعید میشد، این مبارزه، سرلوحة فعالیتها و حرکتها و برنامههای وی قرار داشت.
همدان؛ سالهای 1341 تا 1351
آیتالله مدنی، حرکت تبلیغی خود را از همدان و از روستای «درة مرادبیک» ـ بهعنوان تبلیغ و پیاده کردن برنامههای اصلاحی ـ آغاز کرد؛ چنان که خود فرموده است:
«من دیدم باید همدان را حرکت بدهم از یک دهکار را شروع کردم تا مردم ببینند، بعد گرایش پیدا کنند وی دستور داد کسی حق ندارد بدون حجاب اسلامی وارد بشود. همچنین فروختن و خوردن مشروبات را ممنوع کرد و در درة مرادبیک، یک ده نمونه شد.5 این عمل ایشان باعث علاقة مردم متدین همدان به او شد و پس از اینکه وی را شناختند، گرد او جمع شدند و از وی دعوت به عمل آورند تا به همدان بیاید. و ایشان با انتقال به همدان، فعالیتهای خود را گسترش داد.
آیتالله مدنی، در سفرهای خود به همدان، پیوسته ارتباط خود را با رهبری مبارزات اسلامی حفظ کرده، در مراحل مختلف نهضت، نقش حساس خود را ایفا میکرد. همچنین مردم را با نقشههای شوم رژیم طاغوتی آشنا ساخته، و در سخنرانیهای خود، آنان را به بیداری و قیام دعوت میکرد.
در سال 1341، زمانی که رژیم شاه با تبلیغات گستردة خود میخواست رفراندم به اصطلاح انقلاب سفید را برگزار کند، آیتالله مدنی در 9 آذر 1341 در مسجد جامعه همدان، سخنرانی تندی علیه انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی ایراد کرده، و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه کرد. در این سخنرانی گفت: «مردم، شما چقدر بیحس هستید! اگر این انتخابات ملغی نشود، در روز قیامت، شما مسئول میباشید. باید با علمای قم همکاری کنید و از آقایان پشتیبانی نمایید.» اقدامات روشنگرانة آیتالله مدنی در همدان موجب میشود که ساواک منطقه در تاریخ 8/9/41 طی نامهای از ریاست ساواک درخواست کند که بعد از مراجعت وی به نجف، از ورود دوبارة او به ایران جلوگیری شود. ساواک مرکز به خاطر نداشتن مجوزی برای جلوگیری از ورود وی با این پیشنهاد موافقت نکرده اما دستور میدهد اعمال و رفتار وی تحت مراقبت قرار گیرد. به دنبال این دستور، مراقبت از شهید مدنی توسط ایادی ساواک شدیدتر میشود؛ بهگونهای که تاریخ تردد وی میان عراق و ایران، مسافرت به شهرهای مختلف، سخنرانیها و ملاقاتها، طریقه و وسیلة مسافرت و مرز خروجی، همه و همه دقیقاً توسط عوامل ساواک به مرکز گزارش میگردد. بعد از قیام 15 خرداد و تبعید امام، آیتالله مدنی به مبارزات خود شدت بخشیده، در فرصتهای مختلف، با طرح مرجعیت حضرت امام و با ایراد سخنرانیهای انقلابی و افشاگرانه، مردم را به هوشیاری فراخواند. وی با هماهنگی روحانیون سرشناس همدان، نیز اقداماتی به منظور رفع توقیف روحانیون بازداشتی به عمل آورد.
رژیم که گسترش نفوذ آیتالله مدنی در میان مردم، بهعنوان یکی از سرسختترین طرفداران امام خمینی، روبهرو بود، در سال 46، عدهای از روحانیون منطقه از جمله آیتالله مدنی را ممنوعالمنبر کرد.
در دوران خفقان شدید و جو پلیسییی که مزدوران ساواک علیه طرفداران امام حاکم کرده بود و با هرگونه تبلیغات به نفع مرجعیت شدیداً مقابله میکردند ـ به طوری که بردن نام امام و داشتن رسالة امام یک جرم نابخشودنی به شمار میآمد ـ در چنین جوی آیتالله مدنی با شهامت و شجاعت، مرجعیت امام را مطرح کرده، به نفع ایشان تبلیغ میکرد؛ به حدی که ساواک طی گزارشی در تاریخ 31/5/49 اعلام میدارد: «نامبرده (آیتالله مدنی) در همدان به نفع [امام] خمینی فعالیت و بیش از 3/1 اهالی همدان را مقلد [امام] خمینی کرده است و در هر محفل و مجلسی از [امام] خمینی تمجید میکند و وی را اعلم مجتهد [مجتهد اعلم] قلمداد مینماید.»
آیتالله مدنی در ادامة سفرهای تبلیغی خود، در سال 51 تصمیم میگیرد که به زادگاه خود ـآذرشهر ـ رفته، سخنرانی روشنگرانهای داشته باشد که ساواک موضوع را به سرعت گزارش میدهد و از مرکز به ساواک تبریز دستور میرسد که در ضمن مراقبت از اعمال وی، از منبر رفتن او جلوگیری به عمل آید.
آیتالله مدنی در دوران حضور در همدان، علاوه بر فعالیتهای مبارزاتی، خدمات ارزندهای نیز داشته وآثار ماندگاری از خود به یادگار گذاشته است که از جمله میتوان مدرسهای ملی تحتعنوان مدرسة دینی در روستای درة مرادبیک؛ مدرسة علمیه در همدان؛ مؤسسة مهدیه، صندوق تعاون و امور اجتماعی و نام برد.
سال 1343
آیتالله مدنی مجدداً در تاریخ 5/4/43 در مدرسة آخوند سکنی میگزیند و مردم و روحانیون به دیدار ایشان میروند. در پاییز همین سال نیز چند بار به ملایر سفر میکند که با استقبال گرم مردم آن منطقه مواجه میشود. وی در ملایر، مردم را برای انجام خدمات مذهبی از جمله تأسیس دبیرستان ملی دینی تشویق میکند.
در تاریخ 4/9/43، آیتالله مدنی به عراق باز میگردد و مجدداً در روز 14/10/43 به همدان مراجعت میکند. هوشمند ـ رئیس ساواک همدان ـ در گزارش به ادارة کل سوم اظهار میدارد: از بدو ورود ایشان به همدان، عدهای از افراد اخلالگر که از طرفداران [امام] خمینی میباشند، گرد مشارالیه جمع و در صدد خریدن ساختمان دبیرستان علمیه میباشند. وی اضافه میکند که نامبرده در منابر، اظهارات تحریکآمیز و خلاف نظام و مصالح عمومی ایراد نموده است. همچنین از ادارة سوم ساواک درخواست میکند از صدور پروانة خروج برای ایشان خودداری کند.
در همین دوران، به دنبال بازداشت آیتالله محیالدین انواری توسط رژیم ستمشاهی، آیتالله مدنی به همراه عدهای از علمای همدان طی تلگرافی به آیتالله میرزا احمد آشتیانی در تهران، خواستار اقدام مقتضی جهت آزادی ایشان میشوند.
سال 1345
آیتالله مدنی در تاریخ سال 8/5/1345 از نجفاشرف وارد همدان میشود. به محض ورود ایشان به همدان، ساواک و شهربانی، جریان را به مرکز گزارش میدهد.
وی پس از یک هفته، از همدان به قصد تهران خارج میشود. آیتالله مدنی در تاریخ 21/7/45 دوباره عازم نجف میگردد.
