11 اسفند 1392

تغییرات کابینه رضاخان در جهت بهبود روابط با انگلیس


موری ( کاردار وقت آمریکا در تهران ) می‌نویسد: فارغ از قرائنی که ممکن است دال بر بهبود روابط فیروز با انگلیسی‌ها وجود داشته باشد، بعید می‌دانم که فیروز بتواند حیثیت و قدرتی را که در زمان نوکری انگلیسی‌ها در دولت وثوق‌الدوله داشت، یک بار دیگر به دست بیاورد.

...علاوه بر این، رضا [خان] ماه‌های ژوئن و ژوییه 1925 را به بازدید از آذربایجان گذرانده بود. غیبت و همین‌طور تسلط آشکارا نامطمئن او بر ارتش دل و جرئت دوباره‌ای به مخالفانش بخشیده بود. اموری وضعیت سیاسی و ضعف روزافزون رضا [خان] را در گزارش 29 اوت 1925 خود که بسیار خواندنی است این‌طور توصیف می‌کند: احتراماً برخی مشاهدات خود را از اوضاع سیاسی در اینجا به عرض می‌رساند... اوضاع نسبتاً آرامی که به هنگام ورودم [به ایران] در اواخر ماه ژوئن بر محافل دولتی حکمفرما بود اخیراً قدری آشفته شده است. شایعاتی درباره تغییرات بیشتر کابینه بر سر زبان‌ها است که هر روز قوّت می‌گیرد. در پایتخت ایران که سیاست، بیش از هر جای دیگری، بر اساس دسیسه‌هایی شکل می‌گیرد که قدرت‌های خارجی نقش بسیار مهمی در آن ایفا می‌کنند، مشکل می‌توان با توجه به ظواهر امر ارزیابی درست و مناسبی ارایه داد.

با وجود این، در اوضاع کنونی برخی مسایل کاملاً بارز و برجسته‌اند، که در میان آنها افزایش فعالیت و نفوذ عناصر جناح راست شاید از همه مشهودتر باشد. نفوذ جناح راست را باید در دو انتصاب اخیر در کابینه [فیروز و قوام‌الدوله] ، در افزایش همکاری رئیس‌الوزرا و مدرّس، رهبر کهنه‌کار و با نفوذ روحانیون داخل و خارج مجلس که با اطرافیان و حامیان ولیعهد هم‌پیمان هستند، و همینطور مسایل نه چندان آشکار دیگر دید.

شدت‌عمل و رفتارهای بچه‌گانه رئیس‌الوزرا به‌دلیل نگرانی‌هایی است که درباره امنیت شخصی‌ خود دارد
مواضع مستبدانه‌اش که روز به روز مستبدانه‌تر هم می‌شود
علی‌الخصوص وقتی ظاهر اینچنین وقیحانه‌ای به خود می‌گیرد
آن هم از طرف کسی که از میان مردم برخاسته و در ابتدا مدافع منافع آنها شناخته می‌شد
مردم را منزجر کرده است

مسئله دیگر موقعیت رئیس‌الوزرا است. شواهد و قرائن نشان می‌دهد که همکاری او با محافظه‌کاران برایش چندان خوشایند نیست، و اینکه او نه از روی اراده که اجباراً بنا به مقتضیات رفتار می‌کند. در بسیاری از محافل این رفتار [رضا خان] را نشانه ضعف روزافزون او تعبیر می‌کنند، که به تصدیق همگان، پس از شکست کودتای جمهوری‌خواهی‌اش در 16 ماه پیش شروع شد. در آن وقت، حداقل ژنرال‌هایش به او وفادار بودند و از او حمایت ‌کردند. ولی می‌گویند اگر امروز وضعیت مشابهی پیش بیاید، پاسخ زیردستانش همان چیزی نخواهد بود که آن روز نشان دادند. معلوم است که رضا خان محبوبیت و حیثیتش را در میان مردم عادی از دست داده است.

اسناد ضمیمه این گزارش حوادثی را شرح می‌دهند که اخیراً اتفاق افتاده و شاید به خودی خود چندان اهمیتی نداشته باشند، ولی بیانگر جریان‌هایی هستند که در مملکت به راه افتاده و عامل دلسردی مردم از رئیس‌الوزرا شده است. بعضی‌ها بر این عقیده‌اند که شدت‌عمل و رفتارهای بچه‌گانه رئیس‌الوزرا به‌دلیل نگرانی‌هایی است که درباره امنیت شخصی‌ خود دارد. مواضع مستبدانه‌اش که روز به روز مستبدانه‌تر هم می‌شود، علی‌الخصوص وقتی ظاهر اینچنین وقیحانه‌ای به خود می‌گیرد، آن هم از طرف کسی که از میان مردم برخاسته و در ابتدا مدافع منافع آنها شناخته می‌شد، مردم را منزجر کرده است...

دلایل اصلی تحولات حاضر هرچه باشد، چشم‌انداز روشن و دلگرم‌کننده‌ای پیش روی نمی‌گذارد. شایعاتی که درباره تغییرات بیشتر کابینه بر سر زبان‌هاست، و پیش‌تر به آنها اشاره کردم، انسان را به این گمان می‌اندازد که نیروهای روحانی و محافظه‌کار در حال ایجاد ظنّ و نارضایتی بر ضد رضاخان بوده و مترصد فرصتی هستند تا قدرت کافی را برای حذف کامل او به دست آورند.

فیروز شخصیت قدرتمندی در پس‌ِ پرده مجلس است
و به‌طور کلی سیاست‌هایش را از طریق ائتلاف با روحانیون صاحب نفوذ، و عمدتاً مدرّس عملی می‌کند

اموری در ضمیمه گزارش به شرح ماجرای زیر پرداخته است: اخیراً صحبت از ماجرایی بر سر زبان‌هاست که آن را به افزایش فعالیت اطرافیان ولیعهد نسبت داده‌اند. البته هیچ خبری درباره این ماجرا در روزنامه‌ها که به‌شدت سانسور می‌شوند منعکس نشده است، ولی می‌گویند که اتفاق مهمی بوده و همه از تأثیری که این اتفاق بر خُلق رضاخان گذاشته صحبت می‌کنند. در تاریخ 13 اوت مراسم ختمی به مناسبت درگذشت یکی از علمای عالی‌قدر تهران در مسجد شاه برقرار بود، که ولیعهد، رئیس‌الوزرا، مقامات دولت، و بسیاری از شخصیت‌های سرشناس همراه با خیل کثیری از مردم در آن شرکت داشتند.

رضاخان پشت سر احمدشاه دیده می‌شود

وقتی رئیس‌الوزرا به همراه محافظان مسلحش وارد مسجد شدند مردم ساکت سرجایشان نشسته بودند، ولی وقتی ولیعهد پا به مسجد گذاشت همه بلند شدند و صلوات فرستادند. در اواخر مجلس نیز یک روحانی به مدح متوفی پرداخت و در پایان عرایضش با صدای بلند گفت: «بار الها، شاه و ولیعهد را مستدام بدار!» و کل جمعیت از ته دل الهی آمین گفتند. سید سپس گفت: «بار الها، رئیس‌الوزرا را مستدام بدار!» ولی به‌جز چند نفری که اطراف رئیس‌الوزرا نشسته بودند کسی الهی آمین نگفت.

همین باعث شد رضاخان بلافاصله از مسجد بیرون بزند. رضاخان که از میان جمعیت به سمت بازار می‌رفت یک بازاری را دید که دارد تسبیح می‌اندازد. می‌گویند به آن بازاری گفت که آیا او را می‌شناسد، و آن بازاری هم من‌من کنان پاسخ داد، «بله، حضرت اشرف رئیس‌الوزرا.» رئیس‌الوزرا به او گفت: «پس چرا احترام نگذاشتی؟» و چندین کشیده به صورتش ‌نواخت. می‌گویند رضاخان پس از آن به خانه‌اش در حومه شهر رفت، و برای چند روز هیچ کس را به حضور نپذیرفت.

می‌گویند صبح شنبه، در مسیر بازگشت به شهر، از اتومبیلش بیرون پرید و یک مأمور نظمیه‌ را چنان زیر مشت و لگد گرفت که مأمور بیچاره از هوش رفت و روانه بیمارستان شد، آن هم به دلیل اینکه به موقع قاطرهایی که جاده را بند آورده بودند کنار نزده بود.

