24 شهریور 1399
اخلاقمداری شهید بهشتی در مواجهه با مخالفین
برگی از خاطرات حجتالاسلام جواد اژهای
تمجید آیتالله خامنهای از یک راهکار فرهنگی برای حضور زنان در مبارزه
اشاره :
مرحوم حجتالاسلام جواد اژهای در دوران حیات، یادماندهها و خاطرات خود از دوران همراهی با شهید بهشتی در کوران حوادث انقلاب را در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد به ثبت و ضبط رسانده که بخشی از آن در ادامه نخستینبار منتشر میشود.
اولین دیدار با آیتالله خامنهای
حجتالاسلام اژهای در خاطرات خود درباره اولین دیدار خود با آیتالله خامنهای میگوید: آقای خامنهای برای آقای بهشتی احترام قائل بودند. درب خانه آقای خامنهای تا سال 56، به روی همه باز بود و هرکسی هر وقتی که میخواست میآمد و ایشان هم با سعه صدر میپذیرفتند. اولین دیدار من با آقای خامنهای همان سال 56 است، من پیش از آن ارتباط زیادی با آقا نداشتم. وقتی که خدمت آقای خامنهای رسیدیم دیدم که ایشان درحال بحث کردن در رابطه با مسائل اجتماعی و اقتصادی است. وقتی آقای بهشتی آمدند، ایشان ادامه بحث را به آقای بهشتی محول کردند.
قبل از اینکه آقای بهشتی بیایند، صحبتهای آقای خامنهای را گوش کردم و خیلی خوشم آمد. به آقای بهشتی گفتم من خجالت میکشم که به آقای خامنهای بگویم، ولی شما بگویید که این ملاقاتهای پراکنده خود را کم کنند، حیف است که این انرژی و نیرو در تدوین این مباحث بکار گرفته نشود. آقای خامنهای مأخوذ به حیاء هستند و اگر فلان چریک یا فلان انقلابی هر وقتی که میآمدند به آنها وقت میداد اما اگر زمان مشخصی را برای این ملاقتها تعیین کنند آنها هم خود را تنظیم میکنند و یکسری موارد خاص دیگر هم بود که آقای بهشتی به آقای خامنهای گفتند و ایشان هم استقبال کردند.
تمجید آیتالله خامنهای از یک راهکار فرهنگی برای حضور زنان در مبارزه
حجتالاسلام اژهای در بخش دیگری از خاطرات خود با اشاره به ضرورت حضور زنان در مبارزه علیه رژیم پهلوی روایت جالبی از راهکار خود در این رابطه نقل میکند: من در اصفهان احساس میکردم اگر زنها وارد میدان نشوند نمیتوانیم انقلاب را پیش ببریم. به همین دلیل نشریه «فرصت در غروب» هم تقریباً یک مجموعهای از نوشتههای خانمها بود که من تدوین میکردم یا خود من به اسم آنها مینوشتم.
یکبار آقای خامنهای در همان سفر مشهد در سال 56 به دیدن آقای بهشتی آمدند. در بحثی که بود آقای خامنهای فرمودند: اصفهانیها خیلی فعال هستند. خانمهای آنها یک جزوههایی درآوردند، من نزدیک صد نسخه [از] اینها را خریدم و به دوستانم دادم. کلی تعریف کردند [و فرمودند] شما [این بانوان را] نمیشناسید؟ آقای بهشتی خندیدند. آقای خامنهای ناراحت شدند. گفتند که مگر من چیز بدی گفتم آقای بهشتی؟ گفتند خیر. شما چیز خوبی گفتید ولی این خانمها ریشدار هستند! گفتند یعنی چه؟ گفتند جواد آقای ما این جزوهها را [با اسم خانمها] تدوین میکند. آقای خامنهای خندیدند. گفتند عجب. پس شما به اسم جمعی از بانوان و دوشیزگان مینویسید؟ گفتم بله دیگر! ما احساس میکنیم این مجموعه «فرصت در غروب» خیلی کمک میکند که زنها به میدان بیایند، واقعاً هم همینطور بود.
آقای خامنهای به آقای بهشتی گفتند که این یک کار اساسی است. آقای بهشتی خودشان هم، همین اعتقاد را نسبت به خانمها داشتند. یکی از نکات مهم در خارج از کشور این بود که در جلساتی که میرفتند، زن و بچه خود را میبردند.
نامههایی از کابل و هرات
به روایت مرحوم اژهای: ما برای «فرصت در غروب» یک صندوق پستی به اسم آقای مصحف گرفته بودیم. یک روز مصحف گفت تو من را بیچاره کردی! چون مأمور تخلیه صندوق گاهی اوقات نمیرفت. این یک هفته نرفته بود و از بس نامه آمده بود، پستچی پای صندوق گذاشته بود. مأمور ساواک رفته بود صندوقها را نگاه کند، گفته بود این صندوق چیست که اینقدر برای آن نامه آمده؟ یادم هست که از کابل و هرات برای ما نامه میآمد. وقتی میخواستم خارج بروم، دو سه روز در خانه نامه میسوزاندم.
ترجمه هدفمند کتابهای آلمانی
مرحوم اژهای در بخش دیگری از خاطرات خود میگوید: در سال 56 بود که من دو تا کتاب را برای دفتر نشر پیدا کردم. به خانم گفتم بیا با هم ترجمه کنیم. یکی «آقا غوله و کوتولهها» که آن موقع مظهر شاه بود و یکی هم «یک کوه و نود و نه کوه دیگر» که آن هم باز چپاولگری پولدارها و اینها بود. از آلمانی به فارسی ترجمه کردیم. این دو تا کتاب را بین صد تا کتاب انتخاب کردیم. آقای بهشتی خیلی تشویق کردند. ما به دفتر نشر گفتیم که به آقای باهنر بگوئید که ما از خارج فرستادیم [تاریخ را هم] اول سال میلادی زدیم. چون مجبور کرده بودند که همه سال شاهنشاهی بزنند. بعداً من شنیدم که آقای بهشتی خیلی پیش آقای خامنهای از این کار تعریف کرده بودند.
