16 آذر 1394

راهپیمایی تاریخی مردم در تاسوعا و عاشورای 57


علی محمد بشارتی

در تاریخ‌ حیات‌ سیاسی‌ هر ملتی‌ روزهای‌ پرشکوه‌، زیبا وشگفت‌انگیزی‌ وجود دارد که‌ به‌ دلیل‌ حوادثی‌ که‌ در آن‌ روزها اتفاِافتاده‌، عزت‌ و استقلال‌ و آزادی‌ مردم‌ را تضمین‌ کرده‌ است‌. به‌ همین‌ دلیل‌آن‌ روزها تاریخی‌ و ماندگار شده‌اند. تاسوعا و عاشورای‌ سال‌ 57 از آن‌جمله‌ است‌. دهه‌ی‌ دوم‌ آذرماه‌ سال‌ 57 مصادف‌ با دهه‌ی‌ اول‌ ماه‌ محرم‌بود. در این‌ ماه‌ می‌بایست‌ حتماً کاری‌ انجام‌ می‌شد و انقلاب‌ حرف‌ آخر رامی‌زد. از قبل‌ برنامه‌ریزی‌ شده‌ بود که‌ در روزهای‌ تاسوعا و عاشورا،راه‌پیمایی‌ صورت‌ گیرد. ما با دوستمانمان‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدیم‌ که‌ باید دراین‌ ایام‌ اقدامی‌ جدی‌ صورت‌ دهیم‌. در این‌ خصوص‌ با رهبران‌ و علمای‌بزرگی‌ چون‌ آیت‌الله‌ طالقانی‌ و آیت‌الله‌ شهید بهشتی‌ در تماس‌ دائم‌بودیم‌. مرحوم‌ شهیدبهشتی‌ فرمودند: «حق‌ همین‌ است‌». ایشان‌ اضافه‌کردند که‌ برنامه‌های‌ مشخصی‌ قرار است‌ انجام‌ گیرد. علاوه‌ بر علمای‌تهران‌ با علمای‌ قم‌ هم‌ صحبت‌هایی‌ کرده‌ بودیم‌ و یقین‌ داشتیم‌ که‌ تاسوعاو عاشورا چیز دیگری‌ خواهد شد.
تقریباً همه‌ی‌ مردم‌ می‌دانستند که‌ رفراندوم‌ باشکوهی‌ در پیش‌ است‌.به‌ هر حال‌ هدف‌ این‌ بود که‌ با دست‌ زدن‌ به‌ اقدامی‌، جوّ خفقان‌ شکسته‌شود و در دوئل‌ سیاسی‌ شاه‌ و ملت‌، شاه‌ شکست‌ بخورد و برای‌ همیشه‌از دور خارج‌ گردد. البته‌ شاه‌ که‌ قبلاً شکست‌ خورده‌ بود، اما می‌بایست‌این‌ شکست‌ برای‌ همه‌ی‌ دنیا آشکار شود. باخت‌ او برای‌ مردم‌ خودمان‌مشخص‌ بود. امام‌ هم‌ به‌ کرّات‌ وعده‌ی‌ پیروزی‌ قریب‌الوقوع‌ را داده‌بودند؛ وعده‌ای‌ که‌ جز برای‌ اقلیت‌ مبارز روشن‌فکرنما، برای‌ اکثر قریب‌به‌ اتفاِ مردم‌، حتمی‌ بود. آن‌چه‌ مورد نیاز بود این‌ بود که‌ ما می‌بایست‌ درسال‌ 57 کارهایی‌ می‌کردیم‌ که‌ در دنیا منعکس‌ شود و همه‌ی‌ دنیا ماهیت‌حرکت‌های‌ صورت‌ گرفته‌ در ایران‌ را بفهمند، چون‌ تصور می‌کردیم‌ که‌مردم‌ دنیا چندان‌ اطلاع‌ ندارند که‌ در ایران‌ چه‌ خبر است‌. من‌ خود به‌ یاددارم‌ که‌ در همین‌ تظاهرات‌ یک‌ بچه‌ی‌ دبیرستانی‌ ـ و شاید راهنمایی‌ ـ به‌سوی‌ فیلم‌بردار تلویزیون‌ ایران‌ رفت‌ و گفت‌: «فیلم‌ می‌گیری‌، چاخان‌نگویی‌ها». این‌ عین‌ جمله‌ی‌ اوست‌. حتی‌ بچه‌ی‌ راهنمایی‌ هم‌ منتظر بودکه‌ این‌ حرکت‌ خوب‌ منعکس‌ شود، زیرا رادیو و تلویزیون‌ رژیم‌ مسایل‌ رادقیق‌ منعکس‌ نمی‌کرد. حتی‌ رژیم‌ شاه‌ با اشغال‌ رادیوـ تلویزیون‌، از پخش‌تصاویر زنده‌ی‌ بازگشت‌ پیروزمندانه‌ امام‌خمینی‌(ره‌) جلوگیری‌ کرد.بعضی‌ از دوستان‌ و افراد معتقد بودند که‌ باید خارج‌ را هم‌ مورد توجه‌ قرارداد. آن‌ها بر این‌باور بودند که‌ این‌ حرکت‌ باید در خارج‌ از کشور منعکس‌شود و مانیز بر این‌ عقیده‌ بودیم‌، اما هیچ‌گاه‌ به‌ این‌ موضوع‌ دل‌ نبستیم‌.حالا اگر کار به‌ کشت‌وکشتار هم‌ می‌کشید، خیلی‌ مهم‌ نبود؛ چون‌ یا شهیدمی‌شدند یا به‌ پیروزی‌ می‌رسیدند. به‌قول‌ قرآن‌: «اِحْدَالحُسْنَیین‌» بود.