28 آبان 1397
ناکامی امریکا در شکست مولفه مقاومت در گفتمان انقلاب اسلامی
در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ایالات متحده به عنوان مرکزیت نظام سلطه همواره تلاش کرده از سازوکارهای کنش انقلابی در محیط پیرامونی، جلوگیری به عمل آورد. چنین فرآیندی توانست زیرساختهای لازم برای کنشگری در چارچوب جبهه مقاومت را فراهم کند. الگوی کنش تهاجمی ایالاتمتحده را میتوان در روند شکلگیری و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مورد توجه قرار داد. طرحهای امریکایی شامل کودتا، براندازی، جنگ، سازماندهی گروههای شورشی، ائتلافسازی و جنگهای نیابتی بوده که تاریخ نشان داده آن طرحها نتیجهای جز ناکامی برای امریکا در بر نداشته است. دیپلماسی اجبارآمیز امریکا علیه ایران نیز که با تحریمهای اقتصادی گسترده همراه شده و ابزارهای نظامی و امنیتی به عنوان چاشنی تحریمهای اقتصادی مورد استفاده قرار گرفته هم شکست خورده و منجر به افزایش اراده معطوف به مقاومت در ایران شده است.
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۷ - ۲۸ آبان ۱۳۹۷ - 2018November 19
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- ابراهیم متقی؛ در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ایالات متحده به عنوان مرکزیت نظام سلطه همواره تلاش کرده از سازوکارهای کنش انقلابی در محیط پیرامونی، جلوگیری به عمل آورد. چنین فرآیندی توانست زیرساختهای لازم برای کنشگری در چارچوب جبهه مقاومت را فراهم آورد. الگوی کنش تهاجمی ایالاتمتحده را میتوان در روند شکلگیری و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مورد توجه قرار داد. طرحهای امریکایی شامل کودتا، براندازی، جنگ، سازماندهی گروههای شورشی، ائتلافسازی، جنگهای نیابتی و تحریم بوده که تاریخ نشان داده آن طرحها نتیجهای جز ناکامی برای امریکا در بر نداشته است.
ارزیابی فرآیندهای تاریخی مربوط به رنگینکمان 40 ساله انقلاب اسلامی نشان میدهد که موجهای بحرانساز متنوعی علیه انقلاب ایران شکل گرفته و هر یک از این اقدامات با واکنش نیروهای اجتماعی و ساختاری روبرو شده است.
اقدامات ایالات متحده برای محدودسازی نقش انقلاب اسلامی در محیط منطقهای مربوط به سال 1357 بوده است. این امر نشان میدهد که اقدامات ضد ساختاری جهان غرب از روزهای آغازین انقلاب اسلامی شروع شده و به گونه تدریجی گسترش پیدا کرده است. بررسی تاریخی فرآیند انقلاب نشان میدهد که موجهای بیثباتکننده جهان غرب در ابتدا معطوف به ساختار داخلی ایران بوده است.
1. شکست اقدامات ایذایی امریکا؛ از عملیات ربایش تا کودتای نقاب
سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی ایالات متحده در سال 1358 محدودیتهایی را علیه ساختار سیاسی ایران اعمال کردند. الگوی رفتاری سرویسهای اطلاعاتی امریکا را باید در راستای محدودسازی قدرت انقلابی دانست. بحران در کردستان، ترکمنصحرا و حتی آذربایجان را باید بخشی از سازوکارهایی دانست که جهان غرب تلاش میکرد تا از طریق این بحرانسازیها زمینه محدودسازی موجهای انقلاب اسلامی را به وجود آورد.
اقدامات مداخلهگرایانه نهادهای سیاسی و امنیتی امریکا منجر به احساس نگرانی در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران شد. به همین دلیل است که جوانان ایرانی بر اساس سازوکارهایی در برابر تهدیدات ایالات متحده مبادرت به تسخیر سفارت امریکا در 13 آبان 1358 کردند. در نگرش ایران، سفارت امریکا در سال 1332 مرکز سازماندهی کودتا بود و پس از آن نیز مکانی برای تردد جاسوسان سیا محسوب میشد.
برخی از نظریهپردازان حقوق بینالملل از جمله «آنتونی بویل» هم به این موضوع اشاره داشتند که اقدام ایران، ماهیت پیشگیرانه داشته و به عنوان بخشی از نگرانی امنیتی در برابر اقدامات تهاجمی امریکا محسوب میشده است.
تسخیر سفارت امریکا منجر به بروز نشانههایی از سردرگمی امنیتی و دیپلماتیک در ساختار سیاسی امریکا شد. نتیجه آن را میتوان در افزایش اختلافات «سایروس ونس» وزیر امور خارجه ایالات متحده با «زبیگنو برژینسکی» مشاور امنیت ملی امریکا دانست.
برژینسکی از سازوکارهای مربوط به اقدام نظامی برای رهایی گروگانها حمایت میکرد. به طور کلی سیاست برژینسکی را باید در الگوهای کاربرد قدرت جستجو کرد، درحالیکه سایروس ونس وزیر امور خارجه امریکا نگرش کمشدتتری را پیشنهاد میکرد. ونس مخالف اقدامات نظامی برای رهایی گروگانها بوده و آن را به عنوان چالشی برای امنیت ملی امریکا تلقی میکرد. سیاست ونس بر سازوکارهای دیپلماتیک، مذاکره، میانجیگری و مراجعه به نهادهای بینالمللی به ویژه دیوان دادگستری بینالمللی بوده است. چنین رویکردی مورد حمایت گروههای محافظهکار در ساختار سیاسی امریکا قرار نگرفته و منجر به انجام عملیات رهایی غیرموفق در اردیبهشت 1359 شد که از آن به عنوان حادثه طبس یاد میشود؛ واقعهای که ناکارآمدی سیاستها و توطئههای امریکا در ایران را به نمایش گذاشت.
در این فرآیند، نیروهای ویژه امریکا نتوانستند به نتایج مطلوبی برای رهایی گروگانها نایل شوند. چنین اقدامی سطح تعارض امریکا و ایران را افزایش داد
متعاقب چنین فرآیندی، در سال 1359 امریکا زمینه را برای شکلگیری کودتای نقاب فراهم کرد. عملیات کودتای نقاب (معروف به نوژه) را میتوان بخشی از سازوکارهای ناموفقی دانست که میکوشید زمینه محدودسازی قدرت و قابلیت نظامی ایران را فراهم کند.اما کشف کودتای نقاب را میتوان به عنوان اقدامی برای بیاثرسازی سیاستهای ضدساختاری امریکا دانست.
2. سازماندهی جنگ نیابتی و حمله نظامی رژیم بعث عراق به ایران؛ شکستی دیگر برای امریکا
ناکارآمدی عملیات ربایش گروگانها و خنثی شدن کودتای نوژه، زمینه برای اقدامات تهاجمی سازمانیافته و فراگیرتری را در ارتباط با ایران به وجود آورد. در چنین شرایطی بود که زمینه برای شکلگیری جنگ نیابتی رژیم بعث عراق از سوی امریکا به وجود آمد.
هر یک از قدرتهای بزرگ در دوران جنگ حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم خود را از سیاست راهبردی عراق به انجام میرساندند. واقعیتهای راهبردی جنگ ایران و عراق بیانگر آن است که تداوم و گسترش جنگ بدون حمایتهای گسترده بازیگران فرادست سیاست بینالملل و در راس آنها امریکا از صدامحسین امکانپذیر نبود.
امریکا همواره نسبت به ظهور و گسترش انقلاب اسلامی ایران بیمناک بوده و آن را عامل اصلی ظهور بنیادگرایی و اصولگرایی ایدئولوژیک تلقی میکرد. براساس نگرش بازیگران ساختاری در سیاست بینالملل، کشوری که از پشتوانه اجتماعی برخوردار بوده و از سوی دیگر دارای قابلیتهای ایدئولوژیک نیز میباشد، قادر خواهد بود تا زمینههای ایجاد چالش راهبردی در برابر قدرتهای بزرگ را ایجاد کند.
روند پیروزیهای ایران در جنگ تحمیلی به ویژه پس از فتح خرمشهر، بار دیگر نشان داد سیاستهای امریکا در جهت شکست مولفه مقاومت در گفتمان انقلاب اسلامی ناکارآمد بوده است. از این رو امریکا با توسل به نهادهای بینالمللی کوشید با صدور قطعنامههای مختلف، روند پیروزی ایران را متوقف کند.
3. مقاومت اسلامی در کشورهای پیرامونی و شکستی دیگر برای امریکا و متحدانش
مقابله با رویکرد ایران در حمایت از جنبشهای انقلابی، بخشی از سیاست امنیتی امریکا محسوب میشود. ایالات متحده به این دلیل با کارگزاران جنبش مقاومت مخالفند که چنین جنبشی میتواند موجهای جدید سیاسی و راهبردی را ایجاد کند. مقاومت اسلامی، که روزانه در صدر عناوین خبری قرار دارد، معضلی بزرگ و پایا برای کشورهای جهان غرب محسوب میشود. بسیاری از مفسران محافظهکار نیز درباره اسلامی شدن قریبالوقوع اروپا، مطالب فراوانی نوشتهاند. این افراد اعتقاد دارند که جمعیت مسلمانان اروپا تا سال 2025 به 5 تا 8 درصد افزایش خواهد یافت.
در چنین فضایی از تاثیر عملکرد تهاجمی امریکا و متحدانش چه به لحاظ اقتصادی و چه نظامی، کاسته شده است. یکی از اعضای عالی رتبه رژیم صهیونیستی تنها چند روز بعد از جنگ با حزبالله در ماه ژوئیه 2006 گفت: «من واقعا نگران امنیت فیزیکی کشورم هستم. موشکهای حزبالله فراتر از حد انتظار به درون اسرائیل رسیده بود و ارتش اسرائیل نتوانسته بود پاسخ اطمینانبخشی به آن بدهد!»
فرید زکریا از او درباره اقتصاد و تحولات اقتصادی رژیم صهیونیستی در دوران مقاومت حزبالله و حماس سوال میکند. او پاسخ داد: «این موضوع همه ما را متحیر ساخته است. وضع بازار سهام در آخرین روز جنگ بهتر از روز اول بود. ممکن بود دولت ترسیده باشد اما در بازار ترسی وجود نداشت.» چنین وضعیتی نشانگر حفظ و ارتقای جایگاه مقاومت اسلامی در فضای منطقهای است. مقاومت حزبالله در سال 2006 و حماس در 2008 نشان داد که سیاست متحدان امریکا در منطقه شکست خورده است.
4. ناکارآمدی سیاست تحریمهای اقتصادی امریکا علیه ایران
در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران میتوان محدودیتهای فراگیری را از سوی امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران مشاهده کرد. دیپلماسی اجبارآمیز امریکا علیه ایران با تحریمهای اقتصادی گسترده همراه شده و ابزارهای نظامی و امنیتی به عنوان چاشنی تحریمهای اقتصادی مورد استفاده قرار گرفته است.اما این محدودیتها منجر به افزایش اراده معطوف به مقاومت در ایران شده است.
روند تحریمهای اقتصادی امریکا مربوط به سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است. چنین فرآیندی همواره به گونه تدریجی افزایش یافته است. اما چه در دوران جنگ تحمیلی و چه پس از آن، تحریمهای امریکا با مقاومت ملت ایران و نیز با اتکا به توان داخلی، ناکام مانده است.
در زمان ریاستجمهوری باراک اوباما هم نشانههایی از شکست این سیاست امریکا بروز یافت؛ در آن زمان 24 اقتصاددان آمریکایی طی نامهای به اوباما اعتراف کردند که تحریمهای امریکا علیه ایران نمیتواند برنامه هسـتهای ایـران را متوقـف کند. نشریه «فارین پالیسی» نیز به این موضوع اذعان داشت که: «تحریمها با هدف به زانو درآوردن ایران و عقبنشینی آن کشور از برنامه هستهای خود است اما در این سیاست شکست خورده است.»
مرکز اسناد انقلاب اسلامی