***بازرگان میگفت امریکا نمیگذارد شما شاه را بردارید! ***
مرحوم اژهای در بخش دیگری از خاطرات خود با اشاره به سفر شهید بهشتی به پاریس برای دیدار با امام خمینی میگوید: همان موقع بازرگان و سنجابی هم پاریس بودند. من [به شهید بهشتی] گفتم که شما با آقای بازرگان [صحبت کردید]؟ گفتند بله! من یک شب تا صبح با بازرگان صحبت کردم و متوجه شدم که مواضع او با امام فرق میکند.
من [از شهید بهشتی] پرسیدم در این صحبتهایی که شما با امام داشتید، اختلاف دیدگاهی داشتید؟ گفتند هیچ موردی من با امام اختلاف نداشتم. بعد گفتند... بازرگان میگوید شما به جایی نمیرسید. یعنی امریکائیها نمیگذارند شما شاه را بردارید.
گریه شهید بهشتی پس از امضای کمپ دیوید
آقای اژهای در خاطرات خود با اشاره به حساسیت ساواک نسبت به شهید بهشتی و اطرافیان وی درباره نامهنگاریهای خود و شهید بهشتی می گوید: ما با ایشان هفتهای یک نامه مینوشتیم. یعنی خود من مقید بودم. من از خارج شاید دو بار تلفن کردم در طول چهار پنج سال آن هم دو تا کار اداری بود ولی هفتهای یک نامه مینوشتیم. هر وقت میفرستادیم، آنها هم هفتهای یک نامه میفرستادند. گاهی اوقات نوار ضبط میکردند بعضی نوارها هست. قرار گذاشته بودیم یکشنبهها برای هم نامه بنویسیم و چون من مرتب هم مینوشتم، اینها خودبخود میرسید.
منتهی نامههای ما گم شده، نامههای خیلی مهمی هست. در یکی از این نامهها که جزء اسناد تاریخی است و مربوط به کمپ دیوید هست من اشک آقای بهشتی را از این قرارداد ننگآور در نامه ایشان دیدم. منتهی آن خیلی نامه نیست، یعنی بخش عمدهای از نامه قرارداد کمپ دیوید سادات هست و خیانت بزرگی که شده و ایشان به شدت ناراحت بودند و میگفتند این جراحت را معلوم نیست التیامی باشد.
اخلاقمداری شهید بهشتی در مواجهه با مخالفین
حجتالاسلام اژهای در بخش دیگری از خاطرات خود روایت جالبی از اخلاقمداری شهید بهشتی نقل میکند: در وین که بودم شخصی با لهجه آلمانی و تلفظ فرانسوی با من تماس گرفت و گفت که من اسنادی از سه نفر که با آمریکا مرتبط هستند دارم، و حاضرم در اختیار حزب مخالف آنها که حزب جمهوری اسلامی است بگذارم و گفت من دلایلی دارم که نشان میدهد آن سه نفر جاسوس سی.آی.ای (C.I.A) هستند. این قضیه مربوط به سال 59 بود. آن سه نفر یکی قطبزاده، یکی بنیصدر و شخصی دیگری بود که نام او را نمیبرم.
بعد گفت برای تحویل گرفتن این مدارک باید به پاریس و فلان هتل بیایید. من زنگ زدم به آقای بهشتی گفتم که یک فردی است این ادعا را میکند و دارای اسنادی مبنی بر مأمور سی آی ای بودن این سه نفر و ارتباط آنها با موساد دارد. [شهید بهشتی] به من گفتند اگر میخواهد به انقلاب ما کمک کند انجام بده و بعد قطع کردیم.
یک ساعت بعد به من زنگ زد و من در خانه تنها بودم و خانم من ایران بود. گفت چه شد؟ با تهران تماس گرفتید؟ گفتم بله. گفتند اگر اسنادی هست میتوانید تحویل بدهید. گفت خیر من نمیدهم، شما باید به پاریس و هتل فلان بایید و یک میلیون دلار هم باید با خود بیاورید. گفتم شما از پول صحبت نکرده بودید. گفت که مگر این یک میلیون دلار برای او چه هست؟ 7میلیون تومان است. شما 7 میلیون تومان برایتان چه ارزشی دارد؟ آن حزب اروپایی حاضر است صد برابر این را بدهد، چنین سندهایی برای حزب رقیب خود جور کند.
بلافاصله زنگ زدم، تصادفی آقای بهشتی خانه بود. گفتم آقای بهشتی میگوید که یک میلیون دلار هفته آینده بردار با خودت پاریس بیاور، تا من این اسناد را بدهم. شهید بهشتی گفت به این آقای خوش خیال بگو، سندهایش را بگذارد در تنگی آبش را بخورد. اگر اینها خائن باشند، به زودی خودشان، خودشان را افشا خواهند کرد و احتیاج به پول دادن برای ارائه مدرک و اینها نیست. اگر هم خائن نباشند و سلیقههای شخصی آنها با ما متفاوت باشد که خوب ما هیچ وقت با مخالفین فکری خود، اگر خائن نباشند، چنین برخوردی نمیکنیم.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی