رزمندهای که از لحظه شهادتش باخبر بود
فردا صبح گفت: من 24 ساعت دیگر بیشتر میهمان شما نیستم. یادم است که ساعت یک ربع به 7 صبح بود که به ما گفت: شما از این سنگر بروید بیرون چون خمپاره میآید داخل سنگر.
گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس- رزمندهای به نام سید منصور حسینی جزو نیروهای شهربانی بود و بسیجی به جبهه آمده بود. او هیچ وقت نماز شبش ترک نمیشد. هر وقت با او صحبت میکردیم میگفت: دوست دارم با حسن کرمی که از نیروهای بسیار معتقد و مخلص بود شهید بشوم. دوست دارم دستم زیر سر او باشد و شهید بشوم.
سال 61 در منطقه فکه میخواستیم برای عملیات والفجر مقدماتی برویم. شهید سید منصور حسینی آمد و گفت: بچهها زود به خط شوید که من 48 ساعت بیشتر میهمان شما نیستم. باز هم باورمان نمیشد.
فردا صبح آمد و گفت: من 24 ساعت دیگر بیشتر میهمان شما نیستم. یادم است که ساعت یک ربع به 7 صبح بود که به ما گفت: تا چند لحظه دیگر؛ یک خمپاره میآید داخل این سنگر و داد زد به ما و گفت: شما از این سنگر بروید بیرون.
شاید سه قدم از سنگر دور نشده بودیم که از جمع 8 نفره 4 نفر رفتیم بیرون؛ که یک خمپاره 60 رفت داخل سنگر. وقتی رفتیم جلو دیدیم دقیقاً همانطور که میخواست دستش زیر سر حسن کرمی قرار داشت و انگار سالیان سال خوابیده بودند و هر دو به شهادت رسیدند.
*علیرضا محسنلو
فارس