02 دی 1397
نقش رزم آراء در ملی شدن صنعت نفت
در بین چهرههای نظامی تاریخ ایران دوره پهلوی، نام سرلشکر حاجعلی رزمآرا بیش از همه مطرح بوده و هست، زیرا او نه تنها یک فرمانده نظامی قدرتمند، بلکه رجلی سیاسی هم به شمار میآمد. تا قبل از بحث فرقه دموکرات آذربایجان، نام او صرفا به عنوان یکی از فرماندهان ستاد ارتش مطرح بود. به واقع در یک سو، طیف رزمآرا قرار داشت و در سوی دیگر سرلشکر حسن ارفع که تیمی از نظامیان قدرتمند را زیر چتر حمایت خود گرفته بود. کسانی چون سرتیپ حبیبالله دیهیمی، سرهنگ حسین منوچهری مشهور به بهرام آریانا، سرلشکر حسن اخوی، سرلشکر فضلالله زاهدی، سرلشکر نادر باتمانقلیچ بهعلاوه دهها افسر دیگر که همه بعدها نقشی بسیار مهم در تحولات ایران معاصر برعهده گرفتند، در زمره افسرانی بودند که به نوعی با ارفع مرتبط بودند و به واقع در زمره مخالفان پابرجای رزمآرا محسوب میشدند. فرماندهی ستاد ارتش بین ارفع و رزمآرا دست به دست میشد. البته شاه و دربار هم از ارفع حمایت میکردند و به هر دلیلی از رزمآرا و جاهطلبیهای سیاسی او واهمه داشتند. تیم ارفع با گروهها و احزاب سیاسی گوناگون، نمایندگان مجلس و ارباب جراید ارتباطی بسیار نزدیک داشت. به عبارت بهتر گروه تحت رهبری ارفع کاملا متحد بودند و خود ارفع هم حزب آریا را تشکیل داده بود که در کنار حزب سومکا (مخفف سوسیالیسم ملی کارگران ایران) احزاب شبهفاشیستی کشور را تشکیل میدادند.
در تیرماه سال ۱۳۲۹ رزمآرا به نخستوزیری دست یافت. مهمترین مشکل پیش روی او هم مثل کابینههای قبل مساله نفت بود. انگلیسیها انتظار داشتند او قرارداد الحاقی گس – گلشاییان را که در کابینه محمد ساعد مراغهای تنظیم شده بود به تصویب مجلس برساند، اما رزمآرا معتقد بود بدون جرح و تعدیل در این قرارداد، امیدی به تصویب آن نخواهد بود. او انتظار داشت انگلیسیها رضایت دهند راهحلی برای محاسبه حقالسهم ایران از درآمدهای نفتی پیدا شود، کارکنان ایرانی به مرور جایگزین انگلیسیها و هندیها شوند و به دولت ایران اجازه داده شود حق حسابرسی از درآمدهای نفتی را که محرمانه تلقی میشد، داشته باشد. واقعیت این است که انگلیسیها شرایط کشور را نادیده میگرفتند. اینان توجه نداشتند با وجود کمیسیون نفت که ریاست آن با دکتر محمد مصدق است، هیچ امکانی برای تصویب قرارداد گس - گلشاییان نخواهد بود. رزمآرا از چند ناحیه زیر فشار بود: انگلیسیها که میخواستند او به هر نحو ممکن قرارداد را تصویب کند، جبهه ملی که به کمتر از ملی شدن نفت رضایت نمیداد، سیاستمدارانی مثل دکتر مظفر بقایی که خواستار حذف او از صحنه سیاسی کشور بودند و نظامیان تحت فرماندهی ارفع که او را معضلی برای حکومت شاه تلقی میکردند. شخص شاه از رزمآرا به شدت وحشت داشت.
تا ابتدای زمستان سال ۱۳۲۹ یعنی بیش از شش ماه از نخستوزیری رزمآرا مساله نفت هیچ پیشرفتی نکرد، انگلیسیها حاضر نبودند از مواضع خود عدول کنند، شعار ملی شدن نفت هر روز از کوی و برزن شنیده میشد و در این میان رزمآرا که مشکلات مالی فراوانی برای پیشبرد برنامههایش داشت، روزبهروز درماندهتر میشد. در اوایل دیماه آن سال خبر رسید شرکت نفتی آرامکو قراردادی با عربستان سعودی منعقد کرده و طبق آن طرح تنصیف عواید نفتی را در دستور کار خود قرار داده است. این خبر در ایران بازتاب بسیار گستردهای یافت، به طوری که رزمآرا هم در ملاقات با سر فرانسیس شپرد نظر او را در این مورد جویا شد که آیا میتوان قراردادی مشابه بین طرف ایرانی و شرکت نفت انگلیس و ایران منعقد کرد؟ شواهد نشان میداد انگلیسیها اندکی از مواضع گذشته خود کوتاه آمدهاند و حاضرند قرارداد تنصیف عواید نفتی را مورد مطالعه قرار دهند، لیکن موضوع این بود که اکنون شعار ملی شدن صنعت نفت به اندازهای بین تودههای مردم راه یافته بود که کمترین عدولی از آن پذیرفته نشدنی محسوب میشد.
رزمآرا میدانست که نمیتوان در مقابل فکر ملی شدن نفت مقاومت کرد. او وانمود کرد ملی شدن نفت را میپذیرد، اما ابتدا ضروری است قرارداد تنصیف عواید نفتی اجرا شود تا اولا دولت مقداری عایدی داشته باشد تا بتواند امور کشور را مدیریت کند و برای طرح برنامه ملی شدن نفت اندوختهای وجود داشته باشد و ثانیا با عواید به دست آمده جوانان ایرانی برای اداره شرکت نفت، تخصصهای لازم را به دست آورند و به عبارتی کارشناسان لازم برای امر ملی شدن صنعت نفت تربیت شوند. رزمآرا در این دوره دو اشتباه بزرگ مرتکب شد:
نخست اینکه طرح تنصیف عواید نفتی را به اطلاع نمایندگان نرساند و دوم اینکه طرح خویش در مورد ضرورت موافقت صوری با ملی شدن نفت را با سرفرانسیس شپرد سفیر کبیر بریتانیا در ایران مطرح کرد. شپرد خشمگین از این موضعگیری، تلگرافی به لندن مخابره کرد و اطلاع داد روش رزمآرا در حقیقت تایید اصل ملی شدن نفت است. از سوی دیگر رزمآرا جرات نداشت طرح تنصیف عواید نفتی را با نمایندگان جبهه ملی در مجلس شورای ملی مطرح کند، زیرا فکر ملی شدن نفت جای هرگونه برنامه جایگزینی را مسدود کرده بود. با این وصف او روز سیزدهم اسفند آن سال مخالفت خویش را با ملی کردن شتابزده نفت و بدون برنامهریزی مشخص، اعلام داشت و تاکید کرد ایران در وضعیتی نیست که بتواند این طرح را پیش ببرد.
دو روز بعد از حضور رزمآرا در مجلس، یعنی روز شانزدهم اسفند او ترور شد. بعد از کشته شدن رزمآرا، حسین علاء دولتی مستعجل تشکیل داد و در همین ایام طرح ملی شدن صنعت نفت ایران به تصویب مجلسین شورای ملی و سنا رسید. در دوره نخستوزیری مصدق، تیم نظامیان همراه با سرلشکر ارفع پای در میدان گذاشتند. اینان از هیچ طرحی برای ناکام ماندن برنامههای مصدق دریغ نکردند. از انواع دسیسههای پشت پرده برای واژگونی او گرفته تا توطئه ربودن و قتل افشار طوس که به کارگردانی برخی سیاستمداران، نظامیان و مقامهای امنیتی مثل حسین خطیبی، صورت گرفت. گرچه مشهورترین این چهرهها سرلشکر فضلالله زاهدی شناخته میشود، اما واقعیت این است که اعضای حزب آریای ارفع که از نیمههای دهه ۲۰ شمسی به شدت فعال شده بود، نقشی غیرقابل انکار در تحولات این زمان داشت. کودتای بیست و هشتم مرداد ۱۳۳۲ هم با بازیگری همین عده موفق شد. نخستوزیر برکشیده کودتا هم البته زاهدی بود که تشکیل کنسرسیوم نفتی را پذیرفت و قرارداد دوجانبه بین دولت و شرکت نفت انگلیس و ایران را به معضلی جهانی تبدیل کرد و از این به بعد نه تنها بریتانیا بلکه آمریکا، فرانسه و شرکت فراملیتی رویال داچ شل را هم با مسایل داخلی ایران درگیر کرد. این موضوع نقشی بسیار مهم در تحولات آتی کشور بر جای نهاد.
روزنامه شرق یکشنبه 1 مرداد 1391