انسان‌ موقعی‌ که‌ پا به‌ سن‌ گذاشت‌ محافظه‌کار می‌شود و برای‌ اموراساسی‌ و ارزشی‌ استخاره‌ می‌کند!! ولی‌ آن‌ ایام‌ جوان‌ها به‌ فکر این‌بحث‌ها و حرف‌ها نبودند. مجموعه‌ی‌ افراد، شخصیت‌ها و مبارزین‌جملگی‌ به‌ این‌ باور رسیده‌ بودند که‌ به‌ هر قیمتی‌ که‌ شده‌ باید دست‌ به‌یک‌ اقدام‌ جدی‌ زد. این‌ بحث‌ دیگر از جلسات‌ داخل‌ خانه‌ها خارج‌ شده‌ وهمین‌طور که‌ من‌ اکنون‌ این‌ مطالب‌ را برای‌ شما بازگو می‌کنم‌، آن‌ موقع‌ نیزبه‌ همین‌ راحتی‌ در افواه‌ و اقشار مختلف‌ انقلابی‌ بیان‌ می‌شد. به‌ همین‌دلیل‌ این‌ مطلب‌ را ساواک‌ با شک‌ شنیده‌ بود و دولتیان‌ نیز از آن‌ باخبربودند و سند آن‌ کتاب‌ «اعترافات‌ ژنرال‌» قره‌باغی‌ است‌. در این‌ کتاب‌ آمده‌است‌ که‌ ازهاری‌ به‌ اتفاِ قره‌باغی‌ روز هشتم‌ ]محرم‌[ تشکیل‌ شورای‌امنیت‌ ملی‌ را می‌دهد و این‌ مطلب‌ را به‌ بحث‌ می‌گذارد که‌ خبرهایی‌ مبنی‌بر این‌که‌ انقلابیون‌ می‌خواهند اقدام‌ به‌ برگزاری‌ راهپیمایی‌ کنند به‌گوششان‌ رسیده‌ است‌. این‌ نشان‌دهنده‌ آن‌ است‌ که‌ موضوع‌ برای‌نخست‌وزیر خیلی‌ جدی‌ بوده‌ است‌ که‌ برای‌ آن‌ جلسه‌ی‌ ویژه‌ی‌ شورای‌امنیت‌ ملی‌ تشکیل‌ می‌دهد. قره‌باغی‌ می‌گوید که‌ بعد از دو ساعت‌ بحث‌در آن‌ جلسه‌، نزدیک‌ بود بر سر تجویز راه‌پیمایی‌ موافقت‌ حاصل‌ شود،اما ازهاری‌ که‌ می‌خواست‌ با زرنگی‌ مسئولیت‌ کار را به‌ عهده‌ی‌ دیگری‌بیندازد گفت‌: «من‌ امروز عصر به‌ خدمت‌ اعلی‌حضرت‌ همایونی‌ مشرف‌می‌شوم‌ و این‌ موضوع‌ را با او در میان‌ می‌گذارم‌ تا تصمیم‌ نهایی‌ را بگیرد.»من‌ معتقدم‌ ازهاری‌ آدم‌ باشعوری‌ بوده‌ است‌، اگر چه‌ آدم‌ ضد مذهب‌،ضد انقلاب‌ و ضد امام‌ بود، ولی‌ حق‌ این‌ است‌ که‌ انسان‌ واقعیت‌ها رابگوید. اجمال‌ قضیه‌ این‌که‌ محتوای‌ گزارش‌ شورای‌ امنیت‌ به‌ قول‌قره‌باغی‌ توسط‌ ازهاری‌ به‌ استماع‌ اعلی‌حضرت‌ همایونی‌ می‌رسد و او نیزموافقت‌ می‌کند و همان‌روز ازهاری‌ اعلام‌ می‌کند که‌ راه‌پیمایی‌ در روزهای‌تاسوعا و عاشورا آزاد است‌. واقعاً جای‌ تأمل‌ بسیار دارد، آن‌هایی‌ که‌اجازه‌ی‌ اجتماع‌ پنج‌ نفر را نمی‌دادند چطور شده‌ است‌ که‌ اجازه‌ی‌ برپایی‌راه‌پیمایی‌ بزرگی‌ را می‌دهند. تحلیل‌ من‌ این‌ است‌ که‌ رژیم‌ با این‌ کارمی‌خواست‌ از شدت‌ شعارهای‌ شبانه‌ی‌ مردم‌ بر پشت‌ بام‌ها بکاهد. آن‌شعارها خیلی‌ شکننده‌ بود و برای‌ شاه‌ و اطرافیانش‌ اعصابی‌ نگذاشته‌بود. وقتی‌ شهر تهران‌ شب‌ها یک‌پارچه‌ شعار می‌داد، خصوصاً وقتی‌ درخیابان‌ نیاوران‌ ـ بغل‌ گوش‌ شاه‌ ـ شعار می‌دادند مرگ‌ بر شاه‌، دیگر هیچ‌شاهی‌ در کار نبود. کسی‌ هم‌ قدرت‌ کنترل‌ این‌ حرکت‌ را نداشت‌. شعاردادن‌ بر بالای‌ پشت‌بام‌ها ابتکاری‌ بود که‌ در بهشت‌ زهرا مطرح‌ شد و من‌نمی‌دانم‌ کار چه‌ کسی‌ بود، ولی‌ هر چه‌ بود خیلی‌ مؤثر بود. رژیم‌ تصورمی‌کرد با برگزاری‌ راه‌پیمایی‌، مردم‌ دیگر شب‌ها در بالای‌ پشت‌ بام‌هاشعار نخواهند داد. غافل‌ از آن‌که‌ «و ما تَشَآءُن‌َ اِلَّا أَن‌ یَشَآءَأللهُرب‌ُّالع'لمین‌».