می‌گویند در ده قلهک نیز شخصی به نام شهیدی، از ماموران اداره پست، به همراه یکی از ماشین‌نویسان اداره عواید داخلی، و کوروس که از فارغ‌التحصیلان دبیرستان آمریکایی و از تجّار معروف تهران است، با عده‌ای از بالاشهری‌ها مشغول گپ و گفت و خنده بودند و متوجه عبور اتومبیل رئیس‌الوزرا نشدند. رضاخان اتومبیل را متوقف کرد، و به طرف آنها رفت و یقه شهیدی را گرفت و پرسید آیا او را می‌شناسد. وقتی شهیدی گفت که لابد یکی از مقامات دولت است، رضاخان چند سیلی به صورتش نواخت و او را نقش بر زمین کرد و زیر مشت و لگد گرفت. رضاخان 6 فوت قد و احتمالاً 230 پوند وزن دارد. او به همان ترتیب به حساب همه‌شان به‌جز کوروس رسید، چون کوروس مدعی بود که تعظیم کرده ولی حضرت اشرف متوجه تعظیمش نشده است.(1)

تغییرات کابینه و اعلام بازگشت شاه

همانطور که در گزارش قبل ذکر شد، در ماه اوت 1925، رضا [خان] کمی پس از بازگشتش از آذربایجان مجبور شده بود دو نفر را که با مدرس هم‌پیمان بودند وارد کابینه‌اش کند: «شاهزاده فیروز بجای ادیب‌السلطان متصدی وزارت عدلیه شد و قوام‌الدوله که طرفدار روحانیت بود، در پُست خالی وزارت داخله نشست... احساس می‌شود که وزیر شدن فیروز که آدم شرّی است از آن دسته تاکتیک‌های مشکوکی باشد که در آینده عواقب مهمی در پی دارد.»(2)

صرف‌نظر از قرائنی که ممکن است دال بر بهبود روابط فیروز با انگلیسی‌ها وجود داشته باشد
از نظر من کلاه او دیگر پشمی ندارد
اگر اتفاق غیرمنتظره‌ای نیفتد
بعید می‌دانم که فیروز بتواند حیثیت و قدرتی را که در زمان نوکری انگلیسی‌ها در دولت وثوق‌الدوله داشت
یک بار دیگر به دست بیاورد

همین چند ماه پیش موری فاتحه فیروز را خوانده بود: «روزگاری فقط کافی بود فیروز لب تر کند تا با کمک حامیان انگلیسی‌اش، بالاترین مناصب دولتی را داشته باشد، ولی در سال‌های اخیر حتی برای احراز کرسی نمایندگی مجلس هم مذبوحانه به رشوه و نان قرض دادن به این و آن متوسل شده است. علی‌الخصوص در انتخابات گذشته مجلس بسیار مشتاق بود که از حوزه انتخابیه تهران به مجلس راه پیدا کند، که جایگاه وزینی در مجلس به حساب می‌آید.

او که می‌دید بخت نمایندگی‌اش از تهران چندان بلند نیست، نقشه‌ای برای خرید کل آراء لواسان کشید که از مناطق حومه تهران است. همین مسئله باعث شد که تحقیقات گسترده‌ای درباره آراء او صورت بگیرد و اعتراضات زیادی به انتخاب او شد که نهایتاً مجبورش کرد از کرسی لواسان کناره بگیرد و نمایندگی کرمانشاه را که املاک وسیعی در آن دارد قبول کند. در حال حاضر هیچ رئیس دولتی حاضر نیست با وزیر کردن فیروز محبوبیت خود را به خطر بیندازد.

با وجود این، او هنوز شخصیت قدرتمندی در پس‌ِ پرده مجلس است، و به‌طور کلی سیاست‌هایش را از طریق ائتلاف با روحانیون صاحب نفوذ، و عمدتاً مدرّس عملی می‌کند... به‌رغم خصومت متقابلی که از سال 1921 تا به‌حال بین سفارت انگلستان و فیروز وجود داشته، قرائن... حکایت از آن دارد که او حاضر است خصومت‌هایش را با سفارت انگلستان کنار بگذارد. معلوم شده است که یک شب به سفارت انگلستان رفته، که البته چندان هم جای تعجب ندارد زیرا ایرانی‌های خوشنام زیادی هستند که احساس می‌کنند نباید با رفتن به سفارت انگلستان در روز روشن نام نیک‌شان را به خطر بیندازند.

سید فاطمی، که از هواداران مدرس، رهبر جناح روحانیون است
به پُست خالی وزارت معارف منصوب شده است
به نظر می‌رسد اهمیتش عمدتاً از بابت این باشد که در حکم آنتنی برای مدرّس عمل خواهد کرد

صرف‌نظر از قرائنی که ممکن است دال بر بهبود روابط فیروز با انگلیسی‌ها وجود داشته باشد، از نظر من کلاه او دیگر پشمی ندارد. اگر اتفاق غیرمنتظره‌ای نیفتد، بعید می‌دانم که فیروز بتواند حیثیت و قدرتی را که در زمان نوکری انگلیسی‌ها در دولت وثوق‌الدوله داشت، یک بار دیگر به دست بیاورد. در ایرانِ امروز، همچون گذشته، یک سیاستمدار جاه‌طلب یا باید برای انگلیسی‌ها بازی کند یا روس‌ها. با توجه به اینکه فیروز از تخم و ترکه خاندان سلطنتی است، تصور ائتلافش با روس‌ها، عجالتاً، باطل است.

از سوی دیگر، انگلیسی‌ها هم احساس می‌کنند که فیروز فریب‌شان داده و در نتیجه انتقام‌شان را از او گرفته‌اند.»(3) اموری در تلگرام مورخ 14 سپتامبر 1925 خود می‌نویسد: «سید فاطمی، که از هواداران مدرس، رهبر جناح روحانیون است... به پُست خالی وزارت معارف منصوب شده است... به نظر می‌رسد که اهمیتش عمدتاً از بابت این باشد که در حکم آنتنی برای مدرّس عمل خواهد کرد.»(4)

آیت‌الله سید حسن مدرس

اموری در واکنش به اهمیت روزافزون مدرّس شرح حالی از او برای وزارت امور خارجه فرستاد. مدرّس در حدود سال 1855 در نزدیکی اصفهان چشم به جهان گشود، و در اصفهان و نجف درس طلبگی خواند، و به درجه اجتهاد رسید. سپس به اصفهان برگشت و در حوزه علمیه آنجا مشغول تدریس فقه شد. ابتدا در سال 1907 به نمایندگی در انجمن ایالتی استان اصفهان انتخاب شد، و سپس از طرف علمای نجف به عنوان عالم طراز اول در هیأت عالی ناظران روحانی دوره دوم مجلس تعیین شد (1909-1911). مدرّس در سال 1912 رهبری مخالفان نایب‌السلطنه، ناصر‌الملک، را بر عهده گرفت، و او را متهم ساخت که عامداً برگزاری انتخابات مجلس سوم را به تعویق می‌اندازد.

مدرّس پس از راه یافتن به مجلس سوم در سال 1914 به جمع ملیونی پیوست که در ماه نوامبر 1915 دست به مهاجرت از تهران زدند و در کرمانشاه برای خود دولت مستقلی تشکیل دادند. با پیشروی قوای روس در اوایل 1916، مدرّس و دولت مستقل اجباراً عازم ترکیه شدند و مدرّس بیشتر ایام جنگ را در آنجا سپری کردند. پس از بازگشت به تهران در سال 1918 با وثوق‌الدوله هم‌پیمان شد ولی ائتلاف آنها به دلیل مخالفت مدرّس با قرارداد انگلیس و ایران دیری نپایید.

اموری: «مدرّس در داخل و خارج مجلس رهبری جناح روحانیون را به دست دارد
و با دربار و عناصر مرتجع از نزدیک همکاری می‌کند
و در گذشته نفوذ روزافزونی بر رضاخان پهلوی و دولتش داشته است
مدرس بی‌نهایت جسور و یکدنده و فردی محافظه‌کار است
که البته در بین رهبران روحانی ایران امری طبیعی است
مدرس سخنوری بی‌بدیل است که می‌تواند ماهرانه عوام‌فریبی کند
و نفوذ عمیقی در بین توده‌های مردم دارد»

او به سبب مخالفتش با این قرارداد وجهه‌ای ملی برای خود کسب کرد، ولی پس از کودتای 21 فوریه 1921 به زندان افتاد. مدرّس توانست به مجلس چهارم راه پیدا کند (1921-1923) و رهبری جناح اکثریت را که از دو کابینه قوام‌السلطنه حمایت می‌کردند، و در اکتبر 1922 سعی کرده بودند رضا خان را برکنار کنند، به دست گرفت. در ژانویه 1923 که مستوفی الممالک به ریاست وزرا منصوب شد، مدرّس رهبری اپوزیسیون را بر عهده گرفت و موجبات سقوط کابینه مستوفی را در ماه مه 1923 فراهم ساخت.

در مجلس پنجم (1924-1926) رهبر جناح مخالف رضاخان بود، و «جنبش جمهوری‌خواهی» او را با شکست مواجه ساخت. ولی در اوت 1924 که در استیضاح دولت توفیق نیافت، ضربه شدیدی خورد؛ با وجود این، روز به روز به نفوذش افزوده می‌شود، و توانسته‌ است دوستانش فیروز، فاطمی و صدری را به وزارت برساند. اموری اضافه می‌کند: «مدرّس در داخل و خارج مجلس رهبری جناح روحانیون را به دست دارد، و با دربار و عناصر مرتجع از نزدیک همکاری می‌کند، و در گذشته نفوذ روزافزونی بر رضاخان پهلوی و دولتش داشته است.

مدرس بی‌نهایت جسور و یکدنده؛ و فردی محافظه‌کار است، که البته در بین رهبران روحانی ایران امری طبیعی است. مدرس سخنوری بی‌بدیل است که می‌تواند ماهرانه عوام‌فریبی کند و نفوذ عمیقی در بین توده‌های مردم دارد.* او قلباً فردی ملی‌گرا و ضدبیگانه است، و علی‌الخصوص خصومت خود را با انگلیسی‌ها پنهان نمی‌کند. گاه ابراز دوستی با آمریکا را کرده است. مدرس خود را فردی فقیر نشان می‌دهد، ولی می‌گویند املاک قابل توجهی دارد.(5)،**

اموری در گزارش مورخ 15 سپتامبر 1925 خود شرح بیشتری درباره تغییرات کابینه می‌دهد: «با توجه به ...انتصاب میرزا سید مهدی خان فاطمی، از طرفداران جوان‌تر، فعال‌تر و بی‌ذوق مدرّس، در پُست خالی وزارت معارف، احتراماً به عرض می‌رساند که این رویداد از جمله مهمترین نشانه‌های اخیری است که بر ادامه همکاری رئیس‌الوزرا و عناصر روحانی و مرتجع دلالت دارد، چنانکه قبلاً در گزارش محرمانه شماره 1204 مورخ 29 اوت 1925 خود نیز به آن اشاره کرده  بودم.

خیلی‌ها به شیوه زندگی و رفتار رضاخان اشاره می‌کنند و می‌گویند که اخیراً به خوشگذارانی روی آورده
رفتاری بی‌ادبانه نسبت به شخصیت‌ها دارد و به رویدادهای مهم بی‌اعتناست
و ظاهراً علاقه‌اش را به بسیاری از امور اجرایی که قبلاً از دغدغه‌هایش بود از دست داده است
آنهایی که آنقدر به رضاخان امید بسته بودند حالا کاملاً از او دلسرد شده‌اند

می‌گویند که رئیس‌الوزرا لااقل عجالتاً از تغییر سه عضو کابینه‌اش که بیشترین خصومت را با مدرّس دارند، سر باز زده است که عبارتند از میرزا محمدعلی خان فروغی (ذکاءالملک)، وزیر مالیه، عبدالحسین خان تیمورتاش (سردار معظم خراسانی)، وزیر تجارت و فلاحت و فواید عامه، و جعفرقلی خان اسعد (سردار اسعد) وزیر پست و تلگراف. با وجود این، می‌توان گفت که اوضاع مملکت در طول سه هفته گذشته آشفته‌تر شده است. انگیزه رضاخان پهلوی از اتخاذ این تاکتیک‌ها و نتایج آن را نمی‌توان به‌راحتی ارزیابی کرد.

اما انگیزه‌اش برای این کارها هرچه باشد، چه احساس ‌کند که برای تصویب لوایحی که به مجلس ارایه می‌دهد و یا موفقیت در انتخابات آتی و یا ایجاد سد محکمی در برابر نفوذ روس‌ها باید حمایت روحانیون و مرتجعان را جلب کند، بدیهی است که این کار دارد به بهای کاهش حیثیت و اعتبارش در محافل دیگر تمام می‌شود. حتی نزدیکان او هم ظاهراً هیچ تصوری از اهداف نهایی رضاخان ندارند. خیرخواهان رضاخان هم واقعاً نمی‌دانند که آیا او دارد با این کارها به ورطه‌ای می‌افتد که نجات از آن محال است، و یا اینکه دارد نقشه می‌کشد که پس از انتخابات از شرّ همراهان جدیدش خلاص شود؟

آیا رضاخان واقعاً می‌فهمد که ادامه و تشدید این روند چه واکنشی ایجاد خواهد کرد؟ و یا شاید هم مترصد آن است که خود و نیروهای نظامی‌اش چنین واکنشی را هدایت و رهبری کنند؟ احتمال هم دارد که داوطلبانه زمام سیاست را رها کند و به خارج از کشور برود و با ثروت هنگفتی که به‌هم رسانده به خوشگذرانی بگذراند. اینها مشتی از خروار سوال‌هایی است که در ذهن همگان نقش بسته است.

روشنفکران لزوماً از طرح جمهوری‌ حمایت نمی‌کنند
از قرار معلوم مقامات ایرانی بیشتر حاضرند بر سر ولیعهد، که صفات مردانه بیشتری نسبت به برادر بزرگترش دارد، مصالحه کنند
و او را همچون آلت‌دستی بی‌خطر و محترم در رأس یک رژیم سلطنتی با‌ثبات و محدود بنشانند

در تأیید احتمال اخیر، خیلی‌ها به شیوه زندگی و رفتارش اشاره می‌کنند و می‌گویند که اخیراً به خوشگذارانی روی آورده، رفتاری بی‌ادبانه نسبت به شخصیت‌ها دارد و به رویدادهای مهم بی‌اعتناست، و ظاهراً علاقه‌اش را به بسیاری از امور اجرایی که قبلاً از دغدغه‌هایش بود از دست داده است. آنهایی که آنقدر به رضاخان امید بسته بودند حالا کاملاً از او دلسرد شده‌اند.»

اموری اضافه می‌کند: «یکی از ابعاد مهم قضیه شایعاتی است که درباره بازگشت شاه به تهران بر سر زبان‌هاست و هر روز قوّت بیشتری می‌گیرد. البته مدت زیادی است که این شایعات بین مردم می‌چرخد ولی موضوع اخیراً جدی‌تر شده است. اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد، بدون‌شک اوضاع پیچیده‌تر و ناگوارتر خواهد شد مگر اینکه گمان کنیم که حضور این مقام تشریفاتی کاملاً بی‌کفایت، بی‌نهایت خودخواه و بزدل موجب سرعت گرفتن وقایع و کوتاه شدن عمر جنبش ارتجاعی شود. در همین ارتباط لازم به ذکر است که روشنفکران لزوماً از طرح جمهوری‌ حمایت نمی‌کنند. از قرار معلوم مقامات ایرانی بیشتر حاضرند بر سر ولیعهد، که صفات مردانه بیشتری نسبت به برادر بزرگترش دارد، مصالحه کنند و او را همچون آلت دستی بی‌خطر و محترم در رأس یک رژیم سلطنتی با‌ثبات و محدود بنشانند.»(6)

اموری در 21 سپتامبر 1925 با ارسال تلگرامی گزارش می‌دهد: «دولت امروز تلگرام مورخ 16 سپتامبر شاه و همچنین پاسخ محبت‌آمیز رئیس‌الوزرا را در اختیار روزنامه‌ها قرار داد. در این تلگرام آمده که شاه در تاریخ دوم اکتبر از فرانسه عازم ایران خواهد شد. مردم به دلیل شایعاتی که از قبل بر سر زبانها بود آماده شنیدن چنین خبری بودند.»(7)

روزنامه ایران در شماره مورخ 21 سپتامبر 1925 خود تلگرام 16 سپتامبر احمدشاه به رضا [خان] را منتشر ساخته بود: «حضرت اشرف رئیس‌الوزرا، تهران. به یاری پروردگار متعال، در تاریخ 2 اکتبر با کشتی نلدر پاریس را ترک و از طریق بمبئی به مقصد ایران حرکت خواهیم کرد. بی‌نهایت مسروریم که به وطن عزیزمان برمی‌گردیم و محظوظ از اینکه بزودی شرف دیدار شما دست خواهد داد.»

پاسخ رضا[خان]: «اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران، پاریس. از دریافت تلگرام شما که حامل خبر مسرت‌بار بازگشت اعلیحضرت بود بسیار مشعوف شدم. از اعلیحضرت استدعا دارد بفرمایند کشتی ایشان در کدامیک از بنادر مرزی پهلو خواهد گرفت.»

اموری در این باره توضیح می‌دهد: «چند ماهی است که شایعه بازگشت شاه به ایران بر سر زبانهاست، و با افزایش نفوذ عناصر مرتجع در طول هفته‌های گذشته قوّت بیشتری هم گرفته بود، تا حدی که اعلام خبر فوق شور و هیجان چندانی در بین مردم ایجاد نکرد و توجه چندانی به آن نشد. هیچ توضیح و تفسیری هم در روزنامه‌ها منتشر نشده است که احتمالاً به دلیل سانسور آنهاست. مقامات وزارت خارجه می‌گویند که سفر شاه بین یک ماه تا شش هفته به طول خواهد کشید و پیش‌بینی می‌کنند که شاه در دو هفته اول ماه نوامبر وارد ایران شود.»(8)

اعلام خبر بازگشت شاه اوضاع را به‌هم ریخته بود. اولین واکنش به خبر فوق «بلوای نان» در 23 و 24 سپتامبر 1925 بود. این شورش‌ها با بلوای نان که در اوایل ژوییه 1918 به منظور تضعیف کابینه صمصام‌السلطنه و نهایتاً روی‌ کار آمدن وثوق‌الدوله به راه افتاده بود، شباهت بسیاری داشت.(9) هدف از این بی‌نظمی‌ها آن بود که بهانه‌ای برای استفاده از ارتش بر ضد مخالفان به دست رضا[خان] بدهد و شاه را از بازگشت به ایران منصرف سازد. ولی این بار تاکتیک فوق کاملاً کارساز نبود، و در عوض ضعف جایگاه رضا[خان] را بیش از پیش هویدا ساخت، ولی به هرحال برای ترساندن شاه و ماندن او در اروپا کافی بود.


پاورقی‌ها:

1. گزارش اموری، شماره 1204 و ضمایم آن، 891.00/1364، مورخ 29 اوت 1925.

2. تلگرام اموری، شماره 67، 831.002/146، مورخ 10 اوت 1925.

3. گزارش اموری، شماره 787، 701.9111/181، مورخ 13 دسامبر 1924.

4. تلگرام اموری، شماره 69، 891.002/147، مورخ 14 سپتامبر 1925.

* مدرس هیچ‌گاه مردم را فریب نداد. او همواره با شجاعت و صراحت عقاید سیاسی خود را که در جهت منافع ملی ایران بود، بیان می‌داشت؛ معلوم نیست، نویسنده گزارش (کوپلی اموری) چه چیزی در زندگی مشحون از پاکی و صداقت مدرس دیده است که او را فریبکار می‌داند. (ویراستار)

5. اموری، گزارش شماره 1213 (1365/891.00)، مورخ 14 سپتامبر 1925.

** این دروغی بزرگ است. زندگی ساده و فقیرانه و زاهدانه مدرس زبانزد دوست و دشمن بود. آن مرد بزرگ به مال دنیا بی‌اعتنا بود و به هنگام شهادتش نیز دیناری از خود برجای نگذاشت.

6. گزارش اموری، شماره 1214، 891.00/1366، مورخ 15 سپتامبر 1925.

7. تلگرام اموری، شماره 70، 891.001/62، مورخ 21 سپتامبر 1925.

8. گزارش اموری، شماره 1216، 891.9111/140، مورخ 28 سپتامبر 1925.

9. Majd, Persia in World War I ، صص. 266-265.


تسنیم