03 خرداد 1400
به بهانه 19 بهمن 1349 سالروز تصرف پاسگاه ژاندارمری سیاهکل
چریکهای فدایی رها از اکثریت و اقلیت!
گذر و نظری بر آغاز و فرجام چند گروه مبارز مسلح در دوران پهلوی
یکی از گروههای چریکی چپ که در اوایل سال 1350 به عملیات مسلحانه علیه رژیم روی آوردند، چریکهای فدایی خلق بودند. فداییان خلق در اواخر فروردین سال 1350 از پیوند دو گروه که سابقه فعالیت آنها از اوایل دهه 1340 شمسی شروع شده بود، تشکیل شد:
الف) گروه جزنی، ب) گروه احمدزاده ـ پویان
قبل از بررسی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و برخوردهای ساواک با آنان در مورد دو گروه تشکیلدهنده اشاره به چند نکته لازم به نظر میرسد:
الف) گروه جزنی
بیژن جزنی به دنبال قیام 15 خرداد 1342 به اعتراف خود به فعالیتهای مسلحانه و چریکی روی آورد. وی به همراه پنج نفر از دانشجویان دانشگاه تهران گروهی را به نام «جنبش آزادی ایران» تشکیل داد که بعدها به «گروه جزنی» یا «گروه سیاهکل» شهرت یافت. این افراد در گذشته اکثراً از اعضای سازمان جوانان حزب توده بودند. سازمان جوانان طبق مرامنامه و اساسنامه حزب توده، مصوب کنگره دوم 1327، فصل هفتم جوانانی بودند که سن آنها از 23 سال کمتر و از 12 سال بیشتر بود. (1) این افراد با توجه به شرایط سنی، شغلی و. . . مبارزه و فعالیتهای سیاسی را برای سرنگونی رژیم کافی نمیدانستند و تنها راه سرنگونی رژیم را در مبارزات مسلحانه و چریکی میدانستند. این نکته در مورد سایر گروههای مسلحانه نیز صدق میکند و با بررسی زندگینامه اعضای آن مشخص میشود اکثر قریب به اتفاق افرادی که به مبارزات مسلحانه و چریکی روی آوردند، از قشر جوان بودند.
گروه جزنی به مدت یک سال به مطالعه شیوه عملیات مسلحانه پرداخت. همچنین این گروه تلاش گستردهای را برای گردآوری نیرو و تجهیزات آغاز کردند و افرادی را از میان دانشجویان، دانشآموزان و کارگران حزب توده گرد آوردند و برای دست زدن به مبارزه قهرآمیز سلاح کمری تهیه کردند. یکی از افراد گروه بهرغم احتیاط و پنهانکاری سلاحها را به یکی از اعضای مورد اعتماد حزب توده به نام ناصر آقایان تحویل داد. آقایان پیشتر از آن با ساواک همکاری نزدیک داشت و بدین ترتیب ماهیت گروه برای ساواک روشن شد. ساواک از طریق نامبرده گروه جزنی را زیر نظر قرار داد. گروه جزنی در سال 1346 برای تأمین نیازهای مالی خود تصمیم به حمله به بانکها گرفت، از اینرو عباس سورکی برای تحویل گرفتن سلاحها با آقایان قرار گذاشت. عباس سورکی در تاریخ 19 دیماه 1346 در پی تحویل گرفتن سلاحها از نامبرده و انتقال آن به مخفیگاه همراه با جزنی به دست ساواک بازداشت شد. به دنبال آنها دو نفر دیگر از اعضای گروه دستگیر شدند. بازداشتشدگان زیر فشار شکنجه ساواک نام برخی دیگر از اعضای گروه را فاش کردند.
افراد باقیمانده که از توطئه ساواک باخبر شدند، تصمیم به خروج از کشور گرفتند. بدین منظور و برای اینکه بتوانند به صورت قاچاق و مخفیانه از مرز خارج شوند، با فردی به نام عباس شهریاری یکی از اعضای برجسته حزب توده در تهران که مورد اعتماد دبیرکل حزب نیز بود، اما در خدمت ساواک درآمده بود قرار گذاشتند و از او کمک خواستند. این گروه برای بالا بردن ضریب حفاظت تصمیم گرفتند در دو گروه دو نفره و یک گروه سه نفره از مرز خارج شوند. طبق قرار مذکور دو نفر از آنها، علیاکبر صفایی فراهانی و محمد صفاری آشتیانی از مرز خارج شدند. ساواک برای دستیابی به گروه دوم که تعدادشان بیشتر و از اهمیت بیشتری برای ساواک برخوردار بودند، بر آن شد تا برای گروه نخست مشکلی ایجاد نکند. گروه دوم شامل کلانتری، چوپانزاده و کیانزاد در پی دریافت خبر بیخطر بودن راه بر آن شدند از همان راه به عراق بروند، ولی هنگام عبور از مرز به دام ساواک افتادند. بدین ترتیب پیش از آن که گروه مذکور دست به اقدامی بزنند، بهوسیله ساواک سرکوب شدند و از بین رفتند. (2)
بیژن جزنی، رهبر این گروه به همراه 80 نفر دیگر از چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق ـ به اعتراف یکی از مأموران ساواک شریک در قتل آنها، تهرانیـ به دستور شاه به تلافی عملیات مسلحانه چریکی بعد از ترور سرتیپ زندیپور، بهوسیله مأموران ساواک در تپههای اوین به قتل رسیدند. (3) صفایی فراهانی و صفاری آشتیانی که موفق به خروج از مرز شدند به لبنان رفتند. آنها به مدت دو سال در اردوگاههای الفتح، وابسته به سازمان آزادیبخش فلسطین آموزش چریکی دیدند. صفایی فراهانی در سال 1348 به کمک دکتر رادمنش، دبیر اول حزب توده ایران از راه عراق به ایران بازگشت و به حمید اشرف و دو نفر دیگر که از خطر گریخته بودند و برای زنده نگه داشتن سازمان تلاش میکردند، پیوست. او مجدداً به لبنان برگشت و به همراه صفاری آشتیانی در بهار 1349 با مقداری لوازم جنگی به ایران آمد. (4) در زمستان سال 1349 ساواک این گروه را شناسایی کرد، ولی با تمام تلاشی که در زمینه دستگیری اعضا و مقابله با اقدامات تروریستی این گروه به عمل آورد، این افراد توانستند دست به اقداماتی در تهران و شهرستانها بزنند، از قبیل حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، کلانتری 5 تبریز، کلانتری قلهک، ترور سپهبد فرسیو، انفجار دکلهای برق، انفجار برخی مراکز پلیس و.... (5)
عدهای از افراد گروه پس از حمله به سیاهکل توسط ژاندارمری و با کمک اهالی روستاهای اطراف دستگیر و پس از محاکمه 13 تن از آنها محکوم به اعدام شدند. عدهای از آنها نیز با قول همکاری با ساواک و اظهار ندامت از گذشته خود وارد زندان شدند. افراد باقیمانده گروه پس از آشنایی با گروه احمدزاده ـ پویان در زمینه همکاری با یکدیگر به توافق رسیدند.
ب) گروه احمدزاده ـ پویان
دومین گروهی که در ایجاد سازمان چریکهای فدایی خلق نقش داشت، گروهی بودند که از سال 1346 و 1347 فعالیت سیاسی میکردند. افراد این گروه نیز معتقد به عملیات مسلحانه و چریکی بودند، ولی تحت فشارهای ساواک و پلیس در عمل فعالیت چندانی از آنها گزارش نشده است.
افراد گروه در سال 1349 با گروه جزنی (سیاهکل) آشنا شدند و دو گروه در فاصله شهریور تا دیماه 1349 به مباحثات طولانی و منظم بر سر انتخاب استراتژی و تاکتیک مبارزه مسلحانه ادامه دادند. سرانجام گروه احمدزاده نظر گروه جزنی را که معتقد به کار در شهر و روستا بودند، پذیرفت.
پس از حمله تیم جنگل گروه جزنی به فرماندهی صفایی به پاسگاه سیاهکل، کادرهای شهری و بقایای گروه جنگل در تهران گرد هم آمدند. در اواخر اسفندماه 1349 دو تیم مستقل، تیم پنج نفره و یک تیم سه نفره تشکیل شد و ضمن ارتباط با گروه احمدزاده ترور سرتیپ فرسیو دادستان دادگاه مأمور محاکمه گروه جنگل را طرحریزی و در 18 فروردین 1350 اجرا کردند. گروه احمدزاده نیز در آن موقع یک تیم شهری سازمانیافته داشت که با حمله به کلانتری قلهک، مسلسل نگهبان کلانتری را به غنیمت گرفت. در اواخر فروردین 1350 دو گروه در هم ادغام شدند و سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را به وجود آوردند. چریکهای فدایی خلق یک گروه مارکسیست انقلابی غیرمذهبی بودند که از جنگ چریکی برای سرنگونی شاه حمایت میکردند و بیشتر با انقلابیون امریکای لاتین مطابقت داشت. (6) مأموران ساواک و پلیس در بهار 1350 طی چند برخورد مسلحانه با چریکها، بیشتر رهبران و کادرهای درجه اول آن را دستگیر کردند یا به قتل رساندند. افرادی که از خطر دستگیری رهایی پیدا کرده بودند، مبارزه را ادامه دادند و با جذب افراد جدید سلولهای تازهای در تهران و چند شهر دیگر ایجاد کردند و عملیات مسلحانه از قبیل دستبرد به پنج بانک و قتل دو مأمور ساواک را ادامه دادند. (7) در اواخر سال 1354 چریکهای فدایی خلق مبارزه با رژیم شاه رامتوقف کرده و ساواک و پلیس موفق به دستگیری عده زیادی از چریکها شده بودند. همچنین ساواک با شکل دادن تبلیغات گستردهای علیه چریکها ـکه ساواک آنها را ملحدین تروریست مینامیدـ مردم را ترغیب و تشویق به معرفی اعضای آن میکرد. در این سال چریکهای فدایی خلق در تبیین استراتژی اختلاف پیدا کردند و به دو گروه تبدیل شدند: گروه اکثریت که اصرار به ادامه نبرد مسلحانه داشتند و گروه اقلیت که در سال 1355 با عنوان «گروه منشعب از سازمان چریکهای فدایی خلق وابسته به حزب توده ایران» اعلام موجودیت کرد و خواستار توقف نبرد مسلحانه بودند. (8) تعقیب اعضای هر دو گروه سازمان ادامه یافت تا اینکه در تیرماه 1355 یازده تن از اعضای مرکزی سازمان که معتقد به مبارزه مسلحانه بودند، در خانهای در مهرآباد جنوبی مورد یورش نیروهای پلیس و ساواک قرار گرفتند و همگی از پا در آمدند که یکی از آنها حمید اشرف، رهبر دیرینه چریکها بود. (9)
از آن پس تحت فشارهای ساواک و دیگر نیروهای انتظامی فعالیت چشمگیری از این گروه مشاهده نشد. تا اینکه در سال 1357 با اوجگیری انقلاب اسلامی مردم ایران چریکهای فدایی خلق بار دیگر ظاهر شدند، ولی در ایجاد حرکت مردم در برپایی تظاهرات ضد رژیم پهلوی نقش چندانی نداشتند. در برخوردهای مسلحانه روزهای 21 و 22 بهمن این سال چریکها در حمله به پاسگاههای پلیس و پادگانهای نظامی با مردم انقلابی ایران همگام بودند و اسلحه و مهمات زیادی به چنگ آوردند و در نقاط مختلف مخفی کردند. (10)
گروه مصطفی شعاعیان
علاوه بر گروه مذکور، گروههای دیگری با افکار مارکسیستی و کمونیستی همچون گروه توفان و گروه مصطفی شعاعیان شناسایی و اعضای آن بازداشت شدند. در این میان گروه مصطفی شعاعیان فعالیت گستردهای را علیه رژیم تدارک دیده بود، تا جایی که ساواک آن را یک گروه بسیار خطرناک(11) نامید، چگونگی فعالیت اعضای این گروه را به نقل از یکی از اسناد ساواک به نام «اطلاعاتی در مورد خرابکاران» بازگو میکنیم: «این گروه تحت مسئولیت و ابتکار شخصی به نام مصطفی شعاعیان از سال 47 بهتدریج و با رعایت پنهانکاری بسیار شدید به وجود آمد. در عمل و از نظر تکنیک فعالیت به مراتب از سایر گروههای برانداز اشارهشده قبلی (چریکهای فدایی خلق و...) مهمتر و خطرناکتر است، زیرا بنیانگذاران این گروه دارای تجربه بیش از 20 سال ضدیت با رژیم و 10 سال فعالیتهای پنهانی بودند. در عین حال بنیانگذار این گروه فردی اهل مطالعه و نویسندهای عمیق و با اعتقاد کامل نسبت به ایدههای خود است. مشارالیه نام گروه خود را جبهه دموکراتیک خلق ایران انتخاب کرده بود...». (12)
نیروهای امنیتی و در رأس آنها ساواک با وارد کردن دو ضربه شدید، یکی در تابستان سال 51 و دیگری در خرداد سال 52 دو شاخه عمده گروه را کشف کردند و سلاحها و مهماتی نیز از آنها به دست آوردند. این ضربات تأثیری منفی بر بقیه اعضا گذاشت، ولی رهبر گروه فرار کرد و با رعایت حفاظت و احتیاط به فعالیت خود ادامه داد. (13)
عجز ساواک و نیروهای امنیتی رژیم در دستگیری شعاعیان آشکار شد. هر چند ساواک در ظاهر توانست خیلی از گروههای چپگرا را متلاشی کند، ولی ادامه فعالیت آنها نشاندهنده تزلزلپذیری نیروهای امنیتی و رژیم بود. حربهای که ساواک در برخورد با این گروهها به کار میبرد، نفوذ دادن عناصر وابسته به خود در بین آنها بود، ولی خیلی از مواقع ساواک از فعالیت برخی گروهها بیخبر میماند؛ چه بسیار گروههایی که سالها و ماهها فعالیت میکردند، ولی ساواک از شناسایی آنها ناتوان بود.
پینوشتها:
(1) کمونیزم در ایران، ص 409.
(2) سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج 3، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1372، صص 287ـ285
(3) تاریخ بیست و پنج ساله ایران، ص 382.
(4) همان، صص 382ـ381.
(5) آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جزوه «اطلاعاتی درباره خرابکاران»، ص 5.
(6) اسناد لانه جاسوسی امریکا، ج 3، ص 260، سند شماره 194.
(7) غلامرضا زنجانی، تاریخ سیاسی بیست وپنج ساله ایران جلد اول، ص 391.
(8) همان، صص 392ـ391.
(9) همان، ص 392.
(10) آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جزوه «اطلاعاتی در مورد خرابکاران»، ص 7.
(11) همان، صص8ـ7.
(12) همان، ص 10.
(13) آرشیو مرکزاسناد انقلاب اسلامی،پرونده 128512،سند شماره 8،«تاریخچه مجاهدین خلق ایران»، ص 3.
روزنامه جوان