02 خرداد 1396

جیمز بیل : اتکاء اطلاعاتی «سیا» به ساواک برای آمریکا بسیار زیان بار بود


جیمز بیل : اتکاء اطلاعاتی «سیا» به ساواک برای آمریکا بسیار زیان بار بود

سازمان مرکزی اطلاعات امریکا «سیا» برخلاف شهرت عظیم خود به عنوان نیرویی قادر و دانا، که زیرکانه و نهانی تمام سرنخهای خیمه‌شب‌بازی پهلوی را به دست داشته و ایران را اداره می‌کند، به حد شگفت‌انگیزی نادان و نارسا بود. این سازمان نه تنها با مشکلاتی روبرو بود که موجب ناتوانی سایر مقامات امریکایی و مأموریتهایشان می‌گردید، بلکه باری به دوش همة آنها می‌گذاشت. به خاطر هم‌مرزی ایران و شوروی، تمام سازمانهای اطلاعاتی امریکا، همة اندیشه و ابتکار خود را برای کسب خبر از شوروی بکار می‌بردند، سیا و سایر سازمانهای اطلاعاتی امریکا در ایران نیز تمام همّ خود را صرف پاییدن شوروی می‌کردند. آنها با این کار اوضاع کشوری را که میزبانشان بود، دست کم گرفته، به آن بی‌توجه می‌ماندند، و در حقیقت اشتباهی عظیم مرتکب می‌شدند.

یکی از دلایل مهمی که سازمانهای اطلاعاتی امریکا را نسبت به حوادث سیاسی ایران نابینا کرده بود، وجود دو ایستگاه استراق سمع در بهشهر و کبکان بود. بعضی از افراد در واشنگتن معتقد بودند که کور بودن در امور ایران بهتر از آن است که فعالیتهایی که در شوروی انجام می‌شود، ندیده بماند. مؤید این ادعا، نوشتة یک مأمور آگاه اطلاعات امریکا، دربارة اهمیت این دو ایستگاه استراق سمع می‌باشد:

شکی نیست که این دو ایستگاه به مدت دو دهه عملکردی بسیار مهم داشت. چه امریکا را قادر به ردیابی کامل و ارزیابی کارایی آزمایشهای موشکهای بالیستیک بین قاره‌ای (ICBM) شوروی نمود. بدون کسب اطلاعات از طریق این ایستگاهها، ما تقریباً نیمه‌کور می‌شدیم. ما قبلاً نیز با از دست دادن چنین ایستگاههایی در ترکیه و پاکستان صدمة شدیدی خورده بودیم، که فقط با استقرار این ایستگاهها در ایران جبران شد. اظهارنظرهای رسمی در این مورد، به دلایل بسیار روشن، خوشبینانه بوده است، ولی نباید آنها را باور کرد، چون آن ایستگاهها ضروری بود و نمی‌شد از آنها صرف‌نظر کرد... به همین دلیل ما بی‌نهایت مواظب بودیم که شاه را چنان به خشم نیاوریم که این ایستگاهها را برچیند. فراموش نشود که این ایستگاهها تنها با قرارداد شفاهی شاه و سازمانهای اطلاعاتی در آنجا مستقر شده بود، و به همین دلیل ما به او متکی بودیم. من شخصاً همیشه بر این عقیده بوده‌ام که ما می‌توانیم پیش از آنکه شاه عصبانی شده و ما را بیرون کند، راه طولانی به سوی تماس و جمع‌آوری اطلاعات از عوامل مخالف را بپیماییم. ولی تا آنجا که به سیاست‌پردازان مربوط می‌شد، آنها هیچ دلیلی نمی‌دیدند که دستاوردهای پر ارزش اطلاعاتی (از این دستگاهها) را به خاطر کسب اطلاعات فرعی (سیاست داخلی) که تنها تحلیلگران به آن توجه دارند، در معرض خطر قرار دهند. این دیدگاه موجب گردید، تا نتیجة کار برعکس شود، ولی فراموش نشود که به مدت 20 سال سیاست بسیار موفقی بود.

در ایران معمولاً ده مأمور رابط سیا حضور داشتند. از این عده، کار 6 یا 7 نفر مربوط به شوروی و چین بود و 3 یا 4 نفر دیگر، امور داخلی ایران را با تأکید بر مطالبی نظیر اقتصاد، نفت، توسعة تأسیسات هسته‌ای و خرید اسلحه، پیگیری می‌کردند. گزارشات مستقیم سیاسی از اولویت پایینی برخوردار بود. به گفتة ریچارد هلمز که به یقین در موضعی قرار داشت که خیلی چیزها می‌دانست: «سازمان در ایران گزارشهای سیاسی زیادی نمی‌داد.» مأموران سیا در ایران که بعضی از آنها به فارسی روانی سخن می‌گفتند، معمولاً در زیر پوششهایی نظیر کارمند هواپیمایی ملی کار می‌کردند و جامعة امریکاییان مقیم ایران، و گروه «مافیای ارمنی» به آنها لقب «اشباح» داده بودند.

برای مأموران اطلاعاتی امریکا، پوشش، مشکل بزرگی شده بود. این مشکل با تصمیم وزارت خارجه مبنی بر این که تمام مأموران سیا به جای کارمندان وزارت خارجه به عنوان کارمندان ذخیرة وزارت خارجه معرفی گردند، حادتر شد. بنابراین تمام مأموران سیا کارمندان ذخیرة وزارت خارجه به شمار می‌رفتند، در حالی که تمام کارمندان ذخیرة وزارت خارجه مأمور سیا نبودند. در ضمن تا دهة 1970 سیا در سفارت مستقر بود، و ساختمان جدایی نداشت.

از آنجا که اکثر مقامات امریکایی، ایران را با دید مرکز توجه به امور شوروی می‌نگریستند، آن دسته مأموران اطلاعاتی که رویدادهای سیاسی داخلی ایران را پیگیری می‌نمودند نیز به مخالفان دست‌چپی حکومت شاه توجه بیشتری داشتند و بیشتر وقتشان صرف تحقیق فعالیتهای سازمانهایی نظیر فداییان خلق و مجاهدین خلق می‌گردید. ولی آنها بر دستگاه اطلاعاتی شاه (ساواک) تکیة زیادی داشتند.

چنانکه یک بازبینی اطلاعاتی در 1976 (1355) که از سوی سیا انجام گرفت، چنین نتیجه‌گیری کرده است: «با وجود آنکه ما فقط به داده‌های اطلاعاتی ساواک متکی بوده‌ایم، ولی گزارش در مورد تروریسم خوب بوده است.»

تأثیر رابطة نزدیک سیا با ساواک در کارایی جمع‌آوری اطلاعات حساس و تفاهم آگاهانه از امور سیاسی ایران، بسیار زیان‌بار بود. ساواک تمامی دهة 1970 را صرف مبارزه‌ای روزافزون با تروریسم در ایران کرد و تمام اطلاعاتی را که دربارة گروههای تندرو داشت به سیا می‌داد. این امر موجب محدود شدن توانایی سازمان، در برقرار نمودن تماس با دیگر گروههایی که در مخالفت با حکومت سرکوبگر شاه بوجود می‌آمدند، می‌گردید. مثلاً در 1977 (1356) سیا تنها از یک کانال تماس با نیروهای مخالف ملی‌گرا برخوردار بود. و البته هیچ‌گونه تماسی با رهبران روحانی نداشت.

دربارة همکاری بین ساواک و سیا و موساد (سازمان اطلاعاتی اسرائیل) تاکنون بحثهای زیادی شده است. در این که ساواک و موساد همکاری نزدیکی با هم داشتند شکی وجود ندارد. این همکاری بویژه در نیمة دهة 1960 که ایران و اسرائیل هر دو با دشمن مشترک یعنی عراق روبرو بودند، آغاز گردید. در این زمان بود که موساد نفوذ بیشتری در ساواک پیدا کرد و نفوذ سیا تا حدی رو به کاهش گذاشت. هر قدر اختیارات و قدرت ارتشبد نصیری افزایش می‌یافت، همکاری ساواک با سیستم اطلاعاتی اسرائیل بیشتر می‌شد. این امر بویژه در مورد ادارة سوم ساواک یعنی امنیت کشوری صدق می‌کرد، سیا در همان حال که هر گونه اِعمال شکنجه و گرفتن اقرار به زور را انکار می‌نمود، به گونة پیگیر اشاره می‌داد که ساواک در همکاری با اسرائیلیها «اعمال سخت» به کار می‌برد. زمانی که از مأمور سیا که سالها در رابطة نزدیک با ساواک بود در این‌باره سؤال شد، پاسخ داد: «برای من تعجب‌آور نیست.»

همانند سایر امریکاییانِ ناظر بر امور ایران، سیا نیز اسطورة اَبَر شاه را باور داشت. این مطلب بویژه در مورد کهنه‌کاران امور ایران که یک دورة طولانی را در این کشور گذرانده بودند، صدق می‌کرد. در نظر آنها شاه برای همیشه پایدار بود. زیرا با مشاهدة چند نمونه از برخورد او با مشکلات سخت، دیگر شاه را کاملاً شکست‌ناپذیر می‌دانستند. بعضی از این افراد کسانی چون جورج کیو، هرب فرگوسن و آرت کالاهان بودند، که کارمندان زحمتکش دولت بوده دانش فراوانی دربارة ایران داشتند.

آنها به طرز کار نخبگان سیاسی ایران بی‌نهایت آشنا و آگاه بوده، تاریخ و فرهنگ ایران را گرامی می‌داشتند. ولی آنها نیز همانند وزارت خارجه، با رهبران روحانی و روشنفکران فارسی‌زبان و کارگرانی که به شهرهای بزرگ مهاجرت کرده بودند، و گروههای مختلف جامعه که در سال 1978 (1357) به خیابانها ریختند، آشنایی نداشتند. آنها از چیزی که می‌توان آن را «زمانة مسجد» نامید اطلاعی نداشتند. در واقع آنها هیچ‌گاه در محافل مخالفان نفوذ نداشته، وقت زیادی صرف دانشگاه و جنوب تهران نمی‌کردند. سرانجام اطلاعات امریکا در ایران با شکست روبرو شد؛ چنان شکستی که همة ادارات و سازمانها و سفیران و مأموریتها را بهم ریخت.

 

 


شیر و عقاب، جیمز بیل، نشر فاخته، 1371، ص 536 ـ 533