سال 1346؛ همدان
در تاریخ 15/1/46، ساواک در کمیتة اطلاعاتی تشکیل جلسه داده، عدهای از روحانیون منطقه از جمله آیتالله مدنی را ممنوعالمنبر اعلام میکنند. در این جلسه جهت جلوگیری از هرگونه اقدام روحانیون علیه رژیم ستمشاهی در ماه محرم و صفر آن سال، تدابیری اتخاذ میگردد و تصمیم میگیرند در صورت منبر رفتن روحانیون مذکور از جمله آیتالله مدنی بلافاصله دستگیر و به ساواک منتقل شوند. همچنین دستور مراقبت از روحانیونی که قصد تبلیغ دارند، صادر میشود تا از هرگونه اظهار مطالب مخالف رژیم جلوگیری گردد. نیز مقرر میکنند که روحانیونی که از خارج همدان جهت تبلیغ وارد همدان میشوند، شناسایی شوند و از آنان تعهد گرفته شود.
آیتالله مدنی در تاریخ 18/4/46 از نجفاشرف وارد همدان میشود و مردم دسته دسته به دیدن ایشان میروند. وی در این دیدارها مردم را در جریان اوضاع نجفاشرف قرار میدهد. ساواک در گزارش خود ضمن بیان مطالب فوق اظهار میدارد: «آقای سیداسدالله مدنی، یکی از افراد مخالف سرسخت میباشد و به انواع و اقسام مختلف برعلیه دولت تبلیغات دارد.»
آیتالله مدنی ضمن مطرح کردن موقعیت امام قدس سره در فرصتهای مختلف، علیه رژیم طاغوتی نیز به افشاگری میپردازد.وی در این سفر، اعلامیة امام برعلیه اسرائیل را به همراه خود از نجف میآورد و در همدان منتشر میسازد و خود نیز در محافل گوناگون علیه اسرائیل غاصب صحبت میکند.
آیتالله در تاریخ 27/7/46 مجدداً همدان را به مقصد نجفاشرف ترک میکند. در آستانة ماه رمضان مقدم ـ مدیرکل ادارة سوم ساواک ـ ممنوعالمنبر بودن آیتالله مدنی را به ریاست ساواک همدان اعلام میدارد.
آیتالله مدنی مجدداً در تاریخ 10/4/47 از نجف وارد همدان میشود و بلافاصله ساواک ورود ایشان را گزارش میکند و وی را تحت مراقبت قرار می دهد. وی کماکان به طرح شخصیت رهبر تبعیدی امت در میان مردم میپردازد و به روشنگری خویش ادامه میدهد.
در تاریخ 10/7/47 به سمت عراق حرکت میکند و در پی آن، ساواک در عراق دستور میدهد که اعمال و رفتار وی تحت کنترل قرار گیرد و قبل از مراجعت ایشان به ایران مراتب اعلام شود.
در تاریخ 5/5/48 از نجفاشرف وارد همدان میگردد و در اولین جلسات خود با مردم، اوضاع عراق و نجف و برنامههای استعمار را تبیین میکند و از اهداف شوم مشترک استعمار در ایران و عراق علیه روحانیت پردهبرمیدارد.
در تاریخ 5/6/48، مقدم ـ رئیس ادارة کل سوم ساواک ـ دستور میدهد که اعمال و رفتار ایشان دقیقاً تحت مراقبت قرار گیرد.
در تاریخ 1/6/48، آیتالله مدنی مسافرتی به تهران دارد که تاریخ و ساعت حرکت و محل اقامت وی در گزارش منعکس گشته که حاکی از شدت مراقبت و کنترل ساواک است. وی مجدداً در تاریخ 4/7/48 به نجف اشرف عزیمت میکند.
سالهای 1351 تا 1354؛ خرمآباد
در اوایل دهة 50 در شهر خرمآباد، خلاء حضور یک عالم مجاهد و متعهد که بتواند مرجع مذهبی و سیاسی مردم باشد و زعامت روحانیت متعهد و انقلابی منطقه را برعهده بگیرد، بیش از هر زمان دیگر احساس میشد. مدتی بود که مرحوم آیتالله روحالله کمالوند که سالهای سال زعامت روحانیت منطقه و سرپرستی همة شئون مذهبی، اجتماعی و سیاسی لرستان را در دست داشت، به دار بقا شتافته و جایگاه رفیع ایشان همچنان خالی بود. براین اساس، عدهای از روحانیون سرشناس و متعهد خرمآباد، از آیت الله مدنی دعوت به عمل میآورند که فعالیت خود را از همدان به خرمآباد منتقل کند که وی با استجابت دعوت ایشان و عزیمت به خرمآباد، فصل دیگری از زندگی پرفراز و نشیب و سراسر مبارزة خود را آغاز میکند.
آیتالله مدنی در خرمآباد و در حوزة علمیه کمالوند، فعالیت خود را با تدریس درس خارج آغاز میکند و بعد از مدتی با حکم حضرت امام قدسسره، سرپرستی این حوزه را نیز برعهده میگیرد.
دیری نمیگذرد که از سوی امام راحل (ره) بهعنوان وکیل تامالاختیار و نمایندة ایشان به روحانیون و مردم خرمآباد معرفی میگردد. وی با دریافت وجوه شرعیه و پرداخت شهریه به طلاب و کمک به افراد محروم و بیسرپرست و با تأسیس مراکز عامالمنفعه، گامهای مهمی در اصلاح امور برمیدارد و همچنان نیز مبارزات خود را در خرمآباد پی میگیرد و با تبلیغ مرجعیت امام خمینی، تألیفات معظمله را در معرض استفادة مردم قرار میدهد و موجب جذب جوانهای مذهبی و انقلابی میگردد. روحانیون متعهد با محوریت وی متحد میگردند. مدرسة علمیه کمالیه، حسینة فاطمیه و مسجد شاهآباد، به پایگاه مبارزاتی تبدیل میشوند و در مناسبتهای مختلف، مردم مذهبی و انقلابی برای شنیدن سخنان وی در این مراکز گردهم میآیند. سخنرانیهای انقلابی و افشاگرانة وی در فاطمیه و مسجد شاهآباد هرگز از خاطر مردم متعهد خرمآباد فراموش نمیشود.
گزارشهای مستمر ساواک در مورد برنامهها و فعالیتهای آیتالله مدنی و ارسال آن به تهران، مزدوران رژیم را هراسناک میکند و در نتیجه از سوی رؤسای ساواک به طور مرتب دستور مراقبت و کنترل فعالیتهای ایشان صادر میگردد.
در سالها 1353 و 1354، ایادی رژیم شاه به منظور خنثیسازی فعالیتها و خدشهدار کردن اعتبار و محبوبیت آیتالله مدنی، دست به بعضی اقدامات سوء و وقیحانه میزنند تا به هر شکل ممکن، شخصیت وی را در میان مردم ترور کرده، پایگاه مردمی وی را از بین ببرند عوامل ساواک زمانی به این اقدامات دست میزنند که زمینة آن توسط مخالفین آیتالله مدنی آماده بود. آنها با نامهپراکنی و اهانت به ایشان میخواستند وی را وادار به ترک خرمآباد کنند که اسناد مربوط به این جریان در بخش اسناد این کتاب آورده میشود.
از مجموعة اسناد موجود در پرونده آیتالله مدنی چنین استفاده میشود که ساواک برای رسیدن به اهداف خویش، به طرق زیر عمل میکرده است:
الف ـ ارسال نامههای تهدیدآمیز برای اطرافیان و یاران نزدیک ایشان و ایجاد تفرقه در میان آنان.
ب ـ تهیه و انتشار نامههایی حاوی مطالب موهن علیه آیتالله مدنی در میان مردم.
ج ـ اعزام برخی از پرسنل شناخته شدة ساواک در خرمآباد با برنامة حساب شده نزد آیتالله مدنی و پخش شایعة ارتباط وی با ساواک به وسیلة منابع.