موافقت‌ آن‌ها موجب‌ گسترده‌تر شدن‌ صف‌ راه‌پیمایان‌ شد. شاید اگرشاه‌ اجازه‌ نمی‌داد و راه‌پیمایی‌ حتی‌ بدون‌ سرکوب‌ انجام‌ می‌شد، این‌قدربه‌ این‌ گستردگی‌؛ بی‌عرضه‌گی‌ شاه‌ و بی‌ریشه‌ بودن‌ حکومت‌ و رژیم‌مشخص‌ نمی‌شد.
آیت‌الله‌ طالقانی‌ هم‌ طی‌ اطلاعیه‌ی‌ مهمی‌ مردم‌ را به‌ راه‌پیمایی‌ در روزتاسوعا دعوت‌ کرده‌ بودند. آقای‌ طالقانی‌ در این‌ اطلاعیه‌ گفته‌ بود که‌ من‌تبعات‌ حرکتی‌ را که‌ انجام‌ می‌دهم‌ درک‌ می‌کنم‌ و محدودیت‌ها را خودم‌می‌فهمم‌ و آگاهانه‌ این‌ کار را انجام‌ می‌دهم‌. هم‌چنین‌ مدرسین‌ و فضلای‌حوزه‌ی‌ علمیه‌ی‌ قم‌ و علما و روحانیت‌ تهران‌ نیز اعلامیه‌هایی‌ برای‌شرکت‌ در راه‌پیمایی‌ صادر کردند. با این‌ مقدمات‌ و تمهیدات‌،راه‌پیمایی‌ تاسوعا شروع‌ شد. ما خودمان‌ در طول‌ این‌ راه‌پیمایی‌ چند کارانجام‌ می‌دادیم‌: یکی‌ این‌که‌ برای‌ منعکس‌ کردن‌ آن‌ به‌ حضرت‌ امام‌(ره‌)،بخشی‌ از بچه‌ها فیلم‌برداری‌ می‌کردند و دیگر این‌که‌ تلاشی‌ گسترده‌ شدکه‌ راه‌پیمایی‌ آرام‌ و بی‌سروصدا و بدون‌ حادثه‌ انجام‌ شود. برای‌ این‌منظور چند نفر مأمور بودند که‌ در میدان‌ انقلاب‌ از مجسمه‌ی‌ شاه‌ مراقبت‌کنند که‌ تعرضی‌ به‌ آن‌ نشود. دستور داده‌ شده‌ به‌ آن‌ها این‌ بود که‌ هیچ‌ کس‌نباید به‌ مجسمه‌ نزدیک‌ شود. حداقل‌ دو بار هم‌ خودم‌ از آن‌جا عبور کردم‌که‌ وضعیت‌ را ببینم‌. راه‌پیمایان‌ هم‌ کاملاً رعایت‌ می‌کردند.
راه‌پیمایی‌ تاسوعا خیلی‌ گسترده‌ بود تا حدی‌ که‌ چشم‌ هر بیننده‌ای‌ راخیره‌ می‌کرد. این‌ راه‌پیمایی‌ از ابتدای‌ خیابان‌ دماوند در میدان‌ امام‌ حسین‌شروع‌ و به‌ میدان‌ آزادی‌ ختم‌ می‌شد. آن‌ گونه‌ که‌ خبرگزاری‌ها اعلام‌کردند طول‌ صف‌ راه‌پیمایی‌ 7 کیلومتر بود و 4 میلیون‌ نفر هم‌ در آن‌شرکت‌ کرده‌ بودند. این‌ ارقام‌ را همان‌ کسانی‌ اعلام‌ کردند که‌ می‌خواستندعظمت‌ انقلاب‌ را کوچک‌ جلوه‌ دهند. قطعاً طول‌ صف‌ راه‌پیمایی‌ از 7کیلومتر بیشتر بود. چون‌ ما امکانات‌ هوایی‌ برای‌ اطلاع‌ از ابتدا و انتهای‌راه‌پیمایی‌ را نداشتیم‌ و تعداد شرکت‌کنندگان‌ را هم‌ نمی‌دانستیم‌. اما آن‌هاطول‌ و عرض‌ را داشتند و آن‌ را ضرب‌در هر عددی‌ که‌ می‌کردند تعدادشرکت‌کنندگان‌ را با اندک‌ اختلافی‌ می‌توانستند به‌دست‌ آورند.
