27 اسفند 1399
به مناسبت آغاز بکار حزب ملل اسلامی در 28 اسفند 1340
حزب ملل اسلامی به روایت موسوی بجنوردی
بررسی تاریخ انقلاب اسلامی بدون بازخوانی تاریخچه «حزب ملل اسلامی» ناتمام است. این حزب اولین تشکیلات منسجمی بود که پس از سرکوب قیام 15 خرداد و تبعید امام خمینی،پا به عرصه مبارزات گذاشت.
بررسی تاریخ انقلاب اسلامی بدون بازخوانی تاریخچه «حزب ملل اسلامی» ناتمام است. این حزب اولین تشکیلات منسجمی بود که پس از سرکوب قیام 15 خرداد و تبعید امام خمینی،پا به عرصه مبارزات گذاشت، چیزی که برای دستگاههای امنیتی رژیم شاه تعجب آور بود. درگفت و شنود پیش روی، سید محمدکاظم موسوی بجنوردی درباره ساختار تشکیلاتی و چند و چون ِ دستگیری این حزب،سخن گفته است.
*حزب ملل اسلامی در چه سالی تشکیل شد و چگونه عضوگیری میکرد؟
این حزب قبل از آغاز نهضت امام و در سال 1340، 1341 شروع به کار کرد. یعنی وقتی نهضت امام شروع شد، ما تشکیلات منظمی داشتیم و نهضت امام سبب شد جوانان تمایل بیشتری برای عضویت در حزب نشان بدهند.و اما در مورد نحوه عضوگیری، در دورهای که سپاهی دانش بودم به مدرسه حجتیه هم میرفتم. در آنجا توسط یکی از همشهریهایام به اسم آقای برزگر با آقای حجتی آشنا شدم و بعد هم دوستی ما ادامه یافت. سپس مدتی در باره این حزب برای ایشان توضیحاتی دادم و ایشان علاقه پیدا کردند و به عنوان تنها عضو روحانی تشکیلات به ما پیوستند.
تشکیلات حزب ملل اسلامی، علیالقاعده تشکل منسجم و پیچیدهای بود. به همین دلیل اسباب تعجب است که این شبکه در هم پیچیده، چگونه با دستگیری یکی دو نفر لو رفت. جنابعالی به عنوان مغز متفکر این تشکیلات، آیا این فروپاشی سریع را پیشبینی میکردید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.همانطور که اشاره کردید تشکیلات حزب ملل اسلامی بهگونهای بود که فقط یکی دو نفر از کادر مرکزی، از جمله مولوی عربشاهی و سید محمودی با بدنه حزب ارتباط داشتند و اگر کسی در یکی از شاخههای حزب دستگیر میشد، به فرض که بقیه را لو میداد، به بقیه شاخهها صدمهای نمیرسید. سید محمودی را که دستگیر میکنند، اتفاقاً بسیار مقاومت میکند، منتهی در جیب او کلید خانه تیمی را پیدا میکنند و به او میگویند: آنها را به خانهای ببرد که کلیدش را پیدا کرده بودند! سید محمودی تصور میکرد پس از دستگیری او، ما سریع جابهجا شدهایم. البته ما اسباب و اثاثیه را جمع کرده بودیم و میخواستیم خانه جدیدی بگیریم، ولی این کار کمی طول کشید و برای اینکه گرفتار نشویم، به خانه تیمی نرفتیم و به درهای در کوه رفتیم. وقتی سید محمودی به خانه تیمی میآید و میبیند هنوز اسباب و اثاثیه آنجا هستند، از شدت ناراحتی و ترس غش میکند! قبل از او هم به سراغ حسن عزیزی، پسرعمه سید محمودی که معلم بود رفته بودند.
در این فاصله قرار بود مهندس میرصادقی و مولوی خانهای را پیدا کنند. مولوی وقتی میبیند عزیزی را دستگیر کردهاند، سر قرار میرصادقی نمیرود و به کوه میآید و به ما خبر میدهد خانه تیمی لو رفته است. میرصادقی زیر شکنجه اعتراف میکند ما در کوه هستیم! از شب تا صبح با مأمورها تیراندازی داشتیم! در این فاصله عباس مظاهری، مولوی عربشاهی و ناصر عراقی توانستند فرار کنند، ولی من، اورامی و سرحدیزاده دستگیر شدیم.
*اعضای حزب ملل اسلامی برای تحمل شکنجه آمادگی جسمی و روحی داشتند؟
قبل از پاسخ به این سئوال لازم میدانم به این نکته اشاره کنم که در شرایط آسوده و آرام نشستن و در باره مقاومت افراد زیر شکنجه قضاوت کردن، کار سادهای است. انسانها باید در آن شرایط قرار بگیرند تا خودشان را محک بزنند و ببینند چند مرده حلاج هستند! هیچکسی نمیتواند از قبل ادعا کند که زیر شکنجه تاب خواهد آورد. خیلیها تصور میکنند بسیار قوی هستند، ولی تاب نمیآورند، اما افرادی هم هستند که ضعیف به نظر میرسند، ولی بسیار تاب میآورند. در بین کسانی که دستگیر شدند، سید محمودی خیلی طاقت آورد، ولی مهندس میرصادقی و حسن عزیزی نتوانستند زیاد مقاومت کنند و کل سازمان را لو دادند! فردی به نام پورکاشانی داشتیم که جزو گروه مرمر و عضو تشکیلات بود و ابداً ادعایی نداشت، اما شکنجههای سختی را تحمل کرد! همینطور یوسف رشیدی که یک کارگر ساده بود.
*آیا تشکیلات از قبل دغدغه مقاومت افراد در زیر شکنجه را داشت یاخیر؟وآیا در این باره تعلیماتی به اعضا داده بود؟
مهمترین دغدغه تشکیلات واقعاً همینطور بود که نمیدانستیم کادرهای بالای سازمانی توان مقاومت در برابر شکنجهها را دارند یا نه؟ به همین دلیل هم بود که قرارهای اضطراری را در تشکیلات باب کردیم که اگر کسی از ردههای بالا لو رفت، همه ارتباطها با او قطع شود. حتی اگر یک رابط هم از بین میرفت، این رابطه قطع میشد. به همین دلیل هر کسی شمارهای داشت و اگر کل ارتباطات با او قطع میشد تا زمانی که آن شماره را به سازمان نمیگفت، نمیتوانست مجدداً ارتباط برقرار کند. ما فقط از نظر تئوریک تمام تجربههای سازمانها و جنبشهای مختلف دنیا را بررسی کرده بودیم، اما تجربه عملی ما کم بود.
*از کجا الگو گرفته بودید؟
بعد از جنگ جهانی دوم و پس از اینکه جهان به بلوک شرق و غرب تقسیم شد، در سراسر دنیا جنبشها و گروههای آزادیبخش زیادی به وجود آمدند که با استعمار مبارزه میکردند. اغلب این گروهها چپ بودند و به مبارزه چریکی و مسلحانه میپرداختند. ما از این گروهها الگو گرفتیم، اما مواردی مثل قرار اضطراری از ابتکارات خود ما بود. سازمانهای مخفی دیگری مثل چریکهای فدایی خلق هم از همین شیوهها استفاده میکردند.مثلا بیژن جزنی میگفت تجربههای ما برایاش بسیار گرانبها بودهاند.
*به نظر شما درتاریخ معاصر، مبارزه مسلحانه با فداییان اسلام شروع شد یا با حزب ملل اسلامی؟
در تعریف نبرد مسلحانه، اعدام افراد جایی ندارد! عملیات شبیه فداییان اسلام در تاریخ ما سابقه دارد، اما مبارزه مسلحانه و جنگ چریکی و شهری با حزب ملل اسلامی شروع شد. ما بیشتر تحت تأثیر «اخوانالمسلمین»، «شباب المسلم» عراق و «حزب الوعده» عمل میکردیم. البته این احزاب در مقایسه با تشکیلات حزب ملل اسلامی، خیلی ابتدایی به نظر میرسند. ما از تجربه احزاب چپ کشورهای دیگر الهام گرفتیم، بدون تعصبی که معمولاً چپیها دارند.
*چند نفر عضو داشتید؟
خود ما تصور میکردیم نهایتاً 70 نفر هستیم، ولی طبق گزارش نهایی حسن عزیزی که دفتر رمز سازمان دست او بود، اعضا 120 نفر بودند و در اواخر هم تعداد افرادی که به تشکیلات پیوستند به شکلی تصاعدی بالا رفت.
*رفتار رژیم پس از دستگیری شما چگونه بود؟
اوایل خیلی اذیت کردند و شکنجه دادند! سروان امیری رئیس گروهی بود که ما را در کوه دستگیر کردند و به دست و پایام دستبند و پابند زدند، ولی نمیدانم پشت تلفن به او چه گفتند که یکمرتبه با من مهربان شد و حتی از من خواست خاطرهای را تعریف کنم که در دفتر خاطراتاش بنویسد! من هم یک خط شعر برایاش خواندم! با توجه به چیزهایی که در باره شکنجه فداییان اسلام شنیده بودم، قبل از دستگیری تصور وحشتناکی از مأمورین داشتم و حتی در کوه تصمیم گرفتم با تفنگ خودکشی کنم، ولی ناگهان حس کردم کسی در ذهنام تکرار کرد «خسر الدنیا و الاخره» خدا خواه بود و پشیمان شدم. موقع دستگیری 24 سال بیشتر نداشتم و بازجوها باور نمیکردند من رهبر تشکیلات هستم و تصور میکردند از خارج دستور میگیرم! حتی یک بار خود سپهبد نصیری از من بازجویی کرد! میخواست ثابت کند در خارج بودهام و وقتی انکارم را دید، بهشدت عصبانی شد و سرم داد کشید! آنها تا آن روز با چنین تشکیلات منسجمی که قصد براندازی رژیم را داشت مواجه نشده بودند، به همین دلیل کاملاً گیج شده بودند، مخصوصاً که ما یک عده جوان بودیم. در هر حال مرا شکنجه ندادند، ولی توهین و کتک، کمی در کار بود.
*از حزب ملل اسلامی سابقه ذهنی خاصی هم داشتند؟
مرحوم مهندس بازرگان در دادگاه گفته بود: آنها آخرین گروهی هستند که دارند به شیوههای مسالمتآمیز مبارزه میکنند و پس از آنها مبارزات به صورت مسلحانه صورت خواهد گرفت. بنابراین دقیقاً میدانستند قصد ما از تشکیل این سازمان چه بوده است.
چه حکمی در باره شما صادر کردند؟
اعدام! یعنی برای هشت نفر از ما حکم اعدام صادر شد و بقیه هم به حبسهای بالای ده سال و پانزده سال محکوم شدند. تا آن روز حتی یک بار هم به کلانتری نرفته بودم! و حالا در چنین شرایطی قرار گرفته بودم. بعداً با تلاش پدرم که از مراجع بزرگ نجف بودند و پا در میانی علمای دیگر، حکمام به حبس ابد تبدیل شد.
*قبلا در مصاحبه ای اشاره کردید که تفکر حزب ملل اسلامی در زندان، اندیشه برتر به شمار می رفت. دلایل شما برای این مدعا چیست؟
اعضای حزب ملل اسلامی جوان، مؤمن، پرشور و مخلص بودند، در حالی که بین نیروهای چپ، افراد ناسالم و حتی خبرچین زیاد بود و همین مسئله فضا را برای همه ناامن کرده بود. اعضای حزب ملل اهل ورزش بودند، مراسم جمعی مثل نماز جماعت، عزاداریها و جشنهای مشترک داشتند و کلاسهای آموزشی زیادی را برگزار میکردیم. خود من سازماندهی درس میدادم. ما با چپیها زیاد بحث میکردیم، البته بحثها همیشه دوستانه بود و هیچوقت هم دعوا نمیکردیم. چپیها امکانات جهانی زیادی داشتند، تحلیل تاریخ بلد بودند و تئوری شناخت داشتند، ولی بچه مسلمانها هنوز در ابتدای راه و دائماً نگران بودند که چپیها زندانیان تازهوارد را جذب نکنند. در دهه 50 که گروهها مبارزات مسلحانه را شروع کردند، احترام و اعتدال سابق بین چپیها و بچه مسلمانها از بین رفت و دیگر نمیتوانستیم مثل سابق بحث و مطالعه راحت داشته باشیم.
*به تشکیل کلاسهای متعدد اشاره کردید. تشکیل این کلاسها فایدهای هم داشت؟
فوقالعاده زیاد. دکتر کیمنش با همان کلاسها دندانپزشک شد و دندانهای مرا هم معالجه کرد! مرحوم آقای عسگراولادی در همین کلاسها دیپلم ریاضی گرفت. من و ایشان نزد آقایان حجتی و انواری دروس حوزه را هم آموختیم. من آن روزها خیلی زیاد مطالعه میکردم که این عادت همچنان برایام باقی مانده است. در زندان برای اینکه مزاحم بقیه نباشم، با قوطی شیرخشک چراغ مطالعه درست کرده بودم و تا نیمه شب کتاب میخواندم. این مطالعات وسیع و تعامل با سایر گروهها و فرهنگها، باعث شد در زندان دست از برخی از تعصباتام بردارم و مخصوصاً به این نتیجه برسم که نظام تکحزبی فایده ندارد، بلکه باید نقش مردم را در حاکمیت پررنگتر کرد.
*ظاهراً اعضای حزب ملل اسلامی را به زندانهای شهرهای مختلف تبعید میکردند. علت چه بود؟
ما را به خیال خودشان پراکنده میکردند که یک در جا جمع نباشیم و همفکری نکنیم، ولی این کارشان نتیجه عکس داد.
*چطور؟
آنها با پراکنده کردن ما در جاهای مختلف در واقع کانونهای انقلابی متعددی را ایجاد کردند و عملاً زمام کار از دستشان در رفت، به همین دلیل تصمیم گرفتند همه را برگردانند و در یک جا نگه ندارند که لااقل جلوی انتشار افکار ما را بگیرند.
*نظر مرحوم پدرتان در باره فعالیتهای سیاسی شما چه بود؟
ایشان دقیقاً نمیدانستند دارم چه کار میکنم. فقط میگفتند وارد سیاست نشو که بیچاره میشوی. ایشان در تبدیل حکم اعدامام به حبس ابد زحمات طاقتفرسایی را متحمل شدند، چون حتی در دادگاه تجدیدنظر هم حکم اعدامام تأیید شده بود. بالاخره با پا در میانی مرحوم آقای حکیم و علمای نجف و قم و راهپیمایی دانشجویان مسلمان خارج از کشور حکم اعدامام لغو شد.
*و سخن آخر؟
خوشبختانه ریزش در حزب ملل اسلامی بسیار کم بود و بسیاری از آنها پس از انقلاب در پستهای مهمی مشغول به کار شدند، از جمله جواد منصوری،عباس آقا زمانی ،ابوالقاسم سرحدی زاده و دیگران.
خبرگزاری فارس