د ـ ایجاد اختلاف میان روحانیون منطقه و تشدید اختلاف موجود و تقویت موقعیت بعضی از روحانینماها که با آمدن آیتالله شهید مدنی به خرمآباد، موقعیت آنان متزلزل شده بود.
هـ در صورت نتیجه ندادن موارد فوق، جلب رسعی و طرد و تبعید از منطقه.
در اجرای بند «ب» نامههای متعددی آکنده از مطالب اهانتآمیز علیه ایشان تهیه میگردد و در میان مردم و افراد سرشناس پخش میشود در بعضی از این شبنامهها، صریحاً از آیتالله مدنی درخواست شده است که خرمآباد را ترک کند. این نامهها به قدری روح لطیف و قلب پاک وی را میآزارد که تصمیم میگیرد خرمآباد را ترک کند؛ اما با مخالفت روحانیون متعهد و مردم انقلابی مواجه میشود و از تصمیم خود منصرف میگردد.
در یکی از جلسات مسجد فاطمیه، آیتالله مدنی در حین صحبتهایش به این مسأله اشاره کرده، بخشی از خدمات دو سالة خود را ذکر میکند و میگوید: «من به خواهش جمعی از مردم آمدهام و چند مرتبه خواستم بروم، نگذاشتند» در این حال، یکی از حضار بلند شده، میگوید: «آقا هرکس یا هر مقامی بخواهد شما را ناراحت کند، با جان ما بازی کرده است.» با این سخن، دیگر حاضران نیز ناراحت میشوند. به رغم جوسازیهای مخالفین آیتالله مدنی و عوامل ساواک، وی همچنان به مبارزات خود تداوم میبخشد و به تدریج، فعالیتهای خود را گسترده و علنیتر میسازد. او در سخنرانیهای خود ضمن انتقاد شدید از دستگاه، مردم را به قیام و جنبش دعوت می کند ساواک مرکز در تاریخ 7/7/52، طی نامهای به ساواک همدان دستور میدهد که تماسهای او را با عناصر مخالف رژیم زیر نظر بگیرند.
در همین دوره، وی کتابهای امام از جمله توضیحالمسائل و تحریرالوسیله را در خرمآباد توزیع میکند و به رغم خفقان حاکم، دربارة مرجعیت امام در مناسبتهای مختلف تبلیغ میکند. همچنین در هر فرصتی و به اشکال گوناگون، مردم را به بیداری و آگاهی فرا میخواند، آنان را مفاسد دستگاه آگاه ساخته، نقشههای شوم استعمار و رژیم طاغوتی را برملا میسازد و رهبر واقعی را مردم معرفی کرده، چهرة اصلی و پلید شاه را افشا میکند.
وی علاوه بر ادارة حوزة علمیه و صندوق قرضالحسنة رضوی، برای تأسیس بیمارستان و کمک به فقرا و بیسرپرستان ـ از جمله خانوادة زندانیان سیاسی ـ نیز اقداماتی به انجام میرساند.
ساواک نیز البته ضمن مراقبت شدید از ایشان، به گونههای مختلف به مخالفت و خنثیسازی فعالیتهای وی بر میخیزد و برای رسیدن به این هدف، از هیچ شایعه، تهمت، دروغ و اختلافی فروگذار نمیکند .
نامهمرموز
هر چه از حضور آیتالله مدنی در خرمآباد میگذشت، پایگاه مردمی وی گستردهتر گشته، نقش ارزندة آن عالم ربانی در آگاهی دادن به مردم، بیش از پیش آشکار میشد. مردم انقلابی و جوانان با ایمان، به دور او گرد آمده، روزبهروز بر تعداد علاقهمندان وی افزوده میشد. گسترش نفوذ آیتالله مدنی، ساواک و مخالفین دنیاطلب او را به وحشت انداخته، آنان برای مقابله با وی و خنثیسازی برنامههای ایشان به چارهاندیشی افتادند.
این نامهها از سال 52 شروع میشود و تا سال 54 ادامه دارد که به تدریج محتوای آنها تندتر میشود. محتوای این نامهها، آکنده از انواع تهمتها، ناسزاها و تهدیدهایی است که قلم از ذکر آن شرم میکند؛ اما به برخی از محورهای موجود در این نامههای مرموز اشاره میشود:
الف ـ درخواست از وی برای ترک خرمآباد.
ب ـ اتهام اینکه چرا از سهم امام برای خود خانه و منزل خریده است.
ج ـ اتهام وابستگی به رژیم؛ بدین دلیل که چرا با این همه مخالفتهای وی با دستگاه ، رژیم شاه با او کاری ندارد و دستگیر نمیشود.
د ـ دعوت از مردم برای اخراج ایشان از خرمآباد.
هـ انواع تهمتها و سخنان ناروا و ضد اخلاقی.
عکسالعمل مردم در برابر این شبنامهها به چند گونه است که از لابهلای اسناد فهمیده میشود:
1ـ عدهای از افراد سادهلوح، محتوای نامهها را به تدریج میپذیرند؛ به حدی که ساواک از متزلزل شدن موقعیت آیتالله مدنی اظهار خوشحالی کرده، برای ادامة آن برنامهریزی میکند.
2ـ برخی در حال تحیر و تردید مانده، در دفاع از حق لب فرو میبندند.
3ـ گروهی از انسانهای آگاه و روشن ضمیر، متوجه اهداف شوم و دستهای مرموز پشت پرده شده، عوامل آن را ساواک و بعضی از مخالفان حضور آیتالله مدنی در منطقه معرفی میکنند. آنان برای خنثی کردن این حرکت مرموز به پا خاسته، از اینکه ایشان در اثر نامهها رنجیده خاطر شده و قصد ترک خرمآباد را دارد، اظهار تأسف میکنند و ضمن حمایت و پشتیبانی از معظمله، از رفتن وی ممانعت به عمل میآورند. و شروع به افشای توطئههای پشت پرده نموده، این طیف اکثراً جوانان، طلاب، معتمدین منطقه را تشکیل میدهند.
سال 1354
آیتالله مدنی علیرغم مخالفتهای ساواک، رسالت خویش را در خرمآباد تداوم بخشید، نه تنها از مسئولیت سنگین ادارة حوزة علمیه خرم آباد و هدایت و بیداری مردم شانه خالی نکرد، بلکه روز بهروز فعالیتهای مبارزات خود را گستردهتر و علنی کرد و نقش تاریخی خود را بهعنوان یک عالم آگاه و فقیه مجاهد به خوبی ایفا کرد.
اسناد ساواک حاکی از این است که در این مقطع زمانی، آیتالله مدنی، لبة تیز حملات خود را متوجه دولت و شاه کرده است. به بخشی از سخنان وی که در مناسبتهای گوناگون بیان گردیده است، اشاره میشود: در تاریخ 23/3/54، در ضمن سخنرانی و مخالفت با حزب رستاخیز مردم را به جنبش و قیام دعوت میکند: «هرکسی دفتر این حزب را امضا نماید، در همة جنایتها و تجاوزهایی که در این مملکت صورت میگیرد، شریک خواهد شد.»
وی همچنین در تاریخ 11/4/54، ضمن سخنرانی به مناسبت گرامیداشت دوازدهمین سالگرد قیام 15 خرداد، مردم را به جهاد تشویق میکند.
بعد از قیام و اعتراض طلاب مدرسة فیضیة قم در سال 54 و حملة ددمنشانة مأموران رژیم به مدرسة فیضیه و درالشفا و ضرب و شتم و بازداشت طلاب، آیتالله مدنی، در سخنرانیهای خود، مردم را از حوادث قم با خبر میسازد و بهعنوان همبستگی با علمای قم، از رفتن به نماز جماعت خودداری کرده، به روحانیون منطقه پیام میدهد که از رفتن به مساجد خودداری کنند.
ایشان در تاریخ 21/3/54 ضمن اشاره به وقایع مدرسة فیضیة قم، اخبار جراید را غیرواقعی دانسته، اضافه میکند که تمام پیشنمازهای قم به خاطر این فاجعة عظیم، از اقامة نماز جماعت خودداری کردهاند.
وی در تاریخ 15/7/54 اعلام میکند که همدستان اسرائیل، کسانی هستند که به هر نحوی از انحا به آن کمک میکنند. همچنین ضمن نقل مسألهای شرعی از امام خمینی، از مردم میخواهد برای سلامتی امام خمینی دعا کنند و تبعید ایشان را عمل ضد دینی معرفی میکند.
در تاریخ 21/4/54، ثابتی به کلیه مراکز ساواک دستور میدهد که نمایندگان رسمی امام خمینی را شناسایی و بازداشت کرده، در محل از آنان تحقیق شود که از چه اشخاصی پول میگیرند و وجوه دریافتی را به چه نحوی مصرف میکنند یا به نجف ارسال میدارند؟ همچنین چگونگی فعالیتها و اقدامات آنان روشن گردد.
به دنبال آن ساواک خرمآباد، در روزهای 3/4/54، 5/4/54 و 25/4/54، اطلاعات درخواستی در مورد آیتالله مدنی را به مرکز گزارش میگردد.
روز عید فطر فرا میرسد. جمعیت زیادی برای ادای نماز ظهر در مسجد شاهآباد خرمآباد حاضر میشوند. آیتالله مدنی قبل از شروع نماز میفرماید: «مقلدین آیتالله در یک طرف قرار بگیرند.» با این سخن، عدهای از مردم، در صف مقلدین آیتالله خمینی قرار میگیرند. آنگاه در حین سخنرانی، برای طول عمر آیتالله خمینی دعا میکند و سپس فتوای ایشان را در باب زکات فطره بیان میکند. نماز بدون هیچحادثهای به پایان میرسد و آیتالله مدنی به خانة خود برمیگردد. پشت سر او نیز تعدادی از نمازگزاران و علاقهمندان جهت پشتیبانی از ایشان، به منزل او سرازیر می شوند تا از مراجعت ایشان به همدان جلوگیری کنند . در این مجلس یک میلیون تومان جهت تجدید بنای مسجد سلطان پول جمعآوری میشود. جریان عید فطر، خطر را برای دستگاه جدی نموده، ایادی ساواک را به وحشت میاندازد.
آنان پی میبرند که موقعیت آیتالله مدنی خدشهناپذیر شده و اقدامات قبلی، نتیجهبخش نبوده است. بدینرو، جریان را طی تلگرافی به ساواک مرکز گزارش میکنند. ثابتی در کنار گزارش مذکور، یک جملة کوتاه مینویسد: «تبعید شود.» و بلافاصله ساواک از طرف ثابتی به خرم آباد اعلام میکند که کمیسیون امنیت اجتماعی تشکیل شود و وضعیت او در کمیسیون مطرح گردد و به حداکثر مدت (سه سال) به نورآباد ممسنی در استان فارس تبعید و نتیجه اعلام شود.
در تاریخ 16/7/54 طی تلگرافی از مرکز ساواک استاان لرستان، از آنها نتیجة اقدامات قبلی را درخواست میکند و در تاریخ 20/7/54 در جواب آن، ضمن بررسی اقدامات تضعیفکننده، مطالبی از جمله راههای مختلف برخورد با آیتالله مدنی، تبعید ایشان، مقابله با حوادث احتمالی و اقدامات طرفداران وی ارائه میکند.
از جمله در بند 2 پیشنهاد میشود برای جلوگیری از هرگونه اقدام گروه نسبتاً نافذ و بزرگ طرفداران وی، پنج نفر از افراد مؤثر را نیز احضار و در حضور استاندار، آنان را نسبت به عواقب کار توجیه کنند. پرویز ثابتی در تاریخ 22/7/54 در جواب مینویسد: «طبق بند 2 اقدام شود.» به دنبال مکاتبات فوقالذکر، کمیسیون امنیت اجتماعی لرستان با حضور استاندار، رئیس دادگستری فرماندهی تیپ 84، رئیس ساواک استان، فرمانده ناحیة ژاندارمری، رئیس شهربانی و رئیس دادگاه نظامی تشکیل میگردد و دستور اربابان بدین نحو صورت جلسه میشود:
«در تعقیب نامة شمارة 3045/515 ـ 19/7/54 ساواک لرستان صادره به استانداری استان لرستان مبنی بر تشکیل کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی در مورد فعالیتهای تبلیغاتی آقای میر اسدالله مدنی دهخوارقانی برله [امام] خمینی و تحریکاتی که از ناحیة شخص یادشده آشکارا و علنی به عمل آمده است، کمیسیون فوق در ساعت 1800 روز 27/7/54 در دفتر سرپرست فرمانداری شهرستان خرمآباد تشکیل و برابر رأی صادره شخص یاد شده به سه سال اقامت اجباری در نورآباد ممسنی استان فارس محکوم گردیده.»
همچنین در این جلسه، کیفیت دستگیری و تبعید وی نحوة اخذ تعهد از 5 نفر طرفداران ایشان، چگونگی اتخاذ تدابیر امنیتی در شهر از طریق مأموران شهربانی و در مناطق استحفاظی از طریق ژاندارمری، مشخص و تصویب میشود و چنین دستور میدهند:
«از هرگونه تظاهر، تجمع، پخش اعلامیه و سخنرانیهای تحریکآمیز جلوگیری خواهد گردید. به همین منظور، یک گروهان مجهز توسط تیپ 84 پیاده تحت امر شهربانی قرار خواهد گرفت تا در صورت لزوم مورد استفاده واقع شود.»
عملیات دستگیری
بعد از صدور حکم تبعید، عملیات دستگیری و تبعید آیتالله مدنی آغاز میشود. ابتدا، ایادی ساواک، گزارش دقیق و مفصلی از عملکرد روزانة شهید مدنی (زمان خروج، محل تردد و ...) تهیه و به رئیس ساواک همدان گزارش میکنند.
وی دستورهای امنیتی لازم را صادر و برای جلوگیری از تحرکات احتمالی، تدابیر لازم را پیشبینی میکند. نیروهای ساواک، در صبحدم روز 27/7/54 ساعت 4:30 دقیقه، اطراف منزل آیتالله مدنی مستقر میشوند و محل مورد نظر را تحتمراقبت خود قرار میدهند.
ضمناً پنج اتومبیل مربوط به شهربانی، منطقه را تحتنظر میگیرند. در ساعت 55:5 دقیقه برخلاف انتظار ساواک، آیتالله مدنی جهت ادای نماز در مسجد، از خانه خارج نمیشود، مأموران ساواک مستقیماً وارد عمل شده، با خشونت، ایشان را در منزل دستگیر میکنند و ساعت 6:15، با چهار اتومبیل همراه، به سرعت وی را از خرمآباد خارج میکنند.
رفتار خشونتآمیز، و وحشت ساواک از با خبر شدن مردم، به حدی بوده است که حتی اجازه نمیدهند آیتالله مدنی عبایش را بردارد. در بین راه نیز به جهت اذیت ایشان از موسیقی استفاده میکنند.
اقدامات ساواک بعد از دستگیری و تبعید:
بعد از دستگیری و تبعید آیتالله مدنی، اقدامات زیر از طرف ساواک صورت میپذیرد:
الف ـ جو پلیسی در شهر ایجاد میشود و مراقبت وسیع و همهجانبهای به انجام میرسد.