راه‌پیمایی‌ عظیم‌ و گسترده‌، تاسوعا با شعارهای‌ مذهبی‌ نظیر: «حزب‌فقط‌ حزب‌الله‌، رهبر فقط‌ روح‌الله‌» همراه‌ بود. از شعار «مرگ‌ بر شاه‌»خبری‌ نبود. دستور این‌ بود که‌ اگر کسی‌ هم‌ خواست‌ حرف‌ تندی‌ بزندمتوقفش‌ کنند. افراد و مسئولین‌ انقلابی‌ پیوسته‌ درگشت‌ و تردد و تکاپوبودند که‌ جلوی‌ این‌ قبیل‌ کارها را بگیرند. من‌ خود به‌ چشم‌ دیدم‌ که‌تعدادی‌ از بچه‌های‌ کمونیست‌، که‌ در زندان‌ با هم‌ بودیم‌، لوس‌بازی‌درمی‌آوردند و شعارهای‌ بی‌ربط‌ می‌دادند. یکی‌ از بچه‌های‌ اهل‌ اصفهان‌ ـبه‌ نام‌ افضلی‌ ـ گفت‌: «این‌ چه‌ مسخره‌بازی‌ است‌، امروز چرا شعارهای‌درست‌ و درمان‌ نمی‌دهند.» گفتم‌: «حالا حرص‌ نزن‌ شیرت‌ خشک‌می‌شود.» عده‌ای‌ از آن‌ها در بین‌ خودشان‌ شعار می‌دادند. مثلاً حدود35ـ36 نفر بودند که‌ زن‌های‌ بی‌حجاب‌ هم‌ در میانشان‌ حضور داشتند؛یکی‌ از این‌ زن‌های‌ لوس‌ شعار داد: «حزب‌ فقط‌ حزب‌الله‌، رهبر فقط‌ یک‌ملا». یا بعضی‌ از آن‌ها به‌ مسخره‌ می‌گفتند: «حزب‌ فقط‌ کمونیست‌، رهبرهنوز معلوم‌ نیست‌».
البته‌ این‌ها عددی‌ نبودند و محلی‌ از اعراب‌ نداشتند و تعدادشان‌ هم‌خیلی‌ کم‌ بود. آن‌ روز مجاهدین‌ هم‌ در راه‌پیمایی‌ شرکت‌ داشتند که‌ مهدی‌افتخاری‌ در رأس‌ آن‌ها بود. پاتوقشان‌ هم‌ زیر پل‌ سعدی‌ بود و از آن‌جا راه‌افتاده‌ بودند. آن‌ها که‌ خود را فدائیان‌ خلق‌ و مجاهدین‌ خلق‌ می‌نامیدندبه‌جای‌ هضم‌ شدن‌ در اقیانوس‌ عظیم‌ خلق‌، متأسفانه‌ بر علیه‌ شعار خلق‌شعار می‌دادند و پلاکاردهایی‌ خلاف‌ پلاکاردهای‌ خلق‌ داشتند.
به‌ هر حال‌ آن‌ روز این‌ راه‌پیمایی‌ عظیم‌، که‌ یک‌ رفراندوم‌ باشکوه‌ بود،به‌ پایان‌ رسید و هیچ‌ قطع‌نامه‌ای‌ نیز در خاتمه‌ صادر نشد. همه‌ وعده‌دادند که‌ فردا (عاشورا) نیز به‌ این‌ حرکت‌ ادامه‌ دهند و حرف‌ها وبحث‌های‌ نهایی‌ را در آن‌ روز مطرح‌ کنند. رفراندوم‌ تاسوعا عمق‌ نفوذحضرت‌ امام‌(ره‌)، بر مردم‌ نشان‌ داد و مشخص‌ کرد که‌ اگر امام‌(ره‌)بگویند هیچ‌ حادثه‌ای‌ به‌وجود نیاید و آرامش‌ حفظ‌ شود، آرامش‌ حفظ‌می‌شود و اگر به‌ مردم‌ بگویند بیرون‌ بیایید، بیرون‌ می‌آیند و بگویندراه‌پیمایی‌ با فلان‌ شکل‌ و فلان‌ شعار برگزار شود، همان‌ خواهد شد. یعنی‌مشخص‌ شد که‌ امام‌ حرف‌ آخر را می‌زنند و شاه‌ و دار و دسته‌اش‌ کاره‌ای‌نیستند. سکوت‌ و آرامش‌ حاکم‌ در راه‌پیمایی‌ تاسوعا نشانی‌ از طمأنینه‌ی‌درونی‌ انقلابیون‌ بود. البته‌ آن‌ روزها فکر امروز را نمی‌کردیم‌ که‌ مثلاًانقلاب‌ به‌ پیروزی‌ می‌رسد و حکومت‌ به‌ دست‌ ما می‌افتد. مشغله‌ی‌فکری‌ ما در آن‌ روز تنها این‌ بود که‌ وظیفه‌ی‌ خویش‌ را به‌ خوبی‌ انجام‌دهیم‌ و بر آن‌ نبودیم‌ که‌ «فردا چه‌ بازی‌ کند روزگار». می‌توانم‌ بگویم‌ تنهاچیزی‌ که‌ مطرح‌ نبود، «خود» بود.
اما در راه‌پیمایی‌ روز عاشورا، کارت‌ زرد تبدیل‌ به‌ کارت‌ قرمز شد وبی‌عرضه‌ و بی‌ریشه‌ بودن‌ شاه‌ بیش‌ از پیش‌ مشخص‌ شد. در این‌ روز،راه‌پیمایی‌ بسیار گسترده‌تر و باشکوه‌تر از راه‌پیمایی‌ روز تاسوعا بود. چون‌کسانی‌ که‌ در روز تاسوعا نیامده‌ بودند در روز عاشورا مطلع‌ شده‌ و آمدند.به‌ علاوه‌ کسانی‌ هم‌ که‌ از احتمال‌ برخورد و حادثه‌ می‌ترسیدند بامشاهده‌ی‌ آرامش‌ راه‌پیمایی‌ تاسوعا، در راه‌پیمایی‌ روز عاشورا نیزشرکت‌ کردند. در این‌ راه‌پیمایی‌ همه‌ بر این‌ باور بودند که‌ باید حرف‌ آخررا بزنند. دیگر محدودیتی‌ نیز در کار نبود و کسی‌ در میدان‌ انقلاب‌ مواظب‌مجسمه‌ی‌ شاه‌ نبود. هر کس‌، هر حرفی‌ می‌خواست‌ می‌زد و هراعلامیه‌ای‌ که‌ تمایل‌ داشت‌ می‌چسباند و پخش‌ می‌کرد. راه‌پیمایی‌ هم‌خیلی‌ طولانی‌ بود و چون‌ جمعیت‌ خیلی‌ کند حرکت‌ می‌کرد، ساعت‌30:13 به‌ میدان‌ آزادی‌ رسیدیم‌. مردم‌ از بس‌ در این‌ روز با صدای‌ بلندشعارهایی‌ که‌ از اعماِ وجودشان‌ برخاسته‌ بود سر داده‌ بودند، صدایشان‌گرفته‌ بود. شعارهای‌ زیادی‌ در این‌ روز سر داده‌ شد که‌ من‌ تعدادی‌ ازآن‌ها یادم‌ است‌. مهم‌ترین‌ شعار آن‌ روز شعار «مرگ‌ بر شاه‌» بود که‌ در روزتاسوعا از آن‌ خبری‌ نبود و امام‌(ره‌) دستور دادند که‌ در روز عاشورا این‌شعار داده‌ شود. این‌ شعار در انتهای‌ شعار زیر نیز داده‌ می‌شد: «ای‌ شاه‌خائن‌، آواره‌ گردی‌، خاک‌ وطن‌ را ویرانه‌ کردی‌، کشتی‌ جوانان‌ وطن‌الله‌اکبر، کردی‌ هزاران‌ تن‌ کفن‌ الله‌اکبر، مرگ‌ بر شاه‌، مرگ‌ بر شاه‌».شعارهای‌ دیگر عبارت‌ بودند از: «ای‌ شهید حق‌ آیم‌ به‌ سویت‌، بهشت‌موعود در پیش‌ رویت‌»؛ «حکومت‌ اسلامی‌ ایجاد باید گردد»؛ «تا شاه‌ کفن‌نشود، این‌ وطن‌ وطن‌ نشود».
در قطع‌نامه‌ی‌ 17 ماده‌ای‌ که‌ در پایان‌ این‌ راه‌پیمایی‌ خوانده‌ شد برخی‌مسایل‌ برای‌ نخستین‌ بار مطرح‌ شد. فرازهای‌ این‌ قطع‌نامه‌ که‌ در تاریخ‌ثبت‌ شده‌ بدین‌ قرار است‌: «تأیید رهبری‌ بلامنازع‌ حضرت‌ امام‌، برکناری‌شاه‌ و برچیده‌ شدن‌ بساط‌ سلطنت‌، نفی‌ استعمار خارجی‌ و نیل‌ به‌استقلال‌ و خودکفایی‌ ملی‌، برقراری‌ حکومت‌ عدل‌ اسلامی‌، حفظ‌ حقوِسیاسی‌ ـ اجتماعی‌ افراد جامعه‌ و اقلیت‌های‌ مذهبی‌، اعطای‌ آزادی‌واقعی‌ و حفظ‌ حیثیت‌، شرف‌ و کرامت‌ انسانی‌ به‌ زن‌ها، اجرای‌ عدالت‌اجتماعی‌ و نفی‌ هر گونه‌ تبعیض‌ و استثمار، احیای‌ کشاورزی‌ که‌ بر اثرانقلاب‌ شاه‌ و ملت‌ نابود شده‌ بود، پیشرفت‌ صنعت‌، ادامه‌ی‌ اعتصابات‌ تاسقوط‌ رژیم‌، احتراز از احتکار و گران‌فروشی‌، اخطار به‌ ارتش‌ و دعوت‌ ازارتشیان‌ برای‌ اتحاد با مردم‌، رد اتهام‌ نفوذ کمونیست‌ها و کمونیسم‌ درانقلاب‌ اسلامی‌، آزادی‌ کلیه‌ی‌ زندانیان‌ سیاسی‌، ادامه‌ی‌ نهضت‌ تا نفی‌رژیم‌ و سقوط‌ رژیم‌ خائن‌ شاه‌.»
همان‌ روز عاشورا سه‌ فروند هلی‌کوپتر را دیدم‌ که‌ در آسمان‌می‌چرخند. مردم‌ می‌گفتند که‌ این‌ هلیکوپتر شاه‌ است‌ و او هم‌ درتظاهرات‌ شرکت‌ کرده‌ است‌!! بعد از انقلاب‌ با مراجعه‌ به‌ اسناد فهمیدیم‌که‌ حدس‌ مردم‌ درست‌ بوده‌ است‌ و نشان‌ می‌داد که‌ مردم‌ ما خیلی‌هوشمند هستند و همه‌ مسایل‌ را به‌ رغم‌ اطلاعات‌ کم‌، می‌فهمند.
بعدها در اظهارات‌ ارتشبد فردوست‌ مطالب‌ خوبی‌ در این‌ خصوص‌به‌دستمان‌ آمد. بنابر اظهارات‌ وی‌، شاه‌ در یکی‌ از هلیکوپترها با ازهاری‌نشسته‌ و با مشاهده‌ی‌ وسعت‌ راه‌پیمایی‌، وحشت‌زده‌ رو به‌ ازهاری‌می‌کند و می‌گوید: «تمام‌ خیابان‌های‌ تهران‌ را مخالفین‌ من‌ اشغال‌ کرده‌اند،پس‌ موافقین‌ کجا هستند؟» ازهاری‌ پاسخ‌ داد: «در خانه‌هایشان‌.» شاه‌ بایأس‌ ادامه‌ داد: «پس‌ فایده‌ی‌ ماندن‌ من‌ در این‌ مملکت‌ چیست‌؟» وازهاری‌ پاسخ‌ داد: «این‌ بسته‌ به‌ نظر خودتان‌ است‌.»
در همان‌ روزها یعنی‌ بعد از تظاهرات‌ عظیم‌ عاشورا، خبرنگارروزنامه‌ی‌ فرانسوی‌ لوموند به‌ شاه‌ می‌گوید: «شما هم‌ مانند ژنرال‌ دوگل‌(رئیس‌ جمهور اسبق‌ فرانسه‌) از طرفداران‌ خود بخواهید که‌ به‌ حمایت‌شما به‌ خیابان‌ها بریزند و از شما حمایت‌ کنند. آن‌چنان‌ که‌ مردم‌ فرانسه‌ به‌خیابان‌ شانزه‌لیزه‌ ریختند و از دوگل‌ حمایت‌ کردند.» شاه‌ در جواب‌می‌گوید: «تأسف‌ در این‌ است‌ که‌ طرفداران‌ من‌ اکنون‌ در شانزه‌لیزه‌هستند!!» یعنی‌ همگی‌ از کشور فرار کرده‌اند و در اروپا و آمریکا به‌سرمی‌برند.
اولین‌ واکنش‌ به‌ تظاهرات‌ روز عاشورا، ساعت‌ 2 بعدازظهر همان‌ روزدر پادگان‌ لویزان‌ اتفاِ افتاد. آن‌ روز چند درجه‌دار و سرباز در نهارخوری‌،افسران‌ حکومت‌ نظامی‌ را به‌ رگبار می‌بندند. اسنادی‌ که‌ در این‌ مورد برجای‌ مانده‌ حکایت‌ از آن‌ دارد که‌ 170 تن‌ در آن‌ حادثه‌ کشته‌ و زخمی‌شدند. این‌ نخستین‌ واکنش‌ مبارک‌ روز عاشورا بود. از آن‌ به‌ بعد افسران‌ وژنرال‌های‌ ارتش‌ آرامش‌ خاطر نداشتند. آن‌ آرامشی‌ که‌ همیشه‌ داشتند و پارا روی‌ پا می‌انداختند و سیگار می‌کشیدند و مشروب‌ می‌خوردند و به‌راه‌پیمایی‌ مردم‌ می‌خندیدند، دیگر برایشان‌ ممکن‌ نبود و به‌ هیچ‌ کس‌نمی‌توانستند اعتماد کنند. از این‌رو سربازان‌، افسران‌ و درجه‌داران‌ جزء رااز خودشان‌ جدا کردند؛ چون‌ ابزار حکومت‌ نظامی‌ و مجری‌ دستورات‌،همین‌ سربازان‌ و افسران‌ جزء بودند و نه‌ ژنرال‌ها و عملاً موتور حکومت‌نظامی‌ از کار افتاد. این‌ بزرگ‌ترین‌ دستاورد فوری‌ راه‌پیمایی‌ عاشورا بود.ضمناً در همان‌ روز گروه‌ زیادی‌ از سربازها، با اسلحه‌ و بدون‌ اسلحه‌، فرارکردند که‌ متأسفانه‌ هنوز آمار دقیقی‌ از تعداد آن‌ها به‌ دست‌ نیاورده‌ام‌.
اما تأثیر اساسی‌ و بازتاب‌ این‌ راه‌پیمایی‌ در خارج‌ را باید از زبان‌نیرومندترین‌ حامی‌ شاه‌، یعنی‌ کارتر شنید. برای‌ نشان‌ دادن‌ تأثیر آن‌ برکارتر لازم‌ است‌ ابتدا به‌ موضع‌گیری‌ قبلی‌ وی‌ درباره‌ی‌ شاه‌ و وضعیت‌ایران‌، که‌ در نهم‌ آذر آن‌ را اعلام‌ داشت‌، و سپس‌ بر موضع‌گیری‌ او پس‌ ازراه‌پیمایی‌ تاسوعا و عاشورا اشاره‌ کنیم‌ تا با مقایسه‌ی‌ آن‌ها میزان‌ این‌ تأثیرمشخص‌ شود. کارتر در نهم‌ آذر، ضمن‌ حمایت‌ مؤکد از شاه‌ می‌گوید که‌ما برای‌ برقراری‌ ثبات‌، ادامه‌ی‌ اعطای‌ آزادی‌های‌ سیاسی‌ و پیشرفت‌های‌اقتصادی‌ در ایران‌ اعتماد کامل‌ داریم‌. اما همین‌ کارتر پس‌ از مشاهده‌راه‌پیمایی‌ تاسوعا و عاشورا، ناامیدانه‌ اعلام‌ کرد که‌ نمی‌داند آیا شاه‌ ایران‌می‌تواند با این‌ آشوب‌های‌ خونین‌ در کشورش‌ باقی‌ بماند یا خیر.
پس‌ از اظهار نظر رسمی‌ کارتر راجع‌ به‌ ایران‌، پنتاگون‌ همان‌ روز اعلام‌می‌کند که‌ پنج‌ فروند هواپیمای‌ سنگین‌ برای‌ خارج‌ کردن‌ 670 آمریکایی‌به‌ ایران‌ می‌فرستد. در این‌جا لازم‌ می‌دانم‌ بگویم‌ که‌ کارتر آدم‌ برجسته‌ای‌بود. کارتر با زیرکی‌، صولت‌ اعراب‌ را در کمپ‌دیوید شکست‌ و به‌رویاهای‌ آن‌ها پایان‌ داد. نقطه‌ی‌ ضعف‌ کارتر فقط‌ انقلاب‌ اسلامی‌ بود.البته‌ این‌ را هم‌ نباید به‌ حساب‌ بی‌کفایتی‌ کارتر گذاشت‌، بلکه‌ انقلاب‌ ایران‌بسیار بزرگ‌ بود و مهم‌تر از همه‌، امام‌(ره‌) بسیار بزرگ‌ و برجسته‌ بودند که‌کارتر در دست‌های‌ نیرومند ایشان‌ مچاله‌ شد.
امام‌(ره‌) هم‌ می‌بایست‌ نسبت‌ به‌ حرکت‌ عظیم‌ عاشورا واکنش‌ نشان‌دهند. حضرت‌ امام‌(ره‌) در همان‌ عصر عاشورا در مصاحبه‌ با تلویزیون‌سی‌،بی‌،اس‌ (C.B.S.) با اشاره‌ به‌ راه‌پیمایی‌ آن‌ روز فرمودند: «تمام‌ ملت‌رأی‌ داد که‌ شاه‌ نباید باشد و باید دنیا این‌ معنی‌ را بداند که‌ شاه‌ به‌ هیچ‌وجه‌ دیگر قانونیت‌ ندارد و باید برود.»
فردای‌ آن‌ روز هم‌ امام‌(ره‌) اعلام‌ می‌کنند: «مجلس‌ آمریکا باید ازکارتر مؤاخذه‌ و او را استیضاح‌ کند که‌ چرا از یک‌ حکومتی‌ پشتیبانی‌می‌کند که‌ پایه‌ی‌ ملی‌ ندارد؛ این‌ خلاف‌ مصالح‌ آمریکا است‌. اگر این‌پشتیبانی‌ باشد نفت‌ برای‌ آمریکا نخواهد بود. آن‌هایی‌ که‌ از شاه‌ حمایت‌می‌کنند، چه‌ آمریکا، چه‌ انگلستان‌ و چه‌ شوروی‌ و چه‌ سایر ممالک‌ که‌نیازمند به‌ نفت‌ ایران‌ هستند باید بدانند که‌ ما حتی‌ با فروش‌ عادلانه‌ی‌نفت‌ موافقت‌ نخواهیم‌ کرد.»
ملاحظه‌ می‌کنید که‌ امام‌(ره‌) در این‌جا به‌عنوان‌ رئیس‌ حکومت‌ حرف‌آخر را می‌زنند و نه‌ به‌ عنوان‌ رهبر انقلاب‌ و انقلابیون‌. اینطور از موضع‌قدرت‌ صحبت‌ کردن‌، حاصل‌ راه‌پیمایی‌ عاشورا است‌. اگر چه‌ حضرت‌امام‌(ره‌) همیشه‌ صریح‌ و گستاخانه‌ حرف‌ می‌زدند، اما بعد از عاشورا این‌صراحت‌ شدت‌ پیدا کرد و دستور دادند که‌ پول‌ آب‌ و برِ را مردم‌ نبایدبپردازند و حتی‌ اجازه‌ دادند که‌ از محل‌ وجوه‌ شرعی‌ به‌ آسیب‌دیدگان‌انقلاب‌ کمک‌ کنند. حضرت‌ امام‌(ره‌) در آذرماه‌ نیز جمعاً 51 سخنرانی‌ ومصاحبه‌ داشتند و این‌ نشان‌دهنده‌ رهبری‌ بلامنازع‌ امام‌(ره‌) و هم‌چنین‌ضرورت‌ توجه‌ دنیا به‌ مسایل‌ ایران‌ و هدف‌ نهایی‌ که‌ تشکیل‌ جمهوری‌اسلامی‌ بود، می‌باشد.
صحبت‌های‌ حضرت‌ امام‌(ره‌)، که‌ کاملاً از موضع‌ قدرت‌ بود، نشانگراین‌ امر بود که‌ انقلاب‌ اسلامی‌ برای‌ کسانی‌ که‌ تا آن‌ زمان‌ درک‌ آن‌ رانداشتند جا افتاده‌ است‌. امام‌(ره‌) که‌ از همان‌ ابتدا وارد قضایا شدند،پیروزی‌شان‌ را پیش‌ چشم‌ خود می‌دیدند و هر چه‌ حکومت‌ نظامی‌ تداوم‌پیدا می‌کرد، امام‌(ره‌) خودشان‌ را به‌ مقصد نزدیک‌تر می‌یافتند. ولی‌ چون‌ایشان‌ مرد خدا بودند همیشه‌ خودشان‌ را نفی‌ کردند و برعکس‌ اثبات‌شدند و همیشه‌ خودشان‌ را کوچک‌ کردند، اما خداوند قادر ایشان‌ رابزرگ‌ کرد.
تواضع‌ است‌ دلیل‌ رسیدگان‌ کمال‌سوار چون‌ که‌ به‌ مقصد رسد پیاده‌ شود
امام‌(ره‌) واقعاً به‌ مقصد رسیده‌ و پیاده‌ شده‌ بودند. دیگر نیازی‌ نبود که‌بخواهند بگویند من‌ چنین‌ و چنان‌ هستم‌. این‌ها رفتار و کردار کسی‌ است‌که‌ هنوز خیلی‌ باید رشد و تعالی‌ پیدا کند، اما امام‌(ره‌) تعالی‌ پیدا کرده‌ بود.
بعد از عاشورا ضمن‌ این‌که‌ امام‌ کارت‌ قرمز را به‌ شاه‌ دادند و تمام‌تلاش‌های‌ شاه‌ نیز برای‌ خنثی‌ کردن‌ آن‌ بی‌نتیجه‌ ماند، زمام‌داران‌ ووابستگان‌ رژیم‌ یکی‌ بعد از دیگری‌ از کشور خارج‌ شدند. حمایت‌غربی‌ها از شاه‌ هم‌ به‌تدریج‌ کاهش‌ پیدا کرد. این‌ مسایل‌ در ظاهر و روان‌شاه‌ خیلی‌ اثر گذاشت‌. شاه‌ همان‌ عصر عاشورا می‌بایست‌ از کشور خارج‌می‌شد. اما عده‌ای‌ از همین‌ «بادمجان‌ دور قاب‌چین‌ها» که‌ هدف‌ ومأموریت‌ اساسی‌ آن‌ها نابودی‌ ملت‌ بود، همین‌طور دفع‌الوقت‌ می‌کردندکه‌ شاه‌ بیشتر بماند. ولی‌ سرانجام‌ شاه‌ نتوانست‌ بیشتر از یک‌ ماه‌ بعد از آن‌ماجرا دوام‌ بیاورد و با تشکیل‌ حکومت‌ شاهپور بختیار، از کشور خارج‌شد.


خبرگزاری فارس ۱۳۸۶/۱۰/۲۵