گفتم «حافظ ۱۰» ترور شد .......
ششم تیر ۱۳۶۰هجری شمسی یکی از روزهای تاریخی و پراضطراب در تاریخ انقلاب شکوهمند اسلامی ایران است که هرگز از یاد و خاطره دوستداران انقلاب و نظام اسلامی محو نمیشود. مردم خداجو و شهید پرور منطقه ابوذر (فلاح) واقع در جنوب تهران که شهدا و جانبازان بسیاری را تقدیم اسلام و نظام اسلامی کردهاند در یکی از نخستین روزهای تابستان سال ۶۰ و در نخستین روز هفته به استقبال امام جمعه تهران رفته بودند. اقشار مختلف مردم با حضور در مسجد ابوذر تهران و در صفوف منظم پشت سر حضرت آیتالله خامنهای امام جمعه تهران، نماز ظهر و عصر را اقامه کردند و آماده شده بودند تا سخنرانی ایشان را بشنوند و سوالاتی که در اذهان برخی از شهروندان تهرانی نقش بسته بود را مطرح و پاسخ آنها را دریافت کنند.
امام جمعه تهران پس از اقامه نماز و تعقیبات آن در پشت تریبون قرار گرفتند و با نام خدای سبحان سخنانشان را آغاز کردند. هنوز دقایقی از سخنرانی ایشان نگذشته بود که انفجار مهیبی در مسجد همگان را به وحشت انداخت. در حالی که حاضران در مسجد در بهت و ناباوری ناشی از انفجار و سوء قصد به جان امام جمعه تهران فرو رفته بودند و فضای مسجد مملو از بوی باروت و خاک شده بود، «جباری» رییس محافظان آیتالله خامنهای بسرعت خود را بالای سر امام جمعه تهران رساند و به کمک ایشان شتافت. جباری رییس گروه محافظان امام جمعه تهران که در زمان ترور آیتالله خامنهای به دست اعضای گروهک تروریستی فرقان در مسجد ابوذر واقع در جنوب تهران جوانی ۲۰ ساله بود؛ هم اینک مردی ۵۰ ساله با موهایی سپید است. جباری در گفتوگو با ایرنا به بیان خاطرات خود از آن روزهای پرتلاطم میپردازد.
* چرا منافقین کوردل به جان امام جمعه تهران سوء قصد کردند
- جباری در ابتدا با مطرح کردن این سئوال که چرا گروهک کوردل و تروریستی فرقان به جان امام جمعه تهران سوء قصد کرد؟ گفت: یکی از مهمترین دلایل آن، این است که ایشان یکی از عناصر اصلی انقلاب بودند. وی افزود: با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران حضرت امام خمینی (ره)، حضرت آقا را به عضویت شورای انقلاب منصوب کردند، ضمن اینکه ایشان جزو کادر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، امام جمعه تهران و نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع بودند و همه این مسئولیتها بسیار مهم بودند و به همین علت نیز گروههای تروریستی در تلاش بودند تا به جان ایشان سوء قصد کنند.
جباری با تاکید به اینکه حضرت آقا پیش از انقلاب در مشهد ارتباط خوبی با دانشجویان داشتند، افزود:
همزمان با آغاز جنگ تحمیلی و زمانی که در طرز تفکر برخی دانشجویان ابهاماتی نسبت به انقلاب، دانشگاهها و جامعه بوجود آمده بود، نیاز بود کسی به سوالات آنها پاسخ دهد. آن روزها حضرت آیتالله خامنهای به این نتیجه رسیدند که باید به شبهات دانشجویان پاسخ داده شود و این پاسخگویی را هم باید از دانشگاهها شروع کرد از این رو برای نخستین بار در دانشگاه تهران نشست «پاسخ به سوالات و شبهات دانشجویی» را برگزار کردند که در همان زمان دوستان ایشان میگفتند، شما دارید به داخل لانه زنبور که در واقع مرکز اسلحه و مهمات منافقین است، میروید اما حضرت آقا میفرمودند که اشکالی ندارد و مهم نیست زیرا این کار باید انجام شود.
وی افزود: ایشان در مسجد دانشگاه تهران حدود ۱۰ هفته روزهای شنبه پس از نماز ظهر و عصر جلسه پاسخ به سوالات دانشجویی را برگزار کردند و به سوالات متعدد دانشجویان در زمینههای مختلف پاسخ گفتند. وی گفت: حضرت آقا با توجه به اینکه نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع نیز بودند و در ارتباط با جنگ مسئولیتهایی داشتند، شنبهها پس از جلسه پاسخ به سوالات دانشجویی مستقیما عازم فرودگاه میشدیم و در برخی موارد نیز اگر اهواز در وضعیت قرمز بسر میبرد با قطار به اهواز و از آنجا به دزفول و حمیدیه میرفتیم که این سفرها تا عصر پنجشنبه طول میکشید. برخی مواقع نیز بسته به شرایط آب و هوایی منطقه، صبح جمعه به تهران میرسیدیم و مستقیما با همان لباس رزمندگی به نماز جمعه میرفتیم.
جباری میافزاید: منافقین وقتی میدیدند فردی تا این میزان در جبهههای نظامی و فرهنگی حضوری فعال دارد و به دانشجویان، طلبهها و دیگر اقشار مختلف مردم در ارتباط با آنچه که در جامعه میگذرد، اطلاع رسانی میکند، به این نتیجه رسیدند که باید چنین فردی را از سرراه خود بردارند.
وی گفت: حضرت آقا پس از چند هفتهای که در مسجد دانشگاه و سپس مسجد حاج ابوالفتح در میدان قیام جلساتی برای دانشجویان و طلاب گذاشتند به این نتیجه رسیدند که باید به میان مردم که برای برخی از آنها نیز در مسایلی شبهاتی وجود دارد، بروند که در نخستین مرحله تصمیم گرفتند در جمع مردم در مسجد ابوذر تهران حاضر شوند.
وی با بیان اینکه برنامه مقام معظم رهبری در هفته نخست برای حضور در مسجد ابوذر لغو شده بود و در هفته بعد ایشان به این مسجد رفتند گفت: این سوء قصد نشان داد که منافقین از دانشگاه تهران و مسجد ابوالفتح به دنبال فرصت میگشتند تا نیت شوم خود را عملی کنند. در آن سالهای اول انقلاب و بویژه زمان وقوع حادثه تلخ سوء قصد به جان امام جمعه تهران، براساس امکانات موجود، به طور دستی و با چشم وسایل بازرسی و خنثی سازی صورت میگرفت و ما تجهیزات نوین نداشتیم. آن روز پس از نماز ظهر و عصر قرار شد پاسخ به سوالات انجام شود، ضبط صوت دستی را که روی میز و در قسمت پایین تریبون گذاشته بودند را برداشتم و پس از بازرسی آن را در سمت راست و در قسمت بالای تریبون قرار دادم. آن روز من علاوه بر اینکه راننده حضرت آقا بودم، مسئولیت گروه حفاظت ایشان را نیز بر عهده داشتم که در هنگام آغاز سخنرانی دو نفر از محافظان در اطراف بودند و من هم در کنار در ورودی مستقر شده بودم که تقریبا ۱۰ دقیقه پس از سخنرانی مقام معظم رهبری صدای انفجار همه را وحشت زده کرد. با تصور اینکه کسی ایشان را با گلوله هدف قرار داده، اسلحه کشیدم اما دیدم که مردم همه روی زمین خوابیدهاند و کسی ایستاده نیست که بخواهد ایشان را هدف قرار دهد. چون دیدم کسی ایستاده نیست دویدم به طرف حضرت آقا و بالای سر ایشان که رسیدم دیدم ایشان روی زمین افتادهاند و غرق در خون شدهاند. انفجار بمب موجب قطع شریانها شده و خون از بدن ایشان جاری بود. موضوعی که در این حوادث برای من به طور کامل ثابت شد و بارها این مطلب را گفتهام و نمیخواهم نسبت به آن هم اغراق کنم این است که خداوند در تمام این مراحل نسبت به ما و ایشان عنایت ویژهای داشته است. جباری افزود: آن روز من حضرت آقا را به رغم اینکه سن کمی داشتم روی دست گرفتم و به تنهایی به سوی ماشین بردم که دو نفر دیگر از محافظان به کمکم آمدند و ایشان را به ماشین منتقل کرده و با حداکثر سرعتی که ماشین در آن روز حرکت میکرد ایشان را به بیمارستان منتقل کردیم. در لحظات انتقال امام جمعه تهران به بیمارستان، هیچ آمادگی ذهنی نداشتیم که باید کجا برویم اما از آنجایی که خداوند با ما بود در مسیر حرکت وقتی وارد خیابان قزوین شدیم کلینیکی در آنجا بود و حضرت آقا را بردیم به آن مرکز تا اقدامات اولیه روی ایشان انجام شود اما گفتند برای ما چنین امکانی وجود ندارد و به همین علت از این مرکز بهداشتی یک کپسول اکسیژن گرفتیم که یک پرستار نیز در طول مسیر ما را همراهی میکرد.
جباری که این خاطرات تلخ را با اشک و بغض در گلو بیان میکرد گفت: در طول مسیر حرکت به سمت بیمارستان میخواستم دکتر منافی، زرگر و فیاض بخش را از طریق بیسیم تهران که در آن زمان به طور مشترک توسط سپاه، کمیته و شهربانی استفاده میشد، با خبر کنم اما شبکه خیلی شلوغ بود و مجبور شدم، داد بزنم و بگویم که «حافظ ۱۰» ترور شده و سکوت کنید، من پیام دارم. از آنجایی که سپاه، کمیته و شهربانی حافظ ۱۰ را میشناختند و در آن روز این رمز شناسایی امام جمعه تهران بود سکوت کردند و من اعلام کردم که ایشان بر اثر انفجار بمبی در مسجد ابوذر تهران ترور شدهاند و از آنجایی که من در آن لحظه احساس کرده بودم به قلب معظم له آسیب وارد شده است از دکتر منافی، زرگر و فیاض بخش درخواست کردم به بیمارستان بهارلو که نزدیکترین بیمارستان به محل حادثه بود، مراجعه کنند. وقتی به بیمارستان بهارلو رسیدیم حضرت آقا را به اتاق عمل بردیم و از آنجا که خداوند همه چیز را مهیا کرده بود، پیش از رسیدن به اتاق عمل، یک عمل جراحی بر روی بیمار دیگری انجام شده و پایان یافته بود یعنی اینکه از قبل اتاق عمل به همراه پزشک و کادر آن آماده بودند و وقتی به پشت در اتاق عمل رسیدیم دیگر بیماری در اتاق عمل نبود. اگر بیماری در اتاق عمل بود نمیتوانستیم کاری کنیم و باید منتظر میماندیم تا عمل خاتمه مییافت و به دلیل آنکه در این هنگام دقایق و ثانیهها برای ما از ارزش بسیاری برخوردار بود، دیگر امکان پذیر نبود که صبر کنیم. پس از رسیدن به پشت در اتاق عمل پزشک جراح که هنوز لباسش را عوض نکرده بود با دیدن اینکه بیمار دیگری را برای عمل جراحی آوردهاند به اتاق عمل بازگشت و کار جراحی را آغاز کرد و توانست مانع از ادامه خونریزی شود. همان روز پزشکان معالج حضرت آقا گفتند که اگر دو دقیقه دیر میرسیدید امکان هیچ نوع احیایی برای ما وجود نداشت.
اعلام آمادگی مردم برای اهدای خون گرم و حتی قلب
جباری که اشک حلقه زده در چشمانش را پاک میکرد و به سختی سخن میگفت، اظهار داشت: مردم که احتمال داده بودند به قلب آقا آسیب رسیده باشد در کمتر از یک ساعت کل منطقه و اطراف بیمارستان بهارلو مملو از جمعیت شد. در وهله نخست در آن شرایط تهیه خون گرم مورد نیاز برای بیمار بسیار مهم بود که مردم همزمان میآمدند و خون گرم اهدا میکردند اما از همه مهمتر برای من این بود که چون گفته بودم قلب ایشان در جریان این انفجار آسیب دیده، مردم میگفتند آمدهایم قلبمان را به ایشان اهدا کنیم. وی میافزاید: آن روز و در آن شرایط من ایثار و از خود گذشتگی بسیار بالای مردم را نسبت به کسانی که برایشان خدمت میکنند، به چشم دیدم و مشاهده کردم افرادی آمده بودند تا قلب خود را که حیاتشان به آن وابسته است به حضرت آقا اهدا کنند. کاری که مردم در آن روز انجام دادند، اقدامی بینظیر و بیسابقه بود که برای من با گذشت سالها از آن حادثه تلخ وقتی آن احساسات مردمی را بیاد میآورم هنوز هم نمیتوانم احساسات خودم را کنترل کنم.
به هر حال عمل جراحی بر روی امام جمعه تهران چند ساعتی طول کشید و کارهای اولیه در بیمارستان بهارلو انجام شد و پزشکان توانستند از ادامه خونریزی جلوگیری کنند و ایشان را برای انجام ادامه اقدامات پزشکی به بیمارستان قلب منتقل کنند. با هماهنگیهای لازمی که انجام شد یک بالگرد روبروی بیمارستان بهارلو به زمین نشست و قرار شد که با این وسیله ایشان را به بیمارستان قلب شهید رجایی منتقل کنیم اما با توجه به جمعیتی که در مقابل بیمارستان حضور یافته بودند، احتمال اینکه امام جمعه تهران در بین ازدحام جمعیت حاضر آسیب ببینند و برای ایشان مشکلی ایجاد شود، زیاد بود. بر این اساس برای حفظ جان امام جمعه تهران قرار گذاشتیم یکی از دوستان روی تخت بخوابد و با همان ملحفههای خونی وی را با بالگرد اعزام کنیم تا مردم تصور کنند که آقا اعزام شده، این کار انجام شد اما با زحمت فراوان زیرا اگر این اتفاقی که برای این فرد افتاد برای حضرت آقا بوجود میآمد، فاجعه بار بود. بالگرد پرواز کرد و رفت و بعد از آن نیروهای مردمی بسیج، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی انتظامی و کمیته منطقه را از جمعیت تخلیه کردند که این کار سه ساعت طول کشید. بعد از هماهنگیهای انجام شده یک بالگرد دیگر روبرو بیمارستان به زمین نشست و حضرت آقا را با همان تخت و دکتر و پرستار به بالگرد منتقل کردیم و برغم آنکه جمعیت مجددا به بالگرد نزدیک شده بود و مشکلاتی را برای آن ایجاد کردند، اما توانست از زمین بلند شود و بالاخره ایشان را به بیمارستان قلب شهید رجایی منتقل کردند و ادامه مداوا با تجهیزات کاملتر در بیمارستان قلب شهید رجایی دنبال شد.
جباری با بیان اینکه حضرت آقا حدود یک هفتهای در بیهوشی و کما بودند گفت: نکته مهمی که برای ما در این قضیه از نظر اخلاقی وجود داشت و خیلی مهم بود و هنوز هم هست این موضوع بود که وقتی ایشان به هوش آمدند اولین چیزی که درخواست کردند این بود که «بچههای من» یعنی محافظان ایشان کجا هستند. حضرت آقا با اشاره فرمودند، کاغذ بیاورید و در آن نوشتند که بچههای من کجا هستند، اما وقتی که به ایشان گفتند خوب هستند فرمودند باید بیایند و آنها را از نزدیک ببینم. این قدر این موضوع برای ایشان مهم بود که میخواستند خودشان ببینند که یک وقت برای آنها اتفاقی نیفتاده باشد و وقتی که بچهها رفتند و آنها را دیدند ایشان آرامش پیدا کردند.
رییس گروه محافظان امام جمعه تهران در جریان حادثه تلخ ششم تیرماه ۱۳۶۰ در ادامه گفت: با توجه به اینکه حضرت آقا با شهید بهشتی و دیگر دوستانشان ارتباط خوب و نزدیکی داشتند پس از آنکه به هوش آمدند و افراد را میشناختند و میتوانستند روی کاغذ مطلبی بنویسند و درخواست کنند، فرمودند چرا آیت الله بهشتی به دیدن من نمیآید. افرادی که در آنجا حضور داشتند گفتند که آیت الله بهشتی آمده اما شما خواب بودید و زمانی که درخواست روزنامه و یا رادیو کردند به ایشان گفتیم به دلیل آنکه شما نباید هیجان داشته باشید روزنامه برای شما خوب نیست. چند روزی به همین منوال طی شد اما دیدیم که ادامه این موضوع برای ایشان خوب نیست به همین علت آقای هاشمی رفسنجانی و سید احمد آقا آمدند و بحث ترور شهدای هفتم تیر را برای ایشان بازگو کردند.
جباری با بیان اینکه حادثه تلخ ششم تیرماه ۱۳۶۰ خود از عنایات حضرت حق بوده است، اظهار داشت: اینکه چنین حادثهای یک روز قبل از حادثه هفت تیر اتفاق افتاد، خود از عنایات حضرت حق بود زیرا اگر در شش تیر ایشان مورد سوء قصد قرار نمیگرفتند، ممکن بود در هفتم تیر برای ایشان اتفاقات دیگری رخ میداد.
وی توضیح داد: مقام معظم رهبری عضو کادر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودند و بایستی در آن جلسه حتما حضور مییافتند.
به گفته جباری، از آنجایی که خدا میخواست حضرت آقا را برای انقلاب نگه دارد و رهبری این انقلاب ادامه داشته باشد، قضایای ششم تیر ماه سال ۱۳۶۰ پیش آمد و اگر کوتاهیهای خودمان را در این حادثه تلخ به کناری بگذاریم، ادامه مسیر به گونهای بود که همه هماهنگ شده بود. جباری در ادامه با تاکید بر اینکه من عنایتهای حضرت حق را در قضایای ترور نافرجام حضرت آقا دیدم گفت: اینکه یک جوان ۲۰ سالهای بتواند هم طول مسیر را با بیسیم هماهنگی و رانندگی کند و از سوی دیگر حواسش به حضرت آقا باشد، فقط از عنایت حضرت حق است.
وی افزود: اگر آن روز هر کس دیگری بجز من هم بود قطعا خداوند این عنایت را به او میکرد که این کار انجام شود اما آن روز خداوند این سعادت را نصیب ما کرد و این توفیق را در حق ما روا داشت که این کار از طریق ما انجام شود، چون این کار باید انجام میشد. در این سالهای پس از این حادثه تلخ هرچه نشستم و نگاه کردم دیدم که حضرت حق همه چیز را در جهت زنده ماندن و ادامه رهبری حضرت آقا قرار داده بود.
ایرنا