ب ـ افراد ساواک در مراکز مختلف شهر برای جمعآوری اطلاعات و زیر نظر گرفتن اقدامات مردم بسیج میشوند.
ج ـ نیروهای شهربانی را از عکسالعمل و اقدامات احتمالی طرفداران آیتالله مدنی آگاه میسازند و آنان را به مراکز و اماکن حساس چون مدرسة علمیه و بعضی از مساجد توجیه میکنند تا از هرگونه پخش اعلامیه، نوشتن شعار و اقدامات گروهی ـ به خصوص در شبها ـ جلوگیری شود. ضمناً یک گروهان پیادة مجهز را تحت امر شهربانی قرار میدهند.
د ـ تعداد 5 نفر از افراد مؤثر را از میان طرفداران آیتالله مدنی احضار میکنند و از آنها تعهد میگیرند که از هرگونه اقدامی پرهیز کنند.
هـ تدابیری اتخاذ میگردد که در صورت انجام فعالیت و اقدامی از سوی طرفداران آیتالله مدنی، آنان دستگیر و بازداشت شوند. پیرو این تدابیر، بعضی از آنها بازداشت میشوند.
و ـ رئیس ساواک لرستان، سریعاً گزارش تبعید و مسایل مربوط به آن را به اطلاع ثابتی ـ رئیس کل ادارة سوم 313 میرساند و دستورهای لازم را صادر میکند.
ز ـ رئیس کل ادارة سوم 313 ـ ثابتی ـ جریان تبعید آیتالله مدنی به نورآباد را به فوریت به اطلاع ساواک شیراز رسانده، دستور مراقبت از وی و آگاهی از هرگونه تماس و مراودة او با دیگران را صادر میکند.
ح ـ رئیس ساواک خرمآباد، طی نامهای به فرمانده ناحیة ژاندارمری لرستان، وی را از موضوع آگاه کرده درخواست میکند که برای پیشگیری از هرگونه تشنج و تحریک احتمالی، تدابیر لازم اتخاذ شود.
عکسالعمل مردم:
الف ـ موضوع دستگیری توسط همسر آیتالله مدنی به یکی از همسایهها اطلاع داده میشود و همسایة مذکور، آن را در شهر رواج میدهد.
ب ـ در کوچه و بازار مردم به بحث پیرامون رخداد مذکور میپردازند.
ج ـ طلاب در صحن مدرسة علمیه کمالیه تجمع کرده، در مورد قضیه به بحث و تبادلنظر مینشینند و اظهارات تندی علیه رژیم میکنند.
دـ عدهای از طرفداران آیتالله مدنی، در وقت غروب، در مسجد شاهآباد حاضر شده، بعضی از چراغها را به نشانة غم و عزا خاموش میکنند.
هـ عدهای از روحانیون شهر، به نشانة اعتراض، نماز جماعت خود را تعطیل میکنند.
وـ چند روز بعد از تبعید آیتالله مدنی، به رغم مراقبت شدید ساواک، اقشار مختلف مردم انقلابی خرمآباد به ملاقات ایشان میشتابند و بدین وسیله ارتباط خود را با آیتالله مدنی حفظ میکنند.
ثابتی، در تاریخ 10/8/54، طی نامهای به ساواک شیراز دستور میدهد از ملاقات مردم با آیتالله مدنی جلوگیری به عمل آید. همچنین به ایادی رژیم در خرمآباد ابلاغ میشود که نسبت به افرادی که کمک مالی به خانوادة آیتالله مدنی کردهاند و دیگر طرفداران وی، تضییقاتی ایجاد کرده، به آنها اطلاع دهند که اگر به تحرکات خود ادامه دهند، تصمیمات شدیدتری علیه آنها اتخاذ خواهد شد.
به دنبال تعطیلی نماز جماعت توسط عدهای از روحانیون خرمآباد، از مرکز در تاریخ 20/8/54 به ساواک خرمآباد دستور میرسد که اگر افراد مورد نظر مبادرت به تحرکات دیگری کردند، تبعید شوند.
بعد از صدور و اجرای حکم تبعید آیتالله مدنی ـ برای ظاهرسازی ـ به وی ابلاغ میکنند ک میتواند به حکم کمیسیون اعتراض کند که پیرو آن، وی نسبت به حکم تبعید اعتراض می کند و بیدادگاه رژیم در تاریخ 29/9/54 تشکیل جلسه داده حکم تبعید کمیسیون حفظ امنیت را به اتهام واهی اخلال در امنیت تأیید میکند.
سال 1354؛ نورآباد ممسنی
آیتالله مدنی در تبعید نیز مبارزات خود را ادامه میدهد و با حفظ ارتباط با نیروهای انقلابی خرمآباد، آنان را به ادامة مبارزه فرا میخواند. وی در دیدارهای مختلف به کسانی که از خرمآباد برای ملاقات با ایشان میآمدند، توصیه میکردند:
«مساجد و حوزة علمیه را حفظ کنید. مجتهد تربیت کنید. اسلحه شما تبلیغ است. در مقابل ظلم و ستمگر، تبلیغ، از بمب اتم هم مؤثر است.»
آیتالله مدنی در اواخر سال 54، از کشور ممنوعالخروج میشود. ثابتی، طی نامهای، اسامی 61 نفر از روحانیون ممنوعالخروج را که یکی از آنان آیتالله مدنی بود، اعلام میکند.
آیتالله مدنی، نورآباد را به پایگاه مبارزه علیه رژیم تبدیل میکند؛ به نحوی که مردم نقاط مختلف از جمله، شیراز، کازرون و شهرهای دیگر استان فارس و لرستان ـ از نقاط دور و نزدیک ـ به حضور ایشان میرسند و پیام انقلاب و مبارزه را دریافت میدارند. ساواک از موقعیت جدید آیتالله مدنی در نورآباد به هراس افتاد، دستور میدهد در محل تبعید نیز از ملاقات مردم با وی ممانعت به عمل آید؛ اما از این تصمیم هم طرفی نمیبندند. بدینرو، در پایان سال دوم تبعید، محل تبعید ایشان را به گنبدکاووس تغییر میدهند. در تاریخ 11/4/56 دستوری بدین مضمون به ریاست ساواک لرستان میرسد: باتوجه به اقدامات اخیر وی در زمینة تشویق مردم به جمعآوری وجوه جهت تأسیس بانک اسلامی و همچنین ناراحتیهایی که در اثر راهنماییهای او برای خانوادههای بهایی فراهم گردیده، محل اقامت اجباری او به گنبدکاووس تغییر داده شد.
در تاریخ 29/4/56، کمیسیون امنیت اجتماعی لرستان تشکیل جلسه داده، محل تبعید آیتالله مدنی از نورآباد ممسنی به شهرستان گنبدکاووس تغییر پیدا میکند.
پیرو آن در تاریخ 17/5/56، وی را به وسیلة مأمورانی چند و تحتالحفظ به گنبدکاووس اعزام میکنند. به دنبال آن، ثابتی طی نامهای به رئیس ساواک مازندران مینویسد: «نامبردة بالا، یکی از روحانیون افراطی و طرفدار [امام] خمینی استان لرستان میباشد.» بعد ضمن گزارش از سوابق وی، از ساواک مازندران درخواست میکند چنانچه مشارالیه به آن منطقه وارد گردید، از وی مراقبت گردد.
سال 1356؛ گنبد کاووس
به محض ورود آیتالله مدنی به شهرستان گنبدکاووس؛ نامهای از ریاست ساواک استان مازندران به ساواک گنبدکاووس ارسال میگردد که در آن، ضمن معرفی آیتالله مدنی به عنوان یکی از روحانیون افراطی دستور میدهد که از وی دقیقاً مراقبتی به عمل آید.
آیتالله مدنی از بدو ورود به این شهرستان، روحانیون منطقه را تحتتأثیر قرار داده، مدرسة علمیة «منظریه» و «مسجد جامع» این شهر را به پایگاه مبارزاتی خود قرار میدهد. دیری نمیگذرد که ایادی رژیم در گنبدکاووس نیز از حضور آیتالله مدنی احساس خطر کرده، ادامه حضور و تبعید وی در این شهر را باتوجه به مرزی بودن منطقه به هیچوجه به مصلحت ندانسته، از ساواک مرکز درخواست میکنند نسبت به تغییر محل تبعید وی اقدام لازم به عمل آورند. به دنبال آن، این بار کمیسیون امنیت اجتماعی خرمآباد در تاریخ 28/3/57 تشکیل جلسه داده، محل تبعید نامبرده را از گنبدکاووس به بندر کنگان تغییر میدهد.
سال 1357؛ بندرکنگان
مدت اقامت آیتالله مدنی در بندر کنگان، سه هفته بیشتر طول نمیکشد.در این بندر ، روزها در مدرسة علمیه به تدریس و تفسیر قرآن مشغول میشود و ظهرها در مسجد جامع و شبها در مسجد «کوزهگری» این شهر نماز جماعت اقامه میکند.
در این مدت کوتاه، عدهای از اهالی شیراز و کازرون به دیدن وی میآیند و اهالی منطقه «دیّر» نیز از ایشان دعوت به عمل آورده، با عشق و علاقه و اصرار، او را به شهر خود میبرند.
به هنگام ورود آیتالله مدنی به دیّر، استقبال گرمی از وی به عمل میآید. مردم، مغازهها را تعطیل و در مدرسة علمیة این شهر اجتماع میکنند و با ورود وی به آن مجلس باشکوه، اشعاری در مدح امام خمینی خوانده میشود.
نظر به اینکه بندر کنگان جزء مناطق تبعید محسوب میشود و باتوجه به بیماری آیتالله مدنی که احتمالاً سل بوده است، مجدداً کمیسیون امنیت اجتماعی خرمآباد تشکیل جلسه داده، محل تبعید وی از تاریخ 3/5/57 به شهرستان مهاباد تغییر پیدا میکند.
تابستان 1357، مهاباد
بعد از تغییر محل تبعید آیتالله مدنی به مهاباد، ایشان را به همراه مأمور بدرقه ژاندارمری بوشهر و از طریق خرمآباد، بروجرد، همدان، کرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام میکنند.
آیتالله مدنی در بین راه با اخلاق حسنه خود با مأمور همراه، اعتماد وی را جلب میکند و پس از ترک خدمت مأمور به خرمآباد میرود و با روحانیون منطقه ارتباط برقرار میکند.
در ادامه راه، ساواک متوجه میشود که مردم مذهبی و انقلابی تصمیم گرفتهاند در شهرهای بین راه ـ از جمله خرمآباد و همدان ـ از شهید مدنی تجلیل کنند و احتمالاً تظاهراتی به راه اندازند؛ خصوصاً در شهر همدان که ورود آیتالله مدنی با تشییع جنازه آخوند مرحوم ملاعلی همدانی همزمان شده بود. سریعاً دستور میرسد که مسیر حرکت ایشان تغییر پیدا کرده، پلدختر و کرمانشاه و سنندج به مهاباد اعزام شود.
آیتالله مدنی ـ این فقیه مجاهد و نستوه ـ که کولهبار جهاد و مبارزه را از دوران جوانی به دوش گرفته و از نجف و کربلا تا آذر شهر، همدان، خرمآباد و نورآباد، هر کجا رفته، با شهامت و شجاعت و اخلاص بینظیرش علیه طاغوتیان قیام کرده و با فریادش، سکوت مرگبار ناشی از استبداد ستمشاهی را شکسته و زبان کوبنده و برّانش را چون شمشیر از نیام برکشیده و در هر فرصت مناسبی بر سر بیدادگران فرود آورده و در هر کجا قدم گذاشته، فریاد بیداری ملتی را سر داده و بذر انقلاب پاشیده و پیام رهبر انقلاب را به گوش همگان رسانده و آنان را به جنبش و قیام فراخوانده است، اینک در آستانه پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، به سرزمین تازهای قدم گذاشته است؛ منطقهای که در آتش ظلم و بیداد مضاعف رژیم و عوامل مزدور محلی، چون عزالدین حسینی، فئودالها و خوانین میسوزد.
آیتالله مدنی از بدو ورود به این منطقه پایگاه جدیدی برای مبارزات خود پیریزی میکند و این بار با شعار وحدت برادران اهل سنت و تشیع، آنان را بیدار کرده و به قیام در صفی واحد فرا میخواند.
مبارزه ایشان در افشای سیاستهای رژیم و وابستگان آن ـ از قبیل عزالدین حسینی که رسماً از طرف رژیم گمارده شده بود ـ باعث گشت که تعدادی از جوانان مهاباد به خانه عزالدین رفته، ضمن ابراز انزجار و تنفر، شیشههای منزل او را به عنوان اعتراض بشکنند.
گفتنی اینکه مدت تبعید آیتالله مدنی طبق نظر خودش در 6/7/56 به پایان میرسید؛ ولی ایشان تا 14.7/57 در مهاباد باقی میماند. مبارزات و افشاگریهای آیتالله مدنی در مهاباد، بار دیگر ساواک را به چارهاندیشی وا میدارد.
ثابتی در تاریخ 8/7/57 به ساواک خرمآباد دستور میدهد که برای گذراندن بقیه مدت تبعید، ایشان را به تهران منتقل کنند. ساواک خرمآباد، بلافاصله کمیسیون اجتماعی تشکیل داده، طبق دستور ثابتی، رأی صادر میکند؛ اما قبل از اجرای فرمان، کمتر از دو هفته از مدت تبعیدش باقی مانده بود که خود مهاباد را به قصد قم ترک میکند.
سرانجام آیتالله مدنی در پایان مدت تبعید، به درخواست علمای مبارز تبریز به این شهر عزیمت میکند تا همپای ملت مسلمان ایران، مبارزه بیامان خود را علیه رژیم پهلوی پی بگیرد.
پاییز سال 1357؛ تبریز
در ایام تبعید آیتالله مدنی در مهاباد، عدهای از مسلمانان مبارز، از تبریز از جمله آیتالله قاضی طباطبایی تصمیم میگیرند که ایشان را به تبریز دعوت کنند. ساواک تبریز از این موضوع مطلع شده، سریعاً موضوع را به ساواک تهران گزارش و اعلام خطر میکند. در گزارش ساواک تبریز این چنین آمده است:
«نامبرده بالا (آیتالله مدنی) از وعاظ افراطی و مخالف میباشد و به علت طرفداری از [امام] خمینی و اظهار مطالب خلاف مصالح کشور، از همدان به مهاباد تبعید گردیده، مدت تبعید وی اخیراً به اتمام رسیده. آقای میرزامحمد علی قاضی طباطبایی و میرحسین انگجی از طریق عبدالحمید بنابی [باقری] که از روحانیون تبریز میباشند، نامهای جهت نامبرده نوشته و از وی دعوت کردهاند که در تبریز اقامت نماید.»
ساواک در تحلیل خود میافزاید که آمدن وی به تبریز، به هیچوجه به مصلحت نبوده و موجب تحریکات محلی خواهد شد.
آیتالله مدنی قبل از آنکه ساواک بتواند اقدامی به انجام رساند، وارد تبریز می شود و در کنار اولین شهید محراب آیتالله قاضی طباطبایی و روحانیون مبارز تبریز، مبارزات خود را علیه رژیم ستمشاهی ادامه میدهد. مسجد شهیدی و بیت ایشان به پایگاه انقلابیون مسلمان تبریز تبدیل میشود؛ چنان که در گزارش ساواک آمده است: «وی در اولین جلسه در منزل خود، درس مبارزه با دشمن یعنی استقامت را عنوان مینماید.»
آیتالله مدنی در همین ایام، در مدرسه «ولی عصر (عج) تبریز حاضر شده، در اجتماع طلاب و مسئولین این مدرسه سخنرانی کرده و میگوید باید اسلحه تهیه کنیم و با دشمن بجنگیم.
آیتالله مدنی سفری نیز به آذرشهر ـ زادگاه خود کرده، در مجلس ترحیم شهدای روز نهم آبان ماه آذرشهر شرکت میکند در این مجلس، عدهای از انقلابیون مهاباد جهت اظهار همدردی به حضور ایشان میرسند.
فعالیتهای انقلابی شهید مدنی روز به روز علنیتر میگردد. از ساواک مرکز به تبریز تلگراف میشود که چنانچه نامبرده در تبریز بماند باید به محض انجام اولین تحریک دستگیر شود.
ساواک وجود ایشان را در تبریز تحمل نکرده، پس از سخنرانی آتشین و تند آیتالله مدنی علیه رژیم شاه، شبانه وی را دستگیر و از تبریز تبعید میکند.
1357؛ بازگشت به همدان
آیتالله مدنی در 1/10/57 در میان استقبال باشکوه مردم وارد همدان میشود. معظمله با دعوت روحانیون و مردم همدان برای جانشینی مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی و به منظور رهبری مبارزات مردم همدان و منسجم کردن فعالیت روحانیون متعهد، به این منطقه عزیمت میکند. نظر به سابقه درخشان آیتالله مدنی از سال 41 تا سال 50 در همدان و با توجه به اوجگیری مبارزات حقطلبانه مردم ایران، هجرت آیتالله مدنی به این شهر، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بوده، طبقات مختلف مردم از ساعتها قبل در مقابل مسجد جامع اجتماع و سپس جهت استقبال از آیتالله مدنی به طرف دروازه ملایر حرکت میکنند.
آیتالله مدنی از بدو ورود به همدان، هدایت مبارزات مردمی را به عهده گرفته، با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار میکند. شایان ذکر است که لحظه به لحظه این هدایتها و مبارزات، در گزارش ساواک تا زمان از هم پاشیدن و انحلال آن موجود است.
نقش ایشان در هدایت و جهتدهی به مبارزات مردم همدان به حدی بوده که وقتی در جریان 22 بهمن، لشکر 81 زرهی کرمانشاه برای سرکوب مردم به سمت تهران حرکت میکرد، به دستور ایشان، مردم همدان برای سد کردن حرکت تانکها، با دست خالی و کفنپوشان به مقابله با تانکها برخاستند و خود آیتالله نیز در جلوی همه تظاهرکنندگان به راه میافتد که موفق میشوند با دادن تعداد کمی شهید و مجروح، تانکها را از حرکت بازدارند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از به ثمر رسیدن قیام خونین ملت ایران به رهبری امام خمینی، این یار دیرینه امام و سرباز خستگیناپذیر انقلاب که پرچم مبارزه را لحظهای بر زمین نگذاشته و از تبعیدگاهی به تبعیدگاهی دیگر و از سنگری به سنگر دیگر همیشه در صف مقدم مبارزه حرکت کرده بود و در پیروزی انقلاب، تلاش بیوقفهای داشت، فصل دیگری از مبارزات خود را برای حفظ و حراست و پاسداری از انقلاب شکوهمند اسلامی آغاز کرد.
اینک انقلاب پیروز شده و پاسداری از انقلاب، سختتر از خودِ قیام به نظر میرسد، توطئههای استکبار جهانی برای نابودی انقلاب، یکی پس از دیگری به وقوع میپیوندد و یاران امام و فجرآفرینان انقلاب باید تلاش و مبارزه بیامان دیگری را برای حفظ انقلاب اسلامی و برقراری حکومت اسلامی آغاز کنند.
آیتالله مدنی، در زمره چنین افرادی، در صف مبارزه با ایادی استکبار و عناصر سرسپرده آنان قرار میگیرد و همچون سربازی آماده و افسری فداکار، در هر سنگری که به وجود و فداکاری ایشان نیاز باشد، با اشاره امام بدان سو میشتابد.
آیتالله مدنی در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، از طرف مردم همدان به نمایندگی انتخاب میشود و سپس در کوران مشکلات و آشفتگی اوضاع همدان، از سوی امام با اختیارات تامه به امامت جمعه منصوب و روانه این شهر میشود. در انقلاب سوم که عناصر فرصتطلب، ملیگرا و منافقین کمر به نابودی و انحراف انقلاب بسته بودند و هر روز با ایجاد توطئهای، قلب امت اسلام و امام عزیز را به درد میآوردند، آیتالله مدنی در مبارزه با آنان و افشای ماهیت لیبرالها و منافقین تلاشی مضاعف داشت. اعلامیه مشترک آیتالله مدنی ودیگر یاران امام (شهید صدوقی، شهید اشرفی اصفهانی، شهید دستغیب و آیتالله طاهری امام جمعه اصفهان) و موضوع صریح و قاطع آنان در برابر این حرکت خزنده نقش بسزایی در افشای این جریان مرموز و فریبنده و خطرناک داشت.
همراه با آیتالله قاضی طباطبایی در سنگر نماز جمعه تبریز
تبریز این شهر قیام و مبارزه ـ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دستخوش جریان مهم و حساسی قرار گرفت. دشمنان انقلاب با شعلهور کردن آتش تفرقه و اختلاف و آشفته کردن اوضاع عمومی شهر ـ به ویژه کمیتههای انقلاب که اکثر آنها در دست ضد انقلابیون حزب خلق مسلمان بود ـ امید داشتند که به اهداف شوم خود برسند.6یاران انقلاب تصمیم گرفتند با آوردن آیتالله مدنی به تبریز، موقعیت جناح انقلاب و خط امام را تقویت کنند. آنان این پیشنهاد را به محضر امام تقدیم کردند و امام امت طی حکمی آیتالله مدنی را روانه تبریز کردند. حساسیت منطقه و اهمیت این حرکت را از پیام امام به شهید بزرگوار میتوان دریافت.
آیتالله مدنی، در سر و سامان دادن به اوضاع سیاسی و اجتماعی تبریز تلاش مخلصانهای کرد و آنگاه برای ادامه خدمت به شهر همدان بازگشت؛ هنوز چند روزی از مراجعت وی نگذشته بود که حادثه دلخراش و غمبار شهادت اولین شهید محراب آیتالله سیدمحمد علی قاضی طباطبایی به دست دشمنان انقلاب و مزدوران امریکا علیه روحانیت، اوضاع شهر تبریز را دگرگون ساخت. در این هنگام بار دیگر امام عزیز طی حکم دیگری، آیتالله مدنی را به نمایندگی خود و امامت جمعه شهر تبریز منصوب فرمود.
فتنه حزب خلق مسلمان
آیتالله مدنی پس از منصوب شدن به سمت امامت جمعه شهر تبریز،با معضل بزرگ «حزب خلق مسلمان» که جریانهای مختلف تحت پوشش آن به مبارزه با انقلاب پرداخته بودند، مواجه میگردد؛ اما به یمن آگاهی و هوشیاری مردم آذربایجان و شخصیت و مقبولیت ایشان و همچنین فعالیت شبانهروزی و هوشیاری آن عزیز، این توطئه منجر به شکست میشود.
سختترین روزهای آیتالله مدنی را میتوان ایامی خواند که او در میان آشوب حزب خلق مسلمان قرار گرفت. در جریان این غائله خطرناک، آیت الله مدنی از جانب همین گروه ضد انقلابی بارها مورد تهدید قرار گرفت. آنها جایگاه نماز جمعه را به آتش کشیدند و از برگزاری نماز جلوگیری کردند؛ اما خود آیت الله مدنی در روز جمعه کفن پوشیده و پیشاپیش جمعیت حرکت کرد و گفت: «تا من زندهام و در این شهر نماینده امام هستم نماز جمعه را برگزار میکنم.»7
چنین نقل میشود: «وقتی حزب خلق مسلمانیها کمیته بازرسی را گرفته بودند و به طرف خانه ایشان هم تیراندازی میشد، نزدیک اذان بود. بچهها رفتند و به ایشان گفتند نروید مسجد. اتفاقاً زودتر رفتند. من رفتم جلو و عرض کردم: «حاج آقا، نروید؛ تیراندازی است. اینها آمدهاند برای کشتن شما. از این طرف و آن طرف هم تلفن میزنند که حاج آقا را نگذارید برود بیرون.» ایشان به من گفتند: «از تو توقع نداشتم. اگر به مسجد نروم، تضعیف روحیه مسلمانان کردهام و من پیش خدا جواب ندارم... چه جوابی به خدای خودم بدهم که اگر به مسجد نرفتم، به خاطر جانم بود، میگویند اسلام و انقلاب از تو عزیزتر بود؟» ایشان به مسجد رفتند و نماز جماعت را اقامه کردند.8 و بدین سان با استقامت و حضور اقشار مردم در صحنه، توطئه امریکا و ایادیش در آذربایجان خنثی گردید.
شهید مدنی و جبهههای نبرد
شهید مدنی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام نقش بسزایی داشتند و با شرکت خود در جبهه نبرد و حضور در کنار سپاهیان اسلام و شرکت در مجالس دعا و نیایش آنان، مشوق برای رزمندگان اسلام بود تا جنگ مقدس خود را با استکبار جهانی تا پیروزی نهایی ادامه دهند. گاهی نیز بر دست آن برادر ارتشی که هواپیمای متجاوز دشمن را با ضد هوایی در فضای تبریز سرنگون ساخته بود، بهعنوان نماینده امام بوسه میزند و کمال تواضع خود را در مقابل مجاهدان فیسبیلالله نشان میدهد.
در اینجا مناسب است خاطره ای از آقای بهاءالدینی در این زمین نقل شود: «عدهای میخواسند برند جبهه. بچهها که رفتند، دیدیم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند و اشک در چشمانش حلقه زده است. گفتیم: «حاج آقا، چرا ناراحتید؟» گفتند: «تلفن بزنید به دفتر امام و اجازه بگیرید از امام که من هم با این بچهها به جبهه بروم.» پرسیدم چرا حاج آقا؟ «گفتند: «آخر من نمیتوانم ببینم این بچهها میروند جبهه، آنجا میجنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شدهام؛ اگر من گذشت این بچهها را نداشته باشم، ایثار این بچهها را نداشتهباشم، وای بر حال من!» اما خوب معلوم بود که حضرت امام هیچ وقت اجازه نمیدادند ایشان سنگر تبریز را رها کنند و به جبهه بروند. البته این حرکت ایشان هم نشانه عشق ایشان بود به شهادت و انقطاع ایشان بود از دنیا.»
شهادت
خط سرخ شهادت خط آل علی «علیهالسلام» است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و پیروان خط آنان به ارث رسیده است. سالهای قبل از شهادت، در یکی از جلسات درس گفته بود: من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم. یکی این که آیا من سیداسدالله هستم؟ دیگر این که آیا شهید میشوم یا نه؟ یک شب امام حسین علیهالسلام را در خواب دیدم که بالای سر من آمد و دستی به سر من کشید و این جمله را فرمود: «یا بنیانت مقتول». «پسرم تو شهید میشوی» که جواب دو سؤال من در آن بود.
آیتالله مدنی که همواره در صف مقدم مبارزه بود، قبل از انقلاب در برابر رژیم ستمشاهی و پس از پیروزی در مقابل مزدوران و جاسوسان امریکا چون سدی محکم ایستاد و از حریم اسلام و قرآن حمایت میکرد. نماز جمعه تبریز پس از شهادت شهید آیتالله قاضی طباطبایی انتخاب گردید. اما مزدوران امریکا که با ترور یاران امام پرداخته بودند بیستم شهریور 1360 نوبت یکی دیگر از چهرههای درخشان آسمان معرفت و معنویت بود. ساعت 45/1 بعدازظهر پس از اتمام خطبههای نماز جمعه، خطبههای نماز را به اتمام رساند. مراسم نماز جمعه پایان گرفت. عدهای از مأمورین شهربانی که عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل بودند از ایشان خواستند به طور انفرادی دو رکعت نماز را آغاز کرده بود که منافقی کوردل، و بازوی آیتالله مدنی را گرفت و نماز آقا را قطع کرد. در این موقع اطرافیان به طرف مهاجم روی آوردند ولی قبل از رسیدن آنها وی ضامن نارنجکی را که در لباسش مخفی نموده بود کشید و نارنجک به طور وحشتناکی منفجر شد و براثر این انفجار انسانی وارسته، عبدی صالح، عارفی از خود گذشته و انسانی نمونه و الگو به لقای حق پیوست. تلاش مردم و کوشش پزشکان سودی نبخشید و امام جمعه تبریز همراه با سه شهید به ملکوت عشق عروج نمودند و بیش از پنجاه نمازگزار مؤمن زخمی، مجرح گردیدند. به حق باید گفت: شهادت بزرگانی چون آیتالله مدنی ضد انقلاب و منافقین ضد اسلام را به کلی منزوی کرد. به دنبال شهادت این امام جمعه بزگوار استان آذربایجان در سوگ عارف و اصل به عزا نشست. در 21 شهریور پیکرآن بزگوار باشکوه هر چه تمامتر در میان اندوه فراوان مردم در تبریز و قم تشییع گردید. و در قم در کنار حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد. شهادت این عالم بزرگوار در سراسر ایران انعکاس وسیعی داشت . پیام مراجع، فقها، علما... شخصیتهای مملکتی، تشکیل مجالس یادبود، ارسال پیامها از سراسر مملکت به محضر امام خمینی و ...
به نقل از : مقدمه «یاران امام به روایت اسناد ساواک» شهید آیتالله سید اسدالله مدنی مرکزی بررسی اسناد تاریخی.
پینوشتها:
1ـ روزنامة جمهوری اسلامی، 8/6/66، ویژهنامة آیتالله مدنی، عروةالوثقی، ش 82 و پرونده فداییان اسلام در ساواک که در آینده نزدیک منتشر خواهد شد.
2ـ مجلة سروش، 4/7/60، ش 114.
3ـ از مصاحبة آقای بهاءالدینی، داماد شهید مدنی، تاریخ 27/6/61
4- منبع پیشین
5ـ منبع پیشین.
6ـ رجوع شود به اسناد لانه جاسوسی پیرامون حزب خلق مسلمان و ارتباط با جاسوسان آمریکا.
7ـ پیام انقلاب، شماره 92 ـ 12/6/62.
8ـ روزنامه جمهوری اسلامی، 18/6/61 ـ شماره 949.
مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک